ارسالها: 23330
#81
Posted: 26 Sep 2013 22:29
محمدحسین امینالضرب
محمدحسین امینالضرب تاجر ایرانی در دورهٔ قاجار بود. او در دورهٔ زمامداری مظفرالدینشاه اولین دستگاه تولید برق را از روسیه خرید و به این شکل، برق وارد ایران شد و جای گاز را گرفت. به همین دلیل به محمدحسین امینالضرب «پدر برق ایران» لقب دادهاند. در آن زمان مردم برای روشنایی از روغن یا نفت استفاده میکردند.
قبل از آمدن برق به ایران، روشنایی خیابانها و کوچهها، یکی از مشکلات دولت وقت بود. بنابراین برای اولین بار در ایران کارخانهای دایر شد که روشنایی خیابان ناصریه و خیابان دراندرون (باب همایون فعلی) را با استفاده از گاز کاربیت تامین میکرد. البته این روشنایی، مختص خیابانهایی بود که به دربار منتهی میشد و با اولین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ، روشنایی به ایران آمد و خیابانهای شهر را برای مدت کوتاهی روشن کرد اما پس از چند روز توسط اهالی قطع و خراب و روشنایی آن منحصر به اندرون دربار شد.
در زمان مظفرالدینشاه، محمدحسین امینالضرب، اولین دستگاه تولید برق را از روسیه خریداری کرد و به این ترتیب برق به طور رسمی وارد ایران شد و جای گاز را گرفت. محمدحسین امینالضرب، فرزند محمدحسن اصفهانی و ماه بیگمخانم (دختر محمدحسین صراف اصفهانی) در سال ۱۲۸۹ قمری در تهران متولد شد. زبان فارسی، عربی و فرانسوی را نزد معلمان خصوصی فرا گرفت. او در تهران، برای مدتی نزد سیدجمالالدین اسدآبادی زندگی میکرد و زبان عربی را به طور کامل از وی آموخت. پدرش از آنجایی که تاجر چیرهدستی بود و فنون ضرب سکه را نیز در فرنگ آموخته بود، به عنوان مسئول ضرابخانه شاهنشاهی در زمان ناصرالدین شاه منصوب شد اما مرگ ناصرالدین شاه برای او، بسیار ناگوار بود. چون در این زمان به خاطر تقلبی که در ضرب سکه کرده بود، به دستور مظفرالدین شاه دستگیر شد و به زندان افتاد. در این زمان محمدحسین امینالضرب در راه بازگشت از سفر فرنگ در سبزوار بود که خبر به زندان افتادن پدرش را به او رساندند. او بلافاصله به راه افتاد و خود را به تهران رساند و فعالیتهای زیادی برای آزادی پدرش انجام داد. او به (صنیعالدوله) داماد مظفرالدین شاه مراجعه کرد و با پرداخت جریمه و مبلغ چهل هزار تومان در آن زمان! به خود صنیعالدوله، موجبات آزادی پدر را فراهم کرد. پدرش پس از آزادی، از سمت سرپرستی ضرابخانه شاهنشاهی عزل و خود صنیعالدوله عهدهدار این مسئولیت شد.
وی از سال ۱۳۰۶ الی ۱۳۱۱ ریاست اتاق تجارت تهران را بر عهده داشت.
تجارت از ۱۶ سالگی
محمدحسین امینالضرب، ۱۶ سال بیشتر نداشت که در حیاط منزل پدرش دست به فعالیتهای تجاری و اقتصادی زد. او به ادامه راه پدرش در تولید و ضرب سکه پرداخت و تا ۱۹ سالگی کل این کار را در دست گرفت. محمدحسین امینالضرب مانند پدر یکی از تجار معروف زمان خود بود و علاقه زیادی به سفر، به خصوص برای تجارت داشت و به هر جا که سفر میکرد، توشهای از تجارت اقتصادی را از آن کشور با خود به ارمغان میآورد. به همین خاطر، از جانب دربار و مظفرالدین شاه، بسیار مورد عنایت قرار گرفت همچنین مقارن با انقلاب مشروطه نیز تجار تهران او را به عنوان نماینده مجلس برگزیدند و پس از تشکیل مجلس نیز، نمایندگان او را به عنوان نایب رییس مجلس انتخاب کردند. او در معاملات تجاری به سرعت پیشرفت میکرد تا جایی که حتی پیشنهاد تاسیس بانک ملی را به مظفرالدین شاه داد.
رقابت صنعتی
او همچنین با وارد کردن ماشینهای ابریشمکشی از فرانسه به ایران برای کارخانه ابریشم، پا به رقابت صنعتی گذاشت اما در صنعت ابریشم، زیاد موفق نبود، چون در همان آغاز کار، نوعی انگل به مزارع شمال حمله کرد و محصولات آنجا را از بین برد و این امر، خسارات زیادی به صنعت ابریشم ایران وارد کرد. همچنین در صنعت ریلی و تاسیس راهآهن ایران نیز، فعالیتهای زیادی از او به چشم میخورد. اما یکی از مهمترین و زیباترین فعالیتهای اقتصادی - صنعتی محمدحسین امینالضرب، آوردن کارخانه برق از روسیه به ایران بود. خرید کارخانه برق توسط امینالضرب به این صورت اتفاق افتاد که در سال ۱۲۸۴ خورشیدی، او با مظفرالدین شاه که برای سفر سوم، عازم روسیه شده بود، همراه بود، روزی که در خیابان قدم میزد، چشمش به کارخانه برق میافتد که در حال کار کردن بود و متوجه میشود که روشنایی شب توسط این کارخانه تامین میشود. او که تا آن زمان، چنین چیزی را ندیده بود شروع به تماشای آن میکند. چون مدت طولانی جلوی کارخانه ایستاده بود، نگهبان در ورودی کارخانه برای جویا شدن از موضوع، بیرون آمده و به او میگوید: مگر خیال خریدش را داری؟ امینالضرب پاسخ میدهد: اگر ارزان بدهند، میخرم. در همین میان صاحب کارخانه رسیده و از جریان باخبر میشود و چون امینالضرب را با وضع لباسی نامناسب میبیند، برای تمسخر به او میگوید: قیمتش پانصدهزار تومان است. امینالضرب نیز از او میخواهد تا قولنامهاش را بنویسد و پولش را هم حواله یکی از تجار معتبر آنجا میکند و به این صورت کارخانه را تصاحب میکند و با این احوال برای اولین بار برق توسط حاجحسین آقا امینالضرب اصفهانی، وارد ایران میشود. هنوز مدت زیادی از بازگشت امینالضرب و مظفرالدین شاه از روسیه به ایران نگذشته بود که کارخانه برق حاج امینالضرب در ایران ساخته شد و به راه افتاد و خیابانهای لالهزار، سعدی، شاهآباد و چراغ برق را روشن کرد. مردم زیادی برای تماشای روشنایی به این خیابانها آمده بودند اما در بین آنها عدهای معتقد بودند که این روشنایی قسمتی از (قدرت شیطان) است. بنابراین شروع به قطع سیمها و شکستن لامپها کردند و اندک رغبتی برای استفاده از آن نشان نمیدادند. همچنین اکثر رجال و وزرا به برق حاج امینالضرب، روی خوش نشان ندادند و معتقد بودند که به صنعت فرنگ نمیتوان اعتماد کرد و احتمال این را میدادند که ناگهان خاموش شود به همین خاطر تا مدتها نیز از چراغهای زنبوری خود برای روشنایی شب استفاده میکردند. پس از چندی، امینالضرب با شیوهای زیبا، شروع به مبارزه این عقاید کرد. او به مناسبت جشن میلاد امام زمان (عج) تمام خیابانهای امیریه را مزین به لامپهای رنگارنگ کرد و با این کار، مردم را بار دیگر شگفتزده کرد و این آغاز تغییر عقیده مردم و رجال و وزرا بود. از این پس آنها این ابتکار امینالضرب را به خانههای خود بردند و به تدریج برق، جای چراغهای زنبوری و وسایل روشنایی اولیه را گرفت. کارخانه برق از عصر، شروع به کار میکرد تا آخر شب. البته این صنعت نیز مانند سایر صنایع وارداتی به ایران، ابتدا مختص دربار، رجال و سرمایهداران بود ولی کمکم به صورت عمومی درآمد و خانهها و خیابانها را روشن کرد. این کارخانه در زمان خود، تبدیل به کارخانهای معتبر شد. موتور این کارخانه، به وسیله نفت کار میکرد و برق ۱۱۰ ولت، تولید میکرد. موتور تک سیلندری داشت که برای خنک کردن آن، آب در اطرافش گردش داشت. این کارخانه، فاقد دستگاه تقویتی بود که برق را به طور یکنواخت و یکسان توزیع و تنظیم کند، بنابراین برق اطراف کارخانه، تا حدی قوی بود که با چشم نمیشد به آن خیره شد ولی هرچه به فاصله آن از کارخانه اضافه میشد، نور آن نیز ضعیفتر میشد.
رقابت بر سر تصاحب برق
در آن زمان رقابت شدیدی بین مردم، برای استفاده از برق شکل گرفت. تا جایی که مردم بیماری سل و ارتباط آن با دود چراغهای نفتی و روغنسوز را بهانهای برای بردن برق به خانههای خود قرار میدادند. مصارف اولیه برق تنها به چند ساعت از شب محدود میشد. مولدهای اولیه نیز با هیزم، زغالسنگ و چوب کار میکردند ولی بعدها جای خود را به مولدهای دیزلی دادند. به دنبال وارد شدن برق به ایران و جا افتادن این صنعت بین مردم، در سال ۱۲۸۴، ادارهای در شهرداری تهران به نام (اداره روشنایی معابر) تاسیس شد. این اداره بعدها به (بنگاه برق) تغییرنام داد ولی همچنان زیرنظر شهرداری بود. پس از اینکه برق به طور کامل در میان مردم جا افتاد و عقیدههای کهنه، جای خود را به رضایت از نور داد، بنگاه برق، فردی را به عنوان مامور دریافت پول مصرف برق براساس تعداد لامپها قرار داد که به او (تحصیلدار) میگفتند. تحصیلدار، بدون آن که کنتور و یا چیزی شبیه آن در کار باشد، هر شب آمده و براساس تعداد لامپها از صاحبان آنها پول میگرفت. در آن زمان لامپهایی که معمول بود، لامپهای چهل واتی، لامپهای ۷۵ واتی و لامپهای صدواتی بود. البته در آن زمان به واحد (وات)، (شمع) میگفتند. قیمت مصرف لامپهای چهل شمعی چهار شاهی و مصرف لامپهای ۷۵ شمعی و صد شمعی به ترتیب هفت شاهی و ده شاهی بود. بعضی کسبه، برای پرداختن نکردن این مبلغ، ترفندهایی به کار میبردند. اول شب لامپ کموات زده و پس از رفتن تحصیلدار، لامپ پروات میبستند، یا اینکه ابتدا یکی، دو لامپ وصل میکردند و پس از رفتن تحصیلدار، سه، چهار لامپ دیگر اضافه میکردند. عدهای نیز دکان و مغازه خود را هنگام آمدن تحصیلدار میبستند و پس از رفتن او، دوباره آن را باز میکردند و به این طریق از پرداخت مبلغ مصرف لامپ، شانه خالی میکردند. محمدحسین امینالضرب در ۲۵ آذر ۱۳۱۱ خورشیدی بر اثر ابتلا به بیماری آسم درگذشت. پس از فوت امینالضرب بنا به وصیتش، او را در شهر مقدس نجف به خاک سپردند. فرزندانش عبارتند از حسن، محسن، دکتر یحیی مهدوی و دکتر اصغر مهدوی.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#82
Posted: 26 Sep 2013 22:38
حاج محمدتقی بنکدار
حاج محمد تقی بنکدار (۱۲۵۶-۱۳۳۰ هجری شمسی) فرزند حاج محمد حسن بنکدار کاشانی از بازاریان فعال در جنبش مشروطه ایران و نماینده چندین دوره مجلس بود. او بدلیل آغاز و برنامه ریزی تحصن در سفارت انگلیس، به حاج محمد تقی سفارتی نیز مشهور بود.
در پی افزایش اعتراضات مردمی و علما ودر خواست عدالتخانه و درپی چوب زدن تجار توسط علاءالدوله به بهانه گرانفروشی قند، علما در شاه عبدالعظیم متحصن شدند او تدارک پذیرائی تجمع کنندگان را در آنجا عهده دار بود. ولی عمده فعالیت و اثر وجودی وی در تحصن مردم در سفارت انگلیس که برای احقاق حق خود صورت گرفته بود، بروز نمود، بنکدار از پیشقدمان و تدارک دهنده گان آن اجتماع عظیم بود. در مدت بیش از دو هفته و با جمعیتی در حدود ۲۴ هزار نفر که از طبقات مختلف مردم و کسبه در آن شرکت داشتند، اداره امور و انتظامات و تهیه غذاو امکانات را وی بکمک چند تن از بازاریان بعهده گرفتند.
بعد از کودتای محمد علی میرزا و بتوپ بستن مجلس در جمادی الاول ۱۳۲۶ وی به همراه عده زیادی دستگیر و به مدت پنج ماه در باغشاه زندانی بود و عکسی از وی همراه عدهای دیگر که اکثرا کشته شدند وجود دارد. بعد از فتح تهران و پیروزی مشروطه خواهان، در دسته بندی و گروه گرائیهای آن زمان او جزء گروه اعتدالیون بود و با دمکراتها مخالفت میکرد.
در دوره رضا شاه چندین دوره نماینده مجلس شد وتا هنگام مرگش در دی ماه ۱۳۳۰ هجری شمسی عضو هیئت مدیره اتحادیه بازرگانان و پیشه وران بود.
اطلاعات کلی
زادروز ۱۲۵۶ خورشیدی
۱۲۹۵ (قمری)
درگذشت تهران
۲۴ دی ۱۳۳۰ خورشیدی
ملیت ایرانی
نقشهای برجسته عضو هیئت مدیره اتحادیه بازرگانان و پیشه وران
جنبش جنبش مشروطه ایران
منصب نماینده مجلس
بازاری
فرزندان نه فرزند
والدین حاج محمد حسن بنکدار کاشانی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#83
Posted: 26 Sep 2013 22:42
میرزا ابراهیم تبریزی
میرزا ابراهیم آقا تبریزی فرزند حاج شیخ علی زنجانی از روحانیان روشن فکر عصر خود بود. پس از تشکیل مجلس اول، به نمایندگی از سوی مردم تبریز انتخاب گردید و به همراه ده نماینده دیگر عازم تهران گردید.
در مجلس با کارشکنیهای دربار به شدت مقابله میکرد و در تصویب متمم قانون اساسی پافشاری نمود و از افراد موثر در قضیه استیضاح علی اصغر خان اتابک بود.وی رئیس انجمن غیرت بود ودر جریان حمله دولتیان به مجلس، به همراه تقی زاده اصرار به مقاومت مسلحانه داشت.در واقعه بمباران مجلس در بیست و سوم جمادی الاول ۱۳۲۶ به همراه عدهای به باغ امین الدوله پناهنده شدند ولی پس از حمله دولتیان چون وی مسلح بود، نخستين کسی که کشته شد او بود.
حسن تقی زاده در مجله کاوه و حسین کاظم زاده ایرانشهر در مجله ایرانشهر از او تمجید فراوان نمودهاند.
اطلاعات کلی
زادروز نامشخص
زادگاه ، ایران
تاریخ درگذشت ۲۳ جمادیالاول ۱۳۲۶
محل درگذشت تهران،
دین اسلام
پیشه روحانی
پستها نماینده تبریز در دوره اول مجلس
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#84
Posted: 26 Sep 2013 22:46
سلیمانمیرزا اسکندری
سلیمان میرزا اسکندری (۱۲۵۵-۱۳۲۲) از بنیانگذاران حزب توده ایران و یک دوره وزیر فرهنگ.
زندگی
سلیمان میرزا اسکندری فرزند محسن میرزا کفیلالدوله و او فرزند محمدطاهر میرزا، از نامدارترین مترجمان ایران در عهد قاجار بود. تحصیلات خود را در تهران به پایان رسانید و سپس وارد ادارهٔ نظمیه شد. پس از آن سمتهای مختلفی را عهدهدار بود و چند مرتبه نیز وکیل مجلس شد. مدتی هم سمت وزارت فرهنگ را داشت. او همراه کسانی چون سید حسن تقیزاده و محمدامین رسولزاده و سیدمحمدرضا مساوات، حزب دموکرات را بنیان نهاده و روزنامة «ایران نو» را انتشار دادند. سلیمان میرزا اسکندری پایه گذار سوسیالیسم درایران است. آنگاه که اجتماعیون عامیون معنای سوسیالیسم مردمسالار را میداد و ترجمهای بود از «سوسیال دموکراتها». برای او مهم نبود که طرفدار سوسیالیسم نماز میخوانند و یا نمیخوانند، مهم تر از ایمان مذهبی، ایمان به مساوات سوسیالیستی در جامعه بود.
بحث اتحاد سوسیالیستهای جهان از سال ۱۸۶۴ میلادی با تأسیس "بینالملل اول" آغاز شد. این انجمن تحت تأثیر عقاید کارل مارکس بود و پس از بروز اختلاف بین افراد تأثیرگذار در سال ۱۸۷۶ فرو پاشید. بینالملل دوم در سالهای بعد با تفکرات سوسیال دموکراسی تجدید حیات یافت. بینالملل سوم (کمینترن) در مقابل آن به یک مجمع اینترناسیونالیستی تمام عیار بدل گشت.
در ایران نیز مارکسیستهای ایرانی تحت تأثیر انقلاب در کشور همسایه خود حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) را در سال ۱۲۹۹ هجری شمسی تأسیس کردند. هدف این حزب مبارزه با استبداد ایران در تمامی زمینهها بود. مارکسیستهای ایرانی به جای الگوی سوسیال دموکراسی، الگوی انقلاب اکتبر را برگزیده بودند. و همین امر شاید این حزب را از جانشینان تحصیل کرده اروپایی خود متمایز میکرد.
شرکت مرتضی علوی و احمد اسدی از طرف فرقه جمهوری انقلابی ایران، همراه سلیمان میرزا اسکندری، رهبر حزب سوسیالیست ایران در کنگره بروکسل سوسیال دموکراتها (بینالملل دوم) در زمان حملات کمینترن (بینالملل سوم) به این کنگره ثابت میکند که فرقه جمهوری انقلابی ایران با سوسیال دموکراتها قرابت فکری دارد.
سلیمان میرزا اسکندری با زخمی که چپرویها از یک سو و ارتجاع مذهبی از سوی دیگر به جمهوری شوروی گیلان زده بود آشنائی کامل داشت و از آن بسیار آموخته بود. دیکتاتوری رضاخانی را تجربه کرده بود. در برابر گرایش به فاشیسم هیتلری درحاکمیت رژیم رضاشاه ایستاده و چوبش را هم خورده بود.
حزب توده
پس از سقوط رژیم رضاشاه، سلیمان میرزا اسکندری به جمع بنیانگذاران حزب توده ایران پیوست (۱۳۲۰). برنامه و اساسنامه حزب توده ایران، چنان سمت گیری عام، ملی و سوسیالیستی در عرصه داخلی و فاشیسم ستیزی و استعمار ستیزی در عرصه داخلی و خارجی داشت که شخصیتی چون او را گریزی از قبول رهبری این حزب نباشد. این مسئولیت را زمانی پذیرفت که دیگر آفتابش بر لب بام بود.
سلیمان میرزا اسکندری در روز ۱۷ دی ماه سال ۱۳۲۲ درگذشت
آثار
نگارش آثاری چون جنگ اول، توطئههای دولت عثمانی، هفترنگی روحانیون، انقلاب گیلان، حکومت گیلان، دیکتاتوری رضاخان و... در کارنامه سیاسی این سوسیالیست بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#85
Posted: 26 Sep 2013 22:54
علی ظهیرالدوله
علیخان قاجار دولو یا علیخان ظهیرالدوله ملقب به صفاعلی (۱۲۴۳ - ۱۳۰۳) سیاستمدار و شخصیت مذهبی ایرانی بود.
او در ۲۹ مرداد ۱۲۴۳ شمسی، مصادف با ۱۲۸۱ هجری قمری، ۱۸۶۴ میلادی متولد شد. تحصیلات مقدماتی را نزد میرشفیعا ادیب و شاعر شیرازی انجام داد. زیرا در آن اوقات به همراه پدرش که مأمور فارس بود در شیراز زندگی میکرد. پدرش محمدناصرخان ظهیرالدوله بود. پس از آنکه پدرش در سال ۱۲۹۴ قمری درگذشت به مناسبت اعتمادی که ناصرالدین شاه به این خاندان یافته بود، علی خان را با همان لقب ظهیرالدوله و با سمت وزیر تشریفات در دربار به خدمت گمارد و مرتبت او را چندان اهمیت گذارد که در ۱۶ سالگی یکی از دختران خود را با نام فروغالدوله به عقد ازدواج او در آورد. او پس از آن در چند ولایت به حکومت رسید. در ۱۳۰۳ هجری قمری از پیروان صفیعلیشاه شد و انجمن اخوت را تأسیس کرد. با شروع جنبش مشروطه به آزادیخواهان پیوست و در رویداد توپ بستن مجلس خانهاش ویران شد. ظهیرالدوله و فروغالدوله دارای سه پسر و چهار دختر از جمله ولیه صفا (فروغالملک، هنرمند، عارف و مشروطهخواه) شدند.
کارهای دولتی
۱۳۰۴ وزیر تشریفات ناصرالدین شاه
۱۳۱۹ حکمران مازندران
۱۳۲۴ حکمران همدان
۱۳۲۶ حکمران گیلان
۱۳۲۷ حکمران کرمانشاه
۱۳۳۳ حکمران تهران
حکومت همدان
دوران حکومت ظهیرالدوله در همدان از سال ۱۳۲۴ قمری آغاز شد. مهمترین اقدامات ظهیرالدوله در همدان که هر یک از آنها مظهری از طرز تفکر سیاسی ظهیرالدوله و منشأ اثری انسانساز و مردمی بودند به چند مورد اساسی میتوان اشاره کرد:
تشکیل مجلس فواید عمومی همدان و تشکیل صندوق عرایض و شکایات در همدان
ساختن سنگهای اوزان رسمی و جمعآوری اوزان نادرست
مبارزه با خوانین محتکر و عاملین گرانی گندم و قحطی
ریشه کن کردن اختلافات خونین حیدری نعمتی
مرگ
او به تاریخ ۸ تیر ۱۳۰۳ شمسی، در تهران درگذشت. مقبره او گورستان ظهیرالدوله نام دارد و میان امامزاده قاسم (شمیرانات) و تجریش شمیران واقع است و بعدها چندین تن از هنرمندان و دیگر سرشناسان ایران در جوار او مدفون شدند.
از راست ظهیرالدوله و صفیعلیشاه
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#86
Posted: 27 Sep 2013 08:32
امیر مفخم بختیاری
لطفعلیخان امیر مفخم، فرزند امامقلی خان حاجی ایلخانی، در سال (۱۲۳۶-۱۸۵۷ (میلادی)) در چهارمحال و بختیاری متولد شد. وی از قدرتمندترین خوانین بختیاری در اوایل قرن اخیر بود. پدر، عمو و برادران و عموزادگان امیر مفخم و در مقطعی خود او، ایلخانی بختیاری بودهاند.
در روزهایی که اکثر خوانین بختیاری، به مشروطه گرویده بودند، امیر مفخم، همچنان به محمدعلیشاه وفادار ماند. در آستانه فتح تهران نیز، امیر مفخم فرمانده کل قشون دولتی بود. ولی بزودی به اردوی مشروطه خواهان پیوست و در جنگ با ارشدالدوله و سالارالدوله، از فرماندههای قوای مشروطه، بحساب میآمد.
فرمانده قشون محمدعلی شاه
گفتنی است که در روزهای نخست که خوانین بختیاری، به همراه سواران زبده بختیاری، به پشتیبانی از مشروطه خواهان، وارد اصفهان شده و این شهر را به تصرف خود در آوردند، محمدعلی شاه و سعدالدوله (سرپرست دولت وقت)، امیرمفخم بختیاری را به فرماندهی قشـون دولتی، برگزیدند و از وی خواستند که از پیشروی نیروهای مسلح بختیاری، به فرماندهی سردار اسعد بختیاری و صمصام السلطنه (پسرعموهای امیرمفخم) بسـوی تهران، جلوگیری نماید...!
محمدعلی شاه، با گرو گذاشتن جواهرات سلطنتی، از روسیه وام گرفت تا حقوق معوقه سربازان را پرداخت نماید! سپس قشون دولتی به فرماندهی امیرمفخم و برادر وی نصیر خان سردار جنگ (که از محاصره تبریز دست برداشته و به نیروهای امیر پیوسته بود)، و با دستور سعدالدوله، در نزدیکی قم مستقر گشتند.
ولی در این هنگام، امیرمفخم که نمیخواست با پسرعموهای خویش و سواران بختیاری وارد زد و خورد شود، و با وجود پیمانی که با محمدعلی شاه بسته بود، پیکی به اصفهان فرستاده و سردار اسعد را از موقعیت و شرایط قشون، آگاه نمود!
سردار اسعد نیز در راه خود از اصفهان به تهران، بهمراه هفتصد سوار بختیاری، بمنظور مواجه نشدن با قشون دولتی، نرسیده به قم، مسیر خود را عوض کرده و از راه نیزار، قم را دور زده و در بادامک، به قوای یپرم خان ارمنی و سپهدار تنکابنی رسیدند.
پیوستن به مشروطه خواهان
امیر مفخم، اگرچه در جریان مشروطه، در ابتدا از محمدعلی شاه حمایت میکرد، اما چون بدنه ایل بختیاری و عموزادگان وی، مانند: سردار اسعد بختیاری، صمصام السلطنه و حتی فرزندان و برادران خود امیر مفخم، از هواداران مشروطه بودند، در زمان حمله نیروهای بختیاری و فتح تهران، دست از حمایت محمدعلی شاه برداشت، علیه نیروهای میلیون نیز، اقدامی نکرد.
جنگ با سالارالدوله
... یک سال پس از فتح تهران، وقتی بار دیگر شاهزاده سالارالدوله و محمدعلی شاه، با جمع آوری نیروهای تازهنفس، برای باز پسگیری پایتخت از مشروطه خواهان، از دو جانب غرب و شرق، به تهران حمله کردند، امیر مفخم بختیاری و برادرش نصیر خان سردار جنگ، به همراه سایر نیروهای بختیاری، به دفاع از تهران پرداختند و در چندین جنگ، سلطنت خواهان را شکست دادند.
دفع محمدحسن خان کاشی
امیر مفخم به همراه سایر قوای بختیاری، در دفع فتنه محمدحسن خان کاشی، که پس از تضعیف دولت مرکزی در اصفهان و کاشان، سر به شورش برداشته بود و به غارت و قتل مردم میپرداخت، مجدانه تلاش کرد.
دستگیری قوام السلطنه
قوام السلطنه، در طول دوران زندگی سیاسی خود، مناصب بسیاری داشت، ولی اکثرأ وزیر داخله بود و دو مرتبه هم وزیر مالیه شد. در تصدی وزارت داخله، امیر مفخم او را بهوسیله سوارهای شخصی خود، توقیف نمود و در این موقع وی لقب قوام السلطنه گرفته بو...
امیر مفخم سپس قوامالسلطنه را در طویله حبس نمود! خبر به علیقلی خان سردار اسعد، (عموزاده امیر مفخم) که رسید، بهسرعت با پانصد سوار، به سمت خانه امیر رفت و قوامالسلطنه را از حبس خارج کرده، به وزارت داخله برد.
چنانکه از بعضی از اشخاص مطلع و موثق نقل شده است، که در آن زمان، "اسماعیل خان زراسوند" سرکرده سواران رکابی امیر مفخم و مأمور آوردن قوامالسلطنه بود. اسماعیلخان، اینگونه روایت میکند:
امیر مفخم به علت کدورتی که از رفتار قوامالسلطنه، با سردار حشمت، برادر زن امیر و پسر شاهزاده احتشامالدوله، به هم رسانده بود و چند بار از قوام السلطنه؛ وزیر کشور وقت، درخواست نموده بود که این اختلاف طی جلسهای خصوصی حل گردد و قوام طفره رفته بود... امیر مفخم، برآشفته شده، یک دسته از سواران بختیاری را به وزارت کشور، محل کار قوامالسلطنه فرستاده، دستور داده بود قوام را به خانه امیر در عمارت معروف به "باستیان"، که هنوز هم سر در آجرکاری آن، در خیابان سپه سابق باقی است، بیاورند. سواران بختیاری، به محل وزارت داخله رفته، کالسکه وزیر را در میان اعتراض و پرخاش او، به عمارت امیر مفخم، هدایت کردند.
جنگ جهانی اول
امیر مفخم، در خلال سالهای جنگ جهانی اول، که هیچ قدرت مرکزی برای دفاع از کشور وجود نداشت و بخشهای مرکزی و جنوب، به اشغال روسیه و انگلیس در آمده بود، به همراه اتحادیهای از خوانین جوان و تحصیلکرده بختیاری، که در قالب حزب ستارهبختیاری فعالیت میکردند، به جنگ علیه نیروهای روس پرداخت.
در طول جنگ جهانی اول، قلعه دزک، ملک شخصی لطفعلیخان امیر مفخم، به صورت مرکزی برای ایجاد تشکل، در میان قیامگران بختیاری و اتحاد با انقلابیون عمل نمود. در طول آن سالها، همواره شخصیتهای سیاسی و روشنفکران ایرانی، به این محل، آمد و شد داشتند.
مقام و مناصب حکومتی
لطفعلیخان، علاوه بر ایلخانی بختیاری، به تعبیر دیوانی آن عصر، بر بسیاری از ایالتهای بزرگ، مانند: خوزستان، اصفهان، کردستان، کرمان، لرستان، کرمانشاهان و مضافات، بارها حکومت داشت. وی احکام و منصبهای بسیاری را در دوران قاجار، بدست آورد. امیر مفخم از ناصرالدینشاه قاجار، مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه و احمدشاه قاجار احکام مختلفی دریافت نمود. وی در ابتدای حکومت رضاشاه، خانهنشین شد.
قلعه دزک
قلعه دزک، ملک شخصی لطفعلیخان امیر مفخم، مرکز شعرا و هنرمندان بزرگ بود، که در عمارت مجلّل "امیر مفخم"، از آنها پذیرایی میشد. این قلعه به دستور امیر مفخم بختیاری بنا شد و در روستایی به نام "دزک" در استان چهارمحال و بختیاری و در فاصله ۳۲ کیلومتری شهرکرد، واقع است.
در این قلعه، کتابخانهای، از کتب امیر مفخم وجود داشته است. علیاکبر دهخدا، در هنگام جنگ جهانی که به بختیاری گریخته بود، از این کتابخانه استفاده کرد و تألیف امثال و حکم و لغتنامه خود را، با استفاده از منابع موجود در قلعه دزک، آغاز نمود.
امیر مفخم مردی ادیب، هنردوست و تاریخدان بود. در جوانی در کنار آموختنیها و آموزشهای رایج، در نظام تربیت آن زمان، متداولات ادبیات عرب و سطوح فقه و تفسیر و کلام را هم بر علما و استادان مبرّز خوانده بود.
فرخی یزدی و ملک الشعرا بهار و دکتر محمد مصدق و بسیاری از رجال سیاسی همچنین، شخصیتهای خارجی؛ چون آندره مالرو، جزء کسانی بودند، که مدتی در این عمارت، اقامت داشتند. از جمله افرادی که در این قلعه بدنیا آمدند؛ میتوان به تیمور بختیار اشاره کرد.
سالهای واپسین حیات
لطفعلیخان، در سال ۱۳۰۹ به لقب ایلخانی بختیاری رسید. او بمدت ۳ سال، یعنی تا ۱۳۱۲ در منصب ریاست ایل بختیاری باقی ماند. سپس در سال ۱۳۱۲ به قلعه دزک رفته و با همرایی فرزندانش، شروع به فعالیت مخفیانه با انگلیسها نمود. وی سپس شروع به حمایت آشکار به نفع آلمانها، بر علیه روس و انگلیس نمود. او در سالهای آخر زندگی، که مقارن با روی کار آمدن رضاشاه میباشد، کاملأ از فعالیتهای سیاسی کنار رفته و خانهنشین شد.
امیر مفخم، در نهایت، در سال ۱۳۲۵ در روستای دزک در نزدیکی شهرکرد و در عمارت شخصی خود، درگذشت.
اطلاعات کلی
نام کامل لطفعلی خان امیر مفخم حاجی ایلخانی
معروف به امیر مفخم بختیاری
نام مستعار امیر مفخم
شجاعالسلطان
زادروز ۱۲۳۶
زادگاه ایران
تاریخ مرگ ۱۳۲۶
محل مرگ شهرکرد، ایران
خویشاوندان سرشناس علیقلی خان سردار اسعد
نصیر خان سردار جنگ
سمت نظامی
سمتهای پیشین حاکم استانهای
خوزستان
اصفهان
کردستان
کرمان
لرستان
کرمانشاهان
فعالیتها فرمانده قشون دولتی ایران (قاجاریه)
فرمانده قوای مشروطه
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#87
Posted: 27 Sep 2013 08:39
سلطان محمد خان سردار اشجع
سلطان محمد خان سردار اشجع، فرزند امامقلی خان حاجی ایلخانی میباشد، که در سال ۱۲۴۱ در چهارمحال و بختیاری بدنیا آمد. وی برادر کوچکتر غلامحسین خان سالار محتشم میباشد.
سردار اشجع، چندین برادر ناتنی نیز داشته، که از آنها میتوان به لطفعلی خان امیر مفخم و نصیر خان سردار جنگ اشاره نمود. وی پنج بار به حکومت اصفهان رسید، همچنین حکومت ایالات و شهرهای دیگری چون اراک را نیز، در اختیار داشت. به ایل بیگی بختیاری رسید و در اسفند ۱۳۰۲ در اروپا، به علت بیماری درگذشت.
حکومت اول اصفهان
سردار اشجع در ۱۲ دی ۱۲۸۸ به حکومت اصفهان منصوب شد. وی انتصاب خود به حکومت اصفهان را، رسما به کنسولهای روس و انگلیس در اصفهان، اطلاع داد. گراهام کنسول انگلیس، که در ۲۲ ذیحجه با وی ملاقات و مذاکره کرده، از عزم جدی او، درباره رسیدگی به امنیت، در راه ارتباطی اصفهان به بختیاری و اظهار دوستی و صمیمیت او با انگلیسیها خبر دادهاست.
در همین هنگام، شورش غریب خان، رئیس سابق نظمیه اتفاق افتاد. زیرا پس از عزل او، از ریاست نظمیه، وی به قمشه (شهرضا) رفت و با گردآوری حدود ۱۷۰۰ نفر، سر به طغیان و اغتشاش نهاد... سردار اشجع نیز با اردوی مرکب از ۴۰۰ سرباز، ۵۰ سوار بختیاری و چند عراده توپ، روانه قمشه گردید، تا نیروهای کمکی نیز، از چهارمحال و بختیاری به آنها بپیوندند. نیروهای بختیاری و دولتی، پس از رسیدن به قمشه با استعداد ۱۴۰۰ نفر، به قلعهای که غریب خان و یارانش در آن پناه گرفته بودند، یورش بردند و با کشته شدن ۱۵ نفر از شورشیان، غائله را سرکوب نمودند. اما غریب خان، موفق به فرار گردید.
حکومت دوم اصفهان
مدتی پس از سوء قصد به جان معتمد خاقان، در ۲۳ اردیبهشت ۱۲۹۰ سردار اشجع بختیاری برای بار دوم، به حکومت اصفهان منصوب گردید. پس از گذشت مدت کوتاه، یعنی در دی ماه ۱۲۹۰ از کار برکنار و خسرو خان سردار ظفر، به حکومت اصفهان منصوب گردید و متعاقب آن، سردار اشجع، اصفهان را به سوی چهارمحال و بختیاری ترک کرد.
حکومت سوم اصفهان
پس از عزل سردار ظفر در ۸ دی ۱۲۹۱ سردار اشجع بار دیگر، به حکومت اصفهان منصوب شد. در غیاب او محمدتقیخان امیر جنگ، فرزند دوم علیقلی خان سردار اسعد، به عنوان نایب الحکومه، زمام امور اصفهان را در دست گرفت.
حکومت چهارم اصفهان
چهارمین بار حکومت سردار اشجع در اصفهان، مصادف بود با اوج جنگ جهانی اول و حضور قوای متحدین و همچنین متفقین، در ایران...
طی این دوران، وقایع مهمی در اصفهان رخ داد. سردار اشجع علاقهمند به دفاع از وطن در مقابل تجاوز روس و انگلیس بود و اندکی به آلمانها تمایل داشت. باعث گردید تا به نوشته کسروی، لذا این رویه باعث گردید که در مدت کوتاهی، سررشته امور در اصفهان، به دست دکتر پوژن و موسیو زایلر آلمانی بیفتد. آن دو نیز در اصفهان سواران مجاهد طرفدار آلمان را بسیج نمودند و دست به یک سری اقداماتی زدند، که بعنوان مثال؛ دستگاه تلگراف بیسیم بر پا نموده و رئیس بانک استقراضی را به قتل رساندند.
همچنین، در همان دوران به سوی گراهام کنسول انگلیس در اصفهان تیراندازی شد، که یکی از سواران هندی همراه او در این سوء قصد کشته شد.
در نتیجه این اقداماتِ ضد متفقین، دو کنسول روس و انگلیس با وابستگان و طرفداران خود، از اصفهان خارج شدند و شهر به دست آلمانیها و طرفدارانشان افتاد. آنان نیز، به سرکوب طرفداران روسیه در اصفهان پرداختند. اما این دوره چندان طولانی نبود و سرانجام قشون روسیه تزاری، به اصفهان نزدیک شد. سردار اشجع که طرفداری غیرمستقیم وی از آلمانها و مخالفتش با روسها و انگلیسیها آشکار بود، از اصفهان خارج گردید و به سمت چهارمحال و بختیاری رفت و اصفهان به دست روسها و طرفدارانشان، از جمله یمینالسلطنه، پسر ظلالسلطان افتاد.
حکومت پنجم اصفهان
سلطان محمد خان سردار اشجع، بنابر مذاکرات خوانین دو جناح ایلخانی و حاجی ایلخانی، به پیشنهاد آنان برای پنجمین بار، در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۰۰ حاکم اصفهان گردید. او تا شهریور ۱۳۰۱ حکومت اصفهان را در دست داشت؛ تا اینکه در همان تاریخ، به دلیل ابتلا به بیماری، استعفا نمود. وی بلافاصله به تهران رفته، سپس جهت معالجه روانه اروپا شد. اما در اسفند ۱۳۰۲، مصادف با مارس ۱۹۲۴ میلادی، به علت بیماری، در اروپا درگذشت.
اطلاعات کلی
زادروز ۱۲۴۱ هجری شمسی
درگذشت اسفند ۱۳۰۲
پاریس، فرانسه
پیشه ایلخانی بختیاری
نقشهای برجسته حاکم اصفهان
حاکم اراک
لقب سردار اشجع
معین همایون
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#88
Posted: 27 Sep 2013 08:46
سردار ظفر بختیاری
خسرو خان سردار ظفر، فرزند حسین قلی خان ایلخانی و برادر کوچکتر سردار اسعد بختیاری و صمصام السلطنه میباشد. او در سال ۱۲۷۸ هجری قمری معادل ۱۲۴۰ شمسی، در خاک بختیاری زاده شده و در روز ششم بهمن ۱۳۱۲ شمسی، دیده از جهان فرو بست.
وی سالها ایلخانی بختیاری و حاکم استانهای یزد و کرمان و بلوچستان بود. وی از خوانین زبده بختیاری بشمار میآمد. سردار ظفر بخلاف حکام و خوانین گذشته، یادداشتهای روزانه تهیه میکرده و کتابی نیز درباره بختیاری و تاریخ آن، در سیصد صفحه نوشتهاست.
زندگینامه
این سردار بختیاری، در سال ۱۲۷۸ هجری قمری، در روستای چقاخور در استان چهارمحال و بختیاری چشم به جهان گشود. وی فرزند کوچک حسینقلی خان ایلخانی بود و در دستگاه ایلخانی نشو و نما یافت. وی در عهد جوانی در چهارمحال و بختیاری و خوزستان و اصفهان در مأموریتهای ایلخانی شرکت داشت.
سردار ظفر، دارای ۱۴ پسر و ۱۲ دختر بود. وی در جنگهای مختلفی از جمله حوادث مشروطیت، جنگهای رضا جوزانی و جعفرقلی چرمهینی و نایب حسین کاشانی مستقیم و غیر مستقیم شرکت داشت و پستهای ایل بیگی، ایخانی گری و حکومتهای چهارمحال و بختیاری، اصفهان و کرمان را بر عهده داشت.
اولین لقب وی بهادرالدوله بود و سپس به سالار ارفع و سردار ظفر ملقب گشت. تنها اثری که از وی به یادگار ماندهاست، کتاب یادداشتها و خاطرات سردار ظفر بختیاری است، که البته کمیاب میباشد.
یادداشتها و خاطرات
درحالحاضر، اصل کتاب سردار ظفر، در دست نیست. یادداشتهای وی، مربوط به سفر اروپا است، که روز ۱۹ صفر ۱۳۳۱ هجری قمری شروع شده و در شوال همان سال، پایان یافتهاست. وقایع این ایام، قریب ۵۰ صفحهاست و بقیه یادداشتها مربوط به حکومت یزد و کرمان و بختیاری و همچنین جنگ با غنجعلی خان، در کرمان است. که جمعا قریب ۲۵۰ صفحه میشود. سردار ظفر در یادداشتهای خود از اغلب خوانین بختیاری گله و انتقاد کرده و گاهی نیز به آنها، ناسزا گفتهاست...
آخرین سال انتشار یادداشتها و خاطرات سردار ظفر بختیاری معلوم نیست، زیرا در شناسنامه و پشت جلد کتاب، هیچ گونه تاریخی قید نشدهاست. در هر حال، خواندن کتاب بسیار شیرین و آموزندهاست. وی گاه به برخی از آداب و رسوم بختیاریها اشاره دارد، که اکنون دیگر اثری از این آداب دیده نمیشود. خود این مسئله، به مرور زمان به تاریخی بودن کتاب میافزاید و ارزش مردم شناسی و قومشناسی بیشتری مییابد.
کتاب دارای فصلهای مختلف است. برخی از سرفصلهای کتاب عبارتاند از: «تفصیل کشته شدن جدم جعفرقلیخان، رمضان ۱۲۵۲ جنگ منار»، «داستان جنگ مشهور به جنگ نُه هزار»، «داستان کشته شدن علاءالدینوندها و عده دیگر در سرآستان، بدست جعفر قلیخانِ اسدخان» و غیره...
نمونهای از کتاب خاطرات سردار ظفر
وی در ارتباط با قتل پدرش، حسین قلی خان ایلخانی، مینویسد:
... پدرم را گفتند دعوی شاهی دارد و بدین جرم او را کشتند. ولی خدا گواهاست، تنها گناه او این بود، که به قاجاریه، ویژه ظل السلطان پول نمیداد و چاپلوسی نمیکرد.
همچنین، در بخش دیگری از کتاب، که خاطرات روزهای قبل از فتح تهران و انقلاب مشروطه، که سردار ظفر در تهران و در قشون محمدعلی شاه بوده، مینویسد:
... محمد علی شاه بتوسط امیر بهادر جنگ ما را خواسته بکتاب خدای ما را سوگند داد که به وی خیانت نکنیم... امیر مفخم، که به شاه علاقمند بود و به او هرگز خیانت نمیکرد، از این سوگند دادن و پیمان گرفتن مقصود شاه ما بودیم. من هم خدا گواهاست براستی و درستی سوگند یاد کردم، که به شاه خیانت نکنم. اگر سوء ظن امیر مفخم نبود، من هرگز دست از خدمت شاه برنمیداشتم. رفتن اردوی دولتی با سوار بختیاری، برای سرکوبی آزادیخواهان اصفهان، در این موقع تلگراف سردار اسعد میرسد، ولی بما نشان نمیدادند، همینقدر میگفتند تلگراف آمدهاست و آن تلگرافات را که دیدند، ما را قسم دادند. حکومت اصفهان، به فرمانفرما داده شده، او هم سردار معتضد را که یکی از بستگان او بود، نایب الحکومه کرده، امیر مفخم و سردار اشجع و نگارنده را با سوارهای بختیاری و یکی از افواج عراق و سی نفر قزاق، مأمور اصفهان کردند. در این وقت به نصیر خان لقب سردار جنگی دادند. در تبریز گاهی جنگ بود، گاهی ساکت بود. ولی گرفتن تبریز هیچ ممکن نبود. پیش از شورش اصفهان، آزادیخواهان طهران با بختیاریها راه پیدا کرده، خواستند آنها را فریب بدهند، که وقت سواری شاه را بکشند. سه هزار تومان هم فراهم کرده، دادند. بختیاریها، در گرفتن پول، سخت دلیر و پایدارند! ولی در ایفاء بوعده، بسی سست و ناپایدار... ! بختیاریها، پول را که ببینند، هزار گونه قسم میخورند! طهرانیها، از این آگاه نبودند، که بختیاریها بدون اجازهٔ ما، کاری نمیکنند. از این گذشته، دو روی و عهدشکنتر و آدمکش ترند. باری بختیاریها پیرامون کشتن شاه، نگشتند و خوانین بختیاروند و محمود صالح، سه هزار تومان را گرفتند، در میان خود تقسیم کردند. سردار اشجع هم در نهانی، به بختیاریها میگفت؛ شما گریخته، به بختیاری بروید. صمصام السلطنه که اصفهان آمد، وضع ما دگرگون شد. امیر مفخم از من و سردار اشجع، روزبروز بدگمانتر میشد. با اینکه من، بر سر سوگند و پیمان خود ایستاده بودم...
سردار ظفر، سردار اسعد و لایارد
از مطالعه «یادداشتها و خاطرات سردار ظفر بختیاری» و تاریخ بختیاری اثر سردار اسعد بختیاری و همچنین یادداشتهای هنری لایارد چنین بر میآید، که بسیاری از مطالب ذکر شده توسط این سه تن تا حدود زیادی مشابه به هم است و گویی، آنان مطالب خود را از روی دست هم نوشتهاند. به عنوان نمونه مطالبی که سردار ظفر در این کتاب دربارهٔ باور بختیاریان نسبت به شیر مینویسد، در آثار سردار اسعد و لایارد نیز آمدهاست و یا مثلاً نقل داستانهایی درباره خرس در بین لرها و غیره.
اطلاعات کلی
زادروز ۱۲۴۰
درگذشت ششم بهمن ۱۳۱۲
پیشه ایلخانی بختیاری
نقشهای برجسته فرمانده قوای مشروطه
حاکم استانهای
یزد
کرمان
بلوچستان
لقب سردار ظفر
بهادرالدوله
سالار ارفع
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#89
Posted: 27 Sep 2013 08:53
یوسف خان امیر مجاهد
یوسف خان امیر مجاهد، پسر ششم حسینقلی خان ایلخانی و برادر کوچکتر علیقلی خان سردار اسعد بود. یوسف خان، در سال ۱۲۸۷ هجری قمری معادل ۱۲۴۹ هجری شمسی در چهارمحال و بختیاری متولد شد. وی در نهضت مشروطیت، به سهم خود فعالیتهایی را به عهده گرفت. هنگام بازگشت محمدعلی میرزا به ایران، امیرمجاهد به فرماندهی عدهای سوار بختیاری در کرج، با قشون وی درگیر شد و رشادتهای زیادی نشان داد.
پیوستن به مشروطه خواهان
یوسف خان، به خواست برادر بزرگتر خود، علیقلی خان سردار اسعد، وارد اردوی مشروطه طلبان شد. اقامت سردار اسعد در پاریس، مصادف شد با به توپ بستن مجلس شورای ملی و دستگیری مشروطه خواهان، لذا روشنفکران ایرانی، به اروپا مهاجرت کرده و در این زمان، یوسف خان امیر مجاهد نیز به همراه سردار اسعد، در پاریس حضور داشت و در آن روزها، خانه سردار اسعد، محل آمد و شد رجال سیاسی و روشنفکران ایرانی گشته بود.
پس از آنکه سردار اسعد متقاعد گشته بود که عملأ وارد درگیری بر علیه محمدعلی شاه گردد، ابتدا در سال ۱۲۸۷ ه. ش یوسف خان امیر مجاهد را برای چند منظور، به ایران فرستاد. یوسف خان ابتدا به بختیاری رفته و به درخواست علیقلی خان، موضوع فتح اصفهان و تهران را با برادران و عموزادههای خویش مطرح نمود و بمنظور رفع کدورت با عموزادهها، یعنی ضرغام السلطنه و سلطان محمد خان سردار اشجع و غلامحسین خان سالار محتشم پیمان نامهای نوشتند. سپس امیر مجاهد شروع به جمع آوری نیرو و قشون نمود و تا زمان ورود سردار اسعد به بختیاری، تعداد هفتصد سوار زبده بختیاری، مهیا نمود.
فتح تهران
در زمان فتح تهران بدست مجاهدین و سواران بختیاری، یوسف خان امیر مجاهد نیز در اردوی سردار اسعد حضور داشت و یکی از فرماندههای قشون بختیاری بود. زمانیکه کلنل لیاخوف توسط سواران بختیاری، در تهران دستگیر شد، سپهدار تنکابنی و سردار اسعد، حفاظت از وی را، به یوسف خان سپردند، که در صورت حمله مشروطه خواهان، بمنظور کشتن لیاخوف، از جان وی حفاظت نماید.
قیام سعادت
امیر مجاهد، در قیام سعادت، به رهبری شیخ خزعل (شیخ قدرتمند مناطق عرب نشین خوزستان، در زمان قاجار و پهلوی اول)، نیز نقش مهمی داشت. در این قیام، خوانین بختیاری و شیخ خزعل هم پیمان شدند، که در مقابل برنامه ایجاد تمرکر رضاخان، ایستادگی کنند. امیر مجاهد، به نمایندگی از طرف خوانین بختیاری انتخاب شد و به همین منظور، شیخ خزعل، با همکاری یوسف خان امیر مجاهد، کمیتهای به نام قیام سعادت تشکیل دادند و در دو جبهه، به مبارزه با حکومت رضاخان پرداختند.
... زمانیکه خبر تسلیم شدن شیخ خزعل را به یوسف خان دادند، او نیز عقب نشینی کرد و مدتی در کوهستانهای بختیاری متواری بود، ولی در نهایت خود را تسلیم حکومت مرکزی کرد و به زندان رفت. وی مدتی در زندان رضاخان به سر برد. سرانجام با وساطت نزدیکان، یوسف خان از زندان آزاد گشت.
قلعه یوسف خان امیر مجاهد
این بنا در ۲۵ کیلومتری باختر شهرکرد و در روستای شمس آباد واقع است. این قلعه متعلق به یوسف خان امیر مجاهد بوده و در حدود ۱۲۰ سال پیش، بدست وی ساخته شدهاست. مصالح این قلعه از خشت بوده، نمای آجری دارد و در دو طبقه همکف و زیرزمین به صورت مجموعهای شامل ورودی هشتی شکل، چهار برج و ابنیه جانبی ساخته شدهاست. طبقه همکف بنا دارای یک ایوان ستون دار است و نقوش به کار رفته در ته ستونهای ایوان شمالی، از مهم ترین تزیینات آن به شمار میرود
اطلاعات کلی
زادروز ۱۲۴۹ خورشیدی
۱۲۸۷ (قمری)چهارمحال و بختیاری
پیشه نظامی
نقشهای برجسته فرمانده قوای مشروطه
لقب امیر مجاهد
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#90
Posted: 27 Sep 2013 08:56
روشنفکرهای سیاسی زمان قاجار
یوسف مستشارالدوله
میرزا یوسف خان مستشارالدوله ۱۲۳۹ ق - ۱۳۱۳ ق (۱۸۲۳ م - ۱۸۹۵ م)، از پیشروان و آزادیخواهان دوره ناصرالدین شاه و از همفکران میرزا حسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان، بود. مستشارالدوله مردی روشنفکر بود و همیشه آرزوی نظم و اقتدار کشور را در سر میپرورانید.
زندگی
از ۱۲۸۱ تا ۱۲۸۴ ق سرکنسول ایران در تفلیس بود. در ۱۲۸۲ ق، رساله رمز یوسفی را در تهران منتشر کرد. در همین دوره اقامت در تفلیس، با میرزا فتحعلی آخوندزاده مناسبات دوستانه نزدیکی پیدا کرد. آخوندزاده در اواسط ۱۲۸۲ ق نگارش مکتوبات کمالالدوله را به پایان برده بود. متن مکتوبات کمالالدوله در اصل به ترکی نوشته شده بود. متن فارسی مکتوبات حاصل ترجمه مشترک آخوندزاده و یوسف خان در ۱۲۸۳ ق است.
یوسف خان از ۱۲۸۴ تا ۱۲۸۶ ق شارژ دافر سفارت ایران در پاریس بود. ظاهراً در همین دوره اقامت پاریس وارد لژ فراماسونری شدهاست. بسیاری از روشنفکران عصر ناصری، فراماسونری را یک سازمان پیشرو، انقلابی، و آزادیخواه میشناختند که هدفی جز مبارزه با استبداد و ایجاد دموکراسی و بیداری ملتها نداشت.
مستشارالدوله رساله معروف رساله یک کلمه را در پاریس و در ماههای پایان خدمتش در آنجا به اتمام رساند و دستنویس آنرا در راه بازگشت به ایران (۱۲۸۷ ق) در تفلیس به آخوندزاده نشان داد. این رساله در سال ۱۲۹۱ ق (۱۸۷۴ م) در ایران چاپ شد.
از آرزوهای بزرگ او تأسیس راه آهن در ایران بود. و با همین عقیده و ایمان راسخ بود که در سال ۱۲۸۶ ه.ق رسالهای به نام کتابچه بنفش درباره تأسیس راه آهن سرتاسری ایران نوشت و به شاه عرضه داشت و در سال ۱۲۹۰ ه.ق، که در خراسان بود، جزوه دیگری در لزوم کشیدن راه آهن از تهران به خراسان تهیه و منافع آن را ذکر کرد و فتوای روحانیون را در آن باره بدست آورد.
مستشارالدوله اصول افکار سیاسی خود را در رساله یک کلمه، که به سال ۱۲۸۷ ه.ق در پاریس نوشته، بیان کردهاست. رساله یک کلمه یکی از اولین آثار آزادیخواهان ایران به شمار میرود و در تحریک احساسات و بیدار کردن مردم در آن زمان نفوذ فوق العاده داشتهاست و در سال ۱۳۲۳ ه.ق که مرکز غیبی تشکیل گردید، این کتاب راهنمای سیاسی آن انجمن بود.
مستشارالدوله در سال ۱۳۰۶ ه.ق نامه مفصلی به مظفرالدین میرزا نوشت و خواهش کرد که آن را از نظر شاه بگذرانند. وی در آن نامه از حکومت استبدادی و فساد دربار انتقاد و اصلاحات مملکتی و ایجاد حکومت قانون و برقراری آزادی و مساوات را خواستار شده و گوشزد کرده بود که اگر زمامداران ایران خود در صدد تأسیس دولت مقننه برنیایند، سیر حوادث تاریخ آن را تحمیل خواهد کرد.
سخنان مستشارالدوله با مزاج دربار ناصرالدین شاه سازگاری نداشت، پس نویسنده گرفتار همان سرنوشتی شد که دامنگیر همه آزادیخواهان آن زمان بود، او را به فرمان شاه در اوایل سال ۱۳۰۹ ه.ق محبوس در عمارت رکنیه آنجا با زنجیر و کنده نگاه داشتند. وی در زندان تنها بود و اجازه ملاقات با احدی، حتی با سایر محبوسین قزوین، را نداشت. در زندان چندان زجرش دادند و چند سال بعد به سال ۱۳۱۳ ه.ق درگذشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.