ارسالها: 3119
#421
Posted: 18 Nov 2015 07:56
مسئله تملّک برخی املاک در ایران با اعلام مجهول المالک بودن! و ... ـ نظر حقوقدانان در این زمینه
چند حقوقدان ایرانی و اروپایی که در نوامبر 1998 نظریه آنان همزمان در پاریس، ژنو و بروکسل انتشار یافته بود متفقا گفته بودند که موردی به نام «املاک مجهول المالک»، ذاتا (قانونا و منطقا) نمی تواند وجود داشته باشد و بکار بردن این عنوان یک وسیله برای تصاحب ملک مورد نظر است و اثبات کرده بودند که یک ملک (خانه، زمین و یا موسسه) صاحب مشخّص دارد که نام او در دفاتر ثبت املاک و موسسات درج است و در صورت ناپدید بودن و فوت، بازهم مجهول المالک نمی شود و ورثه دست اول و دوم و ... زنده و موجود هستند و اثبات ملک بدون وارث یعنی که مطلقا بی وارٍث بودن مالکِ ناپديد و يا فوت شده آن، مستلزم طی کردن مراحل قانونی و تشریفاتی بسیار طولانی است و تازه، هرگونه معامله روی آن مشروط خواهد بود زیراکه ممکن است روزی ـ روزگاری مدعی و یا وصیت نامه رسمی (به ثبت رسیده) پیدا شود. «املاک» با «پول نقد و اشیاءِ یافت شده» تفاوت دارند برای اینکه اینها در جایی ثبت نمی شوند. اگر احیانا پارلمان یک کشور ِ غیر کمونیستی به دلایلی و تحت شرایطی قانونی مغایر اصالت و طبیعت مالکیت وضع کند دیوان عالی آن کشور ـ با دریافت دادخواست ـ می تواند آن را کان لم یکن اعلام کند.
این نظر درپی ادعای تنی چند از ایرانیان برون مرزی ابراز شده بود که گفته بودند املاکِ واقع در ایرانِ والدین و یا پدر بزرگ ـ مادر بزرگ و برادر و یا فرزند ِفوت شده آنان مجهول المالک اعلام شده و بعضا به تصرف «ستاد اجرایی فرمان امام» درآمده و به فروش رفته اند و یا اینکه برخی از راه تقلّب خودرا وارث منحصر به فرد قلمداد کرده و ملک و یا املاک را تصاحب کرده اند. حقوقدانان در مورد اخیر (وُرّاث ادعایی) ابراز نظر کرده بودند که هر دولت حافظ مال و جان اتباع است و به محض اعلام مالک اصلی و یا وارث و وُرّاث او و اثبات مالکیت و وراثت، مال باید پس گرفته و مسترد شود حتی اگر سال ها از زمان تقلّب و غصب گذشته و در ملک تغییرات حاصل شده باشد.
رویترز در نوامبر 2013 گزارشی بسیار طولانی در سه بخش درباره تملّک برخی املاک و اموال توسط ستاد اجرایی فرمان امام منتشر کرده است. با مطالعه این گزارش، این تصوّر به ذهن می آید که مدعیان بالقوه اموال مصادره و تصاحب شده در ایران ِ پس از انقلاب و در سه دهه گذشته، هزاران تن هستند و تقریبا همه در خارج از ایران زندگی می کنند، و این، یک مسئله خواهد بود مخصوصا که از دیرباز برخی از گروههای سیاسی ِ مخالف، ضرورت تشکیل دادگاههایی ویژه برای رسیدگی به اسناد مالکیت صادر شده پس از انقلاب (در 34 سال گذشته) را اعلام کرده اند.
