انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 12 از 23:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  22  23  پسین »

تاریخ ایران از پایان ساسانیان تا ابتدای خوارزمشاهیان


مرد

 
عضدالدوله دیلمی


ابو شجاع عضدالدوله یا فناخسرو (پناه خسرو) یکی از امرای خاندان آل بویه در ایران و عراق بود. او بزرگترین امیر این خاندان شمرده می‌شود.



فناخسرو (پناه خسرو) در سال ۳۳۸ه ق / ۹۴۹ م پس از درگذشت عمویش عمادالدوله علی، هم به وصیت او، در حالی که سیزده سال سن داشت در شیراز به تخت نشست. در این هنگام پدرش رکن‌الدوله حسن هنوز زنده بود. رکن‌الدوله وارث لقب امیرالامرایی آل بویه گردید و فناخسرو عملاً تا مدتها نایب و عامل پدرش بود. به گواهی سکه‌ای که تاریخ سال ۳۴۰ ه ق / ۲-۹۵۱ م را دارد. به زودی فناخسرو لقب عضدالدوله را از خلیفه بغداد دریافت کرد. هر چند که به نظر می‌رسد که در ابتدا قصد آن بود که لقب تاج‌الدوله به فناخسرو داده شود، اما ظاهراً عموی فناخسرو یعنی معزالدوله احمد، امیر آل بویه در بغداد، لقب تاج‌الدوله (تاج حکومت) را برای برادرزاده اش زیادی دانسته و لاجرم خلیفه به لقب عضدالدوله (بازوی حکومت) اکتفا کرده است.

در بیشتر این دوران که بیش از ۲۵ سال به طول انجامید (به جز چند سال پایانی) وظیفه کشورداری و کشورگشایی عملاً بر دوش رکن‌الدوله بود و عضدالدوله در آرامش با ثبات فارس پرورش میافت تا به پادشاهی بزرگ تبدیل گردد که می‌بایست بعدها نقش مهمی در تاریخ ایران بازی کند. در حالی که امرای بزرگ اولین آل بویه، عمادالدوله علی و رکن‌الدوله حسن خزانه اندکی از دانش داشتند و شاید حتی با خواندن و نوشتن نیز آشنا نبوده‌اند، عضدالدوله کاتبی زبر دست بود و شعر گفتن می‌دانست. یکی از استادان عضدالدوله، وزیر او (و رکن‌الدوله) ابوالفضل ابن العمید بود.


در سال ۳۶۶ ه ق / ۹۷۶ م رکن‌الدوله حسن درگذشت و با بوجود مقاومتهایی از سوی دیگر امرای آل بویه، ابو شجاع عضدالدوله وارث لقب امیرالامرایی گردید. وی در سال ۳۶۷ ه ق / ۹۷۷ م عزالدوله فرزند معزالدوله را در خوزستان و سپس در سامرا شکست داد و به قتل آورد. سپس در رشته‌ای از جنگها که تا سال ۳۶۹ ه ق / ۹۸۰ م به پایان رسیدند، چیرگی خود را بر بین النهرین و خراسان مسلم ساخت و پادشاه بی رقیب امپراتوری آل بویه گردید که وسعت آن اکنون به مراتب از مرزهای دوران عمادالدوله علی فراتر رفته بود.

محدوده جغرافیایی امپراتوری آل بویه در زمان عضدالدوله از عمان تا دریای خزر و از کرمان تا سرحدات شمالی سوریه می‌رسید. عضدالدوله پس از فراغت از جنگها، به بغداد نقل مکان کرد. هر چند که شیراز تختگاه اولیه عضدالدوله، همچنان موقعیت سنتی پایتخت آل بویه را برای خود حفظ کرد.

در این زمان عضدالدوله علاوه بر القاب امیر الامرا، امیر عادل و الملک العادل، رسماً عنوان شاهنشاه را اتخاذ کرده بود، عنوانی که از سال ۳۶۹ ه ق / ۹۸۰ م بر روی سکه‌های عضدالدوله نیز یافت می‌شود و نشان از گرایش او به اتصال با سنت ایرانی پیش از اسلام دارد. چنین گرایشی را در این دوران، نه تنها در عضدالدوله، بلکه در امرای مقدم آل بویه و همچنین آل زیار می‌توان جستجو کرد.

حضور سنگین عضدالدوله در بغداد موجب کشمکشهای زیادی میان وی و خلیفه عباسی گردید، اما در عمل عضدالدوله موفق شد قدرت خلیفه را به تشریفات مذهبی محدود کرده، شکلی اولیه از جدایی مذهب از حکومت را بوجود آورد. در سال ۳۶۷ ه ق / ۹۷۷ م پس از شکست عزالدوله، مراسم مفصلی در بغداد برگزار گردید که طی آن عضدالدوله از خلیفه تاج و علم و لقب تاج المله را دریافت کرد. تکلف و پیچیدگی مراسم تاج گذاری عضدالدوله یاد آورد سنتهای تاج گذاری برخی پادشاهان سده‌های میانه در اروپا در حضور پاپ می‌باشد.

عضدالدوله که ظاهراً در اواخر عمر گرفتار نوعی مالیخولیای مزمن شده بود در سال ۳۷۲ ه ق / ۹۸۳ م در بغداد درگذشت.


آرامش نسبی و توجه عضدالدوله به آبادانی ملک موجب رونق کشور و ساخت ابنیه بسیار در این دوران گردید. عضدالدوله در شیراز ارگی برآورد. در پی رونق اقتصادی و رشد شهر شیراز محله‌ای جدید به نام فناخسرو گرد در شمال یا شمال شرق شیراز قدیم به این شهر اضافه کرد. کاخ عضدالدوله در شیراز دو طبقه داشته و با کتابخانه شامل سیصد و شصت اتاق می‌گشت. همچنین بند امیر (رود کر) که برای مهار آب رود کر برای مصارف کشاورزی ساخته شده از یادگارهای عضدالدوله‌است.

عضدالدوله شهر ساسانی گور را بازسازی کرد و نام آنرا به فیروز آباد تغییر داد.

فعالیتهای شهرسازی عضدالدوله از مرزهای فارس فراتر می‌رود. مناره‌ای در سیرجان (خرابه‌های آن در هشت کیلومتری شرق سعیدآباد باقیست) از یادگارهای دیگر اوست. توسعه جاده‌ها در خوزستان و ساختن آبراهه‌ای میان کارون و فرات نمونه‌هایی از تلاشهای عضدالدوله برای رونق تجارت در عصر آل بویه به دست می‌دهند. آبراههٔ یاد شده اکنون در شهرستان خرمشهر قابل مشاهده است و رود کارون را به اروند رود پیوند می‌دهد. این آبراهه سبب پیشگیری از سقوط کامل خرمشهر و آبادان در دوران جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۰شد.

عضدالدوله در بغداد نیز کاخ با شکوهی برآورد و طرح جاه طلبانه‌ای برای بازسازی بغداد فراهم کرد. برای این مقصود به مالکین خانه‌های بغداد وام داد و پته‌هایی که به آنها داد شباهت عجیبی با اسکناسهای امروزی دارند. عضدالدوله همچنین در بغداد بیمارستان بزرگی برآورد که بیمارستان عضدی نام گرفت. این بیمارستان مجهز دارای داروخانه بزرگی نیز بوده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
شرف‌الدوله دیلمی



شرف‌الدوله دیلمی (درگذشتهٔ ۱ جمادی‌الثانی ۳۷۹ ) پسر عضدالدوله دیلمی و از امیران آل بویه و برادر بزرگتر صمصام‌الدوله و بهاءالدوله دیلمی بود. نام اصلی او شیردل و کنیه‌اش ابوالفوارس بود. حکومت آل بویه در زمان او و برادرانش از دوران اوج زمان پدرشان فاصله گرفت و به سمت ناآرامی و تجزیه پیش رفت.



با مرگ عضدالدوله در شوال ۳۷۲ قمری (مارس ۹۸۳ میلادی)، از آنجایی که وی جانشینی برای خود تعیین نکرده بود بزرگان قوم اعلام وفاتش را برای سه ماه به تعویق انداختند تا فرزندش ابوکالیجار مرزبان حاضر گردید و از خلیفه الطائع خواستند برای او فرمان صادر و لوازم سلطنت از قبیل خلعت و لواء و القاب را به او عطا کند. خلیفه پذیرفت و در محرم ۳۷۳ ق (ژوئن ۹۸۳ م) او را «صمصام‌الدوله» لقب داد. سپس مرگ عضدالدوله را آشکار ساختند و طبق وصیت او جسدش را در نجف به خاک سپردند.

با امارت صمصام‌الدوله، چون شرف‌الدوله که از جانب عضدالدوله والی کرمان بود از مرگ پدر مطلع شد رهسپار فارس گردید و آنجا را به تصرف درآورد. پس از آن سپاهی را که صمصام‌الدوله به جنگ او فرستاده بود شکست داد. در سال ۳۷۵ یکی از سرداران بزرگ دیلمی به نام اَسوار به مخالفت با صمصام‌الدوله برخاست و بسیاری از سپاهیان به او پیوستند. آنان تصمیم گرفتند که از شرف‌الدوله فرمانبرداری کنند و ابونصر (ملقب به بهاءالدوله پسر سوم عضدالدوله که پانزده سال داشت) را به نیابت از طرف شرف‌الدوله در بغداد به فرمانروایی برسانند. اما چنین نشد و صمصام‌الدوله یکی از سرداران خود به نام فولاد زماندار را به جنگ اسوار فرستاد و او را شکست داد و ابونصر برادر کوچکتر خود را اسیر کرد و به زندان انداخت.

در همین سال شرف‌الدوله از شیراز به قصد اهواز بیرون آمد و آنجا را تصرف کرد. سپس بصره را نیز به دست آورد. چون صمصام‌الدوله از این موضوع آگاه شد به او پیشنهاد آشتی داد و دو برادر در ماه صفر سال ۳۷۵ قمری (ژوئن ۹۸۶) با یکدیگر پیمان بستند و شرط کردند که در عراق به نام شرف‌الدوله خطبه خوانده شود و صمصام‌الدوله در آنجا باقی بماند (به نیابت از طرف شرف‌الدوله) و شرف‌الدوله بر فارس و خوزستان و بصره حکومت کند و ابونصر از زندان آزاد گردد.

چندی بعد شرف‌الدوله به قصد تصرف بغداد به راه افتاد. سپاه صمصام‌الدوله هم از فرمان او سرپیچی کردند. وی ناگزیر با خواص خود نزد شرف‌الدوله رفت؛ اما به محض اینکه از مجلس او بیرون آمد، دستگیر شد. شرف‌الدوله در رمضان سال ۳۷۶ (ژانویه ۹۸۷) در حالی که صمصام‌الدوله را به بند کشیده بود وارد بغداد شد.

شرف‌الدوله در اول جمادی‌الثانی ۳۷۹ (۶ سپتامبر ۹۸۹) درگذشت. مدت حکومت وی در عراق دو سال و هشت ماه بود. وی ۲۸ سال عمر کرد و جسد او را در نجف دفن کردند. پس از عضدالدوله او دومین امیر آل بویه بود که در نجف دفن شد. وی در اوج بیماری فرمان کور کردن صمصام‌الدوله را صادر کرد که دستور او پس از مرگش انجام شد. پس از شرف‌الدوله برادر نوزده ساله‌اش ابونصر ملقب به بهاءالدوله جایش را گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
صمصام‌الدوله دیلمی



صمصام‌الدوله دیلمی (درگذشتهٔ ذی‌الحجه ۳۸۸ در ایران) دومین پسر عضدالدوله دیلمی و از امیران آل بویه بود. نام اصلی او ابوکالیجار مرزبان می‌باشد و لقب صمصام‌الدوله توسط خلیفه، الطائع به او داده شد.


با مرگ عضدالدوله در شوال ۳۷۲ قمری (مارس ۹۸۳ میلادی)، از آنجایی که وی جانشینی برای خود تعیین نکرده بود بزرگان قوم اعلام وفاتش را برای سه ماه به تعویق انداختند تا فرزندش ابوکالیجار مرزبان حاضر گردید و از خلیفه الطائع خواستند برای او فرمان صادر و لوازم سلطنت از قبیل خلعت و لواء و القاب را به او عطا کند. خلیفه پذیرفت و در محرم ۳۷۳ ق (ژوئن ۹۸۳ م) او را «صمصام‌الدوله» لقب داد. سپس مرگ عضدالدوله را آشکار ساختند و طبق وصیت او جسدش را در نجف به خاک سپردند.


با امارت صمصام الدوله، چون برادر دیگرش شیردل (ملقب به شرف‌الدوله) که از جانب عضدالدوله والی کرمان بود از مرگ پدر مطلع شد رهسپار فارس گردید و آنجا را به تصرف درآورد. پس از آن سپاهی را که صمصام‌الدوله به جنگ او فرستاده بود شکست داد. در سال ۳۷۵ یکی از سرداران بزرگ دیلمی به نام اَسوار به مخالفت با صمصام‌الدوله برخاست و بسیاری از سپاهیان به او پیوستند. آنان تصمیم گرفتند که از شرف‌الدوله فرمانبرداری کنند و ابونصر (ملقب به بهاءالدوله پسر سوم عضدالدوله که پانزده سال داشت) را به نیابت از طرف شرف‌الدوله در بغداد به فرمانروایی برسانند. اما چنین نشد و صمصام‌الدوله یکی از سرداران خود به نام فولاد زماندار را به جنگ اسوار فرستاد و او را شکست داد و ابونصر برادر کوچکتر خود را اسیر کرد و به زندان انداخت.

در همین سال شرف‌الدوله از شیراز به قصد اهواز بیرون آمد و آنجا را تصرف کرد. سپس بصره را نیز به دست آورد. چون صمصام‌الدوله از این موضوع آگاه شد به او پیشنهاد آشتی داد و دو برادر در ماه صفر سال ۳۷۵ قمری (ژوئن ۹۸۶) با یکدیگر پیمان بستند و شرط کردند که در عراق به نام شرف‌الدوله خطبه خوانده شود و صمصام‌الدوله در آنجا باقی بماند (به نیابت از طرف شرف‌الدوله) و شرف‌الدوله بر فارس و خوزستان و بصره حکومت کند و ابونصر از زندان آزاد گردد.

چندی بعد شرف‌الدوله به قصد تصرف بغداد به راه افتاد. سپاه صمصام‌الدوله هم از فرمان او سرپیچی کردند. وی ناگزیر با خواص خود نزد شرف‌الدوله رفت؛ اما به محض اینکه از مجلس او بیرون آمد، دستگیر شد. شرف‌الدوله در رمضان سال ۳۷۶ (ژانویه ۹۸۷) در حالی که صمصام‌الدوله را به بند کشیده بود وارد بغداد شد.


شرف‌الدوله در اول جمادی‌الثانی ۳۷۹ (۶ سپتامبر ۹۸۹) درگذشت. وی در اوج بیماری فرمان کور کردن صمصام‌الدوله را صادر کرد که دستور او پس از مرگش انجام شد. پس از شرف‌الدوله برادر نوزده ساله‌اش ابونصر ملقب به بهاءالدوله به جای او نشست. بهاء‌الدوله از همان اوان امارت مواجه با مخالفت برادر بزرگترش صمصام‌الدوله شد. که علی‌رغم نابینایی، در فارس به طلب قدرت برخاسته بود و طالب سهم خود از قلمرو پدر بود. در سال ۳۸۰ بهاءالدوله به قصد تصرف فارس به خوزستان رفت و از آنجا وارد ارجان شد. پس از آن با سپاه صمصام‌الدوله به جنگ پرداخت و شکست خورد. آن دو سرانجام پیمانی بستند و قرار شد که فارس و ارجان متعلق به صمصام‌الدوله باشد و خوزستان و عراق متعلق به بهاءالدوله.

در سال ۳۸۲ چون صمصام‌الدوله اطلاع یافت که بهاءالئوله در نهان برای تصرف فارس آماده می‌شود، بر او پیشدستی کرد و خوزستان را به تصرف درآورد. این مناقشات تا سال ۳۸۶ ادامه یافت. در آن زمان فخرالدوله دیلمی نیز در ری فرمانروایی می‌کرد. بنابراین قلمرو آل بویه عملاً به سه سرزمین مستقل با سه امیر تقسیم شده بود.


در پایان قرن چهارم قمری (ده میلادی) ناآرامی و آشوب عراق و فارس را در بر گرفته بود. در سال ۳۸۸ (۹۹۸) صمصام‌الدوله به خوزستان حمله و بصره را اشغال کرد. بهاءالدوله و متحدانش بصره را پس گرفتند اما نتوانستند به پیروزی قطعی در مقابل صمصام‌الدوله دست یابند.

صمصام‌الدوله سرانجام در ذی‌الحجه ۳۸۸ (نوامبر ۹۹۸) در نزدیکی شیراز و توسط پسران عزالدوله بختیار کشته شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
بهاءالدوله دیلمی



بهاءالدوله دیلمی (درگذشتهٔ ۵ جمادی‌الثانی ۴۰۳ در ارجان) سومین پسر عضدالدوله دیلمی و از امیران آل بویه با نام اصلی ابونصر بود که توسط خلیفه، الطائع به بهاءالدوله و ضیاءالملّه ملقب شد. وی که جانشین برادر بزرگتر خود، شرف‌الدوله بود مدت‌ها با دیگر برادرش، صمصام‌الدوله که در شیراز مستقر بود به جنگ پرداخت و پس از مرگ صمصام‌الدوله توانست شیراز و کرمان را تسخیر کند. با اینکه قلمرو آل بویه در زمان بهاءالدوله از لحاظ وسعت با دوران عضدالدوله برابری می‌کرد، وی هرگز نتوانست آرامش، ثبات و امنیت کاملی در ناحیهٔ تحت حاکمیت خود برقرار سازد.



با مرگ عضدالدوله در شوال ۳۷۲ قمری (مارس ۹۸۳ میلادی)، از آنجایی که وی جانشینی برای خود تعیین نکرده بود، فرزندش صمصام‌الدوله جانشین او شد. با امارت صمصام الدوله، چون برادر دیگرش شیردل (ملقب به شرف‌الدوله) که از جانب عضدالدوله والی کرمان بود از مرگ پدر مطلع شد رهسپار فارس گردید و آنجا را به تصرف درآورد. پس از آن سپاهی را که صمصام‌الدوله به جنگ او فرستاده بود شکست داد. در سال ۳۷۵ یکی از سرداران بزرگ دیلمی به نام اَسوار به مخالفت با صمصام‌الدوله برخاست و بسیاری از سپاهیان به او پیوستند. آنان تصمیم گرفتند که از شرف‌الدوله فرمانبرداری کنند و ابونصر که در آن زمان پانزده سال داشت را به نیابت از طرف شرف‌الدوله در بغداد به فرمانروایی برسانند. اما چنین نشد و صمصام‌الدوله کنترل اوضاع را در دست گرفت و ابونصر برادر کوچکتر خود را اسیر کرد و به زندان انداخت.

در همین سال شرف‌الدوله از شیراز به قصد اهواز بیرون آمد و آنجا را تصرف کرد. سپس بصره را نیز به دست آورد. چون صمصام‌الدوله از این موضوع آگاه شد به او پیشنهاد آشتی داد و دو برادر در ماه صفر سال ۳۷۵ قمری (ژوئن ۹۸۶) با یکدیگر پیمان بستند و شرط کردند که در عراق به نام شرف‌الدوله خطبه خوانده شود و صمصام‌الدوله در آنجا باقی بماند (به نیابت از طرف شرف‌الدوله) و شرف‌الدوله بر فارس و خوزستان و بصره حکومت کند و ابونصر از زندان آزاد گردد.

چندی بعد شرف‌الدوله به قصد تصرف بغداد به راه افتاد. سپاه صمصام‌الدوله هم از فرمان او سرپیچی کردند. وی ناگزیر با خواص خود نزد شرف‌الدوله رفت؛ اما به محض اینکه از مجلس او بیرون آمد، دستگیر شد. شرف‌الدوله در رمضان سال ۳۷۶ (ژانویه ۹۸۷) در حالی که صمصام‌الدوله را به بند کشیده بود وارد بغداد شد.

پس از آنکه شرف‌الدوله در اول جمادی‌الثانی ۳۷۹ (۶ سپتامبر ۹۸۹) درگذشت، همانطور که او تأیید کرده بود، برادرش ابونصر که در آن زمان نوزده سال داشت، جانشین وی شد و افراد سپاه با او بیعت کردند.
رابطه با خلیفه

در آغاز میان ابونصر و خلیفه الطّائع نامه‌هایی رد و بدل شد. سرانجام هر یک در مقابل دیگری سوگند وفاداری یاد کردند و روز پس از آن در کشتی در مقابل دارالملک ابونصر دیدار کردند. خلیفه با تشریفات و طی مراسمی خلعت‌های سلطانی و لقب بهاءالدوله و ضیاءالملّه را به او اعطا کرد. فرمان خلیفه درباره تصدی وی نیز خوانده شد.

بهاءالدوله در سال ۳۸۱ ق دچار مضیقه مالی شد. مردی به نام ابن‌المعلم که در او نفوذ بسیاری داشت، پیشنهاد کرد خلیفه الطائع را دستگیر و اموال او را ضبط کند. بهاءالدوله نیز در طی جریاناتی خلیفه را به زور به خانه خود برد و آنچه از اموال و ذخایر در خانه او بود ضبط کرد. خلیفه هم خود را از خلافت خلع کرد و بهاءالدوله، احمد بن اسحاق بن المقتدر را به جای او نشانید. خلیفه جدید «القادر بالله» خوانده شد.


بهاءالدوله از همان اوان امارت مواجه با مخالفت برادر بزرگترش صمصام‌الدوله شد. که علی‌رغم نابینایی، در فارس به طلب قدرت برخاسته بود و طالب سهم خود از قلمرو پدر بود. در سال ۳۸۰ بهاءالدوله به قصد تصرف فارس به خوزستان رفت و از آنجا وارد ارجان شد. پس از آن با سپاه صمصام‌الدوله به جنگ پرداخت و شکست خورد. آن دو سرانجام پیمانی بستند و قرار شد که فارس و ارجان متعلق به صمصام‌الدوله باشد و خوزستان و عراق متعلق به بهاءالدوله.

در سال ۳۸۲ چون صمصام‌الدوله اطلاع یافت که بهاءالدوله در نهان برای تصرف فارس آماده می‌شود، بر او پیشدستی کرد و خوزستان را به تصرف درآورد. این مناقشات تا سال ۳۸۶ ادامه یافت. در آن زمان فخرالدوله دیلمی نیز در ری فرمانروایی می‌کرد. بنابراین قلمرو آل بویه عملاً به سه سرزمین مستقل با سه امیر تقسیم شده بود.

در پایان قرن چهارم قمری (ده میلادی) ناآرامی و آشوب عراق و فارس را در بر گرفته بود. در سال ۳۸۸ (۹۹۸) صمصام‌الدوله به خوزستان حمله و بصره را اشغال کرد. بهاءالدوله و متحدانش بصره را پس گرفتند اما نتوانستند به پیروزی قطعی در مقابل صمصام‌الدوله دست یابند. صمصام‌الدوله سرانجام در ذی‌الحجه ۳۸۸ (نوامبر ۹۹۸) در نزدیکی شیراز و توسط پسران عزالدوله بختیار کشته شد.


پس از کشته شدن صمصام‌الدوله، ابوعلی –پسر استاد هرمز– که از طرف صمصام‌الدوله والی خوزستان بود به بهاءالدوله پیوست و او سپاهی برای بیرون آوردن فارس از دست پسران عزّالدوله به آنجا فرستاد. دو پسر عزالدوله گریختند و فارس به تصرف بهاءالدوله درآمد. وی پس از آن کرمان و عمان را نیز تصرف کرد. به گونه‌ای که وسعت قلمرواش با وسعت قلمرو پدرش عضدالدوله در اوج قدرت برابری می‌کرد. بهاءالدوله از آن پس در فارس اقامت گزید. در آن زمان عراق توسط امیرهای بادیه نشین و کردها تهدید می‌شد.

بهاءالدوله سرانجام در ۵ جمادی‌الثانی ۴۰۳ (۲۲ دسامبر ۱۰۱۲) بر اثر بیماری صرع در ارّجان درگذشت. جسد او را به حرم علی بن ابی‌طالب در نجف بردند و در کنار پدرش به خاک سپردند. وی ۴۳ سال عمر و ۲۴ سال سلطنت کرد. پس از وی پسرش سلطان‌الدوله جایش را گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سلطان‌الدوله دیلمی



سلطان‌الدوله دیلمی (درگذشتهٔ شوال ۴۱۵ هجری قمری در شیراز) پسر بهاءالدوله دیلمی و از امیران آل بویه بود که پس از مرگ پدرش جانشین وی شد.



پس از آنکه بهاءالدوله در ۵ جمادی‌الثانی ۴۰۳ (۲۲ دسامبر ۱۰۱۲) در ارّجان درگذشت، پسرش ابوشجاع (سلطان‌الدوله) جانشین وی شد و از ارّجان به فارس رفت. نایب و وزیر او در عراق ابوغالب فخرالملک بود. در سال ۴۰۶ قمری ابوغالب به دستور سلطان‌الدوله به قتل رسید و حسن بن سهلان به‌جای او برقرار شد. سلطان‌الدوله در ابتدا فرمانروایی عراق را به برادرش جلال‌الدوله و کرمان را به برادر دیگرش قوام‌الدوله سپرد که قوام‌الدوله تا پایان عمر یعنی تا سال ۴۱۹ قمری (۱۰۲۸ میلادی) موقعیت خود را در کرمان حفظ کرد.


در سال ۴۰۹ ق (۱۰۱۸ م) سلطان‌الدوله متوجه شد که اگر اقدامی نکند کنترل بین‌النهرین را از دست خواهد داد. از این رو وارد بغداد شد اما نتوانست صلح و امنیتی در آنجا برقرار سازد. از طرفی ترکان که قوی‌ترین نیروی نظامی در عراق بودند، با هجوم سربازان دیلمی که سلطان‌الدوله موجب آن شده بود به مخالفت پرداختند. آن‌ها در سال ۴۱۱ ق (۱۰۲۱ میلادی) سلطان‌الدوله را مجبور کردند کوچک‌ترین برادر خود، مشرف‌الدوله را پادشاه عراق کند. جایگاهی که در آن زمان سابقه نداشت. حدود دو سال بعد (۴۱۳ قمری) سلطان‌الدوله از عراق رانده شد. او مجبور شد با برادرش پیمانی ببندد مبنی بر اینکه عراق و خوزستان به مشرف‌الدوله تعلق داشته باشد و فارس و کرمان به سلطان‌الدوله. از آن زمان نام سلطان‌الدوله در عراق از خطبه حذف شد و به نام مشرف‌الدوله خطبه خواندند.

سلطان‌الدوله دیلمی در شوال سال ۴۱۵ قمری در ۲۲ سالگی در شیراز از دنیا رفت و پسرش ابوکالیجار جایش را گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ابوکالیجار



ابوکالیجار مرزبان پسر سلطان‌الدوله دیلمی، هفتمین تن از پادشاهان دیلمی فارس، ملقب به عزالملوک، عمادالدین، عماد لدین اﷲ و عمادالدوله بود.

پس از او پسرش ابونصر خسروفیروز ملقب به ملک رحیم به تخت نشست.





خسرو فیروز



خسرو فیروز (۴۴۷ـ۴۴۰) ملقب به الملک الرحیم امیر آل بویه عراق و فرزند ابوکالیجار مرزبان بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
شاهان ری، اصفهان ،همدان
شیرین‌دخت اسپهبد رستم طبری



سیده ملک خاتون یا شیرین‌دخت اسپهبد رستم طبری معروف به ام‌الملوک از فرمانروایان آل بویه بود. او اولین زن حکومتگر شیعی مذهب در تاریخ ایران بود. او از خاندان باوندیان طبرستان بود. او همسر فخرالدوله دیلمی و همچنین مادر دو تن از شاهان آل بویه به نام‌های شمس‌الدوله دیلمی و مجدالدوله دیلمی بود. پس از مرگ همسرش در شعبان ۳۸۷ قمری، دو پسر او به پادشاهی ری و همدان رسیدند و به سبب اینکه هنوز در سنین خردسالی به سر می‌برند، ادارهٔ امور و نیابت سلطنت به ملکهٔ فخرالدوله واگذار شد. او از شعبان ۳۸۷ تا مرگ اش در ۴۰۷ هجری قمری در عمل حکومت را در دست داشت.


سرآغاز قدرت سیاسی خاندان «باوندی» در طبرستان را می‏ توان به زمان اسپهبد قارن باوندی (قرن سوم هجری) مربوط دانست. از این زمان، آنان را «ملک الجبال» لقب دادند. شیرین دختر رستم بن شروین بن رستم بن قارن بود. «نام او شیرین بود بنت سپهبد رستم بن شروین و نیاکان سیده همه پادشاهان طبرستان و دیلم بودند». فخرالدوله، از شاهان آل بویه در ارتباط با خاندان «باوندی»، با شیرین ازدواج کرد و او سیده خاتون لقب گرفت.

محمود غزنوی در مدتی که ملکه سیده خاتون زمام کارها را در دست داشت، اندیشهٔ تسخیر ری را داشت و یک بار با نامه و پیام از وی درخواست تا در ری خطبه و سکه به نام سلطان کند اما جواب سنجیدهٔ وی او را ازین درخواست خویش منفعل کرد و از اندیشهٔ درگیری با پیرزنی که شکست از او مایهٔ رسوایی بود و پیروزی بر او هم چنانکه خود وی در جواب سلطان خاطر نشان کرده بود، افتخاری نداشت، منصرف کرد. اما

زمانی که شوهر او فخرالدوله دیلمی در قلعه طبرک درگذشت سیده خاتون جانشین او شد و بر بخشی از مناطق شمالی و مرکزی ایران از جمله ایالت ری فرمانروایی کرد. فرزند آن‌ها ابوطالب رستم، لقب مجدالدوله گرفت.

جنبه‏های مثبت شخصیت سیده خاتون در ابعاد فرهنگی، مذهبی، سیاسی و مدیریتی مورد توجه مورخین قرار گرفته‌است. عنصر المعالی درباره سیده خاتون می‏نویسد: «زنی ملک‏زاده و عفیفه و زاهد بود.» آنچه سیده خاتون را بیش از هر چیز دیگری مورد توجه مورّخان قرار داده، نقش سیاسی او در دوره حکومت همسرش فخرالدوله و فرزندش مجدالدوله‌است. فخرالدوله در طول دوران اولیه حکومتش، بر اندیشه سیاسی و مدیریت صاحب بن عباد، وزیر مشهور شیعی مذهب، متّکی بود و پس از مرگ صاحب در ۳۸۵ هجری، سیده خاتون سمت مشاورت شاه را بر عهده گرفت. هرچند امور دربار و دیوان به دو تن ار کارگزاران سپرده شد، ولی سیده خاتون بر آنان نظارت مستقیم داشت و در واقع، فخرالدوله این بار در امور سیاسی و مدیریتی به سیده خاتون تکیه کرد. نظارت سیده خاتون به امور سیاسی محدود نمی‏ شد. او بر امور مالی نیز نظارت کامل داشت و کلید خزاین فخرالدوله تا هنگام مرگ در اختیار سیده خاتون بود. به گواهی تاریخ، او بهتر از فخرالدوله مملکت را اداره می‏کرد و در حفظ و توسعه آن موفق بود. پس از مرگ فخرالدوله در ۳۸۷ هجری، سیده خاتون فرزندش ابوطالب رستم مجدالدوله را جانشین پدر کرد. پسر دیگرش، ابوطاهر شاه خسرو، ملقب به شمس‏الدوله، را نیز به حکومت همدان فرستاد و حکومت اصفهان را به پسر دیگرش ابوشجاع بویه عین‏الدوله، که هفت ساله بود، سپرد. به همین علت، سیده خاتون از آن پس «امّ‏الملوک» لقب گرفت. سیده خاتون با توجه به سن کم فرزندش، مجدالدوله و با برخورداری از حمایت برادرش، اسپهبد طبرستان، امور حکومت ری، یعنی حکومت شاخه جبال آل ‏بویه را در دست گرفت. سیده خاتون بر تمام امور حکومتی مسلّط بود. دستورهای حکومتی با صلاحدید او صادر می‏ گردید. ابن اثیر می‏نویسد: «مادر مجدالدوله همچنان فرمان می‏راند و نامه شهریاران بدو می‏خواندند و او بدیشان پاسخ می‏فرستاد.»

مجدالدوله دیلمی در هنگام خردسالی به امارت ری نشست و اوقات خود را بیشتر در مطالعه و تفریح به سر می‌برد و امارت واقعی تمام قلمرو او و برادرش شمس‌الدوله در حقیقت به دست ملکه سیده خاتون بود، با این حال مجدالدوله یک بار در سال ۳۹۷ قمری در همان سال‌های کودکی به تحریک اطرافیان بر ضد مادر برانگیخته شد. سیده خاتون با اقتدار تمام و با کسب حمایت از مقتدران محلّی، که با آنان رابطه خویشاوندی نیز داشت، توانست شورش‏های فرماندهان سپاه و توطئه کارگزاران دیوانی و درباری را فرونشاند. به قول عتبی، او «کافله ملک بود.» نقش فعّال او در مسائل سیاسی و نظامی دوره مجدالدوله تا آنجا پیش رفت که وقتی پسرش، مجدالدوله، به کوشش وزیرش سعی در کوتاه کردن دست سیده خاتون از امور حکومتی داشت و برای این منظور حمایت بعضی از سرداران سپاه را نیز کسب کرده بود، سیده خاتون به یاری بدرحسنویه، حاکم کرد دینور، ری را تسخیر کرد و مجدالدوله را برکنار نمود و برادرش شمس‌الدوله را به جای او نشاند. چندی بعد با او دوباره بر سر مهر آمد و او را به امارت ری بازگرداند و شمس‌الدوله را به همدان فرستاد. به گفته عتبی، مادر مجدالدوله معتضد به کثرت اقارب و شوکت عشایر [بود] و از سر تحکّم و تغلّب در حل و عقد و امر و نهی ملک با لشکر دیلم سخن می‏راند و میان او و مادر بدین سبب وحشت افتاد». هرچند سیده خاتون بلافاصله پس از مدتی کوتاه ـ چون شمس الدوله را نسبت به مجدالدوله سرکش‏تر یافت ـ مجدداً حکومت را به مجدالدوله باز گرداند، اما مسلّما این نوع تغییرات سیاسی، آن هم با سرعتی اینچنین، نیاز به اقتدار سیاسی و حمایت نظامی و درایت و کیاست فوق العاده داشت که سیده خاتون آن را دارا بود. گردش امور درباری و دیوانی به دست یک زن در ایران دوره اسلامی تا زمان سیده خاتون سابقه نداشت و او یک زن شیعی مذهب بود که با تدبیر سیاسی، قلمرو وسیعی از ایران را تحت سلطه گرفته بود و بر آن حکومت می‏ کرد. مهم‏ترین نقش سیده خاتون در حکومت شاخه جبال آل ‏بویه، حفظ قلمروش از تهدید و حملات نظامی قدرتمندترین امیر منطقه در آن زمان، سلطان محمود غزنوی، بود. سلطان محمود غزنوی، که همزمان با حکومت مجدالدوله و مادرش، فتوحات بسیاری در خراسان و هند و غزنه داشت، در ادامه توسعه‏ طلبی‏های خود به جانب ری کشیده شد و از سیده خاتون خواست تا نسبت به او اعلام اطاعت کند و در صورت استنکاف، او را تهدید به لشکرکشی به ری نمود. پاسخ سیده خاتون حکایت از تدبیر سیاسی او داشت و همین جواب مانع پیشروی سلطان محمود در آن زمان به ری گردید.

عنصرالمعالی می‏نویسد:

سیده خاتون جواب داده بود: «تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستاده‏ ام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتح‏نامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتح‏نامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست».

محمود با پاسخ مدبّرانه سیده خاتون قانع شد و تا او زنده بود به ری لشکر نکشید. هرچند بیهقی، مورّخ دوره غزنویان، به گونه ‏ای دیگر به قصد محمود غزنوی برای فتح ری در زمان سیده خاتون اشاره کرده‌است و به نقل از خواجه احمد می‏ نویسد:

«امیر ماضی در خلوت با من حدیث ری بسیار گفتی که آنجا قصد باید کرد و من گفتمی: رأی، رأی خداوند است که آن ولایت را خطری نیست و والی آن زنی است. بخندیدی و گفتی: آن زن اگر مرد بودی ما را لشکر بسیار بایستی داشت به نیشابور».

ولی این‏ها از ارزش تدابیر سیده خاتون در حفظ قلمرو حکومتی همسر و فرزندش چیزی نمی‏کاهد. با مرگ سیده خاتون در ۴۱۹ هجری، ضعف مجدالدوله آشکارتر شد و چون سپاهیان با او راه مدارا در پیش نگرفتند، نامه‏ ای به سلطان محمود نوشت و از او دعوت کرد تا به ری آید. سلطان محمود در همان سال به ری لشکر کشید و آن را فتح کرد. مجدالدوله دستگیر شد و به قتل رسید و شاخه جبال حکومت آل‏بویه پس از سیده خاتون دوام نیاورد. محمود کتابخانه معروف ری را به آتش کشیده و صدها نفر از اندیشمندان و متفکران آنجا را به جرم زندیق و ملحد بودن به دار آویخت.

منابع تاریخی اشاراتی نیز به خدمات فرهنگی سیده خاتون دارند؛ از جمله انتخاب استادان صاحب‏نام و عالم برای فرزندش مجدالدوله. احمد بن فارسی همدانی، عالم لغوی، از جمله استادان مجدالدوله به شمار می‏رفت. سیده خاتون علاوه بر مسائل سیاسی، چون مادری دلسوز، زمینه آموزش‏های مذهبی و علمی را برای فرزندش مجدالدوله فراهم آورد. مجدالدوله با کیاست و درایت مادر، در محضر استادان دانشمند و شیعه مذهب از فلسفه و کلام بهره گرفت. ابوعلی سینا، دانشمند و فیلسوف نامی ایران، نیز مدتی از عمرش را نزد سیده خاتون و مجدالدوله گذراند. او، که نزد سامانیان به امر مطالعه و تحقیق مشغول بود، با قدرت‏ یافتن محمود غزنوی و مخالفت او با شیعیان، مجبور شد از خراسان خارج شود. پس در فرار از مقابل سپاهیان غزنوی و ضعف بسیاری از مخالفان محمود غزنوی به ری رفت و به خدمت سیده خاتون و مجدالدوله رسید و مورد لطف و محبت آنان قرار گرفت و ایشان چون حالات نفسانی او را شنیده بودند، در تعظیم او کوشیدند. کتابخانه مجدالدوله چنان غنی بود که ابن سینا، فیلسوف معروف شیعی مذهب، مدت‏ها در دربار او اقامت کرد و از کتاب‏هایش، که بیشتر در علم نجوم و حکمت بود، استفاده کرد.

شهرت سیده خاتون تنها بخاطر عدل و انصاف، کفایت و خوشنامی و یا زن بودنش نیست، همچنین به سبب جواب دندان شکنی که در مقابل دعوت تهدید آمیز سلطان محمود غزنوی به وی می‌دهد نیز می‌باشد. روایت است سلطان محمود وقتی که بیشتر شهرهای ایران را گرفت؛ چند بار در صدد گرفتن ری برآمد ولی هر بار سیده ملک خاتون بلطائف الحیل متوسل شد و محمود را بطریقی از این کار منصرف ساخت. تا اینکه محمود سرانجام مصم شد ملک ری را از سیده ملک خاتون بگیرد و در این زمینه بدو نامه ایی نوشت. سیده ملک خاتون برای وی پیغام داد که این کار از دو حال بیرون نیست یا آنکه تو در این نبرد پیروز خواهی شد یا من، اگر تو پیروز شوی که چندان قدر و بهائی نداری، زیرا همه گویند محمود زنی را شکست داد، و اگر من فاتح شوم آبرو و حیثیت تو بر باد خواهد رفت و همگان گویند محمود با آن همه خدم و حشم از زنی بیوه شکست خورد. پس از مرگ سیده ملک خاتون درشهر ری، فرزندش رستم ملقب به مجدالدوله دیلمی به حکمروایی رسید و وقتی از دفع توطئه امرای دیلمی عاجز ماند، از سلطان محمود یاری خواست. سپاه محمود این بار به بهانهٔ اعانت به وی به ری آمد، مجدالدوله را دستگیر نمود و به هندوستان تبعید کرد و به حکومت آل بویه در ری خاتمه داد. محمود ری را تسخیر کرده، کتابخانه معروف ری را به آتش کشیده و صدها نفر از اندیشمندان و متفکران آنجا را به جرم زندیق و ملحد بودن به دار آویخت.

آرامگاه سیده ملک خاتون واقع در جاده خاوران تهران که به زیارتگاه امامزاده سیده ملک خاتون معروف است هرساله مورد بازدید هزاران نفر قرار می‌گیرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
رکن‌الدوله دیلمی



حسن پسر بویه ملقب به رکن الدوله یکی از امرای اولیه آل بویه در ایران و عراق بود. او در رکاب برادر مهترش علی عمادالدوله و برادر کهترش احمد معزالدوله سلطنت آل بویه را بنیان گذاشت.


در حوالی سال ۳۱۶ه ق / ۹۲۸م حسن که حدوداً سی سال داشت به همراه احمد که نوجوانی سیزده ساله بود به برادر بزرگترش علی که در سپاه ماکان بن کاکوی (از امرای گیلان و طبرستان) منصبی داشت پیوست. ماکان از پی تعرض به نیشابور، از مرداویج شکست خورد و متواری شد. سه فرزند بویه بی درنگ به خدمت طرف پیروز درآمدند. ابراز لیاقت علی عمادالدوله باعث شد که مرداویج حکومت شهر کرج، تختگاه شاهزادگان دلفی را به وی بسپارد (این شهر با کرج امروزی متفاوت است و در نزدیکی بهرام آباد کنونی در صد کیلومتری جنوب شرقی همدان واقع بوده است). این انتصاب نقطه تغییر سرنوشت سازی برای آل بویه گردید چرا که مرداویج که به زودی از توسعه قدرت و نفوذ بوییان به وحشت افتاد هرگز نتوانست شهر کرج را از ایشان باز پس بگیرد. رشته درگیریهایی که میان بوییان و مرداویج در پی آمد به نتیجه ای قطعی منتهی نگردید و طرفین به قراردادی مبنی بر متارکه جنگ بسنده کردند. به موجب این قرارداد حسن به عنوان گروگان به دربار مرداویج فرستاده شد.

در پی قتل مرداویج در سال ۳۲۳ه ق / ۹۳۵م و فروپاشی سپاه و دربار وی، حسن با دادن رشوه به محافظانش از زندان گریخت و به نزد عمادالدوله بازگشت. در این هنگام عمادالدوله در فارس بود و با تسخیر بقایای قلمرو مرداویج عملاً پادشاهی آل بویه را پایه گذاری کرده بود.
دوران پادشاهی عمادالدوله

آل بویه زیر فرمان علی به سرعت سلطه خود را بر اصفهان، فارس، کرمان و خوزستان گسترش دادند. حسن به فرمانروایی اصفهان منصوب شد و احمد فرماندهی حملات بلند پروازانه سپاه بوییان به بغداد مرکز خلافت عباسی را به عهده گرفت. در سال ۳۳۴ه ق / ۹۴۵م احمد پیروزمندانه به بغداد در آمد و خلیفه به ناچار سیادت آل بویه بر مرکز و غرب ایران و عراق را به رسمیت شناخت و احمد، حسن و علی را به القاب معزالدوله، رکن الدوله و عمادالدوله ملقب ساخت. از این زمان تا هنگام مرگ عمادالدوله، صرفنظر از فراز و نشیب هایی که در نبردهای پیاپی با بقایای زیاریان پیش آمد، رکن الدوله حکمران نسبتاً مستقل ری و اصفهان باقی‌ماند. در سکه هایی که از این دوران باقیست نام رکن الدوله تنها در کنار نام خلیفه آمده است. سکه هایی که عمادالدوله در فارس ضرب کرده است نیز تنها نام عمادالدوله و خلیفه را بر پیشانی دارند، امری که نشان از استقلال نسبی رکن الدوله دارد. هر چند که خاندان بویه که اصلاً اهل دیلم (ناحیه دیلم) بودند، تختگاه خود را در شیراز محل اقامت برادر بزرگتر (عمادالدوله) قرار دادند و مرکزیت سنتی شیراز تا پایان دوران بوییان پا برجای ماند.


با وفات امیرالامرا عمادالدوله (که فرزند پسری نداشت) در سال ۳۳۸ه ق / ۹۴۹م بنا به وصیت خود او فناخسرو عضدالدوله فرزند رکن‌الدوله که تنها سیزده سال داشت در شیراز به تخت نشست. در این زمان رکن الدوله رسماً عنوان امیرالامرای آل بویه را به میراث برد و تا پایان عمر این لقب را برای خود حفظ نمود. در این دوران اگر چه کشمکشی مدام با سامانیان در شرق و درگیریهای گهگاه با حمدانیان در غرب قدرت آل بویه را به چالش میکشید، رکن‌الدوله و عضد الدوله موفق شدند ثباتی نسبی را در مرکز ایران بر قرار کنند.

رکن‌الدوله در سال ۳۶۶ ه ق / ۹۷۶ م درگذشت.

آب رکن آباد شیراز که به کرات در اشعار فارسی یاد شده است از یادگارهای رکن‌الدوله است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مؤیدالدوله



مؤیدالدوله ابومنصور پسر سوم رکن‌الدوله حسن و از پادشاهان آل بویه در دیالمه ری و همدان و اصفهان بود. وی در این دوران از مشورت‌های وزیر با کفایت خود صاحب بن عباد بهره برد. دوران پادشاهی وی از ۳۶۶ تا ۳۷۲ هَ. ق از جانب عضدالدوله و پس از آن تا هنگام فوتش در ۳۷۳ بطور مستقل ادامه داشت.




فخرالدوله دیلمی






فخرالدوله دیلمی پسر رکن‌الدوله دیلمی و برادر مؤیدالدوله دیلمی و عضدالدوله دیلمی بود. پس از مرگ رکن‌الدوله ولایت جبال به دو فرزندش مؤیدالدوله دیلمی و فخرالدین رسید و بر طبق وصیت پدر او می‌بایست از برادر بزرگ خود عضدالدوله فرماندار فارس تبعیت کند و امارت او به نیابت برادر و تحت نظارت او باشد. مؤیدالدوله از همان آغاز تفوق و حمایت برادر بزرگتر را پذیرفت اما فخرالدوله زیر بار تحکم فرماندار فارس نرفت. قلمرو جبال هم بیشترش به مؤیدالدوله رسید. پس از شکست از برادرش مؤیدالدوله که به اشارت برادر بزرگتر به مقابله با او رفته بود به خراسان گریخت.

پس از مرگ زودهنگام برادرش مؤیدالدوله دیلمی، صاحب بن عباد وزیر مقتدر مؤیدالدوله، او را از خراسان به ری فرا خواند. فخرالدوله در ری به سلطنت ولایات جبال نشست و تقریباً تمام قلمرو پدر که نواحی ری، اصفهان و جرجان را در بر می‌گرفت، تحت فرمانروایی او درآمد. وزارت را هم بر صاحب بن عباد تعلق گرفت که فخرالدوله سلطنت خود را مدیون او بود.

خلیفهٔ بغداد نیز به درخواست صمصام‌الدوله برای وی خلعت و فرمان فرستاد که در واقع با وصفی که او به سلطنت رسیده بود، به آن نیازی نداشت. اما این اقدام از جانب صمصام موجب دوستی برادرزاده و عمو گشت و موضع صمصام را در داخل خانواده تحکیم کرد.

چند سال بعد در فترت بعد از مرگ شرف‌الدوله ۳۷۹ قمری که صمصام نیز در زندان بود، فخرالدوله با عنوان بزرگ خاندان آل بویه یا رفع اختلاف برادرزادگان به اندیشهٔ تسخیر بغداد افتاد. از ری لشکر به همدان برد و از راه اهواز عزیمت بغداد کرد اما با مقاومت برادرزادهٔ دیگرش بهاءالدوله مواجه گشت و اندیشهٔ عزیمت را رها کرد و از آن پس همچنان به امارت ولایات جبال بسنده کرد.


فخرالدوله در شعبان ۳۸۷ قمری در قلعه طبرک نزدیک ری وفات یافت و چون وفاتش با شورش دسته‌ای از سپاه مقارن افتاد، جنازهٔ او چند روز بر روی زمین ماند. هنگام مرگ ۴۶ سال داشت. امروزه در کوه نقارخانه گورستانی سلطنتی از آل بویه وجود دارد که بقایای اندکی از برج آرامگاهی فخرالدوله در آن باقی مانده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مجدالدوله دیلمی





مجدالدوله دیلمی پسر بزرگ فخرالدوله دیلمی و همچنین برادر بزرگ‌تر شمس‌الدوله دیلمی بود. پس از مرگ پدر در شعبان ۳۸۷ قمری، توسط خلیفهٔ بغداد، مجدالدوله و کهف‌المله لقب یافت. به سبب اینکه هنوز در سنین خردسالی به سر می‌برد، ادارهٔ امور و نیابت سلطنت به ملکهٔ فخرالدوله شد. نام مادر وی شیرین‌دخت اسپهبد رستم طبری بود و سیده خاتون خوانده می‌شد. خاندان مادر وی نیز از فرمانروایان محلی طبرستان به شمار می‌آمدند.

مجدالدوله دیلمی در هنگام خردسالی به امارت نشست و اوقات خود را بیشتر در مطالعه و تفریح به سر می‌برد و امارت واقعی تمامی قلمرو او و برادرش شمس‌الدوله در حقیقت به دست ملکه سیده خاتون بود، با این حال مجدالدوله یک بار در سال ۳۹۷ قمری در همان سال‌های کودکی به تحریک اطرافیان بر ضد مادر برانگیخته شد. ملکه هم به یاری بدرحسنویه، حاکم کرد دینور، ری را تسخیر کرد و مجدالدوله را برکنار نمود و برادرش شمس‌الدوله را به جای او نشاند. چندی بعد با او دوباره بر سر مهر آمد و او را به امارت ری بازگرداند و شمس‌الدوله را به همدان فرستاد. حکومت مجدالدوله تا هنگامیکه ملکه مادر زنده بود محفوظ ماند بعد از مرگ مادر در سال ۴۱۰ قمری مجدالدوله با تحریک و توطئهٔ امراء مواجه شد.

محمود غزنوی از سال‌ها اندیشهٔ تسخیر ری را داشت یک بار، در مدتی که ملکه سیده خاتون زمام کارها را در دست داشت با نامه و پیام از وی درخواست تا در ری خطبه و سکه به نام سلطان کند اما جواب سنجیدهٔ وی او را ازین درخواست خویش منفعل کرد و از اندیشهٔ درگیری با پیرزنی که شکست از او مایهٔ رسوایی بود و پیروزی بر او هم چنانکه خود وی در جواب سلطان خاطر نشان کرده بود، افتخاری نداشت، منصرف کرد. اما بعدها که مجدالدوله خود حکومت ری را به دست داشت وقتی از دفع توطئه امراء عاجز ماند از سلطان محمود یاری خواست. سپاه محمود این بار به بهانهٔ اعانت به وی به ری آمد، مجدالدوله را دستگیر نمود و به هندوستان تبعید کرد و به حکومت آل بویه در ری خاتمه داد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 12 از 23:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  22  23  پسین » 
ایران

تاریخ ایران از پایان ساسانیان تا ابتدای خوارزمشاهیان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA