انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 6 از 14:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  13  14  پسین »

Mazandaran | مازندران


مرد

 
ناصرالحق
برج آرامگاهی ناصرالحق




ناصرالحق، ابومحمد حسن اطروش مشهور به ناصر کبیر از فقها، متکلم، علما، حاکم و شعرای توانمند در قرن سوم ه. ق است. شیخ طوسی او را در شمار اصحاب امام هادی آورده‌است. حاکم طبرستان بود و از این رو که بر اثر اصابت شمشیری توسط رافع بن هرثمه در نبردگاه کر شده بود به اطروش خوانده می‌شد. وی همچنین جد مادری شریف رضی و شریف مرتضی است و مادرش ام ولد و مملوکه خراسانیه بود. از وی به عنوان نخستین مروج اسلام در سرزمین‌های شمالی و ایران نام برده می‌شود. ناصر کبیر بر امرای سامانی طبرستان خروج کرد و پس از پیروزی بر آنان پایگاه علویان را رونق بخشید. وی تا هنگام مرگ بر گیلان، طبرستان و قسمتی از گرگان حکومت داشت. ناصر کبیر در علوم تفسیر، فقه کلام و حدیث از سرآمدان روزگار خود محسوب می‎شد و مشهورترین اثری که به وی نسبت می‎دهند تفسیر کبیر نام دارد. پیش از وی «حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن امام حسن مجتبی(ع)»، معروف به «داعی کبیر» و مؤسس سلسله علویان در طبرستان از سال ۲۵۰ تا ۲۷۰ قمری و «سیدابوالحسن احمد بن محمد» از سال ۲۷۰ تا ۲۷۱ و «سیدمحمد بن زید» برادر حسن بن زید، معروف به «داعی الی‌الحق» از ۲۷۱ تا ۲۸۷ قمری بر منطقه طبرستان شامل مازندران، گرگان، سلسله جبال البرز و بخش‌هایی از استان سمنان و استان تهران فعلی، زمامداری و نخستین حکومت شیعی، به مذهب زیدی را در ایران پایه‌گذاری کردند.

این سید حسینی در ۳۰۱ هجری حکومت علوی را بار دیگر در تبرستان احیا کرد. او که اصالتاً اهل مدینه بود، در دوره سلطه حسن بن زید به تبرستان آمده و در نبردی که محمد بن زید کشته شده بود شرکت داشت. او ابتدا به ری گریخت و از آنجا در پی دعوتی از شاه جستانی دیلمان، که به او قول حمایت برای فتح مجدد تبرستان را داده بود بدانجا رفت. پس از دو تلاش ناموفق برای تبرستان او موفق شد دیلمیان شمال کوهها و گیلیان شرق سفیدرود را به اسلام بگرواند. از آنجا که نظریه حقوقی او از مال قاسم بن ابراهیم که اهالی زیدی رویان و شرق دیلمان آن را پذیرفته بودند در مواردی متفاوت بود گروندگان به او جامعه زیدی متفاوتی به نام ناصریه را شکل دادند. او در ۳۰۱ شکست سختی را بر سپاه سامانی در رود بوررود در شرف چالوس تحمیل کرد و مالکیت تبرستان را در دست گرفت. حکومت او به دلیل عدالتش مورد تحسین شدید مورخ سنی، طبری قرار گرفت. زیدان بعدی همگی او را به دلیل دانش فراوان و مدیریت نمونه اش امام خود می‌شمارند. برخی از آثار پرشمار او در الهیات و حقوق موجود اند. مقبره او در آمل توسط زوار گیل شرقی زیارت می‌شد. حرم او محلی برای زیارت ناصریه که پیوند محکمی با بازماندگانش داشت که همگی نام خانوادگی افتخاری ناصر داشتند تبدیل شد. به گفتهٔ طبری و ابن اثیر او حاکمی عادل و نیک‌سیرت بود و مردم همانند او را در عدل و برپائی حق و حسن روش ندیدند.