پارلمان آلمان سال گذشته با استناد به نظرات حقوقدانان، قانونی تصویب کرد که اموال مصادره شده و یا تملّک شده در دهه 1930 در آن کشور باید [پس از 80 سال] به صاحبان آنها (وارثان طبقه اول و وارثان اینان ـ وارثان دست دوم و سوم) پس داده شود ـ عین ملک و یا بهای آن به ارزش روز.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#422
Posted: 19 Nov 2015 09:33
بي كفايتي شاه سلطان حسين، شورش قندهار و سقوط اصفهان
«ميرويس» بزرگ قندهاري ها كه براي تظلم از جور و ستم عبدالله خان حكمران اعزامي دولت صفويان رنج سفر به اصفهان را بر خود هموار كرده بود ولي موفق به ديدار شاه سلطان حسين نشده بود 19 نوامبر سال 1699 (1078 هجري خورشيدي) با دست خالي به قندهار بازگشت و سران طوايف ناحيه را به باغ خود دعوت كرد و وجود ضعف در اركان دولتي و رواج فساد اداري و چاپلوسي در دربار صفويان را برايشان بيان داشت و گفت كه شاه در محاصره عده اي كوته نظر آزمند قراردارد و كسي نمي تواند، حتي براي تظلم به او دسترسي يابد و احكام انتصابات خريد و فروش مي شود و دلسوز وجود ندارد. در اين شرايط راه ديگري جز اين كه خودمان بپاخيزيم وجود ندارد ، و بذر شورش در همان روز كاشته شد و طرف دو سال از زمين سر بر آورد. پشتونها و بویژه قندهاریها تا آن زمان سابقه نافرماني و ضديت با دولت متبوع، ايران، را نداشتند.
شاه سلطان حسين مسئله قندهاررا با يک انتصاب نابجا پیچیده تر کرد. وي به توصيه درباريان مغرض و ناآگاه خود گرگين خان گرجي را بدون توجه به اين كه وي با آداب و رسوم پشتون ها ناآشناست و كار را خرابتر خواهد كرد و بر وخامت اوضاع منطقه خواهد افزود به حكومت قندهار برگزيد تا اوضاع منطقه را آرام كند. به اسلام گرويدن گرگين خان دليل عمده گماردن او به حكمراني قندهار بود. گرگين خان پیش از انتصاب تازه، بلوچهارا سرکوب کرده بود كه خطه كرمان را ناآرام كرده بودند. باد دانست كه لهجه پشتونها (در پاكستان آنان را پاتان مي نامند) و بلوچها پارسي باستان است و همانند ساير برادران پارسي خود از نژاد آرين هستند.
گرگين خان كه پس از اسلام آوردن از شاه سلطان حسين كه جماعتي گرجي زاده بر دربار او سلطه يافته بودند و جز منافع شخصي به چيز ديگري توجه نداشتند لقب «شهنوازخان» گرفته بود پس از استقرار در قندهار آتش شورش را با خشونت تمام خاموش و ميرويس را به عنوان عامل فتنه به اصفهان تبعيد كرد.
ميرويس در طول اقامت در اصفهان بيش از پيش بر ضعف نفس شاه سلطان حسين واقف شد. وي با اين استدلال كه نمي شود حتي يك مسلمان تبعيدي را از از اجراي واجبات ديني كه زيارت خانه خدا از جمله آنها است مانع شد اجازه حج گرفت و در مكه از برخي روحانيون سني فتواي جنگ با حاكم شيعه را به دست آورد.
ميرويس در بازگشت به اصفهان چنان رفتاري از خود نشان داد که توجه همگان و ازجمله شاه سلطان حسين نسبت به او جلب شد و طولي نکشيد كه تبعيد او لغو و اجازه بازگشت به قندهار به دست آورد.
در قندهار، ميرويس فتاوي روحانيون سني را كه به دست آورده بود به سران طوايف كه تا آن زمان حاضر به اين درجه از تمرد نبودند نشان داد و قتل گرگين خان را مباح دانست. ميرويس سپس با بكار بردن نيرنگ گرگين خان را به باغ خود دعوت كرد و در آنجا اورا بكشت.
شورش ميرويس موفق شد زيرا كه شاه سلطان حسين بي كفايت قبلا طايفه ابدالي را از خود رنجانده بود تا از آنان كمك گيرد و ملك محمود سيستاني حاكم «فراه» را هم كشته بود و مردم آن ايالت ناراضي بودند.
پس از مرگ ميرويس درسال 1711 ميلادي، برادرش ميرعبدالله (پدر اشرف افغان كه سكه هاي اشرفي يادگار زمان اوست) جايش را گرفت كه ميرمحمود پسر ميرويس عموي خود را كشت و به كرمان حمله برد. لطفعليخان حاكم فارس به كمك كرمان شتافت و ميرمحمود را به قندهار فراري داد. شاه بي خرد اندكي بعد لطفعليخان را معزول ساخت.اين خبر كه به گوش ميرمحمود رسيد در سال 1725 ميلادي با 25 هزار تن به كرمان حمله آورد و اين شهررا متصرف شد و از آنجا از طريق يزد عازم اصفهان گرديد. وي موفق به تصرف يزد نشد، ولي اصفهان را در 12 اكتبر سال 1722 ميلادي تصرف كرد و عملا به عمر دودمان صفويان پايان داد.
ميرمحمود، خود در سال 1724 به دست پسر عمويش اشرف که در لشکرکشي به اصفهان با او بود كشته شد. اشرف با قتل محمود انتقام خون پدرش را از او گرفت. بساط اشرف نيز ضمن سه جنگ به دست نادر برچيده شد.
نادر شاه در سال 1737 قندهار را كه عادت به ياغيگري كرده بود تصرف كرد و در مجاورت آن شهري به نام نادر آباد ساخت و آن دسته از بزرگان شهر را كه در شورش ميرويس و ميرمحمود مشاركت كرده بودند به مازندران تبعيد كرد. در جريان عمليات خارج ساختن قندهار از دست شورشيان، احمدخان ابدالي (دراني) از افسران ارتش نادر بود. احمدخان ابدالي ژس از قتل نادر در کودتاي زوئن 1747 قوچان به قندهار رفت و درآنجا اعلام استقلال كرد و ....
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#423
Posted: 19 Nov 2015 09:35
امروز و فردا کردن دولت مسکو - مسئله آذربايجان
در پي رفع ممانعت شوروي، در اين روز در سال 1325 (19 نوامبر 1946) واحدهاي اعزامي از تهران براي حل مسئله آذربايجان از قزوين وارد زنجان شدند و ظرف 23 روز غائله پايان يافت.
مدتها بود كه واحدهاي شوروي كه از زمان جنگ جهاني دوم در مناطق شمال غربی ایران مستقر بودند، مانع حركت نيروهاي اعزامي فراتر از قزوین مي شدند . دولت مسکو برغم تعهدي كه سپرده بود حاضر به تخليه ايران نبود که دولت تهران متوسل به شکايت از آن دولت به مراجع مربوط جهاني و سایر فاتحین جنگ شده بود. دولت مسکو همانند سایر دولت های اشغالگر ایران متعهد شده بود که در پایان جنگ نیروهای خودرا خارج سازد، اما امروز و فردا می کرد تا نقشه هایی را که در سر داشت به اجرا درآیند. مسکو در زمان حاضر نیز ده سال است که برای تکمیل نیروگاه بوشهر امروز و فردا می کند و همچنین تحویل موشک های ضد موشک.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#424
Posted: 19 Nov 2015 09:37
اعتراض شوروي به سياست يك بام و دو هواي ايران
۱۹ نوامبر سال 1947 (28 آبان 1326) دولت وقت شوروي نسبت به رد قرار داد امتياز نفت شمال به آن كشور در مجلس، به دولت ايران اعتراض كرد.
دولت شوروي در يادداشت اعتراضيه خود سياست خارجي ايران را قضيه يك بام و دو هوا خواند و با ادامه قرارداد نفت ايران و انگلستان مخالفت كرد.
قوام السلطنه - دولتمرد نزديک به انگلستان - در زمان نخست وزيري خود وعده نفت شمال را به شوروي داده بود تا اين دولت راضي به خارج ساختن نيروهايش از ايران شود.
شماري اين عمل قوام را كه نوعي نيرنگ سياسي بود حمل بر ميهندوستي او كرده اند و عده اي ديگر، اين اقدام قوام را خدمتي ديگر به انگلستان دانسته اند. مي دانيم كه دكتر مصدق رسما قوام را عامل خارجي و مجري سياست انگلستان خوانده است.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#425
Posted: 19 Nov 2015 09:38
پالايش دستگاه قضايي ايران ،تاسيس ديوان عالي تازه و بيانات دکتر مصدق در زمينه عدالت،آزادي و دمکراسي
۲۹ آبان 1331 ديوان عالي ايران با تركيب تازه آغاز بكار كرد. لطفي وزير دادگستري وقت كه سرگرم پالايش دستگاه قضايي بود با استفاده از اختيارات قانوني دكتر مصدق، پنج روز پيش از اين تاریخ، ديوان عالي كشور و دادگاه انتظامي قضات را منحل ساخته بود زيرا كه بركناري قاضي نشسته امكان پذير نبود، جز با انحلال واحد قضايي او. در طول اين پنج روز قضات تازه شعب ديوان عالي جز شعبه نهم تعیین شده بودند. محمد سروري رئيس شعبه اول درعین حال رئيس ديوان عالي بود.
ديوان عالي ايران در آن زمان 48 قاضي داشت به اين ترتيب: هر شعبه يك رئيس، سه مستشار و يك داديار. سه قاضي ديگر؛ دادستان ديوان عالي و معاونان او بودند. براي تعيين اعضاي تازه ديوان عالي، از قضات بازنشسته نيز كه شهرت پرهيزگاري و بي نظر بودن داشتند استفاده شده بود. لطفي براي باز گرداندن آنان به شغل قضاوت، حتي به منازلشان رفته و از آنان استدعاي بازگشت كرده بود. تا اين روز ( 29 آبان 1331 ) هنوز تعيين قضات پنج گانه دادگاه انتظامي قضات كه نقش اساسي در حفظ دستگاه قضاوت از هرگونه آلودگي باید داشته باشد تكميل نشده بود.
دكتر مصدق نخست وزير وقت در آستانه فساد زدايي از قوه قضايي گفته بود كه برقرار كردن دمكراسي واقعي در يك جامعه و تداوم آن و نیز پیشرفت همه جانبه بدون وجود عدالت و آزادي در آن جامعه امكان پذير نيست و عدالت عمومي و آزادي بدون داشتن يك دستگاه قضايي كار آمد و بي نظر به دست نمي آيد و تنها قاضي عادل است كه مي تواند در يك جامعه عدالت ريشه دار برقرار كند. دستگاههاي اداري ـ قضایی ما از ديرزمان شهرت آلودگي يافته اند و از اينجاست كه جامعه آلوده مي شود و در چنين وضعيتي نمي توان انتظار وجود عدالت و آزادي را داشت كه قاضي عادل و نظام قضایی از هرجهت خوب، مي تواند فساد و كژي را از دستگاههاي عمومي بزدايد و بالطبع جامعه تميز و آزاد شود و پيش بتازد و .... دكتر مصدق، خود استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران بود.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#426
Posted: 20 Nov 2015 09:17
اعلان جنگ ايران به روم شرقي در نوامبر 502 و تصرف شهر تئودوراپوليس
دولت وقت ايران بيستم نوامبر سال 502 ميلادي (زمان پادشاهي قباد ساساني) به دولت روم شرقي (قسطنطنيه) اعلان جنگ داد. اين اعلان جنگ پس از سه اخطار پي در پي به دولت روم که اين دولت در رعايت تعهداتي که به موجب پيمان صلح سال 442 (منعقد شده ميان يزدگرد دوم و تئودور) سپرده بود تعلل كرده است صادر شده بود. در اخطاريه هاي كتبي سه گانه، دولت روم متهم شده بود كه تعمدا در صدد اجراي چند بند از پيمان بر نيامده و تاكيد شده بود كه ادامه تعلل رومي ها، پيش از آن تحمل پذير نخواهد بود.
در پي صدور اين اعلان جنگ، واحدهاي ارتش ايران چند منطقه از قلمرو روميان ازجمله شهر تئودوراپوليس را تصرف كردند كه آناستازيوس امپراتور تازه روم درخواست ترك مخاصمه كرد. پيمان صلح سال 442 ميلادي در پي تجاوز روميان به قلمرو ايران در قفقاز و شكست آنان در منطقه «دربند» از ارتش ايران امضاء شده بود. تئودور امپراتور وقت، معروف به تئودور بزرگ عذر آورده بود كه هدف نيروهاي رومي جلوگيري از ورود اقوام مهاجم از آسياي مركزي بود، نه تصرف «دربند» قفقاز متعلق به ايران. طبق قرارداد سال 442، دولت ايران پذيرفته بود كه در قبال دريافت پول از دولت قسطنطنيه، مانع از تعرض مهاجران آسياي مركزي به قلمرو روميان شود.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#427
Posted: 20 Nov 2015 09:18
بهای سکه طلا در آبان 1331 (نوامبر 1952) در ايران: 74 تومان و 5 قران و 15 هزار بار کمتر از آبان 1391
۲۰ نوامبر 1952 (29 آبان سال 1331 ـ دوران حكومت مصدق) روزنامه هاي تهران بهاي سكه طلا (يك پهلوي) را 74 تومان و پنج قران گزارش كرده بودند (تقریبا 15 هزار بار كمتر از آبان 1391). اين روزنامه ها بهاي دلار آزاد (نرخ بازار) را 74 قران گزارش كرده بودند (تقریبا 400 بار كمتر از آبان 1391). در سال 1331، ايران تحت تحريم انگلستان قرارداشت كه يك ابر قدرت وقت بود و نمي توانست نفت صادر كند.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#428
Posted: 21 Nov 2015 08:55
سالروز آغاز جنبش سوسياليستي «مزدك»، متفكر بزرك ايراني - اشاره اي به عقايد او - مشابهت مزدکيسم و مارکسيسم
۲۱ نوامبر سال 488 ميلادي، درست 1360 سال پيش از انتشار «مانيفست كمونيست» از سوي كارل ماركس و انگلس، مزدك عقايد اقتصادي ــ اجتماعي (سوسياليسم) خودرا اعلام داشت و ترويج آن را آغاز كرد. مزدك پسر بامداد كه يك روحاني زرتشتي در شهر استخر فارس (شيراز) بود مدعي شد كه اين عقايد تفسير درست آموزشهاي زرتشت است كه هدفي جز نيكبختي بشر نداشته و زماني اين نيكبختي تحقق خواهد يافت كه برابري انسانها تامين شود.
از اوايل قرن 19 كه عقايد مزدك مورد تحليل و تفسير انديشمندان و مورخان بزرگ قرارگرفت «21 نوامبر» به نام روز اعلام فرضيه سوسياليسم براي روشنفكران چپ، روزي گرامي بوده است.
مزدك كه معتقد به خدا بود مي گفت كه براي تامين برابري انسانها، بايد مالكيتها عمومي (ملّي) باشد و هركس در حد نياز خود از محصول و توليدات استفاده كند. خدا انسانها را هنگام تولد برابر مي آفريند و بايد اين برابري در طول حيات آنان حفظ شود. آزادي موهبت بزرگي است، ولي بدون برابري اجتماعي ــ اقتصادي (سوسياليسم) آزادي احساس نخواهد شد. انسان دائما نياز به اندرز دارد تا از راه صواب خارج نشود. برتري جويي و حرص مال زدن (آزمندي) ريشه همه مسائل و مفاسد است (که از طريق آموزش و پرورش - تدريس) نبايد امکان داده شود در افراد پديد آيد، زيرا كه ذاتي نيست. مزدك انسان را مستحق زندگي در آرامش و شادي اعلام داشت كه تبعيض ها، بيعدالتي و عدم برابري؛ اين آرامش و شادي را از انسان كه عمري كوتاه دارد سلب مي كند و خلاف اراده خدا از آفريدن انسان است و به عبارت ديگر انسان براي زجر كشيدن به دنيا نيامده است و تا منابع توليد مشترك نباشد (ملّي نباشند) زجر كشيدن هم از ميان نخواهد رفت. مزدك در عين حال با استثمار زنان به صورتي كه بود مخالفت كرد و نسبت به اين روش ثروتمندان كه به خود اجازه ازدواج با طبقات ديگر را نمي دهند ابراز انزجار كرد و اين عمل را تقسيم انسان به درجه اول و دوم كه خلاف اراده خداست خواند.
جامعه ايران در آن زمان تشنه شنيدن چنين مطالبي بود. عوام الناس با شنيدن عقايد مزدك پيرو اوشدند و هر روز بر شمار آنان افزوده مي شد، زيرا در سالهاي پيش از آن كشور دچار خشكسالي و دو شكست نظامي از هپتالها شده بود كه به شمال خاوري ايران تجاوز كرده بودند و دربار سلطنتي هم پس از مرگ «پيروز» پسر و جانشين يزدگرد سوم وضعيت پايداري نداشت و ضعف «شاه بلاش» باعث قدرت گرفتن بزرگان كشور و فشار بيشتر بر طبقه پايين شده بود. قباد نيز كه تازه شاه شده بود راه حل مزدك را پذيرفت، از هواداران وي شد و به حمايت از او برخاست.
ثروتمندان و فئودالها كه منافع خود را شديدا در مخاطره ديدند دست بكار توطئه شدند و در صدد بر آمدند كه روحانيون زرتشتي (موبدان) را با خود همراه كنند، ولي در اوايل كار دهان موبدان بسته بود زيرا كه مزدك عقايد خودرا با استناد به اوستاي زرتشت (اوستا به معناي قانون است) و زند (تفسير ــ تفسير اوستا) بيان مي داشت و به برخي از اصول مانوي و نيز ميترائيسم و حتي بودائيسم توسل مي جست. فئودالها در سالهاي اول به دليل اين كه ژنرالهاي ارتش در دو جنگ درگير بودند و در دسترس نبودند كه از انان استمداد شود جز توطئه پنهاني كار ديگري نمي توانستند بكنند.
پيشرفت عقايد مزدك حدود 11 سال بود و عقايد او كه نويد بزرگي براي عوام الناس بود در اين مدت جهانگير شده بود و كاووس و «زم» دو پسر از سه پسر قباد هم پيرو عقيده مزدك شده بودند.
هنگامي كه پيروان مزدك وارد عمل شدند و به مصادره و اشتراكي كردن (ملي کردن) ابزار و منابع توليد، اموال ثروتمندان و تحريك كشاورزان به عدم تاديه سهم مالكانه دست زدند كار به جدال كشيد. افسران ارتش هم كه عمدتا مازندراني بودند به صف مخالفان مزدك پيوستند زيرا كه سربازان پياده تحت تاثير حرفهاي مزدك خواهان پيوستن به سواره نظام و ارتقاء به مقام افسر ي شده بودند.
در اين هنگام مزدك روش ازدواج مرسوم را غير انساني خواند و خواهان لغو آن شد. هدف مزدك برداشتن سد ملاحظات طبقاتي ازدواج بود زيرا كه در ان زمان پسر ارباب دهکده نمي توانست با دختر يك كشاورز ازدواج كند و بالعكس و اگر چنين ازدواجي هم صورت مي گرفت غير رسمي بود و چنين زني زوجه درجه دوم بشمار مي آمد. اظهارات مزدك در اين زمينه سوء تعبير شد و روحانيون نيز مخالفت خودرا با او علني كردند كه حرمت ازدواج را شكسته و آن را هم اشتراكي كرده است!.
مخالفان با قباد ملاقات كردند تا از حمايت از مزدك دست بردارد كه قباد نپذيرفت كه برضد او كودتا راه انداختند و در "قلعه فراموشي" در نزديكي شوشتر زنداني اش ساختند كه يك سرهنگ سوار به نام سياوش اورا نجات داد.
قباد پس از بازگشت به قدرت، ديگر از مزدك حمايت نكرد و دست پسر ديگرش خسروانوشيروان (نوشيروان و انوشك روان هم نوشته اند) را در سركوب مزدكيان باز گذارد و وي مزدك و مزدكيان را تا سال 524 ميلادي قلع و قمع كرد. باوجود اين، عمليات ضد مزدكيان تا 528 ميلادي ادامه يافت.
برغم سرکوب مزدکيان (سوسياليستها) در ايران، عقايد مزدك در ماوراء سير دريا (چين شمال غرب و منطقه آلتايي)، بخش هايي از منطقه فرارود و اروپا باقي ماند و رو به تكامل گذارد و پایه فرضيه هاي سوسياليستي سه ــ چهار قرن اخير قرارگرفت. مورخان و انديشمندان مزدك ایرانی را پايه گذار سوسياليسم و یک مصلح بزرگ خوانده اند. عقايد مزدك در دوران جنبش هاي استقلال طلبانه ايرانيان بار ديگر به ميان آمد (جنبش بابک خرّمدين و ...) و در گرايش ايرانيان به شيعه موثر بود.
مورخان بزرگ قرون 18 و 19 عقايد مزدك را بررسي و باز تاب داده اند و تفسير هاي متعدد از ان كرده اند.
ميان عقايد ماركس و مزدك مشابهت فراوان وجود دارد. براي مثال: هر دو عامل اقتصاد را به وجود آورنده تاريخ مي دانند. مزدك مي گويد ما نمي توانيم انسان كامل بدون تامين برابري ميان آنان داشته باشيم و تا به اين آرزو دست نيابيم، دشمني ميان فقير و غني از صحنه گيتي رخت بر نخواهد بست و ... و ماركس اين قسمت را به جنگ طبقاتي پايان ناپذير تعبير كرده است. مزدك مي گويد كه اگر دارايي ها همچنان در دست افراد باشد و در دست جامعه نباشد يعني مشترك ميان همه مردم نباشد (ملّي نباشد) شادي عمومي و آرامش به وجود نخواهد آمد و ماركس سرمايه داري (ثروت و منابع و ابزرار توليد در دست فرد) را علت العلل جنگها و عصيانها و استثمار انسان از انسان و رنج و تعب مي داند و ... و بالاخره هر دو پيروزي سوسياليسم و برابري اجتماعي ــ اقتصادي مردم را پيش بيني كرده اند. تفاوت بزرگ ميان ماركس و مزدك در اين بود كه مزدك عقايد خود را برگرفته از دين و خواست خدا مي دانست.
مورخان و انديشمندان دراين كه مزدك پايه گذار سوسياليسم و از بزرگترين انديشمندان ايران و مصلحان جهان بوده است متفق القولند. بسياري از آنان از جمله «گاس هال» رهبر متوفاي حزب كمونيست آمريكا موضوع اشتراك زناشوئي را كه به مزدك نسبت مي دهند رد كرده اند و اين را كار دشمنان عقايد او مي دانند. گاس هال نوشته است كه پس از انهدام مزدك در سال 524، قلم به دست دشمن او افتاد و مي دانيم كه تاريخ را عمدتا فاتحان نوشته اند كه در اين يك مورد هم بايد بررسي و دوباره نويسي شود.
زدن رنگ ناسيوناليستي به عقايد مزدك كه درزمان موسوليني در ايتاليا و حزب نازي در آلمان مطرح بود درست نمي تواند باشد كه مدعي شده بودند مزدك سوسياليسم را تنها براي ايرانيان (آرين ها) مي خواست نه همه جهانيان، و بنابراين عقايد او مبناي ناسيونال سوسياليستي داشت.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#429
Posted: 21 Nov 2015 08:57
سامانيان بر سر كار آمدند، زبان پارسي و فرهنگ ايراني زنده شد
مورخان «21 نوامبر سال 874 ميلادي» را روزي ذكر كرده اند كه سامانيان بر سركار آمدند و كمر همت به احياء زبان و ادبيات فارسي، فرهنگ ايراني و گسترش علوم و معارف بستند و در اين راه لحظه اي از تلاش باز نايستادند. پايتخت سامانيان شهر بخاراي خراسان بزرگتر و رودكي از شعراي بزرگ اين دوران بود. برخي از مورخان سامانيان را از نسل بهرام مهران (چوبين) ژنرال معروف ايراني كه در «ري» زاده شده بود مي دانند. در ميان ايراني تبارها، تاجيكها بيش از ديگران قدرشناس سامانيان هستند. دولت تاجیکستان پول ملي خود را «ساماني» نام نهاده است.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#430
Posted: 21 Nov 2015 08:59
جنگ خياباني با روسها در همدان
کلنل محمد تقي خان پسيان افسر ژاندارم سي ام آبان 1294 هجري (21 نوامبر 1915 ميلادي) شهر همدان را از ارتش روسيه پس گرفت.
شرح اين نبرد خونين عمدتا خياباني در كتب تاريخ جنگ جهاني اول كه در غرب به چاپ رسيده تحت عنوان «قهرماني هاي ژاندارم هاي ايراني در همدان» آمده است، زيرا نيروي ژاندارم فاقد سلاح سنگين و شمار نفرات آن به مراتب كمتر از سربازان روس بود.
كلنل كه مي دانست سربازان روس آموزش جنگ خياباني نديده اند آنان را به كوچه هاي شهر كشانيد و در آنجا درهم كوبيد و بيرون راند.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه