انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 8 از 23:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  22  23  پسین »

تاریخ ایران از پایان ساسانیان تا ابتدای خوارزمشاهیان


مرد

 
شاهان زیاری


مرداویج زیاری

وشمگیر

بیستون پسر وشمگیر

قابوس پسر وشمگیر

منوچهر پسر قابوس

انوشیروان پسر منوچهر
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مرداویج زیاری



مرداویج بن زیار بن وردان‌شاه گیلی (همچنین: مرداویج جیلی)، بنیادگذار سلسله زیاری در سده چهارم هجری / دهم میلادی است. وی پایه‌های حکومتی را پی نهاد که فرمان‌روایانش میان سال‌های ۳۱۶ تا ۴۳۵ هجری/ ۹۲۸ تا ۱۰۷۷ میلادی بر بخش‌هایی از سرزمین‌های گرگان، قومس، طبرستان، دیلم، گیلان، قزوین، ری، اصفهان و خوزستان فرمان راندند. زیاریان به همراه دیگر شاخه‌های دیلمی در غرب و شرق ایران به یاری گروهی از سلسله‌های محلی کوچک و بزرگ ایرانی، حدود دو سده بر ایران فرمان‌روایی کردند. دو سده‌ای که به سان پلی عصر چیره‌گی اعراب را به حکومت ترکان پیوند می‌داد، در تاریخ ایران جنبش‌های استقلال‌خواهی این حکومت‌های محلی ارزشی ویژه دارد. او که اهل جلگه گیلان بود عقاید شدیداً ضد اسلامی ابراز می‌کرد؛ تا ریشه‌های عمیق خاندان خود در سنت ایرانی را نشان دهد. مردآویج در پی گشودن اصفهان دستور داد، تاج و تخت زرین پادشاهی برای وی ساخته شود و خواستار شد که تاج پادشاهی وی همانند تاج خسرو انوشیروان، شاهنشاه ایران ساسانی باشد. مردآویج همچنین فرمان داد تا تختگاه تیسفون یا همان ساختمان معروف به طاق کسری برای برگزاری جشن پادشاهی وی به شکل نخست خود بازسازی شود. کار دیگر مردآویج تلاش وی برای برپایی پرشکوه جشن سده بود. وی حدود یکقرن پس از سرکوبی جنبشهای ایرانیان نظیر جنبش سرخ جامگان و جنبش سپیدجامگان، فرماندهی تیره‌های گیل و دیلم را بدست گرفت و با در هم شکستن قشون المقتدر، خلیفه عباسی، فرمانروایی دودمان ایرانی زیار را از طبرستان در شمال تا خوزستان در جنوب برپا ساخت.

سرانجام ظلم و ستم مردآویج بر مردم و خشونت وی موجب شد که اطرافیانش در قتل او همداستان شوند. وی در سال ۳۲۳ ه‌ق و در حمام کاخ خود به وسیله چند تن از غلامان ترکش کشته شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
زندگی‌نامه



از اوائل زندگی مرداویج اطلاعات روشنی در دست نیست.او در فومن به دنیا آمد. تبار وی از سوی پدر به فرمان‌روایان قبل از اسلام گیلان و از جانب مادر به اسپهبدان رویان می‌رسد، گویا وردان‌شاه جد مرداویج در میان گیل‌ها از قدرت بسیاری برخوردار بوده‌است. زیاریان یک خاندان سلطنتی گیلی بودند از ۹۳۲ تا ربع اخر قرن یازدهم بر گرگان و طبرستان حکومت می‌کردند. که همانند دیگر خاندان‌های ایرانی، تبار خود را به شاهنشاهان پیش از اسلام می‌رساندند و بر این ادعا بودند که نواده‌گان ارغش فرهادان، شاه گیلانند.

زیار پدر مرداویج دوران فرمان‌روایی او را درک کرده و سال‌ها پس از کشته شدن مرداویج در محرم ۳۳۷ هجری / ژوئیه ۹۴۸ میلادی درگذشته‌است. آغاز شهرت مرداویج در سال‌های نخست فرمان‌روایی نصربن احمد سامانی (۳۰۱-۳۳۰/۹۱۳-۹۴۲) بود. وی ابتدا در خدمت قراتکین، یکی از امیران احمدبن اسماعیل و نصربن احمد در خراسان به سر می‌برد. سپس به خدمت اسفاربن شیرویه سردار گیل درآمد و بعدها سپهسالار وی شد. اسفار، نخست در خدمت ماکان بن کاکی بود و پس از او به حکومت ری رسید. بنابه رای ابواسحاق صابی پس از آن‌که حسن بن قاسم داعی، هروسندان بن تیرداد، شاه گیلانیان را (که دایی مرداویج بود) به همراه شش تن دیگر از بزرگان گیل و دیلم به قتل رسانید، بزرگان دیلم بر داعی شوریدند و اسفاربن شیرویه را به ریاست خویش برگزیدند و به اطاعت فرمان‌روای خراسان درآمدند و از او برای غلبه بر حسن‌بن قاسم یاری خواستند. با کشته شدن سران دیلم کار داعی آشفته شد و از گرگان به طبرستان رفت، سپس به ماکان بن کاکی پیوست. اسفار پس از کسب قدرت همانند دیگر رهبران دیلمی از علویان روی گردانید و علیه حسن بن قاسم داعی و ماکان بن کاکی به نبرد پرداخت. سرانجام اسفار داعی را در دروازه آمل شکست دادو داعی در این نبرد به قتل رسید. با کشته شدن او، اسفار بر طبرستان و دیلم دست یافت و در سال ۳۱۵ هجری/۹۲۷ میلادی به یاری سپاهیان سامانی آهنگ گرگان کرد و بر آن نواحی چیره شد و مرداویج را به فرماندهی سپاه خویش برگزید، بدین سان کار مرداویج بالا گرفت.

اسفار، پس از چندی، مرداویج را به یاری مهدی‌بن خسرو فیروز که در نبردی از محمدبن‌مسافر شکست خورده بود، فرستاد. مرداویج در طارم، محمدبن‌مسافر را در محاصره گرفت و او را به اطاعت از اسفار فراخواند. محمد در حال محاصره به مرداویج پیام داد و او را از بیدادگری‌های اسفار آگاه ساخت و ستم‌های او را در شهر قزوین یاداور شد. بنابه رای مسعودی (۳۴۶/۹۵۷) اسفار نماز را مردود شمرد و مساجد را تخریب کرد و حتا به فرمان او مؤذنی را هنگام اذان از بالا به زیر انداختند. محمدبن‌مسافر هم‌چنین از مرداویج درخواست کرد که به یاری سپاهیان او، لشکریان اسفار را از دم تیغ بگذراند و بر سرزمین او چیره شود. مرداویج پذیرفت، آن‌گاه به سران سپاه اسفار نامه نوشت و مقصود خود را بر آنان آشکار ساخت و به یاری محمدبن‌مسافر به جانب اسفار برتاخت.

سرانجام اسفار در حدود ۳۱۹ هجری/ ۹۳۱ میلادی به قتل رسیدو مرداویج بر سرزمین‌های زیر فرمان وی یعنی ری، قزوین، ابهر، گرگان و طبرستان چیره شد. مرداویج پس از این پیروزی ماکان بن کاکی را شکست داد و سرزمین‌های زیر سلطه او را نیز ضمیمه متصرفات خود کرد. اگرچه ماکان با کمک متحدانش دوبار کوشید تا طبرستان را بازستاند، اما موفق نشد و شکست خورد و به خراسان پناهنده شد. بنابر نظر نویسنده لب‌التواریخ ماکان به دست قرمطیان کشته شد. در اتعاظ الحنفا آمده‌است که قرمطیان پس از کشته شدن اسفار به اوج قدرت و شکوفایی خود رسیدند، درحالی که بغدادی و خواجه نظام‌الملک می‌نویسند: هنگامی که که ابوحاتم رازی فرمان‌روای اسماعیلیان و قرمطیان شد، اسفاربن‌شیرویه و مرداویج زیر نفوذ او قرار گرفتند و مدتی بر آیین اسماعیلیان ماندند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
کشاکش مردآویج با خلیفه