وی سرانجام در آمل طبرستان درگذشت و مزارش در همان شهر زیارتگاه عموم است. تألیفات و آثار وی بیش از سیصد کتاب بوده‌است. از جملهٔ آثارش: «اصول الدین»؛ «الامالی»؛ «الامامة الصغیر»؛ «الامامة الکبیر»؛ «امهات الاولاد»؛ «البساط»، رد علم کلام؛ «تفسیرالاطروش»، در دو مجلد که در آن ۱۰۰۰ بیت از ۱۰۰۰ قصیده احتجاج کرده؛ «الفقه الناصریة» که شریف مرتضی علم‌الهدی آن را شرح و تصحیح کرد و «المسائل‌الناصریات» نامید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
قیام ناصر اطروش در دیلمان


ابومحمد، حسن بن علی بن حسن بن علی بن عُمر بن علی (امام سجاد) بن حسین الشهید، ملقب به ناصر کبیر، ناصر اطروش، ناصر الحق، سیدنا، داعی الی الحق، از سلاله نبوی و علوی است. گویا وی در زمان داعی کبیر به طبرستان آمده و به تعلیم و تعلّم مردم آن دیار که به تازگی مسلمان شده بودند، پرداخته‌است. بعد از کشته شدن محمدبن زید، ناصر الحق به دعوت از مردم پرداخته و خلق بسیاری از اهالی گیلان و دیلمان با وی بیعت کردند. مرعشی در این زمینه می‌نویسد: «مردمانی که از طریق زردشتی به یُمن انفاس متبرکه او به دین محمدی نقل کردند و مذهب او اختیار کردند و هزاربار هزار آدمی تقریباً بر او جمع شدند و در سنه سبع و ثمانین و مأتین [۲۸۷ هـ.] خروج کرد و با خلقی انبوه رو به آمل نهاد. در جنگ با سامانیان] سید منهزم گشت و دیالم بسیار کشته شدند... سیّد دیگرباره [در سال ۲۹۰ هـ.] روی به طبرستان نهاد... چهل شبانه روز حرب و ضرب بود، عاقبت سیّد مُظفّر گشته. سید بعد از چند ماه که در طبرستان بود، به علت شکست مجدد از سامانیان باز به گیلان رفت. سید ناصر مدت چهارده سال به اجتهاد و علم مشغول بود... تا وقتی که اهالی گیلان و دیلمان سیّد را به استخلاص طبرستان رغبت نمودند. سیّد متوجه طبرستان شد... و [در سال ۳۰۱ هـ. به آمل شد و به سرای حسن بن زید [داعی کبیر] نزول فرمود و با خلق طریقه انصاف و عدل پیش گرفت و گناه‌ها عفو فرمود... سید احکام پادشاهی و امر و نهی مُلک را به سید حسن بن قاسم که ابن عم [پسرعمو] بود، بازگذاشت و او را بر فرزندان صُلبی خود ترجیح داد... سیّد را پسری بود ابوالحسین احمد... و او امامی المذهب بود... حرص دنیا او را [حسن بن قاسم] از راه سلامت بگردانید... سید را گرفته و دست بسته به قلعه لارجان لاریجان ] فرستاد... و این چنین دستمزد ناصر اطروش را داد و معرفت را به کمال رسانید...». تعدادی از سپاهیان حسن بن قاسم که این واقعه را دیدند، به خانه ناصر اطروش ریخته و به غارت اموال پرداخته، اهل و عیال ناصر اطروش را با خود بُردند. برخی از سپاهیان به حسن بن قاسم اعتراض کرده و حسن بن قاسم که اوضاع را وخیم یافت، به مقابله با شورشیان پرداخت، ولی در این حین مجروح گشت و خانه نشین شد. در این هنگام لیلی بن نعمان، نماینده سید ناصر در ساری با عجله خود را به آمل رسانده و اوضاع را به دست گرفت و سید ناصر را آزاد کرد. سید مردانگی را به اتمام رسانده و حسن بن قاسم را بخشید و بعد از چندی دخترش را به عقد حسن بن قاسم درآورد و حکومت گرگان را به وی سپرد. با شرایط پیش آمده ناصر کبیر سیاست را کنار گذاشته و به طاعت و تألیف مشغول گشت. مدرسه‌ای بنا نهاده و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت. ناصرالحق با عمری تلاش در راه ترویج تشیع در سال ۳۰۴ هجری دار فانی را وداع گفت و دعوت حق را لبیک نمود. مرقد وی از آن زمان تاکنون در آمل زیارتگاه عام و خاص است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مذهب و مسلک اطروش


درمسلک ناصرالحق (اطروش) اختلافات زیادی شده‌است، برخی او را از زیدیه دانسته‌اند. اکثر مورخین و مترجمین یمن و زیدیه و اشخاصی که در مسلک بازیدیه همراه هستند و همین طور اشخاصی که مصادر کتابشان از زیدیه‌است، عقیده دارند و تصریح کرده‌اند برآنکه ناصرکبیر زیدی بوده‌است واز او تعبیر به امام زیدیه می‌کنند و عده دیگری درمقابل آنها تصریح کرده‌اند که ناصرکبیر امامی اثنی عشری است.





میراث

او در پاسخ به تمایل هواداران زیدی اش در تبرستان سید حسنی حسن بن قاسم الداعی الی الحق را به عنوان جانشین اش گماشت و او را به پسرانش که مورد هواداری گیلیان و دیلمیان ناصری بودند ترجیح داد. از پسرانش ابوالقاسم حعفر بطور پیوسته با حسن داعی مخالفت ورزید گرچه دیگری ابوالحسین احمد در ابتدا با او همکاری کرد. در ۳۰۶ احمد به قوای حعفر در گیلان پیوست و این دو حسن را از تبرستان و گرگان اخراج کردند. پس از سه ماه او بار دیگر پادشاهی را باز فتح کرد و با احمد ساخت و او را به حکومت گرگان گماشت. در ۳۰۹ سردار گیل، لیلی بن نعمان خراسان را از سامانیان فتح کرد ولی پس از اشغال مختصر دامغان و مرو شکست خورده کشته شد. ناصرالحق در ایجاد مدرسه بزرگ آمل همت کرد و در آنجا درس می‌گفت. حکومت علوی در مناطق کاملاً زیدی دیلمان و شرق گیلان پابرجا ماندو شهر هوسم که ناصر اطروش هنگام گرواندن گیلیان در آن فعال بود مرکزی برای تعلیم ناصریه و پایتخت یک خاندان محلی علوی شد که در ۳۲۰ توسط ابولفضل جعفر بن محمد نوه برادر ناصر، حسین الثائر و از طریق مادر نوه خود ناصر، تاسیس شد. ناصرالحق مدرسه‌های زیادی در گیلان و طبرستان تاسیس نمود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
در کلام‌ها

ابن ندیم درباره تألیفاتش می‌نویسد: «... او دارای آثاری است؛ مثل کتاب الطهارة؛ کتاب الاذان و الاقامة... و بعد از شمردن پانزده کتاب از وی، می‌نویسد: این‌ها، کتاب‌هایی بود که ما دیدیم. برخی از زیدیه معتقدند که ناصر اطروش حدود یک صد کتاب دارد، ولی ما آنها را ندیده‌ایم. پس هر کس که کتاب ما را دیده و از کتب ناصر اطروش خبر دارد، به کتاب‌های ناصر اطروش در موضع کتاب ما بیفزاید...».

محمد بن جریر طبری می‌نویسد: «... مردم جهان کسی را همتای اُطْروش در دادگری و حُسنِ سیرت و برپاداشتن حق ندیده‌اند...».

ابوالقاسم بستی می‌نویسد: «... تنها در یک روز بدست ناصرالحق کبیر ۴ هزار نفر به اسلام گرویدند...».

کتاب سادات می‌نویسد: «... علی بن ابی‌طالب امام اول شیعیان هم در سخنان خود فرمود از طرف دیلم از کوه‌های دیلم جوانی زیبا صورت و خوش منظر می‌آید و آن بلاد را مسلمان و آباد می‌نماید...».

محمد باقر خوانساری می‌نویسد: «... ناصرالحق دارای اوصفا حسنه و اخلاق حمیده بوده‌است...».

ابن ابی‌الحدید گوید: «... که او صاحب سیف و قلم و از بزرگان فقهای امامیه و شیخ طالبین و عالم زاهد و ادیب شاعر ایشان بود. او اسلام را در میان ساکنان دریای خزر نشر داد و در حدود دویست‌هزار دیلمی و گیلک به‌دست وی ایمان آوردند، و او در شهرهای آنان مساجدی بنا کرد...».




فرزندان


ناصر دارای ۱۰ فرزند بود؛ ۵ پسر و ۵ دختر، که فرزندان و نوادگان آنان، همگی از فقیهان، محدثان و برجستگان بوده و در ایران و عراق و هند پراکنده هستند.




شاگردان


قاضی ابو عبدالله ولیدی

ده‌ها شاگرد دیگر در دیلمان و طبرستان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
وفات


ناصر کبیر در اواخر عمر، از سیاست و جنگ و حکومت، کناره‌گیری کرد. او در سال ۳۰۱ق. آمل را تصرّف کرد و با اینکه فرزند ارشدش، ابوالحسین احمد بن اطروش از هر جهت لیاقت حکومت را داشت، بنا به عللی، زمام امور را به دست یکی از علویان به نام قاسم بن حسن داد که وی به او خیانت کرد. به دستور اطروش، قاسم را دستگیر و زندانی نمودند؛ امّا وی اظهار ندامت نمود و اطروش او را عفو و دختر خود را به عقد وی درآورد و زمام امور حکومت را در اواخر عمرش به او داد و خود به زهد و پارسایی، ارشاد خلق، تدریس و آبادانی شهرها گذراند. وی سرانجام در شب جمعه ۲۵ شعبان ۳۰۴ق. در حالی که عمرش به ۷۹ سال رسیده بود، دارفانی را وداع گفت و در روز جمعه در شهر آمل دفن گردید.




آرامگاه


اولین آرامگاه ناصرالحق به نام گنبد کبود بنایی عظیم بود و ۹۰۰ سال زیارتگاه بود که به دست تیمور لنگ نابود شد و سپس بنایی کوچک‌تر برای ناصرالحق احداث شد و مقبره فعلی ناصرالحق برج آرامگاهی مربوط به سدهٔ ۹ ه‍. ق است و در آمل، محله پایین بازار، چاکسر واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۱۰ با شمارهٔ ثبت ۶۰ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است.ملگنوف می‌گوید: گنبد ناصرالحق که یکی از سادات حسنی است در آمل قرار دارد، ناصرالحق، ابومحمد حسن اطروش مشهور به ناصر کبیر از فقه، علماو شعرای توانمند شیعه در قرن سوم ه. ق است. شیخ طوسی او را در شمار اصحاب امام هادی آورده‌است. او سومین فرماندار تشیع در جهان و حاکم طبرستان بود و از این رو که بر اثر اصابت شمشیری در نبردگاه کر شده بود به اطروش خوانده می‌شد. وی همچنین جد مادری شریف رضی و سید مرتضی است. این گنبد دارای چند درب ورودی و گنبدی مدور که در سابق دارای سرامیک الوان بود و هنوز تکه‌هایی از ان آثار باقی است. این گنبد در زمانه‌های دور به گونه‌ای دیگر بود و به آن گنبد کبود می‌گفتند و صد سال زیارتگاه جهانیان بود و بعدها تخریب گشت و به دست مرعشیان گنبد فعلی ساخته شد. بنای اولیه با توجه به متون تاریخی از میان رفته چنان که ابن اسفندیار می‌نویسد مقبره و مدرسه و کتابخانهای که او تأسیس کرد و رقبات و موقوفاتی که برای آنها در نظر گرفته شده بود، تا قرن هفتم هجری در آمل بر جای بود. در مورد این بنا سید ظهیرالدین مرعشی در کتاب تاریخ طبرستان و رویان و مازندران می‌نویسد در سال ۸۱۴ هجری سید علی ساری به زیارت مشهد مبارک ناصرالحق رفته و به همره سید قوامالدین مرعشی با برادران خود عمارت دیگر بنیاد کردند. بنابراین گنبد ناصرالحق از بناهای قرن نهم هـ. ق است.در داخل بنا، سقف مدور وجود دارد که در بالای آن سوراخی وجود دارد و به گنبد بنا می‌رسد. مولانا اولیاء الله آملی می‌نوسید مقبره ناصر الحق در قرن نهم هجری قمری توسط سید علی مرعشی ساخته شده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اطلاعات کلی

نام کامل حسن بن علی بن حسن بن
علی بن عُمر بن علی (امام سجاد)
بن حسین الشهید

لقب ناصر کبیر، ناصر اطروش،
ناصر الحق، سیدنا،
داعی الی الحق

زادروز ۲۲۵/۲۳۰ (قمری)

زادگاه مدینه،

تاریخ درگذشت ۳۰۲/۳۰۴ (قمری)

محل درگذشت آمل، ایران

آرامگاه آرامگاه ناصرالحق، آمل

دین اسلام

مذهب شیعه امامیه




کتاب ها
اصول الدین
الامالی
الامامة الصغیر
الامامة الکبیر
امهات الاولاد
البساط
تفسیرالاطروش
الفقه الناصریة
المسائل‌الناصریات
تفسیر کبیر




پایان ناصرالحق
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اسفار بن شیرویه
اسفار بن شیرویه یک فرمانده نظامی دیلمی بود که حکومت علویان طبرستان را برانداخت و سعی کرد حکومتی مستقل بنیان نهد.


روایتهای مختلفی در این خصوص وجود دارد. ایرانیکا او را از لاهیجان در گیلان می داند. یکی از منابع متاخر او را اهل لاریجان در طبرستان دانسته. بعضی منابع برای تصحیح این اشتباه لاهیجان را زادگاه او فرض کرده اند. این فرض مورد تایید هیچکدام از منابع شناخته شده نبوده است. در قدیمی ترین توصیفات در باره طایفه او تفاوت وجود دارد. مسعودی او را گیل دانسته است. ولی منابع قدیمی تر او را دیلمی نوشته اند. نظام الملک طوسی او را از طایفه ورداوند می داند. ابن اسفندیار به دلیل فرجام کار اسفار او را ورودادیه یاد کرده است. ولی این طایفه در میان خانواده های معروف دیلمی شناخته نشده است. فقط بیهقی نامی از این خانواده را به عنوان شریف ترین خاندانهای دیلم ذکر کرده است. اگر گفته مسعودی در مورد گیل بودن او درست باشد محتمل است که «واردادآوند» تصحيفى‌ از «فاراوند»، یکی از چهار طايفه‌ی گيل‌ كه‌ در ناحيه «داخل‌» در شرق‌ سپيد رود مستقر بودند باشد. به نوشته دایره المعارف بزرگ اسلامی دیلمی بودن او و تولد اش در منطقه کوهستانی دیلمان مستندتر است.

در اوایل قرن چهارم هجری، پس از سقوط سیطره خلیفه بر شمال غربی ایران، او سهمی زودگذر از قدرت در تبرستان، دیلم و سرزمینهای در طول لبه جنوبی کوههای البرز داشت. بنا بر حمزه اصفهانی، او از قبیله گیلی ورداد آوندان برخاسته بود. او در نزاع بر سر کنترل تبرستان در پی مرگ حاکم علوی آن ناصرالحق اطروش در ۳۰۴ مشهور شد؛ در این نزاعها حسن بن قاسم (داعی صغیر) نهایتاً پیروز شد. این همان دوره‌ای بود که سامانیان تلاش می‌کردند قدرتشان را بسوی شرق از خراسان به ایالات حاشیه خزر گسترش داده با شیعه زیدی آنجا بجنگند و از تسنن علیه آن حمایت کنند. افسار در این زمان به عنوان مخالف و رقیبی برای قدرت رهبر دیلمی ماکان کاکی و در اتحاد با محمد بن مظفر محتاجی سپهسالار سامانی در خراسان بر می‌خیزد. او توانست تنها برای مدتی تبرستان را از علویان بگیرد ولی در پی آن از سوی امیر نصر بن احمد سامانی به عنوان فرماندار گرگان منصوب شد. او به کمک دیگر سرباز جویای نام گیلانی، مرداویج بن زیار موفق شد حکمرانی داعی حسن بن قاسم را شکست داده و سرکوب کند.

افسار دیگر کنترلش را بر ری، قزوین و دیگر بخشهای جبال، ابتدا در ظاهر به نمایندگی از سامانیان و سپس به عنوان حکمرانی مستقل مستقر کرده بود و نشان سلطنت ری را در مخالفت با امیر نصر و المقتدر، خلیفه عباسی استفاده می‌کرد.

گفته شده او در قزوین بسیاری از ساکنین را قتل عام کرده، بازارها را سوزانده، مؤذنین را کشته، مساجد را نابود کرده، و برپایی نماز را ممنوع کرده (این آخری نشان می‌دهد که افسار مسلمان نبوده بلکه ملی گرایی بوده که از سلطه عربها متنفر بوده و امیدوار بوده یک امپراطوری ایرانی را احیا کند)؛ او بعداً بر همه از جمله تجار خارجی در قزوین مالیات اعمال کرد، که مبلغ عظیمی شد. افراط او منجر شد نایب سابقش مرداویج تصمیم به حذف او بگیرد. مرداویج با محمد بن مسافر حاکم مسافری یا سالاری طارم، همپیمان شد و افسار تا خراسان تعقیب شد و مجبور شد گنجی را که در قلعه الموت در دیلم مخفی کرده بود را رها کند. افسار در پی رسیدن به بیهق با امید نجات دادن گنجش در الموت بازگشت ولی در طالقان بین قزوین و زنجان احتمالاً در ۳۱۹ اسیر مرداویج و کشته شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
چلاویان



کیاهای چلاوی که با نام‌های چلاویان، آل‌چلاو یا آل‌افراسیاب و افراسیابیان نیز خوانده‌شده‌اند، نام سلسله‌ای محلی در تبرستان بوده‌است که در روز شنبه، ۲۷ محرم ۷۵۰ هجری‌قمری با قتل فخرالدوله حسن، واپسین اسپهبد باوندیان توسط کیا افراسیاب چلاوی تأسیس شد.

از بزرگان خاندان چلاویان می‌توان افراسیاب، اسکندر شیخی و میرحسین کیا را نام برد.


در زمان باوندیان دو قدرت رقیب از «خانواده‌های متنفذ» در منطقه وجود داشتند. این دو خاندان که «کیاییان جلالی» و «کیاهای چلاوی» بودند، عمدتاً به عنوان وزرا و هیأت حاکمهٔ باوندیان مشغول به کار بودند.فخرالدوله حسن باوند در حالی که کشمکش‌های بسیاری بین این دو خاندان بود، کیا افراسیاب چلاوی، را که برادرزنش محسوب می‌شد، به عنوان «سپهسالار» برگزید. جلالیان از این اقدام رنجیدند و به قلمرو پادوسبانیان گریختند تا با کمک پادوسبانیان به باوندیان حمله کنند ولیکن فخرالدوله با آنان سازش نمود. افراسیاب چلاوی از این عمل ناراحت شد و علیه اسپهبد باوندی «توطئه‌چینی» نمود.

سرانجام در ۲۷ محرم ۷۵۰ هجری دو پسر افراسیاب چلاوی، با نام‌های «کیا محمد» و «کیا علی»، درحالیکه برای اسپهبد فخرالدوله شاهنامه‌خوانی می‌کردند، او را در گرمابه، به قتل رساندند. با قتل فخرالدوله حسن و انقراض باوندیان، کیا افراسیاب چلاوی قدرت را به دست گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
از شما ممنون میباشم
     
  
مرد

 
حکومت افراسیاب



وی در جنگ جلالک مارپرچین توسط سپاهیان میربزرگ، که از سادات مرعشی بود، کشته شد و بدین‌ترتیب دودمان مرعشیان تأسیس گشت.



حکومت اسکندر

اسکندر پس از شکست پدرش در جنگ «جلالک مارپرچین» از معرکه گریخت و نزد تیموریان در هرات رفت و پس از فتح تبرستان توسط تیمورلنگ، مدتی تحت‌الحمایة او در آمل حکومت نمود.




حکومت میرحسین کیا




میرحسین کیای چلاوی، از خاندان چلاویان در اوایل حکومت صفویان حاکم قلعهٔ استوناوند بوده‌است. هنگامی که در زمستان سال ۹۱۷ هجری، شاه اسماعیل‌صفوی با سپاهش به قم رفت، چند تن از سردارانش را به ری و اطراف آنجا فرستاد تا حضور شاه را اعلام نمایند ولی میرحسین کبا در یک درگیری شدید با یکی از سرداران شاه به نام «الیاس بیک»، این سردار را به اسارت گرفته و به قتل رساند. با رسیدن خبر به شاه اسماعیل، وی دستور داد که قلعهٔ مذکور را فتح کنند. پس از آن‌که قزلباش‌ها نتوانستند این دستور را اجرا نمایند، شاه شخصاً به میدان جنگ آمد. میرشمس‌الدین مرعشی با شنیدن خبر ورود شاه به مازندران، خود را به اردوی معلی رساند. میرشمس‌الدین از شخصی فیروزکوهی که به کلیهٔ راه‌های ورودی آب و علوفهٔ قلعه آگاهی داشت بهره جُست و با وعدهٔ دادن مال به شخص نهایتاً راه‌های ورودی قلعه را بست.

میرحسین در نامه‌ای به میرشمس‌الدین مرعشی نوشت:

ما و شما همسایه و از یک ولایتیم و هرگز در خدمت‌کاری تقصیر ننمودیم و قلعهٔ استوناوند «کلید مازندران» بلکه «دارالمرز» است. اگر لشکر بیگانه این را تسخیر کند، عن‌قریب به ولایت دارالمرز مستولی شده به کارکنان خود سپارد عجب از آن عالیجاه که فکر مآل ننموده و متوجه این قضیه نشده و به اهانت و خذلان ما سعی می‌نمایید.

میرشمس‌الدین، کیای چلاوی را از «صلح و امان» مطمئن ساخت. سپس قلعه‌نشینان پس از دو سال و اندی تسلیم شدند. شاه دستور تخریب قلعه را داد. شاه اسماعیل به امانی که به کیای چلاوی داده بود، وفادار نماند و سه روز بعد میرحسین کیای چلاوی را در قفسی محبوس کرده، روی شتری بستند. عاقبت نیز او را به شکلی که ایاس بیک را کشته‌بود، قصاص نمودند.





پایتخت آمل

پایتخت تغییر یافته قلعهٔ استوناوند

زبان‌(ها) تبری، فارسی

دین اسلام تشیع و تسنن (مذاهب رسمی)

- تأسیس ۷۵۰

- انقراض ۷۶۰
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 6 از 14:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  13  14  پسین » 
ایران

Mazandaran | مازندران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA