انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 1 از 14:  1  2  3  4  5  ...  11  12  13  14  پسین »

Mazandaran | مازندران


مرد

 
درود


درخواست تاپیکی در تالار ایران دارم


نام تاپیک:مـــــازنـــــدرانـــــــــــــ | mazandaran


توضیحات:بررسی استان مازندران از لحاظ قومی،فرهنگی،اقتصادی و ...


تعداد صفحات:بیش از ۶ صفحه



کلمات کلیدی:

استان مازندران + مازندران+ طبرستان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
استان مازندران




مازندران (به مازندرانی: مازندرون یا مازرون) دربارهٔ این پرونده تلفظ راهنما·اطلاعات استانی در شمال ایران و در کرانه‌های جنوبی دریای مازندران می‌باشد. شهرستان ساری بزرگترین شهر از لحاظ وسعت و مرکز مازندران است و شهرستان ساری پرجمعیت ترین شهرستان مازندران می‌باشد. این استان هم مرز با استان‌های گلستان، سمنان، تهران، البرز، قزوین و گیلان می‌باشد.قله دماوند مرتفع‌ترین قله ایران در مازندران و در شهرستان آمل قرار دارد. این استان از لحاظ جاذبه‌های گردشگری وجذب توریست رتبه یک را در ایران دارا است و از جنگل،دشت،کوه و دریا سود بسزایی می‌برد. مازندران بلندترین (دماوندکوه) و پست ترین(دریای مازندران) نقاط ایران را در خود جای داده است. این استان یکی از پرجمعیت‌ترین مناطق از لحاظ تراکم جمعیتی و یکی از غنی‌ترین آنها از لحاظ منابع گوناگون زیرزمینی می‌باشد. این استان دارای 22 شهرستان است. مازندران قدیمیترین مردم را در جهان از نظر یک جا نشینی دارد. روز ۱۴ آبان هم روز مازندران نام گذازی شده است.

مردم مازندران به زبان مازندرانی یا تبری و فارسی سخن می‌گویند. مازندران با جمعیتی بیش از (۳) میلیون نفر و حدود ۴/۳ درصد جمعیت کشور از وسعتی معادل ۱/۴۶درصد ایران برخوردار است. اما قرار گرفتن آن در ساحل جنوبی بزرگترین دریاچه جهان موسوم به دریای مازندران یا کاسپین یا خزر و همجواری با چهار کشور ساحلی این دریا یعنی ترکمنستان، قزاقستان، روسیه و آذربایجان از یک سو و قرار گرفتن در شمال کلان شهر تهران (پایتخت ایران) از موقعیت جغرافیایی استراتژیکی برخوردار است. امتیاز حمل و نقل دریایی با کشورهای همسایه از طریق بندر قدیمی نوشهر، و منطقه ویژه و جدید امیرآباد بهشهر و اسکله نفتی نکا در شرق مازندران، اتصال آن به شبکه سراسری راه آهن کشور، وجود سه فرودگاه (بین المللی) میاندرود (فرودگاه دشت ناز ساری سابق)، نوشهر و رامسر، برخورداری از سه جاده شوسه ارتباطی با استان تهران، و اقدام به سرمایه گذاری در طرح در دست ساخت بزرگراه تهران ـ شمال (نوشهر) با امکان دسترسی سریع با فاصله کوتاه ۱۲۰ کیلومتر ارتباط تهران ـ مازندران، عبور خطوط بین المللی فیبر نوری، شبکه ارتباطی بسیار قوی و گسترده‌ای را در مسیر کریدور بین المللی شمال ـ جنوب از هلسینکی (فنلاند)، به بندر لاوان (روسیه) تا ساحل دریای خزر فراهم آورده‌است. و همچنین جاده بین المللی هراز در این استان باعث ترددهای بالایی شده‌است.

دسترسی به زیر ساخت‌های مناسب ارتباطی، بهمراه تسهیلات ویژه زیر بنایی آب، برق، فاضلاب و گاز همراه با شرایط آب و هوایی معتدل، اراضی بسیار حاصلخیز، طبیعت گوناگون و مفرح ساحلی، دشتی، جنگلی و کوهستانی مساعد برای توسعه صنعت گردشگری و دسترسی به بازارهای هدف داخلی و خارجی، امکان توسعه سریع را در قالب بخشهای محوری گردشگری، کشاورزی، صنعتی و تجاری، فناوری اطلاعات و ارتباطات را یکجا در خود گرد آورده است. همچنین برخورداری از میراث فرهنگی غنی و بیشترین نرخ دانش آموختگان با تحصیلات دانشگاهی مازندران در بین استانهای کشور، شرایط مناسبی برای گسترش سرمایه گذاری داخلی و خارجی استان در سطح منطقه شمال و ایران فراهم آورده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
تاریخ طبرستان
ورود اقوام مختلف
ساکنان قدیم غرب دریای مازندران کادوسیان بودند. در منطقه میانی و شرقی دریای مازندران اقوام آنریاک - مردویی و تپورها ساکن بوده که بعدها ایرانیان آن را تپورستان و با آمدن اعراب این منطقه را طبرستان نامیدند. نمی‌توان گفت این اقوام کی و از کجا آمده‌اند اما به نظر استرابون, تپورها در حد فاصل آماردها و هیرکانیه زندگی می‌کردند. (یعنی میان آمل و گرگان امروزی) اما دیاکونف نوشته:«تپورها در هیرکانیه ساکن بودند و تحت نفوذ هیرکانیان.»مرز شرقی آنها استرآباد و مرز غربی آنها از چالوس بود. پس مازندران بخشی از تپورستان است که مرکز آن شهر تاریخی ساری بوده و هست. اراستوفن می‌نویسد:«قبیله‌هایی که در کناره دریای کاسپین بودند چنین‌اند: هیرکانیان-آماردها-آناری ها-کادوسها-آلبانیها-کاسیان.» وی هم چنین نوشته:«تپورها قبیله‌ای بودند که در سرزمین هیرکانی ساکن و جزو قبایل کنار دریا نبودند.»ظاهرا ایشان قبایل گسترده‌ای بودند که با آمدن آریایی‌ها عقب رانده شدند. در مسکوکات سلاطین مستقل مازندران که خود سکه می‌زدند نام پادشاه تاپورستان آمده‌است. قوم جل یا گل هم از سفیدرود تا لومیر سکنی داشتند که نام گیلان از نام آنها بهره‌گرفته. قوم دیگر مارد یا مازد یا آمارد که از سمت آمل به غرب سکونت داشتند و گویند نام آمل از نام آمارد گرفته شده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
سلسله‌های مازندران
آل‌قارن‌وندیان


ابتدای شاهی این سلسله در طبرستان از زمان انوشیروان خسرو اول پسر کیقباد بود که قارن پسر سوخرا را از سال ۵۶۵ میلادی و بعد رتبهٔ اسپهبدی طبرستان داد و حکومت این ناحیه را وارث به خانواده او مخصوص گردانید. به تخت نشستن قارن در مازندران را مبدأ گاهشماری تبری می‌دانند. قارن و فرزندانش در کوهستان‌های شهریار کوه و کوه قارن فرمانروایی می‌کردند، به همین دلیل آنها را جرشاه یا ملک‌الجبال می‌نامیدند. طی هجوم ارتش اعراب مسلمان به ایران و سپس روی کار آمدن عباسیان و امویان، اعراب فشارهای بسیاری به طبرستان اعمال کردند تا شاید دریچه‌ای برای فتح این بلاد بیابند ولی بی‌اثر بود یکی از حکومت‌هایی که در مقابل اعراب مقاومت می‌نمود خاندان آل‌قارنوندیان بود. این سلسله بارها با عباسیان جنگید و یا به صورت گفتگو به مناظره پرداخت ولی مشکلی از طرفین حل نمی‌شد. یکی از شاهان بزرگ قارن‌وندی وندادهرمز نام دارد. وی حدود ۵۰سال تلاش کرد تا بتواند عباسیان را نرم و راضی نماید. وی، توسط مترجمی که زبان مازندرانی را به عربی ترجمه می‌کرد، با خلیفه عباسی «مأمون» ارتباط برقرار می‌کرد. از دیگر بزرگان این خاندان مازیار است. وی جلوی گسترش اسلام در طبرستان را گرفت و با سخنانش در مقابل خلیفه رابطهٔ عباسیان را با خاندانش پایمال کرد وی هم‌زمان با بابک‌خرمدین در آذربایجان علیه حکومت وقت قیام کرد و یک بار دستگیر شد و به زندان فرستاده شد ولی پس از آزادی دوباره به مخالفت پرداخت و سرانجام در سال ۸۳۹ میلادی، درحالی که ۳۵۱ سال از تاسیس سلسله قارنوندیان می‌گذشت، مازیار با لشکرکشی‌های عظیم عباسیان به قتل رسید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
آل‌دابویه


پس از مرگ گاوباره پسرانش حکومتش نصف کردند و دابویه که فرزند بزرگتر بود در سال ۶۸۱ میلادی به حکومت گیلان و جنوب طبرستان (کوهستان‌های البرز و ساری کنونی) رسید. آل‌دابویه در زمان مهدی عباسی توسط وی برچیده شد.




پادوسبانیان


این سلسله توسط پادوسبان یکم، که برادر دابویه محسوب می‌شد، هم زمان با آل‌دابویه تاسیس گردید و با توجه به کوچک بودنش عمر بسیاری کرد و دومین سلسله بلند جهان، پس از امپراتوری آفتاب در ژاپن، محسوب می‌شود. البته قلمرو این حکام فقط رویان و کجور و لاریجان ختم می‌شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
باوندیان


قباد یکم سه پسر داشت، که کاووس ارشد بود، فرزند دوم ژم که از یک چشم نابینا بود و پسر سوم او خسرو نام داشت. کاووس تربیت یافتهٔ مزدکیان (دینی که در آن دوران رشد یافت) بود. قباد خصالی که شایسته پادشاهان است در خسرو جمع می‌دید؛ بنابراین فرزند کوچک خود را، بر پسر ارشد یعنی کاووس که علناً پیرو کیش مزدک بود، ترجیح داد و همین امر تبدیل و تغییر عقیده شاهنشاه را نسبت به این فرقه که در آغاز به آن گرویده بود، بطور وضوح آشکار می‌کند. در سال ۵۳۱ میلادی، در هنگام مرگ پدر، کاووس فرمانروای طبرستان بود. موبدان زرتشتی از پسر کوچک‌تر قباد، انوشیروان که سخت ضدمزدکی بود، پشتیبانی کردند و سرانجام خسرو انوشیروان در سنه۵۳۱ میلادی، بر تخت شاهی نشست.

یکی از ذریّه کاووس، باو نام داشت که پسر شاپور و نوهٔ کاووس به حساب می‌آمد. وی در رکاب خسرو پرویز، چند بار به پیکار رفت و از توجه شاه برخوردار شد سپس به حکومت طبرستان و آذربایجان منصوب گشت. چون شیرویه بر تخت نشست، او را به شهر استخر تبعید کرد. وی در آتشکده آن سامان گوشه عزلت گزید تا آن که آزرمیدخت او را به سپهسالاری برگزید. اما باوْ نپذیرفت تا نوبت به یزدگرد رسید و باو، این بار به درخواست شاه نزد وی رفت. پس از شکست سپاه ایران از اعراب، باو در راه خراسان از یزدگرد اجازه گرفت که به طبرستان رود و پس از زیارت آتشکده کوسان، در گرگان به وی بپیوند. باوْ در آن جا خبر قتل یزدگرد را شنید و سر بتراشید و در آتشکده مقام گرفت.

باو چندی بعد به درخواست مردم از حملات ترکان به تنگ آمده بودند، با این شرط که «مردان ولایت و زنان به بندگی او و فرزندانش را خط دهند» بیرون آمد و با بسیج سپاه توانست مهاجمان را از آن سامان براند و دولتی محلی تأسیس کند. وی پس از پانزده سال حکومت، سرانجام در ۶۰هجری قمری برابر ۶۸۰ میلادی توسط «آذر ولاش»، که مدعی حکومت بود، کشته شد و ولاش بر جای او نشست. از باو پسری به، نام سرخاب، بجا مانده بود که مادرش از ترس دشمنان او را به دیه دزا (دزدانکنار) برد و در خانه باغبانی بصورت ناشناس ادامه زندگی داد، خسرو (یکی از سپاهیان باو) بطور اتفاقی آنها را دید و شناخت و باخود به کولا(روستای پایین کولا در۶کیلومتری ساری کنونی) برد، مردم آن آبادی (کولا) که از دوست داران پدرش باو بودند این کودک هشت ساله را مورد حمایت قرار داده و باهماهنگی اهالی کوه قارن بر ولاش شبیخون زدند و انتقام سختی از او گرفتند.

از آن پس باوندیان تا سال ۱۰۰۰میلادی حکومتی یک‌نواخت و کم‌حادثه‌ای داشتند. ولی در این سال با تاسیس و رشد سلسله زیاریان رقیبی در سطح منطقه برای باوندیان به‌وجود آمد. سرانجام شاهان زیاری در سنه ۱۰۰۰میلادی مطابق با ۳۹۷هجری قمری با کشتن شهریار بن دارا این دودمان را متلاشی کردند. ولی خاندان باوندی از بین نرفت و در سال ۴۶۶هجری مصادف با ۱۱۱۳میلادی دوباره باوندیان به رهبری حسام الدوله شهریار بن قارن بن سرخاب بن شهریار بر مسند قدرت نشستند. ولی به‌همین جا ختم نشد و سپس دوباره در سال ۶۰۶هجری با حمله مغول و قتل شمس‌الملوک رستم یک‌بار دیگر هم باوندیان فروپاشید و خاندان باوندی به کوهستان پناهنده شدند.

سپس در ۶۳۵هجری یک‌بار دیگر باوندیان موفق به سرپا نگه‌داشتن حکومتشان شدند و شخصی به نام اردشیر بن کینخوار، که شاعران و مورخان بسیاری از جنگ‌آوری وی تعریف می‌کنند، به رهبری باوندیان رسید. ولی باز هم در سال ۷۵۰هجری مصادف با ۱۳۴۹میلادی از سلسلهٔ نو بنیادی به نام جلاویان شکست خوردند و متلاشی شدند. مورخان و کار شناسان مسائل تاریخی سلسله باوندیان را به سه دسته تقسیم کردند:





از حکومت باو تا دارا را شاخه کیوسیه نامیدند و همانطور که خواندید این سلسله در۳۹۷ هجری توسط زیاریان نابود شد.

از شروع حکومت حسام‌الدوله شهریار تا تصرف مازندران توسط مغلان را شاخهٔ جدیدی به نام اسپهبدیه می‌دانند.

و شاخهٔ آخر با به حکومت رسیدن اردشیر کینخوار شروع و با مرگ فخرالدوله حسن در ۷۵۰ هجری به پایان می‌رسد شاخه کینخواریه می‌نامند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
علویان طبرستان



علویان طبرستان گروهی از بزرگان اولاد علی ابن ابی‌طالب به نام ائمه علوی بایزیدی در قرن دوم هجری در طبرستان قیام کردند. حسن بن زید ملقب به داعی کبیر در سال ۲۵۰ هجری در آن ناحیه ظهور کرد و عده بسیاری از افراد ناراضی و دست‌نشاندگان خلیفه (مانند طاهریان) او را تقویت کردند. وی به دعوت و نشر آئین تشیع زیدی و طرفداری از خاندان علی پرداخت. مرکز حکومت آنان معمولاً آمل بود، انقراض آنان به دست آل زیار و سامانیان صورت گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مرعشیان


پس از برافتادن مغول مرعشیان که در مازندران پیدا شده بودند (سادات عرب که به مرعشیان مازندران معروفند) در سال ۷۶۰ه. ق میر قوم الدین مرعشی، حکومت مرعشیان را تأسیس کرد. در سال ۷۸۲ه. ق سید فخر الدین مرعشی فرزند میر قوام الدین با تصرف رستمدار (نور) قریهٔ واتاسان را در نزدیکی ناتل (پایتخت دشت رستمدار) بنا نهاد و مقر حکومت خود ساخت. اما به زودی امیر تیمور گورکانی (در ۷۸۶ ه. ق) به مازندران و رستمدار لشکر کشید و سادات مرعشی نیز از تیمور شکست خوردند.

امیر تیمور در لشکر کشی دوم خود به مازندران در سال ۷۹۴ه. ق به کلی سادات مرعشی را سرکوب کرد و بر رستمدار(نور) نیز تسلط یافت. مرعشیان به تبعید ماوراءالنهر که امیر تیمور در حقشان روا داشته بود رفتند.

قیام مرعشیان، محصول و نتیجه قیام سربداران بود که از آمل آغاز شد و این منطقه را نیز زیر چتر خود گرفت. چون شیخ خلیفه، مقتدای مذهبی سربداران - مرد پاکیزه روزگاری که از اهالی آمل بوده، پس از سیر و سلوک، راهی سبزوار شد و نطفهٔ قیام سربداران را در آن جا به بار نشاند و بعدها قیام مرعشیان، به عنوان شعبه‌ای از قیام سربداران در مازندران ایجاد شد.

مرعشیان، شیعه اثنی عشری بودند که با الهام گیری از تعلیم مذهبی - سیاسی رهبران مذهبی سربداران توانستند از آن به عنوان مکتبی برای قیام خود استفاده کنند.

یکی از اصول اساسی این قیام مبارزه با ظلم و ستم بود. ظلم و ستم در این دوره جنبه اجتماعی، اقتصادی و گاهی سیاسی داشت که بر رعایا اعمال می‌شد.

سید قوام با استفاده از بعد ستم ستیزی تشیع توانست بر حکام ظالم و ستمگر منطقه پیروز شود، از ویژگی‌های دیگر این قیام بسط عدالت و مساوات اجتماعی بود لیکن باز با انشقاق از هم رزم و هم کشی خود افراسیاب چلاوی، پیروزی از آن جناح شیخیان گردید فتوت، راستی، صداقت و راست کرداری از جمله خصوصیات پیروان سید قوام و کلا، حاکمیت وی بود. اکثر پیروان سید قوام را افراد پیشه ور و روستایی و بیش تر رعایا تشکیل می‌دادند. علل فروپاشی این نهضت را، بایستی در جنگ‌های متعدد آنان و نیز ظهور امیرتیمور، در شرق دانست که به هیچ یک از قیام‌ها و سلسله‌های محلی رحم نکرد و گویی وی برای سرکوبی این قیام‌ها آمده بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
طبرستان در زمان صفویان
از زمان یزدگرد سوم ساسانی تا زمان شاه عباس یکم صفوی، مازندران (تبرستان) کشوری مستقل یا ایالتی خودمختار بود و پادشاهان محلی بر آن حکومت می‌کردند.ولی در این زمان همهٔ سلسله‌های این سرزمین نابود شدند و مازندران از آن پس به عنوان ایالتی در دست شاهان ایران بود.


اوضاع سلسله‌های طبرستان هم‌دوره صفویان
پادوسبانیان



در سنه ۸۶۰ هجری قمری سلسلهٔ پادوسبانیان تجزیه شد و دو سلسلهٔ کوچک‌تر ساخته شدند که به شاخه‌های نور و کجور معروفند. این دو سلسلهٔ خویشاوند با جنگ‌های پی‌درپی اوضاع منطقه را برهم زدند و طولانی‌ترین سلسلهٔ جهان آن روزگار را به افول کشیدند. سلسلهٔ صفویان در سال ۹۰۷هجری قمری به‌دست شاه اسماعیل یکم بنیان گذاشته شد و در ۹۱۸هجری قمری شاه اسماعیل یکم به مازندران یورش برد و پس از زد و خوردهایی آمل را ترک کرد. به دستور شاه اسماعیل صفوی دریاچه کوهستان لاریجان که دریوک نام‌داشته به جهت جبران خسارت جنگی، شکافته و آب دریاچه عظیم به طرف آمل جاری شد و شبانه تمامی شهر و آبادی‌های اطراف را فرو گرفت و هیچ جنبنده‌ای زنده نماند و تمام خانه‌ها و بناها در اثر سیل نابود و ویران شدند. زمانی که شاه اسماعیل یکم به فکر فتح مازندران بود، در غرب مازندران چهارتن از شاهزادگان پادوسبانی برسر به‌دست گرفتن حکومت می‌جنگیدند. این چهار نفر این افراد بودند:




ملک کاوس دوم: در سال۹۰۴ به‌دست برادرش بیستون کشته‌شد.

ملک کیومرث دوم: حکومتی نکرد و بیشتر در حال جنگ با برادران بزرگ و کوچکش بود.

ملک بیستون دوم: در سال۹۰۴ با به‌قتل رساندن برادرش به فرمانروایی رسید و در ۹۱۳هجری مُرد.

ملک اشرف: از شاخه کُجور بود. در سال۸۹۷ فرمانروای کُجور شد و در ۹۱۳هجری از حکومت کناره‌گرفت تا فرزندش حکومت را بپذیرد.



از آنجا که شاهان پادوسبانیان مورد علاقهٔ مردم بودند، جنگ با آن‌ها سخت‌تر از دیگر جنگ‌ها بود و صفویان تا زمان شاه عباس یکم ترجیح دادند با آن‌ها در حالت صلح باشند ولی در زمان این پادشاه‌صفوی وی با بهانه‌هایی توانست به‌جنگ با حکام این سلسله برود و آن‌ها را نابود سازد.



مرعشیان


در سنهٔ ۸۹۷هجری آقا رستم حاکم مستقل سوادکوه سلسلهٔ آل‌روزافزون را بنیان گذاشت. این حکومت کوچک که در ابتدا فقط در سوادکوه می‌زیست کم‌کم در اوایل دههٔ ۹۰۰ سراسر مناطق مرکزی و شرقی طبرستان را تحت فرمان گرفت و به مبارزه با مرعشیان پرداخت، چنانچه در سال ۹۰۴هجری کمال‌الدین بن شمس‌الدین مرعشی که به‌تازگی حکومت پدرش را ارث برده‌بود را به‌قتل رساند و بزرگان مرعشیان تا زمان مرگ آقا رستم روزافزون از خود حرکتی نشان ندادند ولی پس از مرگ وی شخصی به نام عبدالکریم‌بن عبدالله‌بن عبدالکریم که از بزرگان مرعشی بود حکومت مازندران را به‌دست گرفت و در این زمان حکومت شاه‌اسماعیل ده‌سال داشت.

در زمان پادشاهی خان‌کوچک (۹۳۹-۹۶۸) وی به صفویان تسلیم شد و به رسم آن زمان خیرالنساء بیگم که دختر خان‌کوچک بود به همسری محمد خدابنده درآمد و حاصل این ازدواج شاه عباس بود که بعدها پادشاه صفویان شد.

پس از این شاهان صفوی متعدد در کار مرعشیان دخالت می‌کردند و در واقع مرعشیان به عاملان صفوی تبدیل در مازندران تبدیل شده بودند.

شخصی به نام میرعبدالکریم‌بن عبدالله‎‎خان که ارثأ حاکم قسمتی از مازندران شده‌بود، با زهر در شوال۹۷۲هجری خودکشی کرد و قلمروش به میرعزیزخان‌بن میرعبدالله واگذار شد. اما شاه تهماسب یکم وی را به زندان انداخت.

پس از وی شخصی معروف به میرزاخان به‌جای پدر به قسمتی از مازندران رسید و پس از مرگ شاه‌تهماسب سراسر قلمرو مرعشیان را فتح کرد. وقتی‌که دختر میرعبدالله‌خان (فخرالنساء بیگم) ملکهٔ‌اعظم ایران شد و به همسری محمدخدابنده درآمد، دستور داد تا میرزاخان به قزوین برود. ولی وی نافرمانی کرد و به قلعهٔ فیروزشاه پناه برد و سربازان اعزامی به او اطمینان دادند که در امان باشد ولی سپس خیانت کردند و او را به‌قتل رساندند.

رابینو، تاریخ‌نگار انگلیسی، از نامه‌ای را فاش می‌کند که میرزاخان برای ملکه فرستاده بود:

مرا به قصاص خون پدرتان که کشته‌ام حکم ندهید چون آنگاه کودکی بیش نبودم...

پس از مرگ وی عموی ملکه (میرعلی‌خان‌بن سلطان‌محمود) حاکم مازندران منصوب شد. سرانجام پس از مرگ وی شخصی به‌نام میرمراد بن سلطان‌محمود حکومت مرعشیان را برعهده گرفت و در اواخر قرن‌دهم هجری با عزل وی توسط شاهان صفوی این حکومت عملأ منقرض شد.




خاندان دیو

میرک دیو: وکیل ِسلطان حسین میرزاصفوی (حاکم مازندران در زمان شاه تهماسب یکم) بود. موکّل وی به امر شاهزادهٔ مزبور به‌قتل رسید و او نیز مازندران را به اجبار پس از مرگ شاه‌تهماسب ترک کرد.

شمس‌الدین‌دیو: وی پس از مرگ شاه تهماسب یکم سراسر مازندران را به فرمان میرزاخان درآورد.

الوند دیو: حاکم سوادکوه و مناطق محدودی در اطراف آن که در سنهٔ ۱۰۰۷ هجری قمری به شاه عباس یکم تسلیم شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اقوام پیش از آریایی‌ها
مردم آمارد
آمارد، اَمراد، آمار یا مرداها (به زبان سکایی: آمارد، Amard؛ به زبان پهلوی: آمویی، Amui) قومی آریایی و سکایی که در تبرستان زندگی می‌کردند. در کتاب گیلان (سال ۱۳۸۰) قوم آمارد قومی مستقل شناخته می‌شوند. شاید تات‌ها و دیلمیان و آموییان را بتوان فرزندان آنان دانست. آماردها بنابر نظر ریچارد فرای (سال ۱۹۹۵) , آملی کوهرت (سال ۲۰۰۷) و دانشنامه ایرانیکا, یک قوم آریایی بودند.

آماردها قومی نیرومند و جنگجو بوده‌اند و ناحیه فعلی آمل را به عنوان مرکز خود انتخاب نموده و نام خود را بر آن نهادند. نام شهر آمل در مازندران را دگرگون‌شده نام آمارد دانسته‌اند و بعدها واژه «آماردها» به سبب کثرت تلفظ به آملد، آمرد و «آمل» بدل شد.

مردم این قبیله پیش از ورود آریایی‌ها، در قسمتی از مازندران و گیلان کنونی زندگی می‌کردند. نام اصلی این قبیله آمو بود که در فارسی باستان به آمرد یا اَمرد به معنی زیانبخش و ویرانگر تبدیل شد. همچنین در برخی کتاب‌ها به آنها «مارد» نیز گفته‌اند. آنها مردمی جنگجو و هنرمند بودند و با همسایگان خود در کشمکش دایمی بودند. هم اسکندر مقدونی با آنها جنگیده‌است هم فرهاد پنجم اشکانی که آنها را به سوی قفقاز در غرب دریای خزر رانده‌است. برخی معتقدند شعبه‌ای از قبیله آماردها در کنار رود جیحون میزیسته‌اند. نام آمو دریا از این قوم گرفته شده‌است. نام گذشتهٔ سفید رود گیلان نیز در قدیم آمرد یا آمادای بوده‌است. یکی از مناطق باستانی مهم ایران که می‌توان به این قوم نسبت داد تپهٔ مارلیک گیلان و تخته سنگهای کناریه رودهراز است. در آنجا هنر پیشرفته و زیبای سفالگری و زرگری آماردها برای ما به یادگار مانده‌است.

دیاکونوف نام قدیم سفیدرود را آمِرد یا آماردوس ذکر می‌کند و می‌نویسد «منطقهٔ کوهستانی واقع در جنوب شرقی مسیر پایین رود ارس و نواحی مصب قزل اوزن که توسط قبایل کادوسیان و کاسپی‌ها مسکون بوده مطیع ماد نگشته و جز آن سرزمین محسوب نمی‌شود.

طبق تحقیقات باستان‌شناسی، استان‌های ساحلی دریای خزر احتمالاً از ۷۵٬۰۰۰ سال پیش محل زیست انسان بوده‌است. در ۱۳۳۰ ه. ش. کارلتون کون، باستان‌شناس آمریکایی، اسکلت‌هایی از انسان نئاندرتال را که ظاهراً نیای کهن اقوام ساکن کرانه دریای خزر بوده‌است، در غارهای هوتو و کمربند واقع در مغرب بهشهر کشف کرد.

از جملهٔ این اقوام هرکانیان در گرگان، تَپوران در منطقهٔ کوهستانی البرز، و مَرداها در مازندران و حدود آمل، و کادوسیان در گیلان و مادها در بودند. آماردها که سرزمین‌شان بین محل استقرار اقوام تپور و کادوس نشان داده شده قبلا در جوار مرو ساکن بوده‌اند. قوم مزبور ظاهراً مهاجر و از تبار مرو بوده و قومی بادیه نشین بوده‌اند که به تاخت تاز در اراضی اقوام دیگر می‌پرداختند.

قوم اَمردا در کنار رود هراز سکنا گزیدند و شهر آمل پایتخت باستانی آن‌ها بوده‌است که اسم شهر آمل به احتمال بسیار زیاد از نام آنان گرفته شده‌است.

اشاره به این قوم در این ناحیه یاد شده‌است به گفتهٔ مورخان امروزی نیز این قوم در غرب مازندران کنونی و شرق گیلان می‌زیستند. پیش از مهاجرت آریایی‌ها به فلات ایران و سکنا گزیدنشان، اقوامی در منطقه شمالی رشته کوه البرز و در حاشیه جنوبی دریاچه خزر شده است، که به آماردها معروف بوده‌اند.


یحیی ذکاء در «کاروند کسروی» آورده‌است: آما، آماردان یا ماردان، در زمان لشکرکشی اسکندر مقدونی به ایران، این تیره در مازندران نشیمن می‌داشتند و آن هنگام هنوز قبایل تپوران به آنجا نیامده بودند، ولی سپس چنانکه از گفته‌های استرابون پیداست در آذربایجان و ارمنستان و پارس و دیگر جاها پراکنده شدند.

رزهای چهارگونه سرزمین مردها بدینگون بود، از مشرق به مرز هیرکانه و قسمتی به پارت، خراسان، از شمال به دریاچهکاسپین و از مغرب تا آن دست لنکران و از جنوب شرقی به کومیسین و از جنوب ری و جنوب غربی به کسپین و سرزمین مدی مرز مشترک داشت. «وی در جای دیگر می‌نویسد: در حدود چهار هراز سال پیش از میلاد انبوهی از مردم هندواروپایی در مسیر مهاجرت خود به سمت هندوکش و دسته‌ای به سوی فلات ایران سرازیر و چون از خاک گرگان گذشتند و به سرزمین مَردها رسیدند، منطقه را سبز و خرم یافته، رحل اقامت افکندند؛ آنان میزبانان را دوا، بربر و تور نامیدند». در این مختصر مجال نقد و بررسی موارد مذکور نیست. عقب مانده بودن تپورها و آماردها نسبت به آریایی‌های مهاجر و یا القاب دوا، تور و بربر، هم از نظر زبانشناسی و هم از نظر تاریخی جای تامل و نقد دارد.

پورداود نوشته‌است: «آمیانوس Ammianus در حدود سال ۳۶۰ میلادی کتاب خود را نوشت: وی و چند تن دیگر در طی جغرافیا و تاریخ روزگار هخامنشی و اسکندر و سلوکیه و اشکانیان و ساسانیان از قومی به نام مردوی Mardoi یا آمردی Amardoi یاد می‌کنند که در سواحل دریای خزر می‌زیستند و تیره‌ای از همین مردم در آسیای مرکزی، نزدیکی مرو رود جیحون (آمویه) بسر می‌بردند.»

آماردها در زمان حکومت هخامنشیان، اولین قوم مستقل ایرانی

او در ادامه می‌نویسد: «نام شهر آمل یادگاری است از همین قوم که نام خود را به این سرزمین داده‌اند»هرودوت در کتاب تواریخ در توضیح عایدات داریوش از ممالک و اقوام زیر نفوذ، از اقوام تیبارین‎ها، ماکروین‎ها، موزیکان‎ها و ماردها (آمرد) نام برده‌است.

و باز در ارتباط با دلیری و شجاعت آماردها در کتاب تاریخ طبرستان به نقل از یک دایرةالمعارف از کتابخانه دانش عمومی Library Of General Knowledge چاپ ۱۸۸۲ میلادی آمده‌است:

قسطنطین چهارم در ۶۸۶ میلادی سده هفتم دوازده هزار از مردی‌ها را، که قبیله‌ای جنگجو و ایرانی نژاد بودند و در بخش‌های شمالی دریای خزر می‌زیستند، برای سد و جلوگیری تاختن‌های مسلمانان به سرزمین لبنان کوچانید.

در جنگ گوگمل در قلب قشون، داریوش سوم با تمام خانواده و نجبای ایرانی جای داشت که جنگ آوران هندی، کاری، آناپاست Anapast و تیراندازان ماردی گرداگردش صف بسته بودند. شواهد دیگری از قدرت جنگندگی این قوم در نبردهای ترموپیل، گوگمل و نیز دیگر نبردها با ساردها یا نیروهای بابل در دوره هخامنشیان موجود است.



این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 1 از 14:  1  2  3  4  5  ...  11  12  13  14  پسین » 
ایران

Mazandaran | مازندران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA