ارسالها: 3119
#801
Posted: 11 Feb 2017 11:17
سالگشت درگذشت اميرتيمور گوركان
اميرتيمور گوركان كه سه بار به ايران لشكر كشيد 12 فوريه سال 1405 ميلادي (23 بهمن ماه) در 69 سالگي در كزاخستان امروز درگذشت. [در ايران؛ قزاقستان نوشته مي شود که با کوزاک = کزاکی = قزاق اشتباه می شود. کوزاکها که در اطراف دُن و دنیپر ـ روسیه و اوکراین ـ زندگی می کنند از اسلاوهای شرقی هستند، نه از تبار مردم کزاخستان. کوزاکهای روسیه و اوکراین پیش از انقلاب بلشویکی 1917، عمدتا پیشه سپاهیگری داشتند]. پس از درگذشت امیرتیمور، پیکر او به سمرقند منتقل و در گورگاهی كه خود در اين شهر ایران باستان ساخته بود مدفون شد. تيمور درجريان لشكركشي به چين بود كه بيمارشد و درگذشت. او يك مغول تبار از ايل«بارلاس» بود كه در ناحیه «كش» واقع در منطقه فرارود كه امروز شهر سبز خوانده مي شود، به دنيا آمده بود. حملات نظامي تيمور را به زبان تاتاري «يورش» نوشته اند. قلمرو تيمور از هند تا قفقاز و از مرز غربي مغولستان تا دمشق وسعت داشت كه پس از مرگ او ديري نپاييد.
تيمور در يكي از لشكركشي هايش به ايران، شهر اصفهان را ويران و در اين شهر از كلّه مقتولان مناره ساخت. با وجود اين، ابن خلدون از او به عنوان مردي اديب پرور و علاقمند به اصحاب فكر و دانش و مشوّق هنر، معماري و مهندسي ياد كرده است. مورّخان نظامي نوشته اند كه تيمور نبردها را عمدتا با جنگ رواني و تبليغات قبلي در مهارت و شجاعت لشکریانش و سلاحهاي برتر آنان مي بُرد. او ناچار به اين كار بود، زيراكه به حد كافي رزمنده نداشت و خشونت هاي او هم عمدتا به همين دليل بود. با اين كه ازبكها از قوم ديگري هستند و از منطقه اورال آمده اند، امير تيمور را موسس ازبكستان مي دانند!.
جهان غرب به اقتباس از مورّخان ايراني، اميرتيمور را تيمور لنگ (تيمور لين) مي نويسد. «پارسي» زبان مكاتبات رسمي سازمانهاي دولتي و موسسات فرهنگي دوران امیرتیمور و تیموریان ازجمله در منطقه فرارود و هندوستان بود.
پس از 3 سال جنجال، فاطمه پهلوي با شوهر آمريکايي اش به تهران بازگشت
فاطمه پهلوي 18 بهمن 1332 به همراه شوهر آمريکايي اش علي هيلر به تهران بازگشت و برغم پيش بيني قبلي مورد استقبال اعضاي خانواده سلطنتي وقت قرار گرفت. وي سه سال پيش از آن بدون کسب اجازه از وزارت امور خارجه ايران به هيلر که يک روزنامه نگار آمريکايي بود ازدواج کرده بود. طبق قانون، وي به عنوان يک زن ايراني قبلا بايد از وزارت امور خارجه ايران کسب اجازه مي کرد. اين قانون ازدواج زن ايراني را با اتباع کشورهاي ديگر منوط به کسب اجازه از دولت (وزارت امورخارجه ايران) کرده بود. به علاوه، ازدواج مسلمه (زن مسلمان) با مرد غير مسلمان ممنوع بود که بعدا هيلر مسلمان شده بود. اين ازدواج که در جريان مبارزه براي ملي شدن نفت ايران صورت گرفته بود، موقع شاه را شديدا تضعيف کرده بود. بعدا اين ازدواج که با عشق! آغاز شده بود به طلاق ختم شد و فاطمه با خاتمي دوست شاه و فرمانده نيروي هوايي ازدواج کرد که خاتمي هم چند سال بعد هنگام تمرين با کايت کشته شد.
پاسخ تند رئيس جمهور ايران به تهديد فوريه 2005 جورج دبليو بوش و اظهارات مشابه رئیس جمهور تازه ایران در فوریه 2014
محمد خاتمي رئيس وقت قوه مجريه جمهوري اسلامي ايران كه معمولا كلامي ملايم دارد يازدهم فوريه 2005 در برابر صدها هزار ايراني كه به مناسبت سالروز انقلاب اين كشور در ميدان آزادي تهران اجتماع كرده بودند، اين بار با لحني شديد، بيگانگاني را كه از احتمال حمله به ايران سخن مي گويند مورد خطاب قرارداد و گفت: ما جنگ طلب نيستيم ولي اگر مهاجم پاي خود را بر خاك وطن مان بگذارد برايش جهنمي سوزان خواهيم ساخت. ملت ايران برضد هرگونه تجاوز، يكپارچه و متحد است. طبق گزارش خبرگزاری های داخلی، حسن روحانی رئیس جمهور در اجتماع 11 فوریه 2014 برگزارکنندگان سالگرد انقلاب اسلامی در میدان آزادی در سخنان تقریبا مشابهی گفت: تهدید علیه ملت ایران بیارزش و کودکانه است. ملت ما در طول 35 سال گذشته در برابر انواع تهدیدها ایستادگی کرد. امروز هم اگر کسی قصد تجاوز داشته باشد باید بداند که ملت ایران در برابر متجاوزین خواهد ایستاد و آنها را پشیمان خواهد کرد. اگر کسانی در توهّم هستند که بر روی میز آنان تهدیدی علیه ملت ایران است نیاز به عینک جدید دارند. ملت ایران از تهدید و تحریم هراسی نداشته و نخواهد داشت. اگر قرار بود «تحریم» ملت ایران را از «مسیر حق» بازگرداند در طول این 35 سال این اتفاق رخ میداد. حرکت ملت ایران به سوی قله پیشرفت دانش و فناوری صلحآمیز هستهای، دائمی خواهد بود و غرب به خوبی درک کرده است که راه تحریم، نادرست است. مذاکره ما با دولت های 1+5 در چارچوب عزّت ملی و در مسیر آرمانخواهی ملت ایران است.
در طول 15 روز منتهي به 11 فوريه 2005 جورج دبليو بوش رئيس جمهور وقت آمريکا و وزير امور خارجه اش با جملاتي تهديدآميز سه بار از كره شمالي و ايران خواسته بودند كه از برنامه هاي اتمي خود دست بردارند. جورج دبليو بوش گفته بود كه يك ايران اتمي به صورت نيرويي براي بي ثبات كردن جهان درخواهد آمد و از دولتهاي بلوک غرب خواسته بود كه با همياري، مساعي اتمي ايران را متوقف سازند.
جورج بوش در اين اخطار خود گفته بود: "ما دنياي آزاد (غرب) با هم هستيم تا پيام روشني به ايران بدهيم كه از فکر ساخت سلاح هسته اي خارج شود.".
جورج بوش اوايل حكومت خود در نطق سالانه در نشست اعضاي قوه تقنينيه آمريکا و سران دو قوه ديگر اين کشور كره شمالي، عراق و ايران را سه محور شرارت خوانده بود. دولت بوش در پي بيان همين مطلب در مارس 2003 عراق را مورد حمله نظامي قرار داد و اشغال كرد.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#802
Posted: 12 Feb 2017 12:05
سازمان يابي مشروطه خواهان در گيلان ـ تصرف رشت، انزلی، قزوین و ...
بهمن سال 1287 هجري خورشيدي (فوريه 1909) در سراسر ايران هردم تب قيام برضد استبداد محمدعلی شاه قاجار بالامي رفت و در گوشه و کنار کشور گروههاي مجاهد راه مشروطيت (طالبان حکومت پارلمانی) تشكيل مي شد و .... خشم مردم از تیرماه 1287 که سرهنگ ولادیمیر لیاخوف Vladimir Platonovitvh Liakhov افسر روس و فرمانده نیروی قزاق تهران به دستور شاه مجلس را به توپ بسته بود شدت گرفته بود. 24 بهمن ماه اين سال گروههاي مجاهد شمال کشور در رشت به هم پيوستند و روز بعد شماری از مهاجران قفقازي ازجمله دهها ارمنی سوسیالیست ملی (داشناک) نيز ـ به تشویق هواداران مشروطیت ـ به آنان اضافه شدند. سران اين گروهها در همين روز تصميم گرفتند كه يپرم خان داویدیان(داوتیان) Yeprem Khan Davidian ساله 41 متولد شهر گنجه و از مهاجران قفقازي را فرمانده افراد مسلح خود کنند تا آنان را به صورت يك یگان رزمی آماده نبرد درآورد و اين كار سريعا انجام گرفت. انتخاب یپرم خان به این دلیل بود که مبارزه مسلحانه با تزار روسیه را در کارنامه خود داشت و عوامل تزار اورا به سیبری تبعید کرده بودند که از آنجا گریخته و به ایران آمده بود. وی تزار روس را حامی محمدعلی شاه می دانست. يك هفته بعد حكومت رشت به دست مشروطه طلبان مسلح افتاد و «آقابالاخان» حاكم رشت و تني چند از مقامات دولتي توسط مشروطه خواهان مسلح كشته شدند. این افراد بندر انزلی را هم تصرف کردند.
مشروطه خواهان شمال سپس از محمدولي خان تنكابني (سپهدار) دعوت كردند كه رياست جنبش را به دست گيرد. وي دعوت را پذيرفت و از مازندران وارد رشت شد.
مشروطه خواهان مسلح سپس به سوي قزوين به حركت در آمدند و در پي يك زد و خورد شديد شهررا تصرف و قاسم خان فرمانده پادگان شهركه دستور مقاومت داده بود اعدام شد.
این مشروطه طلبان سپس رهسپار تهران شدند و با كمك همفکران ديگر و نیز سواران بختياري كه از اصفهان آمده بودند پس از شکست و فراری دادن نیروی دولتی در بادامک، در جولای 1909 (تیرماه 1288) پايتخت را متصرف و محمد عليشاه را به ساختمان تابستاني سفارت روسيه فراري دادند كه در آنجا تا خلع از سلطنت پناهنده بود. پس از اين پيروزي، مجلس رای داد که پيرم خان رئيس پليس تهران شود که تا پايان عمر (ششم ماه مه 1912= 16 اردیبهشت 1291) در اين سمت بود. پیرم خان در این روز در جنگ با صارم الدله ـ شاهزاده قاجار ـ در منطقه همدان کشته شد.
قتل نخستین رئیس مجلس ایران که قاتلان آن به روسیه تحویل داده شدند!
مرتضي قلي خان صنیع الدوله رئيس نخستین دوره مجلس شوراي ملي در بهمن ماه 1289 (سوم فوريه 1911 ) در تهران ـ چهار راه مخبرالدوله ـ هدف گلوله دو قفقازي تبعه روسيه قرار گرفت و كشته شد. این دو قفقازی پس از ارتکاب قتل دستگیر شده بودند که سفارت روسیه در تهران استرداد آندو را طبق قراردادهای دوجانبه (تحمیلی به دولت قاجارها) از وزارت امور خارجه ایران خواستار شد و وزارت امورخارجه دو قاتل را تحویل گرفت و به سفارت روسیه تسلیم کرد!. مخبرالسلطنه (برادر مرتضی قلی خان) انگیزه و چگونگی قتل را در کتابی که برنگاشته شرح داده است. مرتضی قلی خان تحصیلکرده آلمان و مسلط به زبانهای آلمان و فرانسه، قبلا وزیر دارایی بود. وی منتخب اعیان تهران برای نمایندگی مجلس بود که به ریاست آن نیز انتخاب شده بود. در آن زمان انتخاب نمايندگان برحسب طبقات جامعه بود و اعيان هم یک طبقه به حساب می آمدند که مرتضی قلی خان نماینده آنان در مجلس بود. مرتضی قلی خان پسر علی قلی خان مخبرالدوله بود. استرداد دو قاتل مرتضی قلی خان اوج ضعف دولت قاجارها را نشان می دهد که مردم پس از اطلاع از آن متاثر شده بودند ولی نیروی نظامی نبود که از آن بخواهند ایستادگی کند. در آن زمان انگلستان و روسیه در ایران نیروی مسلح داشتند. این دو دولت طبق موافقتنامه سن پترزبورگ (به امضای همین دو دولت) خودرا مجاز به هر اقدامی در ایران می دانستند.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#803
Posted: 13 Feb 2017 11:36
لشكركشي چين به فرارود و شكست از لشكريان ايران
فوريه سال 102 ميلادي (و طبق محاسبات کرونیکل نگاران؛ چهاردهم فوریه و امسال، مصادف با 25 بهمن ماه)، «وادي» امپراتور وقت چين با استفاده از فرصت درگيري ايران با روميان در غرب، يك سپاه چهل هزار نفري از نيروهاي خود را روانه منطقه فرارود كرد. اين حمله در ناحیه فرغانه و در نيمه راه خجند به سمرقند، بدون نياز به اعزام افراد پادگانهاي تپورستان (مازندران)، آثرپاتيگان* (آذربايجان)، توسط نيروهاي محلي پارت (خراسان)، آريانا (هرات و غرب افغانستان امروز) و كُهِستان در هم شكسته شد و بسياري از چينيان به اسارت درآمدند. اسيران چيني هدف حمله نظامي را به دست آوردن اسپان دره فرغانه كه بزرگتر از اسپان چين، نيرومند و پُرطاقت اند بيان كرده بودند. [چون حرف «پ» در الفبای عربی وجود ندارد به تدریج اسپ «اسب» نوشته شده است.].
قضيه به مِهستان (سناي ايران) در تيسفون گزارش شد و قرار شد كه اگر رئيس کشور چين پوزش بخواهد، اسيران چيني آزاد و سه هزار اسپ و عمدتا مادیان (اسپ ماده) نيز به خاقان فروخته شود كه خاقان پذيرفت و به جاي پول نقد، بابت بهاي اسبان به ايران ابريشم تحويل داد.
در آن زمان منطقه کاشغر و مناطقي که امروزه مسکن اويغورها است تاجيک نشين و پارسي زبان بودند. ميان چين و قلمرو ايران، چند ايل نشين داراي استقلال وجود داشت. اين مناطق و نيز تبت، طبق یک سازش قدرت های استعمارگر اروپایی، در سال 1907 به چين داده شدند و ترکستان شرقي نام گرفتند. هدف انگليسي ها از اين عمل اين بود که روسيه نتواند از طريق منطقه هيماليا به هندوستان دست يابد. در آن زمان هر قطعه از چين زير نفوذ يک قدرت وقت بود. انگليسي ها مناطق خاوري ايران را هم از اين کشور جدا ساختند و افغانستان نام نهادند تا روسيه نتواند از اين طريق، هندوستان را از چنگ آنان خارج سازد.
ــــــــــــــــــــ
* آثرپاتيگان از نام آثرپاتي (آذربُد) شهربان و موبد (روحاني زرتشتي) اين خطه گرفته شده كه هنگام حمله اسكندر به ايران در راس امور ايالت بود.
آغاز دوران اعدام مقامات نظام سلطنتي ـ نصيري، رحيمي، خسروداد و ناجي پشت بام مدرسه علوي تيرباران شدند ـ اسامي وزيران نخستين کابينه
نيمه شب 25 بهمن 1357 (14 فوریه 1979)، سه روز پس از پيروزي انقلاب و يك روز بعد از تشكيل كابينه دولت موقت (کابینه مهدی بازرگان)، نخستين دسته افسران و مقامهاي نظام سلطنتي تيرباران شدند. ارتشبد نعمت الله نصيري رئيس پيشين ساواك، سپهبد مهدي رحيمي رئيس شهرباني كل و فرماندار نظامي سابق پایتخت، سرلشكر رضا ناجي فرماندار نظامي سابق اصفهان و سرلشكر منوچهر خسروداد فرمانده سابق هوانيروز نخستين دسته اعدامي ها بودند كه محاكمه آنان همان روز در محل دبيرستان شماره 2 علوي در دادگاه انقلاب انجام و مفسد في الارض شناخته شده و نيمه شب در پشت بام همان مدرسه تيرباران شده بودند و اين، در حالي بود كه محاكمه 22 تن ديگر در همان محل ادامه داشت. شيخ صادق خلخالي قاضي دادگاه انقلاب بود و احكام اعدام پس از تاييد آيةالله خميني به اجرا درآمد.
اعضاي كابينه مهدی بازرگان به اين شرح اعلام شده بودند: ابراهيم يزدي معاون نخست وزير در امور انقلاب (که برخی
از روزنامه های تهران نوشته بودند در سال 1960 با مدرک داروسازي به آمريکا رفته تبعه نچرالایزد آمریکا و قبلا مقیم شهر هوستون بود)، احمد صدر حاج سيدجوادي (زمانی دادستان تهران در نظام سلطنتی) وزير كشور، داريوش فروهر (یک پان ایرانیست) وزير كار و امور اجتماعي، كريم سنجابي (رئیس وقت جبهه ملی) وزير امورخارجه، علي اكبر معين فر وزير مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه، دكتر كاظم سامي کرمانی (چپگرا و از مجاهدان انقلاب) وزیر بهداری، مصطفی کتیرائی وزير مسكن، يوسف طاهري قزويني وزير راه و ....
تصرف سفارت آمریکا در تهران، سه روز پس از پیروزی انقلاب!
با اینکه انقلاب ایران با حمایت نکردن دولت وقت واشنگتن از شاه به پیروزی رسیده بود و این دولت روز 23 بهمن ـ یک روز پس از سقوط دولت سلطنتی ـ دولت موقت مهدی بازرگان را برسمیت شناخته بود، از سومین روز پیروزی انقلاب ـ 24 بهمن 1357، در تهران دادن شعار ضد آمریکا آغاز شد و 35 سال است که ادامه دارد که صحنه هایی از آن در مراسم سی و پنجمین سالروز پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1392 در تهران مشاهده شد.
روز سوم پیروزی انقلاب (25 بهمن 1357)، ساختمان سفارت آمریکا در تهران مورد حمله افراد یک گروه و بعضا مسلح و شماری دیگر قرار گرفت و به مدت چند ساعت تصرف شد. بسیاری بودند که به انگیزه این اقدام تردید کرده بودند. مجله تایم همان زمان عکسی را از یک عضو مسلح کمیته که در هجوم به ساختمان سفارت شرکت کرده بود در کنار سفیر وقت آمریکا منتشر ساخته بود.
در روز هجوم، تفنگداران آمریکایی محافظ ساختمان سفارت مقاومت کرده و یک نفر مجروح شده بود. تصرف کنندگان ساختمان سفارت پس از خروج از ساختمان که به خواست مقامات دولت موقت و تلاش شماری دیگر صورت گرفت، 9 تن از کارکنان آن را جهت تحقیق و بازجویی به یک کمیته محلی تحویل داده بودند. همان زمان گفته شد که تصرف سفارت کار کمیته حاج ماشاء الله قصّاب بود و شایعات متعدد. رئیس کمیته که به کمیته سفارت آمریکا معروف شده بود بعدا و به عللی دیگر از تهران فرار کرد و در بندر انزلی پنهان شد.
چند روز بعد به سردبیران روزنامه های تهران توصیه شد که به اعضای تحریریه خود تذکر دهند که حتی الامکان از تماس با مقامات سفارت آمریکا خودداری کنند و به تلفن هایی که از این سفارت شود پاسخ ندهند. دادن خبر از سفارتخانه ها به روزنامه ها قبلا امری عادی بود و روزنامه ها برای نوشتن تلفظ درست نام مقامات تازه که در اخبار می آمد با سفارتخانه هاي مربوط تماس می گرفتند.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#804
Posted: 15 Feb 2017 11:55
از سرهنگ پولادین تا سرلشکر قره نی؛ تلاش برای برانداختن پهلوی ها
روزنامه های تهران 27 بهمن ماه 1306 (فوريه 1928) خبر از اعدام سرهنگ محمود پولادين داده و نوشته بودند که وی مغز اصلی طرح توطئه برای قتل رضاشاه بود. سرهنگ پولادین سحرگاه 24 بهمن ماه در پادگان باغ شاه (پادگان حرّ) تيرباران شده بود . همدستان وی ـ چند افسر و غير نظامي ـ در همان محکمه نظامی به مجازات زندان محکوم شده بودند از این قرار:
سرگرد احمد همایون 15 سال، سرهنگ نصرالله خان هفت سال، سرگرد روح الله خان پنج سال و ....
به اصرار وکیل حئیم کلیمی (نماینده جامعه کلیمیان ایران در مجلس پنجم) و احمد پولادین و موافقت رئیس دستگاه قضایی ارتش (دیوان حرب) پرونده این دو متهم به همدستی با سرهنگ پولادین به دادگستری ارسال شد تا در آنجا بررسی شود. روزنامه های تهران جزئیات توطئه را فاش نکرده بودند و تنها نوشته بودند که طرح توطئه بلافاصله پس از تغییر سلطنت [بر تخت سلطنت نشستن رضاشاه] آغاز شده بود و پلیس 18 ماه تمام توطئه گران را زیر نظر داشت و پس از به دست آوردن اسناد «قاضی پسند» و اندکی پیش از اجرای توطئه دستگیرشان کرد.
درست 30 سال پس از اعدام سرهنگ پولادین(هشتم اسفند 1336)، سرلشکر ولی [محمد ولی] قره نی معاون ستاد ارتش و رئیس رکن دوم (اطلاعات ارتش) به همان اتهام دستگیر و بازداشت شد ولی روزنامه های وقت به جای اشاره صریح به قصد او دائر بر برانداختن شاه نوشته بودند که وی متهم است که از اختیاراتش سوء استفاده کرده و به مداخله در امور سیاسی ـ کشوری پرداخته بود. قره نی در مهرماه همان سال [پنج ماه پیش از بازداشت] سرلشکر شده بود. سرلشکر آزموده مدعی العموم وقت ارتش اقدام قره نی را خطرناکتر از سازمان نظامی حزب توده اعلام کرده و گفته بود که قره نی قصد ساقط کردن دولت و ریاست برکشوررا داشت. قره نی که بعدا به زندان و اخراج از ارتش محکوم شد در جامعه ايران به عنوان شخصيتي ملّي و ضد سلطنت شناخته مي شد و مورد احترام بود. وی پس از پیروزی انقلاب به ریاست ستاد ارتش منصوب شد و در دو نقطه کشور دست به سرکوب تجزیه طلبان زد. سرلشکر قره نی سوم اردیبهشت 1358 در خانه اش ترور شد.
روزی که رضاشاه پهلوی مناسبات ایران با آمریکا را قطع کرد
رضاشاه پهلوی پس از دريافت گزارش رئيس هيات دیپلماتیک ايران در واشنگتن، 27 بهمن 1314 (16 فوريه 1936) دستور داد كه روابط ایران با ايالات متحده آمريكا قطع شود. غفار جلال علاء رئيس نمايندگي ايران در آمريكا گزارش كرده بود كه پليس شهر واشنگتن اتومبيل وي را متوقف و با اين كه خودرا دیپلمات و دارای مصونیّت معرفي كرده بود به او ورقه جريمه داد. وي نوشته بود كه به علت امتناع از دريافت ورقه جريمه، مأمور پليس او را به ايستگاه پليس منتقل مي كند و در آنجا چند ساعت بازداشت مي شود كه اين عمل مغاير مصونيّت ديپلماتيك است. در روز مورد بحث، «غفارجلال علاء» خود ـ رانندگي اتومبيل سفارت را برعهده داشت. پليس واشنگتن او را به رانندگي ـ بيش از سرعت مجاز متهم كرده بود.
وزارت امور خارجه ايران گزارش غفار جلال علاء را عينا براي رضاشاه ارسال مي دارد و وي اين عمل را بي احترامي نسبت به كشور ايران با آن گذشته تابناک و تمدن تلقي كرده و دستور قطع روابط و احضار كاركنان سفارت ايران از واشنگتن و اخراج هيأت دیپلماتیک آمريكا از تهران را مي دهد. غفار جلال علاء در بهمن ماه به تهران احضار، ولی قطع روابط ازنيمه فروردين 1315 عملي مي شود.
مقام ديپلماتيك غفار جلال علاء در واشنگتن، «وزير مختار» بود. روابط ايران و آمريكا پس از اين رويداد مدت ها قطع بود.
روزی که خسروپرویز شاه ایران شد و با اشتباهات خود امپراتوری ساسانیان را بر باد داد
15 فوریه سال 590 میلادی خسرو پرویز نوه خسروانوشیروان به عنوان بیست و دومین شاه ایران از دودمان ساسانیان در تالار بزرگ کاخ سلطنتی تیسفون (طاق کسری) تاجگذاری کرد. بزرگان وقت پدر او ـ هرمز چهارم را برکنار و بازداشت کرده بودند که بعدا کشته شد. هرمز را پیش از کشتن، نابینا کرده بودند. اسپهبد بهرام مهران (بهرام چوبین) این روش جا به جایی را یک توطئه اعلام کرد، پادشاه شدن خسروپرویز را نپذیرفت و تا تعیین پادشاه به روش درست، زمام اموررا به دست گرفت. خسروپرویز که چنین دید از تیسفون گریخت و برای جلب کمک به قسطنطنیه رفت. موریس امپراتور روم شرقی به این شرط که خسرو از ارمستان و لازیستان [منطقه ساحلی گرجستان که آبخیزستان ـ آبخیزیا ـ گوشه ای از آن بود] بگذرد حاضر شد نیروی نظامی دراختیار او بگذارد تا به شاهی بازگردد. این نیروی خارجی بهرام چوبین را به منطقه فرارود فراری داد. این رویداد ایرانیان را خشمگین ساخت و خسرو برای جبران اشتباه خود (توسل به خارجی) از فرصت قتل موریس به دست فوکاس سردار رومی استفاده کرد به سوریه و فلسطین لشکر کشید هر دو منطقه را به قلمرو ایران بازگردانید و سپس مصر را هم متصرف شد. این فتوحات ضرورت نداشت و ارتش ایران را فرسوده ساخت. هراکلیوس که بر جای فوکاس نشسته بود به بهانه بازگرداندن صلیب اصل (صلیبی که مسیح بر آن مصلوب شده بود) از تیسفون به اورشلیم، وارد قلمرو ایران شد و در نینوا (موصل) ارتش ایران را شکست داد، خسروپرویز یگانهای در حال نبردرا رهاساخت و از میدان جنگ به تیسفون بازگشت و به باده گساری روی آورد که بزرگان کشور در فوریه 628 اورا بازداشت کردند و پسرش قباد دوم را برجایش نشاندند. خسروپرویز چند روز پس از شاه شدن پسرش در زندان کشته شد. مورخان، ازمیان برداشتن نعمان سوم حکمران حیره را از اشتباهات دیگر خسرو پرویز بشمار آورده اند. مولف تاریخ طبری از خسروپرویز تعریف کرده ولی مورخان روم شرقی وی را فردی مردّد، خیالباف، فاقد دورنگری و ترسو توصیف کرده و فتوحات نظامی اش را به حساب دو ژنرال معروف ایران؛ شهربراز و شاهین گذارده اند.
گزارش خواندنی و تأمل برانگيز ديدار فرستاده تزار روسيه با نادرشاه در شهرک تهران
طبق مندرجات دفتر ثبت وقایع دربار روسیه، 15 فوريه سال 1742 الیزابت تزار روسيه و مشاورانش گزارش کتبی «كالوشكين» نماينده اعزامي به ايران را از ملاقاتش با نادرشاه به دقت بررسي كردند. كالوشكين در گزارش خود كه در آرشيو سن پترز بورگ محفوظ است نوشته بود:
"ملاقات با نادر بسيار دشوار بود. وي چنان از باده پيروزي سرمست است كه صريحا مي گويد كه اگر اراده كند؛ با يك حركت كره زمين را مسخر خواهد كرد. نادر مردي نظامي است و نمي توان روي تعهدات سياسي او حساب كرد. او با عثماني خوب نيست و با ما هم قلبا خوب نخواهد شد. خيلي دشوار است كه بشود با او وارد يك معامله سياسي شد، زيراکه او براي هر مسئله اي راه حل نظامي را ترجيح مي دهد. او عاشق شمشير درخشان، توپ دورزن، اسب اصيل و سرباز مطيع است. باوجود اين، هروقت كه خسته مي شود از منشي اش كه در جلسات رسمي هميشه حضور دارد مي خواهد كه برايش از ديوان حافظ غزلي بخواند.".
این ملاقات چندی پس از یک سوء قصد نافرجام به جان نادرشاه صورت گرفته بود. 15 ماه مه سال 1741 به سوی نادر هنگام عبور از راه جنگلي سوادكوه (مازندران) از داخل جنگل شلیک شده بود و اين رويداد عميقا بر روحيه اش اثر گذارده بود. نادر پس از اين تيراندازي كه صدمه اي هم به او وارد نساخت ماهها در تهران كه شهركي خوش آب و هوا بود اقامت كرد و در همين جا «كالوشكين» موفق به ديدار او شد.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#805
Posted: 16 Feb 2017 12:11
آزادشدن تلگرافخانه ايران از قيد كنترل انگلستان
سالها پس از حذف قاجاريه از سلطنت و لغو موافقتنامه تقسيم ايران ميان انگلستان و روسيه به دو منطقه نفوذ، تازه در اين روز در سال 1310 (28 بهمن = 17 فوريه 1932) تلگرافخانه ايران از قيد كنترل موسسه انگليسي «تلگراف هندوستان» آزاد شد و استقلال يافت. شايد هم اين گذشت انگلستان به خاطر دريافت لقمه بزرگتري و همانا تمديد قرارداد نفت در سال ميلادي بعد بود كه ضمن آن بر منطقه قرارداد و مدت آن افزوده شد، و ملت ايران سالها بعد با يك تلاش همگاني موفق به لغو اين قرارداد و ملي كردن نفت خود شد، كه پس از براندازی 28 امرداد بازهم ....
نفوس ایران و جمعیت تهران در سال 1319 ـ زماني که تهران شهری 540 هزارنفری بود
سرشماری از نفوس ایران در سال 1319 از 28 بهمن این سال (70 سال پیش) آغاز شد و چند روز ادامه داشت. نتایج این سرشماری دوازده روز بعد (دهم اسفند) در روزنامه ها انتشار یافت. طبق اطلاعیه رسمی منتشره، جمعیت ایران در آن سال 18 میلیون و 339 هزار نفر بود. در این اطلاعیه، جمعیت شهر تهران 540 هزار تن ذکر شده بود.
نتایج این سرشماری، دولت وقت را نگران افزایش جمعیت تهران کرد و تصمیم به تدوین یک رشته ضوابط برای محدود کردن مهاجرت به تهران ازجمله مشروط کردن نقل مکان و انتقال مراکز برخی از سازمانهای دولتی و پاره ای از مدارس تعلیمات عالی به شهرهای دیگر گرفت که اشغال نظامی ایران در شهریور 1320 همه این برنامه ها را متوقف ساخت و به بایگانی سپرد.
شادی ایرانیان از بستن کنسولگری های انگلستان که سه هفته ادامه داشت
معتمدان محلی چند شهر بزرگ کشور که از جانب همشهریان خود در تهران اجتماع کرده بودند 28 بهمن 1330 در نامه ای که به دکتر مصدق [رئیس وقت دولت] تسلیم داشتند خواستار شدند که یکم بهمن (21 ژانویه) روز ملّی و تعطیل عمومی اعلام شود. به تصمیم مصدق، در این روز كنسولگري هاي انگلستان در ایران بسته شده بود و به این مناسبت مردم در سراسر كشور دست به شادماني و برپاکردن مجالس جشن و سرور زده بودند که از آن روز تا سه هفته ادامه داشت، زيرا كه ایرانیان خاطرات تلخی از مداخله اين كنسولگري ها در امور وطن به ويژه پس از تقسيم ايران ميان روسيه و انگلستان به دو منطقه نفوذ و استقرار نیروهای نظامی این دو کشور داشتند. به اتکاء همین حمایت مردمی، دكتر مصدق 24 مهر ماه 1331 همه روابط ایران با انگلستان را قطع کرد و در مجلس اعلام داشت: ما روابط گرگ با ميش را نمي خواهيم. در طول تاريخ، از رابطه با لندن رنجهاي فراوان برده ايم. انگلستان مثل هر امپرياليست ديگر نمي خواهد ملل ضعيف رشد و ابراز وجود كنند و بنابراين داشتن رابطه با چنين دولتي منطقي نمی تواند باشد. مروری بر تاریخ 150 ساله اخیر نشان می دهد که برای ما ایرانیان، حضور فرستادگان انگلستان جز توطئه، تشبّث و مداخله ثمری نداشته است. ما مي خواهيم باهدف بازگشت به عظمت گذشته، رشد كنيم و روي پاي خود بايستيم و خودمان باشيم كه با داشتن رابطه با انگلستان، تحقق اين آرزو امكان پذير نخواهد بود.
مجلس اقدام دکتر مصدق را با كف زدن و ابراز شادماني تاييد كرده بود. قطع رابطه با انگلستان تا پس از کودتای 28 امرداد 1332 ادامه داشت.
دكتر اقبال هم حزب مليّون را تاسيس كرد
28 بهمن ماه 1336(17 فوريه 1958) دكترمنوچهر اقبال نخست وزير وقت حزبي به نام «حزب مليّون» به رهبري خود تاسيس كرد. به اين ترتيب، اين پزشك امراض عفوني كه وارد صف دولتمردان شده بود دفعتا سياستمدار هم شد كه بعدا كارشناسي نفت را هم بر اين تخصّص ها اضافه كرد!. قبلا اميراسدالله علم، دوست نزديك شاه، حزب مردم را تشكيل داده بود. اين احزاب جنبه صوري داشتند (تشكيلات نداشتند) و هدف از تاسيس آنها اين بود كه نشان دهند در ايران هم دمكراسي وجود دارد و آسانتر در انتخابات مداخله كنند و هرکس را که بخواهند به دو مجلس بفرستند. پس از براندازي 28 امرداد و انحلال و يا منع فعاليت احزاب قديمي كه در جامعه ريشه گرفته بودند، روشنفكران جهان حكومت ايران را دولتي دست نشانده خارجي و غير دمكراتيك مي خواندند. مختصراعضاي اسمي دو حزب مردم و مليّون را برخي از مقامات دولتي و يا كساني تشكيل مي دادند كه در سر هواي كسب جاه و مقام داشتند.
ممنوع شدن نقل و انتقال اموال و املاک مقامات رژیم سلطنتی ایران و متهم شدن جلال طالبانی به تحریک کُردهای ایران ـ منع خارج شدن مَردها از ایران
28 بهمن ماه 1357 احمد صدرحاج سیدجوادی وزیر کشور و مسئول وزارت دادگستری به دفترخانه های ثبت اسناد دستور داد که نقل و انتقال هرگونه اموال و املاک مقامات رژیم سلطنتی ازجمله وکالتنامه، اقرار نامه، سهم الارٍث و هبّه (بخشیدن و دادن بلاعوض) ممنوع است و فهرست اسامی آنان بعدا ارسال می شود.
دولت موقت مهدی بازرگان از لحظه پیروزی انقلاب از یک سو با مداخله انقلابیون در امور دولتی رو به رو بود و از سوی دیگر ناآرامی در تبریز، کردستان، خوزستان و گنبد (گرگان). سخنگوی دولت موقت و معاون بازرگان «جلال طالبانی» را متهم به تحریک کُردهای ایران کرده بود. در این میان، فهرست پشت فهرست خارج کنندگان ارز در سال انقلاب منتشر می شد و همچنین اعلام شد که در سال انقلاب نزدیک به 30 هزار یهودی ایرانی ترک ایران کرده، 18 هزار تن از آنان به اسرائیل و مابقی به اروپا و آمریکا و عمدتا به کالیفرنیا مهاجرت کرده اند. طبق گزارش های رسانه ای، ورود این ایرانیان به کالیفرنیا ، باعث دو برابر شدن بهای مستغلات در لس آنجلس شده بود!.
در این روز همچنین اعلام شده بود که خارج شدن مَردها از ایران تا اطلاع بعدی ممنوع است. این ممنوعیت تا خرداد 1358 (3 ماه و دو هفته) ادامه داشت.
در این روز اعلام گردید که هرکس اطلاعی از سوء استفاده های مقامات و هرگونه فساد دولتی دارد دارد به دادستان انقلاب اطلاع دهد.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#806
Posted: 20 Feb 2017 11:53
«مديريت دولتي» در ایران دوران ساسانیان - «مديريت دولتي» و پيشرفته بودن ايران از اين لحاظ در عهد باستان
بيستم فوريه 1932 «تاراپور J. Tarapore» در شهر بمبئي هند «آيين مديريت و نامه نگاري دولتي ايران» در دوران ساسانيان را از روي يك نسخه اصل دوباره نويسي كرد و منتشر ساخت. اين آيين نامه يك بخشنامه (دستور العمل) اداري بود كه در دوران سلطنت خسروانوشيروان ساساني براي مقامات دولتي ارسال شده بود تا رعايت كنند. این روش مدیریت دولتی پيش از دوران زمامداري خسروانوشيروان وجود داشت و در زمان وي بود كه جمع آوري، تدوين و به صورت دستور العمل به مقامات دولتي ابلاغ شده بود. در هر صورت، نسخه «تاراپور» متعلق به عهد خسروانوشيروان (قرن ششم ميلادي) بوده است.
در اين آيين نامه كهن، به مقامات دولتي و كارمندان سازمانهاي عمومي تاكيد شده بود كه در گزارشها و نامه هاي اداري از تعارفات معمول دست بردارند، ملاحظات را كنار بگذارند، روشن بنويسند، لفاظي نكنند، و توجه داشته باشند كه اگر گزارش خلاف واقع بدهند به سختي مجازات خواهند شد.
قسمت بيشتر اين آيين نامه مربوط به چگونگي مديريت است و درآن، روي لزوم بازرسي و تشويق و تنبيه كارمندان و توجه به نظر آنان تاكيد شده است. رشوه گيري در اين آيين نامه خطرناك ترين خيانت به كشور و مردم به حساب آمده كه مجازات سنگين و محروميت خواهد داشت. ترتيب اثردادن به درد دلهاي مراجعان و پذيرفتن و احترام كردن آنان از نكات مهم اين آيين نامه است. اين آيين نامه در موارد متعدد روي جمع آوري ماليات و منصفانه بودن آن و خصوصيات ويژه ماموران ماليه و خودداري از به مقاطعه دادن امر جمع آوري مالياتها تاكيد كرده است. در اين آيين نامه مديران دولتي را از تبعيض و افاده و بي اعتنايي به مردم بر حذر داشته شده اند. در این زمینه، آیین نامه آنان را خدمتگذار و جيره خور مردم (نوكر = سروانت، همين اصطلاحي كه در حال حاضر در كشورهاي انگليسي زبان در مورد كارمند دولت بكار مي رود) خوانده و دقّت و اهميت كار حسابداري را مورد تاكيد قرار داده است. آیین نامه عهد خسروانوشیروان بر رعایت اصول اخلاقی مدیریت دولتی تاکید کرده و این اصول را یادآور شده است. استادان و مدرسان معاصر درس «تاریخ مدیریت اداری» در تفسیر این قسمت از آئین نامه گفته اند که خسروانوشیروان اصول کنفوسیوس چینی را که مشابهت زیاد با آموزشهای زرتشت دارند مورد توجه قرارداده و بکار بسته است.
از نكات جالب اين آيين نامه كه نهايت پيشرفته بودن ايران عهد باستان در دانش اداري را منعكس مي كند؛ ضابطه دادن نمره (پوان) منفي به مديران و كارمنداني است كه در انجام وظيفه سهل انگاري و قصور كنند كه رسيدن نمرات منفي به ميزان معيّن (نصاب) باعث بركناري مدير و يا كارمند مي شد.
اين آيين نامه از ديپترتاران (دفترداران ــ کارکنان ارشد ادارات) خواسته است كه در گزارش خود به چند نکته اساسی توجه كنند از اين قرار: چه مي خواهند بگويند و چه خبري مي خواهند برسانند، منظورشان از نوشتن گزارش چيست و چرا بايد خبر را بدهند، و بالاخره نتيجه گيري و بيان نظر خود درباره موضوع. طبق اين دستور العمل، نامه بايد داراي تاريخ باشد و (در آن زمان كه از كاغذهاي فعلي و پوشه و ... اثري نبود) دور يك چوب (حول محور) لوله شده باشد. نامه تاء شده موجب مواخذه بود.
بايد توجه داشت كه مورخان كارشناس رویدادهای عهد باستان، ايران را به داشتن روش پيشرفته و كارآمد براي ادارات عمومي ستوده اند. امپراتوري هاي امويان و عباسيان و بعدا غزها (غزنويان و سلجوقيان) و در پي آنها، مغولها و همنژادان تيموري آنان براي تمشيت امور و اداره قلمرو خود از اين مهارت ايرانيان به خوبي بهره گرفتند و بقاي آنها به دليل سپردن كارها به مديران و وزيران ايراني بود. دولتهاي استعماري اروپا كه متوجه اين هنر ايرانيان بودند در قرون 19 و 20 ميلادي كوشيدند كه آن را که پس از مغولها تضعیف شده بود تخريب و ايران را دچار يك بوروكراسي بد كنند و از پيشرفت بازدارند.
کار «تاراپور» در نقل و تشریح اين آيين نامه در سال 1932 همزمان به زبان انگليسي در افريقاي جنوبي، استراليا، كانادا، ايالات متحده و ممالك اروپايي توزيع و بعدا تجديد چاپ شد. بدون ترديد از اصول اين كتاب در علم مديريت سازمانهاي عمومي در دنياي نوين اقتباس شده و الگو قرار گرفته است.
اين آيين نامه توسط مهاجران پارسي قرون هفتم و هشتم ميلادي به هند برده شده بود كه به دست «تاراپور» افتاد. ايرانياني كه در آن عهد از طريق جزاير قشم و هرمز به هند مهاجرت كردند و اعقاب آنان هنوز در آنجا هستند و هند را صنعتي ساخته اند عمدتا از مقامات دولتي، بزرگان و افسران ارتش و بيشترشان از مازندران بودند. دليل عمده مهاجرت آنان نارضايي از حكومت عرب بر ايران بود. در قصه سنگان (سنجان) که شرح اين مهاجرت است آمده است كه اعراب مسلمان قبلا گفته بودند كه هدفشان از جنگ با دولت ايران ترويح اسلام و طرد ظلم و تبعیض است، نه حكومت كردن. ولي، پس از تصرف شهرها زير قول خود زده و حاكم شده بودند و ....
