انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 14 از 16:  « پیشین  1  ...  13  14  15  16  پسین »

تاریخ ایران از خوارزمشاهیان تا ابتدای صفوی


مرد

 
بازماندگان تیمور



از پسران وی، عمر شیخ و جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و میرانشاه و شاهرخ نیز چون مورد توجه پدر بودند برای جانشینی انتخاب شدند و تیمور، پیرمحمد جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی شهرهای خود برگزید . سیاست تیمور در ادارهٔ شهرهای تسخیر شده، واگذاری حکومت هر ولایت به یکی از اعضای خاندانش یا حکامِ محلیِ مورد اعتماد و قرار گرفتن خودش در رأس همهٔ امور بود . با اعلام خبر مرگ تیمور، این امیرزادگان و مدعیانِ سلطنت، بر سر جانشینی او به کشمکش پرداختند و به این ترتیب اندکی بعد از مرگش، منازعات طولانی خانوادگی و درونی بین بازماندگانش آغاز شد.

بر خلاف چنگیز که پسرانش بلافاصله بعد از او، با ولیعهدی که او برگزیده‏ بود کنار آمدند و با حفظ اتحاد، از فروپاشی امپراتوری جلوگیری کردند، بازماندگان تیمور به درگیری با هم پرداختند. بازماندگان تیمور که بیشتر از نوادگانش بودند، پس از مرگش به مخالفت با یکدیگر پرداختند و قلمرو وسیعی را که او با وجود آن همه جنگ و شقاوت به هم پیوند داده بود، تجزیه نمودند.

در آغاز، همراهان تیمور مرگ «صاحبقران» (لقبی برای پادشاهی با سی سال سلطنت ) را پنهان داشتند و به علاوه طرح حمله به چین را بی آن که لغو نمایند، متوقف کردند. همچنین چون نوه تیمور که بنا به وصیتش جانشین او می‌شد یعنی پیرمحمد فرزند میرزا جهانگیر در آن هنگام دور از پایتخت و در حدود غزنین بود، موقتا، شخص دیگری را به نیابت از او جانشین تیمور نمودند. این شخص خلیل سلطان، پسر دیگر تیمور بود و در آن هنگام با لشکر تیمور همراه و حاضر شده بود. البته این اقدام هم فایده‌ای نبخشید و به زودی با مخالفت بازماندگان مواجه شد. به تدریج این اختلافات طولانی شد و دامنه پیدا کرد. چنان که در اندک مدتی، این توطئه‌ها و تحریکات، میراث عظیم تیمور را به حکومتهای مستقل و متخاصم تبدیل کرد.




دوران ۸۰۷ - ۷۷۱ قمری
۷۴۸ - ۷۸۳ خورشیدی
۱۴۰۵ - ۱۳۶۹ میلادی

تاجگذاری ۷۷۱ هجری قمری
۷۴۸ هجری خورشیدی
۱۳۷۰ میلادی٬ بلخ

لقب(ها) تیمور لنگ٬ صاحبقران

زادروز ۲۵ شعبان ۷۳۶ هجری قمری
۲۷ فروردین ۷۱۵ هجری خورشیدی
۹ آوریل ۱۳۳۶ میلادی

زادگاه کش٬ خانات چغتای (امروزه در ازبکستان قرار دارد)

مرگ ۸ شعبان ۸۰۷ هجری قمری
23 بهمن ۷۸۳ هجری خورشیدی
۱۸ فوریه ۱۴۰۵ میلادی

محل مرگ اترار٬ سیردریا (امروزه در قزاقستان قرار دارد)

آرامگاه گور امیر٬ سمرقند

پیش از خلیل سلطان

پس از امیر حسین

همسر الجای خاتون اغا
سارای خانم

کاخ کاخ سبز

دودمان پ تیموریان

پدر تراغای

مادر تکینا مهبیگم

فرزندان جهانگیر٬ عمر شیخ٬ میرانشاه٬ شاهرخ٬ خلیل بن تیمور٬ ابراهیم بن تیمور٬ سعد بن تیمور

دین اسلام

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
خلیل سلطان





میرزا خلیل یا خلیل سلطان تیموری (۸۱۴-۸۰۷ ق / ۱۴۱۱-۱۴۰۵ م) فرزند امیر تیمور گورکانی معروف به تیمور لنگ، از سلاطین و امرای سلسله تیموریان بود. او پادشاهی کامران و خوشگذران بود که علی‌رغم نزاع بین پسران و نوه‌های تیمور بر سر تصاحب حکومت، از ۸۰۷ تا ۸۱۲ ق بر جای وی بر بخشی از قلمروش حکمراند.


هرچند تیمور گورکان در وصیتی پیر محمد پسر میرزا جهانگیر را ولیعهد خویش کرد، در هنگام مرگ تیمور، او دور از پایتخت ـ یعنی سمرقند ـ و در حدود غزنین بود، از این رو به‌رغم علاقه‌ای که سرداران تیمور نسبت به اجرای واپسین خواست او نشان می‌دادند، مجالی برای اجرای این وصیت پیدا نشد. پیرمحمد، در قندهار بود و نتوانست به‌موقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانهٔ عملی کردن نقشهٔ لشکرکشی تیمور به چین، خلیل سلطان را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند . به‌این ترتیب خلیل سلطان که برجای تیمور موقتاٌ حکومت می‌کرد حاضر به رها کردن حکومت نشد و دولت موقت را به یک دولت دائم مبدل کرد.

این امر نارضایتی را در بین سرداران و امیران تیموری پدید آورد به طوری که بنا به دعوت آنها، شاهرخ پسر تیمور به سمرقند لشکر کشید. در همین زمان، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر ) آغاز شد . شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، از او حمایت می‌کردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد. به این ترتیب مصالحه‌ای در این بین انجام گرفت که کار به جنگ و نزاع نکشید. هرچند ناخرسندی امیران از سلطنت خلیل سلطان موقتاٌ خاتمه پیدا کرد. زیرا سلطنت او در واقع یک فرمانروایی نبود، بلکه یک عیاشی و خوش گذرانی پیوسته بود. طبیعی بود دوام این شیوه فرمانروایی که عاری از هر گونه مسئولیت است، غیر ممکن خواهد بود. خصوصا که محیط آن دوره، آشفته، ناآرام و پر از مدعیان سلطنت بود.


میرزا خلیل، جوانی عاشق پیشه، شاعر، و لاابالی بود. او در سمرقند به عشق نوازنده‌ای به نام «شاد ملک» گرفتار شد که این عشق به حد جنون رسید. به طوری که با زنان تیمور که به عنوان حرم صاحبقران در دربار مورد احترام بودند، بد رفتاری پیشه کرد و امرای تیمور را هم که طرز زندگی او را نمی‌پسندیدند، از خود مأیوس و ناخشنود ساخت.

به زودی خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور، از جمله امیرشاه ملک و امیرشیخ نورالدین، و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین، نبیرهٔ دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید . شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازه‌ای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدری اش نیز بود، اعلام کرد .

از طرفی در تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان و سبزوار، به سبب بی کفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی، آشوب شده بود . خلیل سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایداد حسینی، والی ماورای سیحون، شد. بالاخره خلیل سلطان به دست یکی از امیران خویش معزول و محبوس شد و خان کاشغر بر آن سرزمین حاکم شد.«۸۱۲ ق / ۱۴۰۹ م» شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغ‌بیگ داد .


شاهرخ به همین خاطر خلیل سلطان را به حکومت جبال (یا ری) فرستاد. به علاوه شاد ملک، معشوقه میرزا خلیل هم تنبیه و تبعید شد، که ظاهراً چندی بعد به خلیل سلطان پیوست. تا این که خلیل سلطان در حالی که در ری همچنان به خوشباشی و عیاشی سر می‌کرد در آن جا بیمار شد و عاقبت در سال ۸۱۴ ق / ۱۴۱۱ میلادی درگذشت. محبوبه وفادارش، شاد ملک، که در همان دقایق بر بالین او حاضر شده بود، در کنار پیکر بی جان خلیل، خود را با دشنه‌ای که در دست داشت هلاک کرد. سرانجام آن دو، به امر شاهرخ در همان شهر و در یک مقبره به خاک سپرده شدند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
شاهرخ




معین الدین شاهرخ تیموری (۸۰۷ – ۸۵۰ ه‍.ق/۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م) نام چهارمین پسر تیمور گورکانی (۷۷۱ – ۸۰۷ ه‍. ق/۱۳۷۰ - ۱۴۰۵ م.) و یکی از جانشین او و از بزرگترین پادشاهان تیموری است.

شاهرخ هنرپرور و ادب‌دوست بود و به علم و هنر بسیار علاقه داشت. شورش‌های جدایی طلبانه را فرونشاند و بر آبادانی ایران زمین همت گمارد. او پایتخت خود را از سمرقند به شهر هرات منتقل کرد و آن شهر را مرکز هنرمندان و دانشمندان ساخت. سبک هنری یا مکتب هرات تحت حمایت او و پسرش بایسنقر شکل گرفت.

همسر او گوهرشاد آغا نیز بناها، مساجد و مدارس بسیاری بنا کرد که مسجد گوهرشاد مشهد، مسجد گوهرشاد هرات و مدرسه گوهرشاد در هرات از آن جمله‌است.

پس از مرگ تیمور حاکمانی که از ترس حاضر به اطاعت او شده بودند هر کدام علم استقلال برافراشتند. هریک از فرزندان تیمور نیز در گوشه‌ای حکومتی تشکیل دادند. سرانجام شاهرخ با غلبه بر رقبا به عنوان جانشین پدر حکومت را در دست گرفت. شاهرخ که سال‌ها در خراسان بود تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی قرار گرفته بود. او برخلاف پدرش مردی آرامش طلب بود وبه عمران وآبادانی علاقه بسیار داشت. این وضع در زمان جانشینان او نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از او پسرش الغ بیگ (۸۵۰ – ۸۵۳ ه‍.ق/۱۴۴۷ - ۱۴۴۹ م) حکمران امپراتوری تیموری شد.

به این ترتیب نامی نیک از خود به یادگار گذاشت. شاهرخ هم در عالم سیاست و هم مردم داری و هنر بسیار خوش درخشید. در سن بیست سالگی یعنی در سال ۷۹۹ ه‍.ق حکمران مستقل خراسان گشت و سکه به‌نام خویش زد و در سن ۳۸ سالگی یعنی سال مرگ تیمور در ۸۰۷ ه‍.ق پادشاهی مستقل بود و در سال‌های ۸۰۹ ه‍.ق مازندران و ۸۱۱ ه‍.ق ماوراءالنهر و ۸۱۷ ه‍.ق فارس و ۸۱۹ ه‍.ق کرمان و ۸۲۳ ه‍.ق آذربایجان را تصرف کرد و در اواخر سال ۸۲۳ ه‍.ق او را با اسکندر پسر قرایوسف حاکم سابق آذربایجان جنگی دست داد که منجر به فرار اسکندر گشت.

شاهرخ در سال ۸۳۰ ه‍.ق بوسیله احمد نامی در مسجد جامع هرات بوسیله کارد مورد سوء قصد قرار گرفت ولی از مرگ نجات یافت در سال ۸۳۲ ه‍.ق دوباره اسکندر به عراق و آذربایجان تجاوز کرد و شاهرخ در صحرای سلماس به‌جنگ او شتافت و اسکندر نیز بار دیگر فرار کرد.

شاهرخ ۴۳ سال سلطنت کرد و ۷۳ سال عمر نمود و در تاریخ ۸۵۰ ه‍.ق در شهرری درگذشت، در زمان سلطنتش برای بازسازی خرابی‌ها که پدرش کرده بود کوشش کرد. دیوارهای هرات و مرو را ساخت به آبادی شهرها همت گماشت. پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامی می‌داشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار می‌داد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت. موسیقیدان معروف عبدالقادر مراغه‌ای و آوازخوان مشهور یوسف اندکانی و قوام‌الدین معمار و مولانا خلیل نقاش از هنرمندان آن دوره بودند.
تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده، در ۸۰۷ ه‍.ق در اُترار درگذشت. از وی ۳۱ پسر، نوه، نبیره و نبیره زاده باقی ماند از پسرانش، عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و میرانشاه و شاهرخ نیز چون مورد توجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند و تیمور، پیرمحمد جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود برگزید. در این میان برای تصاحب تاج و تخت تیمور و خزائن فراوانی که از اطراف جهان در سمرقند جمع کرده بود نزاعی سخت و طولانی به‌راه افتاد.

میرانشاه و پسرش ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان می‌کوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور را فتح کنند.

پیرمحمد که بنا به وصیت تیمور باید جانشین او می‌شد در قندهار بود و نتوانست به‌موقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانهٔ عملی کردن نقشهٔ لشکرکشی تیمور به چین، خلیل سلطان پسر میرانشاه را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند. اما خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین، نبیرهٔ دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید.


شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازه‌ای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدری‌اش نیز بود، اعلام کرد.

در همین زمان، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان) آغاز شد. شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، از او حمایت می‌کردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد.

از طرفی در تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان و سبزوار، به سبب بی کفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی، آشوب شده بود . خلیل سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایداد حسینی، والی ماورای سیحون، شد . شاهرخ در ۸۱۱ ه‍.ق به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغ‌بیگ داد.
طی پانزده سال بعد از درگذشت تیمور، به‌تدریج قدرت شاهرخ در خارج از مرزهای خراسان فزونی یافت. وی پس از گرفتن مازندران در ۸۰۹ ه‍.ق و ماوراءالنهر و مغولستان در ۸۱۱ ه‍.ق، بر بلخ و تخارستان در ۸۱۲ ه‍.ق و بر خوارزم در ۸۱۵ ه‍.ق چیره شد، در ۸۱۷ ه‍.ق عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت و همانند پدرش حکومت این نواحی را میان پسران و نوه‌هایش تقسیم کرد. در این مدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند. عمر در ۸۰۹ ه‍.ق به دست برادرش ابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در ۸۱۰ ه‍.ق به دست قرایوسف ترکمان و پیرمحمد جهانگیر در ۸۱۱ ه‍.ق به‌دست وزیرش پیرعلی تاز به‌قتل رسیدند، خلیل‌سلطان هم در ۸۱۴ ه‍.ق به‌مرگ طبیعی درگذشت.
معین الدین شاهرخ مانند پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگدیده، اما بر خلاف او سلیم و صلح‌جو بود. او با وجود صلح طلبی و مخالفت با خونریزی‌های بیهوده، در دفع سرکشان قاطع و جدی عمل می‌کرد. هر چند برای توسعه قلمرو خود جز در مواردی متعدد به ندرت دست به لشکرکشی زد، در حفظ و تسخیر آن چه آن را میراث پدر تلقی می‌کرد، خودداری نداشت. در دفع مخالفان همواره پیروز بود. اما مادامی که کار با صلح و دوستی پیش می‌رفت هرگز دست به‌جنگ نمی‌زد به‌طوری که از سلاح تدبیر بیش از توسل به شمشیر استفاده می‌کرد. فقط در واقعه سوءقصد احمد لُر، یک تن از متعصبان حروفیه، که در هرات او را با کارد زخمی کرد در ۸۳۰ ه‍.ق/ ۱۴۲۷م آن هم بدان سبب که احتمال توطئه‌ای در بین بود و گمان می‌رفت که ترکمانان قراقویونلو که شیعه بودند، در آن سوءقصد دست دارند، خشونت نشان داد.

همچنین در طغیان نواده خود میرزا محمد، پسر بایسنقر هم که ظاهراً در اصفهان به تحریک برخی از عناصر ناراضی یا ماجراجو، بر ضد وی قیام کرد، مجازات محرکان را ضروری یافت و به قتل تعدادی از آن جماعت که از دین‌داران عصر نیز محسوب می‌شدند، فرمان داد.

او در ۸۳۰ ه‍.ق / ۱۴۲۷م در اوایل سلطنتش بیشتر کارها را به پسرش غیاث الدین بایسنقر واگذار کرد. اما علاقه بایسنقر به شعر و هنر و نیز اعتیادش به شراب‌خواری که عاقبت موجب مرگ زود هنگام او نیز شد، وی را به تدریج از چشم پدر انداخت.

نسبت به بعضی از مشایخ صوفیه، و خصوصا کسانی که گرایش‌های شیعی داشتند، نیز نفرت یا سوءظن نشان می‌داد. اما این طرز تلقی که از جمله نسبت به سید محمد نوربخش، سید قاسم انوار و صائن الدین ترکه با خشونت بیشتری همراه شد. این خشونت و برخورد قاطع نیز از احتمال ارتباط آنها با ترکمانان آذربایجان - طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند - ناشی می‌شد.

شاهرخ توانست از سرزمین‌های از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچه‌ای فراهم سازد و با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانه‌ای برقرار کند. چنانکه سفیرانی از چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و شد داشتند شاهرخ در ایجاد رابطه‌ای درست با کشورهای اطراف نیز اهتمام بسیار ورزید که این امر نیز خود موجب گسترش تجارت، ایجاد آسایش و فراغت بیشتر برای عموم مردم شد. او حتی با فرمانروایان هند که پدرش تیمور قلمرو آنها را غارت و رعایای ایشان را قتل‌عام کرده بود، رابطه دوستی برقرار کرد و از طریق ارسال هدایا و سفرا از آنها دلجویی نمود. در مورد چین نیز که پدرش تا واپسین لحظات حیات از فکر تسخیر و غارت آن جا باز نماند، راه دوستی پیش گرفت. به طوری که با مبادله سفیر و تبادل هدایا، در ایجاد روابط بازرگانی با آن سرزمین بسیار تلاش کرد. با این وجود شاهرخ هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و فرارود (ماوراءالنهر) تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابی‌هایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در ۸۲۳ ه‍.ق، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در ۸۳۹ ه‍.ق بود ولی با وجود این پیروزی‌ها، نتوانست آنجا را زیر فرمان کامل خود درآورد و چون از بیم پسران قرایوسف، کسی حکومت آذربایجان را نمی‌پذیرفت، شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبه‌هایی که در آذربایجان خوانده می‌شد، اکتفا کند.
از آنجایی که شاهرخ شاهد نتایج نامطلوب یورش‌های خونین و طوفانی امیر تیمور بود، خود را در ترمیم خرابی‌های ناشی از تاخت و تازهای پدر موظف می‌دید و از این که با تهاجم‌های تازه و مجدد، خرابی‌های جدیدی در اطراف قلمرو خود به‌وجود آید به‌طور جدی پرهیز می‌کرد. در اغلب موارد، شاهرخ تا جایی که ممکن بود از خشونت پرهیز می‌کرد چنان که این همه پرهیز از خشونت، از فرزند کسی مانند تیمور بسیار عجیب می‌نمود. از طرفی سلطنت آرام و صلح‌طلبانه او برای رعایایش که در طول مدت حیات تیمور، عمری را در دغدغه دایم و ناامنی مستمر نسبت به‌جان و مال خویش سپری کرده بودند، دوران التیام جراحات قلبی بود.

تحت تأثیر همین طرز تفکر بود که او شهر مرو را که از دوران هجوم مغول ویران و بی‌آب مانده بود، آباد کرد و آب نهر مرغاب را که مرو مدت‌ها از برکت وجود آن محروم مانده بود در جوی‌های این شهر دوباره جاری ساخت.


بر خلاف تیمور که از دین تنها ملاقات با صوفیان را می‌شناخت، شاهرخ در رعایت دین و پیروی از شریعت صدق و اخلاص واقعی داشت. او در سفر و حتی در میدان جنگ، از به جا آوردن فرایض دینی غفلت نمی‌کرد. شاهرخ در ایجاد مساجد و تعمیر و ترمیم بقعه‌ها و رباط‌ها بسیار کوشش کرد و نسبت به علما و مشایخ صوفیه محبت می‌نمود.

خصوصیت منحصر به فرد شاهرخ حمایت آزادانه از علم را با اعتقادات اسلامی درآمیخته بود. شاهرخ برخلاف سایر اعضای خانواده تیمور علاقه‌ای به مشروب نداشت و تمام شراب‌هایی را که در هرات می‌یافت حتا شراب‌های پسرش جوکی را به‌زمین می‌ریخت.

در دورهٔ تیموریان، صوفی‌گری رواج و گسترش یافت و مشایخ و علما از احترام بسیاری برخوردار بودند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید از سلسله نقشبندیان حمایت می‌کردند. از دیگر سلسله‌های مهم صوفیه در این دوره نوربخشیه بودند. فرقهٔ حروفیه نیز در همین دوره شکل گرفت. حروفیه ظاهراً دارای تشکیلات سیاسی گسترده‌ای بوده و بنا بر منابع، در سوءقصد به شاهرخ در ۸۳۰ ه‍.ق نیز نقش اساسی داشته‌اند.

شاهرخ عده‌ای از موسیقی‌دانان، شاعران و خنیاگران عصر را گرد خود جمع کرده بود، اما این هرگز مانع از حضور او در مجالس حافظان قرآن و محضر علما و زیارت مقابر اولیاء نشد. شاهرخ زیارت مشهد رضوی را تقریباً به طور منظم و در هر فرصتی که دست می‌داد با اخلاص و علاقه تمام به جا می‌آورد. به علاوه زیارت مقبره خواجه عبدالله انصاری را در گذرگاه هرات و زیارت مقبره شیخ ابواسحاق کازرونی را هر وقت که در نواحی فارس سفر می‌کرد، انجام می‌داد.

تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ ه‍.ق قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آنها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
ترویج علوم و هنرها در زمان شاهرخ


فرمانروایی شاهرخ را سرآغاز یک عصر جدید و تجدید حیات در بعضی از انواع هنر معرفی کرده‌اند. او پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامی می‌داشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار می‌داد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت. توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبه‌ای نازلتر قرار گیرد. شاهرخ به همراه پسرش بایسنقر حامی و بانی شکل‌گیری مکتب هرات از سبک‌های مهم هنری در ایران بود و در تحت حمایت او نقاشان، خوشنویسان، تذهیبکاران را در هرات گردآورد تا برای وی ظریف‌ترین آثار هنری را در خط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود آوردند.کانون هنری بایسنقر در هرات به‌نام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود و کتاب‌های پدیدآنده در این دوره شامل نفیس‌ترین مینیاتورها و استادانه‌ترین خوشنویسی‌ها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشته‌اند.

بازیل گری معتقد است: "شاید شدت عمل‌های شاهرخ در رعایت شریعت اسلامی بود که او را به حمایت از تهیه کتاب‌هایی به غیر از شعر و داستان‌سرایی وا می‌داشت. از کتاب‌های خطی یافت شده در دوران او معلوم می‌شود که او هرگز بهترین نقاشان را برای کتابخانه خود از هرات و سایر جاها جذب نکرد و از طرف دیگر او حامی بزرگ محققین به‌خصوص مورخینی مانند حافظ ابرو و عبدالرزاق بوده‌است. گفته می‌شود او کتاب جامع‌التواریخ تالیف خواجه رشیدالدین فضل‌الله را که در شرف نابودی بود نجات داد. در کتابخانه او به‌جای خلق آثار جدید بیشتر به تکثیر کتاب‌های قدیمی می‌پرداختند و به نوعی کمیت بر کیفیت می‌چربیده‌است."

در عهد سلطنت او هرات که پایتخت دولتش بود، کانون درخشان هنر و ادب عصر محسوب می‌شد. وجود مولانا قوام الدین شیرازی، آن مهندس معمار نابغه و بی مانند که در آن ایام در هرات، به وی و همسر هنر پرورش گوهر شاد آغا، این فرصت و امکان را می‌داد تا مساجد، مدارس، و ابنیه عالی در قلمرو قدرت خویش بنا کنند. مسجد گوهرشاد در مشهد و در کنار حرم علی بن موسی‌الرضا و مسجد جامع گوهرشاد در هرات، از درخشانترین آثار معماری این عصر، مدیون طرح و تفکر قوام الدین شیرازی و آن ملکه هنر پرور عصر بود، که هنوز همچنان باقی است.

به سعی و تشویق شاهرخ، کتابخانه‌ای عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامع تعدادی از نفایس آثار بود. به علاوه بعضی هنرمندان عصر همچون عبدالقادر مراغی استاد موسیقی، مولانا خلیل مصور استاد نقاشی، یوسف اندکانی استاد آواز، از همان ایام، در دربار هرات، نام شاهرخ را پر آوازه ساختند.

پاره‌ای از زیباترین نقاشی‌ها، ریشه در مکتب هرات دارند که بطور کامل با حمایت شاهزاده‌های تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ نقاشی یعنی کمال الدین بهزاد برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خط نستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملی‌اش را در این دوره طی نمود. همچنین پاره‌ای از زیباترین آثار معماری ایرانی در این دوره به وجود آمد که از آن جمله می‌توان به مسجد گوهرشاد در شهر مشهد و در کنار حرم علی بن موسی‌الرضا اشاره نمود. این مسجد که با حمایت گوهرشاد همسر شاهرخ تیموری ساخته شده‌است، یکی از درخشان‌ترین آثار معماری ایرانی است. در گوشه‌ای کتیبه‌های این مسجد و در سمت ایوان مقصوره آن، کتیبه‌ای از بایسنقر میرزا پسر شاهرخ وجود دارد که خود از خطاطان بزرگ عصر خویش بود.

میراث فرهنگی و هنری تیموریان و آنچه شاهرخ بنیان‌گذارد در اختیار صفویه قرار گرفت. معماری صفوی و یا نقاشی و خوشنویسی آن عصر، کاملا ادامه میراثی است که از تیموریان برجای ماند. به‌ویژه که حاکمان صفوی با حمایت گسترده خویش، این میراث را درخشان تر نموده، باعث رشد و گسترش آن گشتند. همچنین ادامه این سنت هنری در گورکانیان هند یا امپراتوری مغولی هند قابل مشاهده است. بعدها و مقارن زمان برخاستن صفویه یکی از نوادگان تیمور با نام بابُر که در منطقه فرارود حکومت می‌کرد، با لشکری به هند حمله کرد و آنجا را فتح کرد و بر خلاف جدش، در همانجا ساکن شد و سلسله درخشان گورکانیان هند را بنیان نهاد. سلسله‌ای که برخی از درخشان‌ترین آثار هنری و معماری نظیر بنای تاج محل در دوره ایشان بنا شده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
فرزندان شاهرخ


چهار پسر شاهرخ در زمان حیات او مردند: بایسنقر در ۸۳۷ ه‍.ق/۱۴۳۳م؛ سیور غتمش در ۸۳۰ ه‍.ق/ ۱۴۲۷م؛ ابراهیم سلطان در ۸۳۷ ه‍.ق/ ۱۴۳۳م؛ و محمد جوکی در ۸۴۸ ه‍.ق/ ۱۴۴۴م.

با وجود این مصائب که در پایان عمر برای شاهرخ جز الغ بیگ میرزا (۷۹۵-۸۵۱ ه‍.ق/ ۱۳۹۳-۱۴۴۹م)، فرزند دیگری باقی نماند، اما شاهرخ از جاده اعتدال خارج نشد و هرگز به خشونت نگرایید به طوری که روحیه صلح‌جویی و عدالت‌دوستی خود را تا پایان کار همچنان حفظ کرد.





درگذشت شاهرخ و زوال تیموریان


شاهرخ در اواخر عمر با شورشِ نوه‌اش سلطان محمد، پسر بایسنقر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم، در ۸۵۰ ه‍.ق به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت و شاهرخ پس از ۴۳ سال سلطنت، در ری درگذشت. شورش سلطان محمد و مرگ شاهرخ، موجب زوال سریع این خاندان شد.

شاهرخ به سن هفتاد و دو سالگی و به سال ۸۵۰ ه‍.ق/ ۱۴۴۶م درگذشت. هنگام مرگ او تنها فرزندش الغ‌بیگ میرزا در قید حیات بود که او هم بیشتر یک محقق و عالم ریاضی بود تا یک فرمانروا و حاکمی سیاستمدار. شاهرخ بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد. دو فرزندش، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند و فرزند دیگرش، الغ بیگ بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت می‌شد و در امور سلطنت دخالتی نداشت. از این رو حکمرانان مختلف به جان هم افتادند و انحطاط خاندان تیموری که پس از مرگ تیمور شکل گرفت دوباره آغاز شد و این بار با سرعت بیشتری رو به تلاشی و اضمحلال رفت.








دوران ۸۰۷-۸۵۰ قمری
۷۸۳-۸۲۵ خورشیدی
۱۴۰۴-۱۴۴۷ میلادی

تاجگذاری ۸۰۷ قمری
۷۸۳ خورشیدی
۱۴۰۴ میلادی

زادروز ۷۷۸ قمری
۷۵۵ خورشیدی
۱۳۷۶ میلادی

زادگاه سمرقند

مرگ ۸۵۰ قمری ۷۲ سال
۸۲۵ خورشیدی ۷۰ سال
۱۴۴۷ میلادی

محل مرگ ری

پیش از الغ بیگ

پس از خلیل سلطان

همسر گوهرشاد آغا

دودمان تیموریان

پدر تیمور گورکانی

فرزندان بایسنقر٬ سیور غتمش٬ ابراهیم سلطان٬ محمد جوکی

دین اسلام
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
بایسنقر پسر شاهرخ
غیاث الدین بایسنقر (تولد ۸۰۲ ه‍.ق/۱۳۹۹م، درگذشت ۸۳۷ ه‍.ق/۱۴۳۳م) از شاهزادگان تیموری، پسر شاهرخ و نوه امیر تیمور گورکانی بود. او شاهزاده و امیری هنرمند و هنرپرور بود و از سیاست‌مداران، حامیان بزرگ هنر، معماری و فرهنگ و از خوشنویسان طراز اول عهد خود به شمار می‌رود.

نام کامل او «میرزا غیاث الدین بن شاهرخ بن امیر تیمور» است و به نام‌های بایسنقر میرزا و سلطان بایسنقر بهادر خان نیز شهرت دارد. از آنجایی که چندین نفر از شاهزادگان و امیران تیموری در ایران و گورکانیان هند دارای نام «بایسنقر» یا «بایسنقر میرزا» بوده‌اند، نباید با آنان اشتباه گرفته شود.

در متون تاریخی و ادبی واژه بایسنقر به دو گونه بایسنقر و بایسنغر آمده است. بایسنقر کلمه ای ترکی (مرکب از بای + سنقر) و سنقور، مرغی شکاری است از جنس چراغ که شنقار نیز گویند. بایسنقر به طور عام، نام عده‌ای از شاهزادگان تیموری و غیر تیموری بوده و ظاهرا صحیح آن «بای سنقور» است که «بایسنقر» نوشته می‌شود.جایگاه او در زندگی و پس از مرگ چنان بود که ـ با آنکه به مرتبه ولیعهدی نرسیده بود ـ تاریخ نویسان از وی با عنوان‌ها و لقب‌هایی چون پادشاه، سلطان و ولیعهد یاد کرده‌اند و او را به سبب داشتن منش‌های پسندیده به شیوه‌هایی گزافه‌آمیز ستوده‌اند.

بایسنقر میرزا به زبان فارسی، عربی و ترکی مشرقی، که زبان مادریش بود، کاملاً تسلط داشت. او معرف برجسته فرهنگ اسلامی از نسلی ترک و ایرانی بود که به اهمیت و ارزش او تنها در دهه‌های اخیر و در تحقیقات جدید توجه شده‌است. در متون قدیم و جدید بایسنقر در سایهٔ شخصیت برادرش الغ بیگ قرار گرفته‌است. هر چند اهمیت بایسنقر در تاریخ هنر قطعی است، لیکن خدماتش در زمینه ادبیات فارسی و تاریخ‌نگاری چندان معرفی نشده‌است. او قطعاً یکی از نمایندگان و شاید مهمترین نماینده آمیزش فرهنگ ترکی و فارسی در آسیای مرکزی و آسیای غربی (یعنی ایران و ترکیه) در عهد تیموریان به‌شمار می‌رود.

از بایسنقر به عنوان اولین کسی که به دو وجه ملی و دینی، همزمان توجه کرده نام برده می‌شود. در بررسی برنامه‌ریزی مکتب هرات که بیش از همه به همت او و پدرش شاهرخ شکل گرفت، دیده می‌شود که این مکتب همانطور که برای هویت بخشی به هنر اسلامی قدم پیش گذاشت، برای شکل‌گیری شاهنامه بایسنقری نیز اقدام کرد. برای شروع این پروژه عظیم کاغذ سازان سمرقندی دعوت شدند تا کاغذ سمرقندیرا تولید کنند.





زندگی

بایسنقر هنگامی که پدربزرگش، امیر تیمور، در سال ۸۰۷ ه‍.ق / ۱۴۰۵ م درگذشت، کودکی بیش نبود. در توصیف بایسنقر گفته‌اند که او پادشاهی خوش‌طبع، خوش‌سخن، هنرپرور و عیاش بود و آنقدر که ممکن بود عالم را به خوشی گذرانید. به‌قول دولتشاه «جمالی داشت با کمال... و از سلاطین روزگار بعد از خسرو پرویز چون بایسنقر سلطان کسی به عشرت و تجمل معاش نکرد، شعر ترکی و فارسی را نیکو گفتی و فهمیدی، به شش قلم خط نوشتی.

از او سه پسر به‌یادگار ماند: میرزا ابوالقاسم بابُر که در سال ۸۵۳ه‍.ق به حکومت رسید؛ میرزا رکن الدین علاءالدوله؛ و میرزا سلطان محمد.

مرگ زودرس بایسنقر به دلیل افراطش در شرابخواری روی داد. دولتشاه می‌گوید: «شبی از فرط شراب به فرمان رب الارباب به‌خواب گران فنا گرفتار شد و سکنه هرات سبب آن وفات سکته پنداشتند و وقوع این واقعه... در دارالسلطنه هرات در باغ سپید بود در شهور سنه سبع و ثلاثین و ثمانمائه (۸۳۷ ه‍.ق) و عمر او سی و پنج سال بوده.»

مدفن او در گورستانی است متعلق به مدرسه‏ گوهرشاد در هرات. این مدرسه در ۱۳۰۲ ق / ۱۸۸۵ م ویران شد. لیکن آثار مقبره‌ها را همچنان می‌توان مشاهده کرد. روشن نیست که خسارت‌های بعدی این گورستان ناشی از گذشت زمان است یا به دلیل جنگ اوایل دهه ۱۳۶۰ ش / ۱۹۸۱ م که بر اثر آن، بخش قدیم هرات به‌شدت آسیب دید.









جایگاه سیاسی


بایسنقر هرگز به حکومت نرسید؛ پدرش شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد. دو فرزند شاهرخ، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به‌عنوان مهمان به دربار پدر دعوت می‌شد و در امور سلطنت دخالتی نداشت‌.

با این وجود بایسنقر در ادارهٔ امور حکومت تیموری سهمی عمده داشت. او هفده ساله بود که والی طوس، نیشابور و استرآباد شد و بنا به گفته فصیحی خوافی در ۸۱۹ ه‍.ق/ ۱۴۱۶ م امیر دیوان شد. و این احتمالاً به‌معنای سرپرست «دیوان عالی امیری» یا شورای عالی شاهرخ در هرات بوده‌است. ظاهراً پس از آن نیز برای مدتی والی تبریز بود، اما مجدداً به مقام پیشین خود بازگشت. تا جایی که وظایف مملکتی اجازه می‌داد، ترجیح می‌داد که به جای اقامت در ولایات، نزد پدر در هرات بماند، زیرا در مسئولیت‌های خطیر، پدر به او اعتماد می‌کرد؛ از جمله در ۸۱۷ ه‍.ق که شاهرخ در پایتخت نبود، نیابت سلطنت را بر عهده گرفت. هر چند رسماً به جانشینی منصوب نشده بود، اما در عمل ولیعهد شمرده می‌شد.

بایسنقر با خطرناکترین دشمنان تیموریان به نبرد برخاست. در ۸۲۴ ه‍.ق و ۸۳۲ ه‍.ق در لشکرکشی شاهرخ برای جنگ با ترکمان‌ها در شمال غربی او را همراهی کرد و در ۸۳۰ ه‍.ق برای نبرد با بُراق اُزبک، که شکستی سخت بر الغ بیگ وارد کرده بود، به شمال شرقی شتافت. به محض آنکه براق عقب رانده شد، بایسنقر به هرات بازگشت، ظاهراً به‌آن سبب که الغ‌بیگ از پدر خواسته بود او را بازگرداند، زیرا بنا به دلایلی بیم داشت که بایسنقر جایش را بگیرد. بایسنقر هرگز مانند برادرش الغ‌بیگ به منصب رفیعِ ولایتعهدی در سمرقند دست نیافت، بلکه تنها به عنوان بازوی راست پدرش در هرات خدمت می‌کرد. از این رو در طول تاریخ تاحدی ناشناخته ماند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
جایگاه هنری بایسنقر

اهمیت و شهرت بایسنقر میرزا پیش از حکومت‌داری و سیاست‌مداری به دلیل عشق سرشار و علاقه بسیار وی به علم و ادب و کلیه فنون و هنرهای زیبا اعم از شعر، موسیقی، نقاشی و معماری بود. بایسنقر میرزا هنرمندی تمام عیار بود و افزون بر حمایت بی‌شاعبه از هنرمندان خود نیز در انواع هنرهای روزگار چون خوشنویسی، نقاشی و موسیقی سررشته داشت.



خوشنویسی


بایسنقر میرزا از استادان برجسته و طراز اول خط محقق و ثلث در تاریخ خوشنویسی به‌شمار می‌رود. او در خطوط ششگانه خوشنویسی شاگرد شمس الدین محمّد بن حسام هروی معروف به شمس بایسنقری بود.

خطوط زیبای کتیبه‌ای در مسجد گوهرشاد که به دستور مادرش گوهر شاد آغا در مشهد بنا شده، به خط ثلث بایسنقر به رشته تحریر درآمده و سپس بر کاشی انتقال یافته‌است. حاصل کار به به رنگ سفید بر زمینه سرمه‌ای مات نوشته شده، که آیاتی از قرآن است و با خط کوفی تزیین یافته‌است. این آثار را هنوز هم بر کاشی‌های درخشان ایوان جنوبی مسجد گوهرشاد (کتیبه‌های ایوان مقصوره) می‌توان مشاهده کرد. در این کتیبه که از قدرت و قوت قلم آن تمجید شده، رقم «بایسنقر بن شاهرخ بن تیمور گورکانی فی ۸۲۱» دیده می‌شود که به‌این ترتیب باید بایسنقر آن‌را در بیست سالگی نوشته باشد. بعضی از کاشی‌ها، پس از زلزله ۱۰۸۷ ه‍.ق/ ۱۶۷۶ م به دستور شاه سلیمان صفوی با کاشی‌های جدید تعویض شده است. گفته می‌شود بعضی از کتبیه‌های عمارات سبزوار را نیز او نوشته است. هرچند اثری از آن امروزه در دست نیست. ولیدی طوغان به کاشی‌های واحدی نیز اشاره می‌کند که به خطّ رِقاع و به خط او نوشته شده و آنها را در یک مجموعه‌ای خصوصی در ترکستان دیده بوده‌است.

از مهمترین آثار او کتابت بزرگ‌ترین قرآن موجود است که آن‌را به‌خط بایسنقر میرزا می‌دانند که به خط محقق نگاشته شده و هم اکنون بعضی صفحات آن در موزه قرآن کتابخانه آستان قدس رضوی، کتابخانه کاخ موزه گلستان (کتابخانه سلطنتی سابق)، کتابخانه ملی، موزه ایران باستان، کتابخانه ملک و چند مجموعه شخصی پراکنده است. شماری از اوراق این قرآن در امامزاده ای در قوچان بوده است؛ چنانچه در حدیقة الحقایق آمده است که بر اثر زلزله جز همان امامزاده سلطان ابراهیم بن علی بن موسی الرضا در قوچان چیزی باقی نمانده و بعضی اوراق قرآن به خط میرزا بایسنقر بن امیر تیمور گورکانی در آنجاست. می‌گویند نادرشاه افشار این اثر شگرف را از سمرقند به آنجا آورده بوده است. از قرآن بایسنقر با خط محقق و در قطع بزرگ، هشت صفحه در آستان قدس رضوی نگهداری می‌شود. هر صفحه از این قرآن نفیس هفت سطر دارد که بین سطور و پیرامون آیات آرایش شده است. قطع این قرآن که یکی از بزرگ‌ترین قرآن‌های موجود است، ۱۷۷ در ۱۱۰ سانتی‌متر می‌باشد.

از این خطاط و هنرمند، قرآنی به خط ثلث جلی مربوط به قرن نهم است که در کتابخانه سلطنتی سابق(موزه کاخ گلستان) موجود بوده است. این قرآن در حد کمال و زیبایی با خط ثلث کتابت شده است و هر یک از صفحات آن به زر شامل هفت سطر ثلث درشت است که از حیث ترکیب و شکل حروف بسیار جالب است. صفحات این قرآن جدول کشی شده و در بالای هر آیه یک علامت دیده می شود.

تصویری از قرآن به خط نسخ خوش کتاب خفی با رقم بایسنقر موجود است که البته برخی رقم آن را ساختگی می‌دانند. تحریر این قرآن حدود سده نهم با رقم ساختگی بایسنقر مورخ ۸۲۳ ه‍.ق است. دو صفحه اول، فهرست اسماء‌السور به خط رقاع در خانه‌های شطرنجی و زمینه طلاپوشی از قرن سیزدهم است. دو صفحه افتتاح، تمام تذهیب با پیشانی و ذیل به خط رقاع، اسامی سوره‌ها به خط رقاع و قلم زر تحریردار و فواصل آیات ستاره نشان است. نگارنده کتاب راهنمای گنجینه قرآن دلایلی ارائه می‌دهد که صفحه اسم بایسنقر ساختگی است. برخی دیگر نیز بر همین نظرند؛ زیرا تاریخ اتمام آن ـ یعنی ۸۳۷ ه‍.ق ـ مقارن با مرگ بایسنقر است. .






شعر
هنر دیگر بایسنقر شعر و شاعری بود. او دنباله رو سنت شعر درباری بود، که در آن ایام دیگر به مدیحه‌سرایی محدود نبود و دامنه بسیار گسترده تری داشت هر چند از زبان او نقل می‌کنند که گفته‌است امیر نباید به سرودن شعر بپردازد. با این وجود ابیات پراکنده‌ای از او در تذکره دولتشاه سمرقندی نقل شده‌است. و با برادرانش: الغ‌بیگ در سمرقند و ابراهیم در شیراز، درباره شعر فارسی مکاتبه می‌کرده است. او اشعار امیر خسرو دهلوی را بر اشعار نظامی گنجوی، که الغ بیگ می‌پسندید، ترجیح می‌داد. این غزل از سروده‌های اوست:




ندیدم آن دو رخ اکنون دو ماه است *** ولی مهرش بسی در جان ما هست

به راهش سر نَهَم روزی که میرم *** توان گفتن که عاشق سر به راه است

به زلفش مشک خود را نسبتی کرد*** دروغی گفت از آن رویش سیاه است

گدای کوی او شد بایسنقر *** گدای کوی خوبان پادشاه است





نقاشی و موسیقی


بایسنقر در نقاشی و موسیقی نیز قریحه‌ای ذاتی داشت، اما توانایی‌هایش را بیشتر در خوشنویسی به کار برد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
حمایت از مورخان


بایسنقر مشوق تاریخ نگاری به زبان فارسی نیز بود. گر چه هیچ یک از تاریخ‌نگاران عهد تیمور و تیموریان به مقام والای رشید الدین فضل‌الله و عطا ملک جوینی در دوره مغول دست نیافتند، اما برخی از آنها آثار برجسته‌ای از خود به جای گذاشتند که مهمترین آنها حافظ ابرو «متوفی ۸۳۳ ه‍.ق/ ۱۴۳۰ م» است. حافظ ابرو، سخت مورد تشویق و توجه بایسنقر بود و تاریخ کبیر خود را بنام بایسنقر نوشت که به زبدةالتواریخ معروف است و فصیحی خوافی آن را مجمع‌التواریخ سلطانی می‌خواند. ظاهراً این کتاب در سال ۸۲۹ ه‍. ق یا ۸۳۰ ه‍. ق خاتمه یافته است[۵] و احتمالاً به توصیه شاهرخ پدر بایسنقر، چهارمین قسمت مجمع التواریخ را به صورت کتابی مستقل تحریر و به بایسنقر اهداء شده‌است. به نظر بازیل گری، بایسنقر در تهیه و مصور کردن متون تاریخی بیشتر از نسخه‌های دیوان اشعار توجه داشت.





حمایت از هنرمندان


او را مؤسس و بانی زیباترین شکل کتاب‌آرایی در ایران می‌دانند. تحت حمایت او چهل نفر کاتب و خطاط به راهنمائی مولانا جعفر تبریزی معروف به جعفر بایسنقری که خود او نیز شاگرد عبدالله بن میر علی است به‌نسخه‌برداری و تکثیر کتاب‌های مختلف و تولید آثار هنری مشغول بودند. وی بوسیله پرداخت دستمزدهای گزاف و اعطاء انعام فراوان و شاهانه، هنرمندترین استادان خوشنویسی و تذهیب را نزد خود نگاه می‌داشت و آنان برای وی ظریف‌ترین آثار هنری را در خط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود می‌آوردند. کتابهای کتابخانه وسیع این شاهزاده هم اکنون در تمام جهان پراکنده است و هرجا که هست در کمال حرمت و دقت نگاهداری می‌شود کانون هنری بایسنقر در هرات به‌نام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود و کتاب‌های پدیدآمده در دوره بایسنقری شامل نفیس‌ترین مینیاتورها و استادانه‌ترین خوشنویسی‌ها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشته‌اند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
شاهنامه بایسنقری



ذوق شعر دوستی بایسنقر متوجه شاهنامه نیز شد. وی دستور داد نسخه‌ای از شاهنامه را برای او استنساخ کردند که به «شاهنامه بایسنقری» شهرت دارد. این کتاب که به سال ۸۲۹ ه‍.ق تحریر یافته‌است یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های هنر ایرانی و بلکه هنر اسلامی است. مقدمه‌ای که به‌امر بایسنقر بر شاهنامه فردوسی نوشته شده‌است را برخی بسیار سودمند دانسته‌اند. هرچند ملک الشعرا بهار آن را «سرتاسر خلاف حقیقت و خلاف منطق و برضد تاریخ» می‌داند.




مکتب هرات



بایسنقر به همراه پدرش شاهرخ از جمله مشوقان بزرگ سبک هنری یا مکتب هرات بود. او گرایش شدیدی به ماندن در هرات داشت و مورخان یکی از دلایل ماندگاری بایسنقر در هرات را، شکوفایی حیات فرهنگی در آن شهر می‌دانند که بایسنقر می‌توانست علایق سرشار هنری و فکری خود را در آن شهر به خوبی تعقیب کند.

پس از آنکه بایسنقر از نبردِ پیروزمندانه با ترکمانان در ۸۲۳ ه‍. ق بازگشت و مولانا جعفر تبریزی، بعدها ملقّب به جعفر بایسنقری، استاد مسلّم خط نستعلیق و سایر استادان فن را از تبریز به همراه آورد، هرات تبدیل به مرکز هنر خوشنویسی شد. با این‌همه مرکز نگارگری به حمایت ابراهیم، برادر بایسنقر، چندگاهی شیراز و مدّتی نیز اصفهان بود؛ امّا عاقبت توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبه‌ای نازل‌تر قرار گیرد.

هنرمندان نقاش و خوشنویس و صحاف که در کتابخانه بزرگ شاهی هرات به امر بایسنقر میرزا مشغول به کار بودند، آثار زیادی همچون کتاب‌های شاهنامه، لیلی و مجنون، بوستان و گلستان سعدی را مصوّر ساختند. مجموع این آثار سبک جدیدی را پدید آورد که در تاریخ هنر ایران به «مکتب هرات» معروف است. در مکتب هرات تصاویر انسان‌ها به صورت ریز و کوچک ترسیم گشته و مینیاتورها با خطوط ساده و بی پیرایه اجرا شده‌اند.

سبک هراتی ویژگی خود را داشت. یکی از ویژگی‌های آن، وجود عناصر شرق دور بود که احتمالاً از مبادلهٔ سفیر میان ایران و چین ناشی می‌شد. مشهور است که هنرمندان هرات همراه هیئت‌های سیاسی به خانبالق (پکن) آمد و شد داشته‌اند؛ یکی از آنان، به‌نام غیاث الدین نقاش، که بایسنقر او را برگزیده بود، بعدها شرح سفر خود را نوشت که این شرح در تاریخ حافظ ابرو آمده‌است.

بازیل گری در بررسی ویژگی‌های سبک هراتی، اهمیت خاصی به تأثیر متقابل تصاویر بر یکدیگر می‌دهد که با اشارات معنی‌دار جان گرفته‌اند. او خاطرنشان می‌کند که این سَرزندگی و تحرک، کاملاً مغایر با خشکی و بی روحی چهره‌ها در نگارگری‌های مکتب جلایری است. همچنین، صحنه‌ها با قرارگرفتن افق در نزدیک لبة بالایی، عمق بیشتری یافته‌اند. زمینه‌های فیروزه‌ای متمایل به آبی و سبز، رنگهای عمده در این نگارگری‌ها هستند.

پس از مرگ بایسنقر در ۸۳۷ ه‍.ق/۱۴۳۳م در هرات همچنان به‌صورت مرکزی برای هنر مصورکردن کتاب‌های نفیس برای مدت نسبتاً طولانی باقی ماند. طبق گزارش دوست محمد، در مقدمه آلبوم یا مرقعی که به فرمان ابوالفتح بهرام میرزا یکی از شاهزادگان صفوی در سال ۹۵۱ه‍.ق ۱۵۴۴م فراهم کرده بود، سنتی که بایسنقر میرزا و شاهرخ پدرش بنا گذاشته بودند، به سرپرستی و حمایت علاءالدوله پسر بایسنقر تا سال۸۵۱ه‍.ق/۱۴۴۷م به حالتی زنده باقی ماند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اُلُغ‌بیگ



اُلُغ‌بیگ (۷۹۵ تا ۸۵۳ هجری قمری / ۷۷۲ تا ۸۲۸ هجری خورشیدی / ۱۳۹۳ تا ۱۴۴۹ میلادی) فرزند شاهرخ و نوه تیمور از پادشاهان تیموری ایران بود. او پادشاهی ستاره‌شناس، ریاضی‌دان و اهل علم و ادب بود. او از کودکی به آموختن خوشنویسی پرداخت اما همچون برادرانش در این هنر نام آور نشد.


الغ‌بیگ در سلطانیه در شمال غربی ایران بدنیا آمد. مادرش گوهرشاد آغا از شاهزادگان ایرانی بود که بناهایی چون مسجد گوهرشاد را در مشهد ساخت و پدرش شاهرخ، در تحکیم حکومت تیموری و رشد هنر در آن دوران و شکل گرفتن مکتب هرات بسیار موثر بود.

شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد حاکم آنجا را کشت و خلیل سلطان پسر میرانشاه و نوه تیمور را پس از رهایی به ری فرستاد و حکومت سمرقند را به اُلُغ‌بیگ داد.الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت می‌شد و در امور سلطنت دخالتی نداشت.

الغ‌بیگ در سمرقند رصدخانه عظیم و مجهزی به نام رصدخانه الغ‌بیگ را برپا کرد و همراه با دانشمندان بزرگ آن زمان مانند غیاث‌الدین جمشید کاشانی مشغول رصد و تحقیقات علمی شد و با همکاری آنها زیجی را که شامل دقیق‌ترین جداول ستاره‌شناختی و مثلثاتی آن عصر بود پدید آورد که به زیج سلطانی معروف است. مدرسه‌ای نیز برای آموزش علوم و فنون تأسیس کرد و بهترین استادان را در آن جا به‌کار تدریس گمارد. یادداشت‌ها و نامه‌هایی که کاشانی برای پدرش در کاشان می‌فرستاد از سطح بالای فهم و دانش الغ بیگ حکایت می‌کند.

او در سمرقند با برادرانش: بایسنقر در هرات و ابراهیم در شیراز، که جملگی هنرمند بودند، دربارهٔ شعر فارسی مکاتبه می‏کرد. او اشعار نظامی گنجوی را بر اشعار امیر خسرو دهلوی که بایسنقر می‏پسندید، ترجیح می‏داد.

الغ بیگ، پس از دو سال درگیری با پسرش عبداللطیف، عاقبت در ۸۲۸ خورشیدی (۱۴۴۹ میلادی به دست او کشته شد.




زادروز ۷۹۵ (قمری)
۷۷۲ خورشیدی
۱۳۹۳ (میلادی)
سلطانیه

درگذشت ۸۵۳ (قمری)
۸۲۸ خورشیدی
۱۴۴۹ (میلادی)
سمرقند

علت مرگ به دست پسرش عبداللطیف کشته شد

پیشه پادشاه سلسله تیموری
ستاره‌شناس ، ریاضی‌دان و خوشنویس

فرزندان عبداللطیف

والدین شاهرخ
گوهرشاد آغا

خویشاوندان نوه تیمور
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 14 از 16:  « پیشین  1  ...  13  14  15  16  پسین » 
ایران

تاریخ ایران از خوارزمشاهیان تا ابتدای صفوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA