انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 9 از 23:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  22  23  پسین »

تاریخ ایران از پایان ساسانیان تا ابتدای خوارزمشاهیان


مرد

 
اتحاد مخالفان؛ فتوحات عمادالدوله دیلمی



ابوعلی چغانی مدتی در گرگان مانده و ویرانی‌های حاصله از جنگ را بازسازی کرد سپس «ابراهیم بن سیمجور» را به جای خود نشاند. از طرفی عمادالدوله علی بن بویه به چغانی نامه‌ای نوشته و از خواست تا با حمله مشترکانه به شهر ری، کار حکومت وشمگیر را یک‌سره کنند. پس از این اتحاد، چغانی به سمت دامغان و علی بن بویه به سمت ری حرکت کردند. وشمگیر با آگاهی از این اتحاد، لشکریانش را گردآوری نموده و ماکان، که در ساری فرمان می‌راند، را از طبرستان نزد خود خواند؛ ماکان حسن بن فیروزان را جای خویش نشانده و به ری رفت. از سوی دیگر چغانی و علی بویه در نزدیکی ری به هم پیوستند. سرانجام دو لشکر در محرم سال ۳۲۹ به مصاف هم رفتند و در این جنگ ابوعلی چغانی موفق شد قلب سپاه وشمگیر را محاصره کند و در فرصت پیش آمده، ماکان بن کاکی، که در قلب سپاه بود، کشته شد. وشمگیر از معرکه گریخته و از لاریجان به آمل رفت. چغانی هم سر ماکان و دیگر سران سپاه وشمگیر را به بخارا فرستاد. گفته شده که تلفات لشکریان وشمگیر در این نبرد شش هزار نفر بوده‌است.

پس از شکست وشمگیر و فرار او به طبرستان، عمادالدوله علی بویه ابتدا به ری رفت و تا پایان زمستان آنجا ماند سپس توانست از دور بودن مقر حکومت سامانیان استفاده کرده و زنجان، ابهر، قزوین، قم، کرج، اراک، همدان، نهاوند، دینور و تا مرز حلوان را گشوده و بر همه جا عامل و حاکمی مقرر کرده و باج گرفت. ولیکن بدان جهت که بوییان توان نبرد با سپاه سامانی را در خود نمی‌دیدند، به قلمروشان تعرضی نمی‌کردند و نتیجتاً سامانیان هم با مشکل چندانی روبرو نشدند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ماجراهای حسن فیروزان





پس از آن‌که وشمگیر از معرکهٔ جنگ گریخت، به طبرستان رفت تا پس از تجدید قوا به ری بازگردد. حسن بن فیروزان، که پسر عموی ماکان بن کاکی بود، به همراه عدهٔ دیگری وشمگیر را عامل قتل ماکان خوانده و از پذیرفتن وی امتناع کردند. وشمگیر نیز در پاسخ شیرج بن لیلی را به ساری فرستاد و پس از فرار حسن فیروزان به گرگان وشمگیر به این شهر رفته و حسن فیروزان را ناگزیر به عراق کشاندند. حسن فیروزان در عراق به ابوعلی چغانی پیوست و او را تحریک کرد تا به گرگان لشکر کشد. در سال ۳۳۱ هجری قمری، با لشکرکشی چغانی به گرگان، وشمگیر به ساری عقب‌نشینی کرده و چغانی هم این شهر را چندین ماه در محاصره قرار داد ولی با رسیدن فصل زمستان دو گروه متخاصم تصمیم به صلح گرفته و وشمگیر فرزند خود، سالار بن وشمگیر، را به عنوان گروگان به ابوعلی سپرده و خطبه به نام امیر سامانی کرد. پس از این ماجرا ابوعلی چغانی، حسن فیروزان و سالار وشمگیر به سمت خراسان روانه شدند.

در همین زمان امیر نصر دوم سامانی در بخارا درگذشت و حسن فیروزان، که از اتفاقات پیش‌آمده ناراضی بود، فرصت را غنیمت شمرده و با غارت تجهیزات و وسایل ابوعلی به همراه سالار وشمگیر به گرگان رفت و گرگان، دامغان و سمنان را فتح کرد. از طرفی وشمگیر از بازگشت ابوعلی چغانی بهره بُرده و توانست بار دیگر شهر ری را فتح نماید. بدین ترتیب حسن فیروزان و وشمگیر متحد شده و سالار نزد پدرش بازگشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دورهٔ جدید جنگ‌های آل‌بویه با وشمگیر و ایجاد اتحاد زیاری-سامانی





در ادامهٔ سال ۳۳۱ هجری، رکن‌الدوله حسن بویه بار دیگر از اصفهان به قزوین رفته و قصد کرد تا با استفاده از ضعف وشمگیر، ری را تسخیر نماید. وشمگیر که توان مقابله با بوییان را نداشت، دوباره به سمت طبرستان گریخت. چند تن از سردارانش به نام‌های «شیرمرد» و «گردگیر» به لشکر بوییان پیوستند و حسن بویه با اعمال شکنجه از عمال وشمگیر مال طلب کرد. از این جمله افراد نام «ابوعلی کاتب»، «احمد بن محمد العمری»، «ابوعمرو زریزادی» و «ابولحسن مامطیری» در تاریخ آمده‌است.

وقتی وشمگیر به طبرستان بازگشت، با خیانت مجدد حسن فیروزان روبرو شد و در نبردی از او شکست خورد. وی که تنها راه چاره را دربار سامانی می‌دید، از طریق جبال قارن نزد اسپهبد شهریار بن شروین، فرمانروای باوندیان، رفت و سپس با خانواده و متعلقات خود به سمت بخارا حرکت کرد. در راه با ابوعلی چغانی برخورد کرده و چغانی که مأمور فتح ری شده‌بود به راه خود ادامه داد و او را به بخارا گسیل داشت ولی خود چغانی در نزدیکی ری با خیانت یارانش روبرو شده و گریخت.

نوح بن نصر، امیر جدید سامانیان، در بخارا از وشمگیر استقبال کرده و وشمگیر برای تجدید قوا مدتی در آنجا ماند. در طبرستان نیز حسن فیروزان توانست اسفاهی، سردار وشمگیر، را بکشد و با ایجاد پیوند زناشویی با دربار آل بویه، متحد آنان گردد. سرانجام در سال ۳۳۳ هجری، نوح سامانی یکی از سرداران تُرک خود به نام «منصور بن قراتکین» را با وشمگیر همراه کرد تا با سی هزار نفر بتواند دروازهٔ گرگان را بگشاید. ابوعلی چغانی که به نیشابور رفته بود نیز در این زمان دستور یافت که به کمک قراتکین برود. با این اوصاف وشمگیر توانست گرگان را از حسن بن فیروزان بستاند و علی‌رغم بازگشت قراتکین به بخارا، ابوعلی چغانی ری را فتح کرده و تا ناحیهٔ جبال پیش رفت. در این هنگام نوح سامانی به شکلی ناگهانی چغانی را عزل کرده و ابراهیم بن سیمجور را به جایش نشاند. ابوعلی چغانی از این عمل آزرده شده و به دربار بوییان رفت و در آنجا با استقبال حسن بویه مواجه شد.

با فتح بغداد توسط آل‌بویه در سال ۳۳۴ هجری و همراهی خلیفهٔ عباسی با آنان، برادران بویه به اقتدار بیشتری دست یافتند. آن‌ها در سال ۳۳۵ هجری به ری و سراسر جبال چیره شدند و در سال ۳۳۶ هجری با کمک حسن فیروزان به گرگان لشکرکشی کرده و سپاهیان وشمگیر به دشمن پیوسته و شهر را به آل بویه تقدیم کردند. وشمگیر نیز برای بار دوم به خراسان رفته و گرگان در اختیار حسن فیروزان درآمد. در سال ۳۳۷ نوح سامانی بار دیگر منصور بن قراتکین را فرمان داد تا پس از آرام کردن شورش‌های انجام گرفته در نیشابور، به گرگان نیز یورش بَرَد. وشمگیر در این هنگام توانست یکی از فرزندان حسن فیروزان را گروگان گرفته و او را وادار به صلح کند اما در این زمان کدورتی که بین امیر نوح سامانی و منصور قراتکین پیش آمد باعث شد که او پس از بازگرداندن گروگانی که نزدش بود به پدر؛ به نیشابور برگردد. وشمگیر به گرگان رفته و حسن فیروزان در زوزن ماند. در این هنگام حسن بویه به سمت گرگان لشکر آراست و وشمگیر به چالوس گریخت. حسن بویه زمانی که در حال تعقیب و گریز وشمگیر بود، خبر مرگ برادرش، علی بویه، را شنید و از آنجا که می‌دانست لشکریان احتمالاً علیه فرزند او شورش می‌کنند، به سمت فارس بازگشت.

منصور قراتکین از این غیبت حسن بویه بهره بُرده و به ری، کرمانشاه و تا اصفهان حمله کرده و پس از انتخاب والی در آن مناطق به نیشابور بازگشت اما مدتی نگذشت که در آنجا درگذشت. وشمگیر نیز با ثائر بالله علوی، حاکمان علویان طبرستان، متحد شده و آمل را به او سپرد اما فرماندهان این دو علیه ثائر توطئه کردند و ثائر از شهر فرار کرد تا آن‌ها شهر را غارت کنند. رکن‌الدوله نیز از شیراز به ری بازگشت و به وشمگیر حمله کرده و وشمگیر از راه ابیورد به دربار سامانیان بازگشت. نوح سامانی این بار ابوعلی چغانی را دوباره در سال ۳۴۰ سپهسالار خراسان نامیده و دو سال بعد به جنگ حسن بویه در ری فرستاد. چغانی با حسن بویه صلح کرده و قراری تعیین شد تا در ازای حکومت بر ری بوییان هرساله دویست هزار دینار به بخارا بفرستند. امیر سامانی و وشمگیر از این صلحنامه رضایت نیافتند و چغانی از منصبش عزل شد. چغانی بار دیگر به این بهانه به حسن بویه پیوست و در سال ۳۴۳ هجری این دو از دو سمت به طبرستان تاختند تا وشمگیر دوباره ناگریز به مشهد برود. حسن بویه در این زمان از خلیفهٔ عباسی منشور امارت خراسان را خواستار شد و منشور را به نام ابوعلی چغانی نوشتند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دورهٔ آرامش





با مرگ امیر نوح دوم سامانی، فرزند او، عبدالملک بن نوح، بر مسند سامانیان تکیه زد. در همین زمان ابوعلی چغانی که به تازگی امارت خراسان را از خلیفه گرفته بود، وفات یافت. در زمان فرمانروایی عبدالملک سامانی، وشمگیر توانست طبرستان و گرگان را فتح کرده و مدت شش سال را به آرامی حکومت کند تا آن‌که در ۳۵۱ هجری حسن بویه برای چندمین بار با سه هزار نفر به طبرستان یورش بُرد. این بار وشمگیر به گیلان رفت و با سر و سامان دادن لشکریانش توانست دوباره طبرستان و گرگان را فتح کند.

«لنگر پسر وشمگیر» در این دوره از جانب پدرش در گیلان امارت داشت؛ با مرگ «سیاه گیل بن هروسندان»، پسردایی وشمگیر که از خاندان پادوسبانی بود، او دست به گسترش قلمروش زده و «ابوالقاسم حسین الثائر بالله» را اسیر کرده و پس از کور کردنش، او را نزد پدر فرستاد. حسن بویه پس از این اتفاق شخصی به نام «ابومحمد الحسن الناصر» را به مبارزه علیه لنگر فراخواند. لشکریان ابومحمد توانستند هوسم را فتح کرده و در ۳۵۳ هجری لنگر را در یک نبرد بکشند.




شورش مهدی زیدی





در سال‌های ۳۵۵ و ۳۵۶ هجری، فردی به نام «ابوعبدالله المهدی‌الدین الله زیدی» توانست حمایت مردمان گیلان و دیلمان را جلب کرده و با صدور حکم جهاد علیه وشمگیر و کشیدن مردم عراق به این معرکه، منطقهٔ گیلان را از چنگ زیاریان بیرون بکشد. او حتی دایعهٔ حکومت بر طبرستان را نیز داشت که موفق بدین عمل نشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
آخرین طمع وشمگیر و افسانهٔ مرگش





وشمگیر خیالش بابت طبرستان راحت شد ولی هنوز در آرزوی حکومت بر ری بود. بزرگترین مانع او حسن بویه بود. وشمگیر در این زمان شکایت‌نامه‌هایی علیه آل‌بویه برای منصور یکم سامانی می‌فرستاد و از طرفی با فتح کرمان توسط یکی از پسران بویه، حاکم پیشین آن شهر با رفتن به بخارا، امیر سامانی را تحریک به مبارزه علیه آل‌بویه می‌نمود. سرانجام امیر سامانیان، با لشکری که مرکب از چند سردار بود، تصمیم گرفت به ری حمله کند و از وشمگیر دعوت به همکاری کرد. وشمگیر فرماندهی لشکری که منصور گسیل داشته بود را برعهده گرفت. در جبههٔ مقابل نیز حسن بویه از دیگر بزرگان خاندان بویه کمک خواسته و خود اهل و عیالش را به اصفهان فرستاد. عضدالدوله دیلمی از کرمان به سوی خراسان حرکت کرد و در عقب لشکر سامانی به سمت ری رفت. وشمگیر نیز این هنگام در گرگان لشکرش را آمادهٔ نبرد می‌کرد.

روایت مرگ وشمگیر چنین است که در روز ۱ محرم سال ۳۵۷ هجری قمری عده‌ای از منجمان او را از سوار بر اسب شدن منع کردند. او آن روز هنگام نماز پیشین، برای دیدن هدایای ارسالی توسط امیر سامانی رفته بود که اسبی زیبا را یافته و هوس کرد سوار آن شود. او هنگام تاختن با اسب، در نیزاری با یک گراز زخمی مواجه شد؛ آن گراز به اسب حمله کرده و وشمگیر با سر به زمین افتاده و درگذشت





دوران ۳۱۳ تا ۳۴۶ خورشیدی برابر ۹۳۵ تا ۹۶۷ میلادی

لقب(ها) ظهیرالدوله ابومنصور

زادگاه دیلم

مرگ ۱ محرم ۳۵۷
۹۶۷ میلادی

محل مرگ گرگان

پیش از بیستون

پس از مرداویج

دودمان زیاریان

پدر زیار

مادر دختر تیدای پادوسپان

فرزندان لنگر، سالار، بیستون و قابوس

دین اسلام
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
بیستون بن وشمگیر



بیستون بن وشمگیر ملقب به ظهیرالدوله سومین فرمانروای زیاری بود که پس ار مرگ پدرش وشمگیر در سال ۳۵۶ هجری به این مقام رسید. او در دوران فرمانرواییش مانند پدر خود به زدوخورد با آل بویه پرداخت ولی او نیز نتوانست کاری از پیش برد و در آخر با آنان از در آشتی درآمد. بیستون در سال ۳۶۶ مرد و برادرش قابوس جانشین وی شد.



ترتیب شاه آل زیار

زمان حکومت از ۳۵۶ تا ۳۶۶

شاه پیشین وشمگیر

شاه بعدی قابوس پسر وشمگیر

درگذشت ۳۶۶
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
قابوس بن وشمگیر
نمایی از برج قابوس بن وشمگیر (در شهر گنبد کاووس)






قابوس بن وشمگیر بن زیار دیلمی ملقب به شمس المعالی، از امیران سلسلسهٔ زیاری، شاعر و خوشنویس بود. وی صاحب گرگان و طبرستان و فرزند امیر وشمگیر بن زیار بود.

اولین پادشاه دیلم لیلی بن نعمان بود که در ایام نصر بن احمد سامانی بر نیشابور مستولی گردید. پس از او اسفار بن شیرویه به حکومت رسید.

در ۳۶۷ ه. ق. پس از برادرش بیستون در شهر جرجان (شهری در مکان فعلی گنبد کاووس امروز) به تخت نشست. در همین سال رکن‌الدوله فرمانروای آل‌بویه نیز درگذشت و سرزمین‌های تحت حکومت او میان سه پسرش عضدالدوله و مویدالدوله و فخرالدوله تقسیم شد. عضدالدوله و مویدالدوله با فخرالدوله اختلاف پیدا کردند و بین آن‌ها جنگ درگرفت. فخرالدوله به طبرستان گریخت و به قابوس که شوهرخالهٔ او بود پناه برد. عضدالدوله و مویدالدوله به قابوس پیغام فرستادند که فخرالدوله را به ایشان تحویل دهد. قابوس نپذیرفت و عضدالدوله به طبرستان و گرگان لشکرکشی کرد اما قابوس تاب مقاومت نداشت و در جنگی کوتاه‌مدت در نزدیکی استرآباد شکست خورد و در ۳۷۱ ه. ق. پس از چهار سال حکمرانی از حکومت معزول و با فخرالدوله به خراسان گریختند. قابوس نزدیک به ۱۸ سال(۳۷۱ - ۳۸۸) از حکومت محروم بود و در خراسان در پناه سامانیان زندگی می‌کرد. در تحولات بعدی و با مرگ عضدالدوله و سپس فخرالدوله و ضعیف شدن حکومت آل بویه او با کمک یاران دیلمی و طبری خود به گرگان حمله کرد و توانست گرگان را از آل‌بویه پس بگیرد و در ۳۸۸ ه. ق. دوباره به تخت نشیند. او تا سال ۴۰۳ ه. ق. حکومت کرد و دامنه متصرفات خود را از سوی مغرب گسترش داد.

در سال ۴۰۳ ه. ق. قابوس پرده‌دار مخصوص خود را که مردی بی‌آزار و محبوب لشکر بود کشت. لشکریان به خاطر این کار او شورش کرده او را به زندان انداختند و کشتند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
هنر و منش قابوس وشمگیر





قابوس وشمگیر از سویی ادیب و خوش‌نویس بود و در نظم و نثر به عربی و فارسی سرآمد روزگار خود بود اما از سوی دیگر بسیار خشن و سنگ‌دل بود. لغت‌نامه دهخدا در باره او نوشته‌است: «قابوس مردی درشت‌خو و بی‌رحم و با خشم و غضب بود و به آسانی حکم به کشتن می‌داد و به اندک سوءظنی دست به قتل هر بیگناهی می‌زد، و بهمین علت جمعی بسیار بدست او کشته شدند و کینهٔ او در سینهٔ غالب سران لشکری جا گرفت.» و در چند سطر پایین‌تر می‌نویسد:«قابوس مشهورترین افراد خاندان زیاری است چه او مردی فاضل و ادیب و فضل‌دوست و خوش‌خط بود. گویند صاحب بن عباد هرگاه خط او را دیدی گفتی اهذا خط قابوس او جناح طاوس. در انشاء نثر عربی با بهترین بلغای این زمان دم برابری می‌زد و در شعر فارسی و تازی هر دو ماهر بود.»

در هر حال او از دانشمندان و ادبای عصر خود حمایت می‌کرد و ابوریحان بیرونی چند سال را در دربار او گذراند و کتاب معروف خود آثارالباقیه عن القرون الخالیه را در سال ۳۹۰ ه. ق. در گرگان (جرجان) نوشت و به قابوس تقدیم کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
آثار قابوس وشمگیر

از او اشعار زیادی به جا نمانده‌است ولی نامه‌های او را ابوالحسن علی بن محمد یزدادی در کتابی به نام کمال البلاغه گردآوری کرده‌است و قسمت‌هایی از آن را محمدبن اسفندیار در تاریخ طبرستان نقل کرده‌است.



کار جهان



کار جهان سراسر آز است یا نیاز***من پیش دل نیارم آز و نیاز را
من هشت چیز را ز جهان برگزیده‌ام***تا هم بدان گذارم عمر دراز را
شعر و سرود و رود و می‌خوشگوار را***شطرنج و نَرد و صیدگه و یوز و باز را
میدان و گوی و بارگه و رزم و بزم را***اسب و سلاح و خُود و دعا و نماز را





نصیب دل



شش چیز در آن زلف تو دارد مسکن***پیچ و گره و بند و خم و تاب و شکن
شش چیز دگر از آن نصیب دل من***عشق و غم و درد و رنج و تیمار و محن
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مقدمات و اسباب درگذشت





ابو سعد آبی در تاریخ خود گوید که در ماه ربیع الآخر سال ۴۰۳ بر سر زبانها افتاد که قابوس مرده‌است و بعد از آن خبر رسید که نمرده بلکه از پادشاهی افتاده‌است. سبب آن بود که در کشتن زیاده روی می‌کرد و در تأدیب و اقامه سیاست مرزی نمی‏شناخت جز گردن زدن و کشتن. فرقی هم نمی‏کرد حتی اگر خویشاوند نزدیک بود یا از خواص‏ دولت. هیچ کس از افراد مردم از سران لشکرش شکایتی نمی‏کرد مگر اینکه آن سردار را می‏کشت بی آنکه تحقیق کند که آیا آنچه می‏گویند راست است یا دروغ. لشکر و حاشیه از کردارهای او به جان آمدند و بر جان خود بیمناک شدند. پس با یکدیگر در نهان رای زدند و سوگند خوردند که او را به ناگاه فروگیرند. قابوس قلعه‌ای ساخته بود بس استوار به نام شمر آباد و در آن می‏زیست و دست یافتن بدان دشوار بود. شبی به قلعه هجوم بردند ولی نتوانستند کاری کنند اما می‏دانستند که فردا این راز گشوده خواهد شد و همه طعمه تیغ خواهند گشت.

پس شایع کردند که قابوس مرده‌است. با این خبر همه اسب‌ها و قاطرهایش به غارت رفت و او نتوانست از آنجا که بود بگریزد. ابو العباس غانمی را به همدستی با توطئه گران متهم نمود و فوری کشت. سران لشکر فرزندش منوچهر را، که در طبرستان بود، فراخواندند و گفتند اگر دیر بیاید دیگری را پادشاه می‌کنند. منوچهر فوری آمد. این خبر به قابوس رسید و به ناچار با چند تن از آنان که به او وفادار مانده بودند رهسپار بسطام شد ولی او را گرفتند و به یکی از قلعه‌ها بردند. اکنون منوچهر پادشاه بود و او را فلک المعالی لقب دادند. پدرش شمس المعالی بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 9 از 23:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  22  23  پسین » 
ایران

تاریخ ایران از پایان ساسانیان تا ابتدای خوارزمشاهیان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA