انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 12 از 16:  « پیشین  1  ...  11  12  13  14  15  16  پسین »

تاریخ ایران از خوارزمشاهیان تا ابتدای صفوی


مرد

 
شاه شجاع
ابوالفوارس جلال‌الدین شاه شجاع از سلاطین آل مظفر و مشهورترین فرد از این خاندان است.

وی در ‫۲۲ جمادی‌الثانی ‫۷۳۳ق / ۱۰ مارس ۱۳۳۳ (میلادی) در دهستان باستانی نشتیفان از توابع شهرستان خواف متولد شد. وی از جانب مادر به سلاطین قراختایی کرمان، نسب برمی کشید و نظر به همین نسب به رغم برادر بزرگترش به ولایتعهدی پدر منصوب شد. در دوره فرمانروایی پدرش مبارزالدین محمد، مأموریت‌هایی به وی واگذار شد که از جمله امارت کرمان در ‫۷۵۴ق / ۱۳۵۳ (میلادی) بود. وی همچنین در فتح شیراز در زمان پدرش که منجر به برافتادن سلاطین آل اینجو شد، نقشی عمده داشت.

امیر مبارزالدین محمد مظفر، بانی سلسلهٔ آل مظفر و پدر شاه شجاع، چنان که در دیوان حافظ و دیگر منابع مشهود است، بسیار تندخو و زودخشم بود و در عقوبت دادن، سرعت و خشونت داشت. وی در بازگشت از سفر جنگی آذربایجان بر دو پسرش شاه شجاع و شاه محمود و خواهرزاده اش شاه سلطان خشم گرفت و دو پسر را به کوری و خواهرزاده را به کشتن بیم داد. پس آن سه تن، سحرگاهی در اصفهان، امیر محمد را فروگرفتند. شاه شجاع، بر اسب برنشست و بر سرش به نشان سلطنت، چتر گرفتند و امیرمحمد را به قلعه طبرک فرستادند و در آنجا کور ساختند.

شاه شجاع پس از فروگرفتن پدر، در ‫۷۵۹ (قمری)/ ۱۳۵۸ (میلادی) به پادشاهی رسید. او حکومت اصفهان و ابرقو را به برادر خود قطب الدین شاه محمود و کرمان را به برادر دیگرش سلطان عمادالدین احمد سپرد و خواجه قوام الدین محمد بن علی صاحب عیار را به وزارت خود برگزید. اما پس از چندی نشانه‌های سرکشی از قوام الدین به ظهور پیوست و به دستور شاه شجاع کشته شد و خواجه جلال الدین تورانشاه به وزارت رسید.

شاه شجاع بر خلاف پدرش تعصب مذهبی زیادی نداشت . وی گاهی اشعاری نیز می‌سرود . حافظ ابرو نویسنده زبده التواریخ نقل می‌کند که امیر مبارزالدین در امر به معروف و نهی از منکر بسیار جدی بود تا جایی که به طعنه محتسب نامیده می‌شد و حتی شاه شجاع نیز یک رباعی طعنه آمیز برای وی سروده‌است . عین عبارت حافظ ابرو چنین است :

چون امبر مبارزالدین محمد در مملکت فارس استقرار یافت به تربیت سادات و علما وفضلا مشغول گشته در امر معروف و نهی منکر مبالغه می‌نمود به مرتبه‌ای که هیچ کس را یارای آن نبود که نام مناهی و ملاهی برد و مردم را به سماع حدیث و فقه و تفسیر و مواعظ ترغیب می‌فرمود . حضرت شاه شجاع در این معنی رباعی هست و ثبت افتاد.




در مجلس دهر، ساز مستی پست است۸***نه چنگ به قانون و نه دف بر دست است
رندان همه ترک می‌پرستی کردند***جز محتسب شهر که بی می مست است




وی ‫۵۳ سال عمر و ‫۲۷ سال پادشاهی کرد . بنا به وصیتش، پیکرش را در پای کوه چهل مقام یا چهل دختران به خاک سپردند. کریم خان زند سنگی بر مزار شاه شجاع نهاد که اکنون برجای است.


سلطنت نسبتاً طولانی شاه شجاع در میان دو دورهٔ خونبار حمله مغول و یورش‌های تیمور بود. از این حیث، سلطنت او روزگار امن و امید و آسایش مردم بود و بر خاتمه یافتن این روزگار خوش، حسرت بسیار می‌خوردند. از آنجا که روزگار کودکی شاه شجاع، دورهٔ پایه گذاری سلطنت آل مظفر و لبریز از کشش و کوشش برای بسط و تحکیم این سلطنت بود، وی مجال تحصیل پیوستهٔ علم را در کودکی نیافت. با این حال، وی در علم و ادب و هنر و فضایل باطنی، سرآمد بود.خطش نیکو بود و نثری روان و زیبا و پرظرافت داشت و شعر می‌سرود و شاعران را می‌نواخت و دربارش محفل انس و ادب و هنر بود.

زیبایی سیرت و حسن صورت را با مکارم اخلاق و جوانمردی، توأم داشت و برای خوی فرشته گونش داستان‌های بسیار نقل کرده‌اند. برای نمونه نقل کرده‌اند که یک بار با کوکبهٔ شاهی از میدان مشق نظام بازمی گشت. از آنجا که حسن صورتش زبانزد بود و همه گان آرزوی دیدار او را داشتند، پیرزنی از فراز بام فریاد زد: فاطمه خاتون، فاطمه خاتون بیا که شاه شجاع از کوی می‌گذرد. شاه ایستاد و کوکبه را ایستاند. سبب را پرسیدند و شاه شجاع گفت: دریغ است که آرزوی دل فاطمه خاتون برآورده نشود و دلش بشکند. ایستادم تا او یک نظر مرا ببیند. سپس به راه افتاد و رفت.

وی در هر جنگ که کرد، پیروز بود و ایران را به حدود طبیعیش بازگرداند و منهای خراسان، بر باقی ایران تاریخی به طور مستمر یا مقطعی حکم می‌راند چنان که قفقاز را نیز گشود و مدتی بر بغداد نیز تسلط یافت.

اگر به مرگ نا به هنگام از دنیا نمی‌رفت، بعید می‌نمود که تیمور بر قلمرو آل مظفر پنجه افکند، چنان که چون برای انتظام کار خوزستان به شوشتر رفته بود، مرزبان شرق نامه فرستاد که امیر تیمور بر سیستان تاخته‌است و بیم پیشروی وی هست. شاه شجاع در پاسخی کوتاه و کوبنده که جزء اسناد افتخار تاریخ ایران است، با نثر موجز و دقیق و پر ظرافتش بر حاشیهٔ نامه نگاشت که:

نقض عهد دوستی از امیر تیمور بعید است و اگرهم چنین رخ دهد، لشکر جرّار و شمشیر شیرشکار و تیر جوشن گذار و بازوی کامکار در کار است، بسم الله اگر حریف مایی:




اگر یک نیمهٔ عالم سپاه خصم درگیرد***ز دیگر نیمه بس باشد تن تنهای درویشان




شاه شجاع هرچند که به سبب انتشار اخبار توحشی که تیمور در نبردهایش بر مردمان روا می داشت، از مواجهه با او پرهیز می کرد و حتی این پرهیز از مواجهه را دعای پس از نمازش ساخته بود، اما چنان که از پاسخ کوتاه وی بر می آید، به رغم اخبار هراس آور کینه کشی‌های تیمور، هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ نظامی، آمادگی کامل برای برخورد و سرکوب تیمور را داشت و چنان که در بخش «یک مقایسهٔ تاریخی» در همین مقاله می خوانید، وی تنها کسی در آن مقطع بود که توان و امکانات لازم را برای سرکوب تیمور در اختیار داشت.

چنان که از مطالعهٔ سیرت شاه شجاع و پدرش امیر محمد و خلف شاه شجاع و خواهرزاده اش شاه منصور بر می‌آید، این خاندان ایرانی پس از سرآمدن کار ایلخانان مغول، عزم بر احیای ایران و اخراج مغولان داشتند، چنان که پس از مرگ سلطان ابوسعید ایلخان و لشکرکشی جانی بیک مغول به ایران برای سلطنت دوبارهٔ مغولان، چون جانی بیک نامه به امیر محمد فرستاد که باید مطیع ما باشی، امیرمحمد پاسخ او را با فرمان بسیج سپاهیان داد و در حمله‌ای سریع به آذربایجان، نایب جانی بیک را که اخی جوق نام داشت در هم شکست و کشت. شاه شجاع نیز روزگار به کشش و کوشش با مغولان گذراند و از آن پیامش دربارهٔ امیرتیمور نیز عزم جدیش بر مقابله با مغولان آشکار است و شاه منصور نیز بر آن هوا بود که ایالات ایران را یکپارچه کند و خود نه به عنوان پادشاه بلکه چون سربازی بر لب جیحون بنشیند تا تیمور از آن گذاره نکند.
پایان زندگی


در مرگ شاه شجاع گفته‌اند که زن و مرد ایران یتیم شدند. با مرگ وی، سلطنت آل مظفر که که پس از قرن‌ها حکومت خونبار ترکان و مغولان بر ایران، نوید سلطنتی ایرانی را به همراه آورده بود، به سرعت رو به زوال رفت. پسرش سلطان زین العابدین در برابر تیمور کاری از پیش نبرد و خواهرزاده اش شاه یحیی، مقام سلطنت را با منصب امارت از جانب تیمور عوض کرد. پس شاه منصور، خواهرزادهٔ دیگر شاه شجاع که برادر کوچک شاه یحیی بود، این خواری را تاب نیاورد و بر شیراز تاخت و از حکم تیمور خارج شد.

حافظ شیرازی با وصول شاه منصور به شیراز، فرارسیدن بهار امید و آرزو را مژده داد و شکست تیمور متظاهر به دین و عرفان را آرزو کرد:





بیا که رایت منصور پادشاه رسید***نوید فتح و بشارت به مهر و ما رسید
کجاست صوفی دجال شکل ملحد فعل***بگو که مهدی موعود دین پناه رسید




شاه منصور به شاهزادگان آل مظفر و حکام اطراف و حتی سلطان بایزید عثمانی، نامه کرد که مرا هوای سلطنت نیست، هر یک پسری و سپاهی به من دهید تا بر لب جیحون بنشینم و تیمور را نگذارم که از آب گذاره کند. اما از هیچ سو یاریی نرسید و شاه منصور به سال ۷۹۵ (قمری) سه سال پس از وفات حافظ که او را به فتح مژده داده بود، در نبرد با تیمور کشته شد. در نبردی که به ظهر عاشورا تشبیهش کرده‌اند و شاه منصور نزدیک بود تیمور را بکشد و تیمور با خزیدن در چادر زنان، خود را نجات داد. این نبرد، پایان سلطنت پرامید آل مظفر بر ایران بود و با کشته شدن شاه منصور، جمیع شاهزادگان آل مظفر به دستور تیمور گردن زده شدند جز دو پسر شاه شجاع که به سمرقند انتقال داده شدند تا تحت نظر باشند و به مرگ طبیعی وفات یافتند.




دوران ۷۵۹ - ۷۸۶ قمری
۷۳۴ - ۷۶۳ خورشیدی
۱۳۵۸ - ۱۳۸۴ میلادی

تاجگذاری ۷۵۹ هجری قمری
۷۳۴ خورشیدی
۱۳۵۸ میلادی

لقب(ها) ابوالفوارس

زادروز ۲۲ جمادی‌الثانی ۷۳۳ قمری
۲۷ اسفند ۷۱۱ خورشیدی
۱۸ مارس ۱۳۳۳ میلادی

زادگاه نشتیفان

مرگ ۲۲ شعبان ۷۸۶ قمری ۵۳ سال
۲۶ مهر ۷۶۳ خورشیدی ۵۱ سال
۱۷ اکتبر ۱۳۸۴ میلادی

محل مرگ شیراز

پیش از قطب‌الدین شاه محمود

پس از امیر مبارزالدین محمد

دودمان مظفریان

پدر امیر مبارزالدین محمد

فرزندان سلطان زین‌العابدین٬ سلطان شبلی

دین اسلام
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
قطب‌الدین شاه محمود

قطب الدین شاه محمود در جمادی‏الاول ۷۳۷ ق/ دسامبر ۱۳۳۶ م زاده شد. در توطئه دستگیری و نابینا کردن پدرش مبارزالدین محمد شرکت داشت. پس از آن که شاه شجاع بر تخت نشست، اصفهان و ابرقو به او سپرده شد. وی در دوره هفده ساله امارتش در اصفهان، زمانی مطیع فرمان شاه شجاع بود و برای مدتی نیز فارس را به کمک پدر زنش اولیس ایلکانی در تصرف داشت. شاه محمود ۳۸ سال و ۵ ماه و ۹ روز عمر کرد. پس از مرگ ۷۷۶ ق/ ۱۳۷۵ م چون فرزندی نداشت، گروهی از اهالی اصفهان هوادار فرمانروایی سلطان اولیس فرزند شاه شجاع و گروهی دیگر خواستار پیوستن اصفهان به قلمرو پادشاهی شاه شجاع شدند. بر اثر این دو دستگی شورشی در شهر درگرفت و مردم اصفهان چنان با هم به نزاع پرداختند که پیش از ۱۰ نفر بر جنازه شاه محمود برای نماز حاضر نشدند. اما شاه شجاع پس از آگاهی از مرگ برادر به اصفهان رفت و آن شهر را رسما" به قلمرو خود افزود.




جای حکومت جنوب ایران

دودمان آل مظفر

تاجگذاری ۷۵۹

زادروز جمادی‌الاول ۷۳۷
دسامبر ۱۳۳۶

پایان حکومت ۷۷۶

درگذشت ۷۷۶

شاهنشاه پیشین امیر مبارزالدّین محمد

شاهنشاه پسین شاه شجاع
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
شاه یحیی
نصرت‌الدین شاه یحیی (زاده: ۷۴۴ ق/۱۳۴۳ م- مرگ: ۷۹۵ ق/۱۳۹۳ م) از حاکمان سلسله مظفریان و برادر زاده شاه شجاع می باشد.


شاه یحیی در روز یکشنبه ۴ محرم سال ۷۴۴ ق / ۲۹ مه ۱۳۴۳م زاده شد. هنگامی که شاه شجاع به جای مبارزالدین محمد بر تخت نشست، برای مدتی شاه یحیی را زندانی کرد. اما پس از چندی آزاد شد و یزد را که در آن زمان در دست خواجه بهاالدین قورجی بود، با ترفند گرفت و خود در جایگاه امیری شهر نشست.

شاه یحیی در دوره زمامداری شاه شجاع، چند بار علیه عموی خود شورش کرد اما هر بار شکست خورد و برجای خود نشست. پس از مرگ شاه شجاع مطابق وصیت او، یزد همچنان در دست یحیی باقی ماند. اما او به یزد بسنده نکرد و آهنگ گرفتن فارس کرد. چون به نزدیکی فارس رسید، با سلطان زین‏ العابدین پسر شاه شجاع آشتی کرد. شاه یحیی از آن پس، اغلب اوقات خود را در اصفهان به سر می‏برد اما چون به آبادانی شهر یزد گرایش بیشتری داشت و مردم اصفهان از رفتار او رضایت نداشتند، از اصفهان بیرونش راندند.

پس از آن شاه یحیی آهنگ کرمان کرد و در جنگی که در ۷ جمادی‏الاول ۷۹۲ق / ۱۲ آوریل ۱۳۹۰م با عمادالدین احمد کرد، از او شکست خورد و به یزد بازگشت. در همین ایام امیر تیمور فارس را تسخیر کرد و شاه یحیی برای باریابی، نزد تیمور به شیراز شتافت و از سوی او به فرمانروایی آن شهر برگزیده شد و موظف شد سالانه ۳۰۰ تومان مالیات برای تیمور بفرستد.


شاه یحیی در کشتار دسته جمعی آل مظفر به فرمان تیمور در ۷۹۵ق/ ۱۳۹۳م کشته شد.




دوران آل مظفر

تاجگذاری ۷۶۴ قمری
۷۴۱ خورشیدی
۱۳۶۲ میلادی

زادروز ۴ محرم ۷۴۴ قمری
۱۶ خرداد ۷۲۲ خورشیدی
۲۹ مه ۱۳۴۳ میلادی

مرگ ۷۹۵ قمری ۵۱ سال
۷۷۱ خورشیدی ۴۹ سال
۱۳۹۳ میلادی

محل مرگ قمشه٬ اصفهان

پیش از سلطان زین‌العابدین

پس از قطب‌الدین شاه محمود

دودمان مظفریان

دین اسلام
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سلطان زین‌العابدین


زین العابدین فرزند شاه شجاع پس از درگذشت پدر و بنا بر وصیت او بر تخت نشست اما یزد همچنان در دست شاه یحیی و کرمان در دست عمادالدین احمد بود. دوران کوتاه فرمانروایی او در مجادله با شاهزادگان مظفری سپری شد. هنگامی که امیر تیمور به سرعت ایالتهای ایران را یکی پس از دیگری تسخیر می‏کرد، آل مظفر، سرگرم زد و خورد داخلی و خانوادگی بودند. چون زین‏العابدین در جایگاه پادشاهی نشست، شاه یحیی با سپاهیان خود از یزد عازم تسخیر شیراز شد. لیکن با زین‏العابدین که برای مقابله با او از شیراز بیرون آمده بود، صلح و سازش نمود.

سلطان زین‏العابدین پس از آسوده شدن از سو ی شاه یحیی، برای مدتی در آرامش و امنیت بر فارس حکمروایی کرد و چون مردی خوش خلق و مهربان و آسان‏گیر بود، و با توده مردم با رأفت برخورد می‏کرد، اغلب مردمان خواستار او بودند. زین‏العابدین، امیر سیورغتمش را که زندانی شاه شجاع بود، از بند آزاد کرد و به کرمان فرستاد تا به تدریج زمینه چیرگی او را بر کرمان فراهم آورد. پس از ورود وی به آنجا، اوغانیها به وی پیوستند. چون عمادالدین احمد از این موضوع آگاه شد، روی به جنگ سیورغتمش آورد. سیورغتمش که بر انبوهی لشکر کرمان آگاهی یافت، به سوی گرمسیر کرمان عقب‏نشینی کرد و از آنجا فرستاده‏ای نزد زین‏العابدین روانه کرد و از او یاری خواست. اما با وجود یاری زین‏العابدین، سیورغتمش در جنگ شکست خورد و به هلاکت رسید ۷۸۷ ق / ۱۳۸۵م

امیر تیمور که در شوال ۷۸۹ ق/ اکتبر ۱۳۸۷م آذربایجان را گشوده و در آنجا به سر می‏برد، سفیری نزد سلطان زین‏العابدین به شیراز فرستاد و او را نزد خود خواند، تا پس از دیدار با وی، بار دیگر او را به فرمانروایی فارس منسوب نماید. اما زین‏العابدین نپذیرفت و به فرستاده امیر تیمور اجازه بازگشت نداد. چون تیمور از این امر آگاه شد، زین‏العابدین که یارای رو در رویی با امیر تیمور را در خود نمی‏دید، شیراز را رها کرد و به شوشتر رفت. تیمور به اصفهان رسید و به بهانه‏ای، گروهی بسیار از مردم شهر را از دم تیغ گذراند و پس از آن به شیراز رفت. در آن شهر، عمادالدین احمد از کرمان و شاه یحیی از یزد به خدمت او رسیدند لیکن چون در همین ایام خبر شورش سمرقند به تیمور رسید، کرمان را به سلطان احمد و فارس را به شاه یحیی سپرد خود در اوایل ۷۹۰ ق/ ۱۳۸۸ م راهی ماوراءالنهر شد. از سوی دیگر، چون زین‏العابدین به شوشتر رسید، شاه منصور در بیرون شهر اقامتگاهی برای او فراهم کرد. چندی نگذشت که شاه منصور، زین‏العابدین را با سرداران لشکرش به میهمانی دعوت کرد و چون همگی در مجلس حاضر شدند، آنان را دستگیر و زندانی ساخت و لشکر شیراز را با خود همداستان کرد و رهسپار آن دیار شد. زین‏العابدین با تبانی با زندانبان خود، از بند رست و به اصفهان رفت. در آن شهر سپاهی گرد آورد و راهی شیراز شد تا شاه منصور را که شیراز را تسخیر و بر تخت شاهی مظفریان نشسته بود، سرکوب نماید. در نبردی که میان دو سپاه درگرفت، زین‏العابدین شکست خورد و به اصفهان بازگشت. در اوایل ۷۹۳ ق/ ۱۳۹۰ م، شاه منصور به اصفهان شتافت. زین‏العابدین که یارای مقاومت نداشت، از برابر او گریخت و آهنگ خراسان کرد. منصور به تعقیب او رفت و در میان راه، کاشان را به تصرف در آورد. چون سلطان زین‏العابدین به ری رسید، موسی جوکار که فرمانروای ری بود، او را دستگیر و نزد شاه منصور فرستاد. زین‏العابدین بنا به روش مرسوم مظفریان به دستور شاه منصور نابینا و به اصفهان فرستاده شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
عمادالدین احمد
و در زمان شاه شجاع نیز مدتی والی کرمان بود که به هنگام بیماری شاه شجاع حکم فرمانروایی کرمان را دریافت داشت. عمادالدین در روز جمعه ۲۰ شعبان ۷۸۶ ق/ ۷ اکتبر ۱۳۸۴ م به کرمان رسید. امیر اعتبارالدین حس قورچی به پیشواز او آمد و گنجها و دژهای شهر را بدو سپرد. سلطان احمد پس از جنگ‏هایی که با سیورغتمش کرد، او را به هلاکت رساند و پس از آن به استقلال در کرمان فرمانروایی کرد.

سلطان احمد در شوال ۷۸۹ ق / اکتبر ۱۳۸۷ م از حرکت تیمور به سوی ایران آگاه شد و به خدمت او رفت. در ۷۹۲ ق/ ۱۳۹۰ م عمادالدین احمد با سلطان زین العابدین همدست شد و به شیراز که در اختیار شاه منصور بود هجوم آورد، اما شکست خورد و نتوانست شیراز را فتح کند. چند سال بعد یعنی در ۷۹۵ ق/ ۱۳۹۳ م، امیر تیمور گورکان، شاه منصور را کشت و شیراز را به تصرف در آورد. سلطان احمد به اردوی امیر تیمور رفت و پس از چندی در کشتار آل مظفر، به فرمان امیر تیمور، او نیز کشته شد.
منابع
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
شاه منصور



واپسین پادشاه سلسلهٔ آل مظفر که در سال ۷۹۵ (قمری) در نبرد با تیمور لنگ کشته شد و با مرگ وی، سلطنت آل مظفر به سرانجام خود رسید.


شاه منصور، فرزند شرف‏الدین مظفر و برادر زاده شاه شجاع بود. تاریخ نویسان، ولادت او را ۷۴۵ یا ۷۴۶ ق/ ۱۳۴۵ یا ۱۳۴۶م نوشته‏اند. شاه منصور پیش از آن که به جای سلطان زین العابدین بر تخت فرمانروایی مظفریان بنشیند، امارت شوشتر را داشت.

پس از تهاجم امیر تیمور به اصفهان و شیراز و قتل عام مردم اصفهان در پی حادثه ای انتقام جویانه، زین العابدین از شیراز گریخته و به شوشتر آمده بود. شاه منصور در بیرون شهر اقامتگاهی برای او فراهم کرد. چندی بعد شاه منصور، زین‏العابدین را با سرداران لشکرش به میهمانی دعوت کرد و چون همگی در مجلس حاضر شدند، آنان را دستگیر و زندانی ساخت و لشکر شیراز را با خود همداستان کرد و رهسپار آن دیار شد. ، شاه منصور پس از ورود به شیراز شاه یحیی را بیرون کرد و خود در ۷۹۰ق/ ۱۳۸۸م بر تخت نشست.

آنگاه طی نبردی زین‏العابدین را - که با تبانی زندانبان خوذ از بند رهایی جسته بود و شاه یحیی و گروهی از شاهزادگان آل مظفر را نیز به کمک خوانده بود - شکست داد و بر بخش وسیعی از قلمرو مظفریان استیلا یافت. پس از آن به کرمان رفت و عموی خود عمادالدین احمد را پیام داد که تو و شاه یحیی دوستی خود را با تیمور بگسلید و پسران و سپاهیان خود را همراه من سازید تا به خراسان روم و آنجا را از تجاوز امیر تیمور نگه دارم؛ اگر نه، آماده کارزار باشید. چون عمادالدین ، جنگ با تیمور را بیهوده می‏دانست. به شاه منصور اندرز داد که از این سودا بگذرد. اما شاه منصور توجهی نکرد و پس از آن که بخشی از ایالت کرمان را تسخیر کرد، به یزد حمله برد. اما در طی محاصره شهر، یکی از سردارانش به نام گرگین خان به هلاکت رسید و وی دلسرد شده به رفسنجان رفت. شاه منصور همچنان در میان شهرهای کرمان، فارس، و اصفهان در تاخت و تاز بود که خبر حرکت مجدد امیر تیمور از ماوراءالنهر را شنید.


تیمور گورکان در روز شنبه ۱۴ محرم ۷۹۵ ق / ۳۰ نوامبر ۱۳۹۲ م از آمو دریا گذشت و در ۲۴ صفر / ۹ ژانویه همان سال به مازندران رسید. شاه منصور نیز به اصفهان رفت و دژها و باروهای شهر را مستحکم کرد و گروهی از افراد سپاهش را مأمور حفاظت از کاشان نمود و از شاه یحیی یاری خواست، اما او همراهی نکرد.

شاه منصور شیراز را مرکز عملیات خود ساخت. چون امیر تیمور به شوشتر رسید، شاه منصور از شیراز گریخت و به فسا رفت، ولی بر اثر سرزنش مردم شیراز مجددا به شهر بازگشت. تیمور در روز دوشنبه ۱۰ جمادی‏الاول ۷۹۵ق/ ۲۴ مارس ۱۳۹۳م به دژ سفید که زین‏العابدین در آنجا زندانی بود رسید و او را نیک بنواخت. منصور با دو هزار سوار آماده رزم با امیر تیمور شد. دژهای شهر را استوار و مردم را به پایداری تشویق کرد. اما در این هنگام یکی از امیران لشکرش به نام محمد بن زین‏العابدین به وی خیانت کرد و به امیر تیمور پیوست. در نتیجه بیش از یک هزار تن سپاهی برای وی باقی نماند.


شاه منصور دل بر مرگ نهاد و با رشادت و جانفشانی ، در حملات پیاپی، گروهی از سپاهیان امیر تیمور را به هلاکت رساند و آهنگ او کرد و شمشیری نیز بر کلاه خود امیر تیمور زد، اما چون لشکر تیمور بی‏شمار بود، در پایان کار با همه شجاعت و فداکاری شکست خورد و در گیر و دار نبرد جان باخت.

سر او را بریده نزد امیر تیمور بردند. پس از آن امیر تیمور وارد شیراز شد و خزاین آل مظفر را تصاحب کرد. امیران آل مظفر همگی به خدمت او روی آوردند، شاه یحیی از یزد، عمادالدین احمد و سلطان غیاث‏الدین محمد فرزندش را از کرمان و گروهی دیگر از سایر شهرها. پس از چندی امیر تیمور از نفوذ آنها در ایالت‏های فارس، کرمان و اصفهان هراسان شد و فرمان داد که امیرزاده عمر شیخ بهادر ، که از سوی او به فرمانروایی فارس گماشته شده بود، آنان را نابود کند. او نیز همه افراد آل مظفر را در ۱۱رجب ۷۹۵ق / مه ۱۳۹۳م که در روستای ماهیار اصفهان بودند، از دم تیغ گذراند. گفته‏اند که مادر شاه یحیی مهد علیا شاه خاتون جنازه آنان را به یزد آورد و در مدرسه خانقاه که خود بنیاد نهاده بود به خاک سپرده شدند.

چند تن از دودمان مظفریان، از جمله سلطان زین‏العابدین و سلطان شبلی پسران شاه شجاع که هر دو نابینا بودند، از این کشتار رستند. آن دو به فرمان امیر تیمور به سمرقند فرستاده شدند و تا سال‏ها پس از این واقعه در قید حیات بود و سرانجام به مرگ طبیعی درگذشتند.


وی ممدوح محبوب حافظ شیرازی بود و حافظ تعدادی از غزل‌ها، قطعات و مثنوی‌های خود را دربارهٔ او سروده‌است. در این اشعار، پیوند عاطفی مستحکم حافظ با شاه منصور که نموداری از پیوند عموم مردم با وی بوده، آشکار است، بویژه اینکه مردم، در چهرهٔ شاه منصور، متحدکنندهٔ ایران و اخراج کنندهٔ مغولان و سرکوبگر تیمور را می‌دیدند. اما این آرزوها با کشته شدن شاه منصور در جنگی نابرابر در مقابل تیمور، نابود شد.




پایان مظفریان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
تیموریان
قلمرو تیموریان



تیموریان یا گورکانیان ایران (۷۷۱ – ۹۱۱ ه‍.ق/۱۳۷۰ - ۱۵۰۶ م) دودمانی ترک تبار بودند. بنیان‌گذار این دودمان امیر تیمور گورکانی بود که در آسیای میانه می‌زیست و سمرقند پایتختش بود. تیمور کشوری گسترده و دولتی سترگ ایجاد کرد و سرزمین فرارود (ماوراءالنهر) را به اهمیتی رساند که تا آن زمان هیچگاه بدان پایه نرسیده بود. او مرزهای خود را نخست در سرتاسر آسیای میانه و آنگاه سراسر خراسان و آنگاه به همهٔ بخش‌های ایران و عثمانی و بخش‌هایی از هندوستان گسترش داد. از آنجایی که فتوحات تیمور بیشتر جنبهٔ یورش و هجوم داشت تا تسخیر واقعی، اغلب این مناطق باز به زودی از تصرف تیموریان خارج شد. با این حال ماوراالنهر مدتی مرکز دولتی شد که بیشتر ایران و افغانستان را افزون‌بر ماوراءالنهر دربر می‌گرفت. هنگامی که کشورهای گسترده تیموری تجزیه شد، دورهٔ هرج و مرج پیش آمد. به محض اینکه تیمور مرد، ترکان عثمانی و آل جلایر و ترکمانان درصدد تصرف کشورهای ازدست‌رفتهٔ خود برآمدند. بااین همه، فرزندان تیمور موفق شدند که شمال ایران را کم و بیش به مدت یک سده برای خود نگاه دارند. هرچند آنان بیشتر با یکدیگر در کشمکش بودند. سرانجام شاهرخ موفق شد که مناقشات اقوام خود را تا حدی رفع و قدرت و اعتبار کشور را نگهداری کند. ولی پس از مرگ او تصرفاتش به قسمت‌های کوچک‌تر مجزا شد و به همین سبب صفویان و امرای شیبانی آنها را به متصرفات خود پیوست کردند. با این حال خاندان تیموری از میان نرفت و نوادگان تیمور پس از چندی پستر فرمانروایی خود را به هندوستان بردند و امپراتوری بزرگ گورکانیان هند را بنیاد گذاردند.




پایتخت سمرقند , هرات

زبان‌(ها) فارسی , ترکی جغتایی

دین اسلام

دولت نامشخص

پادشاه تیمور


تاریخچه
- تأسیس ۷۷۱/۱۳۷۰

- فتح هرات توسط شیبانیان ۱۵۰۷

- فتح سمرقند توسط ازبکان , شیبک خان ۱۵۰۹

- انقراض ۹۱۱/۱۵۰۶

مساحت ۴٬۴۰۰٬۰۰۰کیلومترمربع (۱٬۶۹۸٬۸۴۹مایل‌مربع)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
دودمان تیموریان



تیمور (۷۷۱ – ۸۰۷ ه‍. ق) (۱۳۷۰ - ۱۴۰۵ م.)

خلیل سلطان (۸۰۷ – ۸۱۲ ه‍. ق.) (۱۴۰۵ - ۱۴۱۰ م.)

شاهرخ (۸۰۷ – ۸۵۰ ه‍. ق.) (۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م.)

بایسنقر میرزا

الغ بیگ (۸۵۰ – ۸۵۳ ه‍. ق.) (۱۴۴۷ - ۱۴۴۹ م.)

عبداللطیف (۸۵۳ – ۸۵۴ ه‍. ق.) (۱۴۴۹ - ۱۴۵۰ م.)

عبدالله (۸۵۴ – ۸۵۵ ه‍. ق.) (۱۴۵۰ - ۱۴۵۱ م.)

سلطان ابوسعید (۸۵۵ – ۸۷۳ ه‍. ق.) (۱۴۵۱ - ۱۴۶۹ م.)

سلطان حسین بایقرا در هرات (۸۶۲ – ۹۱۱ ه‍. ق.) (۱۴۷۰ - ۱۵۰۶ م.)

سلطان احمد (۸۷۳ – ۸۹۹ ه‍. ق.) (۱۴۶۹ - ۱۴۹۴ م.)

سلطان محمود (۸۹۹–۹۰۰ ه‍. ق.) (۱۴۹۴ - ۱۴۹۵ م.)

دورهٔ هرج و مرج (۹۰۰ تا ۹۱۱ ه‍. ق) (۱۴۹۵ - ۱۵۰۶ م.)


این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
تیمور گورکانی



تیمور در توابع سمرقند در شهر قِش یا کِش که امروزه شهرسبز نامیده می‌شود در ترکستان قدیم و ازبکستان فعلی در ۷۳۶ ه‍.ق / ۱۳۳۵ م دیده به جهان گشود و خیلی زود در سوارکاری و تیراندازی مهارت یافت. پدرش تراغای، از جنگجویان ایل برلاس بود که طایفه‌اش در این نواحی از قدرت و نفوذ محلی برخوردار بودند. در ۷۶۱ ه‍.ق / ۱۳۶۰ م، فردی به نام تغلق تیمور، از نوادگان جغتای، از ترکستان به ماوراءالنهر لشکر کشید. حاجی برلاس که دفاع از شهر کش را در مقابل این مهاجم دشوار یافت، دفاع از ولایت را به پسر تراغای یعنی تیمور سپرد که در آن هنگام ۲۵ سال داشت.

تیمور به زودی در رمضان ۷۷۱ ه‍.ق/ آوریل ۱۳۷۰ م توانست با شکست امیر حسین از نوادگان قزغن در کابل که مدعی منصب اجدادی خود بود، بلخ را تسخیر و حکومتی مستقل تشکیل دهد. تیمور از این پس خود را «صاحبقران» خواند. پس از آن طی پنج سال از ۷۷۲ تا ۷۷۷ ه‍.ق/ ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ م، تیمور سه بار به خوارزم و پنج بار به قلمرو خانان جَثَه در آن سوی سیحون لشکر کشید. با این وجود در سال دهم سلطنتش موفق به فتح خوارزم شد و عاقبت توانست آنجا را ویران کند.

تیمور دشت قبچاق و مغولستان را نیز زیر فرمان خود آورد. او سپس در سال ۷۸۳ ه‍.ق فرزند ده ساله خود، میرانشاه را با سپاهی، مامور تسخیر خراسان کرد و خود نیز به آنها پیوست. تیمور نیشابور و هرات را تصرف کرد و در هرات از سرهای مردم مناره‌ها ساخت. سپس مازندران را که تا سال ۷۵۰ ه‍.ق در تصرف ملوک باوند بود به تسخیر خود درآورد. او در یورشی سه ساله که از ۷۸۸ تا ۷۹۰ ه‍.ق طول کشید آذربایجان، لرستان، ارمنستان، گرجستان و شروان را نیز تصرف کرد و در سال ۷۹۳ ه‍.ق مردم خوارزم را قتل عام کرد. حملهٔ پنج ساله وی بین سال‌های ۷۹۴ تا ۷۹۸ ه‍.ق صورت گرفت و پس از آن حکومت هر شهر را به یکی از فرزندان یا خویشاوندان خود سپرد. سپس مسکو را فتح کرد و به هندوستان یورش آورد. در سال ۸۰۱ ه‍.ق آنجا را نیز تصرف کرد و صد هزار نفر را به قتل رساند. تیمور سپس به سمرقند بازگشت. لشکرکشی وی به ایروان از سال ۸۰۲ تا ۸۰۷ ه‍.ق طول کشید که آن را یورش هفت ساله می‌نامند. در سال ۸۰۳ ه‍.ق با عثمانیان جنگید و چندین شهر را گرفت. در همین هنگام سفیرهایی به مصر فرستاد، ولی چون نتیجه‌ای نگرفت، مصمم شد به مصر حمله کند و در طول این لشکرکشی، حلب، دمشق و بغداد را نیز تصرف نمود. در سال ۸۰۴ ه‍.ق بایزید یکم سلطان عثمانی را مغلوب و اسیر کرد. بعد از آن تصمیم گرفت چین را تسخیر کند و عازم آنجا شد. او با سپاهیانش تا کنار رود سیحون نیز رفت ولی در اترار بیمار شد و در رمضان سال ۸۰۷ ه‍.ق / فوریه ۱۴۰۵ م، در سن ۷۱ سالگی درگذشت.

تیمور از ۷۷۸ ه‍.ق / ۱۳۷۷م تا هنگام مرگش در ۸۰۷ ه‍.ق / ۱۴۰۵ م، به مدت ۲۹ سال، بخش عظیمی از جهان را زیر فرمان خود آورد و بنیان امپراتوری را گذاشت که بالافاصله پس از مرگش، انحطاط و زوال و تجزیه آن آغاز شد. فتوحات تیمور که به قیمت خونریزی‌های دهشتبار و ویرانی‌های بسیار به دست آمده بود چندان پایدار نماند و به زودی قلمرو او با توجه به منازعات بین بازماندگانش و ظهور دو طایفه ترکمان قراقویونلو و آق قویونلو تجزیه و بعدها توسط دولت صفوی دوباره یکپارچه و متمرکز شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مرگ تیمور و نزاع‌های پس از او
امیر تیمور پس از ۳۶ سال فرمانروایی و کشورگشایی با بر جای گذاشتن قلمروی گسترده، در ۸۰۷ ه‍.ق در اُترار درگذشت. از وی ۳۱ پسر، نوه، نتیجه و نتیجه‌زاده باقی ماند از پسران او عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیاتش درگذشته بودند و میرانشاه و شاهرخ نیز چون مورد توجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند و تیمور، پیر محمد پسر میرزا جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود برگزید. اما به‌رغم علاقه‌ای که سرداران سپاه تیمور نسبت به اجرای واپسین خواست او مبنی بر جانشینی نوه‌اش پیرمحمد جهانگیر نشان می‌دادند، مجالی برای اجرای این وصیت پیدا نشد.

سیاست تیمور در ادارهٔ شهرهای تسخیر شده، واگذاری حکومت هر ولایت به یکی از اعضای خاندانش یا حکامِ محلیِ مورد اعتماد و قرار گرفتن خودش در رأس همهٔ امور بود. به نظر می‌رسد او این سیاست را از چنگیز تقلید می‌کرد. اما بر خلاف چنگیز که پسرانش بلافاصله بعد از او، با جانشینی که او برگزیده‏ بود کنار آمدند و با حفظ اتحاد، از فروپاشی امپراتوری جلوگیری کردند، بازماندگان تیمور به درگیری با هم پرداختند.

با اعلام خبر درگذشت تیمور، امیرزادگان و مدعیانِ سلطنت، که بیشتر از نوادگانش بودند، بر سر جانشینی او به به مخالفت با یکدیگر پرداختند. منازعات طولانی خانوادگی و درونی بین بازماندگان تیمور قلمرو وسیعی را که او با وجود آن همه جنگ و شقاوت به هم پیوند داده بود تجزیه کرد.

ابتدا همراهان تیمور مرگ او را پنهان کردند. آنها طرح حمله به چین را بی آنکه لغو نمایند، متوقف کردند و چون نوه تیمور که باید بنا به وصیتش جانشین او می‌شد یعنی پیرمحمد فرزند میرزا جهانگیر در آن هنگام دور از پایتخت و در حدود غزنین بود، موقتاً شخص دیگری را به نیابت از او جانشین تیمور کردند. این شخص نوه دیگر تیمور، خلیل سلطان پسر میرانشاه بود که در آن هنگام با لشکر تیمور همراه و حاضر بود. این اقدام هم نتوانست تمرکز را در خاندان تیمور حفظ کند و به‌زودی با مخالفت بازماندگان مواجه شد. به‌تدریج این اختلافات طولانی شد و دامنه پیدا کرد. چنان که در اندک مدتی، توطئه‌ها و تحریکات، میراث عظیم تیمور را به حکومتهای مستقل و متخاصم تبدیل کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 12 از 16:  « پیشین  1  ...  11  12  13  14  15  16  پسین » 
ایران

تاریخ ایران از خوارزمشاهیان تا ابتدای صفوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA