انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 10 از 17:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  16  17  پسین »

سلسله صفویه


مرد

 
تصوف در کلام بزرگان عرفا و صوفیه

روزبهان بقلی: تصوف تقدیس سرّ است از حدثان.
نعمت الله ولی: تصوف، تخلق بود به اخلاق الهیّه.



گر تخلق به خُلق او یابی...صوفئی باشی ار نکو یابی



جنید: تصوف آن است که حق مرده گرداند تو را از تو و به خود زنده گرداند .
روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر با جمعی صوفیان به در آسیایی رسیدند. اسب باز داشت و ساعتی توقف کرد. پس گفت: می دانید که این آسیا چه می‌گوید؟ می‌گوید که تصوف این است که من دارم. درشت می‌ستانم و نرم باز می‌دهم و گردِ خود طواف می‌کنم. سفر در خود می‌کنم تا آنچه نباید از خود دور می‌کنم.
شبلی: تصوف محو بشریّت است و بزرگداشت ربانیّت.
جامی: تصوف بستن دست تصرف است و رستن از قید تکلّف.


نسبت تصوف و عرفان اسلامی
عرفان اسلامی عرصه وسیعی دارد و با طریقت تصوف هم آمیختگی دارد و در مواردی تلقی یکسان یا مختلطی از آندو وجود دارد. از جهت لغوی این دو گاه بجای یکدیگر بکار برده می شود از آنجا که حقیقت عرفان اسلامی اعم از تصوف است مطالب کلی و علمی-اصطلاحی می تواند تحت عنوان عرفان اسلامی قرار گیرد و طریقت مشهور در اسلام غالباً تحت عنوان تصوف آورده می شود. بعضی نویسندگان مانند مرتضی مطهری نیز دو نوع تلقی از ایندو مفهوم ارائه کرده است و عرفان را جنبه علمی و تصوف را بعد اجتماعی و متظاهر آن می داند.

تاریخ تصوف
حقیقت عرفان از ابتدا در اسلام و سیره پیامبر و اهل بیت بروز داشته است و بعضی صحابه و تابعین از زهّاد و عبّاد عصر خود بودند اما آنچه بعنوان تصوف شناخته می‌شود بمعنی طریقت شناخته‌شده عرفانی پایبند به آدابی ویژه در کنار فرامین شرع است. تصوف از قرن دوم قمری هویدا شد و نخستین کسی که صوفی نامیده شد عثمان بن شريك مشهور به ابوهاشم کوفی (درگذشته 150 ق) است و پیش از او نیز کسانی چون حسن بصری (درگذشته 110 ق) با توجه به تمسک به آداب طریقت درشمار صوفیان ذکر می‌شود. آداب طریقت در ابتدای تصوف ساده و بیشتر متوجه رياضت و عزلت و ... بوده است.

تاریخ تصوف در سه دوره کلی؛ دوره اول: شکل گیری و تدوین از آغاز تا پایان قرن پنجم و دوره دوم: گسترش عرفان عملی و کمال عرفان نظری و ادبی تا پایان قرن نهم و دوره سوم: رکود و تطور تصوف و عرفان از قرن دهم تا کنون است.





قرن دوم تا پنجم قمری
دوره اولیه تصوف و عرفان که شکل گیری و تدوین آن از آغاز تا پایان قرن پنجم در سه مرحله است.
شکل گیری تصوف
مرحله شکل گیری در آغاز و بخصوص قرن دوم قمری با توجه به ساحت باطنی شریعت تصوف بی تکلف و زاهدانه شکل با حضور عارفانی چون: ابوهاشم کوفی (درگذشته 150 ق)، سفیان ثوری (درگذشته 161 ق)، ابراهیم ادهم (درگذشته 162 ق)، داود طایی (درگذشته 165 ق)، شقیق بلخی (درگذشته 174 ق)، رابعه عدویه (درگذشته 185 ق)، فضیل عیاض (درگذشته 187 ق)، معروف کرخی (درگذشته 200 ق) که با توجه به ساحت باطنی شریعت تصوف و عرفان را شکل یافت.


پختگی
مرحله کمال (قرن سوم تا نیمه های قرن چهارم) با حضور مشایخ بسیار بزرگی در مصر، شام و خراسان و بخصوص بغداد مانند: ذوالنون مصری، جنید بغدادی، ابو سعید خراز، ابن عطا آدمی، سهل تستری، حکیم ترمذی، و حارث محاسبی به تبیین تصوف و عرفان پرداختند.

قرن سوم قمری، تصوف گسترش یافت و از آداب ساده زاهدانه گذشت و به محبت و خدمت به خلق گرایید و تعینات و ظواهر متعدد طریقت پیدا کرد و ابعاد علمی (متاثر از فلسفه یونانی بخصوص در ارائه مفهومی وحدت وجود) را نیز محکم ساخت. در این قرن صوفیه در قالب یک فرقه و طبقه خاص اجتماعی با آداب خاص طریقت متشکل شدند و از سویی مورد انتقاد شدید فقها و متشرعان بودند. از جمله بایزید توسط متشرعان به عقیده اتحاد و حلاج به اعتقاد به حلول متهم شدند. از بزرگان صوفیه در سده سوم: حارث محاسبی، ذوالنون مصری، سری سقطی، بایزید بسطامی، سهل تستری، جنید بغدادی و حلاج می باشند.


تثبیت
مرحله تثبیت (نیمه قرن چهارم و قرن پنجم) که مشایخ عرفان همچون: قشیری سلمی، ابوطالب مکی، هجویری و خواجه عبدالله انصاری به نگارش آثار گذشتگان پرداختند و آموخته های عرفان و تصوف را مدون نمودند. طبقات صوفیه سلمی، کشف المحجوب هجویری، کتاب اللّمع ابونصر سراج، قوت القلوب ابوطالب مکی و طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری از جمله کتاب هایی است که با این هدف نوشته شده اند و به ماندگاری عرفان عملی کمک کرد.

قرن چهارم قمری، تصوف بیش از پیش رونق یافت و تبیین حکیمانه تصوف و عرفان توسط ابن سینا و تطبیق آن با شریعت توسط امام محمد غزالی و دیگران و تلطیف آن بوسیله اهل ذوق همراه شد. در این قرن علوم شرعی هم گسترش یافت و در میان صوفیه نیز مرسوم شد. و اغلب صوفیه در مباحث کلامی جانب اشاعره را گرفتند. از صوفیان بزرگ قرن چهارم می توان به شبلی، ابن خفیف شیرازی، ابونصر سَراج، ابوطالب مکی، ابوعلی دقّاق و ... نام برد.

قرن پنجم قمری، تصوف همچنان شاهد گسترش بود و مباحث فلسفی و کلامی از رونق افتاد و اختلافات مذهبی زیاد شد و صوفیه هم از آن دور نماندند. مذهب شیعه نیز با وجود شیخ طوسی و فرقه اسماعیلیه نیز قوت گرفتند. در این قرن چند صوفی و عارف نام آور ظهور کردند و کتب معتبری چون احیاءعلوم الدین در اخلاق صوفیانه و کشف المحجوب درباره تصوف نوشته آمد. همچنین افکار صوفیانه در شعر فارسی بخصوص توسط ابوسعید ابی الخیر، خواجه عبدالله انصاری و باباطاهر بیشتر نفوذ یافت. در این قرن خانقاهها و آداب آن و مجلس گفتن گسترش یافت. از ابتدا تا پایان قرن پنجم اکثر صوفیه معروف اهل خراسان بودند. از بزرگان تصوف و عرفان در این قرن: شیخ ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، باباطاهر همدانی، ابوالقاسم قشیری، خواجه عبدالله انصاری، امام محمد غزالی می باشند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
قرن ششم تا نهم قمری
دوره دوم تاریخ تصوف از اوایل قرن ششم آغاز و تا قرن نهم ابعاد پنهان عرفان بیشتر خود را نشان داد و عرفان عملی و فرق گسترده شد و عرفان نظری و ادبی و شیعی مدون شد و به کمال رسید.




ابعاد پنهان
در مرحله نخست این دوره (سه ربع اول قرن ششم) تصوف توسط چهره های برجسته ای مانند: عین القضات همدانی(م525)، خواجه یوسف همدانی (م525)، سنایی غزنوی (م545 )، احمد جام(م 536)، ابونجیب سهروردی (م563) در تبیین ابعاد پنهان و دیگر عرفان نقش داشتند و عرفان ادبی و ذوقی به صورت رسمی با سنایی آغاز شد و در قرن های بعد توسط مولوی، حافظ و دیگران به اوج رسید.

قرن ششم، تصوف ادامه قرن پنجم است اما از مشخصه های آن تدوین و توجیه حکمت اشراق بوسیله شیخ شهاب الدین سهروردی است که بر تصوف و عرفان تاثیر شگرف داشت. همچنین در این دوره تعصب در مقابل آزاد اندیشی و توجه به مذهب و اول آنست. در این قرن تصوف و عرفان با شعر درآمیخت و بوسیله سنایی و سپس عطار شعر عرفانی نضج یافت. عناد با فلاسفه هم از سوی صوفیه هم متشرعیان بیشتر شد. چندین کتب معتبر مثل اسرارالتوحید و آثار احمد غزالی و عین القضات و شیخ اشراق و ظهور بزرگان عرفان و شیوع تصوف و عرفان و کاربرد همه‌گیر از مصطلحات آن (حتی در آثار شاعران غیر صوفی مانند خاقانی و نظامی) نقطه عطف این سده است. عرفا و صوفیه به استدلالی کردن اندیشه های خود برآمدند چنانکه در قرن بعد این مهم توسط ابن عربی به کمال رسید. در این سده بدنبال منازعات مذهبی نزاع بین شیعه و سنی چشمگیرتر شد و کتاب النقص در دفاع از تشیع از تاثیرات آنست. انکار صوفیه توسط متشرعان در این قرن هم ادامه یافت و تشدید شد نمونه آن کتاب تلبیس ابلیس از ابن جوزی در رد صوفیه است. در مقابل دفاعیاتی هم له تصوف (مانند صوفی نامه) تالیف شد.





تدوین نظری و ذوقی
مرحله دوم این دوره (ربع آخر قرن ششم تا پایان قرن هفتم) با عارفان نامور و تاثیر گذاری مانند: عطار نیشابوری (م618)، مولوی (م 672)، روزبهان بقلی (م606)، شهاب الدین سهروردی (م688) و ابن فارض (م 632) عصر طلایی عرفان را ببار نشست. در این دوره عرفان ادبی با مولوی و عراقی و عرفان نظری با محی الدین و شاگردانش به اوج رسید به گونه ای که دوره های بعدی عرفان بسیار متاثر از فرزانگان این مرحله است.

قرن هفتم، تصوف و عرفان شاهد تلفیق عرفان و حکمت اشراق و تدوین مکتب عرفانی (عرفان نظری) توسط ابن عربی است. خانقاهها رواج بیشتر یافت و طریقه کبراویه و اندیشه اشراقی در آنها چشمگیر بود. یورش مغول در 616 ق بود و موجب پراکندگی علما و صوفیه شد و انزواگری افراطی توسط بعضی صوفیه در این دوره شکل یافت و عده ای دیگر از بزرگان مانند مولوی و سعدی و فخرالدین عراقی به مسافرت و مهاجرت پرداختند. علاوه بر فصوص ابن عربی کتب دیگری نیز برای علمی کردن تصوف (آثار قونوی، عوارف المعارف سهروردی، مرصادالعباد نجم دایه) تالیف شد. از نیمه دوم سده هفتم چند صوفی و عارف شیعی به ترویج تصوفی متمایز پرداختند. شعر عرفانی توسط سعدی، مولوی، و اوحدالدین کرمانی رشد یافت و مورد اقبال همگانی قرار گرفت. خواجه نصیرالدین طوسی ضمن نقد از قلندران و درویشان لاابالی از مدافعان تصوف (در آثار خود) و بزرگانی چون حلاج و بایزید بود.

از بزرگان صوفیه قرن ششم و هفتم: احمد غزالی، عین القضات همدانی، شیخ احمد جام، سنایی غزنوی، عبدالقادر گیلانی، شهاب الدین یحیی سهروردی (شیخ اشراق)، روزبهان بقلی، شیخ نجم الدین کبری، شیخ عطار، شهاب الدین عمر سهروردی، اوحدالدین کرمانی، ابن عربی، صدرالدین قونوی، مولوی، سعدی، نجم الدین رازی، عزیزالدین نسفی، باباافضل، بهاءالدین مولتانی در هندوستان و ابوالحسن مغربی الشاذلی در شمال آفریقا را می توان نام برد.





تصوف شیعی
مرحله سوم این دوره (قرن هشتم و نهم) عارفانی مثل: اوحدی مراغه ای (م736)، علاء الدین سمنانی (م 736)، شاه نعمت الله ولی (م 834)، سید حیدر آملی (متوفای اواخر قرن هشتم) و جامی (م 898) که با کوشش عارفانی همچون سید حیدر آملی و ...، عرفان به تشیع نزدیک شد.

قرن هشتم، تصوف علمی و مدون مورد توجه قرار گرفت و تصوف به تشیع نزدیک و با تصوف اهل سنت متمایز شد، از صوفیه شیعه، شیخیه جوریه در خراسان (پیروان شیخ خلیفه) و سادات مرعشی در آمل (پیروان میرقوام الدین مرعشی) و صوفیه قزلباش و صفویه (پروان شیخ صفی الدین اردبیلی) از آن جمله اند. عرفان ذوقی و شاعرانه بدست حافظ به کمال رسید. تصوف مورد توجه ایلخانان مغول و وزرایشان واقع شد از جمله به کم آنها خانقاهات رو به فزونی رفت اما این امور موجب تظاهر در تصوف و ابتذال آن شد. از مهمترین کتب صوفیه مصباح الهدایه عزالدین محمود کاشانی است. از عارفان شاعر قرن هشتم: خواجوی کرمانی، اوحدی مراغه ای، کمال خجندی، شیرین مغربی، عبدالرزاق کاشانی، علاءالدوله سمنانی و سید علی همدانی می باشند.

قرن نهم، تصوف با توجه تیموریان به آن متصوفه و فرق آن فزونی یافت و عمق و کیفیت آن کاسته شد. تصوف بیشتر به تشیع نزدیک شد. شریعت و طریقت به هم آمیخت و علمای دین هم صوفیه و عرفا موافق و گرایش داشتند. عرفان ذوقی هم ادامه داشت. بعضی مشایخ بزرگ صوفیه متصدی امور شرع هم بودند. اما افراد صوفی نما نیز کم نبودند.

بزرگان صوفیه قرن هشتم و نهم: محمود شبستری، صفی الدین اردبیلی، علاءالدوله سمنانی، اوحدی مراغه ای، امین الدین بلیانی، خواجوی کرمانی، عماد فقیه کرمانی، حافظ شیرازی، شاه نعمت الله ولی، قاسم انوار، داعی شیرازی، جامی، کمال الدین خوارزمی، جمالی اردستانی، سید محمد نوربخش، شمس الدین محمد لاهیجی.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
قرن دهم قمری تا کنون
دوره سوم تاریخ تصوف از قرن ده تا حال، دوره رکود و تطور تصوف و عرفان است و تصوف به شریعت نزدیک بلکه در هم آمیخته شد با پیدایش ملا صدرا عرفان با فلسفه به هم آمیخت. تصوف و عرفان طریقت مآب دستخوش تعدد در فرقه ها و فخرفروشی و مطالبه منافع دنیوی شد اما همواره علمای عارف روشن بین شیعه در تاریخ شیعه بدور از مظاهر و آداب تصوف و بدون نام تصوف (در این دوره معمولا با نام عرفان)، عرفان اسلامی را ترویج می دادند که در این دوره بشکلی خاص و با تاکید بر داشتن استاد (بجای مرشدی در تصوف) ادامه و نمونه بارز آن مکتب سید علی قاضی در عصر معاصر است.

قرن دهم ببعد قزلباشان صوفی نما اعتقاد مردم به تصوف را کم کرد و به علمای دین تمایل بیشتر نشان دادند.

قرن یازدهم و دوره صفویه عده ای از علما چون مجلسی دوم و محقق قمی و ... صوفیه رارد می کردند اما شیخ بهایی، میر داماد، فندرسکی، ملا صدرا، مجلسی اول و فیض کاشانی فیلسوف و عارفان دین بودند و بنوعی به تصوف التفات می کردند اما از آداب طریقت و متظاهر تصوف بدور بودند. مخالفت بعضی علما با تصوف به طرد بعضی صوفیه انجامید. بعضی کتب در دفاع از تصوف هم نوشته آمد.

قرن دوازدهم، تصوف ایرانی به خارج ایران رفت و آثار متعددی پدید آمد و شروح زیادی بر مثنوی نوشته شد. از این قرن و قرن سیزدهم ببعد سلسله های صوفیه با اختلافات زیاد متعدد شد و مریدان به سود فرقه در کارهای حکومتی واداشته شدند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مشایخ صفویه (حدود ۶۷۰ تا ۸۶۷)
شیخ صفی‌الدین اردبیلی
شیخ صفی‌الدین اردبیلی (۷۱۳ - ۶۳۱ خورشیدی برابر ۷۳۵ - ۶۵۰ قمری) نیای بزرگ دودمان صفویان از بومیان کرد تبارایرانی است که مادر او آذری است و نیز هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرین‌کلاه بود. فیروزشاه نیز از بومیان کرد تبار ایرانی بود. که در منطقه مغان نشیمن گرفته بود. زبان مادری شیخ صفی‌الدین زبان آذری بود و اشعاری به این زبان ایرانی در کتاب صفوةالصفا و سلسلةالنسب سروده‌است.

دودمان صفوی نام خویش را از وی گرفته بودند. او پایه‌گذار خانقاه صفوی در اردبیل بود که با گذشت زمان پیروان بسیاری را به دست آورد.


زندگی
پدر و اجداد وی در قریه کلخوران اردبیل زراعت داشتند و پیشینیان آنها از قریه رنگین گیلان به اسفرنجان در حدود اردبیل آمده بودند. پدر او امین الدین جبرائیل نام داشت و می‌گویند با وجود مکنتی که از راه کشاورزی به هم رسانیده بود، علاقه به عزلت و انزوا داشت و از معاشرت با خلق اجتناب می‌ورزید. صفی الدین در سال ۶۵۰ قمری در محیط انزوای خانواده و در صفای زندگی روستایی به دنیا آمد. در عین اشتغال به مقدمات علوم رسمی، تمایلی به زهد و ریاضت یافت و به روزه داری و شب زنده داری پرداخت. گاه اوقات خویش را در مقابر اولیاء بسر می‌برد و گاه رویاها و مکاشفات صوفیانه می‌دید و گاه در کوه سبلان برای آنچه وی آنرا «ملاقات مردان خدا» می‌خواند، می‌رفت و در آن حال، از آب و خاک آن کوه چیزی به تبرک همراه می‌آورد. اینکه از علوم رسمی چه اندازه بهره داشت معلوم نیست اما از اقوال و احوالش، آشنایی کافی با علوم شرعی پیداست. به هرحال آنگونه که از قول مؤلف «عالم آرای عباسی» بر می‌آید «مدتی به اکتساب فضایل و کمالات صوری پرداخت» و این کمالات او لامحاله، آن اندازه بود که قرآن را حفظ کرد، در فرایض و سنن وقوف تمام یافت چنانکه از لغات عربی و فارسی و ترکی و مغولی هم بهره مند گشت و به قول مؤلف «روضات الجنان» از اشعار و نکات و لطایف نیز محتظی شد.

او در زمان خویش مورد بزرگداشت مردم بود و مردم آن سامان او را به نام پیر و رهنما پذیرا بودند. از او دیوانی به زبان آذری در دست است. شیخ صفی هم‌زمان با الجایتو ایلخان مغول می‌زیست و سلطان محمد الجاتیو (معروف به خدابنده) با وی با حرمت تمام سلوک می‌کرد. می‌گویند این ایلخان مغول، وقتی بنای شهر سلطانیه خویش را تمام کرد، در ضمنِ سایر مراسم و تشریفات، مشایخ و علماء عصر را هم در آنجا به مهمانی خواند. چون طعام پیش آوردند، شیخ صفی الدین اردبیلی و شیخ علاءالدوله سمنانی در دو جانب سلطان نشسته بودند. شیخ صفی الدین غذایی نخورد، اما شیخ علاءالدوله ابایی نکرد. سلطان پرسید که اگر طعام ما حرام بود؛ شیخ علاءالدوله چرا خورد؟ صفی الدین جواب داد شیخ علاءالدوله دریاست؛ دریا را هیچ چیز نمی‌آلاید. شیخ علاءالدوله هم گفت: شیخ صفی شاهبازست، به هر طعمه‌ای میل نمی‌کند. این روایت که در آثار صوفیه تا حدی به تواتر نقل شده‌است، حرمت شیخ را در نزد بزرگان عصر خویش نشان می‌دهد.
شیخ صفی خود پیشتر پیرو شیخ زاهد گیلانی بود و دختر او فاطمه خاتون را نیز به زنی گرفته بود. زهد و ساده‌زیستی او با وجود داراییش در آن زمان نامور بود. شیوه زندگی و گیرایی او و ناماوری خانقاهش به زودی برای او و فرزندانش پیروانی را از شام و ترکیه و بخش‌های دیگر ایران فراهم ساخت. پس از او پسرش شیخ صدرالدین موسی جای پدر را گرفت.

صفی الدین به سبب کثرت ریاضت و مخصوصاً به جهت افراط در روزه و اجتناب از حیوانی، در اواخر عمر تدریجاً ضعیف و مکرر بیمار شد. در پایان عمر تقریباً به کلی از غذا افتاده بود و جز غذاهای ساده غیر حیوانی و آب قند، چیزی از گلویش پائین نمی‌رفت. با اینحال، تا ممکن بود در ادای وظایف شرعی اهتمام داشت. به علاوه خانقاه او محل اطعام فقرا و پناه ضعفا و مسکینان بود و همین نکته دستگاه او و اخلافش را همچنان محل محتاجان و درویشان می‌داشت. در مرض موت هم، «محافظت سفره و خدمت ضعفا» را با تأکید تمام، سفارش می‌کرد. در آخرین روزهای بیماری، در اثر ضعف شدید، تقریباً از سخن گفتن هم بازماند. فقط آهسته قرآن می‌خواند و آخرین سخنش این بود: «صلو علیه و سلموا تسلیماً». روز دوشنبه دوازهم محرم سنه ۷۳۵ قمری، بعد از نماز صبح، در سن هشتاد و پنج سالگی وفات یافت و روز بعد به وقت نماز ظهر، در مجاورت خلوت خانقاه خویش دفن شد. هنگام وفات وی، پسرش شیخ صدرالدین موسی، در مسافرت بود و زن شیخ هم که در ایام بیماری از شیخ مراقبت می‌کرد، چند هفته بعد از شوهر وفات یافت.



مذهب و نسب
بیشتر مورخان، وی را سنی شافعی مذهب و کرد تبار دانسته اند دکتر عبدالحسین زرین‌کوب محقق و مورخ فقید هم، در کتاب مشهورش «جستجو در تصوف ایران» با استناد به منابع تاریخی متعدد و گوناگون، وی را سنی مذهب می‌داند. زرین‌کوب می‌نویسد:

مذهب خود او (شیخ صفی الدین) تسنن و شافعی مذهب بود و با آنکه بعضی اقوال و اشعار منقول ازو، از اتکا بر محبت و مهر علی حاکی است، این محبت علی با تسنن وی که در تاریخها از جمله حتی در «احسن التواریخ» بدان اشارت هست، مغایرت ندارد. در مکتوبی هم که عبیدالله خان ازبک به شاه طهماسب صفوی (سال ۹۳۶ هجری) می‌نویسد، گفته می‌شود که «پدر کلان شما، جناب مرحوم شیخ صفی مردی عزیز اهل سنت و جماعت بوده‌است»

زرین‌کوب در جای دیگری از این کتاب می‌نویسد:

در هر حال سیادت شیخ صفی ظاهراً محل انکار نیست، اما تشیع او محل تردیدست؛ بلکه تسنن او که از مقالات و سخنان خودش بر می‌آید، امری است که وجود نام ابوبکر و عمر در انساب خاندانش نیز آنرا تائید می‌کند و بعیدست که آن را بتوان حمل بر کتمان و تقیه کرد. با اینهمه تسنن شیخ صفی و اخلاف و اجداد او، از اظهار محبت و تکریم فوق العاده در حق اهل بیت رسول خالی نبود و سیادت خود وی و مبالغه‌اش در تعظیم و تکریم آل پیغمبر، هیچیک با تسنن وی منافات نداشت.

با این حال سیداحمد کسروی تبریزی سید بودن او را نیز با آوردن چندین دلیل رد کرده‌است.




قالی اردبیل
فرش بسیار معروفی به نام قالی اردبیل که در آرامگاه وی بوده‌است هم اکنون از گروه مشهورترین قالیهای جهان است که در موزهٔ ویکتوریا و آلبرت نگهداری می‌شود.


نمایی از بقعه شیخ صفی‌الدین اردبیلی






کلاه شیخ صفی الدین موجود در چهل ستون اصفهان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
قالی اردبیل
قالی اردبیل یک جفت قالی ایرانی معروف است که در آرامگاه شیخ صفی‌الدین اردبیلی یافت شده است.

این قالی از نظر طرح و بافت یکی از نفیس‌ترین و مشهورترین قالی‌های جهان است و هسته مرکزی گروه قالی‌های ترنجدان است.

قالی اردبیل یک سند تاریخی نیز محسوب می‌شود زیرا دارای تاریخ و امضا است و در سال ۹۱۸ خورشیدی (۹۴۶ ه.ق / ۱۵۳۹ میلادی) در سیزدهمین سال پادشاهی شاه تهماسب بافته شده‌است. تار و پود آن ابریشمی است و گره‌های فارسی دارد. در هر اینچ مربع آن حدود ۱۷×۱۹ گره وجود دارد. برخلاف دیگر قالی‌های مشهور آن زمان، این قالی طرحی آرام دارد و نگاره‌های جانوران و انسان بر آن نقش نشده‌است زیرا برای استفاده در مکانی مقدس بافته شده بود.

این قالی در حال حاضر در موزهٔ ویکتوریا و آلبرت انگلستان نگهداری می‌شود.

پشم عنصر اصلی تشکیل دهندهٔ این قالی است. مانند اغلب منسوجات این اثر نیز از تار و پود تشکیل شده، پودها در تمام طول کار به دور تارها تابیده شده‌اند. سطح قالی اردبیل از یک طرح یکپارچه نسبتا ساده با اجزا قرینه و یک شمسه در وسط آن که دو چراغدان در طول آن قرار دارد، پوشیده شده‌است.

وقتی دو انگلیسی در سال ۱۸۴۳ از زیارتگاه شیخ صفی الدین اردبیلی دیدار کردند دو قالی در آن محل قرار داشت. سه سال و اندی بعد از آن در اثر زلزله این مکان آسیب دید و احتمالا برای تهیه وجه لازم برای تعمیر بنا، فرشها فروخته شدند.

قالی‌های آسیب دیده در ایران توسط کمپانی «زیگلر» که در کار خرید فروش فرش بود، خریداری شد. تکه‌های آن که هنوز قابل استفاده بود به هم متصل و نتیجه آن شد که یک قالی کامل و سالم به دست آمد. فرشی که بدون حاشیه با ابعاد کوچکتر بود.

در سال ۱۸۹۲ قالی بزرگتر توسط کمپانی «رابینسون» در معرض فروش گذاشته شد. «ویلیام موریس» که از جانب موزه در مورد آثار هنری تحقیق می‌کرد طی گزارشی این فرش را فوق العاده و منحصر به فرد و بسیار زیبا توصیف و اصرار به خرید آن کرد. در ماه مارس ۱۸۹۳ با پرداخت ۲۰۰۰ پوند٬ «موزهٔ ویکتوریا و آلبرت» صاحب این قالی شد.



این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
خواجه علی سیاهپوش
خواجه علی سیاهپوش (مرگ به سال ۸۰۵ خورشیدی برابر ۸۳۰ قمری و ۱۴۲۶ میلادی) پسر شیخ صدرالدین موسی و نوه شیخ صفی‌الدین اردبیلی بود.

او پس از پدر به سرپرستی خانقاه صفوی در اردبیل رسید. او در روزگار تیمور لنگ می‌زیست و از برخورد میان این دو و پیشبینی‌های خواجه علی درباره آینده و جهانگیری تیمور داستان‌هایی آمده‌است. برپایه یکی از این داستان‌ها او رهاننده چند قبیله تاتار شام از دست تیمور بود که در آینده قزلباش خوانده شدند. البته برخی نیز برخورد تیمور و خواجه علی را رد کرده‌اند.

پس از وی پسرش شیخ ابراهیم به جانشینی‌اش رسید. آرامگاه خواجه علی سیاهپوش در شهر تبریز میباشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
شیخ صدرالدین موسی
شیخ صدرالدین موسی (زاده ۷۰۴ قمری - درگذشته ۷۶۹ خورشیدی برابر ۷۹۳ قمری) پسر شیخ صفی‌الدین اردبیلی و جانشین وی بود.

وی پس از پدر پیر و مرشد خانقاه صفوی در اردبیل شد. گروهی او را نخستین شیخ صفوی می‌دانند که از تسنن شافعی به مذهب شیعه گروید. پس از او پسرش خواجه علی سیاهپوش سرپرستی خانقاه صفوی را بر گرده گرفت.

شیخ صدرالدین نیز راه و روش ساده‌زیستی پدر را پیش گرفت و بیش از پیش بر هواخواهان صفویان افزود.





شیخ ابراهیم
شیخ ابراهیم صفوی (درگذشته ۱۴۴۷ میلادی) چهارمین شیخ صفوی و فرزند خواجه علی سیاهپوش است. وی در سده نهم هجری می‌زیست و در هنگام مرگ پسرش - شیخ جنید - را به جانشینی خود انتخاب کرد. شیخ ابراهیم چندان شناخته شده نیست و در کتابهای تاریخی مطلب زیادی دربارهٔ او نوشته نشده است و به نظر می‌رسد در زمان او اتفاق چندان مهمی دربارهٔ صفویان به وقوع نپیوسته باشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
شیخ جنید
شیخ جنید صفوی (درگذشت ۸۶۰ قمری) از مشایخ صفویه و پدر شیخ حیدر و پدربزرگ شاه اسماعیل یکم (مؤسس پادشاهی صفویه) است، که پس از وفات شیخ ابراهیم، جانشین وی شد.

وی که از سوی مریدان، مرشد کامل و صاحب سجاده ولایت خوانده می‏شد، موقع را برای این خروج که مریدانش از مدتها پیش طالب آغاز آن بودند، مناسب یافت. در این میان، ناخرسندی عمویش جعفر که ظاهراً خود را برای تصدی این مقام اولی می‏دانست، هرچند وی را برای پرهیز از درگیری با جهانشاه قراقویونلو، به ترک اردبیل تشویق و الزام نمود، اما به شیخ جنید در تهیه مقدمات اسباب این خروج کمک کرد.

شیخ جنید چندی در سوریه، ترابوزان و سایر بلاد عثمانی سر کرد و سرانجام با جمع مریدانش که حدود پنج هزار نفر می‏شدند، در نواحی آمد آناتولی به اوزون حسن، سرکرده آق قویونلو پیوست «۸۱۶ ق / ۱۴۵۶ م». اوزون حسن، خواهر خود خدیجه بیگم را به عقد ازدواج شیخ جنید جوان درآورد و حتی به او اجازه داد، تا در قلمرو آق قویونلو از جانب خود خلفایی برای نشر دعوت و تعلیم طریقت صفوی گسیل دارد.

شیخ جنید، چندی بعد برای زیارت مقبره اجدادی به اردبیل بازگشت، اما کثرت مریدانش که در بیرون شهر خیمه زده بودند، موجب ترس و توهم جهانشاه قراقویونلو و عموی خود شیخ جعفر شد. شیخ جنید، چون جهانشاه و جعفر را بر ضد خویش متحد دید، ادامه اقامت در شهر اجدادی خود را مشکل یا بی فایده یافت؛ پس از اردبیل بیرون و با عده‌ای انبوه از صوفیان و جان نثاران خویش به قصد جهاد با «کفار» چرکس عازم قفقاز شد. اما شیروان شاه خلیل سلطان که عبور شیخ از قلمرو خود را مایه تنزل قدرت خویش و مغایر با امنیت ولایت شیروان می‏دید، اجازه عبور به شیخ را نداد. شیخ جعفر، عموی جنید هم طی نامه‌ای محرمانه که به شیروانشاه نوشت او را به شدت از احتمال سوء قصد توسط جان نثاران شیخ جنید ترساند. حتی جهانشاه هم در این باره وی را به مقاومت در مقابل شیخ صوفی تشویق کرد. بالاخره در جنگی که روی داد، جنید کشته شد «۸۶۴ ق / ۱۴۶۰ م» و جانبازیهای دلیرانه صوفیان برای ادامه جهاد، در مقابل سرسختی شیروانشاه متوقف گردید. پس از شیخ جنید، پسر او شیخ حیدر، جانشین پدر شد.



مقبره شیخ جنید
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
شیخ حیدر
شیخ حیدر صفوی (زاده:؟ - درگذشت:۸۹۳) از مشایخ صفویه و پدر شاه اسماعیل یکم (مؤسس پادشاهی صفویه) است.




دوران کودکی و نوجوانی
شیخ حیدر پسر شیخ جنید و خواهرزاده سلطان اوزون حسن آق قویونلو بود، وی یک ماه پس از وفات پدر به دنیا آمد، اما در نزد اوزون حسن تربیت یافت. بعدها به دنبال کشته شدن جهانشاه قراقویونلو به دست اوزون حسن، در حالی که هنوز سن وی به ده سالگی نرسیده بود، در کنار این فاتح جدید آذربایجان و تحت حمایت او وارد اردبیل شد (۸۴۸ خورشیدی برابر ۸۷۴ قمری). و در همان سنین کودکی، بر وفق سنت معمول پیروان خویش، به تشویق و تأیید آنها به عنوان مرشد کامل و صوفی اعظم، امور بقعه و خانقاه صفوی را از شیخ جعفر تحویل گرفت؛ هرچند جریان امور همچنان در دست جعفر باقی ماند و تا او زنده بود، شیخ زاده خردسال برای توسعه دعوت پدران مجالی نیافت.

باوجود این، توسعه دعوت صفوی، که سلطان اوزون حسن هم بی آنکه از ماهیت واقعی آن خبر داشته باشد، آن را تأیید و تسهیل می‏کرد؛ از طریق تبلیغات خلفای شیخ جنید در بین طوایف ترکمان نواحی شرقی آسیای صغیر و حدود دیار بکر و آمد رهبری می‌شد، دراین ایام به ثمر رسید. مقارن وفات شیخ جعفر که حیدر نیز در همان ایام به سنین رشد رسیده بود، از تمام نواحی اطراف، مثل آمد آناتولی، شام به طالش وگیلان، صوفیان وفادار و جان نثار از تاجیک و ترکمان برای تجدید عهد با مرشد کامل و پیر طریقت خود به اردبیل سرازیر شدند. در همان هنگام نیز اوزون حسن دختر خود مارتا را که علمشاه خاتون یا ملیحه بیگم هم خوانده می‏شد به عقد ازدواج این خواهرزاده جوان و محبوب خود درآورد (۸۵۴ خورشیدی برابر ۸۸۰ قمری). این خویشاوندی مضاعف، شیخ جوان خانقاه صفوی را حیثیت و اعتبار سیاسی بیشتری بخشید.

اوزون حسن در بازگشت از جنگ تفلیس در ۸۵۵ خورشیدی برابر ۸۸۱ قمری درگذشت. به دنبال مرگ سلطان اوزون حسن، شیخ جوان، علی رغم از دست دادن حمایت امیران آق قویونلو و حتی مخالفت سلطان یعقوب آق قویونلو، فرمانروای جدید با نقشه هایش؛ ادامه دعوت پدران و سعی در «خروج دین حق» را بر عهده خود لازم دید و انتقام گیری از خون پدر را محرک لشکرکشی به ولایت شیروان و دنبال کردن فکر جهاد با طوایف چرکس شمرد.






تشکیل سپاهی قدرتمند
شیخ حیدر، از همان هجده بیست سالگی که مرگ اوزون حسن او را از توقع کمک ترکمانان مأیوس ساخت، برای از سرگیری جنگ مقدس خویش به تدارک اسلحه و تنظیم سپاه پرداخت و بقعه شیخ صفی تبدیل به نوعی زرادخانه شد. خود شیخ به ساختن شمشیر و نیزه و زره دست زد و با همان جبه دراز از پیش گشاده درویشی و شبکلاه صوفیانه اش با مریدان به تمرین جنگی و استعمال اسلحه پرداخت. به علاوه لباس متحدالشکل صوفیانه‌ای به رنگ کبود هم برای غازیان خویش طرح کرد که از جمله شامل کلاه دوازده ترکی به شکل تاج و رنگ سرخ می‏شد؛ دوازده ترک آن اشارت گونه‌ای به تعداد امامان شیعه، صورت تاج گونه آن مظهری از سلطنت شیعه، و رنگ سرخ آن نشانه‌ای از شعار خونخواهی از اهل سنت بود. از این رو، پیروان وی را مناسبت آن کلاه، که تمام آنها آن را به جای طاقیه ترکمانی معمول عصر بر سر می‏گذاشتند؛ سرخ کلاهان یا قزل برک یا قزلباش خواندند.





مرشد کامل و مظهر ولایت برای پیروان
این سرخ کلاهان اکثر ترکمان یا ترک زبان بودند و شیخ حیدر جوان برای آنها نه فقط مرشد کامل و پیر طریقت بلکه در عین حال سر کرده جنگی و رهبر واقعی اتحادیه نوپدید قبیله‌های ترکمانی شیعه بود. غیر از صوفیه روملو که از طوایف مختلف ترکمان نواحی آناتولی تشکیل می‏شد، سایر قبیله‌های این اتحادیه عبارت بودند از طوایف استاجلو، تکلو، موصلو، افشار، قاجار، بیات، بهارلو و شیخاوند. البته طوایف و عشایر کوچک و بزرگ دیگری هم به آنها پیوسته بودند که تعدادی از طوایف تاجیک از کرد و طالشی و جز آنها در این شمار در می‏آمد و اتحادیه قزلباش را تقریبا" شامل سی طایفه یا قبیله می‏ساخت. شیخ حیدر در نظر تمام افراد و سرکردگان این طوایف، مرشد کامل، مظهر ولایت و تجسم الوهیت تلقی می‏شد و تمام آنها او را مرشد و پیر و حافظ جان خویش می‏شمردند و برای خروج دین و ظهور دین حق، در موکب او از هیچ گونه جانسپاری و جانبازی و فداکاری دریغ نمی‏کردند





رشادتهای شیخ حیدر و خیانت نزدیکان
شیخ هنگامی ‏که بیست و چهار سال یا اندکی کمتر داشت، توانست اسباب خروج دین حق را با اقدام به غزوه کفار چرکس دنبال کند. از این لشکرکشی غنایم بسیار و تعداد زیادی اسیر به اردبیل آورد. چهار سال بعد با تجهیزات کاملتر در همان نواحی دست به یک لشکرکشی دیگر زد که آوازه شجاعت او را در بین مسلمین آن نواحی همه جا نشر کرد و بر تعداد مریدان و سپاهیانش هم افزود. لشکرکشی دیگرش حمله‌ای انتقامجویانه به ولایت شیروان بود که از آغاز همواره طالب فرصتی برای دست زدن به آن بود، چرا که از آغاز کار همواره مترصد مجالس بود تا انتقام خون پدر را از فرخ یسار شیروانشاه بازستاند.

فرخ یسار که پدر زن یعقوب آق قویونلو بود، برای دفع این حمله از او یاری خواست. یعقوب هم که برادر زن شیخ حیدر و پسر دایی او بود، چون فتوحات و غزوات شیخ زاده را با نظر ترس و دلنگرانی می‏دید، بر خلاف آنچه شیخ زاده انتظار داشت بر ضد او برای کمک به شیروانشاه لشکر فرستاد. در کشمکش‌هایی که بین دو طرف روی داد، شماخی به دست قزلباش عرضه غارت گشت وقلعه گلستان - که بعدها محل انعقاد عهد نامه شوم بین قاجار و سپاه روس گشت - که در این ایام فرخ یسار به آنجا پناه برده بود محاصره شد. اما در یک نبرد سرنوشت ساز که بین سپاه قزلباش با قوای متحد شیروانشاه و آق قویونلو رخ داد، شیخ حیدر کشته شد (۸۶۷ خورشیدی برابر ۸۹۳ قمری). سر بریده او را، فرمانده قواییعقوب بیگ به تبریز آورد و به امر شاه در شهر به دار آویخت. فرزندان خردسال او به نام سلطان علی، ابراهیم میرزا و اسماعیل میرزا هم، با مادرشان که خواهر یعقوب بیگ بود، به امر او بهقلعه استخر فارس تبعید شدند که برای مدتی طولانی در آنجا ماندند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
شاهان اسمی صفویه (۱۱۰۱ تا حدود ۱۱۴۰)
شاه تهماسب دوم
شاه تهماسب دوم دهمین پادشاه دودمان صفوی ایران بود.

شاه تهماسب دوم که از ۱۱۰۸ تا ۱۱۱۱ خورشیدی (۳سال) پادشاهی کرد. فرزند و جانشین شاه سلطان حسین بود. تَهم در واژه به معنی پیل تَن و توانا است و تهماسپ (تهم+اسپ) به معنی دارندة اسپ تواناست. (آموزه: طهماسب با حرف ط نادرست است از نوشتن آن پرهیز کنید.)

شاه تهماسب دوم پس از اشغال اصفهان بدست افغان‌های شورشی و کشته شدن شاه سلطان حسین برای مدتی بر بخشی از ایران به طور ناقص حکومت می‌کرد و در پی شکست از عثمانی و بستن قرار داد صلح خفت بار توسط نادرقلی افشار (نادر شاه) از سلطنت برکنار شده و کشته شد.



ایران در دست افغانها
با حمله افغانها و تسخیر اصفهان، شاهان افغان آرامش نداشتند. در استرآباد فتحعلی خان قاجار عملا حکومت مستقلی داشت. او به تهماسب میرزا پسر شاه سلطان حسین صفوی پناه داد. و تهماسب میرزا پس از تصرف اصفهان توسط افاغنه خود را شاه نامید. با سقوط صفویه پطر اول به ایران لشکر کشید و قشون روسیه در سپتامبر 1722 میلادی در بند و در 1723 باکو را به اشغال خود دراوردند. شاه تهماسب دوم مجبور شد در پی اتحاد با روسها باشد. طبق قراردادی که در سپتامبر 1723 تنظیم گردید پطر اول به شاه وعده داد که او را در مبارزه با افغانان یاری دهد. و شاه تهماسب دوم نیز دربند و باکو را جز قلمرو روسیه شناخت و گیلان را نیز در اختیار آنها گذاشت.


تسخیر مشهد
نادر قلی (نادر شاه افشار) نیز کوشش های مکرری برای تسخیر مشهد که پایتخت ملک محمود کیانی (سیستانی) داشت که ناکام ماند. او هرچند پیروزیهایی بدست آورده بود و توانسته بود کلات، دستجرد و ابیورد را به تابعیت دراورد اما نفوذ قادر نبود ملک محمود کیانی در سیستان و خراسان زیاد بود و او نتوانست در مبارزه با ملک محمود پیروز گردد. در سال 1726 میلادی شاه تهماسب دوم و فتحعلی خان قاجار وارد جنگ با قشون خراسان شدند. منظور آنها از این لشکرکشی سرنگونی ملک محمود و استقرار مجدد صفویه در ایران بود.[۲] نادر نیز با قشون خود در خدمت تهماسب دوم درآمد. برای شاه تهماسب نیز وجود نادر قلی لازم بود زیرا هم ارتش شاه را تقویت میکرد و هم شاه تهماسب میخواست تا خود را از نفوذ فتحعلی خان قاجار محفوظ بدارد. به هنگام محاصره مشهد فتحعلی خان قاجار به فرمان شاه تهماسب کشته شد. نادر قلی فرمانده کل قوای مسلح شاه شد و بزودی مشهد را گرفت. ملک محمود از مبارزه دست نکشید و به مرو رفت تا قبایل را بر ضد شاه بشوراند اما سرانجام موفقیتی بدست نیاورد و اعدام شد.



جنگ با اشرف افغان
پس از تسخیر مشهد اعتبار نادر بسیار بالا رفت و از آن زمان در دستگاه حکومت شخصیتی وفادار و صدیق معرفی شد. لشکرکشی های بسیار نادر قوچان، دره‌گز، مرو، استراباد و مازندران را آرام نمود. و این موفقیتها پادشاه افغان را سخت به تشویش انداخت. او سپاهی برای مبارزه تدارک دید اما در 30 سپتامبر 1729 در نبردی در ساحل رود مهماندوست مغلوب نادر شد و به تهران و سپس به اصفهان عقب نشینی کرد و در نهایت در 13 نوامبر 1729 در نبرد مورچه‌خور در 60 کیلومتری اصفهان شکست خورد و فرار کرد.

پادشاهی و برکناری
دو هفته پس از اشغال اصفهان شاه تهماسب دوم وارد پایتخت نیاکان خود شد. به نام او سکه زدند و خطبه خواندند و نادر هم تاج شاهی را با دست خود بر سر وی نهاد. در سال 1729 میلادی نادر قلی خان با استفاده از نارضایتی عمیق مردم که بر اثر جنگ ناکام شاه تهماسب با عثمانی و قرارداد نامساعد صلح برانگیخته شده بود شاه تهماسب را از سلطنت انداخت. او شاه عباس سوم را شاه خواند و خود نایب السلطنه شد.
سرانجام نادر شاه در 1736 میلادی شورای اشراف را در دشت مغان تشکیل داد و تاجگذاری نمود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 10 از 17:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  16  17  پسین » 
ایران

سلسله صفویه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA