ارسالها: 23330
#51
Posted: 2 Oct 2013 00:10
سرنگونی صفویان
سرنگونی امپراطوری و دودمان صفویه که پادشاهان آن ۲۲۱ سال (از ۱۵۰۱ تا ۱۷۲۲ میلادی) بر پهنه ایرانزمین حکم راندند، ناشی از اوضاع نا به سامان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اواخر دوران این سلسله به ویژه زمان حکمرانی شاه سلطان حسین، آخرین پادشاه این امپراطوری میباشد. حکومت صفویان که شاه اسماعیل اول آن را با پیروزی در جنگهای متعدد، در تبریز آغاز کرد، در اصفهان با اسارت شاه سلطان حسین و با بخشش تاجش به محمود افغان به پایان رسید..
علل فروپاشی صفویه
عوامل متعددی در فروپاشی نظام پادشاهی صفویه نقش داشته است، این عوامل عبارتند از:
ناتوانی و تحلیل رفتن تدریجی نیروی نظامی و سقوط اخلاقی نظامیان و کاهش تدریجی عنصر انضباط و جانشین شدن دشمنی و حسد میان سران قدیم و جدید سپاه که در طول حاکمیت این سلسله به وجود آمد.
بی اعتبار شدن وحدت میان پادشاهی و مذهب و از هم پاشیدن اساس تمرکزی که در سایه وحدت مذکور، حاکمیت صفویه بر آن بنا شده بود، بی آنکه ایدئولوژی دیگری جایگزین آن گردد.
درهم ریختن توازن میان ممالک و خاصه و کاسته شدن از انگیزهها و علائق طبقات خدمتگزار بر اثر توسعه ناحق خاصه.
قدرت یافتن حکومت پشت پرده و نفوذ ملکهها و خواجهسرایان در امور سیاسی و اداری کشور.
فساد و عشرت بارگی درباریان و در رأس آنها پادشاه و نا آگاهی او از اوضاع کشور.
حرم پروردگی شاهزادگان و محروم ماندن آنها از تربیت سیاسی و اجتماعی.
تحقیر و خوار انگاشتن مردم و فاصله عمیق بین حکومت و مردم.
نقش شاه صفی در سرنگونی سلسله صفوی
شاه صفی نوه و جانشین شاه عباس کبیر بود. تزلزل در سیاست خارجی ایران از دوره سلطنت او آغاز گردید. ازبکها شرق و عثمانیها غرب ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند. شاه صفی که از مقابله با سلطان مراد چهارم امپراطور عثمانی درمانده بود، در سال ۱۰۴۸ هجری قمری به قراردادی که به موجب آن، بغداد به عثمانیها واگذار میشد، تن در داد. سال پیش از آن نیز قندهار، به دست شاه جهان امپراطور مغولی هند از دست رفته بود. دلیل این شکستها این بود که فرماندهان لایق و کارآزموده نظامی صفوی به دلیل بدگمانیهای شاه صفی به آنان، کشته شدهبودند.
نقش شاه سلیمان در سرنگونی سلسله صفوی
شاه سلیمان فرزند شاه صفی در آغاز حکومتش هم از نظر اوضاع داخلی و هم از نظر مسائل خارجی، دشواریهای بسیاری در ایران پدید آمده بود. قحطی و بیماری بر کشور سایه افکنده بود. طاعون در بین اهالی بیداد میکرد.[۶] عثمانیها که گرفتاریهایشان در اروپا تمام شده بود، علیرغم قرارداد ۱۰۴۹ هجری قمری که مرزها را مشخص ساخته بود و منطقاً دستاویزی برای تجاوز وجود نداشت، دوباره چشم به ایران دوختند. شیخ علیخان زنگنه اعتماد الدوله خطر عثمانیها را به شاه سلیمان گوشزد کرد و گفت که ممکن است آنها دوباره به ایران بتازند، شاه سلیمان هم با کمال خونسردی در پاسخ گفت:
هرچه میخواهد بشود، ما را اصفهان کفایت میکند.
در دوران حکومت شاه سلیمان، جزیره قشم سه سال در تصرف هلندیها بود و ازبکها با مشاهده ضعف دربار صفوی، بار دیگر خراسان و شهرهای آن را مورد هجوم قرار دادند، زندگی مردم را غارت کردند و بسیاری از مردم بیگناه را به قتل رساندند. قزاقهای روسی به تحریک تزار آلکسی سواحل گیلان را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#52
Posted: 2 Oct 2013 00:17
نقش شاه سلطان حسین در سرنگونی سلسله صفوی
فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگریهای حاکمین شهرها، ولخرجیهای هنگفت شاه، مالیاتهای کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.
هرچند که زمینههای سقوط صفویه در زمان شاه عباس یکم پایهریزی شد اما شاه سلطان حسین، مقصر اصلی سقوط این سلسله است چرا که ضعفنفس و بیاعتنایی او به امور کشوری و لشکری باعث درهمریختن اوضاع ایران آن زمان شد. حتی زمانی که افغانها اصفهان را محاصره کردند و هنوز امکان خروج از شهر وجود داشت او حاضر به ترک شهر برای گرداوری نیرو نشد و آخرین فرصت طلایی را از دست داد.
شاه سلطان حسین بهقدری به امور کشور بیاعتنا بود که در پاسخ به هر چیزی که به او اطلاع میدادند و هر کاری که انجام میدادند فقط به گفتن «یخشی دور» (بسیار خوب است) بسنده میکرد چنانکه یکی از معاصران وی در اینباره سروده است:
آن ز دانش تهی، ز غفلت پر...شاه سلطان حسین یخشی دور
یورش افغانها
غارتگریهای عبدالله خان حاکم قندهار و عدم توجه شاه سلطان حسین به شکایات مردم قندهار از دست ستمهای او، تمایل مردم قندهار به ویژه قوم غلزایی را به پیوستن به حکومت مغول هند، به امید وضع بهتر، بیشتر کرد. برای کنترل طغیانهای قندهار، شاه سلطان حسین یکی از والیان خود به نام گرگین را برای در مشت گرفتن غلزاییها، به حکومت قندهار منصوب کرد. در قندهار شخص با نفوذی به نام میرویس که نقش موثر و قاطعی در پی ریزی و سازماندهی نهضت ضد صفوی در میان افغانها داشت، هنگام انتصاب گرگین به سمت حکمران کل قندهار، کلانتری آن شهر را بر عهده داشت. میرویس که مردی باهوش و سیاستمدار بود نهایتاً گرگین را توسط افغانها و سربازان گرجی، به قتل رساند. شاه سلطان حسین طی هفت سال حکمرانی میرویس بر قندهار، نتوانست او را به زانو درآورد و میرویس به صورت خود مختار قندهار را اداره میکرد. نهایتا" پس از مرگ میرویس، میرعبدالعزیز یا میر عبدالله برادر میرویس جانشین او شد اما با کمک افغانها، محمود افغان فرزند ارشد میرویس، با قتل میر عبدالله کنترل قندهار را به دست آورد.
نخستین هجوم محمود افغان
در نخستین حمله محمود افغان به ایران در سال ۱۱۳۴ هجری قمری، کرمان عرصه تاخت و تاز او قرار گرفت.
پیروزیهای لطفعلی خان داغستانی
لطفعلی خان داغستانی، صدر اعظم فرمانده سپاه و والی فارس، با بخشی از افراد نخبه و برگزیده سپاه خود برای راندن افغانها به اردوگاه آنان یورش برد و آنجا را به تصرف خود در آورد. سواره نظام او، مهاجمان را تا قندهار تعقیب نمودند. محمود افغان در پایان این اولین هجوم شکست خورده و به قندهار برگشت
دومین هجوم محمود افغان (شکست گلون آباد)
در طی دو سالی که بین حمله نخست محمود افغان و یورش نهایی او، فرصت بود، دربار شاه سلطان حسین هیچ اقدام موثری در مهار کردن قدرت افغانها که روز به روز در حال توسعه بودند، نکرد و چارهای نیاندیشید.محمود با سپاهی که تعداد آن ۱۸۰۰۰ نفر مرکب از غلزاییها و هزارهایها و بلوچها بودند به سیستان و کرمان لشکر کشید. گرچه محمود افغان، سیستان و کرمان را در این بار دوم به آسانی فتح کرد، اما موفق به فتح قلعه کرمان، نشدند. شاه سلطان حسین وقتی فهمید محمود نزدیک اصفهان میباشد به او پیشنهاد باج هنگفتی داد، اما محمود افغان نپذیرفت و وحشت همچنان در اصفهان مستولی بود. در این حین صاحب منصبان شاه سلطان حسین برسر چگونگی دفاع از اصفهان با هم اختلاف نظر داشتند. در این هنگام شاه سلطان حسین فرمانهایی خطاب به سرداران و حکام برخی ولایات فرستاد و تاکید کرد که با سپاهیان تحت فرمان خود هر چه زودتر در پایتخت حاضر شوند، اما جمعی از سرداران که در نواحی فارس و آذربایجان بودند، هنگامی که نزدیک اصفهان رسیدند همین که چشم ایشان بر علامات افغانها افتاد، راه فرار پیش گرفته، هر یک به سمت ولایات خود فرار کردند.سرانجام دو سپاه روبهروی هم قرار گرفتند. سرداران شاه سلطان حسین علیرغم تمایل خود در رأس یک سپاه ۳۰،۰۰۰ نفری که اکثر آنها را مردان جنگ ناآزموده تشکیل میدادند، به رویارویی با دشمن حرکت کردند.
محاصره اصفهان و تصرف کاخ فرح آباد
شکست گلون آباد اوضاع حکومت شاه سلطان حسین را بیش از پیش پیچیده ساخت. اضطراب مردم در اثر اخباری که فراریان جنگ به انگیزه ترس و توجیه فرار خود منتشر میساختند، غلبه شایعات بر قضاوت صحیح از میزان قدرت دشمن مهاجم و هجوم زنان و مردان و اطفال برای یافتن پناهگاه، حکومت را به وضع وحشت انگیزی سر درگم کرده بود. یک فرانسوی که شاهد عینی اوضاع بوده، گزارش داده است:
با وجود آنکه برای حمل سلاح عدهای کثیر مرد وجود دارد، فقط پانصد نفر سرباز داوطلب برای دفاع شهر گرد آمدهاند. از هر هزار نفر ساکنان شهر، ده نفر مسلح به چشم نمیخورد. در اینجا همه چیز آشفته و به هم ریخته است.
پس از پیروزی محمود افغان در جنگ گلون اباد، او به کاخ فرح آباد حمله کرد و افغانها به راحتی وارد کاخ شدند و آنرا به تصرف درآوردند. لکهارت میگوید:
شگفت آنجاست که شاه سلطان حسین که آن همه مبالغ گزاف صرف بنای آن کرده و از گذراندن ایام در آنجا حظّ و بهرهای فراوان برده بود، تصمیم گرفت از آن بدون لحظهای مقاومت چشم بپوشد.
فروپاشی و تاج نهادن
سرانجام پس از محاصرهای که حدوداً یک سال طول کشید، شاه سلطان حسین خود را تسلیم محمود افغان کرد. شاه سلطان حسین و همراهان انگشت شمار او، از میان کوچهها و خیابانهای اصفهان، شرمگین و اندوهبار عبورکردند، شاه سلطان حسین با اسبی که از محمود افغان به عاریه گرفته بود، با تشریفات غم انگیزی وارد کاخ محبوب خود فرح آباد شد.[۲] گزارش ژوزف آپی سالمیان مترجم و منشی ارمنی آنژدوگاردان کنسول فرانسه صحنه را این گونه نقل میکند:
محمود افغان در گوشه تالار بر مخده زربفت تکیه داشت. شاه به گوشه دیگر تالار هدایت شده در آنجا قرار گرفت. شاه سلطان حسین پس از ادای تحیّات گفت: فرزندم چون اراده قادر متعال بر این قرار گرفته که من بیش از این سلطنت نکنم و به موجب مشیّت باری تعالی وقت آن شده که تو از اورنگ سلطنت ایران بالا روی، من از صمیم قلب سلطنتم را به تو وا میگذارم و از خداوند توفیق تو را میخواهم. شاه پس از ادای این چند کلمه، طره پادشاهی را از دستار برگرفته آن را برای تسلیم به محمود، به امان الله سپرد. ولی چون متوجه شد که محمود از این کار آزرده خاطر است، طرّه را از امان الله باز گرفت و خود نزد محمود رفت و آنرا با دستهای خویش بر سر محمود بسته، بار دیگر برای وی توفیق خواست و بی درنگ به جای خویش بازگشت و نشست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#53
Posted: 2 Oct 2013 00:22
بینش و ایدئولوژی صفویان
سلسله شیعه مذهب صفویه پس از سالهای طولانی حکومت بیگانگان بر ایران، توانستند در اوایل سده دهم قمری با تکیه به مذهب شیعه دوازده امامی یک کشور مستقل شیعه و ایرانی بنیان نهند. به همان میزان که تشیع در قرن نهم رواج میگرفت سلسلههای صوفیان شیعی مذهب نیز بیشتر میشدند و نیروهای آنها افزایش مییافت. نام سلسله صفویه از شیخ صفیالدین اردبیلی (نیای شاه اسماعیل یکم) گرفته شدهاست. شاه اسماعیل برای گسترش تشیع، محقق کرکی را از منطقه جبل عامل به ایران دعوت کرد. پژوهشگران حوزهٔ اندیشه سیاسی اسلام و ایران درباره تحولات اندیشه سیاسی دوره صفوی دچار چند دستهگی آرا هستند. برخی این باور هستند اساسا" دگرگونی نویی در اندیشه و عملکرد سیاسی در این دوره صورت نگرفته است ولی گروه دیگری از پژوهشگران، دوره صفویه را سرآغاز نوزایی ایران، تشیع و اندیشههای شیعی میدانند. باورها، سیاست و ایدئولوژی صفویان به شیعه دوازده امامی، تاثیر ژرفی در شکل دادن ایران امروزی داشتهاست.
پیشینه و پیشزمینه
ناتوانی زمامداران محلی و بدهی پادشاهان و امیران تیموری و آق قویونلوها در بحرانها و جنگ داخلی باعث گردید تا هنگامهای با ارزش در اختیار صفویان قرار گیرد. همچنین نهضتهای مردمی زمینههای فکری مناسب را برای به قدرت رسیدن صفویان و رسیدن آنها به حکومت سیاسی فراهم آورند. قیام دوباره سربداران، ظهور سپیدپوشان بکتاشیه و همچنین سیاهپوشان نوربخشی، فعالیت فرقه حروفیه و نقطویان و همچنین شورش مشعشعیان، از این دست نهضتهای شیعی به شمار میرفت. برخی از این قیامها حتی بعدها توسط خود صفویان سرکوب و در مواردی پشتیبانی میشد. در منطقه غرب آسیا و در خلال حکمرانی پادشاهان صفوی، ایران با دولتهای سنی مذهب قدرتنمدی همانند عثمانی همسایه بود که اغلب دشمنان دودمان صفوی به شمار میرفتند. شاه اسماعیل یکم و مبارزان قزلباش یک قدرت رهبری مهاجم را به وجود آوردند، این توان رهبری و نظامی یک پشتیبانی و ذخیره بزرگ اجتماعی، فکری و روحی برای آنان محسوب میشد. این حمایت مردمی بازتابی بود از مجموعه نفرتها و کینهها که در خلال ۱۰ قرن در جامعه تشیع و توده روستایی و شهری نسبت به حکومتهای اموی، عباسی، غزنوی، سلجوقی، تیموری، خوارزمشاهی و از این دست، بر روی هم انباشته شده بود، این تمایل و پتانسیل ذهنی مردم، کمک فزایندهای در به قدرت رسیدن صفویان کرد.
ظهور صفویه با مذهب رسمی شیعه، ایران را از دیگر کشورهای همسایه مسلمان جدا گذاشت این در حالی است که در آن روزگار دولت عثمانی در اوج قدرت بود و به ویژه پس از فتح قسطنطنیه، تهدید بزرگی برای کشورهای اروپایی محسوب میشد. از این رو کشورهای مسیحی اروپا بر آن شدند روابط محکم بازرگانی و سیاسی با ایران برقرار کنند زیرا دولت سنی عثمانی را خطری بزرگ میپنداشتند از این بابت که آنها پیشرویها و فتوحاتی در شرق اروپا برای خود کسب کرده بودند، بنابراین کشورهای اروپایی روابط دوستانه خود را همچنان که با تیمور و جانشینان او و دولتهای قره قویونلو و آق قویونلو داشتند با دولت شیعه صفوی بیش از پیش گسترش دادند.
قبایل قزلباش که از هواداران و حامیان شیوخ صفوی بودند، جایگاه الهی برای آنان قائل بودند و حتی ادعا ارتباط مستقیم آنان را در بیداری و خواب با امامان شیعه به آسانی باور داشتند. شاه اسماعیل یکم و اجداد وی پشتاپشت خویشتن را تجلیگاه و مظهر زنده خداوند میدانستند و پسمانده غذای آنها را به جهت تبرک و شفای بیماران به قیمت گزاف میخریدند. ولادیمیر مینورسکی باعث اعتقاد به این طرز فکر و اعتقاد مذعبی به شاه را، قبایل نیمه بیابانی ترکمن میداند که نهایتا" خاندان صفوی را به تاج و تخت رساندند.
سازمان مذهبی سیاسی صفویه سازمانی مخصوص و منحصر به فرد بود.در تشکیلات صوفیان صفوی، ریاست ارشد، با نام پیر یا مرشد همواره با یکی از افراد خاندان صفوی بود. همچنین مقررات حاکم بر تشکیلات صفوی بر پایه اطاعت بی و چون و چرا اعمال شده بود.
در بین نهضتهای تشیع در ایران، نهضت و جنبش صفویان به دلیل جایگاه مذهبی-سیاسی ویژهای که به دست آورد، دارای اهمیت است. صفویان موفق به ایجاد نوعی همبستگی و تمرکز مذهبی شدند، آنان بدعت گذار زمامداری معنوی-دنیوی بودند. ایدئولوژِی و بینش حکومت صفوی این بود که اصولا" بنای دولت و زمامداری را بر دو ستون قوی قرار داد که یکی مذهب شیعی و دیگری ملیت ایرانی بود. یکی برعواطف و شعائر ویژهٔ شیعی استوار بود و دیگری بر ملیت ایرانی و سنتهای قومی تکیه زده بود.
به همان میزان که تشیع در قرن نهم رواج میگرفت سلسلههای صوفیان شیعی مذهب نیز بیشتر میشدند و نیروهای آنها افزایش مییافت. قدیم ترین سلسله شیعی مذهب این زمان سلسله صوفیه صفویه پیروان شیخ صفی الدین اسحق اردبیلی بودند که بتدریج در آذربایجان و بلاد اطراف قدرتی به هم رساندند و در تمام قرن نهم بر اثر پیوند ازدواج با ترکمانان آق قویونلو و عوامل مساعد دیگر در حال توسعه قدرت و فراهم آوردن دستگاهی شبیه سلطنت بودند تا چنان که می دانیم در آغاز قرن دهم به سلطنت ایران رسیدند.
سلسله شیعه مذهب صفویه پس از سالهای طولانی حکومت بیگانگان بر ایران، توانستند در اوایل سده دهم قمری با تکیه به مذهب شیعه دوازده امامی یک کشور مستقل شیعه و ایرانی بنیان نهند. مؤسس این سلسله، اولین فرد این خاندان که مورخان از او سخن گفتهاند فیروزشاه زرین کلاه نام دارد که در قرن پنجم هجری در آذربایجان میزیست. شیخ امین الدین جبرئیل، پدر شیخ صفی الدین اردبیلی که در کلخوران نزدیکی اردبیل سکونت داشت پیروان زیادی داشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#54
Posted: 2 Oct 2013 00:28
نیاکان شاهان صفوی
نام سلسله صفویه از شیخ صفیالدین اردبیلی (نیای شاه اسماعیل یکم) گرفته شدهاست. وی و پیروانش سنی مذهب و دارای تفکرات و منش صوفیگرایانه بودند. محل و مرکز عبادت و گردهمایی آنها خانقاهای اردبیل بود. در کتاب نزهة القلوب نوشته حمدالله مستوفی که ۶ سال پس از مرگ شیخ صفیالدین اردبیلی به پایان رسیده، نگارنده در مورد مذهب در اردبیل مینویسد: اکثر بر مذهب شافعیاند و مرید صفیالدین علیه الرحمهاند.
صفویان مدعی بودند که نسبشان به فیروزشاه زرینکلاه و نهایتا" به امام هفتم شیعیان، موسی کاظم میرسد که البته بسیاری از پژوهشگران و شجرهپردازان این ادعای آنان را نمیپذیرند و شیخ صفی را سنی شافعی و نیای او را به غیر بزرگان شیعه نسبت میدهند. به نقل از کتاب سلسله النسب صفویه نوشته ابدال زاهدی، نسب صفیالدین اردبیلی به موسی کاظم هفتمین امام شیعیان و نهایتا" به علی بن ابیطالب میرسد.ادعای سید بودن دودمان صفوی تا خاندان علی بن ابی طالب فقط یک قسمت از شجرهنامه صفیالدین اردبیلی را در بر گرفته است که تا جدش فیروزشاه زرین کلاه پیش میرود. به نظر میرسد که از فیروزشاه زرین کلاه تا سیخ صفیالدین اردبیلی عموما" صحیح باشد ولی از نسل چهارم که فیروزشاه زرین کلاه را به امام هفتم شیعیان، موسی کاظم ربط میدهد نادرست و جعلی مینماید و تحریف نویسندگان بعدی دربار صفوی است. این موضوع را نویسنده کتاب پیدایش دولت صفوی (میشل مزاوی) بنا بر کتاب صفوة الصفا که بنا بر ادعای احمد کسروی تحریف شدهاست، بیان میدارد.
در کتاب عالم آرای صفوی نقل شده است که شیخ صفیالدین اردبیلی از شاگردان شیخ زاهد گیلانی بود و اثرات شدیدی از وی گرفت. شیخ زاهد گیلانی پیش بینی کرده بود اولاد شیخ صفیالدین اردبیلی روز به روز پیشرفت کرده و این ترقیشان تا زمان حجت بن حسن مستدام خواهد بود. به نقل از کتاب تاریخ نگارستان نوشته مدرس گیلانی، این عقیده در دورههای بعدی پس از شیخ صفیالدین اردبیلی نیز قوت گرفت تا جایی که پایداری دولت صفوی را تا ظهور مهدی دانستند.
نخستین شیوخ صفوی همانند شیخ صفیالدین اردبیلی، شیخ صدرالدین موسی، خواجه علی سیاهپوش، شیخ ابراهیم، شیخ جنید و شیخ حیدر (پدر شاه اسماعیل یکم، بنیانگذار پادشاهی صفویه) به دلیل داشتن مریدان فراوان، همواره موجب دغدغه خاطر پادشاهان معاصر خود بودند.
در زمان چهار رهبر نخست طریقت اردبیل (شیخ صفیالدین اردبیلی، شیخ صدرالدین موسی، خواجه علی سیاهپوش و شیخ ابراهیم) این طریقت مرکز مهمی برای گسترش و اشاعه آیین صوفیگری در آذربایجان بود. در خلال این دوره از حیات این طریقت، هیچ نوع نشانه محسوسی از تشیع دوازدهامامی مشاهده نشدهاست.
ردههای نخست از بنیانگذاران حکومت صفویه اصرار داشتند که کیش صفویان را از آغاز شیعی معرفی کنند. این که کدام یک از مردان دودمان صفوی نخستین بار از تسنن به شیعه گرایش یافتند، نظرات متفاوتی ابراز شده است. برخی می گویند شیخ صدرالدین موسی فرزند و جانشین شیخ صفیالدین اردبیلی که میخواست نفوذ خویش را بر تودههای مردم حفظ کند به شیعه دوازده امامی پیوست. برخی نیز، اعلام نظر رسمی مذهبی شیعی را با آغاز پادشاهی صفوی همزمان می دانند. دکتر سید محمدباقر حجتی در حاشیه ترجمه کتاب تاریخ شیعه از قول برخی مورخین مینویسد: « نخستین کسی که از این سلسله اظهار تشیع نمود شاه اسماعیل یکم است. »
در کتاب عالم آرای صفوی و عالم آرای عباسی نوشته اسکندر بیگ ترکمان آمده است که آنچه از شیخ حیدر به صورت سنتی در خاندان صفوی به جا ماند، کلاه ۱۲ ترک قزلباش الهام گرفته شده از شیعه دوازده امامی یا تاج حیدری است که او پس از دیدن خوابی آن را متداول کرد. در شمالغربی ایران و شمالشرقی ترکیه امروزی مریدان خانقاه صفویه، شیخ جنید و شیخ حیدر را پیشوای خود قرار داده و تا مرز پرستش از وی پیروی میکردند و در راهش جانبازی میکردند.
شیخ حیدر با حرارت و شوری بیشتر از پدرش شیخ جنید و برای جلب مریدان بیشتر و فداکارتر دست به ایجاد مذهبی زده که مذهب حیدریه نام گرفتهاست اساس این مذهب بر تشیع تعصبآمیز و دشمنی فراوان با اهل تسنن قرار گرفته بود.
مقبره شیخ صفیالدین اردبیلی در عهد صفوی مکانی مقدس به شمار میرفت و حکم بست و پناهگاه داشت. کسانی که در آنجا متحصن میشدند حتی اگر از جانب شاه محکوم به اعدام بودند، جانشان در امان بود. مثلا" سلطان حسینخان شاملو برای حفظ جانش از دست اسماعیل قلیبیگ شاملو به این آرامگاه پناه برد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#55
Posted: 2 Oct 2013 16:00
اشرف افغان
اشرف افغان. پسرعمو و جانشین محمود افغان رئیس قبیلهٔ غلجائی بود که در اوائل قرن ۱۲ هجری علیه صفویان شوریدند و سلطنت ایران را تصاحب کردند.
وضعیت ایران
با حمله افغانها ایران هیچگاه روی ثبات ندید و شاهان افغان نیز آرامش نداشتند. در استرآباد فتحعلی خان قاجار عملا حکومت مستقلی داشت. او به تهماسب میرزا پسر شاه سلطان حسین صفوی پناه داد. و تهماسب میرزا پس از تصرف اصقهان توسط افاغنه خود را شاه نامید. با سقوط صفویه پطر اول به ایران لشکر کشید و قشون روسیه در سپتامبر ۱۷۲۲ میلادی در بند و در ۱۷۲۳ باکو را به اشغال خود دراوردند. شاه تهماسب دوم مجبور شد در پی اتحاد با روسها باشد. طبق قراردادی که در سپتامبر ۱۷۲۳ تنظیم گردید پطر اول به شاه وعده داد که او را در مبارزه با افغانان یاری دهد. و شاه تهماسب نیز دربند و باکو را جز قلمرو روسیه شناخت و گیلان را نیز در اختیار آنها گذاشت.
اشرف در جنگ با روسها شکست خورد. او همچنین در کارزار با ترکان هم نتوانست موفقیتی بدست آورد. دولت عثمانی، تفلیس، عراق عجم و قسمت بزرگی از آذربایجان را تحت تصرف خویش درآورده بود. اشرف میخواست با دولت عثمانی عهدنامهای منعقد سازد و به واسطه اشتراک مذهب تسنن، اراضی ضبطشدهٔ روزگار دولت صفوی را مسترد دارد، امّا به آرزوی خویش نایل نگشت و در نتیجه جنگ ادامه یافت و بوسیلهٔ اغفال و تحریک امرای کردستان و سادهدلان لشکر عثمانی کارش قدری پیشرفت کرد و به پیروزی نایل گردید و رفتار خیلی دوستانه ابراز میکرد. سرانجام در تاریخ ۱۱۴۰ ه. ق. دولتهای عثمانی و روسیه پادشاهی وی را در ایران تصدیق کردند، ولی از طرف دیگر طهماسب پسر سلطان حسین که از شاهزادگان صفوی و در تحت اسارت وی بود، در خراسان به کمک بعضی از اقوام و عشائر ترک و مخصوصاً به حیل و تدابیر طهماسبقلیخان (که بعد به نادرشاه مشهور شد) بسیار نیرومند گردید.
تضعیف افغانها
رفتهرفته کار اشرف مختل گردید و قوت و قدرتش سستی گرفت و در دو جنگ مغلوب و پریشان گردید و مردان لشکرش به دیار عدم شتافتند. پس بسال ۱۱۴۲ ه. ق. شاه سلطان حسین را در زندان به قتل رسانید و اصفهان را ترک و به سوی سیستان فرار کرد و چندین بار نیز در اثنای گریز مغلوب گشت. حتی نزدیکان درگاهش نیز دست از هواخواهی وی برداشتند و در بین فرار به سال ۱۱۴۲ ه. ق. (۱۷۲۹ میلادی) به دست طائفهٔ بلوچ بقتل رسید. به این طریق حکومت افغانان در ایران انقراض یافت و دگربار دودمان صفوی روی کار آمد. ولی شاه طهماسب فرزند شاه سلطان حسین به عنوان سلطنت قناعت میکرد و زمام امور تماماً در دست اقتدار طهماسبقلیخان بود. پس از یکسری تصمیمات سیاسی نادرست توسط طهماسب، نادر با تشکیل شورایی از بزرگان در دشت مغان وی را از سلطنت خلع کرد و شورا نیز او را به سلطنت ایران منصوب کرد. نادر با قدرت شمشیرش قلمرو بزرگی برای ایران تشکیل داد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#56
Posted: 2 Oct 2013 16:03
محمود هوتکی
شاه محمود هوتکی پسر میرویس. رئیس طایفهٔ غلجائی بود.
استقلال قندهار
در سال 1709 میلادی امیر محمود که قبیله نیرومندی را تشکیل داده بود قیام کرد. و در نتیجه آن قندهار از دولت صفویه جدا شد و امیر محمود حکمران قندهار شد. وی پس از مرگ پدر و قتل عموی خود -عبدالله هوتکی- افغانان ایرانی را به سال۱۱۳۰ مغلوب کرد و سردار ایشان اسداللهخان را کشت و این عمل را در چشم درباریان اصفهان خدمتگزاری جلوه داد.
تسخیر ایران
محمود در ۱۱۳۴ قصد تسخیر ایران کرد و به کرمان رسید لیکن لطفعلیخان والی فارس عموی فتحعلیخان وزیر اعظم او را سخت شکست داد و به قندهار گریزاند. در سال ۱۱۳۴ ه. ق. بار دیگر از راه سیستان و کرمان و یزد به اصفهان حمله نمود و در ۱۱۳۴ آنجا را متصرف شد و شاه سلطان حسین صفوی سلطنت و تاج خود را به او تقدیم کرد. به دنبال اختلال مشاعر وی در ۱۱۳۷ ه. ق. (۱۷۲۵ میلادی) بزرگان افغان او را از سلطنت خلع کردند و پسرعمویش شاه اشرف هوتکی را به جایش انتخاب کردند که محمود به دست همو به کینه قتل پدر به قتل رسید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#57
Posted: 2 Oct 2013 16:05
میرویس خان هوتک
میروَیسخان هوتک (۱۰۸۶ تا ۱۱۲۷ ه. ق. / ۱۶۷۳ - ۱۷۱۵ م.). میرویس یا میراویس از افغانان غلجائی بود و در زمان ضعف دولت صفویه علیه دولت ایران شورید. در ابتدای کار کلانتر قندهار بود اما هنگامی که دولت ایران حکومت قندهار را در سال ۱۱۱۹ ه. ق. به گرگینخان گرجی سپرد میرویس که مورد سوءظن حاکم واقع شده بود به اصفهان تبعید شد. در اصفهان میرویس به ضعف دولت صفوی پیبرد و با دسیسهای بزرگان دربار شاه را نسبت به گرگینخان بدگمان ساخت و سپس به بهانهٔ زیارت مکه از شاه اجازهٔ سفر گرفت. در آنجا از علمای سنت فتوی گرفت که محاربه با شیعیان موافق احکام شرع است. پس از بازگشت به اصفهان در ۱۱۲۱ ه. ق. / ۱۷۰۹ م. اجازه یافت که به قندهار برگردد. اما میرویس همین که به قندهار رسید سر به شورش برداشت و گرگینخان را کشت و سپاهیان ایران را که به محاصرهٔ قندهار فرستاده شده بودند شکست داد و به این ترتیب اساس دولت افغانها را پیریزی کرد. میرویس در سال ۱۱۲۷ ه. ق. درگذشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#58
Posted: 2 Oct 2013 16:11
امرای قزلباش
امرای استاجلوی قزلباش
پیره محمدخان استاجلو
پیره محمدخان استاجلو از امیران قزلباش طایفه استاجلو بود. وی در به قتل رساندن مصطفیمیرزا صفوی (پسر ششم شاه طهماسب یکم) به دستور شاه اسماعیل دوم و همچنین در توطئه قتل شاه اسماعیل دوم با همیاری پریخان خانم و محمدخان تخماق استاجلو شرکت داشت. در رویداد قلعه قهقهه، شاه تهماسب یکم ۴ تن از سران نامی قزلباش به نام حسینقلی خلفای روملو، ولیخلیفه شاملو، پیره محمدخان استاجلو و خلیفه انصار قراداغلو را مامور کرد که به قهقهه روند و واقعیت ماجرا را مشخص کنند و خزانه را به قزوین انتقال دهند.
در رویداد اردوکشی قزلباش به مازندران، مهدعلیا خیرالنساء بیگم دو تن از سرداران معروف قزلباش، پیره محمدخان استاجلو و قورخمسخان شاملو را با جمعی از سرداران مامور لشکرکشی به مازندران و تصرف قلعه فیروزجاه کرد. در این ماموریت موفقیتی نصیب آنها نگردید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#59
Posted: 2 Oct 2013 16:14
حبیببیگ استاجلو
حبیببیگ استاجلو از سران طایفه استاجلو (از طوایف قزلباش) بود. وی مدتی حاکم و دژبان قلعه قهقهه بود اما به دلیل درگیری با اسماعیل میرزا (بعدها شاه اسماعیل دوم) (رویداد قلعه قهقهه) از سوی شاه طهماسب یکم صفوی از کار بر کنار شد.
حسینبیگ یوزباشی
حسینبیگ یوزباشی یا حسینبیگ استاجلو (درگذشته ۱۵۷۷ میلادی) از سران و امرای قزلباش طایفه استاجلو و مشاور شاه طهماسب صفوی بود و منزلت زیادی در دربار شاه طهماسب داشت. وی مدتی للگی شاهزاده سلطان مصطفی میرزای صفوی (از فرزندان شاه طهماسب) را بر عهده داشت. در درگیری بر سر جانشینی شاه طهماسب یکم، حسین بیگ یوزباشی با آنکه للگی سلطان مصطفی میرزای صفوی را بر عهده داشت و میتوانست وی را به شاهی برساند، در این کار اقدام نکرد و با آن شاهزاده از قزوین گریخت. وی در بین راه سلطان مصطفی میرزای صفوی را رها کرد و با لباس شبانی پیاده راه لرستان را در پیش گرفت ولی در راه به دست مردم طایفه بیات که از هواداران جانشینی اسماعیل میرزا بودند، دستگیر و به قزوین فرستاده شد. شاه اسماعیل دوم نیز آن را به زندان انداخت. حسینبیگ یوزباشی (استاجلو) چند روز پیش از مرگ شاه اسماعیل دوم در زندان درگذشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#60
Posted: 2 Oct 2013 16:15
شاه قلی سلطان یکان استاجلو
شاه قلی سلطان یکان استاجلو (درگذشته ۱۵۷۶ میلادی) از امیران بزرگ قزلباش (طایفه استاجلو) در دوره شاه طهماسب صفوی و شاه محمد خدابنده و همچنین پدر مرشد قلیخان سلطان استاجلو بود. وی مدتی امیرالامرای خراسان (میرزایی هرات) بود و للگی محمدمیرزا (شاه محمد خدابنده) را بر عهده داشت. وی در سال ۱۵۵۶ میلادی از سوی شاه طهماسب اول به لقب سلطانی مفتخر گردید و سپس به حکومت هرات نائل شد. در سال ۱۵۷۶ میلادی به دست حسین سلطان افشار حاکم فراه در هرات کشته شد.
شاه قلی سلطان یکان استاجلو مدتی در هرات للگی حمزه میرزا و عباس میرزا را نیز بر عهده داشته است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.