مرداویج خواهرزاده خود ابوالکرادیس را با لشکر بسیار به فتح همدان گسیل داشت. حکومت همدان از طرف خلیفه به ابوعبدالله محمدبن خلف واگذار شده بود و او عده‌ای از لشکریان خلیفه را در اختیار داشت. در نبردی که میان این دو نیرو درگرفت مردم همدان به سبب ناخرسندی از سپاه گیل و دیلم به یاری عامل خلیفه شتافتند، در نتیجه سپاه مرداویج شکست خورد و خواهرزاده او همراه چهارهزار تن دیگر به قتل رسیدند. پس از کشته شدن ابوالکرادیس بازمانده سپاه مرداویج بازگشتند. وی برای انتقام از مردم ری با سپاهی عازم همدان شد و آن‌جا را به تصرف درآورد و گروه بی‌شماری را به سبب کمک به نماینده خلیفه کشت. بنابه روایت مسعودی، در نخستین روز نبرد در حدود چهل هزار مرد کشته شدند. کشتار سه روز به درازا کشید و شهر نیز تاراج گشت. مرداویج پس از گشوده شدن شهر، خون مردم را مباح کرد و به زنان‌شان دست یازید و هرکه را در شهر بود نابود کرد. تاجایی که گفته‌اند فرمان داد تا بند پاجامه هر یک از کشته‌های دیلمی را بردارند و سی‌هزار بند پاجامه گرد آمد. فریاد این بیداد به بغداد رسید و مقتدر، خلیفه عباسی در سال ۳۱۹ هجری/۹۳۱ میلادی سپاهی به فرماندهی هارون بن غریب به جنگ مرداویج فرستاد، ولی این سپاهیان در محلی میان قزوین و همدان شکست خوردند.

مرداویج سر آن داشت تا بغداد را بگیرد. خلافت را براندازد و دولت عرب را از میان ببرد و پادشاهی ایرانیان را دوباره برقرار سازد و خود را شاهنشاه بنامد. خلیفه که از پیشروی وی تا خوزستان بیمناک بود، تصمیم گرفت با میدان دادن به برادران بویه زمینه ضعف مرداویج را فراهم آورد غافل از اینکه روزی آل بویه یکی از دشمنانش خواهند شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سرانجام مردآویج



درباره انگیزه کشته شدن مرداویج آرای گوناگونی توسط مورخان معاصر او، از آن میان مسعودی و صولی بیان شده‌است. کامل‌ترین شرح ازآن نویسنده تجارب‌الامم است. ابوعلی مسکویه می‌گوید: او ترکان را خوار می‌شمرد و به آنان اعتماد نداشت و یاران دیلمی خویش را می‌نواخت و برعکس به غلامان ترک سخت می‌گرفت. ابوعلی مسکویه شرح مارجرا را آن‌سان که از استادش ابوالفضل‌بن عمید شنیده بود نقل می‌کند. در شمار لشکریان او گذشته از مزدوران، غلامان زرخرید ترک نیز یافت می‌شدند. یک بار تنی چند از این غلامان که تا پاسی از شب سرگرم تیمار اسبان بودند با همهمه‌ای مرداویج را از خفتن بازداشتند. مرداویج بر انان خشمناک شد و به فرمان وی انان را افسار زدند و همانند اسبان در طویله بستند. این توهین سبب تحریک غلامان ترک شد، پس برای کشتن او هم‌آواز شدند. هنگامی که مرداویج وارد گرمابه شد، از نگهبان ویژه او خواستند تا سلاح او را به درون نبرد (او بر این عادت بود که همیشه یک دشنه در دستمال به درون گرمابه می‌برد)، سپس خود به گرمابه رفته به مرداویج حمله‌ور شده و او را به قتل رسانیدند.

در الاوراق صولی انگیزه کشته شدن مرداویج به گونه دیگر آمده‌است. مرداویج سپاهیان خود را به دو گروه کرده بود. گیلیان و دیلمیان هم‌میهنان و ویژه‌گان او بودند که ری را به دست ایشان گشوده بود. دیگر ترکان خراسان بودند. پس گروهی از ترکان را برکشید و درنتیجه دیلمیان از او گله‌مند شدند، او در پاسخ می‌گفت من ترکان را برای پشتیبانی از شما آورده‌ام تا پیشاپیش شما بجنگند. شما ویژه‌گان من هستید. من از شما و برای شما هستم. چون این سخنان به ترکان رسید، برای کشتن او هم‌داستان شدند و او را در گرمابه کشتند.

داستان خاک‌سپاری مرداویج را ابومخلد عبدالله بن یحیی که از خدمت‌گزاران و دولت‌مردان مرداویج بود چنین یاد کرده‌است: هنگامی که تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوش‌تر از آن روز ندیدم، همه گیلیان و دیلمیان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند. او می‌گفت برادر مرداویج نیز با ایشان پیاده آمد. می‌گفت: من هیچ سپاه ندیده بودم که پس از مرگ فرمان‌روا، بی هزینه درم و دینار مردان و سربازانش این‌چنین به او وفادار بمانند که ایشان بدین شکل به برادرش وُشمگیر پیوستند. کشته شدن مرداویج به دست ترکان نمونه کوچکی از شورش‌های محلی ترکان و پیش‌درآمد چیره‌گی ایشان بر آذربایجان بود. آنان مرداویج را با الهام گرفتن از بغداد به نام ملحد کشتند. بنابر نظر صولی می‌توان نتیجه گرفت که کشتن مرداویج یک مسأله اجتماعی بوده‌است، مسعودی نیز تایید می‌کند که هنگامی که مرداویج می‌خواست به بغداد رود و خلیفه را دستگیر کند به قتل رسید. ابوعلی مسکویه و مسعودی هردو، خلیفه را در کشتن مرداویج سهیم می‌دانند. اینان و دو تن از غلامان او بجکم و توزون را نام می‌برند. این دو بودند که از کینه ترکان نسبت به مرداویج بهره جستند و پس از کشته شدن مرداویج به عراق گریختند و در شمار سپاهیان خلیفه درامدند و اندک زمانی به مقام امیرالامرایی رسیدند.




دوران از ۳۱۶ تا ۳۲۳

تاجگذاری ۳۱۶ قمری

لقب(ها) ابوالحجاج مرداویج بن زیار

زادروز دیلم(فومن=فومنات قدیم)

مرگ ۳۲۳

محل مرگ اصفهان

آرامگاه قلعه گبری، ری

پیش از وشمگیر

پس از -اسفار بن شیرویه

دودمان زیاریان

پدر زیار

دین زردشت (به ظاهر اسلام را پذیرفته بود)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ماکان کاکی



ماکان کاکی (متوفی ۲۱ ربیع‌الاول ۳۲۹ (قمری) مصادف با ۲۵ دسامبر سال ۹۴۰ میلادی) یک رهبر نظامی دیلمی فعال در شمال ایران (خصوصاً طبرستان و خراسان) در اوایل قرن دهم میلادی بود. او بر طبرستان نفوذ یافت و آن سرزمین را هم به زیر فرمانروایی خود آورد. او همچنین توانست سرزمین ری را تسخیر کند. در سال ۳۲۹ هجری میان او و نصر دوم سامانی نبردی سخت درگرفت. ماکان در این نبرد شکست خورد و در تاریخ بقتل رسید و خبر کشته شدن او بوسیله کبوترنامه بر که بر پایش جمله «ماکان فصار کاسمه» را بسته بودند تا سبک باشد به نصر سامانی در بخارا رسانیده شد. توضیح آن‌که «ماکان» اگر به عنوان واژه‌ای عربی خوانده شود به معنی «نابود» است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
وُشمگیر پسر زیار



وُشمگیر پسر زیار دومین فرمانروای زیاریان است که پس از کشته شدن برادرش مرداویج به حکومت رسید. وی پیش از مرگ مرداویج، از جانب او فرمانروای ری بود. وشمگیر پس از بر تخت نشستن دچار درگیری با سامانیان و بوییان شد. در این درگیری‌ها و نبردها سرزمین‌های ری، گرگان و اصفهان از دست او بیرون رفت و تنها طبرستان برای وی باقی ماند. وشمگیر از سامانیان درخواست کرد که او را کمک کنند تا با آل‌بویه بجنگد ولی سامانیان درخواست او را نپذیرفتند و او خود نیز نتوانست کاری از پیش برد. وی در سال ۳۵۶ هجری درگذشت و پسرش بیستون به جای او نشست.

درباره زیاریان نوشته‌اند که ایشان از اهالی گیلان بوده‌اند و نسبت خاندانشان به آغش وهادان می‌رسد که در زمان کیخسرو حاکم گیلان بوده. همچنین عده‌ای وردانشاه گیلانی را جد زیار می‌دانند. گویا همسر زیار نیز دختر «تیدای پادوسپان» بوده و دایی او استندار هروسندان، حاکم پادوسبانی، بوده‌است.

وُشمگیر نامی ترکیب شده از «وُشم» و «گیر» می‌باشد. وشم در زبان گیلکی تلفظی از وشوم است که در فارسی به معنای بلدرچین می‌باشد و به همراه ماده مضارع فعل «گرفتن»، یعنی «گیرندهٔ بلدرچین». احتمال دارد که به جهت علاقه و مهارت وی در شکار بلدرچین، وشمگیر لقب نهاده بودندش. وشمگیر برادر کوچک‌تر مردآویج، ابتدا کشاورزی ساده بود که توسط برادرش به کارهای حکومتی رسیده و در زمان مرگ او والی شهر ری بود.



پس از مرگ مرداویج، در سال ۳۲۳ هجری در اصفهان، لشکریان او جنازه‌اش را به سمت ری بُردند و وشمگیر پابرهنه به پیشباز آن‌ها رفته و پس از دفن مرداویج، با لشکریان بیعت نمود. پس از رسیدن وشمگیر به حکومت زیاریان، مخالفین و دشمنان او از همه سو به قصد تصاحب حکومت آماده مبارزه شدند. سپاهیان دیلمی خوزستان نظیر «شیرج بن لیلی»، «بلقسم بن بانجین» و «ابن وهبان» نیز نیز وشمگیر رفته و او ابن وهبان قصبانی را به وزارت برگزیده و دو تن دیگر را برای نگهداری گرگان و طبرستان فرستاد.




این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
جنگ‌های وشمگیر
لشکرکشی سامانیان و بوییان



ابتدا نصر بن احمد سامانی دستور داد که سپهسالار خراسان، محمد بن مظفر چغانی، از نیشابور به قومس حمله کند و به ماکان دستور داد از کرمان به لشکر چغانی بپیوندد تا با همدیگر گرگان و ری را نیز فتح کنند. ماکان زودتر از چغانی به دامغان رسید و به جنگ بلقسم بن بانجین شتافت ولی شکست خورده و پس از بازگشت چغانی با هم به نیشابور بازگشتند؛ در آنجا امیر سامانی او را حاکم نیشابور نمود.

پس از به حکومت رسیدن وشمگیر، حسن بویه، که نزد مرداویج به عنوان گروگان بود، از ری گریخت و نزد برادرش در شیراز رفت، سپس با لشکر مجهزی به اصفهان و همدان دیگر شهرهای جبال حمله کرده و یکی یکی آن‌ها را برای دودمان بوییان فتح نمود. از سوی دیگر وشمگیر با آماده سازی لشکری به مقابله با او شتافت و نبردهایی در شهرهای اصفهان، همدان، کاشان، قم، کرج، ری، قزوین و... رخ داد. علی بویه نیز خلیفهٔ عباسی را مجبور کرد که سپاهیان بصره را برای مقابله با وشمگیر راهی میدان نبرد کند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اتحاد با ماکان



در سال ۳۲۴ قمری بلقسم که حاکم گرگان بود، در میدان گوی بازی درگذشت و «ابراهیم بن کوشیار» برتخت وی تکیه زد. در این زمان وشمگیر با فرستادن نامه‌ای به ماکان، حکومت گرگان و طبرستان را به او پیشنهاد کرد. ماکان که سال‌های بسیاری را در انتظار حکومت بر این شهر گذرانده بود، مخفیانه با وشمگیر توافق کرده و در سال ۳۲۵ به حکومت گرگان نشست.




قیام ابوموسی بن بهرام




در دیلم شخصی به نام ابوموسی بن بهرام علیه وشمگیر بن زیار شورید. وشمگیر نیز لشکریان طبرستان را به «ابی داود اسفاهی بن آخُریار» سپرد تا با ابوموسی مقابله کند؛ او نیز به کمک «ابوجعفر محمد بن احمد الناصر» رفته و به همراهی او راهی میدان کارزار شد. پس از شکست شورشیان، وشمگیر حکومت دیلمان و چالوس و مناطق اطراف را به «احمد بن سالار» سپرده و به ترتیب محمد بن احمد الناصر و ابی داود را حاکمان شرع آمل و ساری کرد؛ از قضا در همین سال با تغیان رودخانهٔ تجن شهر ساری ویران شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
قضیهٔ آذربایجان





در سال ۳۲۶ «لشکری بن مردی» که از عوامل وشمگیر در جبال بود، با سپاه بزرگی به آذربایجان حمله کرد و «دیسیم بن ابراهیم کُرد»، حاکم آذربایجان، را شکست داده و اردبیل که پایتختش بود را تصرف نمود. دیسیم پس از شکست‌های متوالی نزد وشمگیر رفته و کمک خواست. وشمگیر نیز حاضر شد در مقابل پرداخت صد هزار دینار خراج سالانه و تغییر خطبه به نام زیاریان و بازفرستادن سپاهیان و تأمین هزینه‌شان، به او کمک کند. پس از حاصل شدن توافق آن‌ها، دیسیم توانست لشکری را کشته و سپاهش را در ارمنستان شکست دهد.




نبرد با بوییان در اصفهان و سامانیان در گرگان





پس از آن که وشمگیر توانست اوضاع گرگان و شرق ایران را آرام کند و آذربایجان را مطیع سازد، به مقابله با بوییان شتافت و توانست در سال ۳۲۷ هجری آل‌بویه را شکست داده و اصفهان را فتح کند و با اخراج حسن بویه، خطبه به نام خود کند. وی پس از این پیروزی لشکریان را به قلعه الموت فراخواند و با فتح آن استحکامات، حکومت خود را پابرجا کرد.

پس از خیانت ماکان به دربار سامانیان، امیر سامانی در سال ۳۲۸ هجری ابوعلی چغانی (سپهسالار خراسان) را به سوی گرگان گسیل داشت و چغانی بدون خبر یافتن ماکان توانست تا نزدیکی گرگان پیشروی کند و با محاصره هفت ماهه گرگان، ماکان را مجبور نمود تا از وشمگیر کمک بخواهد. وشمگیر سرداران خود، ابی‌داود سفاهی و شیرج بن لیلی، را به کمک او فرستاد اما شیرج بن لیلی که ناکام مانده بود، واسطهٔ صلح طرفین شده و اجازه گرفت تا ماکان از شهر خارج شود و به طبرستان برود و در عوض چغانی گرگان را گرفته و برای امیر سامانی، نصر بن احمد، فتح‌نامه بفرستد. با اعزام تمام لشکریان زیاری به گرگان، شهر اصفهان نیز خالی از سپاهیان شد. این مسئله طمع بوییان را برانگیخت و حسن بویی بار دیگر بدون مقاومتی توانست حکومت شهر را بدست گیرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 8 از 23:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  22  23  پسین » 
ایران

تاریخ ایران از پایان ساسانیان تا ابتدای خوارزمشاهیان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA