ارسالها: 3119
#631
Posted: 26 Dec 2015 11:16
زمين لرزه ويرانگر شهر تاريخي «بَم» ـ نگاهي کوتاه به تاريخچه اين شهر
ساعت 5 و 26 دقيقه بامداد روزي چون امروز در سال 1382 (26 دسامبر 2003) يك زمين لرزه به شدت شش و شش دهم در مقياس ريشتر شهر بَم در استان كرمان را ويران ساخت و طبق آماري كه انتشار يافت بيش از 26 هزار تَن را كشت و دهها هزار انسان ديگر را زخمي ساخت. زلزله بم شدّت حداکثر (10 ریشتر) نداشت و قاعدتا نباید تلفات آن به این سنگینی بود. ساختمان های کهنه و با خشت خام باعث این تلفات سنگین بود.
اين زمين لرزه به ارگ تاريخي بم و نواحي اطراف آن نيز آسيب وارد ساخت. بم كه خرماي آن در جهان معروف است در دوران حكومت اشكانيان ـ در مقياس جغرافيایی به صورت شهر درآمده است. طبق افسانه هاي ايراني، بهمن پسر اسفنديار پس از غلبه بر فرامرز، در محل پيروزي خود شهري با يك دژ نظامي مستحكم بساخت و نام خود را بر آن گذارد كه به مرور زمان، واژه بهمن به «بَم» تبديل شده است. فردوسي شرح نبرد رستم زال با اسفنديار (پدر بهمن) را در شاهنامه آورده است.
در طول تاريخ، جغرافيون و جهانگردان منطقه بم را محلي نوشته اند كه داراي توفان شن است. طبق نوشته هاي اين جغرافيون، پارچه بافي و توليد پوشاك بم در قديم شهرت جهاني داشته و منطقه اي پُرنعمت بوده است. دستگيرشدن لطفعلي خان زند آخرين حكمران اين دودمان در بم صورت گرفت. بم در سال 1722ميلادي در جريان شورش اميرمحمود قندهاري برضد شاه سلطان حسين آسيب ديده بود.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#632
Posted: 26 Dec 2015 11:18
1938:
در اين روز بهرام بيضائي نويسنده، نمايشنامه نگار، فيلمساز و کارشناس بنام تئاتر و هنرهاي نمايشي در تهران و در خانواده اي اديب و شاعر به دنيا آمد. پدر او نعمت الله بيضايي در عصر خود در رديف شعراي بزرگ ايران و پارسي سرايان بود.
1939: ( 1318) ايران داراي دادرسي نظامي شد.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#633
Posted: 27 Dec 2015 09:43
زادروز رازي دانشمند بزرگ ايران - نگاهي به دستاوردهاي او
دسامبر ماهي است كه ابوبكر محمد ابن زكرياي رازي دانشمند بزرگ ايران در آن در سال 864 ميلادي در «ري» به دنيا آمد و بسياري از واژگاني كه او در علم شيمي بكار برده است جهاني شده اند از جمله واژه شيمي كه از «كيميا» و الكل كه از «الكحل» گرفته شده اند كه رازي در كتابهاي خود بكار گرفته است.
رازي (منسوب به ري) در پزشكي، شيمي، رياضي، نجوم و فلسفه تحصيل و مطالعه كرده بود و از پايان دوران جواني نيمي از سال را در بغداد و نيم ديگر را در زادگاه خود، ري، كه به آن دلبستگي فراوان داشت مي گذرانيد و كتاب مهم و معروف خود در دانش پزشكي را به نام منصور ساماني حاكم وقت ري كرد و عنوان «طب منصوري» بر آن گذارد كه نخست در ده جلد به لاتين و سپس ساير زبانهاي اروپايي ترجمه شده است. كتاب مهم ديگر او در پزشكي «حاوي» عنوان دارد كه به صورت دائرة المعارف نوشته شده و همه اطلاعات پزشكي آن زمان در آن گرد آوري شده است. رازي در بغداد رياست بيمارستان «مقتدري» را برعهده داشت. در طول توقف او در ري و بغداد، بيماران و پژوهشگران و دانشجويان پزشكي از سراسر جهان براي درمان و كسب فيض و دريافت پاسخ پرسشهايشان به ديدار ش مي شتافتند. كشف آبله و آبله مرغان و مشخص كردن تفاوت آنها از هم از كارهايي است كه در دانش پزشكي به نام رازي ثبت شده است.
در دانش شيمي، رازي نخستين دانشمندي بود كه شيمي آلي (ارگانيك) را از شيمي معدني (غير ارگانيك) جدا ساخت و در باره شيمي و واكنش هاي شيميايي چند اثر به زباني بسيار ساده نوشت كه مهمترين آنها «اسرار» است. رازي كاشف چند اسيد از جمله اسيد سولفوريك است كه آنها را جهت مخالف بازها قرار داده و واكنشن هاي شيميايي را كه به تهيه الكل كه يك باز است منجر مي شود به دقت شرح داده است. دويست كار علمي به نام رازي ثبت است و درمقايسه با ساير دانشمندان ايراني، رازي را مي توان همتراز ابن سينا خواند.
بسياري از پژوهشگران تاريخ علوم زادروز رازي را 27 دسامبر (روزي چون امروز) اعلام داشته اند. دراين روز (ششم دي ماه) در سال 1343 به مناسبت يازدهمين سده تولد رازي مراسم باشكوه در ايران برگزار شد و با اين كه قبلا بسياري از مدارس، بيمارستانها و خيابانها در ايران به نام رازي نامگذاري شده بود شمار اين اماكن به نام او دوبرابر شد. رازي در سال 930 ميلادي درگذشت.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#634
Posted: 27 Dec 2015 09:48
روزي که ايران قرار داد مرزي 1927 باعراق را غير قابل قبول اعلام كرد
در پي چند زد و خورد هوايي و زميني مرزي ميان ايران و عراق ازجمله تيراندازي يكم ديماه 1344 عراقي ها به آبادان و حمله هوايي دو روز بعد از آن به چند روستاي مرزي ايران که اظهارنظر روزنامه های تهران و انتقاد وسیع مردم را به دنبال داشت، هفتم دی ماه آن سال وزيرامور خارجه وقت در سناي ايران حاضر شد و اعلام داشت: «قرارداد مرزي سال 1927 (كه از سوي انگلستان تحميل شده بود) مخصوصا با ابهاماتي كه در مورد آبراه اروندرود (شط العرب) دارد منطقی و قابل قبول نيست» که رادیو ایران همان روز در تفسیر اخبار روز، این گفته مبهم وزیر امور خارجه را «بی اعتبار اعلام شدن قرارداد 1927» بیان داشت و گفت که انگليسي ها طراح اين قرارداد، همه جا استخوان لاي زخم باقي گذارده اند تا سازش و آرامش وجود نداشته باشد كه همان سياست «تفرقه افكن و حكومت كن» آن دولت است.
رادیو بغداد به نوبه خود ايران را متهم به حمايت از نافرماني كُردهاي عراقي به خواست يك دولت ديگر (اشاره به آمريكا) كرد و ... و از انتقام گیری سخن گفت که از باب احتیاط، ارتش يكم ايران (كرمانشاه) و يكانهاي نيروي دريايي ایران به حالت آماده باش در آمدند. از زمان كودتاي ژنرال قاسم در عراق (تابستان سال 1958) و تا وقتي كه مسكو در عراق نفوذ داشت، شوروي محرّك ضدیت دولت بغداد با ايران بود.
اختلاف مرزی ايران و عراق که گاهی با برخوردهای مرزی و تهدید همراه بود تا 1975 (ديدار پهلوی دوم و صدام حسين در الجزيره) و امضای يک قرارداد معروف به قرارداد الجزاير ادامه داشت و با این قرارداد، قرار بود که پايان يافته تلقي شود که صدام اواخر تابستان 1980 (و احيانا به تحريك ايرانيان خود ـ تبعيد و احتمالا برخي از دولتها ازجمله دولت وقت آمريكا كه مناسبات خودرا با ايران بر سر موضوع گروگانگيري کارکنان سفارت خود در تهران قطع كرده بود) از فرصتي كه تصفيه ارتش ايران از برخي افسران به دست داده بود استفاده كرد و به گمان اينكه ايران دچار ضعف نظامي است آن قرارداد را كان لم يكن اعلام داشت و در سپتامبر آن سال با جمهوري اسلامي وارد جنگ شد و چون پس از هشت سال جنگ، كاري از پيش نبرد به قبول مجدد قرارداد تن داد.
در دسامبر 2007 يك نشريه خارجي مطلبي را به نقل از جلال طالباني رئيس جمهوری وقت عراق منتشر ساخت كه نشان مي داد طالباني نظر ديگري درباره قرارداد الجزاير دارد!.
نخستين قرارداد مرزي در مورد نواحی مورد اختلاف در 17 ماه مي 1639 ميان ايران (دولت صفويه) و عثماني (تركيه) امضاء شده بود.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#635
Posted: 27 Dec 2015 09:51
شگفت انگيز: 26 دسامبر اكبر رادي زادروز بهرام بيضايي را نوشت و 27 دسامبر بيضايي خبر درگذشت رادي را در همان روزنامه!
بهرام بيضايي نمايشنامه نويس و كارگردان بنام وطن ما 26 دسامبر 1938 در تهران به دنيا آمده و تاكنون دهها نمايشنامه و داستان نوشته و بيش از 17 فيلم را كارگرداني كرده و در تكامل هنر تئاتر ايران كوشش بسيار بعمل آورده است.
امسال (دسامبر 2007) اكبر رادي نمايشنامه نگار و درام نويس گيلاني مقيم تهران كه در وطن شهرت فراوان دارد به مناسبت زادروز بهرام بيضايي مقاله مفصل و جالبي نوشته بود كه در شماره 26 دسامبر 2007 روزنامه پرتيراژ و حرفه اي «اعتماد» چاپ تهران، در صفحات اول و آخر چاپ شده بود. درست در لحظه انتشار اين روزنامه در بامداد 26 دسامبر، اكبر رادي (نويسنده مقاله) در تهران درگذشت و در شماره روز بعد «اعتماد» ـ شماره 27 دسامبر، اين بهرام بيضايي بود كه مقاله شيوائي درباره درگذشت «اكبر رادي» و خدمات ادبي و هنري او به وطن نوشته بود. اين مقاله كه صفحات اول و آخر روزنامه «اعتماد» را فراگرفته بود سبب شد كه روزنامه تا ساعت 9 بامداد ناياب شود. تهراني ها اين دو نوشته را «شگفت انگيز» و «بي سابقه» توصيف كرده اند.
اكبر رادي كه يكم سپتامبر 1939 در رشت به دنيا آمده بود از 11 سالگي در تهران زندگي مي كرد. وي علاوه بر درام نويسي، دهها سال ادبيات و فنون نگارش تدريس كرده بود.
روزنامه اعتماد بازمانده روزنامه هاي حرفه اي چند سال اخير تهران است. پس از توقيف «شرق» و «هم ميهن»، اعتماد تيراژ (مخاطبان) آنها را به دست آورده است. سردبير اين روزنامه، دكتر بهروز بهزادي، از روزنامه نگاران قديمي ايران است كه قبلا سردبير روزنامه ايران بود. وي كه تحصيلكرده آمريكاست در دوران نظام سابق مدير اخبار راديو و دبير خبر در روزنامه اطلاعات بود. بهزادي مدير و سردبير مجله «ايران جوان» بود كه توقيف شده است.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#636
Posted: 27 Dec 2015 09:55
1934: دولت وقت ايران به همه كشورهاي خارجي تاكيد كرد كه درمكاتبات رسمي خود از واژه پرشيا، پِرس و پِرسه به جاي واژه ايران كه از اين به بعد نام رسمي اين كشور است استفاده نكنند!.
1953: تيمور بختيار که چند روز پيش از اين، فرماندار نظامي تهران شده بود کار خود را آغاز کرد. وي قبلا با درجه سرتيپي فرمانده واحدهاي زرهي تهران بود.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#637
Posted: 28 Dec 2015 09:20
افتادن غزه به دست ارتش ایران در دسامبر دو هراز و پانصد و 35 سال پیش - نگاهي به تاريخچه غزه تا به امروز
ارتش ایران در سر راه خود به مصر برای تصرف این کشور و تکمیل جامعه مشترک المنافع جهانی که از برنامه های کوروش بزرگ بود اواخر دسامبر سال 526 پیش از میلاد شهر استراتژیک غزّه واقع در ساحل مدیترانه را تصرف کرد و در اینجا منتظر رسیدن کشتی هایی شد که حکمران قبرس و نیز «پولیکراتس» حکمران جزیره یونانی ساموس وعده فرستادن آنها را داده بودند. قرار بود که این کشتی ها و کشتی های فنیقی ها پیاده نظام ایران را به دلتای رود نیل منتقل کنند و سوارنظام پارسی هم از طریق حاشیه ساحلی صحرای سینا خودرا به آنجا برساند. در آن زمان غزّه از بنادر مهم مدیترانه شرقی بود. به علاوه، به همانگونه که از نام آن استنباط می شود به داشتن استحکامات نظامی معروفیت داشت. غزّه که تاریخی چهارهزار ساله دارد همچنین از مراکز تجارت و تبادل کالا میان شرق و غرب بود و به شهر خوشبخت هم شهرت داشت. غزّه اواخر هزاره دوم پیش از میلاد توسط یونانیان و عمدتا یونانیان جزیره «کرت Crete» تصرف شده بود و این یونانیان (Mycenaean Greece)که در اینجا ساکن شده بودند فیلیستین Philistin (مردم دریانورد) خوانده می شدند. مورخین یونان باستان این واژه را فیلیستینوی Philitinoi و مصریان باستان فالوستاPhalusta نوشته اند. ایران هخامنشی پس از تصرف غزّه، تا سال 332 پیش از میلاد به مدت 193 آن را در اختیار داشت و در این سال پادگان ایرانی غزّه در برابر اسکندر مقدونی مقاومت شدید کرد و چون نیروی کمکی نرسید شکست خورد.
در لشکرکشی به مصر، کمبوجیه = کامبوجیا = کامبوزیا = کامبیز پسر کوروش و جانشین او فرماندهی ارتش ایران را برعهده داشت. کمبوجیه هنوز در غزّه بود که شنید «اماسیس دوم» فرعون مقتدر مصر درگذشته و پسر او پسامتیک، به نام پسامتیک سوم برجایش نشسته است. دو ارتش ایران و مصر چندی بعد (سال 525 پیش از میلاد) در محل «پلوسیوم» واقع در دلتای رود نیل و نه چندان دور از «پورت سعید» امروز در برابر هم قرار گرفتند و ارتش ایران به دلیل داشتن سلاحهای برتر و آموزش نظامی و تاکیک بهتر پیروز شد و ارتش مصر بادادن پنجاه هزار کشته شکست خورد و تسلیم شد و از آن روز تا سال 404 پیش از میلاد (به مدت 121 سال و چند ماه)، مصر یک ساتراپی = استان ایران بود. شرح لشکرکشی ایران به مصر و تصرف این سرزمین را «شه سیاس = که شیاس = ته سیاس» مورخ و پزشک یونان باستان که در دوران هخامنشیان سالها در ایران می زیست دقیقتر از سایر مورخان قرون قدیم و از جمله هرودوت نوشته است. این مورخ ـ پزشک یونانی در طول اقامت در ایران در سال 401 پیش از میلاد اردشیر دوم _ شاه وقت ایران را درمان کرده بود.
کمبوجیه پس از تصرف ممفیس (پایتخت شمالی مصر) و سپس دیدار از مصر جنوبی، تصمیم به تصرف لیبی و سودان (نوبی) گرفت که سپاه اعزامی او به سوی لیبی در 50 کیلومتری مرز لیبی امروز (واحه سیوه) دچار یک توفان صحرایی شد و بسیاری از افراد آن در زیر شن مدفون شدند که اخیرا ضمن اکتشافات نفتی استخوانها، لباسها و جنگ افزارهایشان به دست آمده است. سپاه اعزامی کمبوجیه به نوبی (سودان) نیز از منطقه کوش و شهر نپاتا پیشتر نرفت. در یک سند که از "ناسته سنگ" پادشاه وقت نوبی برجای مانده و در یک موزه انگلستان است کمبوجیه را «کمباسودن» نوشته و تصرف منطقه شمالی سودان توسط ایرانیان را تایید کرده است.
پس از کمبوجیه، داریوش بزرگ - خود به مصر رفت و به هزینه ایران دستور جمع آوری و تنظیم تاریخ مصر و ساختن آبراهی میان دریای سرخ و رود نیل را داد تا کشتی های ایران از خلیج فارس به مدیترانه بروند و نیاز به استفاده از کشتی های یونانیان نباشد که مورد اعتماد پارسیان نبودند.
27 دسامبر 2008 و دو هزار و پانصد و 35 سال پس از افتادن بندر غزه (امروزه شهری 420 هزار نفری) به دست ارتش ایران، این شهر و سراسر نوار 361 کیلومتر مربعی غزه (با جمعیت کل نزدیک به یک میلیون و پانصد هزار نفر) مورد حملات هوایی اسرائیل قرارگرفت، آسیب فراوان دید و بیش از 250 کشته و صدها مجروح داد. نواز غزه به طول 41 کیلومتر و عرض از 6 تا 12 کیلومتر که از ژوئن 2007 توسط حماس اداره می شود در طول تاریخ خود همواره در معرض تهاجم قرارداشته است. غزه پيش از افتادن به دست ايران در دسامبر 526 پيش از ميلاد، در سال 732 پيش از ميلاد به تصرف آشور درآمده و در سال 586 پيش از ميلاد به دست امپراتوري بابل افتاده بود. غزه درجریان جنگهای سه گانه اسکندر مقدونی از دست ایران خارج و به تصرف او درآمد که دو قرن بعد رومی ها آن را از دست جانشینان اسکندر خارج کردند. این منطقه در سال 637 میلادی به تصرف سپاه اسلام به فرماندهی عمرو عاص درآمد. در طول جنگهای صلیبی چند بار از کنترل حکومت «مصر - سوريه» خارج و به دست مسیحیان اروپایی افتاد و سپس عثمانی آن را بسال 15117متصرف شد. ناپلئون بناپارت در سال 1799 و درجريان لشکرکشي به شرق، غزه را متصرف شد که بارديگر به دست عثماني افتاد. گاهي حکمران مصر به نام عثماني بر آنجا حکومت مي کرد. در سال 1832 محمدعلي پاشا حکمران مصر که اسما وابسته به عثماني بود غزه را بخشي از خاک مصر اعلام کرد و .... انگلیسی ها در هفتم نوامبر 1917 پس از يک نبرد پرتلفات آن را از دست عثمانی خارج و تا سال 1948 اداره کردند. اداره امور غزه که در سال 1929 علیه یهودیان شورش دامنه دار کرده و دولت لندن را مجبور به تخلیه آن منطقه از یهودیان ساخته بود از زمان نخستین جنگ اعراب و اسرائیلی ها تا سال 1967 در دست مصر بود که در این سال در جنگ از اسرائیل شکست یافت. غزه سپس تا سال 1994 و انعقاد قرارداد اسلو در اشغال اسرائیل بود و ... و هنوز هم وضعیت آن روشن نیست و بنابراین ناآرامي و جنگ و خونريزي ادامه خواهد داشت. اين وضعيت درعين حال ضعف سازمان ملل و بي حالي اتحاديه عرب را منعکس مي کند.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#638
Posted: 28 Dec 2015 09:21
اجباري شدن لباس متحد الشكل
28 دسامبر 1928 (هفتم دي 1307 خورشيدي) دولت وقت اعلام كرد كه از آغاز سال نو (سه ماه بعد) پوشيدن لباس متحد الشكل از سوي مقامات و كارمندان دولت ايران اجباري است و اين تصميم كه به اجرا درآمد مشابه اقدام پتر اول تزار روسيه دو قرن پيش از اين به منظور مدرنيزه كردن روسها بود . هدف از پوشيدن لباس يورنيفورم اين بود كه لباسهاي ايرانيان مشابه لباسهاي عادي اروپائيان باشد كه بعدا تعميم داده شد و حتي با پيژاما بيرون رفتن از خانه و قدم زدن در كوچه و خيابان خلاف شناخته شد و برايش جريمه نقدي تعيين گرديد.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#639
Posted: 29 Dec 2015 10:00
برنامه اصلاحات پوراندخت، شاه وقت ايران، امضاء قرارداد صلح با روم ـ اشتباه استراتژیک پوراندخت
پوراندخت، شاه ساساني كه سياست خارجي و داخلي تازه اي را در پيش گرفته بود تا امپراتوري ايران را نجات دهد، 25 دسامبر سال 630 ميلادي (طبق برخي تواريخ: 29 دسامبر آن سال) با دولت روم شرقي قرارداد تازه (تکميلي) صلح امضاء كرد تا فرصت يابد دست به اصلاحات داخلي بزند که راه نجات امپراتوری را در آن یافته بود. پوراندخت برای جلب اعتماد رومیان، تصمیم سال 629 قباد دوم را اجرایی کرد و دستور داد که ارتش ایران پادگان خود در شهر حلب (الپو ـ بزرگترین شهر سوریه امروز، شهری دو میلیون نفری و یکی از چند شهر قدیمی جهان) را تخلیه کند که رومیان به آن چشم داشتند.[حلب هفت سال پس از خروج نیروهای نظامی ایران، به دست اعراب مسلمان به فرماندهی خالد ابن ولید افتاد]. با وجود این، پوراندخت که شاهي باتدبير بود و حمله اعراب مسلمان از حجاز به قلمرو ايران و روم را پيش بيني كرده بود درصدد امضای یک پیمان دفاعی مشترک با رومیان برنیامد تا به اتفاق در برابر عرب اقدام کنند که مورخان، آن را یک اشتباه استراتژیک بزرگ خوانده اند. وی تنها به دادن این اندرز به فرماندهان ارتش بسنده کرده بود كه اختلافات داخلي را كنار بگذارند و آماده مقابله باشند. وي اسپهبد رستم فرخزاد را سمت فرماندهي ارتش داد و اشتباه این ژنرال این بود که اعراب مسلمان را دست کم می گرفت. اعراب مسلمان تا آن زمان بر سراسر جزيرة العرب مسلط شده و عزم شمال و شرق (روم و ایران)را کرده بودند.
پوراندخت (دختر خسروپرويز)، يكي از دو بانويي كه بر ايران حكومت كردند مي دانست كه ايرانيان از جامعه طبقاتي كه به آنان تحميل شده بود [و در آن حتی اعیان از ازدواج با فردی از طبقه زحمتکش اکراه داشتند و افراد از طبقه کشاورز نمی توانستند وارد یکان سواره نظام شوند و ....] شديدا ناراضي هستند، فئودالهای (اربابان املاک) بیداد می کنند، قضات از عدالت و انصاف دور شده اند و سران ایالت ها براي خود اختيارات تازه خلق كرده و حتي سكه ضرب كرده اند. براي حل اين مسائل بود كه پوراندخت با روم شرقي (بيزانس) قرارداد صلح امضاء كرد و دستور رعايت عدالت، بخشودن ماليات عقب افتاده، لغو امتیازهای ناشی از برتري هاي طبقاتي و اختيارات اضافي فرمانداران را داده و سكه ملي واحد ضرب كرده بود.
با وجود اقدامات اصلاحي متعدد، حكومت پوراندخت هم، مانند ساير جانشينان خسروپرويز دولتي مستعجل بود و اختلافات داخلي، فساد اداری و قضایی و نزاع بر سر قدرت در تيسفون ادامه يافت و در کمتر از ده سال این شهر به دست عرب افتاد و ....
مورخ آلمانی کتاب مرگ قدرت ها نوشته است که امپراتوری ایران در سه ـ چهار دهه اول قرن هفتم دچار بیماری سرطان شده بود که درمانپذیر نبود. نباید یک قدرت بزرگ امکان دهد که عوامل بیماری وارد درون آن شوند.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#640
Posted: 29 Dec 2015 10:02
فارسي دري و تاکيد يعقوب ليث صفاري بر گفتن و نوشتن به پارسی ـ نگاهی به مسئله پارسی سازی امروز!
مورخان تحولات زبان ها (زبانشناسي) به اين نتيجه رسيده اند كه منظور يعقوب ليث صفاري (متولّد افغانستان امروز) قهرمان ملي همه ايرانيان و ايراني تبارها از رسمي ساختن دوباره زبان پارسی که در سال 868 میلادی آن را در کرمان اعلام داشت و در سال 875 ميلادي با جزئیات بیشتر آن را باردیگر مورد تاکید قرارداد، بکارگیری همان لهجه اي بوده است كه در دربار ساسانيان به آن تكلّم مي شد و مكاتبات رسمي به آن صورت مي گرفت. از همان زمان اين پارسي را «پارسي دري ـ پارسي دربار» خوانده اند. مورخان تحولات زبان ها، این نتیجه گیری خودرا در نشست دسامبر 1968 (و در جلسه بیست و هشتم این ماه) اعلام داشتند.
یعقوب لیث* در سال 868 میلادی پس از آزاد کردن کرمان، پارسي را زبان رسمي همه ايرانيان اعلام کرده بود و گفته بود که از آن پس به زبانی که او نمی فهمد مکالمه و مکاتبه نکنند. زبان مكاتبات و مذاكرات رسمي از سال 652 ميلادي عربي بود، زيرا اعراب حاكمان شهرها بودند و زبان ديگري نمي دانستند و به ايرانياني كه عربي نمي دانستند و سعي در يادگرفتن آن نمي كردند «عجم به معناي گُنگ و لال» خطاب مي كردند كه هنوز هم اين اصطلاح از ميان نرفته است. يعقوب ليث اخطار كرده بود که از آن پس اگركسي در قلمرو او جز به پارسي سخن بگويد و بنويسد؛ سخت مجازات خواهد شد. عرب در طول دو قرن استیلاء بر ایرانزمین، به ایرانیان ظلم فراوان کرده است، ولی چون کسی جرأت نوشتن آن را نداشت «ناگفته» باقی مانده است و به قول استاد عبدالحسین زرّین کوب؛ دوقرن سکوت!.
پارسي دري كه زبان اشعار فردوسي، رودكي، حافظ، سعدي، خيام، جامي، مولوي، نظامي و ... است به تدريج تكامل يافته است. اين زبان فرزند پارسي ميانه و نوه پارسي باستان است. زبانهاي پشتو، بلوچي، كُردي و اوستيايي (منطقه اي در قفقاز شمالی) برادران پارسي دري و نوه هاي پارسي باستان هستند. پارسي دري را پارسي تاجيكي هم مي گويند. زبانشناسان روس نوشته اند كه پسوند «دري» به اين سبب بكار برده مي شود كه نشان دهد كه مردمان دره جيحون (آمو دريا) كه فاصله اي زياد از سرزمين هاي عربي داشتند اين زبان را ازدست ندادند و به صورت امانت به ساير ايرانيان باز گردانيدند و واژه «دري» منسوب به اين دره است.
پارسي تا دهها سال پس از يعقوب ليث عاري از واژه هاي عربي بود كه بعدا به تدريج، نويسندگان و شاعران براي غناي كلام از زبان عربي واژه عاريه كردند. فردوسي تلاش بسيار كرد كه اين واژه هاي خارجي را از پارسي بزدايد و تاحدي هم موفق شد. در ميان كشورهاي اسلامي اوليه، ايرانيان تنها ملتي هستند كه زبان خود را حفظ كرده اند.
ايرانيان تاکنون چندبار تلاش كردند تا خط كتابت را هم تغيير دهند كه به علت پيدايش خطاطان بزرگ و زيبا نويسي، ايجاد تغييراتی در شكل حروف عربي در فارسي نويسي (پیدایش رسم الخط فارسی)، همين خط را حفظ كردند و حرفه مّشاقي به معناي آموزگار خوشنويسي به وجود آمد. در دهه 1310 هجری خورشیدی، دولت وقت (دولت رضاشاه) برای یافتن واژه های پارسی از نقاط دوردست ایرانزمین (بویژه مناطقی که امروزه افغانستان و آسیای مرکزی خوانده می شوند) و جانشین لغات عربی کردن آنها و نیز بکار بردن پیشوند و پسوندهای پارسی، فرهنگستان ایران را ایجاد کرد. طبق بعضي روايات، رضاشاه (پهلوي اول) به اقتباس از اتاتُرك در صدد تغيير خط كتابت ايران بود ولي از مخالفت روحانيون شيعه بيم داشت و اگر وقايع شهريور 1320 پيش آمد نكرده بود شايد به تدريج دست به اين كار هم مي زد. در دو دهه 1380 و 1390 نیز به دلایلی که روشن نیست چندین واژه ساخته شده است که برای همگان مفهوم نیست، یعنی که نه «یافتِ واژه های پارسی نقاط دوردست» است و نه «افزودن پیشوند و پسوند بر واژه های مربوط، منطقی و قابل فهم» مثلا: دهک (احتمالا به جای درصد)، چرایی؟ (احتمالا به جای علل)، جداسری (؟!)، گفتمان، راهبُرد چینش، سبد کالا، کلید خوردن و حتی یارانه (یارمندی)، سامانه و ... که به زعم برخی، «هدف» احتمالا سیاسی است زیراکه مردم معمولی و مهاجران خارج درکِ مفهوم نمی کنند و از خیر خواندن مطلب می گذرند که یکی از دهها علل اُفت تیراژ مطبوعات است. رسانه ها باید به زبانی که مردم معمولی درک کنند و واژه های ساده و متداولِ کوچه و بازار بنویسند تا مطلب آنها سریعا درک شود و سرگیجه آور نباشد. بکار بردن واژه های «دست ساخت» دو دهه اخیر در حالی است که در همان جمله، چند لغت عربی بکار برده می شود که معادل پارسی آنها از قدیم الایّام وجود داشته است. کدام فرد، موسسه و یا دولت واژه سازی «مَن درآوردی» کرده و برای مردم «زبان» ساخته است؟. بیش از نیمی از واژه های زبان انگلیسی ریشه فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی و آلمانی دارد.
*يعقوب كه رهبري بزرگ و در تاريخ ايرانيان منحصر به فرد است ظرف دو سال هرات، بلخ، كابل و قندهار يعني همه افغانستان امروز را كه در آن زمان بخش خاوری ايران (آريانا ـ ملك كيان) بود از دست اعراب خارج ساخت و در سا ل 868 ميلادي نيز كرمان و همه پارس را گرفت و به فتوحات خود ادامه داد تا خوزستان را از دست عرب خارج ساخت و همانجا بیمار شد، درگذشت و مدفون شده است. اگر وی و نظامیانش که عمدتا از سیستان بزرگتر (افغانستان جنوبی امروز) نبودند و بسیاری از آنان در جنگ با خلیفه عباسی بر خاک نیافتاده بودند، امروز هم بمانند آن زمان، خوزستان از ضمائم بصره بود و نفتی درکار نبود که این همه بر سر آن سر و صدا باشد. عرب داشت به صورت کوچ ِ قبیله ای از خوزستان به مناطق جنوبی ایران مهاجرت می کرد که یعقوب نه تنها این مهاجرت را متوقف، بلکه بسیاری از مهاجران را عقب راند. آیا سزاوار نیست که از چنین مردی قدردانی شود. در دوران نظام حکومتی سابق، در شرق تهران (کوی نیروی هوایی) نام یعقوب لیث را بر یک مدرسه دولتی نهاده بودند که در دهه های اخیر دیده نمی شود!. «محمد وصيف» پس از بازستاني هرات توسط يعقوب از اعراب، در ستايش از او اشعاري سروده كه باقي مانده اند. فرق يعقوب با ساير ايرانيان استقلال طلب وقت اين بوده است كه مطلقا حاضر به سازش و تماس با خليفه بغداد نبود و اورا بيگانه مي خواند، اما سايرين ــ جز مرداويز ــ اسما و ظاهرا خليفه بغداد را ردّ نمي كردند. بپاخیزی ها و ازجان گذشتگی های استقلال طلبان ایرانی در قرون نهم و دهم میلادی، از درخشانترین رویدادهای آموزنده و برانگیزاننده تاریخ جهان است.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه