ارسالها: 23330
#11
Posted: 28 Sep 2013 12:12
تصرف آذربایجان
در سال ۸۷۹ هفت سران قزلباش در ارزنجان یک جلسه مشورتی با حضور شاه اسماعیل برگزار کردند تا در مورد حرکت جهادیشان تصمیم بگیرند موضوعی که در این جلسه مطرح بود این بود که برای جهاد به گرجستان حمله کنند یا ایروان را بگیرند (دو منطقه مسیحی نشین که حاکمانشان از خاندانهای دیرین ایرانی و باز مانده از دوران پارتیان و ساسانیان بودند) عدهای نیز پیشنهاد دادند به روستاهای آذربایجان حمله کنند و عدهای نیز بر این عقیده بودند مدت زمان بیشتری در ارزنجان بمانند که ترکان بیشتری به لشکر بپیوندند و سپس به آذربایجان حمله کرده آنجا را از آن خود کنند.
اسماعیل برای گردآوری سپاه بیشتر به آناتولی(قراباغ و وان) رفت و در سال ۹۰۶ ه. ق. همراه با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت شروان لشکر کشید. در جنگی که نزدیک قلعه گلستان روی داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد. اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جای آنکه وقت خود را برای محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالی شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در نزدیک نخجوان الوند بیگ آق قویونلو را مغلوب کرد(۸۸۰ش/۹۰۷ ق /۱۵۰۱ م) و خود پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت. شاه اسماعیل اوّل صفوی قیام مؤثر خود را بر ضد امیران آق قویونلو به سال ۹۰۷ از هجری قمری، اردبیل آغاز کرد ولی پایتخت خود را به تبریز انتقال داد. با وجود این، اردبیل به سبب آن که مدفن شیخ صفی الدّین بود، پایتخت معنوی شاهان صفوی به شمار میرفت و از تقدس و احترام خاصّی بهرهمند بود.
وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی که سخت به او معتقد بودند در سال هشتصد و هشتاد ه. ش شاه ایران شد و سلسله خویش را به نام جدش صفیالدین «صفویه» نامید که در تاریخ ایران به دو دلیل اهمیت بسیار دارد:
یکی این که این سلسله اولین سلسله کاملاً مستقل ایرانی و ملی بعد از حمله اعراب به ایران (در سال ۳۲ ه. ق) بودهاست.
دوم اینکه مذهب تشیع در ایران توسط شاه اسماعیل مذهب رسمی اعلام شد.
اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی
شاه اسماعیل در اولین اقدام مهم خود، در شهر تبریز مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی دولت و مملکت صفوی اعلام نمود. نکته جالب این است که در آن هنگام اکثریت مردم تبریز نیز سنی مذهب بودند. (چیزی حدود دو سوم) امرا قزلباش این مطلب را به شاه اسماعیل تذکر دادند اما شاه در پاسخ عنوان کرد که «در این کار خداوند و امامان او را یاری خواهند کرد و اگر مردم بخواهند در مقابل او کوچکترین اعتراضی کنند پاسخشان شمشیر خواهد بود.»
پیوستن قبایل ترک آناتولی
ایلات ترک بهارلو (از اولاد بایرام خوجه بهارلوواز ایلات تشکیل دهنده قراقوینلوها بودند) قبل از تسخیر تبریز (۹۰۷ ق / ۱۵۰۲ م) به سرکردگی حسن خان به شاه اسماعیل پیوستند .
ایجاد وحدت ملی
پس از سقوط ایلخانان مغول و به مدت حدود دو قرن در ایران از بلخ تا دیاربکر وضعیت ملوک الطوایفی حاکم بود. «روملو» در خصوص سال ۸۸۰(۱۵۰۱ م./۹۰۷ ه. ق.) مجموعهای از حکام محلی را نام میبرد، که مهمترین آنها عبارت بودند از: سلطان حسین بایقرا آخرین شاه تیموریان در خراسان، بدیع الزمان میرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسین کیای چلاوی در سمنان، مرادبیک بایندر در یزد و شاه اسماعیل در آذربایجان.
شاه اسماعیل با برخورداری از نیروی جان بر کف قزلباش عزم نمود، که ایران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم -که پسر سلطان یعقوب آق قویونلو بود- را در نواحی مابین همدان و بیجار شکست داد و سلطان مراد به شیراز گریخت. شاه اسماعیل او را تعقیب نمود و او از ترس به بغداد گریخت و شاه اسماعیل بدون جنگ شیراز را تصرف نمود و از آنجا به قم رفت. سپس بر حسین کیای چلاوی حاکم سمنان و فیروزکوه پس از جنگی سخت غلبه کرد. و نهایتاً یزد و ابرقو را که در اختیار محمدکره بود، تصرف کرد و از شهری به شهری رفت و حکام محلی را برانداخت و یا تابع خود نمود. آنگاه در سال ۸۸۷ ه. ش. (۹۱۴ه. ق.) عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نیز فتح نمود. بدین ترتیب او در مدت هفت سال تمام ایران بزرگ به جز برخی نواحی نظیر خراسان و ارمنستان را تصرف نمود و حکومتی واحد و مستقل را در آن برقرار ساخت و به عنوان پادشاه ایران تاجگذاری نمود.
کشورداری
شیوه کشورداری شاه اسماعیل و ترویج مذهب شیعه احتمالاً مانع تجزیه ایران آشوبزده میان دو قدرت بزرگ عثمانی و خانات ازبک آسیای میانه شد. وی برای تعدیل سیاستهای افراطی سران قزلباش، صوفیان و مریدان حیدری، علمای ایرانی و نیز جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین کتابهای فقهی در زمینه شیعه جعفری دعوت کرد محقق کرکی که در نشر فقه و اصول مذهب جعفری شخصیت مهمی محسوب میشد، از جمله آنان بود. از جمله اقدامات شاه صفوی برای تجلیل از امامان شیعه ضرب سکه با نام ائمه اثنی عشری قرار دادن نام ۱۲ امام شیعه به عنوان سجع مهر شاهی؛ تعمیر و توسعه آرامگاه امامان در شهرهای عراق و مشهد و نیز ایجاد ساختمان مقبره برای امامزادهها در شهرهای ایران ۱۲۹ و طرح آب رسانی از فرات به نجف بود.
شاه اسماعیل کلیه وظایف اداری و کشوری را به ایرانیانی سپرد که در اعتقادشان به تشیع جای شک و شبهه نبود و بسیاری از آنان پیشینه طولانی در کارهای دیوانی داشتند. نامدارترین رجال او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزی، محمود خان دیلمی، قاضی شمس الدین لاهیجانی، امیر نجم رشتی، امیر نجم ثانی، میر سید شریف شیرازی و شمس الدین اصفهانی۴۰۷.
شاه اسماعیل به رسوم و آیینهای مذهبی و ملی بسیار علاقه نشان میداد و به ایجاد آبادانی و بناهای یادبود اهتمام داشت. مهمترین آثاری که از دوران وی به یادگار مانده، عبارتند از ۴ بازار دور میدان قدیم اصفهان؛ مدرسه هارونیه و بقعه امامزاده هارون در اصفهان. وی بناهای یادبودی هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانی و ساختمانهای متعددی در خوی و تبریز بنیاد کرد.
جنگ با دشمنان خارجی
شاه اسماعیل تبریز را به پایتختی برگزید و در همان سال تاجگذاری به جنگ حکام ازبک رفت (که در شمال شرق ایران در ازبکستان فعلی ساکن بودند). در نبرد مرو که در حوالی مرو رخ داد ۱۷۰۰۰ ایرانی توانستند ۲۸۰۰۰ سپاهی ازبک را درهم کوفته و فرمانروای آنان به نام شیبک خان که قصد فرار داشت را دستگیر و مقتول سازند.
اما در همین هنگام با یورش عثمانیها مواجه شد. خلیفه عثمانی به نام سلطان سلیم یکم که شیعیان را کافر میدانست و خود را نیز خلیفه تمامی مسلمانان جهان میخواند به قصد اشغال کامل ایران با لشکری عظیم به این کشور لشکرکشی کرد. شاه اسماعیل به قصد دفع حمله عثمانیان که پس از فتح دیاربکر مستقیم راه تبریز را در پیش گرفته بودند با جمعآوری حدود ۵۰ هزار سرباز در مقابل ۲۰۰ هزار سپاه عثمانی به غرب لشکر کشید و به رغم کمبود نیرو و استفاده سپاه مهاجم از توپخانه در نبرد چالدران (۸۹۳ ه. ش) آنچنان دلیرانه فرماندهی و شخصاً در میدان نبرد جنگید که علیرغم شکست خوردن، نبرد او در زمره نبردهای بزرگ تاریخ و از افتخارات ایرانیان محسوب میشود.
در این جنگ ۴۹۰۰۰ سرباز ایرانی که تنها از سلاحهای سرد مانند شمشیر و نیزه استفاده میکردند در برابر سپاه دویست هزار نفری عثمانی که مجهز به توپ و تفنگ بود به سختی ایستادگی کرده و کشتار زیادی از دشمن به عمل آوردند و از ایشان تنها ۸۵ نفر زنده ماندند اما حتی یک نفر اسیر هم ندادند. ترکان عثمانی در این جنگ قسمت بزرگی از آذربایجان را به اشغال خود در آورند. اشغال بخشهایی از آذربایجان توسط عثمانی تا زمان شاه عباس اول ادامه داشت. (البته پس از شاه اسماعیل نیز آنان هرگاه که فرصتی بدست میآوردند به ایران حمله میکردند و اختلافات مرزی و مذهبی دو کشور تا زمان سقوط امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول طول کشید.)
شاه اسماعیل توانست در مدتی کوتاه با تدابیر جنگی ایران را متحد کرده و در برابر هجوم دشمنان داخلی و خارجی بخصوص ازبکان و عثمانیها که از شرق و غرب به ایران حمله میکردند به خوبی مقاومت کند.
مرگ
شاه اسماعیل در سن سی وهفت سالگی در سال ۹۳۰ قمری درگذشت. پس از وی فرزندش شاه طهماسب یکم به پادشاهی ایران رسید که او ۵۳ سال و ۶ ماه و بیست روز سلطنت کرد.
اطلاعات کلی
دوران ۹۰۳ - ۸۸۱ خورشیدی
۹۳۰ - ۹۰۸ قمری
۱۵۲۴ - ۱۵۰۲ میلادی
لقب(ها) پادشاه صفویه، مرشد کامل
زادروز ۲۶ تیر ۸۶۶ خورشیدی
۱۷ ژوئیه ۱۴۸۷
زادگاه اردبیل
مرگ ۲ خرداد ۹۰۳ خورشیدی
۲۳ مه ۱۵۲۴ ۳۶ سال
محل مرگ اردبیل
آرامگاه اردبیل
پیش از شاه طهماسب یکم
پس از وجود نداشت
دودمان صفویان
پدر شیخ حیدر
مادر مارتا
دین مسلمان شیعه
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#12
Posted: 28 Sep 2013 12:15
نگارهای از شاه اسماعیل اول
کلاه خود شاه اسماعیل اول
اعلام شیعه بعنوان مذهب رسمی در مسجد جامع تبریز در سال ۱۵۰۱ میلادی
جنگ شاهاسماعیل و ابوخیرخان
مقبره شاه اسماعیل، بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#13
Posted: 28 Sep 2013 12:25
شاه طهماسب یکم
شاه تهماسب یکم فرزند ارشد شاه اسماعیل یکم و دومین پادشاه از سلسله صفویه بود. تَهم در واژه به معنی پیل تَن و توانا است و تهماسپ (تهم+اسپ) به معنی دارندة اسپ تواناست.
او پس از مرگ پدر با آشوب داخلی و حمله ازبکان و عثمانیان مواجه شد که با حسن تدبیر و شجاعت از پس این مشکلات به خوبی بر آمد و دورهای طولانی از صلح و ثبات را برای ایران به ارمغان آورد. وی فردی به شدت متعصب و معتقد به مذهب شیعه دوازده امامی بود.
شاه جوان
تهماسب در روز چهارشنبه ۱۳ اسفند ۸۹۲ (۲۶ ذیالحجة الحرام سال ۹۱۹ هجری قمری) در روستای شهاباد اصفهان متولد گردید. پس از مرگ شاه اسماعیل یکم صفوی شاه تهماسب یکم در سال ۹۲۹ ه. ق (۱۵۲۳ م) در سن ۱۰ سالگی به سلطنت رسید. روشن است که به علت کم بودن سن سال شاه جدید فرصتی برای کسب قدرت برای امرای قدرت طلب قزلباش فراهم شد. ۱۰ سال اول سلطنت شاه تهماسب در واقع عرصه رقابت امرا قزلباش برای کسب قدرت بود. شاه جوان به علت شجاعت و تدبیر، کم کم توانست خود را به عنوان شاهی مقتدر برای ایران مطرح کند و زمام قدرت را در دست گیرد. شاه تهماسب در دوره بلند حکومت خود توانست با وجود کمبود منابع به خوبی تهدیدات مکرر ازبکان و سپس عثمانیان را دفع کند و سپس دورهای از صلح و ثبات را برای کشور به ارمغان آورد. دورهای که تا از مرگ وی در سال ۹۸۴ و به سلطنت رسیدن فرزند تندخوی خود شاه اسماعیل دوم ادامه داشت.
شاه جوان
تهماسب در روز چهارشنبه ۱۳ اسفند ۸۹۲ (۲۶ ذیالحجة الحرام سال ۹۱۹ هجری قمری) در روستای شهاباد اصفهان متولد گردید. پس از مرگ شاه اسماعیل یکم صفوی شاه تهماسب یکم در سال ۹۲۹ ه. ق (۱۵۲۳ م) در سن ۱۰ سالگی به سلطنت رسید. روشن است که به علت کم بودن سن سال شاه جدید فرصتی برای کسب قدرت برای امرای قدرت طلب قزلباش فراهم شد. ۱۰ سال اول سلطنت شاه تهماسب در واقع عرصه رقابت امرا قزلباش برای کسب قدرت بود. شاه جوان به علت شجاعت و تدبیر، کم کم توانست خود را به عنوان شاهی مقتدر برای ایران مطرح کند و زمام قدرت را در دست گیرد. شاه تهماسب در دوره بلند حکومت خود توانست با وجود کمبود منابع به خوبی تهدیدات مکرر ازبکان و سپس عثمانیان را دفع کند و سپس دورهای از صلح و ثبات را برای کشور به ارمغان آورد. دورهای که تا از مرگ وی در سال ۹۸۴ و به سلطنت رسیدن فرزند تندخوی خود شاه اسماعیل دوم ادامه داشت.
پادشاه هنرمند
شاه تهماسب صفوی پادشاهی صاحب کمال و شیفته هنر بود و در هنر خوشنویسی و نقاشی دست داشت. در نقاشی شاگرد استاد سلطان محمد مصور بودهاست. هرچند قاضی احمد منشی در کتاب گلستان هنر از هنر تصویرسازی شاه تهماسب مفصل یاد کرده اما اثر چندان ممتازی از او دیده نشدهاست و تنها تصویر رقم دار بجا مانده از او مجلس بزمی است که در موزه توپ قاپو سرای ترکیه زینت بخش مرقع بهرام میرزا میباشد و رقم یا امضای آن چنین است <صوره تهماسب الحسینی> در زیر تصویر و بیرون از جدول کشی شاه تهماسب به خط خود نوشته <جهت برادر عزیزم بهرام میرزا ساخته شد. تم> شاه تهماسب از گسترش دهندگان ادبیات آذربایجانی بود و در این زمینه تلاش بسیاری کرد.
جنگ قدرت امرا قزلباش
پس از به سلطنت رسیدن تهماسب، کپک سلطان استاجلو امیر قبیله استاجلو که در تبریز(پایتخت) حاضر بود به وکالت (صدارت) شاه منصوب شد. در همین زمان دیو سلطان روملو که در بلخ حکومت میکرد وصیت نامهای را از شاه اسماعیل در دست داشت که طبق آن شاه اسماعیل وی را به عنوان نایب السلطنه منصوب کرده بود. وی لقب اتابیک یا اتابک را پس از مدتها دوباره زنده کرد و خود را اتابیک شاه طهماسب نامید.دیو سلطان روملو از بلخ به سمت تبریز حرکت کرد اما زمانی که به تبریز رسید کپک سلطان خود را وکیل نامیده بود و پایتخت تحت قدرت استاجلوها بود. به این سبب به بهانه دفع تهاجم ازبکان از تبریز به خراسان بازگشت و امرای قزلباش خراسان و عراق عجم را به همراهی خود برای دفع تهاجم ازبکان فراخواند. از امرا نامدار بسیاری به یاری او شتافتند از جمله جوهه سلطان تکلو حاکم اصفهان، قراجه سلطان تکلو و علی سلطان حاکم شیراز. وی با بذل و بخشش و احسان امرا را به وکالت خود راضی نمود. در این زمان خبر رسید که ازبکان خراسان را ترک کردهاند. کپک سلطان از فرصت استفاده کرده و با لشکریان زیادی که از اطراف بر گزد او جمع شده بودند به سمت تبریز حرکت کرد.
پس از رسیدن دیوسلطان و سپاهیان به نزدیکی تبریز، دیو سلطان، کپک سلطان را به قبول وکالت خود فراخواند و کپک سلطان هم برای جلوگیری از جنگ با وی از تبریز خارج شده و به استقبال وی رفت. سپس هردو به نزد شاه تهماسب رفته و دیو سلطان حکم وکالت را از شاه دریافت کرد.
دیو سلطان سپس برای تضعیف استاجلوها و کپک سلطان آنها را برای جنگ به سرحدات گرجستان فرستاد و خود و چوها سلطان در غیاب آنها تیولات (الکا) انها را میان دیگر قبایل تقسیم کردند. این امر موجب بازگشت کپک سلطان و نخستین جنگ داخلی قزلباشان شد. در نخستین جنگ استاجلوها شکست خورده و به گیلان گریختند مدتی بعد باز هم به یاری حاکم رشت برای جنگ بازگشتند ولی اینبار نیز به سختی شکست خوردند. در بار سوم سال بعد مجدداً کپک سلطان تدارک سپاه نموده بازگشت. اینبار استاجلوها به شدت مقاومت کردند و اگر کپک سلطان در میان جنگ کشته نمیشد قدرت مجدداً به وی بازمی گشت.
در زمان شاه تهماسب امرای استاجلو شوریدند. دوستعلی استاجلو در خوی و مظفر سلطان در گیلان شورش کردند.
دیو سلطان ۷۰۰۰ سرباز و ۲۵ توپ جنگی را به فرماندهی نظام الدین روملو مامور سرکوبی دوستعلی استاجلو کرد. نظام الدین موفق شد دوستعلی را شکست دهد. شورش مظفر سلطان نیز با ازدواج او با مادر شاه تهماسب، موقتاً فرو خوابید.
مدتی بعد دیو سلطان نیز به تحریک جوهه سلطان به حکم شاه تهماسب جوان که حدود ۱۵ سال داشت کشته شد. جوهه سطان به شاه اینطور الغا کرده بود که دیو سلطان موجب تفرقه در میان قزلباشان است. پس از این واقعه جوهه سلطان به منصب نایب سلطنگی رسید.
حملات ازبکان به خراسان و به قدرت رسیدن شاملوها
در مدتی که میان امرا قزلباش جنگ قدرت جریان داشت تا به قدرت رسیدن جوها سلطان، ازبکان به سرکردگی عبید خان، چهار بار برای تصرف خراسان و به ویژه هرات به ایران حمله کردند. بار اول با حمله متقابل شاملوها شکست خورده بازگشتند. بار دوم با وجود تصرف برخی از قلعههای خراسان با ایستادگی شاملوها، تصرف هرات برای ازبکان میسر نشده و بازگشتند. بار سوم شاه تهماسب شخصاً و با وجود جوانی (حدود ۱۶ سال سن) تدارک سپاه دیده به سمت خراسان حرکت کرد. میان دو سپاه در خسروجرد جام نبردی سخت رخ داد. این نبرد در عاشورای سال ۹۳۵ رخداد. در ابتدای نبرد جناح راست سپاه ایران(شامل تکلوها و شاملوها) به فرماندهی جوهه سلطان در هم شکست اندکی بعد جناح چپ نیز از هم پاشیده و متفرق شد اما قلب سپاه به فرماندهی شاه طهماسب جوان شامل سه هزار نفر از جوانا شاملو و ذوالقدر همچنان بر جای مانده و مقاومت میکرد. ازبکان به تعقیب پراکنده شدگان سپاه ایران در دشت پراکنده شدند و در میان گرد و خاک و هیاهو شاه طهماسب خود را روبروی قلب سپاه ازبکان به فرماندهی عبید خان دید. وی با شجاعت به سربازان دستور حمله داد و خود نیز با آنان به قلب سپاه ازبکان هجوم برد. در این حمله غافلگیرانه و برق آسا قلب سپاه ازبکان از هم پاشد و عبید و خان و فرماندهان ازبک راه فرار پیش گرفتند. به این صورت با شجاعت و تهور شخص شاه تهماسب یک شکست مسلم به یک پیروزی تبدیل شد.
در حمله چهارم ازبکان به خراسان محاصرهٔ قلعه هرات مدت زیادی به درازا کشید و درخواستهای سلطان حسینخان شاملو برای کمک از طرف جوهه سلطان بی جواب ماند. کار بر محصوران بسیار سخت شد. سلطان حسینخان شاملو مجبور به تسلیم شهر شده خود، سپاهیان داخل قلعه و شیعیان قلعه را ترک کرده و آنرا به ازبکان تسلیم نمودند. سلطان حسینخان شاملو از هرات به سیستان رفته و سپس در نزدیکی اصفهان به اردو شاه تهماسب وارد شد. شاه از وی به گرمی پذیرایی کرد.جوهه سلطان که از قدرات گرفتن وی میترسید اندیشه قتل وی را در سر میپروراند. سلطان حسینخان شاملو از قصد وی آگاه شد و شاملوها به خیمه وی در اردو شاهی حمله کرده وی را کشتند. تکلوها برای تلافی به اردوی شاهی حجوم آورده قصد ربودن شاه را داشتند اما این کار خشم شاه را برنگیخت و دستور قتلعام آنها را صادر کرد. سپاه شاهی بر آنان حمله کرده و بسیاری را کشتند. سران تکلوها به بغداد گریختند. حاکم بغداد که تکلو بود سر انها را برای اثبات اطاعت برای شاه فرستاد. پس از این کشتار دیگر تکلوها نتوانستند نقش مهمی در حکومت صفوی به عهده بگیرند. پس از کشته شدن جوهه سلطان سلطان حسینخان شاملو به صدارت رسید. الامه سلطان تکلو امیرالامرای آذربایجان از ترس اقدام سلطان حسینخان شاملو به عثمانی گریخت و مدتی بعد محرک سلطان سلیمان در حمله به ایران شد.
ازبکان به سرکردگی عبید خان دو بار دیگر به خراسان حمله کردند اما هر دو بار به دلیل مقابله سپاه ایران مجبور به بازگشت شدند تا اینکه عبید خان شاه خونریز ازبک به مرگ طبیعی مرد و خراسانیان چند صباحی از نحب و غارت ازبکان ایمن شدند.
پس از عبید خان مرز خراسان تا ۱۱ سال در آرامش به سر میبرد تا اینکه بار دیگر یکی از امرای ازبک به هرات حمله کرد و ناکام ماند از آن پس دیگر تا زمان مرگ شاه اسماعیل دوم ازبکان خیال فتح خراسان را از سر به در کردند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#14
Posted: 28 Sep 2013 12:32
هجوم عثمانیان برای فتح ایران
نخستین و دومین تهاجم
در هنگامی که شاه تهماسب پس از دفع پنجمین فتنه عبید خان ازبک در هرات به سر میبرد و قصد فتح ماورا النهر را داشت خبر ورود سپاهیان عثمانی به آذربایجان به وی رسید. عامل تحریک سلطان عثمانی الامه سلطان تکلو بود. وی که آرزوی وکالت شاه را در سر داشت در پی مغضوب شدن تکلوها از رسیدن به آرزویش به کلی ناامید شد. الامه امیرالامرای آذربایجان بود و در هنگام غیبت شاه تهماسب سلطان سلیمان را تشویق کرد که تا از غیبت شاه استفاده کرده و آذربایجان و بخشهای مرکزی ایران را به سادگی تصرف کند. شاه سلیمان ابراهیم پاشای وزیر را به ۸۰ هزار نیرو به سرعت روانه آذربایجان کرد. ابراهیم پاشا با همکاری الامه تقریباً تمام آذربایجان را تصرف نمود. در این هنگام خبر حمله به شاه تهماسب رسید. وی به سرعت از هرات به سمت قزوین حرکت کرد. سرعت حرکت وی به قدری زیاد بود که بیشتر سپاه وی دیگر قادر به ادامه راه نبودند. وی به ناچار بسیاری از آنها را برای استراحت آزاد گذاشت به طوریکه تنها ۷۰۰۰ سپاهی در قزوین (پایتخت) با وی ماندند. در حالی که در وفاداری برخی امرای باقیمانده نیز تردید وجود داشت. در پی خبر بازگشت شاه طهماسب، سلطان سلیمان نیز به سرعت با سپاهیان کمکی در تبریز به ابراهیم پاشا پیوست. پس از رسیدن این خبر به قزوین گروهی از امرای خیانتکار قزلباش از اردو گریخته و در تبریز به الامه پیوستند. سپاه بی شمار عثمانی برای وارد کردن ضربه نهایی و اشغال مرکز ایران از تبریز به سمت دشت سلطانیه حرکت کرد اما در دشت سلطانیه سرما و برف شدید آنها را غافلگیر نموده و بسیاری از آنها را کشت به طوری که سلطان سلیمان دستور عقب نشینی به سوی موصل را صادر کرد. شاعری در مورد این رخداد در دشت سلطانیه چنین سرودهاست که:
رفتم چو به سلطانیه آن طرفه چمن ... دیدم دو هزار مرده بی گور و کفن
گفتم که بکشت این همه عثمانی را ... باد سحر از میانه برخاست که من
سلطان سلیمان سپس پیکی به بغداد فرستاد و حاکم تکلوی بغداد، محمد خان شرف الدین اغلی فرستاد و وی را به اطاعت فرا خواند. محمد خان راضی به تسلیم شهر نبود اما بیشتر امرای تکلوی بغداد نظر دیگری داشتند. وی بهناچار به همراه نزدیکان و برخی قزلباشان شاهی سیون (شاهدوست) شهر را ترک کرده به شیراز رفت. به این صورت بغداد بار دیگر به دست عثمانیان افتاد. پس از خروج سلطان سلیمان از سلطانیه شاه تهماسب برای بازپسگیری مجدد تبریز به آن شهر لشکر کشید. الامه و دیگر امرای خیانتکار از تبریز به سمت قلعه وان گریختند و قلعه تسلیم سپاه ایران شد. شاه به دنبال آنها حرکت کرد و قلعه وان را محاصره نمود. در هنگام محاصره مجدداً خبر حرکت قشون عثمانی از بغداد به سمت ایران به شاه تهماسب رسید. شاه بهناچار دست از محاصره کشید و به سمت تبریز بازگشت. میان پیش قراولان سپاه ایران و قراولان عثمانی در نزدیکی درجزین نبردی رخ داد که به شکست عثمانیان انجامید. در پی این شکست، سلطان سلیمان با بدنه اصلی قشون به خاک عثمانی عقب نشست و شاه تهماسب مجدداً قلعه وان را محاصره نمود. سلطان سلیمان والی دیار بکر را مامور یاری رساندن به قلعه وان نمود. شاه تهماسب به سرعت برای رویارویی با آنها حرکت کرد و با سپاهیان کمی که توانسته بودند با سرعت و همپای وی حرکت کنند با آنها روبرو شد و نیروهای کمکی را در هم شکست. شکست خوردگان به قلعه ارجیس گریخته و در آنجا متحصن شدند. سلطان سلیمان در تلاشی دیگر سنان پاشا را با نیروی کمکی به سمت ارجیس گسیل کرد. نیروهای سنان پاشا در راه به قزلباشان به فرماندهی بوداق خان قاجار برخورده و باز هم از ایرانیان شکست خوردند و سنان پاشا نیز کشته شد. تلاش دیگر سلطان سلیمان برای ارسال نیرو به فرماندهی ابراهیم پاشا نیز با شکست مواجه شد و فرماندهان قلعه را واگذاشته همراه ابراهیم پاشا به خاک عثمانی گریختند. به این صورت دو حمله پیاپی عثمانیان به خیال تصرف ایران با تصرف قلعه ارجیس توسط قوای قزلباش به پایان رسیده و به شکست انجامید.
هجوم سوم
سومین حمله سلطان سلیمان عثمانی برای فتح ایران چند سال بعد در سال ۹۵۵ و به تحریک القاص میرزا برادر شاه تهماسب بود. القاص میرزا در ابتدا به حکمرانی شروان منسوب شد. پس از مدتی وی در شروان علم استقلال بر افراشت و به نام خود سکه زد. شاه سپاهی را به سرکوبی وی گسیل کرد. در چند جنگی که میان او و امرای قزلباش در گرفت وی شکست خورد اما قلعههای مهم شروان همچنان در دست القاص میرزا بود به این ترتیب شاه شخصاً به سمت شروان لشکر کشید. با نزدیک شدن سپاه شاه بسیاری از سپاهیان القاص میرزا به اردوی شاهی پیوستند و بسیاری پراکنده شدند. القاص میرزا خود را بی یاور یافت و به استانبول گریخت. پس از وی حکومت شروان به اسماعیل میرزا یا همان شاه اسماعیل دوم داده شد.
القاص میرزا در استانبول به سلطان سلیمان پناهنده شد و وی را تحریک به لشکر کشی به ایران نمود. در سال ۹۵۵ هجری قمری به سپاه بسیار بزرگ برای حمله به ایران تدارک دیده و از استانبول به سمت ایران حرکت کرد.
شاه تهماسب از تبریز که دران زمان پایتخت ایران بود به سمت بیرون شهر حرکت کرده و در محلی به نام شنب غازان اردو زد تا سپاهیان از نواحی مختلف به وی ملحق شوند. امرا گروه گروه با سپاهیان خود به اردو میرسیدند و اسماعیل میرزا نیز با سپاه شروان به شاه ملحق شد.
شاه برای جلوگیری از پیشروی سپاه عثمانی سیاست نابودی منابع را پیش گرفت و گروههایی از سپاهیان را به نواحی مرزی آذربایجان فرستاد تا همه مناطقی که در اطراف مسیر عبور سپاه عثمانی است را از آذوقه، غلات و آب خالی کنند. آنها هر چاه، چشمه و قناتی را که در راه یافتند کور کردند. این سیاست بارها در زمان شاه تهماسب و شاه عباس با موفقیت به اجرا در آمد و همواره سپاه مهاجم عثمانی در اثر کمبود منابع مجبور به بازگشت شد. شاه تهماسب همواره از نظر منابع نظامی (نفرات و ادوات) که در اختیار داشت نسبت به عثمانیان در موضع ضعیفتر بود و همواره با استفاده از این سیاست دفاعی عثمانیان را از ایران میراند.
سلطان سلیمان با رسیدن به سرحد گروهی را به فرماندهی الامه تکلو (قزلباش خیانتکاری که در آشوبهای ابتدای حکومت شاه تهماسب به عثمانی رفته بود و در گذشته شرح آن گذشت)به وان فرستاد و گروهی را نیز به فرماندهی القاص میرزا به مرند. در مرند القاص میرزا با گروه کوچکی از قزلباشان روبرو شدند و آنها را شکست داد اما به شهر داخل نشدند زیرا گمان کردند گروه بزرگتری ممکن است در کمین آنها باشند. آنها بازگشته به سلطان سلیمان ملحق شدند. سلطان سلیمان بدون مانع به تبریز رسید و شهر را تصرف کرد. شمار نیرویی که شاه تهماسب توانسته بود گرد آوری کند بسیار کمتر از سپاه عثمانی بود بنا بر این شاه از رویارویی مستقیم با سلطان سلیمان پرهیز میکرد. اقامت سلطان سلیمان در شهر تنها چند روز به طول انجامید زیرا کمبود آذوقه آنها را به شدت تحت فشار قرار داده بود و تهیه آذوقه از اطراف نیز غیر ممکن بود. بسیاری از اسبهای عثمانیان در تبریز از گرسنگی مردند و چارهای جز بازگشت برای آنها نماند. در هنگام بازگشت بسیاری از سپاهیان آنها نیز طعمه تیغ آبدار تبریزیان شدند. سپاه عثمانی در راه بازگشت نیز پیاپی گرفتار شبیخون و حملات پراکنده قزلباشان میشد. سلطان سلیمان به سمت قلعه وان عقب نشست و ساکنین قلعه با دیدن سپاه بی شمار عثمانی که هر ساعت به شمار آنها افزوده میشد، قلعه را تسلیم کردند. سلطان سلیمان برای در امان ماندن از حملات پیاپی سپاه ایران در مسیر بازگشت گروهی از سپاه عثمانی را به فرماندهی القاص میرزا روانه مرکز ایران کرد و خود راه بازگشت را پیش گرفت. القاص میرزا از نبود نیرو در مرکز کشور استفاده کرده و خود را به همدان و سپس به قم رساندقم و کاشان تسلیم وی شدند وری نیز توسط نیروهای وی غارت شد. وی سپس به سمت اصفهان حرکت کرد و این شهر را محاصره نمود. شاه طهماسب، بهرام میرزا و ابراهیم خان ذوالقدر حاکم شیراز را مامور دفع وی کرد و خود به قزوین بازگشت. القاص میرزا با اطلاع از آمدن نیروهای بهرام میرزا و ابراهیم خان، محاصره اصفهان را رها کرده و به سمت ایزدخواست رفت. وی مردم این شهر را قتلعام کرد و سپس راه بهبهان، شوشتر و دزفول را پیش گرفت و از دزفول را گروه کمی که با وی مانده بودند به بغداد گریخت.
بزرگان عثمانی که وی را مایه دردسر میدانستند سلطان سلیمان را تشویق به نابودی وی کردند. سلطان سلیمان سپاهی را برای دستگیری وی فرستاد اما القاص میرزا موفق به فرار شد و به مریوان گریخت و در آنجا توسط نیروهای شاه ایران دستگیر شد. شاه طهماسب وی و فرزندانش را به قلعه قهقهه فرستاد و القاص میرزا تا زمان مرگ در آنجا ماند. به این ترتیب سومین حمله عثمانیان برای اشغال ایران به صورت نسبی ناکام ماند.
هجوم چهارم
تا پنج سال پس از اتمام فتنه القاص میرزا غیر از درگیریهای محلی بین امرای نواحی مرزی، در مرز بین ایران و عثمانی صلح برقرار بود. این بار هجوم عثمانیان به تحریک اسکندر پاشا بود. اسکندر پاشا در ابتدا حاکم وان بود. در مدتی حکومت وان وی هر از چند گاهی نواحی مرزی ایران را مورد تاخت و تاز قرار میداد و امرای مرزی ایران به علت اینکه دولت ایران در حال انجام مقدمات صلح بود و آمادگی یک نبرد کامل را نداشتند در پی پاسخ به وی بر نمیآمدند.اسکندر پاشا به دلیل این اقدامات مورد تشویق سلطان عثمانی قرار گرفته و به مقام بیگلربیگی ارزروم منصوب شد. عدم پاسخگویی امرای مرزی به وی باعث جسارت زیاد اسکندر پاشا شده بود و وی سلطان سلیمان را تشویق به حمله به ایران کرد. سلطان سلیمان در نامهای که به شاه تهماسب فرستاد وی را تهدید به جنگ کرد و خود در خاک عثمانی شروع به تدارک سپاه نمود.
در پی این اقدام شاه تهماسب به امرای نواحی مرزی دستور داد مرز ایران و عثمانی در مسیر احتمالی عبور سپاهیان عثمانی از آذوقه خالی شود. در پی این فرمان تفلیس، وان، ماسیس و عادلجور و اطراف آن کاملاً از آذوقه خالی شد. شاه تهماسب سپاه ایران را آماده حرکت کرد و گروهی را به فرماندهی اسماعیل میرزا یا همان شاه اسماعیل دوم به عنوان پیشرو به جنگ با اسکندر پاشا فرستاد. اسکندر پاشا پس از مواجهه با وی شکست را پذیرا شده و به قلعه عقب نشست.
سلطان سلیمان به علت کمبود آذوقه در راه مجبور به اردو زدن در حلب شد. پس از گذشتن فصل سرما به سمت نخجوان حرکت کرد. سپاه عثمانی در مسیر حرکت به طور مداوم مورد شبیخون نیروهای ایران قرار میگرفت تا به نخجوان رسید. سلطان سلیمان پس از اقامت کوتاهی در نخجوان به علت نبود آذوقه مجدداً به سمت خاک عثمانی حرکت کرد و این دقیقاً زمانی بود که سپاه ایران به فرماندهی شاه تهماسب برای نبرد به اردوی وی نزدیک میشد. در هنگام یکی از درگیریهایی که میان قراولان عثمانی و ایران درگرفت سنان بیک که یکی از درباریان نزدیک به سلطان سلیمان بود به اسارت در آمد. عثمانیان که در اثر کمبود آذوقه در تنگنا قرار گرفته بودند آزادی سنان بیک را بهانهای برای صلح قرار داده و به خاک خود عقب نشستند. مذاکرات صلح بین دو طرف به نتیجه رسید و قرار داد صلحی بین ایران و عثمانی منعقد شد که تا مرگ شاه اسماعیل دوم برقرار ماند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#15
Posted: 28 Sep 2013 12:38
ازدواج شاه تهماسب
شاه تهماسب وقتی که کمتر از شانزده سال سن داشت، با زهرا سلطان، دختر دیو سلطان روملو، ازدواج کرد.
علاقه به مالاندوزی
شاه طهماسب به جمع آوری مال و ثروت علاقه خاصی داشت. خزاین او همیشه از مسکوکات، طلا، نقره، پارچههای نفیس، انواع سلاحهای قیمتی انباشته بود. وی ۶۰۰ شمش طلا و ۶۰۰ شمش نقره در قلعه قهقهه ذخیره کرده بود.
برخی از اقدامات شاه تهماسب
شاه تهماسب دستور داد درختان تاک را از ریشه درآورند تا این که کسی در ایران شراب درست نکند. این کار مردم ایران را در زمستان برای تهیه غذا در مضیقه قرار داد.
شاه تهماسب دستور داد نخستین خیابان ایران بانام «خیابان» در قزوین ساخته شود که این نام الگویی بود برگرفته از منطقهای چهار باغ مانند که شاه در ازبکستان امروزی دیده بود، که درزمان پهلوی به نام«سپه»وهم اکنون نیز بانام «سپه» و«شهدا» درقزوین معروف است. هم چنین درکنار رصدخانه سابق مراغه، رصد خانه جدیدی ساختند. به دستور شاه، میر محمد منجم مامور شد تا حرکات سیارات و ستارگان را بررسی کند. میر محمد توانست باران بهار سال ۹۳۴ هجری را پیش بینی کند. بدین ترتیب گندم زیادی به دست آمد. شاه دستور داد تا انبارهای گندم ساخته شوند و گندم مازاد نیاز از زارعان خریده و ذخیره گردد. سال بعد باران به موقع نبارید و این اقدام شاه موثر واقع شد.
شاه دستور داد تا تقویم رایگان در دسترس همه مردم گذاشته شود؛ زیرا در آن زمان هر کس برای دانستن ساعت سعد و نحس مجبور بود بهای زیادی به کسانی که تقویم داشتند بپردازد.
شاه تهماسب به دور تهران حصاری با یک صد و چهارده برج کشید.
پس از پایتخت شدن قزوین، شاه تهماسب جادههای قزوین – مشهد و قزوین – تبریز را وسیع و ارابه رو کرد.
شاه در آذربایجان قشون دایمی ایجاد کرد. بدین منظور چهل هزار سرباز را به رهبری نظام الدین روملو به شهرهای تبریز و مرند و دیگر شهرهای آذربایجان غربی فرستاد. هزینه این قشون دایمی حدود ۸ کرور تهماسبی بود.
او موسیقی را ممنوع کرد و موسیقیدانان را از دربار اخراج کرد.
جانشینی
هنگامی که شاه طهماسب زنده بود اختلاف نظرهای موجود بین قزلباش پنهان بود اما هنگامی که وی بیمار گشت موضوع جانشینی مورد بحث درباریان شد. محمد خدابنده به علت ناراحتی چشمی دیگر مطرح نبود. تنها حیدر میرزا بود که قادر بود به رقابت با اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم) برخیزد زیرا وی بیش از دیگران مورد علاقه شاه طهماسب بود و درست به همین دلیل هم خطرناک ترین رقیب اسماعیل میرزا محسوب میشد. درگیریها بر سر تصاحب جانشینی شاه طهماسب یکم، مجموعه کشمکشهایی بود که از ۱۵ صفر ۹۸۴ قمری (۱۴ مه ۱۵۷۶ میلادی) تا ۱۷ ربیع الاول ۹۸۴ قمری (۱۴ ژوئن ۱۵۷۶ میلادی) (به مدت یک ماه) و با هدف تصاحب جانشینی شاه و بین حیدر میرزا (فرزند چهارم شاه) و اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم، فرزند دوم شاه) و طرفدارانشان روی میدهد. در پایان نزاعهای دربار قزوین (پایتخت)، حیدرمیرزا کشته میشود و اسماعیل میرزا در تاریخ چهارشنبه ۲۷ جمادی الاول ۹۸۴ (۲۲ اوت ۱۵۷۶) خود را شاه اسماعیل دوم خوانده، سومین پادشاه صفویان میگردد.
اطلاعات کلی
جای حکومت ایران
دودمان صفویه
تاجگذاری ۹۳۰ قمری
۱۵۲۴ میلادی
زادروز ۱۳ اسفند ۸۹۲ خورشیدی
۴ مارس ۱۵۱۴
شهاباد اصفهان
پایان حکومت ۹۵۵ - ۹۰۳ خورشیدی
۹۸۴ قمری
۱۵۷۶ میلادی
درگذشت ۲۴ اردیبهشت ۹۵۵ خورشیدی
۱۴ مه ۱۵۷۶ میلادی ۶۲ سال
قزوین
شاهنشاه پیشین شاه اسماعیل یکم
شاهنشاه پسین شاه اسماعیل دوم
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#16
Posted: 28 Sep 2013 12:48
رویداد قلعه قهقهه در ۱۵۷۱ میلادی
رویداد قلعه قهقهه درگیری بود که در سال ۱۵۷۱ میلادی بین اسماعیل میرزا (بعدها شاه اسماعیل دوم) و حبیببیگ استاجلو حاکم و دژبان قلعه قهقهه به دلیل مفقود شدن شمشهای طلا و نقره در این دژ روی داد. این اختلاف نهایتا" به برکناری حبیببیگ استاجلو، کنترل بیشتر اسماعیل میرزا از سوی حکومت شاه طهماسب یکم و افزایش اختلاف بین طوایف قزلباش شد.
پیش زمینه
در زمان صفویان از قلعه قهقهه به عنوان زندان و محل نگهداری خزائن سلطنتی و دژ دفاعی استفاده میشده است. در اواسط ماه مه ۱۵۵۷ میلادی (۹۶۳ قمری) اسماعیل میرزا (بعدها شاه اسماعیل دوم) به قلعه تبعید و زندانی میگردد. فرماندهان قلعه که هر دو سال یک بار عوض میشدند از طرف شاه دستور اکید داشتند که از وی سخت مراقبت کنند. بسیاری از قزلباشها آرزو میکردند او ولیعهد باشد چرا که محمد خدابنده از بیماری چشم در رنج بود و نزدیک بود بینایی خود را از دست بدهد. پنج سال پیش از مرگ شاه تهماسب اول در سال ۹۷۹ قمری حادثهای پیش آمد که اختلاف بین سران طوایف گوناگون قزلباش را آشکار کرد. شاه تهماسب ششصد شمش طلا و ششصد شمش نقره در قلعه قهقهه گرد آورده بود.
شرح ماجرا در قلعه
در سال ۹۷۹ قمری (۱۵۷۱ میلادی) هنگامی که اسماعیل میرزا در قلعه زندانی بود چند شمش طلا و نقره ناپدید شد. حبیببیگ استاجلو دژبان و حاکم قهقهه ادعا کرد که شمشها را افراد شاهزاده اسماعیل به دستور وی ربودهاند و شاهزاده آنها را از بالای برج قلعه به جمعی از صوفیان که از خاک عثمانی به پای قلعه آمدهاند بخشیده است. اسماعیل میرزا نیز ربودن شمشها را به دختر حبیببیگ استاجلو نسبت داد. چون خبر این ماجرا به قزوین (پایتخت صفویان در دوره شاه تهماسب) رسید شاه تهماسب یکم ۴ تن از سران نامی قزلباش به نام حسینقلی خلفای روملو، ولی خلیفه شاملو، پیره محمدخان استاجلو و خلیفه انصار قراداغلو را مامور کرد که به قهقهه روند و واقعیت ماجرا را مشخص کنند و خزانه را به قزوین انتقال دهند. پیره محمدخان که خود از طایفه استاجلو و با حبیببیگ نسبت داشت ظاهرا" جانب وی را گرفت ولی در پنهان با اسماعیل میرزا عهد و پیمان بست. خلیفه انصار قراداغلو نیز به سبب دوستی و خویشی با طایفه استاجلو به پشتیبانی حاکم برخاست. ولی دو سردار دیگر از اسماعیل میرزا حمایت کردند.
ماجرا در حضور شاه در قزوین
طرفین درگیر هنگامی به قزوین برگشتند و کارشان در مجلس شاه به گفتگو و بحث و حتی توهین به مقام شاهی کشید. چون معلوم شد که اسماعیل میرزا شمشها را به وسیله صوفیان به تبریز و اردبیل فرستاده و برای تحریک و تشویق مردم به مخالفت با شاه و هواخواهی خویش به کار برده است شاه تهماسب به او بدگمانتر شد ولی چون حبیببیگ استاجلو نیز با شاهزاده اسماعیل بر خلاف ادب رفتار کرده بود از حکومت قهقهه برکنار شد و خلیفه انصار قراداغلو به جای وی مامور نگهداری قلعه شد. این سردار تمام طایفه خود را که در حدود ده هزار خانواده بودند به پیرامون قهقهه برد و آن را در میان گرفت. شاه هم از بیم آن که مبادا طایفه استاجلو به جان اسماعیل میرزا آسیبی رسانند پنجاه تن از قورچیان ایل افشار را نیز به مراقبت شاهزاده مامور قلعه کرد. در پایان این رخدادها سران طایفه استاجلو که آن زمان از بزرگترین طوائف قزلباش بود مصمم شدند که به وسایل مختلف از ولیعهد شدن اسماعیل میرزا جلوگیری کنند زیرا میدانستند که اگر او شاه شود جان همه در خطر خواهد بود.
اطلاعات کلی رویداد قلعه قهقهه
بخشی ازاقدامات اسماعیل میرزا (بعدا " شاه اسماعیل دوم) در قلعه قهقهه
تاریخ ۹۷۹ قمری، ۹۵۰ خورشیدی، ۱۵۷۱ میلادی (۵ سال پیش از مرگ شاه طهماسب یکم)
مکان قلعه قهقهه و قزوین
نتیجه
بالا رفتن اختلافات و نفاق امیران قزلباش و روسای طوایف گوناگون قزلباش
عزل حبیببیگ استاجلو از حکمرانی قهقهه
انتصاب خلیفه انصار قراداغلو به حکمرانی قلعه قهقهه
بدگمانی بیشتر شاه طهماسب یکم به اسماعیل میرزا
دستاویز
سرقت شمشهای طلا از قلعه قهقهه به وسیله اسماعیل میرزا
رابطه اسماعیل میرزا با یکی از زنان ملازمان حبیببیگ استاجلو
طرفهای درگیر
یک سمت: شاهزاده اسماعیل میرزا /(بعدا" شاه اسماعیل دوم)/حسینقلی خلفای روملو/ولی خلیفه شاملو
سمت دیگر:حاکم قلعه قهقهه/حبیببیگ استاجلو/پیره محمدخان استاجلو (در ظاهر)/ خلیفه انصار قراداغلو
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#17
Posted: 28 Sep 2013 13:10
درگیریهای جانشینی شاه طهماسب یکم
درگیریها بر سر تصاحب جانشینی شاه طهماسب یکم، مجموعه کشمکشهایی بود که از ۱۵ صفر ۹۸۴ قمری (۱۴ مه ۱۵۷۶ میلادی) تا ۱۷ ربیع الاول ۹۸۴ قمری (۱۴ ژوئن ۱۵۷۶ میلادی) (به مدت یک ماه) و با هدف تصاحب جانشینی شاه و بین حیدر میرزا (فرزند چهارم شاه) و اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم، فرزند دوم شاه) و طرفدارانشان روی میدهد. در پایان نزاعهای دربار قزوین (پایتخت)، حیدرمیرزا کشته میشود و اسماعیل میرزا در تاریخ چهارشنبه ۲۷ جمادی الاول ۹۸۴ (۲۲ اوت ۱۵۷۶) خود را شاه اسماعیل دوم خوانده، سومین پادشاه صفویان میگردد.
پیش زمینه
هنگامی که شاه طهماسب زنده بود اختلاف نظرهای موجود بین قزلباش پنهان بود اما هنگامی که وی بیمار گشت موضوع جانشینی مورد بحث درباریان شد. محمد خدابنده به علت ناراحتی چشمی دیگر مطرح نبود. تنها حیدر میرزا بود که قادر بود به رقابت با اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم) برخیزد زیرا وی بیش از دیگران مورد علاقه شاه طهماسب بود و درست به همین دلیل هم خطرناک ترین رقیب اسماعیل میرزا محسوب میشد.
اختلاف اسماعیل میرزا با قوم استاجلو
پس از رویداد قلعه قهقهه سران طایفه استاجلو که در آن زمان از بزرگترین طوایف قزلباش بودند و در دربار شاه طهماسب قدرت و نفوذ زیادی داشتند، مصمم شدند که به وسایل گوناگون از ولیعهد شدن اسماعیل میرزا جلوگیری کنند. امیران استاجلو در زمان شاه طهماسب یکم بیشترین مقامات بزرگ درباری، کشوری و لشکری را در اختیار داشتند. در سالهای پایانی پادشاهی شاه طهماسب یکم بزرگ ترین سرداران استاجلو حسینبیگ یوزباشی (استاجلو)، لـلـه سلطان مصطفیمیرزا از پسران شاه بود و شاه امور مملکتی را به دستیاری و مشاوره او اداره میکرد.
تعهد ایل استاجلو به حیدرمیرزا
حسینبیگ یوزباشی و جمعی دیگر از امیران استاجلو که همگی در دربار قزوین مقامات مهمی داشتند، متعهد شدند حیدر میرزا را که پس از محمدمیرزا (بعدا" شاه محمد خدابنده) و اسماعیل میرزا (بعدا" شاه اسماعیل دوم) بزرگترین پسران شاه بود، جانشین شاه طهماسب یکم سازند. همچننین صدرالدینخان صفوی لـله حیدرمیرزا و سر سلسله طایفه شیخاوند، سرداران گرجی و مصطفی میرزا نیز از حیدر میرزا حمایت میکردند.
حامیان اسماعیلمیرزا
اقوام روملو، افشار، ترکمان، تکلو، چرکس و بیات از حامیان و طرفداران اسماعیلمیرزا بودند. در راس آنها حسینقلی خلفای روملو بود که مقام خلیفه الخلفایی داشت. هنگام مرگ شاه طهماسب حدود ۱۰٫۰۰۰ نفر از صوفیان در قزوین (پایتخت) به سر میبردند که همگی از فرمانبرداران حسینقلی خلفای روملو بودند. هم چنین پریخان خانم دختر بزرگ شاه تهماسب از او حمایت میکرد.
مرگ شاه طهماسب و درگیریها
پس از مرگ شاه طهماسب (۱۴ مه ۱۵۷۶)، حیدر میرزا تاج بر سر گذاشت و شمشیر پدر را بر کمر بست و ادعای پادشاهی کرد. در عین حال اسیر نگهبانان قصر گردید زیرا نگهبانان (کشیکچیان) از طوایف روملو، بیات و افشار بودند. حیدرمیرزا هر چه به ایشان دستور داد که دربهای حرم را به سوی طرفدارانش بگشایند، کشیکچیان به بهانههای مختلف اطاعت نکردند. هواخواهان حیدرمیرزا مانند حسینبیگ یوزباشی و سران طایفه استاجلو و سراداران گرجی، چون حیدرمیرزا را دربند دیدند به کمک وی روانه شدند. گروهی از طرفداران اسماعیل میرزا مثل حسینقلی خلفای روملو و شمخالخان چرکس (دایی پریخان خانم) به قصد کشتن حیدرمیرزا به سمت حرمخانه شاهی هجوم آوردند و حیدرمیرزا را کشتند و سرش را به پیش پای هوادارانش پرتاب کردند. خبر قتل حیدرمیرزا باعث پراکندگی طرفدارانش گردید. اسماعیل میرزا نیز برای کسب مقام شاهی و تاجگذاری از قلعه قهقهه خارج شد و به سوی پایتخت (قزوین) حرکت کرد.
تاجگذاری
اسماعیل میرزا در تاریخ چهارشنبه ۲۷ جمادی الاول ۹۸۴ (۲۲ اوت ۱۵۷۶) تاجگذاری کرد و خود را شاه اسماعیل دوم خواند.
اطلاعات کلی
درگیریهای جانشینی شاه طهماسب یکم
بخشی ازاختلافات سران قزلباش در دوره شاه طهماسب یکم
تاریخ از ۱۵ صفر ۹۸۴ قمری
(۱۴ مه ۱۵۷۶ میلادی)
تا تاجگذاری شاه اسماعیل دوم
در ۱۷ ربیع الاول ۹۸۴ قمری
(۱۴ ژوئن ۱۵۷۶ میلادی)
«یک ماه»
مکان دربار قزوین، شهر قزوین و چند شهر دیگر
نتیجه کشته شدن حیدر میرزا به حکومت رسیدن شاه اسماعیل دوم
دستاویز جانشینی شاه طهماسب یکم
طرفهای درگیر
یک سمت:
حیدر میرزا
(فرزند چهارم شاه طهماسب)
حسینبیگ یوزباشی
(حسین بیگ استاجلو)
مصطفی میرزا صفوی
(ششمین پسر شاه طهماسب)
صدرالدینخان صفوی
(سرسلسله طایفه شیخاوند
و سابقه للگی حیدرمیرزا)
سلطانزاده خانم
(مادر حیدر میرزا)
ابراهیم میرزا
(برادرزاده شاه طهماسب یکم)
طایفه استاجلو
سرداران گرجی
سران طایفه قاجار
سمت دیگر:
اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم)
حسینقلی خلفای روملو (اسماعیل میرزا به دلیل بدبینی وی را کور کرد)
پریخان خانم
شمخالخان چرکس
طایفه روملو
طایفه افشار
طایفه ترکمان
طایفه تکلو
طایفه چرکس
طایفه بیات
تلفات
جمع کثیری از سران طایفه استاجلو از جمله شاه قلی سلطان یکان استاجلو و طرفداران حیدر میرزا و مردم
شاه اسماعیل دوم ۱۲۰۰ نفر از صوفیان و همه دودمان شاهی به استثناء محمدمیرزا (برادر خود از یک مادر) را در این درگیری و هنگام شاهی به قتل رساند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#18
Posted: 29 Sep 2013 10:54
شاه اسماعیل دوم
شاه اسماعیل دوم (تولد: ۹۱۶ برابر ۱۵۳۷ میلادی - مرگ: ۳ آذر ۹۵۶ برابر ۲۴ نوامبر ۱۵۷۷) سومین پادشاه سلسلهٔ صفوی در ایران بود. در کتابهای تاریخ گذشته از او با عنوان اسماعیل میرزا نیز یاد شدهاست.
او فرزند چهارم شاه تهماسب یکم صفوی بود که در زمان حیات پدرش به علت سوء رفتار در قلعهٔ قهقهه محبوس شد و به مدت نزدیک ۲۰ سال و تا زمان مرگ پدرش در آن جا زندانی بود. پس از مرگ شاه تهماسب با دسیسهچینی بخشی از قبایل قزلباش و کشته شدن فرزند دیگر شاه تهماسب به نام حیدر میرزا توسط قزلباشان طرفدارش به حکومت رسید. رفتار اسماعیل به علت مدت زیاد محبوس بودن بهشدت خشن بود.
تصاحب قدرت و تاجگذاری
مدتی پیش از مرگ شاه تهماسب بسیاری از امور سلطنتی از جانب وی به فرزند سومش حیدر میرزا محول شده بود و در ابتدا چنین تصور میشد که وی جانشین پدر و پادشاه ایران خواهد شد. در شب مرگ شاه تهماسب هم حیدر میرزا بر بالین پدر حاضر بود. در شب مرگ شاه کشیک حفاظت از دولتخانهٔ صفوی در قزوین بر عهدهٔ گروهی از قزلباشان بود که طرفدار به قدرت رسیدن اسماعیل میرزا فرزند بزرگتر شاه تهماسب بودند. اسماعیل میرزا که به علت خودسری و مخالفت با صلح آماسیه مرتکب حملات متعدد به خاک عثمانی شده بود، در نتیجه مغضوب شاه تهماسب شد و به مدت ۱۹ سال و ۶ ماه در قلعهٔ قهقهه محبوس شد.
صبح روز بعد حیدر میرزا به سربازان محافظ قصر دستور داد تا در دولتخانه را برای ورود مردم و امرا بگشایند اما محافظین به بهانهٔ این که در شهر دودستگی در مورد جانشینی شاه بین قزلباشان ایجاد شده و بیم ناامنی میرود از دستور اطاعت نکردند و اجازهٔ ورود طرفداران حیدر میرزا که از طایفهٔ شاملو و استاجلو بودند ندادند.
در این زمان در شهر امرای قزلباش دو دسته شده بودند. استاجلوها و شاملوها به طرفداری از حیدر میرزا و تکلوها و روملوها و ترکمانان به حمایت از اسماعیل میرزا مشغول جمعآوری نیرو بودند. قزلباشان از هر دو گروه تصمیم گرفتند به سمت دولتخانه حرکت کرده و کار را یکسره نمایند. در این میان گروه مدافع اسماعیل میرزا به رهبری حسینقلی خلفای روملو زودتر به قصر رسیدند و با همکاری شمخال سلطان دایی پریخان خانم (دختر شاه تهماسب) و محافظین به دولتخانه وارد شدند. حیدر میرزا در حرم پنهان شد و سعی داشت در پوشش لباس زنان بگریزد اما شناخته شد و توسط مهاجمان و بهدستور حسینقلی خلفا در دم کشته شد. سر او را به میان جماعت طرفدار او که پشت دیوارهای دولتخانه جمع شده و فریاد حیدر میرزا سر داده و در پی ورود بودند انداختند. طرفداران حیدر میرزا با مشاهدهٔ سر او به سرعت پراکنده شده و راه فرار از شهر را پیش گرفتند. خانهها و اهل و عیال آنها مورد نحب و غارت اسماعیل میرزاییان قرار گرفت و بسیاری از آنها در راه گرفتار و کشته شدند.
حسینقلی خلفا که اکنون مرد شمارهٔ یک پایتخت محسوب میشد روز بعد گروهی را بهسرکردگی حیدر سلطان جابوق ترکمان برای آوردن اسماعیل به قلعهٔ قهقهه فرستاد. به این صورت اسماعیل میرزا پس از حدود ۲۰ سال حبس از قلعه آزاد شد و به قدرت رسید.
هنگامی که شاه طهماسب زنده بود اختلاف نظرهای موجود بین قزلباش پنهان بود اما هنگامی که وی بیمار گشت موضوع جانشینی مورد بحث درباریان شد. محمد خدابنده به علت ناراحتی چشمی دیگر مطرح نبود. تنها حیدر میرزا بود که قادر بود به رقابت با اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم) برخیزد زیرا وی بیش از دیگران مورد علاقه شاه طهماسب بود و درست به همین دلیل هم خطرناک ترین رقیب اسماعیل میرزا محسوب میشد. درگیریها بر سر تصاحب جانشینی شاه طهماسب یکم، مجموعه کشمکشهایی بود که از ۱۵ صفر ۹۸۴ قمری (۱۴ مه ۱۵۷۶ میلادی) تا ۱۷ ربیع الاول ۹۸۴ قمری (۱۴ ژوئن ۱۵۷۶ میلادی) (به مدت یک ماه) و با هدف تصاحب جانشینی شاه و بین حیدر میرزا (فرزند چهارم شاه) و اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم، فرزند دوم شاه) و طرفدارانشان روی میدهد. در پایان نزاعهای دربار قزوین (پایتخت)، حیدرمیرزا کشته میشود و اسماعیل میرزا در تاریخ چهارشنبه ۲۷ جمادی الاول ۹۸۴ (۲۲ اوت ۱۵۷۶) خود را شاه اسماعیل دوم خوانده، سومین پادشاه صفویان میگردد.
سلطنت کوتاه و خونین
دورهٔ کوتاه ۱۵ ماههٔ سلطنت شاه اسماعیل دوم برای فرزندان شاه تهماسب بسیار خونبار بود. اسماعیل که خود طبعی شرور داشت بهعلت ۲۰ سال زندانی بودن در قلعهٔ قهقهه بسیار خشنتر و نسبت به اطرافیان بیاعتمادتر شده بود.
اسماعیل از همان ابتدا شروع به کشتن و کور کردن فرزندان و فرزندزادگان پدرش کرد. مصطفی میرزا، ابراهیم میرزا، حسین میرزا، محمود میرزا، علی میرزا یکی پس از دیگری کشته و یا کور شدند. خشونت اسماعیل بهحدی بود که حتی از خون فرزند یکسالهٔ محمود میرزا نیز نگذشت. در این میان تنها محمد میرزا یا سلطان محمد خدابنده به علت ضعف بینایی و این که احتمالاً از جانب او خطری محتمل نبود زنده ماند و شاه عباس که نوجوان و در هرات بود تنها به این دلیل زنده ماند که قبل از اجرا شدن فرمان قتل او خود شاه اسماعیل کشته شده بود.
چندی بعد حسینقلی خلفا که اکنون خود را فرد دوم پس از شاه میدانست قربانی جاهطلبی خود شد. شاه اسماعیل منصب وکالت را به جای خلافت (که یک منصب صوفیانه بود) به او پیشنهاد کرد اما حسینقلی راضی به ترک منصب خلافت نبود. وی درخواست کرد هردو سمت را داشته باشد و یا این که وکالت را نیز قبول نکند. این نافرمانی از مرشد کامل بهانه را به دست اسماعیل داد و درضمن، شدت جاهطلبی او را نیز آشکار کرد. پس از این نافرمانی حسینقلی با حکم نصب بهعنوان قورچیباشی مشهد به این شهر گسیل شد. منصبی که به گفتهٔ اسکندر بیک ترکمان، حسینقلی آنرا درخور نوکرانش میدانست. اما حسینقلی به مشهد هم نرسید بلکه در دامغان بازداشت شد و به حکم اسماعیل نابینا شد.
گرایش به تسنن
غیر از خشونت و بیاعتمادی کلی، دلیل دیگری که باعث از بین رفتن اعتبار اسماعیل و قتل وی شد تمایلات وی به مذهب تسنن بود. از جمله این که دستور منع مردم و تبراییان از لعن صحابه و خلفا را صادر کرده بود و بهشدت در مقام دفاع از یک واعظ متهم به تسنن به نام میرزا مخدوم شریفی برآمد تا جایی که ۱۲ قورچی (سرباز مسلح سوارهٔ قزلباش) را به محافظت از او در هنگام سخنرانی میگماشت. همچنین در مقام مجادله با علما در مورد برخی عقاید شیعی و لعن عایشه همسر پیامبر برآمد.
مرگ
خشونت اسماعیل، گرایش وی به تسنن، طرد پریخان خانم دختر قدرتطلب و بانفوذ شاه تهماسب و تهدید امرای قزلباش نهایتاً منجر به کشته شدن او شد. کشندگان شاه اسماعیل با همکاری کنیزان حرم و پریخان خانم افیون مصرفی شاه را مسموم کردند و محافظان روز بعد شاه را نیمهمرده همراه با رفیقش حسن بیک حلواچی از اتاق او در دولتخانه بیرون آوردند. شاه ساعتی بعد مرد اما حسن بیک زنده ماند.
میرزا سلمان و امرا مانع تحقیق در مورد علت مرگ اسماعیل شدند – که مؤید احتمال دست داشتن آنها در قتل وی یا رضایت از آن است. به این صورت دورهٔ خونبار حکومت وی به پایان رسید و امرای قزلباش برادر وی محمد را از شیراز به قزوین آورده و بر تخت نشاندند.
پیگیری نشدن علت مرگ شاه توسط مقامات رسمی و امرا موجب ابهام در مورد قتل وی از نظر مردم شد به همین دلیل پس از مرگ وی در سالهای بعد چهار نفر بهدروغ خود را شاه اسماعیل خوانده و در پی بهدست گرفتن قدرت برآمدند. مهمترین آنها شخصی بود که در میان قبایل لر طرفداران زیادی پیدا کرد و توانست مدتی در آن نواحی در مقابل قزلباشها مقاومت کند. سرکوب وی بهسختی انجام شد. نکتهٔ جالب در مورد فرد اخیر این است که برای شبیه شدن به شاه اسماعیل تمام دندانهایش را بهجز دو دندان جلو کشیده بود.
جای حکومت ایران
دودمان سلسلهٔ صفوی
تاجگذاری ۹۵۵ خورشیدی
لقب اسماعیل میرزا
زادروز ۹۱۶ خورشیدی
۱۵۳۷ میلادی
پایان حکومت ۹۵۶ خورشیدی
درگذشت ۳ آذر ۹۵۶
۲۴ نوامبر ۱۵۷۷
نام پدر شاه تهماسب یکم
شاهنشاه پیشین شاه تهماسب یکم
شاهنشاه پسین شاه محمد خدابنده
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#19
Posted: 29 Sep 2013 10:58
شاه محمد خدابنده
شاه محمد خدابندهٔ صفوی (۹۸۵ تا ۹۹۶ هجری قمری) فرزند تقریباً نابینای شاه تهماسب بود که از کشتار خانوادگی شاه اسماعیل دوم به دلیل نابینایی جان سالم به در برد و پس از کشته شدن شاه اسماعیل دوم از سوی امرای قزلباش به حکومت برگزیده شد. وی به علت مهربانی و نابینایی نتوانست با اقتداری مانند پدرش تهماسب یا فرزندش شاه عباس حکومت کند و در دورهٔ کوتاه حکومت وی عثمانیان از اوضاع نابسامانی که پس از مرگ شاه اسماعیل دوم ایجاد شده بود استفاده کرده و تبریز را اشغال کردند. او به دلیل نابینایی مجبور بود که قزلباشها را ساکت نگاه دارد به همین علت پولهای خزانه را به قزلباشها میداد. به همین دلیل پس از مدتی خزانه خالی شد.
تلاشهای شاه محمد خدابنده برای بازپس گیری تبریز به دلیل اختلافات داخلی امرای قزلباش با شکست مواجه شد و این شهر تا زمان شاه عباس یکم در تصرف عثمانیان باقیماند. سلطنت کوتاه وی (به مدت ۱۰ سال) با به قدرت رسیدن فرزندش شاه عباس به کمک مرشدقلی خان حاکم مشهد به پایان رسید. با به سلطنت رسیدن شاه عباس یکم وی کاملاً از امور سیاسی فاصله گرفت تا این که در سال نهم حکومت فرزندش عباس در قزوین به بیماری مبتلا شده و درگذشت. جسد وی به عتبات نقل شده و در آنجا به خاک سپرده شد.
ولیعهدی حمزه میرزا
پس از تاجگذاری شاه محمد خدابنده، مهدعلیا خیر نساء بیگم همسر شاه که به نیابت شاه اکثر امور مملکتی را در دست گرفته بود، حمزه میرزا را که ۱۱ ساله بود به نیابت سلطنت (ولیعهدی و یا به اصطلاح آن زمان وکالت دیوان اعلی) منصوب کرد.
لقب خدابنده
تاریخ عالم آرای عباسی میگوید از کودکی لقب خدابنده داشت ولی برخی مورخان نوشتهاند که چون پس از نابینایی بیشتر به عبادت مشغول بود به خدابنده معروف شد.
بخشش داراییهای شاه طهماسب یکم
پس از به قدرت رسیدن شاه محمد خدابنده، وی برای جلب سران دولت و امیران قزلباش و سپاهیان دست به بذل و بخششهای گسترده زد و خزانه دربار را که در مدت ۵۴ سال پادشاهی شاه طهماسب یکم جمع شده بود، خالی کرد.
شاعری
شاه محمد خدابنده گاهی شعر هم میگفت و تخلص وی فهمی بود. وی همچنین به هزل، شوخی و مطایبه نیز علاقمند بود
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#20
Posted: 29 Sep 2013 11:01
mohan25
سلام دوست عزیز...روز شمام خوش
mohan25: یه خواهش ببین میتونی عکس اجداد من رو در سلسله صفویه پیدا کنی مثل موهان الدوله یا موهان اعظم یا موهان السلطنه
چشم اینجا هم میگردم
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7