ارسالها: 23330
#31
Posted: 2 Jan 2014 22:13
داعی کبیر
حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن زید بن حسن ملقب به داعی کبیر و داعی اول (زادهٔ نیمهٔ نخست قرن سوم هجری قمری، مدینه – درگذشتهٔ ۳ رجب ۲۷۰ قمری، آمل) از سادات حسنی اهل مدینه بود که از حجاز به ری کوچید. وی پس از درخواست اهالی طبرستان در سال ۲۵۰ هجری قمری قیامی را در این منطقه رهبری نمود که موجب بنیان نهادن حکومت علویان طبرستان گشت. وی پس از چندین نبرد علیه طاهریان توانست بر سراسر کوهستان و دشتهای طبرستان مسلط شود، پس از آن نیز در جنگهایی با عباسیان و صفاریان مواجه شد.
حکمرانی تحکم آمیز طاهریان از یک سو و سکنی گزیدن عوامل علوی در منطقه طبرستان منجر به قیامی به هواداری از حسن بن زید در ۲۵۰ قمری شد. بخشی از مردم طبرستان او را حاکم اعلام کردند و او توانست به همپیمانی با «وهسودان بن جستان دیلمی» دست یابد. در میان نبردهایی که رخ داد، حسن بن زید سه بار توسط مهاجمان از طبرستان اخراج شد، نخستینبار در سال ۲۵۱ قمری در پی حملهای از سلیمان طاهری، سپس در سال ۲۵۵ قمری توسط مفلح، سردار عباسی و آخرینبار در سال ۲۶۰ قمری توسط یعقوب لیث صفاری. داعی هربار در کوههای غیرقابل دسترسی دیلمیان پناه میگرفت و با حمایت آنان، به زودی قلمروش را بازمییافت وی همچنین قلمرو طبرستان را گسترش داد. گرگان را در سال ۲۵۳ قمری فتح کرد. سپس چندینبار این شهر دست به دست شد ولی نهایتاً، کاملاً تحت حکومت او درآمد. وی به سوی البرز جنوبی نیز تاخت و ری، قزوین، زنجان، و قومس را تصرف نمود.
حسن مجبور بود پس از آن دائماً مشغول دفاع در برابر حملاتی باشد که از هر سو وارد میشد و چند بار از آن سرزمین بیرون رانده شد، که در همه آن مواقع از دیلم مورد حمایت قرار گرفت تا جایی که توانست در ۲۵۷ قمری جرجان و در ۲۵۹ قمری قومس را بگیرد. جستان در آخرین سالهای حیاتش، سعی کرد ری را دوباره تصرف کند که موفق نشد ولی مجبور بود به داعی در برابر یعقوب لیث صفار هم یاری رساند. حسن دوباره مجبور شد به دیلم پناه ببرد ولی بارانهای سیل آسا منجر به عقبنشینی سپاه او شد و حسن را نجات داد. حسن دوباره به طبرستان برگشت و تا ۲۶۶ که احمد بن عبدالله جرجان را اشغال و بخشی از آن را فتح کرد آنجا ماند. هنگامی که حسن مشغول جنگ با او بود، سید عقیقی این شایعه را گسترد که داعی زخمی یا کشته شده؛ ولی او در پی بازگشت داعی، شکست خورد و به قتل رسید. داعی در ۲۷۰ قمری زمانی که منطقهاش را در دست داشت درگذشت و آن را به برادرش محمد بن زید، داعی صغیر، واگذار کرد؛ خاندانش تا ۳۱۶ قمری بر طبرستان حکومت کرد. حسن بن زید که توانی نادر و سرکش برای مقاومت داشت، شخصی خالصانه مذهبی، تحصیلکرده و حامی نامهها بود.
حسن بن زید سرانجام دچار بیماری گشت و یک سال با همان وضعیت حکومت را ادامه داد. در این دوره برادر حسن، محمد بن زید، در گرگان و خود او در آمل مستقر بودند. داماد داعی، احمد بن محمد، نیز اعمال حکومتی را در آمل انجام میداد. داعی در روز دوشنبه، ۳ رجب ۲۷۰ هجری قمری درگذشت و او را در محلهٔ راستکوی که پیش از مرگش، خود آن را آماده کردهبود، دفن نمودند. داعی در زمان مرگ خود فرزندی نداشت و برهمین اساس در وصیتش وارث حکومت را برادر خود معرفی کردهبود؛ اما برخلاف وصیت داعی احمد بن محمد بر مسند قدرت نشست.
داعی کبیر از مخالفان خلفای عباسی – که سُنّی مذهب بودند – بودهاست و برهمین اساس برخلاف حکومت عباسی – که از رنگ سیاه استفاده میکرد – او از لباس و پرچم سفید بهره میبرد. گرچه مذهب رسمی علویان طبرستان در زمان داعی زیدیه بود؛ ولیکن در سنت رسمی زیدیه او را به عنوان امام نمیشناسند، که این به خاطر خشونتهای داعی بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#32
Posted: 2 Jan 2014 22:18
نام و تبار
حسن بن زید ملقب به «داعی اول»، «داعی الخلق الی الحق»، «داعی کبیر»، «داعی الی الحق» و «حالب الحجاره» یکی از سادات علوی بود، که از جانب پدر حسنی و از جانب مادرش حسینی بودهاست.
علی بن محمد علوی نسّابه در کتاب المجدی فی انساب الطالبیین، تبار وی را از سوی پدر اینگونه معروفی کردهاست: «زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب» همچنین در این کتاب تبار وی را از جانب مادرش چنین میشمارد: «آمنه بنت عبدالله بن عبدالله اعرج بن حسین اصغر بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب»
تولد و دوران کودکی
حسن بن زید در نیمهٔ نخست قرن سوم هجری قمری در مدینه متولد شد. وی در همین شهر رشد یافت و به «بلوغ سیاسی و معرفت دینی» رسید. در سدههای یکم و دوم هجری، عباسیان بسیاری از علویان را ناچار به ترک مدینه و کوچیدن نمودند. این احتمال نیز وجود دارد که وی در شورش «یحیی بن عمر علوی» شرکت کرده باشد و پس از سرکوب این شورش و تشدید سیاستهای ضد علوی متوکل عباسی، سیدها از حجاز و عراق به نواحی مرکزی ایران مهاجرت کردند. حسن بن زید نیز یکی از این افراد بود که در شهر ری ساکن شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#33
Posted: 2 Jan 2014 22:21
مهاجرت به طبرستان
آموزههای دینی زیدیان نخستین بار در ایران زمین توسط برخی از شاگردان «امام قاسم بن ابراهیم رسی حسنی» آغاز گشت. وی که در اطراف مدینه ساکن بود، مجموعهای از پاسخهایش به سؤالات زیدیان ساکن طبرستان را تألیف کرده بود. پس از وی نیز «جعفر بن محمد نیروسی طبری» در زادگاهش، نیروس که در کوههای شرقی رود چالوس بود، این آموزهها را انتقال دادهاست. بدین ترتیب، مناطق غربی طبرستان، رویان، کلار و چالوس، نخستین مرکز زیدیان در منطقه شد.
طبرستان در دوران طاهریان، تحت نظر آنان اداره میشد. شخصی به نام «محمد بن اوس بلخی» از نمایندگان طاهری در طبرستان، با اشغال کردن زمینی بایر و بدون مالک، که مردم از آن بهره میبردند، موجب نارضایتی مردم از کارگزاران طاهری شد که در سال ۲۵۰ هجری محمد بن رستم کلاری و محمد شهریاران رویانی، از خاندان معدان، (و به نقلی محمد و جعفر پسران رستم) به یاری مردم کلار، چالوس و دیلم، شورشی در طبرستان برپا نمودند و از عبدالله پادوسبانی نیز تقاضای کمک کردند. سپس از یکی از علویان معروف ناحیه، محمد بن ابراهیم، خواستند که رهبری قیام را بپذیرد؛ ولی او که خودش را درخور این کار نمیدید، حسن بن زید را به آنان معرفی نمود.بزرگان کجور، طوماری نوشتند و پس از امضا به قاصدی سپردند تا در ری به دست حسن بن زید برساند.
حسن بن زید پس از تحقیق و اطمینان از پدیدار شدن زمینههای قیام در منطقهٔ طبرستان، این دعوت را پذیرفت و به همراه خویشان و بستگان از ری به طبرستان کوچید. سرانجام در رمضان ۲۵۰ هجری وارد منطقه رویان شد و دودمان علویان طبرستان را بنیان نهاد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#34
Posted: 2 Jan 2014 22:23
آغاز حکومت
در ۲۵ رمضان ۲۵۰ هجری قمری، حاکم نور اسپهبد وندااُمید، عبدالله بن سعید، محمد بن عبدالکریم و بزرگان کجور در کلار با حسن بیعت کردند. حسن پس از بیعت اهالی کجور و کلار، سه نفر از یارانش با اسامی محمد بن عباس، علی بن نصر و عقیل بن مسرور را به چالوس فرستاد تا در آن شهر برایش بیعت بگیرند. حسین بن محمد مهدی حنفی، از بزرگان چالوس، مردم چالوس را در مسجد جامع این شهر گرد هم آورد تا بتوانند با نمایندگان حسن بن زید بیعت کنند. با این اقدام عملاً چالوس از سیطرهٔ طاهریان بیرون جُست. عامل طاهریان، محمد بن اوس، از شهر گریخت و اسپهبد جعفر به او و همراهانش پناه داد.
حسن بن زید برای نخستین بار در مصلای کلار نماز عید فطر را اقامه نمود و اهدافش را بیان کرد. از آن پس نمایندگانی به مناطق گوناگون گسیل نمود و مردم را به قیام علیه طاهریان فراخواند. خود نیز پس از اطمینان از وفاداری مردم کجور و کلار، برای کسب بیعت به ناتل و پایدشت رفت. همچنین امیران دیلم و بالاخص «جستانیان» نیز در میان کسانی بودند که با وی بیعت نمودند.
وی پس از رسیدن به حکومت طبرستان، پایتخت خود را از ساری – که جایگاه طاهریان بود – به آمل منتقل کرد تا به حامیان و هوادارانش نزدیکتر باشد.
نبرد با طاهریان
طبرستان در دوران طاهریان، تحت نظر آنان اداره میشد و پایتخت آن در شهر ساری بود. در دوره ظهور داعی کبیر نیز عامل طاهریان در منطقه سلیمان بن عبدالله نام داشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#35
Posted: 2 Jan 2014 22:26
نبرد لیکانی
محمد بن اوس شخصی به نام «محمد بن اخشید» را در رأس سپاهی به نبرد داعی کبیر فرستاد. داعی نیز سپاهش را گردآورد و فرماندهی آنان را به «محمد علوی» و «محمد بن رستم» سپرد. در پایدشت و بنا به قولی در ناتل به مصاف هم رفتند. محمد ابن اخشید، سردار طاهری، توسط یکی از علویان کشته شد و این موجب تضعیف روحیهٔ سپاهیان طاهری شد چنانچه عقبنشینی کردند. محمد بن اوس نیز نزد سلیمان بن عبدالله طاهری، عامل طاهریان در طبرستان، رفت. سپس علویان به سوی آمل حرکت کردند ولی در میانهٔ راه به سپاه سلیمان برخوردند که محمد بن اوس این بار فرماندهی آن را در دست داشت. در جنگی که در منطقه «لیکانی» رخ داد، علویان شکست خوردند، محمد علوی کشته شد و «حسن بن حسین»، از فرماندهان علوی، به همراه بسیاری از سربازانش اسیر شد. بقیهٔ سپاهیان علوی نیز به پایدشت بازگشتند. اسیران را نزد سلیمان در آمل بردند و پس از مدتی آزاد کردند.
نبرد چمنو
داعی پس از این شکست، محمد بن حمزه را به دیلم فرستاده و از مردم آنجا کمک طلب کرد. ششصد مرد جنگنده به فرماندهی «امیدوار بن لشکرستان»، «ویهان بن سهیل»، «پالیزبان» و «فضل رفیقی» توسط گیلانیان و دیلمیان به پایدشت اعزام شدند و از طرفی بعضی از اسپهبدان طبرستان مانند «پادوسبان»، «مصمغان»، «ویجن»، «خورشید بن حنف»، «خیان بن رستم»، «پادوسبان بن گردزادلپور» به داعی نامهای نوشته و از عدم یاری وی در برابر طاهریان عذرخواهی نمودند و هنگامی که داعی قصد هجوم به آمل را یافت، ۲۰۰ نفر پیاده و ۲۰ نفر سوارهنظام را برای کمک به او فرستادند.
داعی این بار فرماندهی سپاه را به عهدهٔ محمد بن حمزه و حسین بن احمد گذاشت. محمد بن اوس، حاکم وقت آمل، نیز لشکری به فرماندهی ابراهیم بن خلیل برای مقابله با علویان فرستاد. در نبرد سنگینی که بین دو سپاه درگرفت، علویان پیروز شدند و سپاه طاهریان به سوی آمل عقبنشینی نمود. علویان تعقیبشان نموده و آمل را تصرف کردند. محمد بن اوس نیز از شهر گریخت. داعی پس از پیروزی در تاریخ ۲۳ شوال سال ۲۵۰ هجری، وارد آمل شد و در مصلای شهر از مردم بیعت گرفت. شهر آمل را نیز مقر حکومتش قرار داد. سپس چند تن از حامیان طاهریان را اعدام نمود ولیکن فرماندهٔ شکست خوردهٔ آنان، ابراهیم بن خلیل، را امان داد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#36
Posted: 2 Jan 2014 22:28
ظهور مصمغان؛ فتح مامطیر و ساری
مصمغان از جمله حامیان داعی بود که با ورود به شهر مامطیر، در روز ۲۶ شوال سال ۲۵۰ هجری قمری برای او بیعت گرفت و موجب شد که این شهر بدست علویان افتد. خود داعی نیز نمایندگانی را برای اخذ بیعت به شهرهای فیروزکوه، دماوند و ری اعزام کرد. همچنین در ۴ ذیالقعده همان سال گروهی را با «امیر الحاج» قرار دادن محمد بن حمزه، به حج فرستاد.
در زمان طاهریان، پایتخت سلیمان بن عبدالله شهر ساری بود. داعی پس از آنکه مامطیر را تصرف کرد، به مصمغان دستور داد تا به ساری رود. مصمغان نیز روستای «پوطم نوروز آباد» شهرستان ساری را لشگرگاه خویش قرار داد. در این ایام، سلیمان بن عبدالله نیز لشکرش را به «اَسد جندان» سپرد. خود داعی نیز در «روستای توجی» سپاهیانش را آماده نبرد میکرد. پس از شروع نبرد، داعی به نصیحت پیرمردی به نام «شهریار بن اندیان»، از جنگ با سپاهیان جندان پرهیز نمود و به ظاهر گریخت و سپس از بیراهه، وارد شهر ساری شد و در شهر جنگی بین طرفین رخ داد که علویان در آن پیروز شده و شهر را فتح کردند. سلیمان نیز از ساری گریخت و به «روستای دودان» نزد سپاهیانش رفته؛ سپس به سوی ساری هجوم آوردند که در نبردی شهری، سپاهیان طاهری مجدداً شکست را متحمل شدند.
پس از شکست سپاه طاهری سلیمان به استرآباد گریخت و سپاهیان علوی عمارت وی را به آتش کشیدند. از سوی دیگر حسین بن زید، برادر داعی کبیر، دماوند را فتح کرد و بزرگان شهرهای لاریجان و قصران هم نزد داعی رفته و اظهار تبعیت و فرمانبرداری کردند.
نبرد تمشکی دشت
پس از ۴۰ روز حکومت علویان در شهر ساری، داعی کبیر تصمیم گرفت که به آمل بازگردد؛ ولی به توصیهٔ اسپهبد ِپادوسبانی، به «چمنو»رفت. با پیوستن لشکریان خراسان به سپاه سلیمان بن عبدالله، وی بار دیگر به سوی مازندران شتافت. دیلمیانی که در سپاه داعی بودند، درصدد انتقال غنائم جنگی به منازلشان، بازگشته بودند و داعی با سپاهی کوچک به مقابلهٔ با طاهریان برخاست. دو سپاه در محلی به نام «تمشکی دشت» به مصاف یکدیگر رفتند که موجب شکست و عقبنشینی علویان شد. سربازان علوی در بیشهها پراکنده شدند و توانستند «احمد بن محمد بن اوس» را بکشند. داعی کبیر نیز در زمان عقبنشینی، آنقدر روی پُل چمنو ایستاد تا تمامی زخمیان و کشتگان را از آن پل عبور دادند. سپس بازماندگان به سمت چالوس گریختند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#37
Posted: 2 Jan 2014 22:30
شبیخون به همراهی دیلمیان
پس از فتح آمل توسط سپاهیان طاهری، این شهر به اسپهبد قارن بن شهریار داده شد. داعی کبیر نیز پس از آنکه عدهای از مردم گیلان و دیلم به او پیوستند، به سوی «لاویجه رود» رفته و آنجا را لشگرگاه خویش قرار داد. سپاهیان طاهری و باوندی نیز از آمل خارج شده و در پایدشت مستقر شدند. داعی نیز به توصیهٔ سپاهیان دیلمی، به لشکر ِاسپهبد باوندی شبیخون زد و آن را در نبرد شبانه، شکست داد.در این شبیخون عدهٔ زیادی از سرداران سپاه طاهری کشته شدند. پس از پایان جنگ، علویان وارد آمل شدند و آن را باردیگر فتح کردند. اسپهبد پادوسبانیان نیز به فرمان داعی کبیر، برای تعقیب اسپهبد باوندی فرستاده شد و بدین ترتیب او توانست کوهستان کارن را فتح کند و اسپهبد قارن باوندی به گرگان نزد سلیمان بن عبدالله پناه برد. خود داعی نیز پس از ۱۵ روز از آمل به سوی چمنو رفتو برای دومین بار ساری را فتح کرد. پس از شکستهای پیاپی سلیمان بن عبدالله از شاه طاهریان، محمد بن عبدالله، درخواست کمک کرد و سپاهی به سرداری «عناتور بن بختانشاه» و «جسنف بن ماس» به استراباد گسیل شد. از سویی عدهای از سپاهیان داعی در قارن کوه بودند و عدهٔ دیگری از دیلمیان پس از بدست آوردن غنائم، به وطنشان مراجعت نموده بودند. بنابرین داعی کبیر ابتدا از ساری به آمل و سپس به چالوس عقب نشست. در این هنگام خبر پیوستن وهسودان، حاکم دیلم، به طاهریان نیز شایع شده بود.
پیروزی نهایی بر طاهریان
وهسودان، حاکم دیلمیان، پس از اندکی چهار هزار تن از جنگجویان دیلمی را نزد داعی کبیر فرستاد و سرانجام دو سپاه در چمنو اردو زدند. در ابتدای نبرد، سپاهیان علوی شکستی را متحمل شدند که موجب عقبنشینی آنان به آمل گشت؛ لیکن اندکی بعد دوباره هجوم آورده و در ۸ ذی الحجه ۲۵۲ هجری، طاهریان را شکست دادند و سپاهیان دیلمی در شهر ساری به قتل و غارت روی آوردند سپس عدهای از سرداران طاهری را به قتل آوردند. سلیمان بن عبدالله، خود نیز از ساری گریخت؛ ولیکن اقوام و اموالش به دست علویان افتادند.
داعی پس از این پیروزی چند ماه در ساری ماند و سپس به شهر آمل بازگشت و «سید حسن بن محمد بن جعفر عقیقی» را که از اقوامش بود، در ساری به حکومت نشاند. سلیمان بن عبدالله نیز از استراباد به محمد بن زید، برادر داعی کبیر، نامهای نوشت و در آن از محمد درخواست و التماس نمود که نزد برادرش وساطت و شفاعت نموده، خانواده و بستگانش را از بند رها نماید. داعی کبیر نیز با درخواست برادرش موافقت نمود و آن افراد را به استراباد فرستاد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#38
Posted: 2 Jan 2014 22:39
اختلاف در میان هواداران؛ شورشهای مخالفان
اسپهبد قارن پور شهریار نیز پس از شکست طاهریان در نبرد چمنو، به وساطت مصمغان، تسلیم شد و دو فرزندش، مازیار و سرخاب را در سال ۲۵۲ قمری نزد داعی فرستاد. بدین ترتیب علاوه به دشتهای طبرستان، مناطق کوهستانی به دست علویان افتاد.
پس از مدتی «محمد بن نوح»، سردار طاهری، علیه داعی شورید و اسپهبد قارن به وی پیوست؛ لیکن شکست خورد و سپاهیانش پراکنده شدند. از سوی دیگر مصمغان با یکی از سرداران علوی، به نام فضل رفیقی، اختلاف یافت و از حکومت داعی جدا گشت. در آمل نیز فرماندهای دیلمی به نام «جایی بن لشکرستان» به مردم ستم پیشه کرد که با شورش روبرو شده و به قتل رسید. «حسن بن محمد عقیقی» نیز در این هنگام مصغان را از عزلت درآورد و به سپاهیان علوی ملحق نمود. فردی به نام «رستم بن زبرقان» نیز در «مهران رستاق» شورید و با محمد بن روح طاهری متحد شد. داعی ابتدا «هرمزد کامه» و «عباس عقیلی» را برای سرکوبش فرستاد که شکست خوردند، سپس حسن بن محمد عقیقی را مأمور سرکوبش نمود. در نبردی که پیش آمد، حسن عقیقی توانست چهارصد اسیر بگیرد و به ساری بازگردد.
اسپهبد قارن بار دیگر از «ابراهیم بن معاذ»، حاکم قومس، یاری خواست اما حسن عقیقی بار دیگر به کوهستان ساری رفته و قیام را سرکوب نمود. سپس داعی به آمل رفت و حسن عقیقی را به جای خود در ساری گذاشت. اسپهبد قارن نیز اینبار با اتحاد محمد بن روح و مصمغان، به شهر یورش بردند. حسن عقیقی ابتدا از شهر خارج شد و به «ترجی» رفت لیکن توانست با نیروهای کمکی داعی کبیر، مخالفان را شکست دهد.
فتح استرآباد
سلیمان بن عبدالله، پس از شکست در برابر داعی، از استرآباد (گرگان کنونی) به خراسان رفت و در جای خود نمایندگانی را قرار داد. داعی کبیر نیز پس از سرکوب مخالفان داخلی، در تاریخ ۳ ذیالحجه ۲۵۳ هجری قمری، «محمد بن ابراهیم» و «لشکرستان دیلمی» را در رأس سپاهی به سوی استرآباد اعزام نمود که توانستند آن شهر را نیز فتح کنند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#39
Posted: 2 Jan 2014 22:52
اردوکشی روسها (افرنجیان) به دریای خزر
اردوکشی روسها به دریای خزر یک سری حملهٔ نظامی در بین سالهای ۸۶۴ و ۱۰۴۱ در سواحل دریای خزر بودهاست. روس'ها ابتدا در قرن نهم میلادی به عنوان بازرگانان پوست، عسل و برده در سرکلند ظاهر شدند. این بازرگانان در مسیر تجاری ولگا به خرید و فروش میپرداختند. نخستین حمله در مقیاسی کوچک رخ داد، در این هجوم که در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم میلادی، صورت گرفت، روسها به همراه ۹۱۳ دارای و ۵۰۰ فروند کشتی شهر گرگان و اطراف آن را غارت کردند. آنها در این حمله مقداری کالا و برده را به تاراج بردند. آنها در راه بازگشتشان به شمال، در دلتای رود ولگا، مورد حملهٔ خزرهای مسلمان قرار گرفتند و کسانی که موفق به فرار شدند، در میانهٔ ولگا به قتل رسیدند.
روسها طی اعزامهای بعدی خود در سال ۹۴۳ موفق شدند بندر بردعه، پایتخت اران (جمهوری آذربایجان کنونی)، را تصرف کنند. روسها در آنجا به مدت چند ماه ماندند و بسیاری از ساکنان شهر را کشته و و از راه غارتگری اموالی را کسب کردند. تنها دلیلی که به بازگشت آنان انجامید، شیوع بیماری اسهال خونی در میانشان بود. سویاتوسلاو، شاه کییفی روسیه، در اعزام بعدی نیروهای دریای مازندران، در سال ۹۶۵، دستور داد که دولت خزرها را نابود کنند. بدین شکل لشکریان سویاتوسلاو، روسهای افرنجی را بر مسیرهای تجاری شمال و جنوب مسلط کرده و در به وجود آمدن تغییری جمعیتی در منطقه کمک کردند. آخرین دوره اعزام و تلاشهای اسکاندیناوی به دریای خزر در سال ۱۰۴۱ توسط اینگوار دوردستگشا انجام پذیرفت.
روسها نخستینبار، در مناطق مسلماننشین مجاور دریای مازندران، به عنوان معاملهگر و بازرگانها به جای رزمندگان نفوذ کردند. اوایل قرن نهم میلادی، نورس در شمالغربی روسیه مستقر شد، جایی که روسها یک شهر به نام آلدیگجا را بنا نهاده بودند، این شهر حدود ۹٫۷ کیلومتری جنوب رودخانهٔ ولکف، در دهانهٔ دریاچه لادوگا، بود. آنها از این شهر با امپراتوری بیزانس، در امتداد مسیر تجاری دنیپر، تجارتشان را آغاز کردند و با مسلمانان سرزمینهای اطراف دریای خزر که در طول مسیر تجاری ولگا بودند ارتباط یافتند. اواخر قرن نهم، ابن خردادبه از خرید و فروش روسها با اجناس خزری در بازارهای پایین ولگا و بازارهای سراسر شهرهای پیرامون دریای مازندران سخن به میان میآورد.این بازرگانان پوست، عسل و بردههایی را میفروختند، حتی برخی از این تارجران، با شترهایی در مسیر بغداد تجارت میکردند؛ بردگان اروپایی نیز کار ترجمه را برایشان انجام میدادند.
توماس سچاب نونان، مورخ و مردمشناس، معتقد است که روسها در سال ۸۰۰ نیز به بغداد رفتهاند، چون سکههای درهم ساسانی، عربی و عربساسانی متعلق به ۸۰۴-۸۰۵ در پترهاف، نزدیکی سن پترزبورگ، یافته شدهاست. در متون نوشته شده توسط ابن خردادبه، روسها را با عنوان «اقوام صقالبة» نام میبرد، این عنوان برای نام بردن از اقوام اسلاو مورد کاربرد است، تفسیر این عنوان به آنتینرمنها نشان میدهد که روسها از تیرهٔ اسلاوها بودند نه از اسکاندیناویها. با توجه به تفسیر normandistas، کلمهٔ صقالبه اغلب برای کسانی استفاده میشود که رنگ تیره و سبزه دارند، قوی هستند و به مرکز یا شمالشرقی اروپا تعلق دارند؛ بنابراین منظور ابن خردادبه در اینجا مبهم است.
نخستین باری که روسها از دریای مازندران به جایی هجوم بردند، در زمان حسن بن زید، مؤسس دودمان علویان در تبرستان، از ۸۶۴ تا ۸۸۴، بودهاست. روسها در این سفر به جزیرهٔ آبسکون در سواحل شرقی دریای مازندران حمله کردند، که برایشان ناموفق بود، البته این حمله احتملاً در مقیاس کوچکی رخ دادهاست. دومین حمله در سال ۹۰۹ یا ۹۱۰ رخ داد، هدف از این اعزام نیز آبسکون بودهاست. این حمله هم مشابه هجوم پیشین، جزئی بوده و فقط با شانزده کشتی انجام شده؛ سومین حمله نیز در سال ۹۱۱ یا ۹۱۲ به وقوع پیوست.
از سال ۹۱۳ میلادی
در این نقشه، مهمترین حملات روسها در دریای مازندران از اواسط قرن نهم تا اواسط یازدهم نشان داده شدهاست.
تاریخ را با رنگ آبی نشان داده؛ مناطق تحتتأثیر حملات مهم را با بنفش مشخص کرده و نام کشورها، اوضاع سیاسی و دودمانهای بزرگ با سیاه متمایزند.
روسها در سال ۹۱۳، نخستین هجوم خود در مقیاس بزرگ را انجام دادند. سواحل جنوبی دریای خزر شاهد ورود ۵۰۰ فروند کشتی روس در سراسر کشور خزرها شد. به منظور عبور امن از اراضی خزرها، روسیه به آنها وعدهٔ نیمی از غنائم را داد. آنها از پایین رودخانه دنیپر به سوی دریای سیاه رفته، سپس از دریای آزوف به رودخانه دان رسیده و از سارکل کشتیها را به صورت زمینی به ولگا انتقال داده و به دریای مازندران رسیدند.
روسها سرانجام به گرگان، در شرق تبرستان، حمله کردند و مناطق مجاور آن را نیز به تاراج بردند. کشتیهای آنان در نزدیکی جزایر جنوبغربی دریا لنگر انداخته بودند و تلاش برای دفع مهاجمان شروع شدهبود، اما به موفقیت نرسید، پس از آن روسها به سوی باکو حمله کردند، آنها در فاصلهٔ سه روز سفر وارد شهر شدند و مناطق اران، بیلقان و شیروان را تصرف کردند. آنها هر چیزی که میتوانستند را به یغما بردند، و زنان و کودکان را به عنوان برده به اسارت گرفتند. روسها در راه بازگشت، در دلتای رود ولگا، توسط مسلمانان و برخی از مسیحیان خزری، مورد حمله واقع شدند، این تهاجم احتملاً با رضایت شاه خزر انجام شدهبود. با توجه به گزارشهای علی بن حسین مسعودی، کسانی که موفق به فرار شدند، توسط بلغارهای ولگا و برتاسها به قتل رسیدند.
دومین هجوم بزرگ روسها از دریای مازندران در سال ۹۴۳ به وقوع پیوست. در این دوره ایگور یکم پادشاهی روسیه را در دست داشت. در تهاجم سال ۹۴۳، روسها تا رود کورا و اعماق قفقاز پیش رفتند، نیروهای مرزبان بن محمد را شکست دادند و شهر بردعه، مرکز اران، را نیز تصرف کردند. روسها پس از فتح منطقه به مردم پیشنهاد دادند که با پذیرش حکومت روسیه بر خود، بتوانند دین خود را حفظ کنند. با توجه به گزارشهای ابن مسکویه، مردم محلی این صلح را نپذیرفتند و به مقابلهٔ روسها شتافتند، آنها از روسها خواستند که شهر را ترک کنند. پس از رد شدن اولتیماتوم، روسها شروع به کشتن مردم و باجگیری کردند. این کشتار اندکی بعد به پایان رسید تا مذاکراتی انجام پذیرد. پس از آن نیز روسها چند ماه در بردعه ماندند و از این شهر به عنوان مرکز حملاتشان به مناطق اطراف استفاده کردند.
مدتی بعد، بیماری اسهال خونی (دیسانتری) در بین سربازان روس شایع شد. ابن مسکویه در این باره مینویسد: «بیش از حد از میوههایی که در اینجا پرورش مییابد، خوردند. این بیماری در میان آنها همهگیر شد... و نیروهایشان کاهش یافت» با شیوع بیماری در میان روسها، مسلمانان به شهر نزدیک شدند. رئیس سربازان روسی، خود را بر روی الاغی انداخت، و از آنجا که ۷۰۰ نفر از سربازانش را از دست داده بود، از جنگیدن طفره رفت و به سمت به قلعهٔ بردعه عقبنشینی کرد، این قلعه نیز توسط مسلمانان محاصره شدهبود. روسها که از محاصره و بیماری خسته شدهبودند، با گنجینهها، جواهرات، لباسهای خوب و بردگان جوان با کشتیهایشان در کورا و خدمههای کشتی و ۳۰۰ نفر از سربازان که زنده ماندهبودند، با بخشی از غنیمتها بازگشتند.مسلمانان نیز پس از نبش قبر روسها، اسلحههایی که همراه با اجساد مدفون شدهبود را برداشتند.
جورج ورنادسکی، احتمال میدهد که اولگ نووگورود فرماندهٔ خرسوار روسها در حمله به اران بوده. ورنادسکی میگوید، نام اولگ و هلگو، نامهٔ سچچتر ذکر شده و با توجه به آن سند، هلگو با قایقی به ایران رفت و پس از شکست در آنجا در سال ۹۴۱ در قسطنطنیه درگذشت.از سوی دیگر، لف گومیلیف، نامش در نامههای روسی برده شدهاست (همانطور که در منابع عربی ثبت شده)، این فرضیه که این رهبر سونلد، فرماندهٔ وارانگیانس بود که ثروتش پیش از سال ۹۴۵ مطرح گشته.
درست روشن نیست که دلیل اختلافات خزرها و روسها چه بودهاست، بر همین اساس چندین نظریه در این باره پیشنهاد شده. روسها ترجیح میدادند که خزرها را از مسیر تجاری ولگا کنار بزنند؛ زیرا آنان برای حمل و نقل از ولگا مالیات میگرفتند. ظاهراً امپراتوری بیزانس نیز در تحریک قوای روس نقش داشتهاست. خزرها تا زمان سلطنت رومانوس یکم از متحدان روم شرقی بودند، ولی او در زمان حکومتش، یهودیان ساکن در قلمرو بیزانس را مورد اذیت و آزار قرار داد. با توجه به اسناد سچچتر، جوزف، که نام دیگرش یوسف بن هارون است و حاکم خزر بوده، به موجب این ستم، مسیحیان خزری را مورد ظلم خود قرار داد، از سویی رومانس با تحریک اولگ نووگورود (که در نامهها با نام هِلگو خوانده شده) علیه خزرها، دست به اقدامی تلافی جویانه زد.
در نظریهٔ دیگری عنوان شده که هجوم به خزرها در برابر تصمیم آنها برای بستن راه ولگا از سال ۹۴۳ بودهاست. در مکاتبات خزر، که مابین سالهای ۹۵۰-۹۶۰ انجام شدهاند، یوسف بن هارون از نقش خود به عنوان مدافع سیاستهای مسلمان در برابر حملات روس، در منطقهٔ خزر، اطلاع میدهد: «اگر من ساعتی آنها را فرو بگذارم، همهٔ کشورهای عرب را تا بغداد ویران خواهند کرد». درگیریهای پیشین مسلمانان و ارتش خزر با غارتگران روس در سال ۹۱۲ نیز ممکن است به این اقدامات و خصومت روسها علیه دولت خزری کمک کردهباشد.
سرانجام در سال ۹۶۵، سویاتوسلاو به جنگ خزرها شتافت. وی برای مبارزهٔ خود، مزدورهایی از بین اغوز و پچنکها استخدام کرد، که شاید برای مقابله با سوارهنظام قدرتمند خزرها بوده. سویاتوسلاو شهر سارکل را در حدود سال ۹۶۵ نابود کرد و شهر کرچ، در کریمه، را به تاراج برد، اما آن را اشغال نکرد.سپس (احتمالاً در سال ۹۶۸ یا ۹۶۹) آتیل، پایتخت خزرها را تصرف کرد.مدت کوتاهی پس از مبارزات سویاتوسلاو، مردی که از شهر آتیل بازدید کرده نوشتهاست: «روسها حمله کردند و حتی شاخهای انگور یا کشمش و حتی یک برگ سبز باقی نگذاشتند».
هجوم سویاتوسلاو به رفاه و استقلال دولت خزر را پایان بخشید. نابودی قدرتی چون امپراتوری خزر، تسلط بر مسیرهای تجاری شمال و جنوب از طریق مناطق استپی و دریای سیاه را برای شاهان کییفی روس به وجود میآورد، چنانچه این مسیرها راههایی بودند که پیش از این نیز به عنوان منابع اصلی درآمد خزرها به حساب میآمدند. علاوه بر این، مبارزههای سویاتوسلاو منجر به رشد جمعی و فرهنگی اسلاوها در مناطق میان نواحی استپی و جنگلی Saltovo-Mayaki شد.
در ۹۸۷، میمون، امیر دربند، از روسها در برابر سران قبایل محلی کمک خواست. روسها، که به نظر میرسد بسیاری از آنها سربازان حرفهای بودند، وارد ۱۸ کشتی شدند؛ ولی در پذیرش درخواست مردد بودند و یک کشتی را برای بررسی وضعیت فرستادند. هنگامی که خدمهٔ کشتی مورد نظر توسط مردم محلی قتلعام شدند، روسها به شهر مسقط رفتند. در ۹۸۹، میمون گزارشی فرستاده که بنابر آن یک واعظ محلی به او گفته که روسها باید بین پذیرش اسلام و یا مرگ یکی را انتخاب کنند. در نبرد پیش آمده میمون شکست خورد و از شهر گریخت، اما در سال ۹۹۲ به دربند بازگشت.
در سال ۱۰۳۰، روسها به منطقهٔ شیروان حمله کردند و حاکم گنجه برای کمک در سرکوب شورش بیلقان مبلغ زیادی پول به آنها پرداخت. بعد از این، روسها به سرزمین خویش بازگشتند و به گفتهٔ یک منبع روسی، یک سال پس از بازگشت، در ماه نوامبر سال ۱۰۳۱، در نزدیکی باکو شکست خورده و اخراج شدند. در سال ۱۰۳۲ روسها حملهٔ دیگری به شیروان داشتند که در آن الانان و سریرها به آنان ملحق شدند. مسلمانان محلی در ۱۰۳۳ روسها را شکست داد. مشخص نیست که روسها در این نبرد با چه کسانی متحد شدهبودند. املجان پریتساک اثبات میکند که آنها از یک پایگاه در نزدیکی رود ترک آمده و سرزمین اصلیشان تموترکان بود. پریتساک بر این باور است که روسها از حوزهٔ دریای خزر حمله کرده و پس از مدت کوتاهی به اغوزها در نبردهای خوارزم کمک کردند.
داستان حماسی اینگوار بزرگمسافر، ماجرایی است از آخرین اعزام نیروهای وایکینگ به دریای مازندران در سال ۱۰۴۱ و احتمالاً در رابطه با جنگهای گرجستان-بیزانس در نبرد ساسیرتی که نیروهای وارانگیانس در آن شرکت کردند. عناصر این داستان حماسی با رویدادهای تاریخی به میزان قابل توجهی در هم تنیدهاند. این لشکرکشی با سفر اینگوار از سوئد آغاز شده و به سرزمینهای جنوبی ولگا و شرقیون میرسد. حدود بیست و شش سنگواره اینگوار وجود دارد که ۲۳ عدد از آنها در دریاچهٔ مارلین در منطقهٔ اوپلاند سوئدند، که اشاره به رزمندگان سوئدی دارد که همراه اینگوار در اردوکشی به سرزمینهای مسلماننشین حضور داشتند. هدف این اردوکشیها احتمالاً بازگشایی مسیرهای تجاری قدیمی روسهای افرنجی بود، چنانچه در آن زمان بلغارها و خزرها دیگر موانع بزرگی نبودند. یک سنگ از برادر اینگوار نشان میدهد که او برای یافتن طلا به شرق رفته اما در سرزمین مسلمان درگذشتهاست. پس از آن، هیچ گونه اقدام مشابهی توسط نرسها انجام نپذیرفت و بدین شکل مسیر مابین دریاهای بالتیک و خزر هیچگاه بازگشایی نشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#40
Posted: 2 Jan 2014 22:57
مقابله با عباسیان
خلافت مستعین؛ رو به البرز جنوبی
گسترش قلمرو داعی و محبوبیتش نزد مردم شهرهای سامرا و کوفه، موجب واکنش خلفاء عباسی گشت. المستعین بالله، که معاصر داعی و دوازدهمین خلیفه عباسی بود، لشکری را به شهر همدان اعزام نمود؛ ولیکن در محرم سال ۲۵۲ هجری، سرداران عباسی وی را از خلافت عزل نموده و «المعتز بالله» را به جایش نشاندند.
علویان نیز پس از سیطرهٔ کامل بر مناطق کوهستانی و جلگهای طبرستان، به سوی مناطق جنوبی البرز روی آوردند. جستان بن وهسودان، حاکم دیلم و گیلان، در این نبرد نیز داعی را همراهی نمود. ابتدا شهر بزرگ ری و سپس قزوین، ابهر و زنگان به تصرف علویان درآمدند. داعی ری را به «محمد بن جعفر» و قزوین را به «جستان بن وهسودان» سپرد. یکبار در ری شورشی رخ داد که محمد بن جعفر از شهر بیرون شد، ولی اندکی بعد به شهر بازگشت.
خلافت معتز
از شروع حکومت معتز مدت چندانی نگذشت که وی خبر فتوحات داعی در مناطق جنوبی البرز را شنید. او درسال ۲۵۳ هجری قمری برای سرکوب حسن بن زید، ارتشی را به فرماندهی «موسی بن بغا» و سرداری «مُفْلِح» از عراق به طبرستان گسیل داشت. موسی بن بغا ابتدا در همدان مستقر شد و سپس مفلح را برای فتح ری فرستاد. مفلح ابتدا به قزوین و سپس ابهر، زنجان را فتح کرد. حاکمین شهرهای قزوین و زنجان با اسامی «حسین ابن احمد» و «عبیدالله بن علی» پس از هجوم مفلح به طبرستان گریختند، داعی پس از فرار آنها، هر دو را در برکهای غرق کرد و پس از مرگ، جسدشان را در سردابی رها کرد. وی بعدها که دربرابر یعقوب شکست خورد و گریخت، جسد این دو تن را از سرداب بیرون کشیده و دفنشان کرد. سرانجام نیز در ۲۵۵ هجری توانست ری را بازپسبگیرد او بعد از پیروزی، از راه قومس به استرآباد رفت.
«احمد بن محمد سکنی» که از عوامل طاهریان بود، در استرآباد، با مفلح متحد شد. سپاهیان خلیفه ابتدا گرگان و سپس تمیشه، ساری و مامطیر را یکی پس از دیگری فتح کردند. در طول این مدت چند نبرد نیز رخ داد که هربار علویان در آن شکست میخوردند. در این زمان ده هزار نفر پیرامون داعی گرد آمدهبودند و پادوسبان سوم نیز در کنار او بود. لیکن داعی یارای مقاومت دربرابر مفلح را نداشت. مفلح آمل را فتح کرد و خانههای علویان را به آتش کشید و به تعقیب داعی پرداخت و حتی چالوس را تصرف کرد. داعی پس از شکستهای متوالی به کلار پناهنده شد و دیلمیان نیز حاضر به همکاری با وی نشدند.
مسیر لشکرکشی مفلح به طبرستان
خلافت مهتدی؛ شورش علویان در بصره
پس از مرگ معتز عباسی، خلیفه عباسی، متهدی بر تخت نشست. خلیفهٔ جدید فرمان داد که همهٔ نیروهای نظامی عباسیان به عراق بازگردند تا بتواند با «صاحب الزنج» در بصره مقابله کند. در ماه جمادیالآخر سال ۲۵۵ قمری، پیغامی از گرگان به دست مفلح رسید که او را به سامرا فراخواند.موسی بن بغا نیز همراه سپاهیان عباسی به عراق بازگشت و در جای خود احمد بن محمد سکنی را قرار داد. داعی کبیر هم با بهرهگیری از این فرصت در ۲۵۵ قمری آمل، سال بعد آن ری، در ۲۵۷ قمری گرگان و در ۲۵۹ قمری قومس را گشود و احمد بن سکنی نیز به وی متمایل شده و به یاران وی پیوست و حکومت دهستان و به نقلی دیگر استرآباد را بدست گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7