ارسالها: 3119
#781
Posted: 23 Jan 2017 10:20
يك روز تاريك ديگر در تاريخ ايرانيان: تصرف بوشهر به دست انگليسي ها و مقدمه جداکردن هرات از پيكر ايران
23 ژانويه سال 1857 (سوم بهمن) يك روز تاريك ديگر در تاريخ طولاني و پراز رويداد ميهن ما بود. در اين روز نيروهاي اعزامي انگلستان به رياست «اوت رام» پس از شش هفته نبرد خياباني، بندر بوشهر و حومه آن را تصرف كردند تا دولت تهران مجبور به صرف نظر كردن از شهر هرات و غرب افغانستان امروز شود كه از زمان تاسيس كشور ايران به دست كوروش بزرگ هميشه بخشي وفادار از ايران و كانون فرهنگ و ادب ما، و براي مدتي نيز شاهزاده نشين ايران و مقر حكومت خراسان بود و شاه عباس که در هرات به دنيا آمده بود پيش از احراز سلطنت در اين شهر مي زيست. نيروهاي اعزامي انگلستان نهم دسامبر 1856 پس از يک گلوله باران شديد گام بر خاک وطن ما در ساحل بوشهر گذارده بودند و از همان لحظه نبرد خياباني آغاز شده بود. دولت لندن اول نوامبر 1856 به ايران اعلان جنگ داده بود زيرا که اخطارهاي ديپلماتيک آن دولت به ايران که از هرات و غرب افغانستان خارج شود مورد بي اعتنايي تهران قرارگرفته بود. در نبرد خياباني 45 روزه، عمدتا مردم معمولي از شهر و حومه بوشهر دفاع مي کردند. گلوله باران بوشهر توسط ناوهاي انگليسي صورت گرفته بود. افغانستان که بر سر آن اين عمليات صورت گرفته بود از اوايل قرن هجدهم مطمح نظر انگليسي ها بوده است که علل درگيري کنوني غرب در آنجا به همان زمان باز مي گردد زيرا که افغانستان نزديکترين راه زميني ورود و نفوذ قدرت هاي «اوراسيا» که با ایجاد سازمان شانگهای متحد شده اند به آسياي غربي ـ منطقه استراتژيک و نفتدار جهان است. منطقه هرات قسمتي از بخش اصلي ايرانزمين بوده است که در عهد باستان «آريانا» خوانده مي شد. «افغانستان» نامي است كه انگليسي ها بر ايران خاوري گذارده اند.
نيروهاي انگليسي كه باكشتي از هند وارد آبهاي بوشهر شده بودند نهم دسامبر 1856 (شش هفته پيش از آن) درپي يك گلوله باران طولاني در ساحل بوشهر پياده شده بودند و در اين مدت مردم معمولي از منطقه بوشهر دفاع مي كردند، زيرا كه دولت تهران نيروي قابل ملاحظه در بوشهر و كازرون نداشت. درباره دفاع مردمي (ميهني) از بوشهر كتاب ها و رساله هاي بسيار نوشته شده است.
دوست محمدخان حاكم كابل پس از امضاي پيمان پيشاور (مورخ سي ام مارس سال 1855) با انگلستان، به تحريک انگليسي ها و برخلاف روش گذشته اش دست به تشويق حاكم هرات به تمرد از دولت تهران زد. ناصرالدين شاه كه در همان زمان به گردنكشي خان خوارزم (تركمنستان امروز) پايان داده بود حسام السلطنه را با لشكر خراسان و چند يگان نظامي از تهران، گرگان و كرمان (سربازان مستقر در ارگ بم) مامور گوشمالي حاكم هرات كرد كه با اعتراض شديد لندن رو به رو شد. چون تهران توجه نكرد، انگلستان با برسميت شناختن فوري مرزهاي افغانستان كه خود در لندن ترسيم كرده بود، روابطش را با تهران قطع و يكم نوامبر1856 به ايران اعلان جنگ داد و بار ديگر به آبهاي ما در خليج فارس كشتي توپدار و تفنگدار روانه ساخت.
ايران كه بر اثر مداخلات سياسي قدرتهاي اروپايي امكان (و درحقيقت اجازه) نيافته بود نيروي دريايي موثر و توپخانه ساحلي داشته باشد موفق به بازداري ناوگان اعزامي انگلستان كه از هند به حركت در آمده بود نشد و اين ناوگان از يكم ژانويه به گلوله باران كردن بوشهر دست زد، اما براثر ايستادگي مردم محل 23 روز طول كشيد تا بتواند تفنگدار در ساحل مستقر سازد. انگلستان كه چنين مقاومت ميهندوستانه اي را انتطار نداشت خرمشهر را هم زير حمله گرفت و اهواز را مورد تهديد نطامي قرار داد كه دولت بي خبر تهران از معارضات قدرتهاي اروپايي با يكديگر، و نيز نداشتن اعتماد كافي به احساسان ميهني ايرانيان و همچنين ناآگاهي از فنون جنگ هاي تازه و لشکرکشي و اين که پيشروي سريع يك نيروي خارجي به دليل وسعت كشور و كوهستاني بودن آن آسان و سريع نخواهد بود تسليم اراده لندن شد و طبق توافق پاريس كه با ميانجيگري رئيس وقت كشور فرانسه انجام شد از اصلي ترين قطعه ايران صرفنظر كرد!.
اگر كمي به عقب باز گرديم مي بينيم كه عباس ميرزا وليعهد فتحعلي شاه با مشاهده دسيسه هاي انگلستان در جريان تنظيم قرارداد «تركمن چاي» و از دست رفتن قفقاز ايران و لمس كردن بي صداقتي ناپلئون و در حقيقت چشيدن مزه تلخ ديپلماسي اروپايي؛ براي حفظ مابقي خاك وطن، دولت عثماني را با جنگ و زور وادار به امضاي معاهده تعيين مرز مشترك كرد كه هنوز به قوت خود باقي است. از طرفي ديگر، چون روسيه به بسط قلمرو خود در منطقه اي پرداخته بود كه جغرافيون غرب نام «آسياي ميانه» بر آن نهاده اند، عباس ميرزا بدون فوت وقت براي حصول اطمينان از وفاداري حاكمان نيمه مستقل خوارزم، مرو ' بخارا و مناطق مربوط به خراسان شتافت. وي در اينجا متوجه شد انگلستان كه از دير زمان نگران دست اندازي روسيه به هندوستان بوده چشم طمع به سرزميني دوخته كه خود نام افغانستان بر آن نهاده است تا بتواند آن را به صورت حايلي ميان متصرفات آسيايي روسيه و هندوستان درآورد و مانع پيشروي روسيه به سوي اقيانوس هند و آسياي جنوبي شود و در اجراي اين سياست خود، به تحريك و تطميع خوانين و حكام افغان پرداخته است.
عباس ميرزا براي خنثي كردن فعاليتهاي انگلستان در ايران خاوري (افغانستان امروز) وارد عمل شد. دولت لندن كه چنين ديد با روسيه بر سر تعيين يك خط قرمز ميان مناطق نفوذ خود در اين قسمت از جهان وارد معامله شد تا با تعيين اين خط به سلطه و نفوذ خود بر افغانستان رسميت بدهد و به تحكيم و احيانا گسترش آن بپردازد. لذا دولتمردان انگليسي به موازات مذاكره با روسيه با هدف سازش، سريعا در لندن به دلخواه خود و برپايه منافع دولت متبوع به ترسيم خطوطي پرداختند كه بر آن عنوان مرز ايران و افغان نهادند.
عباس ميرزا پس از مطيع ساختن حكمران سرخس كه بر منطقه نسا و اشك آباد (عشق آباد) تسلط داشت در سال 1834 تصميم به راندن به سوي قندهار گرفت كه بيمار شد و درگذشت.
محمد ميرزا پسر عباس ميرزا كه همان سال پس از درگذشت فتحعليشاه به سلطنت رسيده بود پس از تحكيم پايه هاي حكومت خود، تصميم به تكميل مساعي پدر گرفت و دولت لندن از اين تصميم محمد شاه كه مناسبات حسنه با روسيه برقرار كرده بود نگران شد مخصوصا كه بيم داشت محمد شاه از كمك روسيه براي ريشه كن ساختن نفوذ انگلستان از افغانستان برخوردار شود.
دولت لندن در سال 1837 «الكساندر برنزBurnes» را به بهانه توسعه داد و ستد بازرگاني به كابل فرستاد كه در باطن ماموريت او تحريك سران ايلات مناطق غربي بر ضد ايران و طوايف شمالي بر ضد روسيه بود.
محمد شاه كه از طريق والي خراسان از اوضاع با خبر شده بود با تزار وقت روسيه يك پيمان دوستي امضاء كرد و تصميم گرفت شخصا براي گوشمالي حكمران هرات و نواحي مجاور كه در پرداخت ماليات تعلل كرده بودند عازم خراسان شود.
دوست محمد خان حكمران كابل كه هرات را يك شهر ايران مي دانست در قبال تصميم محمد شاه واكنش نشان نداده و تنها (به اشاره) خواسته بود كه شاه پس از گوشمال دادن حاكم هرات دست به اقدام مشابه در مورد واليان ولايات ديگر نزند (عازم قندهار نشود).
دولت لندن كه از دوست محمدخان مايوس شده بود، خود مستقيما وارد عمل شد و به تهران اخطار كرد كه از لشكر كشي به هرات منصرف شود كه دولت ايران اعتناء نكرد و دولت روسيه اين اخطار لندن را مداخله در امور ايران تلقي كرد و حمايت خود را از لشكركشي محمدشاه به هرات اعلام داشت و از عوامل خود در منطقه خواست كه با مساعي محمد شاه در اين زمينه همكاري كنند. روسيه درعين حال دست به تدابيري در هرات زد كه محمدشاه را بيش از پيش تشويق به اجراي تصميم خود كند.
لندن كه اخطار خود را بي نتيجه ديد و آگاه شد كه نيروهاي نظامي ايران به هرات رسيده اند به دو اقدام همزمان دست زد؛ يكي اعزام كشتي جنگي به آبهاي ايران بود كه اين نيروها بوشهر و خارك را متصرف شدند و ديگري وادار كردن آقاخان محلاتي به طغيان. آقاخان شورش مسلحانه خود را از كرمان آغاز كرد و .... تهران كه چنين ديد به دولت فرانسه متوسل شد كه از انگلستان بخواهد از آبهاي ايران خارج شود كه در اين تلاش موفق نشد. سرانجام محمد شاه تصميم گرفت بدون دادن كوچكترين امتيازي به حاكم هرات، نيروهاي اضافي را باز گرداند.
انگلستان كه مي دانست محمد شاه در فرصت ديگر به هرات لشكر كشي خواهد كرد، به تقويت وضعيت خود در افغانستان پرداخت و در اجراي اين سياست در سال 1839 دوست محمدخان را كه تا آن زمان در قبال هرات حاضر به اقدام بر ضد ايران نشده بود بركنار و شجاع الملك دست نشانده خود را پادشاه كابل كرد، ولي در كابل درپشت پرده كارها در دست «برنز» بود كه نماينده تام الاختيار انگلستان در افغانستان شده بود.
انگلستان سپس در صدد برآمد براي سركوب كردن هرگونه مخالفتي، به افغانستان نيرو بفرستد. موضوع در جلسه شوراي وزيران انگلستان به رياست «پالمرستون» مطرح و تنها «دوك ولينگتون» با اين تصميم مخالفت كرد كه سرانجام گفت: ورود به افغانستان آسان است، فكر خارج كردن نيروها را از آنجا بكنيد.
انگلستان در اجراي اين تصميم، پنج هزار نيرو از هند به قندهار منتقل كرد.
افغانها در كابل با اين اقدام انگلستان مخالفت كردند و در ادامه اين مخالفت در سال 1841 شاه شجاع الملك و «برنز» را كشتند. انگلستان با اين كه درگير جنگ با چين، معروف به جنگ ترياك بود، پس از آگاه شدن از رويداد كابل شانزده هزار و پانصد سرباز به فرماندهي ژنرال «الفينستونElphinston» از هند به افغانستان اعزام داشت. از دست اين نيرو كاري بر نيامد و پس از چند شكست، الفينستون به خواست افغانها كه دوباره دوست محمد خان را پادشاه خود كرده بودند تصميم به خروج از افغانستان گرفت و با نيروهاي خود و اتباع غيرنظامي انگلستان راه بازگشت به هند را در پيش گرفت. اين نيرو در اثناي عقب نشيني، در منطقه جلال آباد و گذرگاه خيبر به محاصره افغانها افتاد و قتل عام شد.
دوست محمد خان كه به حكومت باز گشته بود تا سال 1855 به جنگ با انگليسي ها ادامه داد كه اين درگيري ها با امضاي پيمان پيشاور در تاريخ 30 مارس 1855 پايان يافت. دوست محمد خان پس از سازش با انگلستان روش سابق خود در قبال هرات را تغيير داد كه به شرحي كه در بالا آمد منجر به لشكر كشي مجدد ايران در زمان ناصر الدين شاه به هرات و مناطق اطراف آن ولايت شد. در اين زمان ايران از لحاظ نظامي ضعيفتر و بيش از گذشته تحت فشار خارجي بود.
بايد دانست كه قرارداد مربوط به هرات (قرارداد پاريس) به دولت ايران اختيار داده است كه در صورت احساس خطر، و وجود تحريكات نظامي عليه خود در افغانستان غربي (نزديك مرزهاي دو كشور) بتواند نيرو به اين سرزمين بفرستد و اين نيرو تا قطع خطر و تحريكات در آنجا دست به عمليات بزند و باقي بماند.
انگليسي ها بعدا تلاشهاي ديپلماتيك فراوان كردند تا به صورت هاي ديگر، بهانه براي بلااثر گذاردن اين قسمت از قرارداد بر سر هرات را از جمله با امضاي پيمان سعدآباد و قرارداد دوجانبه عدم تعرض ميان ايران و افغانستان بتراشند، ولي موفقيت نداشتند. انگليسي ها كه نگران پيدايش يك نادرشاه ديگر در ايران بودند (ناپلئون ايراني)، بعدا و از سال 1919 با هدف محدود كردن ايران در مرزهاي فعلي، تلاشهاي ديپلماتيك مشابهي در مورد بي اثر ساختن قراردادهاي قبلي عثماني و ايران بر سر برخي از مناطق شرق دجله از جمله منطقه سليمانيه بعمل آوردند و در اين راستا، مسكو را هم در بيم خود از احياء احتمالي ناسيونالسيم ايراني شريك كردند، و احتمالا دولت مسكو در سايه همين نگراني، با ساختن جمهوري آذربايجان خواست كه ايران نتواند روزگاري قرارداد استعماري تركمن چاي را كه نتيجه شكست نظامي خود در برابر تعرض روسيه تزاري بود باطل اعلام كند و ....
مي دانيم كه قراردادهاي نتيجه شكست نظامي (تحميلي و اضطراري) پس از فراهم شدن فرصت، قابل اعراض و اعتراض هستند.
ايجاد ديوان کيفر با هدف قطع فساد اداری در ايران
با هدف مبارزه با فساد اداري از جمله اختلاس و ارتشاء و پارتي بازي كه در ایران از قرن سیزدهم میلادی آغاز و در عهد قاجارها گسترش يافته و در ادارات دولتي به صورت يك امر عادي در آمده بود و از پيشرفت كار جلوگيري مي كرد، از سوم بهمن ماه 1307 هجري سازمان قضايي ويژه و مختص تعقيب قضايي و مجازات مقامات و كاركنان سازمانهاي عمومي (ادارات دولتي، شهرداري ها و ...) به نام ديوان كيفر كاركنان دولت آغاز بكار كرد كه در تاريخ ايران يك انقلاب اداري به شمار آورده شده است.
علي اكبر داور وزير دادگستري وقت خوشنامترين قضات وقت از جمله عبدالعلي لطفي (سه دهه بعد، وزير دادگستري دولت مصدق)، علي حائري شاهباغ (در زمان دكتر مصدق، دادستان تهران)، الهيار صالح و ... را به عضويت در اين ديوان منصوب كرد كه اندكي پس از تاسيس، دست به تعقيب قضايي و توقيف مقامهايي چون عبدالحسين تيمورتاش وزير دربار زد.
در مراسم معرفي این قضات، رضاشاه از آنان خواسته بود كه بدون ملاحظه و با شدت تمام با دزدان اداري كه در سازمانهاي دولتي لانه كرده اند و به شهرت ايران در افكار عمومي جهان لطمه زده اند و نيز هرگونه فساد اداري ازجمله سردوانیدن مراجعان و دادن گزارش دروغ مبارزه كنند و چهره فرهنگ اداري ايران را از لوث وجود افراد فاسد پاك سازند. اتلاف تعمدی وقت مردم عملی مجرمانه است که مرتکب باید مجازات شود، غرامت بدهد و از ادامه کار دولتی محروم شود.
داور در اين مراسم گفته بود كه با اجراي قانون تاسيس دفاتر اسناد رسمي، مسئله بزرگ ديگر كه سند سازي (جعل و تزوير) براي خوردن املاك افراد و جامعه (اراضي ملي) است نيز حل خواهد شد و تكليف دولت كه حفظ اموال اتباع است و در قانون اساسي به آن متعهد شده است به انجام خواهد رسيد.
بازداشت دکتر مهدی آذر، دکتر صدیقی و دکتر سنجابی
درپی تظاهرات گسترده تهران که از یکم بهمن 1340 (21 ژانویه 1962) آغاز شده بود سوم بهمن دکتر مهدی آذر، دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر سنجابی ـ سه همکار برجسته دکتر مصدق دستگیر و بازداشت شدند. دکتر مهدی آذر وزیر فرهنگ کابینه مصدق و دکتر صدیقی جامعه شناس معروف وزیر کشور در آن کابینه بود. اين سه تن پس از براندازي 28 امرداد 1332 نيز زنداني شده بودند. در تظاهرات یکم بهمن 1340 بیش از 200 تن مجروح شده بودند. در روزهاي پس از آن، دانش آموزان دبیرستانی و بازاریان نیز به این تظاهرات پیوستند و سوم بهمن، ناراضیان که خواستار برگزاری یک انتخابات آزاد و مطابق استاندارد بین المللی بودند در میدان بهارستان اجتماع کردند و در اینجا براثر تیراندازی پلیس یک نفر کشته و گروهی دیگر مجروح شدند. بعدا چند مقام ديگر دولت برانداخته شده مصدق ازجمله داريوش فروهر، مهندس حسيبي، مهندس زيرک زاده و اميرعلايي هم بر بازداشت شدگان قبلي افزوده شدند.
در تظاهرات هفته اول بهمن تهران به تاسیسات دانشگاه تهران و ازجمله مرکز آموزش اتمی نوپای آن آن آسیب وارد آمد. دولت نه تنها مصدقی ها و سایر ملیّون بلکه کمونیستها را هم متهم به تحریک دانشجویان به تظاهرات و ایجاد ناامنی کرد. دولت تنی چند از کارکنان سفارت شوروی در تهران را نیز متهم کرد که در تظاهرات دیده شده بودند و در این زمینه به دولت مسکو اعتراض کرد. در همان هفته، دولت آمریکا یک کمک 18 میلیون دلاری در اختیار دولت تهران گذارد که این عمل تامل برانگیز و بامعنا تلقی شده بود.
نوشيروان کيهاني زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#782
Posted: 24 Jan 2017 09:19
پيمان شاه سلطان حسين صفوي با لوئي چهاردهم پادشاه فرانسه
در تاريخ ايران، بي عرضگي شاه سلطان حسين صفوي ضرب المثل است، ولي همين بي عرضه در زمان سلطنت خود پيماني را با لوئي چهاردهم مقتدرترين پادشاه وقت اروپا امضاء كرد كه از لحاظ رعايت منافع ايران و ايراني كمتر نظير داشته است.
24 ژانويه سال 1704 ميلادي لويي 14 پادشاه وقت فرانسه تصميم خودرا داير بر انعقاد يك پيمان دوجانبه با ايران اعلام داشت. تمايل لويي 14 در همين سال توسط فرستاده او به ايران، در اصفهان به اطلاع شاه سلطان حسين صفوي رسيد. اين پيمان تنطيم و بعدا به امضاي دو پادشاه رسيد كه سند جالبي است. به موجب اين پيمان، دولت فرانسه قبول كرده است كه از اتباع ايران و منافع اين دولت در كشورهاي ديگر حمايت كند و كشتي هاي فرانسوي هنگام حمل بار، براي بارگيري مال التجاره ايرانيان اولويت قائل شوند و ....
خلع يد از روسها در شيلات - تاريخچه کوتاه امتياز شيلات ايران
دکتر محمد مصدق نخست وزير وقت 24 ژانويه 1953 (چهارم بهمن 1331) به ملت اطلاع داد كه روسها از پنج روز ديگر در شيلات ايران و منابع درياي مازندران سمتي ندارند و خلع يد از آنان تا آن روز تكميل خواهد شد. امتياز شيلات ايران در درياي مازندران 77 سال پيش از آن (سال 1876 ميلادي) به روسها داده شده بود. ميرزا حسين خان سپهسالار [رئس الوزراء وقت] درآن سال بهره داري از منابع درياي مازندران را به يك روس به نام استپان ليانازوف داده بود. عين الدوله اين امتياز را در سال 1906 به ازاء درآمدي برابر 460 هزار فرانك طلا تمديد كرده بود. اوايل سال 1927 دولت رضاشاه درصدد لغو آن قرارداد برآمده بود كه ورّاث ليانازوف به دادگستري ايران دادخواست دادند و قضات وطن حُكم به سود ليانازوفها دادند!. در اين اثناء دولت شوروي كه املاك و كمپاني هاي روسيه را ملي كرده بود عملا جانشين كمپاني ليانازوفها شد و پارلمان ايران اواخر همان سال (سال 1927) شوروي را به عنوان جانشين ليانازوفها و طرف قرارداد با ايران برسميت شناخت كه 25 سال بعد دولت مصدق شيلات را ملي و دست شوروي را از ماهيگيري در آبهاي ايران كوتاه كرد.
سران حزب توده غيابا محكوم به اعدام شدند
يك محكمه نظامي تهران سران حزب کمونيست توده را سالها پس از فرار از زندان قصر غيابا محاكمه و 13 تن از آنان را به اعدام محكوم كرد. اين حكم كه چهارم بهمن1344 (24 ژانويه 1966) انتشار يافت غير قطعي و تجديد نظر پذير اعلام شده بود. اسامي محكومان به اعدام طبق اعلامیه دستگاه قضایی ارتش از اين قرار بود:
دكتر رضا رادمنش، ايرج اسكندري، دكتر فريدون كشاورز، احسان طبري، رضا روستا، عبدالصمد كامبخش قزويني، آرداشس آوانسيان، علي اميرخيزي، پتروس شمعوني، غلامحسين فروتن، يوسف جماراني، محمود بقراطي و غلام بابازاده.
اين عده پس از فرار اززندان قصر با كمك افسران زندان، به خارج از كشور رفته بودند و عمدتا در آلمان شرقي بسر مي بردند.
نوشيروان کيهاني زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#783
Posted: 25 Jan 2017 10:47
اهميت مطالعه تاريخ: اندرز عباس ميرزا فراموش شد و ايران آسيب ديد
25 ژانويه سال 1815 ميلادي عباس ميرزا وليعهد وقت كه مردي دورنگر و ميهندوست بود هنگام اعلام ايجاد رسته در ارتش ايران به سبك ارتشهاي اروپايي ازجمله رسته پياده ، توپخانه و ... خطاب به فرماندهان هنگهاي 11 گانه تازه گفت: خيال نكنيد كه خطر روسيه و عثماني پايان يافته است. ما بازهم در همين نقطه اي كه ايستاده ايم( تبريز) شاهد تجاوز نظامي آنها خواهيم بود و بايد از امروز خود را با آن تجاوز كه معلوم نيست در چه زمان صورت گيرد آماده سازيم و تنها اجساد متجاوزان به خاكمان را پس بدهيم. بايد بدانيد كه كسي براي مردن و از دست دادن جان به خاك كشور ديگر تجاوز نمي كند و .... درست صد سال بعد، و در 25 ژانويه 1915 (بهمن 1293 خورشيدي ) در تبريز ميان نيروهاي روسيه كه با نقض بي طرفي ايران در قبال جنگ جهاني اول، ازطريق قفقاز وارد ايران شده بودند با نيروهاي عثماني كه قبلا در آذربايجان استقرار يافته بودند نبرد آغاز شد كه پس از هفت روز با شكست عثماني ها پايان يافت و روسها در سراسر آذربايجان مستقر شدند و تعرض به نقاط ديگر را آغاز كردند. علت ورود اين دو نيرو و متعاقب آنها، انگليسي ها به ايران به چه جراتي بود؟، ضعف نظامي و به فراموشي سپردن اندرز عباس ميرزا.
کناره گيري قوام با انتقاد يک روزنامه از شاه وقت، کتک خوردن فروغي، مرگ وثوق الدوله، مذاکرات محرمانه دالس در تهران و حکم اعدام خسرو گلسرخي
در اين روز در سال 1301 خورشيدي (25 ژانويه 1923) قوام السلطنه ـ دو روز پس از انتشار مقاله روزنامه قيام كه با لحنی اهانت آمیز به سلطان احمد شاه قاجار و پرخاش به او كه با اين همه مخالفت و نارضايي، چرا و به چه دليل قوام السلطنه را از نخست وزيري عزل نمي كند ـ كنار گيري كرد. این روزنامه در سرمقاله خود «بحران موجود [وقت]» در کشوررا نتيجه سوء مديريت قوام السلطنه و ضعف سلطان احمدشاه در برابر او ذکر کرده بود. مخالفان قوام السلطنه روز افزون شده و سوسياليست ها هم به ايشان پيوسته بودند و ظرف يك هفته چند تن از آنان که به راه و روش روزنامه نگاری هم آشنا نبودند به انتشار روزنامه و انتقاد دست زده و عرصه را بر او تنگ كرده بودند. مجلس كه در انتظار كناره گيري قوام بود سریعا نسبت به نخست وزيري ميرزا حسن مستوفي تمايل خودرا اعلام داشت که سلطان احمدشاه بدون درنگ برآن صحه گذارد.
احمد شاه که برضد ناشر روزنامه قيام به دستگاه قضايي دادخواست داده بود دهم بهمن ماه از تعقيب اين دادخواست که به شعبه 2 دادگاه تهران ارجاع شده بود صرف نظر كرد. دو روز پيش از استرداد دادخواست، سلطان احمدشاه از تصميم علي اکبر داور (معروف به پدر سيستم قضايي ايران که تا سال انقلاب اجرا مي شد) به انتشار يک روزنامه مطابق اصول روزنامه نگاري (حرفه اي) به سردبيري عيسي صديق (معروف به پدر آموزش و پرورش نوين ايران) اعلام خرسندي کرده بود.
«تاریخ» از سلطان احمدشاه قاجار به عنوان پادشاهی دمکرات و روشنفکر نام برده است. کشیده شدن پای جنگ جهانی اول به ایران، فئودالیسم، انتصاب مقامات ارشد دولتی به اشاره لندن، فقر اقتصادی، بوروکراسی و ... مانع از آن شده بود که احمدشاه بتواند کاری انجام دهد و در این شرایط بود که ژنرال رضاخان با تیپ قزاق دست به کودتا زد تا ایران نجات داده شود. درآمد نفت در دهه های اخیر مانع از آن بود که در ایران، ضعف های دولتی برملأ نشود.
پنجم بهمن 1314 (25 ژانویه1936) علي منصور متهم شد که در زمان وزارت از يك شركت خارجي مقاطعه كار راه سازي در ايران رشوه گرفته است. در پي اين اتهام وزارت دادگستري براي او پرونده تشكيل داد و كار تحقيق از اورا آغاز كرد. علي منصور پيش و بعد از شهريور 1320 بارها وزير و نخست وزير و سفير شده بود. علی منصور در سال 1320 نخست وزیر بود و در حساسترین لحظه که نیروهای خارجی وارد کشور شده بودند ـ سوم شهریور 1320 ـ کنار گیری کرد! و ....
پنجم بهمن سال 1320 (25 ژانويه1942 )
محمدعلي فروغي نخست وزير وقت هنگام دفاع از لايحه دولت مبني بر امضاي پيمان اتحاد با انگلستان و شوروي (دو دولتي كه ايران را اشغال نظامي كرده بودند) درمجلس شوراي ملي، توسط يك تماشاگر كتك خورد و اگر نمايندگان به كمك او نشتافته بودند كشته شده بود. با وجود اين، لايحه وي در جلسه بعدي مجلس (ششم بهمن ماه) به تصويب رسيد و ايران رسما به صف كشورهاي درحال جنگ با آلمان، ايتاليا و ژاپن پيوست. در این جلسه تنها 13 نماينده به لایحه راي مخالف داده بودند و گفته بودند كه در طول تاريخ بستن پيمان اتحاد یک دولت با دولت هايي كه آن كشوررا در اشغال نظامي داشتند بي سابقه بوده است (اتحاد غالب با مغلوب!). اين دو دولت [لندن و مسکو]، نخست بايد نيروهاي خود را خارج سازند، عذرخواهي كنند، غرامات وارده را بپردازند و سپس موضوع اتحاد بررسي شود. پيمان اتحاد نهم بهمن ماه ميان نمايندگان سه دولت به امضاء رسيد. همين اتحاد سبب شد كه ايران بعدا (پس از جنگ جهاني دوم) از اعضاي سازمان ملل متحد (متحدان در جنگ با آلمان و ژاپن و فاتحان جنگ جهاني دوم) شود ـ سازماني كه در نزديک به 70 سال عمر خود، تنها در خدمت و ابزاري در دست پنح دولت فاتح جنگ بوده است و كوچكترين گام عملي در اجراي اعلاميه حقوق بشر و گسترش فرهنگ عمومی برنداشته است.
«محمدعلي روشن» ضارب محمدعلي فروغي در جریان مذکرات مجلس، با صدای بلند و فریاد فروغي را متهم كرده بود كه عامل انگلستان بوده و ژنرال نخجوان را كه مانع دفاع ارتش از وطن شده بود كه رسالت ميهني آن بود به جاي محاكمه و اعدام، دوباره وزير جنگ كرده بود.
پنجم بهمن 1329وثوق الدوله كه در زمان رئيس الوزرايي خود با دريافت رشوه نقدي از انگلستان با امضاي قرار داد ننگ آور سال 1919 و تحت الحمايه انگلستان شدن ايران موافقت كرده بود در 78 سالگي درگذشت. وي با وجود اعتراف به گرفتن رشوه و پس دادن آن پول به خزانه دولت بعدا هم داراي مقام دولتي و ازجمله رئيس فرهنگستان ايران شده بود!
جان فاستر دالس J. F. Dulles وزير امور خارجه وقت آمريكا
كه وارد تهران شده بود از پنجم بهمن 1336 (25 ژانویه 1958) مذاكرات خود را با مقامات ارشد ايران آغازكرد كه عمدتا سرّي و در راستاي چگونگي مبارزه با كمونيسم، محاصره شوروی و امضاي يک پيمان استراتژيک ميان آمريکا و ايران بود. [اين پيمان سال بعد امضا شد و تا 1979 به قوت خود باقی بود.]. قبلا نيز سلوين لويد وزير امور خارجه انگلستان به ايران آمده بود. مورخان تاریخ معاصر نوشته اند که دالس در مذاکرات تهران به همه هدف هایش از این سفر رسید و آرزوی مسکو برای رسیدن به خلیج فارس و منطقه نفت به گور رفت.
رادیو مسکو همان وقت به دولت تهران هشدارداد که برای ماندن چندروزه بر اریکه قدرت، ایرانیان را به کشتن ندهد. راديو مسکو گفته بود: "وارد توطئه غرب شدن علیه همسایه دیوار به دیوار، خیانت به ملت است زیرا اگر درگیری روی دهد، ایران میدان جنگ می شود و این مردم ایران هستند که آسیب خواهند دید. آیا مقامات تهران وقت کرده اند بیاندیشند که درصورت وقوع درگیری، غرب با کدام وسیله و امکانات خواهد توانست به کمک ایران بشتابد؟. ما همسایه شما هستیم و غرب تا شما هزاران کیلومتر فاصله دارد و به خاطر شما هم خطر جنگ اتمی را برخود هموار نخواهد کرد.".
پنجم بهمن 1352 (25 ژانويه 1974) رادیو ایران گزارش کرد که محكمه تجديد نظر ارتش حكم اعدام پنج تن از چپگرايان را كه متهم به تباني براي آسيب زدن به جان خانواده شاه شده بودند تاييد كرده است. اين پنج نفر؛ خسرو گلسرخي (روزنامه نگار و شاعر)، عباس سماكار، محمدرضا علامه زاده، طيفور بطحايي و كرامت دانشيان بودند. ساير متهمان اين پرونده به زندان (از سه سال تا دائم) محكوم شده بودند. رای محکمه تجدید نظر در مورد محکوم شدگان برای اظهار نظر شاه به دفتر وی ارسال شده بود. طبق معمول (و اصطلاحا برای خالی نبودن عریضه)، انجمن هاي بين المللي مدافع حقوق بشر به اين حكم اعتراض كردند و ....
درباره مذاكرات ژانویه 1979 سران 4 كشور بزرگ غرب در«گوادالوپ» درباره شاه و انقلاب ايران
گرچه نتيجه مذاكرات سران چهار دولت بزرگ غرب در نشست خود از چهارم تا ششم ژانويه 1979 در جزيره دور افتاده گوادالوپ Guadalupe (قلمرو فرانسه) در کارائیب به طور كامل انتشار نيافت ولي تا 25 ژانويه آن سال تفسيرهاي رسانه ها و تحولاتی كه صورت گرفت تا حدي زياد از چگوني مذاكرات اين نشست پرده برداشت. در اين مذاكرات كه در ميان تدابير امنيتي فوق العاده برگزار شده بود جيمي كارتر رئيس جمهوري وقت آمريكا ، والري ژيسكار دِستن رئيس جمهوري وقت فرانسه و میزبان نشست ،جيمز كالاهان نخست وزير وقت انگلستان از حزب کارگر و هلموت اشميت صدر اعظم وقت آلمان غربي شركت داشتند . مبتكر اين مذاكرات ژيسكار دستن بود كه در عين حال ميزبان سران شركت كننده در مذاكرات بود و هلموت اشميت در اين مذاكرات نقش مخالف را ايفاء مي كرد.
قبلا اعلام شده بود كه هدف عمده مذاكرات بررسي سياست هاي غرب درقبال تحولات تازه در شوروي و چين و اوضاع بین المللی است، اما وضعیت و انقلاب ايران موضوعي بود كه بيشتر وقت نشست گوادالوپ را گرفت. به سبب ادامه اعتصاب روزنامه ها در ايران، مردم ايران در آن زمان از این نشست و مذاكرات آن و تفسیرهای مربوط آگاه نشدند. كمتر از ده روز پس از اين نشست، شاه از ايران رفت و همزمان و متعاقب او عده اي ديگر. شاپور بختيار آخرين نخست وزير نظام سلطنتي قول به انحلال ساواك، تامین آزادي مطبوعات و رهایی زندانيان سياسي و آزادی تشكيل احزاب داد و گفت كه از آن پس در ایران شاه، سلطنت و نخست وزير، حكومت خواهد كرد. اعتصاب روزنامه ها پايان يافت. ژنرال هايزر معاون ژنرال هيگ فرمانده نيروهاي امريكا در اروپا به ايران آمد كه جزئيات ماموريت خود را در كتابش آورده است و ....
دستيارن سران كشورهاي شركت كننده در مذاكرات گوادالوپ درهمان يكي ـ دو هفته اول پس از اين مذاكرات اشاره كرده بودند كه در كنفرانس سران در گوادالوپ تصميم گرفته شد كه چهار دولت بايد طوري رفتار كنند كه در هر وضعيت، با كشور ايران به روابط حسنه ادامه دهند نه فرد خاصي كه حكومت مي كند. همان زمان، برخی بودند که گفته بودند سران آمریکا و فرانسه و نخست وزیر انگلستان توافق کرده بودند که از ماندن شاه بر کرسی سلطنت حمایت نکنند. ولی صدر اعظم وقت آلمان نظر داده بود که با رفتن شاه ناامنی ادامه خواهد یافت و نمی شود پیش بینی کرد و مطمئن بود که ایرانِ پس از شاه، همچنان متحد غرب باقی بماند.
در پی انتشار تفسیرهای روزنامه نگاران درباره این نشست و عمدتا از 19 ژانويه بود كه تظاهرات ايرانيان شدت گرفت و تا 22 بهمن ماه (11 فوريه) كه انقلاب پيروز شد از شدت آن كاسته نشد.
تاریخ نگاران نوشته اند که هنوز برایشان روشن نشده است که چرا جیمی کارتر از ماندن شاه حمایت نمی کرد.
شاه در چند سال آخر سلطنت، ظاهر بی طرفانه به خود گرفته بود و با این روش، نه تنها بلوک شرق را متمایل به خود نکرد بلکه حمایت بلوک غرب را هم از دست داد. شاه از آغاز سلطنت از دولت لندن ترس داشت و این ترس که ریشه در اشغال نظامی ایران در شهریور 1320 و تبعید پدرش داشت به تدریج تبدیل به تنفر شده بود و دولت لندن این را می دانست. با اینکه افراد مؤثر دیگری در دسترس بودند، شاه در شهریور 1357 جعفر شریف امامی را نخست وزیر کرد تا نظر دولت لندن را نسبت به خود مساعد کند.
نوشيروان کيهاني زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#784
Posted: 26 Jan 2017 10:47
«گراس روتس دمکراسی» در ایران باستان ـ تصميم خسروانوشيروان به انتخاب دِهگان براي هر روستاي ايران و تماس مستقيم با مردم
بيست و ششم ژانويه سال 560 ميلادي (چهار روز مانده به جشن سده) خسروانوشيروان ـ شاه ساساني ايران در ديدار با موبدان و بزرگان ايران در تالار تيسفون (ايوان مدائن که ساختمان آن تا به امروز باقی مانده است) براي اطلاع از چگونگي برپايي مراسم جشن سده آن سال كه پنجاه روز پيش از نوروز برگزار مي شود به آنان گفت كه تصميم گرفته است كه براي هر روستاي ايران يك «دهگان ـ دهقان» انتخاب شود و تنظيم امور روستا، جمع آوري ماليات، معرفي سرباز هنگام ضرورت، پرورش اسب براي فروش به ارتش و داوري براي حل اختلاف بَرزگر و اَرباب زمين به او واگذار شود و چنين فردي بايد هم بَرزگر باشد و هم صاحب زميني كه در آن كشت مي كند (خُرده مالك) تا با مشكلات هر دوطرف آشنا باشد. به علاوه او بايد لايق، مُنصِف، امين و راستگو و مورد اعتماد بيشتر ساكنان روستا باشد و اگر روستا كوچك است؛ چند روستاي مجاور هم يك دهگان [کَدخُدا] داشته باشند. اين دهگان يك تكليف عمومي هم دارد و آن گزارش وضعيت محصولات روستا، نارضايي هاي محلي و ستمگري و اجحاف مقامهاي دولتي و اربابان به نمايندگان شخص اوست كه در هر گوشه و كنار كشور در دسترس خواهند بود. اين دهگانان بركنار نخواهند شد مگر اين كه درستي و كفايت خود را از دست بدهند و ثابت شود که در مواردی دروغ هم گفته اند. وظيفه ميهني اين دهگانان اين است كه بدون چشمداشت بكوشند كه توليدات روستا سال به سال افزايش يابد و همچنين بتوانند هنگام بروز خطر با بسيج مردان روستا، در کار مددرسانی و دفاع مشارکت كنند.
اين تصميم كه شرح آن در دائرة المعارف دمكراسي آمده است به اجرا درآمد و به تدريج زیر عنوان «گراس روتس دمکراسی ـ
Grassroots democracy = People or society at a local level rather than at the center of major political activity
» جهانی و ماندگار شده است.
خسروانوشیروان شخصا به شکایات مردم و نیز نظرات و پیشنهادها رسیدگی می کرد و دیدار عام داشت.
پس از پیروزی انقلاب بلشویکی روسیه، لنین به اقتباس از شاه ساسانی ایران [خسروانوشیروان] این ابتکار را اجباری کرد که پس از مرگ او در 21 ژانویه 1924 دیری نپایید و حذف تماس مستقیم مقامات و مردم از علل فروپاشی نظام کمونیستی روسیه بشمار آورده شده است.
در ایران ـ در دهه 1340 (1960 میلادی) و تا نیمه دهه بعد، وزیران و مدیران کل اجبار داشتند که یک روز در هفته را اختصاص به دیدار و گفتگو با مردم دهند و این دیدار ِ عام عموما در تالار ساختمان همان اداره و علنی انجام می شد. برای مثال؛ وزیر آموزش و پرورش در تالار آئینه (ساختمان قدیمی خیابان اکباتان) دیدار عام داشت.
درميان سران ايران باستان، خسرو انوشيروان از لحاظ سازماندهي و تنظيم امور قضايي و اداري، وضع ضوابط و سامان دادن به امور مالياتي، ايجاد دارالترجمه و دارالتحرير به منظور ترجمه و تحرير كتاب، و تشويق ورزش، هنر و سرگرمي هاي سالم رهبري ممتاز و شاخص است. مورّخان اورا به دليل توجه به امور قضايي و احقاق حق و رسيدگي مستقيم به مشكلات مردم و آگاه شدن از درد دل آنان ـ رهبري كه به پيشبُرد تمدن بشر كمك بسيار كرد توصيف كرده، «دادگر» لقب داده و «انوشيروان دادگر» خطاب مي كنند. در قرن هجدهم میلادی، کریم خان زند تا توانست همان روش خسروانوشیروان را دنبال کرد. شاه عباس صفوی هم تماس بیشتری با مردم داشت. شاه عباس برای آگاه شدن «بدون واسطه» از مشکلات مردم، برخی از شبها بگونه ای ناشناس در کوچه و پس کوچه و این گوشه و آن گوشه به پَرسه زنی می پرداخت.
در ژانويه 670 «خجند» شهر آرين ها و شعر پارسي دست از مقاومت كشيد و چهره منطقه تغيير كرد
شهر باستاني خُجَند در كنار سيردريا (رود سيحون = Jaxartes) و حاكم نشين ايالت سُغديانا = سُغدِ ايران باستان، در ژانويه 670ميلادي (19 سال پس از يزدگرد سوم و فروپاشي امپراتوري ايران درجريان حمله عرب) به دست عرب افتاد و يك واحد نظامي عرب از 26 ژانويه آن سال در دژ ساسانيان معروف به مقرّ مرزبان سيردريا كه مشرف بر ابتداي درّه فرغانه است مستقر شد.
مرزبان سيردريا به اميد بازگشت «پيروز ساساني» با كمك ارتش چين به قدرت، تا اين زمان پابرجا مانده بود. شهر خجند [دومين شهر جمهوري پارسي زبان و ایرانی تبار تاجيكستان] كه از سال 1939تا فروپاشي شوروي به «لنين آباد» تغيير نام داده شده بود همچنان حاكم نشين ايالت سُغد [پايگاه اصلي مهاجرت آرين ها به سراسر فلات ايران، شمال و غرب هندوستان، اروپاي شمالي و مركزي ـ آلمان و اتريش] است.
با فروپاشی مرزبانی سیردریا بود که اقوام آلتائیک گام به خاک ایران گذاردند و تا آناتولی و مصر در غرب پیش رفتند و تغییراتی در فرهنگ و روانشناسی مردم پدید آورده اند. کُنت دو گوبینو فیلسوف و نژادشناس فرانسوی با مطالعه تغییرات فرهنگی و منش، در ایران زمین بود که فرضیه «نژاد است که تمدن می سازد» را به دست داد.
خجند همچنین مهمترين ايستگاه كاروانها در طول «راه تاريخي ابريشم» بود. به باور بسياري از اَو ِستاشناسان و پژوهشگران تحولات دوران باستان، والدين زرتشت در كنار «رود درگاه» و در منطقه ای كه ناحیه سُغد در آنجا واقع شده است مي زيستند كه سرزمين آرين ها (آريانا) بوده است.
دولت ساسانيان ايران از سال226 تا 651 ميلادي، بمانند هخامنشيان از هجوم و مهاجرت اقوام آلتائيك به قلمرو ميهن جلوگيري مي كرد. بهرام گور (بهرام پنجم ـ شاه ساساني ايران از سال 421 تا 438ميلادي) و خسروانوشيروان (شاه ديگر اين دودمان از سال 531 تا 579 ميلادي) هون هاي سفيد (هِپتاليت ها) را كه از سيردريا (رود سيحون) گذشته بودند شكست سخت دادند و در اروپا پراكنده ساختند که کشور هونگری (مجارستان) در اروپا به نام آنان است. «كوروش بزرگ» جان خود را در همين منطقه و بر سر جلوگيري از مهاجرت اقوام ِبا تمدني عقب مانده به قلمرو ايران گذارده بود. اسكندر مقدوني كه درجريان تصرف ايران، تا سغديان پيش رفته بود در سال 329 پيش از ميلاد و هنگام توقف در سمرقند، به پيروي از انديشه كوروش بزرگ، يك واحد نظامي يوناني را در پادگان هخامنشيان در خجند (در كناره سيردريا) مستقر ساخته بود تا مانع مهاجرت اقوام شمالي و شرقي شود. درپي ورود عرب به خجند، راه به روي اقوام آلتائيك (مغول و ... و شبه زرد ها) باز شد كه در قرون دهم و يازدهم ميلادي از دو سوي، تا آناتولي پيش آمدند و دو امپراتوري گسترده در خاورميانه از جمله در ايران (سلجوقيان) و در آناتولي (عثمانيان) تاسيس كردند كه متعاقب آنان چنگيزيان هم وارد شدند و رواج زبانهاي آلتائيك در اين منطقه از جهان ريشه در همان زمان دارد.
تزار روسيه تا سال 1866تصرف آسياي ميانه ازجمله شهر خجند را تا محدوده خان نشین های بخارا، سمرقند و اشک آباد تكميل كرد و در طول دو دهه بعد دولت تهران را به ضميمه شدن این خان نشين هاي منطقه فرارود (خراسان بزرگتر) به روسيه راضي ساخت و امضاء گرفت. اين منطقه در پي فروپاشي شوروي داراي پنج جمهوري مستقل مشترك المنافع شد، ولی ....
منطقه خجند كه طبق بررسي كارشناسان محيط زيست داراي هوايي بسيار «كم آلوده» است به سبب قرار گرفتن در كنار كوه، دره، يك درياچه و رودخانه «سيردريا» و آثار باستاني متعدد و فرهنگ ايراني گسترده و تئاتر و موسيقي، از نقاط توريستي جهان است. در دو دهه اخير ايرانيان و ايراني تبارها و به ويژه پارسيان هند قسمت عمده اين گردشگران را تشكيل داده اند.
خجند همانند سمرقند داراي يك انجمن بزرگ زرتشتيان است كه اخيرا مراسم «تجديد حيات آرين ها» در اين منطقه را برگزار كردند. به دليل خوبي هوا و فراواني ميوه و سبزي ها و پرستار مهربان، بسياري از كمپاني به تاسيس خانه سالمندان در اين منطقه دست زده اند و همچنين دفتر شعبه. خجند از زمان شوروي داراي يك دانشگاه صنعتي بزرگ و كالج هاي ديگر است. پس از شيراز، خجند به دومين شهر شعر فارسي معروف است. اين شهر بر سر راه سمرقند به بخارا، مرو و اشك آباد و سرخس و مشهد واقع شده است و ايرانيان با اتومبيل شخصي و اتوبوس به آنجا سفر و از آثار نياكان ديدار مي كنند و از شنيدن مکالمه پارسي با لهجه تاجيك لذت مي برند و واژه هاي گمشده پارسي را به دست مي آورند و با خود به وطن مي آورند. اين ديدارها مي رود كه خجند را كه داراي يك فرودگاه بزرگ بين المللي است به عظمت پيشين و مركز «اوراسيا» بازگرداند. در دهه گذشته، سخن از ایجاد یک سرویس اتوبوسرانی میان ایران و مناطق تاجیک نشین فرارود در میان بود.
ژانویه 1962 ـ ماه تظاهراتِ ضد اصلاحاتِ علی امینی در تهران ـ کِنِدی محرّک و حامی اصلاحات و ژنرال بختیار مخالف آن
بهمن 1340 (ژانویه 1962 و دوران نخست وزیری دکتر علی امینی،اصلاحات ارضی و بازشدن نسبی پنجره آزادی ها)، تهران صحنه تظاهرات، زد و خوردها و سخن از توطئه کودتا در میان بود. فئودال ها (اربابان املاک) که قرن ها در ایران قدرت را به دست داشتند و نمی خواستند تحوّل تازه را که پرزیدنت جان اف. کندی محرّک و حامی آن (دمکراتیزه کردن ایران) بود بپذیرند با پرداخت پول به شماری یکه بزن و گردنکش محله ها ـ که بعضا در کودتای 28 اَمُرداد 1332 شرکت کرده و شهرت و امتیاز به دست آورده بودند، تظاهرات تهران را به راه انداخته بودند. کمونیست ها و ملی گرایان نیز با استفاده از فرصت و تنها با هدف تضعیف هرچه بیشتر دولت وارد میدان شده و دانشگاه و دبیرستان ها را صحنه تظاهرات کرده بودند که در جریان تظاهرات این دسته و زد و خورد با پلیس، 89 تن زخمی و یک دانش آموز کشته شده بود.
در پی این نطق ِ علی امینی که یک گروه 2 هزارنفری مقامات اداری، قضایی و پارلمانی را تیول خود کرده اند، دزدان بزرگ در ادارات و شرکت ها باعث دزدشدن کوچکترها (کارمندان) شده اند و فساد اداری همه جا دیده می شود و مثلا ابوالحسن ابتهاج (رئیس پیشین سازمان برنامه که همان روزها بازداشت شده بود) برای اجرای برنامه دوم عمران کشور، به جای دادن انجام پروژه ها به اتباع ایران آنهارا با پرداخت چند برابر ارزش و هزینه برآورد شده قبلی به خارجیان داده است، افرادی معیّن روی پولهای بانک ملّی دست انداخته و بدون رعایت قواعد و شرایط وام کلان گرفته اند، سازمان امنیت کشور (ساواک) با فشار به مطبوعات مانع انتشار و دنبال کردن فساد اداری می شود که این فساد سرطان جامعه ایران است و ... مقامات ارشد دولتی و بازرگانان نیز حامی تظاهر کنندگان شده بودند که دولت دانشگاه را تعطیل و 56 تن ازجمله شماری چپگرا، مصدقی و تنی چند از ضد مصدقی های شرکت کننده در کودتای 28 امُرداد را دستگیر و از سپهبد تیمور بختیار (موسس و رئیس پیشین ساواک) خواست که ایران را ترک کند که بختیار ششم بهمن (26 ژانویه 1962) به رم رفت. در میان بازداشت شدگان چند وزیر کابینه مصدق دیده می شدند.
امینی در همین ماه واردات غیر ضروری ازجمله اتومبیل (با انتقال ارز، نه بدون انتقال ارز از کشور) را به ایران ممنوع کرد (که اتومبیل مدل 1962 در ایران پلاک نشده است). وی همچنین وعده داد که در زمان مقتضی برنامه اصلاحات (اصلاحات ارضی و مالکیت اراضی کشاورزی، ملّی شدن جنگل ها، سهیم شدن کارگران در سود کارخانه ها و کارگاهها، اصلاح قانون انتخابات و مشارکت بانوان در آن و تاسیس سپاه دانش) به رفراندم گذاشته خواهد شد و هرکس که موافق نیست رای منفی بدهد و صندوق آراء ملاک است نه رفتن به خیابان و فریاد زدن و درگیری با پلیس که پلیس برای برقراری و حفظ نظم و امنیت ایجاد شده است. تمدن یعنی احترام به قانون. [رفراندم وعده داده شده، ششم بهمن ماه سال بعد ـ سال 1341 و زمان نخست وزیری امیراسدالله عَلَم برگزار شد.].
در پی خروج بختیار گفته شد که وی قصد کودتا داشت و با چند ژنرال ارتش و افسر ژاندارم و پلیس در این زمینه تماس گرفته بود. همزمان با انتشار این موضوعات در تهران، در رُم ـ بختیار در یک مصاحبه عمومی گفته بود که با اصلاحات ارضی و برنامه های دمکراتیزه کردن علی امینی ـ به صورتی که می خواهد انجام دهد ـ مخالف است زیراکه جامعه ایران آمادگی چنین جهشی را ندارد و با رفتن فئودال ها، توانگران شهری جای آنهارا می گیرند و کار اِعمال نفوذ و مداخله در امور شروع، فساد اداری همه گیر می شود و ثروت در دست یک طبقه قرار می گیرد که سرانجام آن، طغیان تودهِ مردم و افتادن کشور در دست کمونیست هاست. باید مقدمات کار فراهم و هر مورد اصلاحات، قانون شود که مراحل دارد و قانون اجرا شود، نه اراده رئیس دولت ـ انقلاب که نشده است. با انتشار این مصاحبه، برای بختیار پرونده قضایی تشکیل و به تهران احضار شد که اعتناء نکرد و ....
برگزاری رفراندم براي تصويب برنامه اصلاحات و اصول «انقلاب سفيد» ـ توصيه جان اف. کِندي به شاه براي انجام اصلاحات داخلي
ششم بهمن 1341 (26 ژانویه 1963) رفراندم براي تصويب اصول شش گانه اصلاحات معروف به «انقلاب سفيد» در سراسر ايران برگزار شد و براي نخستين بار زنان هم در راي دادن شركت كرده بودند. جان اف. كندي رئيس جمهوري وقت آمريكا برگزاري رفراندم را تبريك گفت و از آن پس تا پيروزي انقلاب در بهمن ماه 1357، هر سال به آن مناسبت در روز ششم بهمن مراسمي برگزار مي شد كه بزرگترين اين مراسم در ششم بهمن سال 1356 (يك سال پيش از رفتن شاه) برگزار شده بود كه گزارش شده بود بیش از یک ميليون نفر در اجتماع مربوط، در میدان آزادی (شهیاد وقت) و خیابان منتهی به این میدان شركت كرده بودند!.
به نوشته برخي از مورخين و اسناد دولتي آمريکا، جان اف. کندي [از حزب دمکرات] در ديداري که پس از آغاز حکومت خود، با شاه در واشنگتن داشت به او توصيه کرده بود که براي کاهش فشار کمونيستها و انتقاد ديگران دست به يک رشته اصلاحات داخلي بزند ـ اصلاحاتي که بعدا «انقلاب سفيد» نام گرفت و شالوده آن به دست دکتر علي اميني در زمان نخست وزيري اش ريخته شده بود. دکتر اميني به داشتن روابط دوستانه با حزب دمکرات آمريکا شهرت داشت و تا ماههای آخر نخست وزیری اش مورد حمایت دولت جان اف. کندی بود. وي زماني سفير ايران در آمريکا بود و اين دوستي ريشه در همان زمان داشت.
اسنادی که اخیرا انتشار یافته حکایت از آن دارد که جان اف. کندی از علی امینی و حتی سپهبد تیمور بختیار خواسته بود که اصلاحات در ایران انجام، و کشور دمکراتیزه شود. وی به شاه گفته بود که اگر می خواهد شورش و انقلاب نداشته باشد و با خاطر آسوده ریاست کند باید انتخاباتِ ایران برپایه اصول دمکراسی انجام شود و ایران شورای انتخابی شهر و استان داشته باشد و نمی شود نیمی از جمعیت (زنان) را از مشارکت در دمکراسی (رای دادن و رای گرفتن و احراز مقام) ممنوع داشت. تاسیس حزب و انتشار نشریه که ابزار دمکراسی هستند باید آزاد باشد و انحصاری نباشد و اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر نقض نشود.
تیمور بختیار سال ها بعد ضمن اعتراف به تماس خود با کاخ سفید واشنگتن در سفرش به آمریکا، گفته بود که پرزیدنت کِندی تنها تاکید بر رعایت اصول دمکراسی و رعایت حقوق بشر در ایران داشت و حرفی از اصلاحات ارضی نزده بود. ولی دیگران گفته اند که کِنِدی با فئودالیسم (نظام ارباب و رعیتی ـ روش قدیمی مالکیت مزرعه، دِه و روستا) مخالف بود و این روش را متناسب با وضعیت و پیشرفت های قرن 20 نمی دانست. به گفته همین منابع، سپهبد بختیار در تماس با کاخ سفید واشنگتن اشاره کرده بود که به مصلحت کشور است که با انجام کودتا، شاه رابرکنار کند
نخست وزیرشدن هویدا پس از درگذشت حسنعلی منصور که بر اثر اصابت گلوله مجروح شده بود
ششم بهمن 1343 (26 ژانويه 1965) امیرعباس هویدا به نخست وزیری منصوب شد و 13 سال در این سمت بود. همان روز حسنعلی منصور که يكم بهمن پس از پياده شدن از خودرو نخست وزيري در ميدان تاريخي بهارستان براي ورود به ساختمان مجلس، هدف سه گوله قرار گرفته بود در بیمارستان جان سپرده بود.
در پی انتصاب هویدا به نخست وزیری، سرلشکر حسن پاکروان رئیس ساواک جای خودرا به سپهبد نعمت الله نصیری داد و وزیر اطلاعات و جهانگردی شد.
نخست وزيري حسنعلی منصور که وزیر دارایی اش امیرعباس هویدا ـ دوست نزدیک او ـ بود ده ماه و چهارده روز طول كشيده بود. يكي از انگيزه هاي ترور حسنعلي منصور، اصرار او به دادن مصونيّت قضايي به نظاميان آمريكايي در ايران بود. حسنعلي منصور ـ پسر علی منصور نخست وزیر شهریور 1320 كه مؤسس حزب ايران نوين بود قبلا دبيري شوراي عالي اقتصاد را بر عهده داشت. حسنعلی و تَنی چند از دوستانش ازجمله هویدا در نیمه دوم دهه 1330 گروه ایران نوین را تأسیس کرده بودند که در خانه وقت منصور در خیابان ایرانشهر تشکیل جلسه می داد. همین «گروهِ دوستان» بعدا حزب ایران نوین شد و رقیب حزب امیراسدالله علم به نام حزب مردم. با تأسیس حزب ایران نوین، عُمر حزب ملّیون دکتر منوچهر اقبال پایان یافت. هفتاد روز پس از رويداد ترور حسنعلی منصور، در كاخ مرمر به سوي شاه نيز تيراندازي شد.
هویدا، نصیری و پاکروان پس از پیروزی انقلاب اعدام شدند.
دولت ايران متهم به نقض مكرر حقوق بشر شد - واکنش دولت وقت
هواداران رعايت حقوق بشر و جنبش هاي مربوط كه از سراسر جهان در هلند گرد آمده بودند در اين روز در ژانويه سال 1976 (بهمن 1355) اجتماع خود را به اعتراض و تظاهرات بر ضد حكومت ايران تبديل كردند و دولت وقت ايران را متهم به نقض همه جانبه حقوق بشر در قبال اتباع خود ساختند.
در واكنش به اين اعتراض كه وسيعا در رسانه هاي كشورهاي صنعتي منعكس شده بود مقامات دولت تهران مدعي شدند كه تظاهركنندگان به دعوت سازمان عفو بين المللي در هلند اجتماع كرده بودند و اين سازمان از دولتهاي معيني در جهان حرف شنوي دارد و به نوعي عامل اين دولتها است و اين دولتها از زماني كه ايران از سياست نفتي اوپك و حفظ منافع دولتهاي صادركننده نفت به جانبداري پرداخته، در خريدهاي خود از خارج تجديد نطر كرده، روش بهتري با همسايگان در پيش گرفته، قدرت اول خليج فارس شده و وعده ورود به تمدن بزرگ و جرگه کشورهاي پيشرفته به ايرانيان داده است اين بازي ها را به راه انداخته اند، و همين دولتها قبلا سپهبد بختيار و کنفدراسيون بين المللي دانشجويان ايراني را در برون مرز علم كرده بودند و ....
نوشيروان کيهاني زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#785
Posted: 27 Jan 2017 10:49
شكست نهايي مروان از ابومسلم خراساني ـ انتقال خلافت به عباسیان ـ توطئه منصور عباسی و قتل ابومسلم
در جنگ دو روزه ــ 26 و 27 ژانويه ــ سال 750 ميلادي كه در كنار رودخانه «زاب» واقع در شمال عراق امروز ميان نيروهاي ابومسلم خراساني و لشكريان مَروان دوم (آخرين حكمران امويان شرق) روي داد، مروان شكست خورد و به مصر گريخت و شش ماه پس از شکست زاب، در آنجا در ششم آگوست 750 در منطقه ابوسیر كشته شد.
در این جنگ، نیروهای ابومسلم عبارت بودند از پیروان آل محمد (ص)، هواداران ابوالعباس عبدالله محمد السفّاح و ایرانیان ناراضی از بنی امیّه. مردم از فساد دستگاه امویان و انتصاب افرادی به مقام و فرمانداری که جز پُرکردن جیب خود فکر دیگر نداشتند راضی نبودند و آماده قیام.
در نبرد زاب، ارتش مروان از نظر شمار نزدیک به سه برابر افراد ابومسلم بود، ولی با روحیه ای ضعیف. دو نیرو 25 ژانویه در برابر هم قرار گرفته بودند ولی نبرد از بامداد 26 ژانویه آغاز شده بود. روز 27 ژانویه بسیاری از نیروهای مروان در جریان فرار، در رودخانه زاب که سطح آن یخ زده بود فرو رفتند و جان دادند. مروان به شام (سوریه) گریخت ولی چون در اینجا با مخالفت ضمنی رو به رو شد به مصر رفت و در آنجا کشته شد. از آن پس، حكومت امويان تا مدتي منحصر به اندلس (اسپانيا) و گوشه دوردست آفريقاي شمال غربي بود.
ابومسلم (متولد اصفهان) كه از سال 747 میلادی، مسلّحانه بر ضد حكومت امويان بپاخاسته بود در ماه می 749 ميلادي ــ 128 هجري خورشيدي و در نخستین نبرد، ارتش امويان را شكست داده بود و پس از اين پيروزي، در یک خطبه، مَروان را از خلافت خلع و آن را به ابوالعباس سفاح منتقل كرده بود. با وجود این، مروان دوم هنوزهمچنان دارای قدرت بود. ولی بسياري از مورّخان، اين سال را آغاز خلافت عباسيان و گسترش نفود ايرانيان در امور حكومت نوشته اند.
پس از نبرد زاب و شکست مروان، طولی نكشيد كه مركز خلافت نيز از شهر دمشق به مدائن و سپس شهر تازه ساز بغداد واقع در 36 كيلومتري شمال مدائن (تيسفون) پايتخت پيشين ايران در طول 8 قرن منتقل شد. نام «بَغداد» كه در زمان ساسانيان يك روستا و درختستان بود تغيير داده نشده است كه «بَغ» در فارسي ميانه به معناي «خدا» و «داد» از مصدر دادن است كه جمع دو كلمه معناي «هديه خدا» را مي رساند.
ابوالعباس در سال 754 درگذشت. محبوبیت ابومسلم در میان مردم، المنصور جانشین ابوالعباس را نگران کرده بود. ابومسلم رفتاری دوستانه با پیروان همه مذاهب داشت. چندی پس از خلیفه شدن، منصور ابومسلم را که فرماندار خراسان بزرگتر بود جهت مذاکره پیرامون چند موضوع ازجمله حکومت مصر به مدائن فراخواند و چند نفر را مامور کرد که در پشت پرده تالار ملاقات پنهان شوند و در جریان ملاقات از پشت پرده بیرون آیند و او را بکشند که پنجم ژوئن سال 755 ميلادي چنین شد. سپس جسد ابومسلم را قطعه ـ قطعه کرده به دجله ریختند.
خبر این توطئه که به ایران بویژه خراسان بزرگتر و سیستان بزرگتر رسید بپاخیزی ایرانیان آغاز شد که تا کسب استقلال و حاکمیت ملی ادامه یافت. منصور با تخریب برخی از ساختمانهای تیسفون (مدائن) و انتقال مصالح این ساختمانها به بغداد برای گسترش این شهر، بر نارضایتی ایرانیان افزوده بود. ساختمانهای بغداد در سال 762 تکمیل شد و دستگاه خلافت عباسیان به آنجا انتقال یافت.
نوشته اند که ابومسلم از نوادگان بزرگمهر، بزرگ وزیر معروف عهد ساسانیان بود و در جوانی «بهزادان» نام داشت.
زادروز و سالمرگ شاه عباس که با لشکر خراسان به قزوین رفت و با کودتا، قزلباش را برانداخت در ژانویه ـ او پیاده به مشهد، زیارت مرقد امام هشتم رفت
شاه عباس یکم از دودمان صفویان (درویش ها) که 27 ژانويه 1571 به دنيا آمده بود در 57 سالگی در 19 ژانويه 1629 فوت شد. [درویش یک واژه پارسی است که وارد زبان های دیگر شده است به معنای فردی معنوی که به مال دنیا نظر ندارد]. شاه اسماعیل سَردودمان صفویان (درویش ها) بود که شیعه دوازده امامی را مذهب رسمی ایران اعلام و فصلی در تاریخ ایرانیان باز کرد.
شاه عباس كه به رغم خُردسالی از جانب پدر، فرماندار خراسان ـ خراسان بزرگتر ـ بود و درشهر هرات حاكم نشين خراسان وقت بسر مي بُرد هنوز جوانی بیش نبود که شنيد سران قزلباش پدر نابيناي او ـ سلطان محمد را آلت دست قرار داده و مادرش خیرالنساء بِگُم ملقب به «مَهدِ عُليا» را كه مازندرانی بود و مانع سوء استفاده هاي ايشان با وارد ساختن اتهام ناروا (ساختگی)، كشته و جسدش را به بیابانی در قزوین (پایتخت وقت) انداخته بودند. وی پس از شنیدن این خبر و مشورت با دو ژنرالی که در هرات بودند، با لشكر خراسان و مُرشدقلی خان ـ یکی از این دو ژنرال به قزوين شتافت، در اکتبر 1587 كودتا كرد و در اکتبر 1588 در 17 سالگی تاجگذاری و شاه شد. وی به رغم رسم وقت، ریش خودرا می تراشید و اجازه داده بود که دیگران هم اگر بخواهند؛ ریش بتراشند. او تا پایان عُمر، ریش نگذاشت. شاه عباس در هرات و در زمانی که پدرش حاکم خراسان بود به دنیا آمده بود. هرات حاکم نشین خراسان بود. [انگلیسی ها سه قرن بعد با دادن اعلان جنگ به ایران و لشکرکشی به بوشهر و خوزستان، دولت تهران را وادار به دست برداشتن از هرات و مناطق تاجیک نشین جنوب آمودریا کردند]. پدر شاه عباس پیش از پادشاه شدن حاکم فارس شده بود ولی پسر او همچنان در هرات می زیست که شاهزاده نشین ایران بود. سلطان محمد شوهر خیرالنساء از جوانی دچار ضعف بینایی بود. وی بیش از سیاست و امور دولتی، علاقه مند به ادبیات فارسی بود، شعر می سرود و در هرات جلسه شعرخوانی داشت.
شاه عباس در زمانی بر جای پدر نشست که مداخله سران قزلباش در امورات دولتی و کشمکش های داخلی به اوج خود رسیده بود، دولت عثمانی که نام خلافت اسلام برخود نهاده بود با استفاده از مسائل داخلی ایران و توطئه های بزرگان و شاهزادگان صفوی، بر غرب و شمال غربی ایران از گرجستان، ارمنستان، آذربایجان، همدان، کُردستان تا لُرستان سلطه یافته بود، ازبک ها دست اندازی به خراسان را آغاز کرده بودند و منطقه خلیج فارس جولانگاه پرتغالی ها شده بود.
در این شرایط، شاه عباس راهی نداشت جز سازش موقّت با عثمانی، جانشین کردن نظامیان قزلباش که تنها از سران قبایل خود اطاعت می کردند عمدتا با مردان گُرجی و ارمنی، فرستادن نیروی کمکی به هرات برای بیرون راندن اُزبَک ها، اتحاد با انگلیسی ها برای اخراج پرتغالی ها از هُرمُز و ... تا بحرین. وی پس از حل مسائل شرق و جنوب ایران و سر و سامان دادن به وضعیت حکومتی، به جنگ عثمانی شتافت، بغداد را متصرف و قفقاز جنوبی را از دست آن دولت خارج ساخت و قلمرو ایران به حد آخرین سال سلطنت شاه اسماعیل یکم رسید ـ از داغستان تا ضلع جنوبی خلیج فارس و از بغداد تا کوههای هِندوکُش.
پس از انقراض ساسانيان، شاه عباس نخستين زمامدار ايران بود كه قدرت را به طور كامل در پايتخت متمركز ساخت، مرزهاي ايران را به خطوط عهد باستان نزديك كرد و ايران بارديگر داراي يك نيروي دريايي مؤثر شد. وي اصفهان [شهر مرکزی کشور] را پايتخت ایرانزمین كرد و به صورت زيباترين شهر جهان آن زمان در آورد که لقبِ «اصفهان نصف جهان و جهانی از هنر» یافت. شاه عباس یکم تلاش کرد که فرح آباد مازندران (زادگاه مادرش ـ 30 کیلومتری ساری) را هم پایتخت دوم ایران کند زیراکه در پناه کوهها و نزدیک به دریا قرار داشت و باور داشت که مازندرانی ها مردمی ایراندوست و ثابت قدم هستند. وی مساجد و عمارات متعدد در آنجا بساخت ولی وجود مالاریا اورا دچار تردید کرد. شاه عباس در همین شهر وفات یافت.
شاه عباس یکم امنيت راههاي ارتباطي را تأمين و كاروانسراهاي متعدد براي تسهيل حمل و نقل ايجاد، و ايران را داراي يك ارتش نظام وظیفه ای كرد كه سربازان آن از ميان همه مردم انتخاب مي شدند (هر فامیل و هر روستا؛ یک سرباز)، نه از افراد چند ايل. قبول پیشنهاد چند انگلیسی به ریاست دو برادر شِرلی برای نوسازی و به سبک اروپایی درآوردن ارتش ایران به همین سبب بود. شاه عباس از گفت و گو با گردشگران، پژوهشگران و بازرگانان اروپایی که مشتاق آن بود به وضعیت سیاسی این قاره که درست در یک سال (سال 1453)، آنان به جنگ های صدساله خود پایان داده و عثمانی به تصرف قسطنطنیه و از میان برداشتن روم شرقی موفق شده بود پی برده بود. شاه عباس از همین طریق متوجه مقاصد اروپاییان از دریانوردی به نقاط دیگر، استعمار به نام تجارت و ... شده بود. در زمان فوت شاه عباس تنها 22 سال از ورود انگلیسی ها به آمریکای شمالی و 137 سال از ورود اسپانیایی ها به قاره آمریکا گذشته بود. در زمان او پرتغالی ها در جنوب غربی هند (گوا) مستقر شده بودند.
شاه عباس با اینکه سه بار پیاده به مشهد، زیارت مرقد امام هشتم ـ امام رضا (ع) رفت پس از پیروزی انقلاب سال 1357، نام اورا از خیابانی در تهران برداشتند!، و به همین ترتیب نام نادرشاه را که به رسمیت شناختن شیعه اثنی عشری را شرطِ صلح با دولت عثمانی قرار داده بود. مسئله شیعه و سُنّی ریشه در زمان صفویان دارد که انگلیسی ها از دوران شاه عباس یکم (و بر پایه سیاستِ تفرقه افکن و حکومت کن) با دادن برخی کمک ها و آموزش ها بر گسترش این اختلاف و دو دستگی افزودند. هدف دولت های استعماری اروپای وقت از آتش بیار جنگ های ایران و عثمانی شدن این بود که عثمانی (ترکیه) گرفتار ایران باشد و دست اندازی آن به اروپا کمتر شود و اروپاییان در سایه این آرامش، به تصرف و استثمار سرزمین های دوردست ادامه دهند و ....
ژنرال انگليسي، كه به ايران لشكر كشيد براي ما تاريخ نوشت!
ژنرال انگليسي «پرسي سايكس» كه در ظاهر، مامور سركوب كردن آلماني هاي مقيم ايران و ايرانيان هوادار آلمان، ولي در باطن استقرار نظامي هرچه بيشتر در وطن ما شده بود 27 ژانويه سال 1916 (7 بهمن 1294 هجري خورشيدي) با چند واحد سرباز از هند وارد بندر عباس شد و از آنحا به كرمان رفت و مستقر شد. اين ژنرال انگليسي كه بعدا به خاطر خدماتش به امپراتوري لندن، از دولت متبوع خود لقب «سر» گرفت همان است كه تاريخ ايران و تاريخ افغانستان تاليف کرده است (بدون اين كه بر زبان فارسي مسلط باشد و روش تحقيق در تاريخ، و يا تاريخنگاري بداند!). اين دو كشور تا قرن 19 داراي تاريخ مشترك بوده اند.
در دهه هاي پس از اشغال نظامي ايران در شهريور 1320، در مدارس تعليمات عالي وطن ما از كتاب هاي «سر پرسي سايكس» به عنوان ماخذ استفاده مي شد!.
كتاب «تاريخ افغانستان» تاليف ژنرال سايكس تنها فايده اي را كه دارد اين است كه نشان داده است تا قرن نوزدهم، دو كشور تاريخ مشترك دارند و طبق اصل «ماكس وبر» در تعريف ملت، مي توان به آن استناد كرد و چون تاريخ (نياكان)، فرهنگ و رسوم مشترك است؛ پس اتباع ايران و افغانستان يك ملت با دو دولت هستند كه ترديد هم در آن وجود ندارد. طبق نظر«ماكس وبر» انديشمند آلماني و سايرين، يك و يا دو عامل از اين سه نمي تواند برهان مليت باشد و هر سه عامل بايد جمع باشند. حتي «زبان» رايج به تنهايي شاخص مليت نيست. در برخي از نقاط جهان، زبان را فاتحان و مهاجمان تحميل كرده اند. زبان بسياري از كشورها مثلا غنا و جامائيكا و ... انگليسي است زيرا كه سالها تحت سلطه دولت انگلستان بودند ولي با انگليسي ها مليت واحدي را تشكيل نمي دهند. مي دانيم كه فاتحان فرانسوي جزاير انگلستان، قرنها زبان خود را به انگليسي ها تحميل كرده بودند و زبان انگليسي بعدا به نيروي ناسيوناليسم اين سرزمين احياء شد ولي بسياري از واژه هاي آن ريشه فرانسوي را حفظ كرده اند. پيش از انگليسي ها، ناسيوناليسم ايراني زبان فارسي را احياء كرده و ايران را از قلمرو زبان عربي خارج ساخته بود. همزمان با فتح انگلستان توسط فرانسويان، تركان سلجوقي هم زبان خود را در شمال غربي ايران ترويج دادند كه به صورت زبان خانگي (غير رسمي) باقي مانده است.
بازگرديم به مطلب ژنرال پرسي سايکس: انگلستان كه با روسيه، در پي سازش اوت 1907 سن پترزبورگ ايران را ميان خود قسمت كرده بودند در منطقه نفوذ خود در ايران يك نيروي نطامي تحت عنوان «اس پي آر» تاسيس كرده بود كه افسران انگليسي بر آن فرماندهي داشتند و ژنرال پرسي سايکس مبتکر ايجاد اين نيرو بود.
در دو سال نخست جنگ جهاني اول، ايرانيان كه از انگليسي ها به سبب مداخلاتشان در اوضاع ايران خشمگين بودند به تشويق آلماني ها و با كمك آنان در چند مورد به كنسولگري هاي انگلستان و سازمانهاي انگليسي حمله برده بودند و عده اي از ايشان را كشته بودند. همين خشم بود كه ايرانيان را بر آن داشت كه پس از بسته شدن كنسولگري هاي انگليسي به دستور دكتر مصدق، آن همه شادي كنند كه كشور به حالت تعطيل در آمده بود و روزي كه پس از براندازي 28 مرداد 1332 قرار شد انگليسي ها باز گردند، تظاهرات وسيع ضد دولتي آذر ماه 1332 را به وجود آوردند و از آن پس همه ساله به اين مناسبت در آذر ماه دست به اعتراض مي زنند كه اين قصه غم انگيز فراموش نشود.
«برنو» تفنگ ارتش ايران شد
هفتم بهمن ماه 1309 (27 ژانويه 1930) درپي يك بررسي طولاني، شاه وقت كه فرمانده كل نيروهاي مسلح بود موافقت كرد كه «ماوزر Mauser» ساخت آلمان پس از يك دوره آزمايش چندساله، تفنگ رسمي ارتش ايران شود. اين آزمايش روي ماوزرهاي «وي. زي 24 ـ VZ » يعني ماوزر ساخت سال 1924 صورت گرفت و ستاد ارتش در سال 1934 (1313) به آن نمره قبولي داد. از آن پس ماوزر كه توليد انبوه آن از سال 1898 (110 سال پيش) در «اوبرنادورف» آلمان آغاز شده بود و در طول جنگ جهاني اول به عنوان دقيقترين و خوشدست ترين تفنگ سبك بكار رفته بود جاي تفنگهاي روسي (ناگانت = نوغان) و انگليسي و ... را در ارتش ايران گرفت. اين تفنگ توسط دو برادر آلماني به نام هاي «پتر پل» و «ويلهلم» ماوزر Mauser Brothers براي ارتش آلمان ساخته شده بود. كارخانه ماوزر بعدا شعبه خود را در شهر «برنو» واقع در ايالت موراوياي چك اسلواكي داير كرد و دولت ايران كه مشتري كمپاني «اشكودا» بود ترجيح داد كه تفنگهاي ماوزر ساخت شهر برنو Brno را خريداري كند و از آن پس در ايران نام «برنو» بر تفنگهاي ماوزر گذارده شد كه پنج تير و تك تير بودند. از دهه 1940، ايران خود دست به ساختن برنو زد و آن را در كارخانه هاي تسليحات (معروف به مسلسل سازي واقع در نزديكي دوشان تپه) و در دو نوع ساخت: برنو كوتاه و برنو معمولي. ميان دو جنگ اول و دوم جهاني بيش از يك ميليون ماوزر در آلمان و شهر برنو ساخته شد كه علاوه بر 11 لشكر پياده در ورماخت، ارتشهاي ژاپن و روماني هم به آن مجهز شده بودند. از اواخر دهه 1950 (سال 1957) به تدريج تفنگهاي نيمه خودكار آمريكايي «ام ـ 1» M_1 جاي برنو را در ارتش ايران گرفت. تفنگ «ام ـ1» كاليبر 30 در سال 1938 توسط مهندسي به نام «جان گارند John Garand» ساخته شده بود و ارتش آمريكا از آنها در جنگ جهاني دوم و جنگ كره استفاده كرده بود. ارتش آمريكا تا دهه 1960 به تدريج تفنگها «ام ـ 14» و بعدا «ام ـ 16» را در واحدهاي خود جانشين «ام ـ 1» كرده بود. از دهه 1970 ارتش ايران به وارد كردن تفنگHeckler&Koch G_3 هكلر و كخ (ژ ـ 3) و بعدا كالاشنيكوف Kalashnikov دست زد و .... اينك از برنو به علت زيبايي به عنوان تفنگ تشريفاتي استفاده مي شود. پس از خيانت شهريور 1320 (آگوست 1941) و مرخص شدن سربازان پادگانها، بسياري از برنوهاي ارتش به دست افراد ايل ها و عشاير و نيز راهزنان افتاد كه سالها باعث ناامني كشور بود.
پيشنهاد لغو قرارداد نفت که انگستان به ايران تحميل كرده بود ـ در هر مسئله ایران، اثر انگشت انگلیسی ها دیده می شود
عباس اسكندري نماينده مجلس شوراي ملي (از حزب توده) در پي نطقهايي كه در چند جلسه پياپي مجلس ايراد شده و دكتر مصدق آغازگر آنها بود؛ در جلسه هفتم بهمن سال 1327 (مصادف با 27 ژانويه 1949 ) اكيدا خواستار لغو قرارداد نفت و برچيده شدن بانك انگلستان در تهران ـ معروف به بانك شاهي (بعدا شاهنشاهي) شد.
وي ضمن اشاره به يكايك آسيب هايي كه ايران از دوران سلطنت فتحعليشاه قاجار از مداخلات انگليسي ها در امور خود ديده بود تني چند از نمايندگان مجلس از جمله سيد حسن تقي زاده را در اين زمينه متهم كرد و گفت که اینان هنوز هم (با وجود بيدار شدن ملت) به جانبداري از سياست هاي لندن ادامه مي دهند.
اسکندری گفته بود که در هر مسئله ایران، اثر انگشت انگلیسی ها دیده می شود. انگلیسی ها همچنین از تلقین دولت واشنگتن دست بر نمی دارند تا در مسئله سازی برای ملل مورد نظر، همدست داشته باشند و برای اجرای برنامه ها و سیاست هایشان از پول و توان آمریکا استفاده کنند.
متعاقب همين جلسات مجلس بود كه دانشجويان كلاسهاي درس دانشگاه تهران را تعطيل و به خيابانها ريختند. اين صداهاي اعتراض ديگر خاموش نشد تا به نتيجه رسيد.
پانزدهم بهمن ماه همين سال (1327) در مراسم سالروز دانشگاه تهران که در محوطه دانشکده حقوق اين دانشگاه برگزار شده بود به سوي شاه تيراندازي شد. شب همان روز، حزب توده ايران متهم به شرکت در اين توطئه شد، شوراي وزيران غيرقانوني شدن فعاليت اين حزب را تصويب کرد و بعدا لايحه مربوط به پارلمان داده شد. اين تيراندازي همچنين بهانه قرارگرفت تا شاه اختيارات خود را افزايش و مداخله درامور دولت را گسترش دهد. رادیو مسکو در همان وقت گفته بود که تیراندازی به شاه یک طرح سازمان یافته ضد کمونیستی و ضد شوروی بوده است و نباید درباره اش ساده اندیشی شود.
ـ ـ ـ ـ ـ
عباس اسكندري از كمونيستهاي سرشناس ايران یازدهم اسفند 1320 روزنامه «سياست» را منتشر كرد كه بعدا عملا ارگان حزب كمونيست توده شده بود.
فعاليت های كمونيستي در ايران، تقریبا بلافاصله پس از كناره گيري رضاشاه ازسرگرفته شده بود و كمونيست ها تا بهمن سال 1327 كه حزب توده زیر فشار غرب، به تصمیم شاه و تصويب شورای وزیران وقت و مجلس، غير قانوني شد به مقامهاي دولتي مهمي از جمله عضويت شوراي وزيران و نمايندگي مجلس نائل شده بودند. تيراندازي به سوي شاه در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران فرصت مناسبي به دست مخالفان حزب توده داد تا آن را غير قانوني كنند. بعضي قدرت هاي خارجي بویژه آمریکا خواهان قطع تمامی فعاليت های چپگرایی در ايران بودند.
عباس اسكندري كه رئيس كميته تهران حزب توده بود در اجلاس 19 اسفند 1321 كنگره اين حزب به سمت دبير اول این حزب انتخاب شد. وي در دوران نخست وزيري قوام السلطنه، در خرداد 1325 فرماندار تهران شد و به اين وسيله حكومت پایتخت در اختيار حزب کمونیستی توده قرارگرفت. هنوز تهرانی های قدیمی خیابانی در غرب تهران (موازی نواب شمالی) را خیابان اسکندری خطاب می کنند.
نوشيروان کيهاني زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#786
Posted: 28 Jan 2017 11:38
ادعاي عُمّان نسبت به قشم به تحريك لندن
«سعيد بن احمد» فرزند سلطان و ولیعهد وقت منطقه عُمّان (عمان و مسقط) با سوء استفاده از خروج امير كبير از صحنه حكومتي ايران و به تحريك و پشتيباني انگليسي ها، در ژانويه 1854 مدعي جزيره قشم و نواحي اطراف آن (واقع در تنگه هرمز) شد!. در این میان، دولت لندن را که نقشه خارج ساختن غرب افغانستان امروز از حاکمیت هزاران ساله دولت ایران به سر افتاده بود سیاست دگر آمد و سعید بن احمد ساکت شد. دولت لندن که نمی خواست ایرانیان با ادامه ادعای مقام عُمّانی تحریک و آماده شوند، دو سال بعد ـ از تهران خواست که از هرات خارج شود و چون پاسخ موافق نشنید در نوامبر 1856 اعلان جنگ داد و در پی خرمشهر و خارگ، در ژانویه 1857 بوشهررا متصرف و ... و آن دو سال ـ فاصله ادعای عُمان و اخطار لندن به خروج از هرات ـ کافی بود که لندن با مسکو به سازش برسد و دست روسها برای تصرف آسیای میانه تا آمودريا (رود جيحون) بازگذارده شود به این شرط که برسر غرب افغانستان از تهران حمایت نکنند.
از زمان ورود نظامی انگليسي ها به خليج فارس در اوایل قرن هفدهم، اين دولت هرگاه كه اقتداري از دولت ايران مشاهده مي كرد و يا اينكه امتيازي مي خواست، اعراب خليج فارس را عليه تهران برمي انگيخت. در دهه دوم سلطنت رضاشاه پهلوی که با کمک موسولینی به اشاره هیتلر دارای نیروی دریایی موثر شده بود، لندن حالت تدافعی به خود گرفته بود زیراکه ناوگان تازه ایران چند پایگاه آن را گلوله باران و متصرف شده بود ـ همان ناوگانی که در شهریور 1320 به دست انگلیسی ها نابود شد. اوایل دهه 1970 و تقریبا همزمان با اعلام خروج نظامی انگلستان از شرق سوئز، ایران که طبق پیمان 1959 متحد تنگاتنگ آمریکا بود سه جزیره از جزایر اشغالشده خودرا با توسل به زور پس گرفت. اینک وضعیت چیز دیگری است؛ آمریکا در منطقه خلیج فارس استقرار نظامی دارد، با عراق و افغانستان پیمان استراتژیک مشترک امضاء کرده، با جمهوری های آذربایجان و ترکمنستان دوستی دارد و اعراب منطقه ثروتمند شده و جنگ افزاری به نام «پول» در دست دارند.
مصدق ملّی شدن شیلات دریای مازندران را شخصا به سفير شوروي اعلام کرد و حمايت حزب توده را از دست داد
هشتم بهمن 1331 (28 ژانويه 1953) دكتر مصدق رئیس دولت وقت سادچيكوف سفير شوروي در تهران را به دفتر خود فراخواند و با برخوردي بسيار دوستانه به او اطلاع داد كه از دو روز دیگر شيلات درياي مازندران در دست ايرانيان قرار خواهد گرفت و شوروي ديگر دستي در آن نخواهد داشت و خواسته است شخصا و حضورا اين مطلب را به وي بگويد تا به مسکو منعكس كند که قطعا آن دولت (شوروي) در جريان قرار داشته است.
دکتر مصدق در اين ديدار به سادچيکوف گفت که اين اقدام نبايد باعث دلخوري دولت شوروي شود. ما ديگر قرارنداريم که منابع خود را در اختيار ديگران بگذاريم و آنان را كارگزار خود قرار دهيم. فروش توليدات مازاد بر مصرف داخلي به خارجيان، نه تنها مانعي نخواهد داشت بلكه بر پايه بهاي عادلانه بين المللي و حفظ منافع ملي تشويق هم خواهد شد.
قبلا وزارت امورخارجه ايران به دولت شوروي اعلام کرده بود که ايران مايل نيست قرارداد شيلات (صيد ماهي در درياي مازندران) را تمديد كند؛ زيرا كه سياست ايران بر اين مدار قرار گرفته است كه بهره برداري از منابع ملّي خود را به خارجي نسپارد. به اين ترتيب شيلات ايران نيز از دست خارجي بيرون آمد.
به نوشته برخي از مورخان، حزب توده ـ پيرو سياست هاي شوروي ـ که با اين عمل مصدق موافق نبود از آن پس و به تدريج (به گونه اي نامحسوس) از حمايت از دولت مصدق دست کشيد و با آن سازمان وسيع و گروه نظامي، در جريان کودتاي 28 امُرداد 1332 سکوت کرد. اين سکوت باعث نشد که بعدا سرکوب نشود و دهها تن از اعضاي سازمان نظامي آن اعدام نشوند. اين مورخان احتمال مي دهند که لندن و واشنگتن قبلا توافق دولت وقت مسکورا به برکنارکردن دولت مصدق جلب کرده بودند و حزب توده در جريان کودتاي 28 امرداد، به اشاره مقامات شوروي مداخله نکرده بود. حزب توده در زمان تاسيس در مهرماه 1320 ماهيت ملي ـ سوسياليستي داشت که از اواخر دهه 1940 حرف شنو مسکو شد. اين مورخان نوشته اند که حزب توده در جريان انقلاب 1978 ـ 1879 ايران نيز به اشاره دولت وقت مسکو در آن فعالانه شرکت کرد و احتمالا در اين زمينه سازش قبلي ميان قدرتهاي غرب که مايل به ادامه سلطنت شاه به آن صورت نبودند و مسکو صورت گرفته بود. اين مورخان نوشته اند که افسران عضو حزب توده تمايلات ملي گرايي داشتند و شاه در اعدام آنان عجله! کرده بود.
انتقاد تند و علنی شاه از «کارتر» ـ شاه «کارتر» را مسئول ناآرامي هاي ايران و ... اعلام کرد
مجله تايم در آخرين شماره ژانويه 1979 (بهمن 1357) خود نوشت: شاه كه تهران را ترک گفته و در مصر بسر مي برد گفته است كارتر (رئيس جمهور وقت آمريكا) بود كه به او اشاره كرد اگر در برابر تظاهركنندگان و اعتصابات شدّت عمل نشان دهد نمي تواند روي حمايت آمريكا حساب كند. شاه افزوده بود مخالفان او كه متوجه اين قضيه شده بودند بر شدت مخالفت و تظاهرات خياباني و اعتصابات افزودند و اكثريت ساكت و بي تفاوت جامعه را هم به حركت درآوردند و امور کشور فلج شد. به نوشته تايم، شاه گفته بود: كارتر تصور مي كند (مي كرد) كه ديگر نيازي نيست كه ايران ژاندارم خليج فارس باشد و اين كار را ناوگان آمريكا بدون واسطه (بدون ايران) هم مي تواند انجام دهد. به علاوه، کارتر گمان می کند (می کرد) که شاه تنها یک نفر است و با رفتن او، ایران متحد آمریکا باقی خواهد ماند و سد گسترش نفوذ مسکو در آسیای غربی و جنوبي نخواهد شکست. آینده ثابت خواهد کرد که چنین نخواهد بود. [تظاهرات منجر به انقلاب در پی انتشار نامه ساختگی احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات در نهم ژانویه 1978 آغاز شده بود و يک سال طول کشيده بود.].
شاه در مصاحبه دیگری کارتررا فاقد تفکّر سیاسی و احاطه بر رویدادهای تاریخ حتی تاریخ قرون 19 و 20 خوانده و گفته بود سیاست کارتر به دلیل بی اطلاعی از گذشته ملل، تفاوت فرهنگها، روانشناسی و رفتار آنها و ضعف تحلیل اوضاع جاري جهان و پیش بینی آینده، تحت تاثیر تلقین و نفوذ اطرافیان خود بویژه برژینسکی ضد روس برای آمریکا در دراز مدت مشکلات متعدد خواهد آفرید که رفع آنها نیاز به هزینه کردن صدها میلیارد دلار و حتی تحمل تلفات دارد.
در پاسخ به این پرسش که چرا یک شاه باید به توصیه رئیس دولت دیگر عمل کند و وطن را در لحظات حساس ترک گويد، گفته بود ترسیدم ایران منزوی و ایزوله شود و هر آنچه را که به دست آورده بودیم از دست بدهیم.
شاه پس از ترك ايران، يك بار هم گفته بود كه كارتر مذاكرات محرمانه سران غرب در «گوادالوپ» را كه قرار بود درباره چين و شوروي باشد به بحث درباره ناآرامي هاي ايران تبديل كرده بود و نظر موافق شركت كنندگان را به رفتن او! از ايران جلب كرده بود. شاه گفته بود كه اين اطلاعات را از منابع نزديك به صدراعظم آلمان كه در مذاكرات گوادالوپ شركت كرده بود و نظر ديگري داشت به دست آورده بود و در اين جلسات، ژيسكار دستن رئيس جمهور فرانسه از نظر كارتر حمايت كرده بود زيرا كه فرانسه به ايران بدهكار بود و مي خواست كه به صورتي اين پول را پس ندهد. دولت لندن هم از زماني که او، ديگر ديکته هاي آن دولت را نمي نوشت کمر به دشمني با او بسته بود.
اصحاب نظر در تفسیر اظهارات شاه به مجله تايم که اواخر ژانويه 1979 انتشار يافته بود گفته بودند که اعتراف شاه به اینکه حرف شنو انگلستان و آمریکا بود «تاریخ» اورا بهتر نکرده است. به باور اين مفسّران، «تاريخ» كه اين اعترافات ديرهنگام شاه را ثبت خواهد کرد، آنها را دليل ديگري بر وابسته بودن و عدم استقلال او ـ دست کم تا آغاز دهه 1970 ـ بشمار خواهدآورد. شاه كه سلطنت و هم حكومت مي كرد بايد فردي مستقل بود و بر پايه منافع كشور و خواست ملت عمل مي كرد و بر سر اين دو اصل معامله نمي كرد و آنها را وجه المصالحه «ماندن خود» قرار نمي داد. مقامي كه «آريامهر» خطاب مي شد نبايد از بيگانه حرف شنوي مي داشت و ....
نوشيروان کيهاني زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#787
Posted: 29 Jan 2017 12:17
زماني كه تهران چهره ديپلماتيك تازه به خود گرفت ـ نظام کمونيستي روسيه و جرأت يافتن دولت ايران
درچنين روزهايي در سال 1296 هجري شمسي (ژانويه 1919 ميلادي ) با ورود نخستين نماينده دولت بلشويكي روسيه، تهران كه دهها سال اسير بازيهاي انگلستان و روسيه بود و گاهي اوقات نمي دانست به ساز كدام يك برقصد چهره ديپلماتيك تازه اي به خود گرفته بود، زيراکه مسكو قبلا از همه دعاوي روسيه درقبال ايران و امتيازاتي كه به دست آورده بود و حتي پولي را كه به دولت قاجاريه قرض داده بود صرف نظر كرده بود.
«براوين» نماينده ديپلماتيك دولت بلشويكي روسيه هشتم بهمن وارد تهران شده بود. ورود وي به دولت وقت ايران اين جرات را داده بود كه در همين ماه رسما از انگلستان بخواهد كه به نوبه خود، همانند روسيه، از دعاوي و امتيازاتش صرفنطر كند؛ موافقتنامه سال 1907 سن پترزبورگ (تقسيم ايران به دو منطقه نفوذ) را لغو و نيروي «اس پي آر» را كه طبق نقشه ژنرال پرسي سايكس به وجود آمده و تابع انگلستان ابود منحل و يا به ارتش ايران منتقل کند.
پاره اي از نويسندگان فشار و تهديد مسلحانه چند افسر ايراني را در همين ماه به پاي تغيير فرمانده روس پادگان باغشاه كه احتمال داده مي شد متمايل به دولت تازه مسكو باشد به حساب انگليسي ها و واكنش آنها به تحولات تهران نوشته اند. واكنش هاي دولت لندن تا كودتاي سال 1299 و تغيير دولت ادامه داشت. ديدار و مذاكرات دهم بهمن سال 1299 ژنرال آيرونسايد كه سالها بعد يك قهرمان ملي انگلستان شد با ژنرال رضا خان پهلوي فرمانده تيپ قزاق و متعاقب آن حركت تيپ از قزوين به سمت تهران و انجام كودتا بزرگترين ورق همين بازي بود.
پیش بینی دکتر میلسپو آمریکایی در 1943 که دردهای ایران را کشف کرده بود: بوروکراسی ناراضی ساز ایران باعث انقلاب خواهد شد
29 ژانویه 1943 (9 بهمن 1321) دكتر ميلسپو Arthur Chester Millspaughكارشناس آمريكايي امور مالي و اداري براي اصلاح اين امور در ايران و نوسازي ماليه ايران وارد تهران شد و با اختيارات كامل، كار خودرا آغاز كرد . ايران از شهريور سال 1320 تحت اشغال نظامي كشورهاي در حال جنگ با آلمان بود. میلسپو دو سال به نوسازی امور اداری ـ مالی ایران پرداخت که یک مسئله پیچیده و ادامه دار هشتصد ساله (از زمان حکومت مغولان) بوده است.
مجلس شوراي ملي 17 دي ماه 1323(هفتم ژانویه 1945) اختيارات دكتر ميلسپو را كه با مدير كل وقت بانك ملي درگيري پيدا كرده بود لغو كرد. ميلسپو كه معتقد بود تا ايرانيان به ماليات دادن عادت نكنند، و بورو کراسی پیچیده ایران ـ از رشوه، پارتي بازي و توصیه (اعمال نفوذ) تا تنبلي کارمندان، بی اعتنایی نسبت به مراجعین، بی دقتی و امروز و فردا کردن از ميان نرود و نظام استخدام دولتی دگرگون نشود و از سیستم رسمی و قراردادی درنیاید مسائل ايران حل نخواهد شد و برای حل این معضل که از زمان حکومت مغولان ریشه گرفته نیاز به یک انقلاب اداری است و این انقلاب یک «پیش ـ انقلاب» لازم دارد و آن حل مسئله مالیات در ایران است. میلسپو که 9 روز پس از سلب اختیارات كناره گيري خود را اعلام داشت و به آمريكا بازگشت در این کشور در یک مصاحبه مطبوعاتی عمومی این پیش بینی خودرا ابرازداشت که بوروکراسی ناراضی ساز ایران سرانجام به انقلاب منجر خواهد شد که در آن همه چیز دگرگون و زیر و رو خواهد شد، ولی بعید می داند که بوروکرای و فساد دولتی از میان برود، زیراکه نهادینه شده است.
مطبوعات ملی گرای وقت (چاپ تهران ـ سال 1323) نوشته بودند آنانکه نمی خواهند ایران درست شود و در جایگاه قدیم خود قرارگیرد با طرح توطئه باعث سلب اختیارات دکتر میلسپو شده اند. انگشت اشاره این مطبوعات متوجه دولت لندن بود.
دکتر میلسپو متولد سال 1883 شهر آگوستای ایالت میشیگان که از دانشگاههای ایلی نوی و جانز هاپکینز در رشته های اقتصاد، مالیه و اقتصاد سیاسی فارغ التحصیل شده بود، زماني استاد دانشگاه و در دهه سوم قرن 20 مدتی هم مشاور دولت آمریکا در امور بازرگانی بود دوبار به استخدام دولت ایران درآمده بود. بار اول چهار سال و اندی (از نوامبر 1922 تا ماه می 1927 = از آبان 1299 تا یکم خرداد 1306) و بار دوم از ژانویه 1943 تا ژانویه 1945. بار نخست، میلسپو شخصا از ادامه کار در ايران کناره گيري کرده بود. محصول اقامت اول او در ایران کتابی تحت عنوان وظیفه یک آمریکایی در ایران (The American Task in Persia) بود و حاصل اقامت دوم او در کتابی تحت عنوان آمریکائیان در ایران (Americans in Persia) ارائه و منعکس شده است. کتاب اول در سال 1925 و کتاب دوم در 1946 انتشار یافت. در کتاب اول، میلسپو از مداخله متنفذین، خواص و سران ایلات در امور نالیده و در کتاب دوم کلا نظر منفی ارائه داده و نوشته است که به علت وجود چند دستگی میان رجال و عادت آنان در توجه خاص به منافع شخصی، خدا داند که در چه زمان ایرانیان بتوانند یک دولت کارآمد به وجودآورند؛ به عبارت دیگر وی به اداره شدن امور توسط ایرانیان به دلیل چند دستگی و نبود دلسوز و تفکر ملّی تردید کرده است. میلسپو که مولف هشت کتاب دیگر است در سال 1955 درگذشت.
دومين موج دستگيري پيروان خط مصدق؛ هشت سال پس از براندازي 28 امُرداد
دستگيري هواداران دكتر مصدق و پيروان خط او در پي يك رشته اجتماعات و تظاهرات وسيع و بعضا خونين در تهران كه از نخستين روز بهمن 1340 (21 ژانويه 1962) آغاز شده بود تا دهم بهمن ادامه داشت و بيش از 200 تن از جمله وزيران و همكاران نزديك رهبر پيشين ملت بازداشت شدند.
موج دستگيري مصدقی ها با بازداشت دکتر مهدي آذر، دکتر سنجابي و دکتر غلامحسين صديقي آغاز شده بود. درپي آن مهندس داريوش فروهر، مهندس زيرك زاده، مهندس حسيبي، دکتر شاپور بختيار، دكتر امير علايي، مسعود حجازي و مهندس خنجي زنداني شدند و متعاقب اين گروه، دويست تن دگر.
پيروان خط مصدق از زمان برچيده شدن فرمانداري نظامي در تهران و در فاصله فعال شدن دستگاه تازه تاسيس «ساواك» دوباره فعال شده بودند به گونه اي كه توانسته بودند يك اجتماع تقريبا دويست هزارنفري در ميدان جلاليه تهران (پارك لاله فعلي) برپادارند و از شاه و دولت وقت كه آن را دست نشانده خارجي مي دانستند صريحا انتقاد كنند. پس از تظاهرات هزاران نفري معلمان تهران در بهار 1340 (1961) و نخست وزير شدن دکتر علي اميني و اعلام برنامه اصلاحات، برپايي اجتماعات مشکلات قبلي را نداشت.
شاه در نيمه دوم سال انقلاب (سال 1357 هجري خورشيدي) از شماري از همين بازداشتي هاي بهمن 1340 ازجمله دکتر صديقي و دکتر بختيار خواسته بود که نخست وزير شوند و مسئله را حل کنند که دکتر بختيار درخواست شاه را پذيرفت ولي نتيجه نداد.
بازگشت جیمزباندی 6 دیپلمات آمریکایی از ایران با گذرنامه کانادایی
29 ژانویه 1980 (و 26 روز پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران) شش تَن از اعضاي این سفارت كه در جريان تصرف آن فرار كرده و در ساختمان سفارت كانادا پنهان شده بودند با گذرنامه ديپلماتيك كانادایی به عنوان اعضاي سفارت اين كشور با يك پرواز عادي از تهران خارج شدند.
گفته شده بود که مُهر ويزاي ورودي آنان به تهران را «سيا» با مهارت تمام ساخته بود تا ايجاد ترديد نكند. بازگشت این شش دیپلمات، کتاب و فیلم سینمایی شده است.
نوشيروان کيهاني زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 1264
#788
Posted: 31 Jan 2017 06:39
دوازدهم بهمن روز ورود خمینی به ایران
هوا
دلپذیر
شد
گل
از
خاک
بر دمید
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 3119
#789
Posted: 31 Jan 2017 11:10
سالروز شکست مغولها در پَروان (غزنه) ـ معمّای شکست هر نیروی خارجی که به ایران خاوری (افغانستان امروز) تعرض کرده است
31 ژانویه1221 [سال 599 هجری خورشیدی = 618 هجری قمری] نبرد دو روزه پروان میان یک سپاه مغول به فرماندهی قوتوقو ـ امیرزاده مغول ـ و سپاهیان جلال الدین خوارزمشاه با شکست مغولان پایان یافت. [پروان ناحیه ای است در ایالت غزنه، جنوب کابل و شرق بامیان ـ با ایالت پروان افغانستان امروز اشتباه نشود]. این نخستین شکست سپاهیان مغول از آغاز لشکرکشی چنگیزخان به ایرانزمین بود. در این نبرد 45 هزار مغول با 60 هزار نیروی سلطان جلال الدین جنگیده بودند. سلطان جلال الدین پس از افتادن نیشابور به دست مغولان در سال 1220 میلادی، به شرق خراسان بزرگتر (افغانستان شمالی امروز) رفته بود و در تخارستان [واقع در شمال کابل] یک واحد نظامی مغول را فراری داده و از آنجا رهسپار غزنه شده بود. در پی عزیمت جلال الدین به تخارستان، مغولان به ریاست تولی خان پسر چنگیز نیشابور را ویران و همه ساکنان آن را قتل عام کرده بودند؛ زیراکه نیشابوری ها ـ بمانند سایر خراسانیان ـ درپی آگاه شدن از چند پیروزی نظامی جلال الدین، برضد مغولان بپاخاسته بودند. شمار کشته شدگان نیشابور و مناطق اطراف آن را بیش از یک میلیون و هفتصد هزار تن برآورد کرده اند.
619 سال بعد (دوم نوامبر 1840) در ناحیه پروان غزنه میان پشتونها ها به ریاست دوستمحمدخان و یک سپاه انگلیسی نبردی روی داد که مقدمه نخستین دور جنگ های معروف جنگهای افغان و انگلستان بشمار رفته است. در دنباله همین جنگ، پشتونها 14 ماه بعد (ژانویه 1842) در نزدیکی جلال آباد نیروهای در حال عقب نشینی انگلیسی را به دام انداختند و قتل عام کردند و غیر نظامیان هندی همراه آنان را اسیر و به بردگی کشاندند. نیروهای روسیه نیز در دهه 1980 بیشترین تلفات را در کوههای لغمان (شمال شرقی ایالت غزنه) متحمل شده بودند. از زمان اسکندر مقدونی تاکنون هر نیروی خارجی که به پرشیای خاوری (افغانستان امروز) تعرض کرده شکست خورده و تلفات سنگین داده است. مردم غزنه را «غزنوی» گویند که دودمانی به همین نام در تاریخ وجود دارد. محمد تره کی روزنامه نگار افغان که نظام حکومتی افغانستان را کمونیستی کرد یک غزنوی بود.
پاسخ دولت پاناما به درخواست جمهوری اسلامی ایران برای استرداد پهلوی دوم جهت محاکمه در تهران: تنها اتهامات مالی باید رسیدگی شود، سند بفرستید
دولت پاناما که به خواست برخی متنفّذان آمریکایی به پهلوی دوم ـ شاه برکنار شده ـ پناه داده بود سی ام ژانویه 1980 در پاسخ به درخواست جمهوری اسلامی ایران که وی را جهت محاکمه تحویل دهد اعلام کرد:
اسناد اتهام و قرار مجرمیّت بازپرس باید ارسال شود تا پس از رسیدگی و اطمینان از درستی آنها اقدام شود.
دولت پاناما 60 روز جهت دریافت آنچه را که خواسته بود مهلت داده بود و اعلام کرده بود که در این مدت، به پهلوی دوم اجازه خروج از پاناما را نخواهد داد. در این پاسخ که به امضای رئیس جمهوری پاناما به تهران فرستاده شده بود قید شده بود که محاکمه پهلوی دوم، در صورت تأیید اسناد توسط دستگاه قضایی آن کشور [پاناما] باید در یک دادگاه دادگستری ایران و نه دادگاه انقلاب صورت گیرد و دستگاه قضایی پاناما تنها به سوء استفاده های مالی رسیدگی خواهد کرد که همه ایرانیان بر آنها حق دارند، نه اَعمال ساواک، نادرستی انتخابات، کودتای 28 اَمُرداد و ... که از امورات دولتی و سیاست ها بر پایه وضعیت روز هستند.
جمهوری اسلامی با دریافت این پاسخ، دست به تهیه اسناد سوء استفاده های مالی زد ولی مهلت 60 روزه دولت پاناما به پایان رسید و شاه بعدا توانست به مصر برود که در قاهره در 60 سالگی درگذشت و در مسجد الرفاعی مدفون شده است.
اسناد جمهوری اسلامی که تا آن زمان تهیه شده بود نشان می داد که پهلوی دوم 30 میلیارد تومان (به پول آن زمان) سوء استفاده از قدرت کرده بود و این پول را با تأسیس شرکت های متعدد ازجمله شرکت آتی ساز، سیمان فارس و شرکت تولید بدنه و شاسی خودرو و ... و استقراض این شرکت ها از بانک ها به دست آورده بود.
براي پايان دادن به شايعات، دکتر مصدق بهاي سکه طلا را به 74 تومان (740 ريال) کاهش داد ـ مقايسه اي کوتاه از بهاي ارز و طلا
12بهمن 1331 (یکم فوریه 1953) دولت دكتر مصدق با هدف پايان دادن به شايعه احتمال تنزل نرخ برابري ريال [بالارفتن بهاي پولهاي خارجي و سكه طلا] كه مردم را نگران ساخته و دارندگان پس انداز را به فكر خريد سكه و ارز انداخته بود اعلام داشت كه برغم اعلاميه قبلي مبني بر تثبيت بهاي طلا، از امروز سکه يك تومان ارزانتر و به 74 تومان عرضه خواهد شد كه در طلافروشيها با احتساب دستمزد فروشنده 74 تومان و 5 قران خواهد بود. در اعلاميه دولت، گزارش روزنامه های تهران تكذيب شده بود كه نوشته بودند دولت براي جبران كسر بودجه مي خواهد نرخ سكه و ارز را با كاهش دادن ارزش برابري ريال بالا ببرد [تا با فروش ذخایر خود، ریال بیشتری به دست آورد] و تاكيد شده بود كه اين عمل مغاير منافع ملّي است و بودجه كشور تنها با اعمال سیاست های اقتصادی متناسب وضعیت کشور ازجمله افزایش ماليات بردرآمدهای بالا و تعرفه گمرکی برخي اقلام وارداتي لوكس و كاهش هزينه هاي دولت بايد متوازن شود نه تغيير بهاي سكه و ارز. این تصمیم از همان روز (12 بهمن) به اجرا درآمد. نرخ سکه و ارز از آن روز تا بهار سال 1357 [سال انقلاب] به مدت 26 سال تقریبا ثابت مانده بود. برغم افزایش بها و صادرات نفت ایران و مهاجرت چند میلیون ایرانی ازکشور، بهای سکه طلا در ایران، در سال 2011 پنج هزار برابر 34 سال پیش از آن (سال 1977) بود. در بهمن ماه 1331 درآمد ارزي ايران از محل صدور نفت تقريبا به صفر رسيده بود که در سال 2011 حدود 90 ميليارد دلار آمريکا بود.
سکه طلا (بهار آزادی طرح قدیم معادل سکه دوران نظام سابق) 12 بهمن ماه 1388 حدود 280 هزار تومان بود (390 برابر بهای 32 سال پیش از آن). دلار آمريکا که در همه کشورها تنزل يافته در سال 1388 در ايران حدود 950 تومان بود (135 برابر 31 سال قبل از آن). بهاي پولهاي ساير کشور ازجمله دلار آمريکا، يورو اتحاديه اروپا، پوند انگلستان و ... نسبت به ريال در ژانويه 2012 به شکلي چشمگير و بي سابقه افزايش يافت و همچنين بهاي سکه طلا. براي مثال؛ ارزش برابري دلار آمريکا در ژانويه 2012 در بازار آزاد (صرافي هاي تهران) به 1800 تومان رسيد و سکه طلا تقريبا يک ميليون تومان شد.
نوشيروان کيهاني زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 1264
#790
Posted: 31 Jan 2017 20:14
دوازده فروردین بازگشت او
پرستو
به
بازگشت
زد
نغمه ی
امید
توضیحات:
در هواپیما از او پرسیدند: بفرمایید چه احساسی دارید از بازگشت به ایران؟ پاسخ داد: هیچی!!!
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من