ارسالها: 23330
#71
Posted: 26 Sep 2013 20:53
امیربهادر
حسین پاشا خان ملقب به امیر بهادر، از رجال دورهٔ مشروطه و رییس کشیک خانه (گارد سلطنتی) و وزير دربار و وزير جنگ مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه بود.
امیر بهادر در حدود سال ۱۲۶۱ هـ. ق در تبریز متولد شد. جدّش از خوانین قفقاز بود که پس از امضای قرارداد ترکمان چای مجبور به مهاجرت به ایران شده بود. او ابتدا در دوران ولیعهدی مظفرالدین شاه در تبریز مقام قوللر آقاسی دستگاه ولیعهد را یافت و پس از مدتی براثر کفایت به پیشنهاد امیرنظام گروسی به مقام پیشکاری ولیعهد رسید. در سال ۱۳۱۰ هـ. ق از طرف ناصرالدین شاه لقب «امیربهادر» یافت و پس از جلوس مظفرالدین میرزا بر تخت سلطنت، رئیس کشیک خانه دربار شد. مظفرالدین شاه لحظهای امیربهادر را از خود جدا نمیکرد و در هرسه سفرش به اروپا او را به همراه خود برد. امیر بهادر در سال ۱۳۲۱ هـ. ق به جای حکیم الملک، وزیر دربار شد و تا سه سال بعد در این مسند باقی ماند.
امیر بهادر به دلیل داشتن اعتقادات عمیق مذهبی و علاقه به نظام سلطنتی، از مخالفین مشروطه بود و از مشروعه حمایت میکرد. او پس از به توپ بستن مجلس و ظهور استبداد صغیر با لقب «سپهسالار اعظم» وزیر جنگ کابینه مشیرالسلطنه شد و تا فتح تهران در دو کابینه این منصب را بر عهده داشت. در خروج محمدعلی شاه از ایران، امیر بهادر نیز با او همسفر بود و مدتی در ادسا و استانبول اقامت گزید. او با وجود استبداد طلبی و مخالفت با مشروطه، مردی ادب پرور بود و به شاهنامه فردوسی دلبستگی بسیار داشت. وی با خرج خود شاهنامه فردوسی را در تعداد زیاد به چاپ رساند و در دسترس عامه قرار داد. امروزه این چاپ از شاهنامه به نام او، «شاهنامهٔ امیربهادری» خوانده میشود.
در سفرهای مظفرالدین شاه معروف است که امیربهادر به قدری نشانهای دولتی و دربار ایران و اعطایی از سران ممالک دیگر دریافت کرده بود که در مهمانیها و مراسم رسمی درباری و دولتی و سفارتخانه وی علاوه بر دو طرف سینه تا پای دامن لباس رسمی و ملیلهدوزی شده خود را با نشانهای داخلی و خارجی میپوشانید.
امیر بهادر پس از مدتی اقامت در اروپا به ایران بازگشت و در سال ۱۳۳۶ هـ. ق در تهران درگذشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#72
Posted: 26 Sep 2013 21:00
سالارالدوله
ابوالفتح میرزا سالارالدوله پسر سوم مظفرالدین شاه بود.
او در سال۱۲۶۰(۱۲۹۸ ه. ق) درشهر تبریز به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی و نظامی در تبریز به حکومت در چند ایالت ایران منصوب شد که اغلب با شکایت اهالی از رفتارش معزول میشد.
پس از مشروطه از ایران رفت و در حمایت از برادرش محمدعلی شاه در کردستان دست به شورش زد و سنندج را گرفت و از مجلس شورای ملی خواست تا با شاه مخلوع همکاری کند.
بعد از عزل محمدعلی شاه در وین با برادر خود ملاقات نموده و برای بازگشت سلطنت برادر از راه عثمانی به ایران آمد و با لشکری از ایل کلهر،جاف، سنجابی و لر توانست کرمانشاه و همدان را تصرف کند و همچنین قوای امیر مفخم بختیاری را در نزدیک ملایر شکست داده با حدود سی هزار قشون به سوی تهران بیاید که در نزدیکی ساوه از قوای فرمان خان شکست خورد ولی چون مجلس برای توقیف یا اعدام او ۲۵ هزارتومان جایزه تعیین نمود به عثمانی فرار کرد و چند سال بعد بار دیگر به کردستان آمد و لشکری جمعآوری کرد و به همدان تاخت ولی از قوای یپرمخان شکست خورد و بار دیگر از ایران گریخت. بعد به وساطت روسها حکومت گیلان به او سپرده شد اما بار دیگر طغیان کرد و قزاقان ساخلوی گرگان از او حمایت نمودند ولی بار دیگر شکست خورد و از ایران اخراج شد.
هنگام جنگ جهانی اول باز هم به ایران آمد و کاری از پیش نبرد و سرانجام به کشور عثمانی پناه برد و ساکن کشور مصر گردید که در اسکندریه در خردادماه سال ۱۳۳۸ درگذشت.
زندگی
سالارالدوله را از لحاظ اخلاقی فاقد هرگونه ثبات شخصیتی دانستهاند. اکثر منابع درباره او دید مثبتی ندارند و او را شخصی ساده لوح معرفی میکنند احمد کسروی از او به عنوان «شــــاهزاده سبکسر» و «سبکمغز» و مورگان شوستر آمریکایی از او به عنوان «دیوانه» یاد میکند.. گروته در سفرنامه خود مینویسد: «او همیشه با اروپائیان رفتاری دوستانه داشت و همواره میکوشید با فرهنگ و تمدن اروپائی بیشتر آشنا گردد.» او در ادامه مینویسد: «در اینجا (کرمانشاه) شخصیتهای زیادی که سالارالدوله را از نزدیک میشناختند اظهار میدارند که او یک تئوریسین ذهن گرا است و از قدرت سازماندهی برخودار نیست و نمیداند چگونه باید عملاً هدفش را دنبال کند. شاهزاده سالارالدوله به ناپلئون عشق میورزید و تمام آثارش را به زبان فرانسه، که آن را خوب میدانست خوانده بود. او همچنین به مطالعه کتب نظامی، بخصوص آنهایی که به کاربرد توپخانه مربوط میشد علاقه وافری داشت.»
ناصرالدین شاه در سفر سوم خود به فرنگ در سال ۱۳۰۶ه. ق هنگام عبور از تبریز به او لقب سالارالدوله داد.
سالارالدوله در سال ۱۳۱۵ ه. ق با وزارت و پیشکاری زینالعابدین خان حسامالملک قراگزلو به حکمرانی ایالت کرمانشاهان و سرحد داری عراقین تعیین شد. او مدت ۶ ماه در کرمانشاه حکمرانی را بر عهده داشت. وی ظلم و تعدی بسیاری به مردم نمود مردم کرمانشاه نیز از او به مظفرالدین شاه شکایت نمودند, مظفرالدین شاه نیز او را معزول ساخت. در سال ۱۳۱۶ه. ق او را به حکومت منطقه خمسه (زنجان) فرستادند که پیشکاری او در این دوره میرزا محمود خان مدیرالدوله بود. در آنجا نیز ظلم و ستم را از حد گذرانیده، او را معزول کردند. باقر عاقلی در ذیل حوادث سال ۱۳۱۸ه. ق مینویسد: «فرمانفرمایی خوزستان، لرستان، بروجرد و بختیاری و ریاست ایلات آن حدود به انضمام ریاست تمام قشون آن صفحه به ابوالفتح میرزاسالارالدوله واگذارشد». در این مدت پیشکاری او را میرزا شفیع مستشارالملک گرگانی برعهده داشت. در این ایام بود که با دختر غلامرضاخان والی پشتکوه ازدواج کرد، تا در شورشهای بعدی از آنها به عنوان متحدی نیرومند استفاده نماید. او در طول ایام حکمرانی خود به راهنماییهای همراهانش توجهی نمیکرده و از سر بیرحمی و قساوت با مردم رفتار میکرد. در سال ۱۳۲۳ه. ق حکومت همدان و کردستان را به او داده بودند راضی نشده بود. ولی بعد از مدتی موافقت کرد و به کردستان رفت. او از همان بدو ورود به کردستان شروع به ظلم وستم به اهالی مظلوم آن دیار کرد.
مردوخ مینویسد: «هنگام رسیدن به میان کسبه از توی کالسکه خودش امر میداد و با دست هم اشاره میکرد که به خاک بیفتید, به خاک بیفتید مردم بیچاره هم به خاک افتاده و زمین اطاعت را بوسیدند خود شاهزاده از خاک افتادن مردم میخندید. به توپخانه مرتضی خان شجاع لشکر اردلان را که ریاست توپخانه را داشت امر داد دراز کشیدند و کتک کاری کردند که چرا توپ کم صدا بود.»
مردوخ پس از آوردن سخنان سالارالدوله که بیشتر راجع به تهدید مردم و ترساندن آنها بود مینویسد: «در دوره شاهزاده بگیر و ببند و جرم و زور و کلاه کاغذی شدت پیدا کرده اطمینان مالی و جانی برای احدی باقی نبود.»
عاقبت به دلیل این همه ظلم و جنایت به مردم, آنها تلگرافاتی به مرکز مخابره کردند عینالدوله هم که صدر اعظم و رئیس الوزراء بود دل خوشی از سالارالدوله نداشت تلگرافات تظلم را ترتیب اثر داده, در ۱۱ شوال همان سال سالارالدوله را احضار کرد و او دیگر به عنوان حکمران به کردستان بر نگشت. بعد از برکناری مدتی در اعتراض و نارضایتی به سر میبرد تا اینکه در سال ۱۳۲۵ه. ق دست به شورش زد که در فصل بعدی به آن خواهیم پرداخت.
فرزندان
سالارالدوله برای رسیدن به مقاصد سیاسی در غرب ایران، با دختر رؤسای ایلات و عشایر آن حدود وصلت کرد که حاصلش نُه فرزند بود. یکی از این همسران، ملکه خانم دختر غلامرضاخان امیرجنگ، والی پشتکوه از همسرش هاجر خانم دختر لطفعلی خان بالوندجد علای خاندان اسفندیاری بالوند بود و همسر دیگر «آغا زیبا»دختر نظرعلی خان پسر برخوردار خان حاکم سلسله و دلفان.
اطلاعات کلی
نام کامل ابوالفتح میرزا سالارالدوله
لقب(ها) شاهزاده قاجار
زادروز ۱۲۹۸ (قمری)
۱۲۶۰ خورشیدی
زادگاه تبریز
مرگ ۱۳۳۸ خورشیدی
محل مرگ اسکندریه, مصر
پدر مظفرالدین شاه
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#73
Posted: 26 Sep 2013 21:06
شجاع نظام مرندی
شکرالله خان شجاع نظام مرندی حاکم مرند بود. در جریان جنبش مشروطه ایران از مخالفان سرسخت مشروطه بود. در محاصره تبریز و جنگ با تبریزیان شرکت موثر داشت. با بمبی که حیدرخان عمواوغلی برایش فرستاد، همراه پسرش «شجاع لشکر» در ۲۸ اکتبر ۱۹۰۸ (میلادی) کشته شد.
عزیزخان مکری
عزیزخان مکری امیر نظام سپاه ایران در دوره ناصر الدین شاه قاجار بود. فرزند ( محمد سلطان مکری) درسال ۱۲۰۷ در روستای نستان منطقه گورک Gawerek (طوایف مرادبیگی) یکی از روستاهای توابع شهر سردشت متولد شد. وی یکی از کردهای اهل سنت سردشت بود. او بیش از ۵۰ سال برای حکومت قاجاریه خدمت کرد. سردارعزیزخان با حضور در ریاست دارافنون و ولی عهد آذربایجان و همچین وزارت جنگ تاثیر موثری به دوران و حکومت قارجاریه گذاشت. عزیزخان مکری به عنوان یک شخصیت سیاسی، نظامی با خاستگاه قومی(کرد) و مذهبی(اهلسنت) توانستهاست در نتیجهٔ شایستگی شخصی و پشتیبانی برخی رجال عصر تا بالاترین عرصههای تأثیرگذاری و تصمیمگیری در حاکمیت ارتقا بیابد و کارهایی همچون مشارکت در تأمین و تثبیت امنیت کشور، مقابله با شورشیها، مشارکت در سیاست و روابط خارجی کشور، پرورش نیرو و مدیر در دستگاه اداری و اصلاح دستگاه اداری و نظامی کشور داشته باشد. سردار دربین بزرگان حکومت قاجاریه مردی با رشادت، نیرومند، پاک و باکفایت شناخته شده بود. حضور کردها در دربار قاجار یکی از طلایی ترین فرصتهایی بود که همین حس باعث شده بود تا امیر کبیر نامدار عزیز خان را به دامادی خود برگزیند و در دم مرگ هنگامی که حاج علی خان صاحب الدوله قاتل امیر کبیر به دستور شاه میخواست رگش را بزند اینگونه وصیت میکند:
گر شما رگ من را میزنید بدانید زمانی رگ ناصرالدین شاه را زدم که دارالفنون را تاسیس نمودم اما وصیت من این است اگر من را از بین بردید در میان شما کسی هست که ایران را آباد میکند او کسی نیست به جز عزیزخان سردار کل
اگر از دیدگاه نظام مهندسی اجتماعی وقایع و حضور کردها را در دربار بررسی کنیم، این حقیقت تاریخی بر همگان آشکار میگردد که در مثلث نظام اجتماعی کردها اگر در هرم مذکور در صدر نبودهاند در طبقات دوم حضور فعال و موثری در دربار قاجار داشتهاند.
سردارعزیزخان
سردار عزیزخان در اواخر سال ۱۲۸۴ در آبادی بوکان اقدام به ساخت مقر و قلعهٔ برفراز تپهٔ به نزدیکی چشمه همیشه جوشان و گوارای این آبادی کرد.امروزه محل دفن خانواده وی در پارکی عمومی به نام ملت در شهر بوکان واقع شده است که به گورستان سرداران مکری مشهور است. عزیزخان مکری در سال ۲۵ شوال ۱۲۸۷ بعد از بیست روز به سربردن وضعیت وخیم خود درسن ۸۰ سالگی درشهر تبریز فوت کرد، و مقبره او در رواق پایین پا مقبره سید حمزه در پارک مقبرةالشعرا واقع است. بعد از مدتی از مرگ عزیزخان پسرش مسئولیت حاکمیت موکریان را به عهده میگرد. یکی از مهمترین اقدامات عزیزخان سردارکل ساخت پل ارتباطی سردشت – مهاباد و بانه درسال ۱۲۳۷ شمسی حدود ۱۴۰سال قبل است که این اقدام به نوبه ی خود توانست تاثیر مهمی بر مردم این مناطق بگذارد و باعث گردید که سردار را همیشه به نیکی یاد کنند.
سفر ناصرالدین شاه به تبریز
ناصرالدینشاه در محرم سال ۱۲۷۶ه.ق /۱۲۳۸ ه.ش پس از عزاداری آن سال به سفر تبریز رفته و در بیست و پنجم محرم به تبریز رسیده عزیزخان مکری که دراین هنگام پیشکارآن ایالت بود با لشکرهای از طویف مکری، چاردولی و افشار و... از شاه ایران استقبال کرد چون در این کار و انجام وظایف خود شایستگی خود را نشان داده و مورد قبول شاه واقع شد شاه قاجار او را مورد تفقد خویش قرار داد. « به عطای یک قبضه شمشیر قبضه مرصع و خلاع فاخره سرافراز و مخلع گردید.
سندهای دیگر
سردار عزیز خان در اواخر پادشاهی محمد شاه قاجار در شیراز بوده بعد از روی کار آمدن ناصر الدین شاه به وسیلهء میرزا تقی خان امیر کبیر به تهران احصار شده است.نادر میرزا مؤلف تاریخ تبریز از زبان عزیز خان سردار مینویسد«...دمی از خیالات دراز آسوده (۱)-تاریخ افشار به قلم میرزا رشید ادیب الشعرا،به تصحیح و اهتمام پرویز شهریار افشار و محمود رامیان،اسفند ماه ۱۳۴۵،ص۲۳۴. ساوجبلاغ مکری در شهریور ماه ۱۳۱۴،خورشیدی مهاباد نامیده شده است.در شهریور ماه ۱۳۱۴ نام تعدادی از شهرهای ایران تغییر یافته، رک:کتاب پهلوی،نشریهء مخصوص مؤسسهء اطلاعات به مناسبت تاجگذاری اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر،صفحهء ایران در سال ۱۳۱۴ و نیز صفحهء ۳۱۶ برای شرح حال عزیز خان سردار رک:مجلهء یادگار،سال چهارم، شمارهء اول و دوم،شهریور و مهر ماه ۱۳۲۶،ص ۳۷-۶۲. تاریخ و جغرافی دارالسلطنهء تبریز،چاپ سنگی،ص ۲۰۷.
اطلاعات کلی
نام کامل عزیزخان مکری
معروف به سردارکل عزیزخان (امیرکبیر)
زادگاه نستان از توابع سردشت، ایران
تاریخ مرگ ۲۰ شوال ۱۲۸۷
محل مرگ تبریز،
دین مسلمان ,اهل سنت
سمت وزیر جنگ ناصرالدین شاه قاجار و حاکم آذربایجان
فعالیتها حضور در دارُالفُنون و همچین در وزارت جنگ و فرمانده کل قشون آذربایجان وناصرالدین شاه
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#74
Posted: 26 Sep 2013 21:08
ابوالحسن قاجار
شاهزاده ابوالحسن میرزا شیخالرئیس قاجار فرزند محمدتقی میرزا حسامالسلطنه پسر فتحعلی شاه قاجار بود و در سال تاجگذاری ناصرالدین شاه در تهران زاده شد. ابوالحسن در کودکی آبله گرفت و نابینا شد. وی در وبای همهگیر تهران دچار وبا هم شد ولی درمان شد.
وی آموزش ابتدایی را در تهران گذراند و سپس برای ادامهٔ تحصیل راهی سامرا شد. پس از بازگشت به علت مخالفت با شاه در تهران نماند و به مشهد رفت. آصفالدوله، والی وقت خراسان، از شیخالرئیس به شاه گلایه کرد که وی در اینجا سخن از آزادی مردم میزند و باعث شد که ناصرالدین شاه فرمان تبعید او از ایران را صادر کند. پس از آن وی رهسپار عشقآباد شد.
در بیرون از ایران، ابوالحسن میرزا به فعالیتهای انقلابی پرداخت. زمان جنبش مشروطه در ترکیه، هند، عراق، و فرانسه با چاپ نوشتههایش ایرانیان را به جنبش آزادیخواهی خود فرامیخواند.
پس از پیروزی مشروطیت، شیخالرئیس به ایران بازگشت ولی پس از به توپ بسته شدن مجلس، از سوی محمد علی شاه دستگیر شد و او را زنجیر به گردن به باغ شاه بردند. شاه دستور داد دهانش را خرد کنند و آنقدر با تفنگ به دهانش کوبیدند تا دندانهایش شکست. شاه دستور داده بود شکم شیخالرئیس را هم پاره کنند ولی با میانجیگری عضدالملک (شاخص قاجار) حکم قتل وی به زندان تبدیل شد. او پس از فتح تهران از سوی مشروطهخواهان آزاد شد.
شیخالرئیس در دورهٔ دوم مجلس شورای ملی از سوی مردم مازندران به نمایندگی مجلس برگزیده شد.
ابوالحسنمیرزا در سال ۱۲۹۹ بر اثر بیماری تیفوس مرد و در ایوان آرامگاه ناصرالدین شاه به خاک سپرده شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#75
Posted: 26 Sep 2013 21:13
حسین پیرنیا
حسین پیرنیا ملقب به مؤتمنالملک (۱۲۵۳ه. ش - ۱۳۲۶ه. ش)، دولتمرد اواخر دورهٔ قاجاریه، رئیس مجلس شورای ملی در دوره چهارم، نماینده ۶ دوره مجلس شورای ملی، و برادر حسن پیرنیا.
زندگی
حسین پیرنیا فرزند میرزا نصرالله خان نائینی مشیرالدوله، در ۱۲۹۲ ه. ق/۱۲۵۴ ه. خ در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و معلومات متداول را در تهران فراگرفت و سپس عازم اروپا شد و در مدرسهٔ حقوق پاریس ادامهٔ تحصیل داد. پس از بازگشت به ایران به خدمت وزارت امورخارجه درآمد و در ۱۳۱۷، که مدرسهٔ علوم سیاسی دایر گردید، در آنجا به تدریس پرداخت. در ۱۳۲۰ به ریاست دفتر وزارت امور خارجه منصوب شد، تا ۱۳۲۵ در این سمت باقی بود و درهمین سمت لقب مؤتمنالملک گرفت.
مؤتمنالملک در آغاز نهضت مشروطه، چون تحصیلکردهٔ فرانسه بود، به این نهضت گرایش یافت و به اتفاق برادرش، پدر را در یاری مشروطهخواهان تشویق کرد و سرانجام در تنظیم قانون اساسی و نظامنامهٔ انتخابات و متمم قانون اساسی شرکت جست و در این راه کوشش بسیار کرد.
در ۲۹ رمضان ۱۳۲۵ / ۴آبان ۱۲۸۶ میرزا ابوالقاسم خان ناصرالملک که به رئیسالوزرایی منصوب شده بود، کابینهٔ خود را به شاه و مجلس معرفی کرد. در این کابینه، برای اولین بار، مؤتمنالملک مقام وزارت گرفت و متصدی وزارت تجارت و گمرکات شد. در ترمیم کابینهٔ نظامالسلطنهٔ مافی، برای باردوم، به وزارت تجارت منصوب و در ترمیم سوم کابینه نیز همان سمت را دارا شد. در اولین کابینهٔ میرزا احمدخان مشیرالسلطنه، که در ۷ جمادیالاولی ۱۳۲۶/ ۱۷ خرداد ۱۲۸۷ در باغ شاه به محمدعلی شاه معرفی شد، سمت مؤتمنالملک وزارت فوائد عامه و تجارت بود، و در ترمیم کابینه همان سمت را حفظ کرد، ولی به هنگام ترمیم کابینه در ۷ ذیحجهٔ ۱۳۲۶/ ۱۵ دی ۱۲۸۷ از وزارت مستعفی گردید.
در رئیسالوزرایی دوم میرزا ابوالقاسم خان ناصرالملک، که به کفالت میرزا جوادخان سعدالدوله تشکیل شد، مؤتمنالملک به سمت وزارت علوم و معارف تعیین گردید و در ترمیم کابینه همچنان سمت خود را حفظ کرد. پس از استبداد صغیر و به دنبال آن فتح تهران و خلع محمدعلی شاه از سلطنت، مؤتمنالملک از تهران به نمایندگی دورهٔ دوم مجلس شورای ملی انتخاب گردید و در انتخاب هیئت رئیسهٔ موقتی، به ریاست برگزیده شد. بعداً نیز چهارمین رئیس این دورهٔ مجلس شد که هشت ماه و چهارده روز به طول انجامید.
پس از انحلال مجلس دوم و آغاز فترت در ۱۹ صفر ۱۳۳۲/۲۸ دی ۱۲۹۱، که محمدعلی خان علاءالسلطنه به رئیسالوزرایی انتخاب شد، در کابینهٔ خود مؤتمن الملک را به سمت وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب کرد، ولی وی پس از مدت کوتاهی، از عضویت کابینه استعفا کرد.
در انتخابات دورهٔ سوم مجلس شورای ملی، مؤتمنالملک وکیل اول تهران شد و از نخستین روز افتتاح مجلس در ۱۵ محرم ۱۳۳۳/ ۱۳ آذر ۱۲۹۳ تا سفر مهاجرت و تعطیلی مجلس در ۶ محرم ۱۳۳۴/ ۲۳ آبان ۱۲۹۴ ریاست با او بود. عمر مجلس سوم یک سال بود.
مؤتمنالملک در ۱۲۹۶ در کابینهٔ علاءالسلطنه به وزارت فوائد عامه و تجارت معرفی شد و در کابینهٔ عینالدوله هم دارای همان سمت بود. او در همان سال در کابینهٔ حسن مستوفی، وزیر معارف و اوقاف شد و در ۱۳۳۸ در کابینهٔ میرزا حسن خان مشیرالدوله، مقام وزارت مشاور گرفت. وی در دورهٔ چهارم مجلس شورا که در تیر ۱۳۰۰ افتتاح گردید، از تهران به نمایندگی انتخاب شد و در تمام آن دوره ریاست مجلس شورای ملی را برعهده داشت. در دورهٔ پنجم نیز کماکان از تهران به وکالت مجلس شورای ملی انتخاب شد و به ریاست مجلس رسید.
روز ۲ فروردین ۱۳۰۳ جلسهٔ علنی مجلس شورای ملی برای اعلام جمهوریت تشکیل شد. عدهٔ زیادی از روحانیان و اصناف در میدان بهارستان اجتماع کردند و در مخالفت با جمهوری سردار سپه شعار دادند. در نتیجه بین مردم و نظامیان زدوخورد شدیدی روی داد. بسیاری از مردم مصدوم و مجروح یا مقتول شدند و جلسهٔ مجلس بدون اخذ نتیجه تعطیل شد. مؤتمن الملک، رئیس مجلس، به سردارسپه نسبت به ضرب و شتم مردم شدیداً اعتراض کرد و نظم مجلس و بهارستان را برعهدهٔ خود دانست. سردارسپه اظهار کرد که امنیت مملکت با اوست و به وظیفهٔ خود عمل کردهاست. مؤتمنالملک دستور داد که زنگ جلسه را بنوازند تا تکلیف سردارسپه را تعیین کند. با شفاعت عدهای از نمایندگان، از جمله مشیرالدوله، بین سردارسپه و مؤتمنالملک سازش و تفاهم به وجود آمد و سردارسپه از عمل خود معذرت خواهی کرد.
روز ۱۵ مهر ۱۳۰۴، طبق عرف مجلس، انتخاب هیئت رئیسهٔ مجلس پنجم انجام گرفت و مؤتمنالملک به ریاست مجلس انتخاب شد، ولی در همان روز وی این منصب را نپذیرفت و استعفا کرد. روز ۱۹ مهر ۱۳۰۴ مجدداً برای انتخاب ریاست مجلس رأی گیری شد و نمایندگان به ریاست مؤتمنالملک رأی دادند. روز ۲۱ مهر مجدداً مؤتمنالملک مستعفی شد و از حضور در جلسات مجلس خودداری کرد. مؤتمنالملک و مشیرالدوله، مستوفیالممالک را تشویق به ریاست کردند ولی او هم نپذیرفت. استعفای مؤتمنالملک به حسب ظاهر برای طرفداری از اصل لایتغیر بودن قانون اساسی بود، ولی او با تغییر سلطنت مخالفتی نداشت زیرا میدانست که حکومت فرسودهٔ قاجاریه و ناتوانی احمدشاه با تحولات و مخالفتهای سیاست خارجی و با اوضاع و احوال بخصوصی که در مملکت پیش آمده بود دیگر قابل دوام نیست.
مؤتمنالملک در انتخابات دورهٔ ششم مجلس شورای ملی از تهران به وکالت رسید. در ۱۵ فروردین ۱۳۰۶، که انتخاب هیئت رئیسه تجدید شد، مؤتمنالملک به ریاست مجلس انتخاب گردید و تا آخر دورهٔ ششم ریاست داشت. در انتخابات دورهٔ هفتم مجلس شورای ملی، بار دیگر مؤتمنالملک از تهران به وکالت انتخاب گردید (۱۳۰۷) ولی نمایندگی مجلس را نپذیرفت. مؤتمن الملک در دورهٔ چهاردهم نیز از تهران به وکالت مجلس شورای ملی انتخاب شد ولی نمایندگی مجلس را نپذیرفت.
در ۱۸ مرداد ۱۳۲۱، پس از استعفای نخستین کابینهٔ علی سهیلی، اکثریت نمایندگان دورهٔ سیزدهم رأی به نخستوزیری او دادند ولی وی زیر بار مسئولیت نرفت. در اوایل بهمن ۱۳۲۴ وی مجدداً از طرف نمایندگان مجلس نامزد نخستوزیری شد و ۵۱ نفر از نمایندگان به او ابراز تمایل کردند اما رقیب وی احمد قوام با دو رأی اضافی نخستوزیر شد.
حسین پیرنیا مؤتمن الملک در روز ۹ شهریور ۱۳۲۶ در ۷۳ سالگی درگذشت، و در آرامگاه خانوادگی در امامزاده صالح تجریش دفن گردید. وی را از رجال عاقل و متین ایران شمردهاند.
حسین پیرنیا، نفر اول نشسته از چپ
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#76
Posted: 26 Sep 2013 21:27
عضدالملک
علیرضاخان عضدالملک اولین نایبالسلطنه احمدشاه قاجار بود. او از ایل قاجار بود و در دربار چندتن از شاهان قاجار خدمت میکرد. در اوخر عمر او را ایلخانی یا رئیس ایل قاجار میشمردند. عضدالملک در حدود نود سال عمر کرد و در عصر مجلس دوم مشروطیت وفات یافت. پس از او ناصرالملک، نایب السلطنه گردید.عضدالملک جمعا هجده ماه نایب السلطنه ایران بود.
یپرمخان
یـِپرم داویدیان گانتاکتسی (۱۲۴۷گنجه - ۱۲۹۱ همدان) معروف به یپرم خان ارمنی از انقلابیون و یکی از رهبران نظامی انقلاب مشروطهاست.
زندگینامه
وی در سال ۱۲۴۷ خورشیدی برابر با ۱۸۶۸ میلادی در روستای بارسوم در نزدیکی شهر گنجه زاده شد. نخست و در آغاز جوانی به رزمندگان ارمنی که میخواستند از مرزهای روسیه تزاری بگذرند و با عثمانیان نبرد کنند پیوست. ولی روسها دستگیرش کردند و به اردوگاههای کار اجباری در سیبری تبعیدش کردند. او به گونهای شگفتانگیز از اردوگاه مرگبارش گریخت. نخست خود را به ژاپن رساند و پس از گذراندن راهی دراز به ایران آمد و دوباره به ارمنستان رفت و به داشناکها پیوست. داشناکها گروهی از ارمنیان بودند که برای استقلال ارمنستان میجنگیدند. در سال ۱۲۷۹ خورشیدی یپرم از طرف فرقه داشناک برای تشکیل حزب در گیلان ماموریت یافت. وی در دوره حضورش در گیلان در اداره راه سازی مشغول به کار شد و سپس در رشت کوره آجرپزی راه انداخت و به آجرپزی مشغول شد. یپرم خان در رویداد باغ مدیریه رشت نقش فعال داشت. وی فرماندهی ستون سوم حمله و محاصره دارالحکومه رشت را در این رویداد بر عهده داشت.
گروهی از قفقازیان و ارمنیان به عنوان کارگر به رشت آمده و در آنجا مشغول به کار شدند. این کارگرها بعدها فوج مجاهدین فدایی ارمنی را شکل دادند که به سرکردگی یپرم خان در سال ۱۳۲۷ قمری همراه با سپهدار تنکابنی از رشت راهی تهران شدند.
در رویداد استبداد صغیر به تبریز آمد و دوشادوش مجاهدان با سپاه محمد علی شاه به نبرد پرداخت در گشایش تهران همراه بود و پیروزی مشروطه خواهان را دید. سپس به ریاست نظمیه (شهربانی) گمارده شد. او کوششهای بسیاری در نبرد با مشروطه ستیزان انجام داد. یپرم خان در واقعه پارک اتابک که به کشته شدن عده زیادی از مجاهدین و ستارخان انجامید، فرماندهی قوای دولتی را عهده دار بود. یپرمخان در یکی از جنگها در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۱ خورشیدی برابر با ۱۹ مه ۱۹۱۲ میلادی در نزدیکی قلعه شورجه در همدان کشته شد. آثار باقیمانده از وی هم اکنون در موزه کلیسای وانک در اصفهان قابل بازدید برای عموم است.
مزار یپرم خان در کلیسای مریم مقدس تهران
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#77
Posted: 26 Sep 2013 21:37
شیخ خزعل
شیخ خزعل یا شیخ خزعل الکعبی ملقب به «معزالسلطنه» و «سردار اقدس» و همچنین دارای نشان «فرماندهی شوالیه» از نوع درجه اول(KCTE) از امپراتوری بریتانیا ، رئیس قبیله محیسنو سالها فرمانروای محمره(خرمشهر) بود. مسکن ایشان در اصل میان تهامه و مدینه در شبه جزیره عربستان بود که در سده های اخیر از عراق به منطقه هویزه کوچیدند. اسناد و نیز تصاویر شیخ خزعل نشان می دهند او گماشته مطیع دولت مرکزی ایران و نه حاکم یک دولت «خودمختار» بوده است.نام وی در زمانیکه بیشترین قدرت را بدست آورده بود به نام «حاکم المحمره المعظم»(خرمشهر) ثبت گردیده است. حاکم اسمی خوزستان و اهواز در آن زمان حشمت الدوله شاهزاده قاجار بود که در شوشتر و اهواز اقامت داشت.
با وجود حضور این شاهزاده قاجار به عنوان حاکم خوزستان و نیز سرهنگ رضا قلی خان ارغون فرمانده سپاه قاجاری خوزستان ، سلطه سردار اسعد بختیاری و رئیس بختیاری های خوزستان و طوایف مسلح او آنقدر زیاد بود که بر اساس اسناد و تصاویر شرکت ملی نفت ایران کلیه قرارداد نفت ایران و انگلیس را وی و امیر مجاهد بختیاری امضا کرده است. حتی قرارداد احداث جاده اهواز به اصفهان را نیز سردار اسعد بختیاری و نه حشمت الدوله که در اهواز بود امضا نموده است. سرهنگ رضا قلی خان ارغون پس از به قدرت رسیدن رضا خان به سردار اسعد بختیاری ، امیر مجاهد بختیاری، شیخ خزعل و سایر اعضای کمیته قیام سعادت خوزستان پیوست و ریاست نظامی کمیته را بعهده گرفت.
شیخ خزعل در سال ۱۲۸۰ ه.خ. به جای برادرش شیخ مزعل که به دست او از بین رفته بود، از طرف مظفرالدینشاه با درجهٔ امیرتومانی و لقب معزالسلطنه به حکمرانی محمره (خرمشهر) و سرحدداری آنجا تعیین گردید. در ۲۴ خرداد ۱۳۱۵ ه.خ. شیخ خزعل که تحت مراقبت شدید شهربانی قرار داشت فوت شد.
شیخ خزعل در یکی از مکاتباتش با سردار بختیاری این سلطه و فرمانبرداری اش را از حاکم خوزستان و سردار بختیاری آشکار می نماید:
خدمت حضرت آقای صمصام السلطنه{بختیاری}دامت شوکته، عرض ارادت دارم و از سلامت وجود مبارک استعلام می نمایم، انجمن ولایتی محمره(خرمشهر) تشکیل، گمرک عربستان(منطقه محمره و حویزه) ضبط که وجوه ات به تهران نرود. جهاز مظفری دولتی هم در محمره توقیف دارم، اگر لازم بدانند...خدمت جنابان اجل آقای سالار حشمت و منتظم الدوله دام اقبالهما عرض ارادت دارد. حاجی رئیس(شیخ خزعل) به عرض عبودیت حاضر، فرمایش ات مترصد است.۷ربیع الاول۱۳۲۷ه.ق، خزعل.
زندگینامه
شیخ خزعل از قبیلهٔ عرب بنیکعب از تیرهٔ فرعی «محیسن» و پسر سوم شیخ جابرخان نصرت الملک بود که در ۱۲۴۲ ه.خ. از مادری به نام «نوراخانم» دیده به جهان گشود. شیخ خزعل القاب «نصرت الملک»، «معزالسلطنه»، «سردار اقدس»، «سردار ارفع» و همچنین از دولت انگلستان و حکومت هند نشانها و فرمانهای مهم نظامی داشت و به رتبهٔ امیر نویانی هم نایل شده بود. پدرش شیخ جابرخان نصرتالملک بنیانگذار مشایخ بنیکعبه پسر حاج یوسف بود. شیخ جابر پس از شکست ایران از انگلیس در جنگ خرمشهر در ۱۲۷۳ ه.خ. از هواخواهی دولت ایران دل برکند و با بریتانیا روابط دوستانه برقرار کرده رسماً تحتالحمایه آن دولت شد و بدین ترتیب حاکمیت محلی خود را مستقیماً زیر چتر حمایت انگلستان قرار داد؛ اما با همهٔ این اوصاف نزد حکومت مرکزی ایران نیز عزیز و محترم بود و ناصرالدینشاه قاجار در ۱۲۸۴ ه.خ. طی فرمانی از او ابراز رضایت و خشنودی کرده و او را از میرپنجی به رتبهٔ سرتیپ اول ارتقا داد.
به قدرت رسیدن شیخ خزعل
از شیخ جابرخان چهار پسر باقی ماند: شیخ محمد، شیخ مزعل، شیخ سلیمان و شیخ خزعل که از میان این چهار نفر شیخ محمد و شیخ مزعل بر سر جانشنی پدر اختلاف داشتند. سرانجام شیخ مزعل به عنوان جانشین پدر انتخاب شد. شیخ مزعل هم همانند پدر روابط دوستانهای با انگلستان برقرار کرد، در حالی که دم از طرفداری حکومت مرکزی ایران نیز میزد؛ اما دیری نپایید که روابط وی با دولت انگلستان به تیرگی گرایید. علت این امر رقابت با کمپانی لینچ در امر بازرگانی در کارون و مداخلهٔ نایب کنسول انگلیس و شکایت مزعل به دولت مرکزی بود؛ اما پس از مدتی شیخ خزعل با تحریکات انگلیس وارد صحنهٔ رقابت با برادر شد. تا این که پس از ده سال روابط ظاهری با هم در سال ۱۲۷۶ ه.خ. توانست به همراه چند تن از غلامانش، شیخ مزعلخان را هنگامی که سوار کشتی خود میشد، با تیر تفنگ از پای درآورد. شیخ خزعل پس از آن که برادر خود را از پای درآورد، توانست قدرت را در دست بگیرد و در ۱۲۷۶ ه.خ. حاکم محمره (خرمشهر) و اضافات آن گردد.
شیخ خزعل و سردار اکرم
هنگامی که شیخ خزعل به حکومت رسید، عبداللهخان قراگوزلو پسر مصطفیخان اعتمادالسلطنه، ملقب به «سردار اکرم» از سوی حکومت مرکزی به حکومت خوزستان منصوب شد. وی علیرغم اطلاع از اوضاع منطقه عملاً با مسائل شیخ خزعل از قبیل نحوهٔ انتخاب اجارهداران مالیات نواحی فلاحیه و جراحی روبرو گردید. حسینقلی نظامالسلطنه، نواحی جراحی و فلاحیه را از حکومت مرکزی خریداری و زمینهایشان را به کشتکاران عرب اجاره داده بود و شیخ خزعل انتخاب و تعیین اجارهداران را حق خود میدانست؛ اما سردار اکرم این امر را قبول نکرد. بدین ترتیب اختلاف بین آنها آغاز شد. سردار اکرم برای مبارزه با شیخ خزعل به قبایل بختیاری تکیه ورزید و شیخ خزعل به همکاری قبایل بختیاری دل بست؛ اما قبایل بختیاری در موقع حساسی که باید پشت سردار اکرم را میگرفتند، از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردند و شرط همکاری را واگذاری ناحیهٔ جراحی اعلام کردند. این امر و حمایت نکردن دولت مرکزی از سردار اکرم سبب شکست او از شیخ خزعل شد و در نتیجه از سمت خود معزول شد.
شیخ خزعل و گمرکات محمره (خرمشهر)
مسألهٔ دیگر شیخ خزعل، گمرکات محمره بود که خاندان وی پیش از ۱۲۷۹ ه.خ. آن را برای حدود شصت سال اجاره کرده بودند، از بابت آن سودی حدود هشتهزار لیرهٔ استرلینگ به دولت مرکزی میپرداختند و در مقابل ظاهراً به همان میزان نیز خود میبردند. دیری نپایید که دولت مرکزی خواستار بهبود اوضاع گمرکات شد تا از این طریق عایدی خود را افزایش دهد. حکومت مرکزی در پی تحقق اهداف خود بر آن شد تا اجارهداری عوارض گمرکی را ملغی و نظام جمعآوری مستقیم مالیات را پیریزی کند.به همین دلیل تعدادی بلژیکی به کار گرفت. شیخ خزعل از این امر به شدت ناراحت و دست به کار شد. از دولت انگلستان خواست که به حکومت مرکزی ایران فشار بیاورد، تا از پیشنهادهای اصلاحیاش در مورد گمرک خوزستان درگذرد؛ اما تقاضای وی دولت انگلستان را با مشکل مواجه میساخت؛ زیرا آنان تصور میکردند این کار ممکن است به آشوبهای عشایری در منطقه بینجامد و منافع تجاری آنان را به خطر اندازد. بعد از مدتی شیخ خزعل را متقاعد کرد تا با دولت مرکزی به توافق برسد.
روابط شیخ خزعل با ایل قشقایی و بختیاریها
ورود بختیاریها به دایرهٔ حکومت مرکزی به ویژه وزارت کشور و سپس تعیین استانداران و فرماندهان جنوب کشور موجب تشویش و نگرانی رقیب یعنی ایل قشقایی شد. سردار اسعد بختیاری در مقام وزیر کشور، دست به اقداماتی زد که این نگرانی را تشدید میکرد و آن مداخله در امور داخلی ایل قشقایی بود. از این رو قشقاییها با شیخ خزعل و غلامرضاخان، سردار اشرف لر، در لرستان دست اتحاد و دوستی دادند. با این حال گاه منافع شیخ خزعل در اتحاد با بختیاریها در مقابله با حکومت مرکزی تأمین میشد. در تاریخ ۱۲۸۸ ه.خ. قراردادی بین شیخ خزعل و خانهای بختیاری امضا شد. با این هدف دو سال بعد بین شیخ خزعل و صولتالدوله قشقایی نیز قراردادی منعقد گردید. این در حالی بود که خانهای بختیاری به انگلستان نیز وفادار بودند و با سایر متحدین بریتانیا بهویژه شیخ خزعل همکاری میکردند. توافقنامهای که در دی ماه ۱۲۹۴ بین وزیر مختار انگلستان و خانهای بختیاری امضا شده بود، مقرر میداشت، خانهای بختیاری نظم را در منطقهٔ خود حفظ کرده، علیه انگلستان دست به اسلحه نبرند و از ورود دشمنان انگلستان به منطقه جلوگیری کنند و رابطهٔ دوستانهٔ خود را با شیخ خزعل حفظ کنند و در عوض دولت بریتانیا پس از جنگ، سرزمین آنها را به رسمیت شناسد و از کمک به آنها دریغ نورزد.
روابط شیخ خزعل با سران بختیاری و لر خوزستان
قبایل لر در واقع بدون آن که شورشی کرده باشند یا به جنگی پرداخته باشند، ناحیهٔ لرستان(قسمتهای بختیاری و لر نشین خوزستان)را به صورت یک دژ تسخیرناپذیر درآورده بودند. تمام مردان لر، مسلح بودند و بدون آن که سوء نیتی داشته باشند ، اگر کسی از جان خود میگذشت و وارد خطهٔ آنها میشد، میبایست از اموال خود بگذرد.این اقتدار سران لر باعث شده بود تا شیخ خزعل خود را با وصلت فامیلی و به عقد دراوردن دختر خود نافله برای یکی از سران بیرانوند به ایشان نزدیک کند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#78
Posted: 26 Sep 2013 22:19
روابط شیخ خزعل با دولت قاجاریه
وضعیت خوزستان در روزگار مظفرالدینشاه قاجار دچار وضعیتی بحرانی بود. از یک سو شیخ خزعل دست به هر کاری میزد، تا پایههای حکومت خود را مستحکمتر کند و از طرف دیگر خانان بختیاری در زمستانها منطقه را مورد حمله و قتل و غارت قرار میدادند. شیخ خزعل نیز از این فرصت استفاده کرد و برای بسط قدرت و نفوذ خود در اطراف محمره توسط مشاور و پیشکار خود حاج محمدعلی بهبهانی معروف به « رئیسالتجار» با دولت مرکزی وارد گفتگو شد و سرانجام توانست حکمرانی اهواز را به دست آورد و جزیرهٔ آبادان، بهمنشیر، رود کارون، هندیجان، ده ملا و فلاحیه را به عنوان املاک شخصی صاحب گردد. اگر چه این املاک قابل فروش به بیگانگان نبود؛ اما اجاره دادن به آنان مانعی نداشت. خود این اصل بعدها زمینهای برای ایفای نقش خزعل در حفظ منافع شرکت نفت ایران و انگلیس در خوزستان شد. از سوی دیگر وی، برای تحکیم پایههای قدرت خود با خاندان قاجار وصلت کرد. با وقوع انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ ه.خ. میدان برای فعالیت هر چه بیشتر شیخ خزعل باز شد. وی مشایخ عرب از جمله حویزه، شیخ بنیطرف، شیخ آل کثیر، شیخ آلخمیس و... را از میان برداشت و عشایر ایشان را تحت فرمان خود درآورد و آنان را مجبور ساخت که مالیات خود را به صورت تمام و کمال به شیخ بپردازد. دولت مرکزی ایران به علت نداشتن نیروی نظامی کارآمد و منظم در هنگام وقوع انقلاب مشروطیت، در وضعیتی نبود که بتواند به اوضاع جنوب غربی کشور توجه داشته باشد. به گفتهٔ شیخ خزعل محصول خرمایش آن چنان عایدی زیادی داشت که در هندوستان او را به همین جهت «ملکالتمر» مینامیدند. با این حال وی در محمره و آبادان و ناصری فروش نان و گوشت و چیزهای خوردنی را آزاد نگذاشته بود و به ضمانت کونتران میداد و از این راه سالانه سود گزافی میبرد.اوضاع بدین صورت سپری میشد، تا این که احمدشاه قاجار رسید. احمدشاه قاجار نیز به علت نداشتن لیاقت و سن کافی، برخوردی با خزعل نداشت تا این که رضاخان به قدرت رسید.
روابط شیخ خزعل با انگلیس
پس از کشف نفت در مسجد سلیمان و خوزستان توسط شرکت سندیکای امتیازات چند ماه بعد در ماه آوریل ۱۹۰۹ م. (فروردین ۱۲۸۸ ه.خ.) شرکت نفت ایران و انگلیس با سرمایهٔ ۲ میلیون لیره تأسیس شد و در لندن به ثبت رسید و جانشین شرکت «سندیکای امتیازات» شد. این شرکت یک سری قراردادها با سران بختیاری و شیخ خزعل منعقد نمود. از جمله در سال ۱۹۰۹ م.(۱۲۸۸ ه.خ.) شرکت نفت قراردادی با شیخ خزعل منعقد نمود و یک مایل مربع از اراضی آبادان را برای ایجاد پالایشگاه از او خریداری نمود. سال بعد ساختن پالایشگاه شروع و سه سال بعد خاتمه یافت. به موجب قرارداد دیگری که شرکت با شیخ خزعل داشت، وی حفاظت ناحیهٔ آبادان را در مقابل مبلغی که شرکت میپرداخت، عهدهدار بود و همین امر باعث پیشرفت روند روبهرشد کارهای این شرکت بود؛ اما حقیقت امر این بود که شرکت یعنی عامل سیاست امپریالیسم بریتانیا به جای آن که در تقویت دولت مرکزی بکوشد و از دولت ایران ایجاد امنیت را در منطقهٔ نفتخیز بخواهد، صلاح خود را در این دیده بود که با دادن رشوه دل خانهای بختیاری و سران متنفذ خوزستان مانند شیخ خزعل را به دست آورد، تا هم از تجاوز احتمالی آنان به منطقه در امان بماند و هم دولت مرکزی ایران را ضعیف وانمود کند. چنان که در سال ۱۹۱۹ م. (۱۲۹۸ ه.خ.) خزعل را به درجه K.C.I.E که ظاهراً یک نشان سیاسی است، منحصر کرده بود. کنسول انگلستان در اهواز «جی بی بیل» طی نامهای کاملاً محرمانه به مأمور سیاسی انگلستان در بوشهر مورخ ۳۰ ژوئن ۱۹۲۳ (۸ تیر ۱۳۰۲) از او میخواهد، برای حفظ حوزههای نفتی بر اساس پیشبینی شده در آن نامه، با شیخ خزعل همکاری صمیمانه و تنگاتنگی به عمل آورد. بیل در سپتامبر ۱۹۲۳ (شهریور ۱۳۰۲) در تلگرافی که به خزعل مخابره میکند، او را اعلیحضرت خطاب کرده بود. شیخ نیز برای باقی ماندنش در مسند حکمرانی و حفظ موقعیت خود در منطقه به خواستههای انگلیسیها جواب مثبت میداد. چنان که خود شیخ خزعل در این باره چنین اظهار داشتهاست: «من برای حفظ خود و داراییای که دارم چون مأیوس از دولتم چاره ندارم جز این که مناسبات خود را با انگلیسیها محکم نمایم.[». به همین جهت نمایندهٔ انگلستان در خلیج فارس در ۱۹۱۰ م. (۱۲۸۹ ه.خ.) با شیخ خزعل قراردادی بدین مضمون به امضا رساند. در این قرارداد دولت بریتانیا متعهد گردید در صورت تجاوز ایران به قلمرو حکومتی وی از وی پشتیبانی کند، در عوض شیخ متعهد گردید بدون موافقت قبلی انگلستان دست به انتخاب جانشین و ولیعهد نزند.
جنگ جهانی اول و شیخ خزعل
با آغاز جنگ جهانی اول در سال (۱۹۱۸-۱۹۱۷ م.) نیروهای انگلیس به بهانهٔ حفظ حکومت شیخ خزعل و مناطق نفتی جنوب و مقابله با دولت عثمانی، خوزستان را متصرف شدند. شیخ خزعل در لشکرکشیهای انگلیس همدست آنان بود و خودسرانه با ترکان عثمانی دشمنی میکرد و اطلاعاتی دربارهٔ عملیات عثمانیها در عراق به دولت انگلستان میداد. از سوی دیگر انگلسیان برای درهم شکستن مقاومت عشایر و مردم بندرهای خلیج فارس، به تقویت نیروهای نظامی خود در منطقه پرداختند و به تشکیل پلیس جنوب مبادرت کردند.
شیخ خزعل و رضاشاه
بعد از کودتای ۱۲۹۹ ه.خ. تا سال ۱۳۰۴ ه.خ. شاهد قدرتیابی رضاخان و سقوط دولت قاجاریه (احمدشاه) در ایران هستیم که این رویداد به تغییر بافت روابط قدرت در ایران منجر گردید. مبارزهٔ بین رضاخان و شیخ خزعل از زمانی علنی شد که دکتر آرتور میلسپو مستشار آمریکایی، مالیاتهای عقبافتادهٔ خوزستان را مطالبه کرد. شیخ خزعل به محض دیدن نامهٔ میلسپو سخت عصبانی شد و اظهار کرد به دولت ایران بدهکار نیست و اصلاً رضاخان و میلسپو را به رسمیت نمیشناسد و در ضمن طی تلگرافی به رضاخان او را فردی غاصب برشمرد. شیخ خزعل که موقعیت خود را بحرانی دید ابتدا با مخالفان رضاخان در تهران و نمایندگان اقلیت مجلس چون آیت الله مدرس و شکراللهخان قوامالدوله در تهران رابطه برقرار کرد. از این رو، خزعل خود را طرفدار آزادی و قانون اساسی نشان داد و این امر برای همه بسیار غیرمنتظره بود، تا جایی که ملکالشعرای بهار وکیل مجلس و نماینده اقلیت هم از این اقدام شگفتزده شد. پس از به قدرت رسیدن رضا خان ، سردار اسعد بختیاری رئیس بختیاری های خوزستان، امیر مجاهد بختیاری ، شیخ خزعل ، گروهی از سران الوار منطقه اندیمشک در شمال خوزستان و سرهنگ رضا قلی خان ارغون که فرمانده سپاه قجری خوزستان بود کمیته ای به نام قیام سعادت خوزستان تشکیل دادند و ریاست شاخه نظامی آن نیز بر عهده سرهنگ رضا قلی خان ارغون گذاشته شد. در تابستان ۱۳۰۳ ه.ش کمیته تلگرافهایی مبنی بر قیام سردار سپه{رضاخان} بر ضد قانون اساسی و مخالفت با شاه مشروطه و غیره به اصفهان و بعضی شهرها ارسال کرد.تلگرافی نیز حاکی از ضدیت با سردار سپه و لزوم خلع او و حمایت از احمد شاه به مجلس مخابره شد.
رضاخان برای تنبیه شورشیان به سوی خوزستان حرکت کرد. در این میان انگلستان برای حفظ منابع خود در ایران و نه حمایت از شیخ خزعل، در مورد رضاخان با شیخ مذاکراتی انجام داد. از جمله کنسول انگلستان متذکر شده بود که مسئولیت مستقیم هر گونه آسیب به لولههای نفت ایران–انگلیس با دولت ایران و شخص رضاخان است، اما رضاخان سردارسپه که از برخورد کنسول بریتانیا سخت عصبانی شده بود، در حمله به خوزستان شتاب بیشتری نشان داد و اظهار داشت، قصد تجدید نظر در تصمیم خود ندارد و در تنبیه شورشیان، تأخیر بیشتر جایز نیست. رضاخان در روز ۱۳ آذرماه ۱۳۰۳ه.خ. به محمره (خرمشهر) رفت و در کاخ فیلیهٔ خزعل سکونت کرد. بر اساس توافق حاصله بین رضاخان و شیخ خزعل به شیخ اجازه ماندن در خوزستان داده شد، مشروط بر آن که دستورهای خود را از حاکم ایالت بگیرد و پادگانی از قشون ایرانی در ایالت بماند و در مقابل دستور داد که مالکیت شیخ را بر امکلات و داراییاش محترم شمارد و مراقبت کند تا شیخ و خانوادهاش مورد آزار و اذیت قرار نگیرد؛ اما پس از مدتی به رضاخان خبر دادند که وی قصد دارد اموال خود را میان فرزندان خود تقسیم کند و به خارج از ایران برود از این رو رضاخان که نگران بود، شیخ به عراق رفته و ایجاد مزاحمت کند. طی ملاقانی با لورین، از وی درخواست کرد که خزعل باید به تهران بیاید و حضور وی را صرفاً به سبب پاسخ به پرسشهای متعدد دربارهٔ املاک و موقعیت وی برای تصویب در مجلس ذکر کرد. تسلیم شیخ به دولت مرکزی بر اساس این تفاهم صورت گرفت که رضاخان متعهد شود که هیچ گونه آسیبی به شیخ نرساند. از این رو شیخ به دلخواه خود به تهران آمد.
مرگ شیخ خزعل
شیخ در بدو ورود به تهران به خانهٔ آصفالدوله رفت و سپس به باغ فخرالسلطنه همسر خود، دختر حسینقلیخان نظامالسلطنه، که واقع در امامزاده قاسم شمیران بود، روزگار را تا یازده سال بعد تحت محافظت گذرانید. البته نشانهایی که او از دولت انگلیس داشت، مانع از کشتن او میشد و الا در همان روزهای اول دستگیری، او را میکشتند.
بالاخره دفتر زندگانی شیخ بعد از یک دورهٔ پرفرازونشیب سرانجام در روز بیست و چهارم خرداد سال ۱۳۱۵ ه.خ. بسته شد. این چهرهٔ سیاسی در هفتاد و پنج سالگی در منزل شخصی خود که همان باغ فخرالسلطنه بود به فرمان رضاشاه به دست چند تن از مأمورین شهربانی به قتل رسید. (بدون منبع) جسد شیخ در امامزاده عبدالله شهرری به صورت امانت به خاک سپرده؛ سپس در حدود سال ۱۹۵۶ م. (۱۳۳۵ ه.خ.) به نجف اشرف منتقل گشت. شیخ خزعل مردی فوقالعاده عیاش و خوشگذارن بود. تعداد همسران او در حرامسرا از صد نفر تجاور میکرد. در مکر و حیلت نظیر نداشت. شرح دستگیری و شکست خزعل توسط دبیراعظم بهرامی تحت عنوان سفرنامهٔ خوزستان تنظیم شدهاست.
عاملین قتل
با آن که پس از انتشار خبر فوت شیخ خزعل آگاهان به امور در همان روزگار تردید نداشتهاند که او به دست مأموران زبردست شهربانی رضاشاه به قتل رسیدهاست، فقط پس از سقوط رضاشاه و در جریان محاکمهٔ مأموران شهربانی او بود که مستندات لازم دربارهٔ نقش شهربانی در قتل شیخ خزعل به دست آمد. در قتل شیخ خزعل عباس بختیاری معروف به «مأمور ششانگشتی» نقش اصلی را بر عهده داشت. عباس بختیاری، که از زیردستان مختاری بود و در بسیاری از قتلهای پیدا و پنهان دورهٔ رضاشاه نقش درجه اولی داشت، از مأموران و افسران برجستهٔ ادارهٔ سیاسی شهربانی بود و با این که انگشت شست یکی از دستهایش را در تمرین تیراندازی از دست داده بود به «ششانگشتی» معروف شده بود. به هر حال، عباس بختیاری، با همدستی چند تن دیگر از مأموران ادارهٔ آگاهی شهربانی با دستور مستقیمی که از مختاری و او از شخص رضاشاه داشت در بیست و چهارم خرداد ۱۳۱۵ ه.خ. شیخ خزعل را در تهران با خفه کردن کشتند.
بناها و کاخهای شیخ خزعل
فیلیه یکی از کاخهای شیخ خزعل است که در زمان قاجار بنا شد. قصر فیلیه در محدودهٔ شلمچه در کنار اروندرود واقع است. کاخ تاریخی شیخ خزعل در منطقهٔ فیلیهٔ محمره با ۸۱ سال قدمت یکی از آثار ملی و تاریخی ایران به شمار می رود. کاخ شیخ خزعل در سال ۱۹۱۷ در زمینی با زیربنای ۷۸۸ متر مربع در کنار نهر فیلیهٔ محمره (خرمشهر) بنا شد. قسمتهایی از بنای تاریخی کاخ شیخ خزعل در اثر جنگ ایران و عراق و عوامل جوی تخریب شد ولی پس از پایان جنگ بار دیگر مرمت شد. فیلیه در سال ۱۳۷۹ به شمارهٔ ۲۸۴۵ در فهرست آثار ملی ثبت شده بود و تخریب آن در حالی صورت گرفت که بر خلاف گفتههای مدیران میراث فرهنگی آبادان مرمت بخشی از این بنا از دو سال قبل آغاز شده بود. این بنا در تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۸۹ تخریب شد کاخ دیگر آن در روستای مظفریه اهواز واقع شدهاست که در سیل سال ۱۳۴۷ به طور کامل ویران گردید، و اکنون به عنوان قبرستان این روستا مورد استفاده قرار گرفتهاست. میراث فرهنگی بانیان تخریب فیلیه را یک نهاد نظامی دانسته. تخریب این بنا با بازتاب وسیع خبری در سایتهای خبری ایران و خارج مواجه شد
خانهٔ دادرس
خانهٔ دادرس یکی دیگر از خانههای قدیمی است که یکی از کاروانسراهای شیخ خزعل بود این خانه در سال ۱۳۸۲ به ثبت در آثار ملی رسید و در بازار معروف عبدالحمید (نام یکی از فرزندان شیخ خزعل) اهواز واقع شدهاست.
اطلاعات کلی
معروف به «معزالسلطنه»
«سردار اقدس»
زادروز ۱۲۴۲ خورشیدی
۱۲۸۰ (قمری)
تاریخ مرگ ۲۴ خرداد ۱۳۱۵ خورشیدی
همسر فخرالسلطنه
والدین شیخ جابرخان نصرت الملک , «نوراخانم»
فرمانروای محمره(خرمشهر) در زمان احمدشاه
بعد از شیخ مزعل
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#79
Posted: 26 Sep 2013 22:26
مرتضیقلی صنیعالدوله
مرتضیقلیخان صنیعالدوله (۱۲۷۳ ه. ق. در تهران - ۱۳۲۹ ه. ش./۱۲۹۰ ه. خ. در تهران)، از رجال اواخر قاجاریه و اولین رئیس مجلس شورای ملی.
زندگینامه
مرتضیقلیخان صنیعالدوله، فرزند علیقلیخان مخبرالدوله، و نوادهٔ رضاقلیخان هدایت، تحصیلات خود را در آلمان به پایان رسانید و پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۲۱ ه. ق. به ریاست ادارهٔ پست و گمرک منصوب شد. در همان سال یکی از اولین کارخانههای نخریسی را در تهران به راه انداخت، ولی به علت رقابت خارجی کارخانهٔ مزبور بهزودی از ادامهٔ فعالیت باز ماند. در ۱۷ شعبان ۱۳۲۴ ه. ق. پس از افتتاح اولین دورهٔ مجلس شورای ملی، صنیعالدوله به ریاست آن انتخاب شد و در رجب ۱۳۲۵ از آن مقام استعفا داد. از آن پس با سمت وزیر مالیه در دو کابینه مشیرالسلطنه، وزیر علوم و سرپرست وزارت فواید عامه در کابینه ناصرالملک و نظام السلطنه شرکت داشت. پس از دورهٔ استبداد صغیر و فتح تهران بهدست مجاهدان در کابینهٔ اول محمدولی سپهدار تنکابنی به وزارت معارف و اوقاف منصوب شد. در کابینهٔ دوم حسن مستوفیالممالک مقام وزارت مالیه را داشت. در همین دوره به دست یک تن گرجی تبعهٔ روسیه و دو همدست او به قتل رسید.
صنیع الدوله در سند تاریخی که اردشیر جی در توجیه و تمجید رضاخان و کسانی که به او کمک کردند تا رژیم پهلوی را سرکار آورند، به عنوان خادم ایران و فدایی وطن پرست معرفی می شود و بدین گونه از ارتباط او با دستگاه جاسوسی انگلستان اینتلیجنت سرویس پرده بر می دارد.
اطلاعات کلی
نام کامل مرتضیقلی خان
زادروز ۱۲۷۳ ه. ق.
زادگاه تهران،
تاریخ مرگ ۱۳۲۹ ه. ق.
۱۲۹۰ خورشیدی
محل مرگ تهران،
همسر(ان) احترامالسلطنه
فرزندان عزتالله, امانالله, علیقلی, احترامالسلطنه, عفتالسلطنه, عزیزالملوک
سمت اولین رئیس مجلس شورای ملی
از ۱۷ شعبان ۱۳۲۴ تا رجب ۱۳۲۵
سمتهای پیشین وزیر مالیه در کابینهٔ اول حسن مستوفی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#80
Posted: 26 Sep 2013 22:29
محمود علامیر
محمود علامیر معروف به احتشامالسلطنه از خانوادهٔ قاجار دولّو در سال ۱۲۷۹ ه. ق در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدرحیمخان علاءالدوله در زمان ناصرالدینشاه حاکم آذربایجان بود و مادرش سلطانخانم دختر ملک ایرج میرزا پسر فتحعلیشاه قاجار بود. پس از تشکیل اولین دورهٔ مجلس ملی، وی دومین رئیس مجلس بود.
وی در سال ۱۳۱۴ ه. خ در سن ۷۵ سالگی درگذشت. حاصل سه بار ازدواج او پنج پسر و چهار دختر بود.
مشاغل دولتی
پس از اتمام تحصیل در مدرسهٔ دارالفنون، در سال ۱۲۹۷ ه. ق به استخدام دولت و به سمت یوزباشی کشیکخانهٔ همایونی انتخاب شد. یک سال بعد به مأموریت تبریز نزد پدرش فرستاده شد پس از فوت پدرش در سال ۱۲۹۹ ه. ق به تهران مراجعت نمود و به سمت قوللرآقاسیباشی (معاون کشیکخانه) گماشته شد.
در زمانی که به عنوان حاکم خمسه (زنجان) خدمت میکرد، امینالسلطان با پیشکش هفتصد سکهٔ اشرفی به ناصرالدینشاه لقب احتشامالسلطنه را برای وی گرفت. در سالهای بعد به عنوان سفیر در آلمان خدمت نمود. همچنین معاونت وزارت خارجه را عهدهدار بود. سپس حکمران کردستان گردید. بازگشت وی به تهران همزمان با خیزش مردم در جنبش مشروطه بود که علاقه و شرکت وی در جلسات مخالفان دربار، باعث تبعید او به نقاط مرزی گردید.پس از استعفای صنیعالدوله، به ریاست مجلس انتخاب شد
مشاغل دیگر
وزیر مختار در برلین
سفیر کبیر در استانبول
وزیر کشور در دورهٔ رضاشاه پهلوی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.