چگونگی نمدمال شدن آخرین خلیفه عباسیان به دست هُلاگوخان ـ داستان انتقال لقب خلافت مسلمین از بغداد به قاهره و از قاهره به استانبول
هفت روز پس از تصرف بغداد توسط نیروهای نظامی هُلاگوخان ـ ایلخان مغولی ایران و قتل عام نزدیک به دو سوم ساکنان آن، بیستم فوریه 1258 مستعصم بالله (ابواحمد عبدالله) آخرین خلیفه عباسی کشته شد و خلافت عباسیان برای همیشه پایان یافت. به هُلاگو [هلاکو] گفته بودند خلیفه عباسی یک مقام اسلامی است و ریختن خون مقام مذهبی منع شده و برای حکومت او بدیُمن است، خیر و برکت را ازمیان می برد و بدبختی آور خواهد بود. هلاکو این اندرزرا چند روز مورد بررسی قرارداد و سرانجام تصمیم گرفت که مستعصم بالله را به طریقه نمدمال کردن از میان بردارد که با این طریقه خون او ریخته نمی شود که بدیُمنی ببار آورد.
این تصمیم بیستم فوریه به اجرا درآمد و خلیفه 45 ساله را لای یک نمد بزرگ (به اندازه فرش) قراردادند و آنقدر بر زمین مالیدند و حلقه نمد را تنگ کردند تا درگذشت بدون اینکه خونش جاری شود.
هلاکو پسر مستعصم را به مغولستان فرستاد تا از آسیای غربی دور شود، مسلمانان دور او جمع نشوند و ادعای خلافت نکند. مستعصم بمانند خلفای چند نسل پیش از او «خلیفه اسمی و تشریفاتی» بود، ولی ثروتمندان مسلمان برایشان پول می فرستادند و خزانه ای پُر از طلا داشتند. قدرت خلافت عباسیان به دست بوئیان ایرانی و درجریان انقلاب احیاء استقلال و حاکمیت ملّی ایران و افتادن بغداد به دست آنان ازمیان رفته بود، مخصوصا که ایرانیان به ترویج مذهب شیعه پرداخته بودند [خلفای عباسی سنُی بودند].
سلطان وقت مصر از دودمام مملوکها پس از آگاه شدن از مرگ مستعصم، خودرا جانشین او و خلیفه مسلمین اعلام کرد. با اینکه این ادعای او جز در مصر و مناطق اطراف خریدار نداشت؛ لقب خلافت پس ازاو همچنان میان سلاطین مصر باقی ماند. سه قرن بعد (سال 1517) مصر به تصرف عثمانی درآمد و با این پیروزی، سلطان سلیم یکم امپراتور عثمانی لقب خلافت مسلمین را برخود نهاد و مرکز خلافت را از قاهره به استانبول [در آن زمان؛ اسلامبول] منتقل کرد و این شهررا به جای پایتخت، دارالخلافه نامید. دولت عثمانی بتدریج سرزمین های عربی را تصرف کرد و عنوان خلافت مسلمین را به آنجا گسترش داد و قلمرو خلافت اعلام داشت. سلاطین عثمانی تا پایان دهه دوم قرن 20 لقب خلیفه مسلمین را برای خود حفظ کردند. چراغ عمر این امپراتوری با پایان یافتن جنگ جهانی اول خاموش شد. عثمانی از متحدین آلمان در جنگ جهانی اول بود، آلمان شکست خورد و امپراتوری عثمانی که انگلستان و فرانسه از دیرزمان کمر به انهدامش بسته بودند از میان رفت و جمهوری ترکیه در گوشه اصلی خاک آن برجایش نشست و ....
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#807
Posted: 22 Feb 2017 11:27
پيروزي كودتاي ژنرال رضاخان پهلوي و رئيس الوزراء شدن سيد ضياء طباطبايي يزدي - ادامه تفرقه افکني انگليسي ها
چهارم اسفند1299 (23 فوريه 1921) سلطان احمدشاه قاجار همراه با صدور اعلاميه اي حكم رياست الوزرايي سيد ضياءالدين طباطبايي يزدي و سرداري سپه ژنرال رضاخان را صادر كرد. تيپ قزاق روز پيش از آن (سوم اسفند) تهران را متصرف شده بود و فتح الله اكبر (سپهدار رشتي) رئيس الوزراء به سفارت انگلستان كه اين دولت خود حامي كودتا بود پناه برده بود!.
تيپ قزاق پس از ديدار و مذاكرات ژنرال «آيرون سايد» انگليسي با ژنرال رضاخان روانه تهران شده بود و نمايندگان احمد شاه را كه براي مذاكره با رضاخان و انصراف تيپ از ورود به تهران به شاه آباد آخرين محل استقرار آن رفته بودند بازداشت كرده بود. واحدهاي تيپ پس از شنيدن سخنان مهيج سيد ضياء و دريافت پولهايي را كه باخود به شاه آباد (امامزاده حسن ـ نزديك تهران وقت) برده بود وارد پايتخت شدند و شهررا كه تنها در دو نقطه مختصر مقاومتي كرده بود متصرف شدند. مقاومت از سوي پليس بود كه با تحمل چند كشته كنار رفت.
احمدشاه كه با صدور فرمان نخست وزيري سيد ضياء عملا به كودتا تسليم شده بود در حكم نخست وزيري وي اعتراف به غفلت و لاقيدي كابينه هاي قبلي و عدم امنيت دركشور و بلاتكلبفي ملت كرده بود. سيدضياء طباطبايي يزدي تحصيلكرده فرانسه قبلا در تهران روزنامه منتشر مي كرد.
در همين روز ژنرال رضاخان اعلاميه «حكم مي كنم» را صادر كرد كه بر ديوارهاي تهران الصاق شد و فهرستي از كساني را كه بايد دستگير شوند به قزاقها داده و شهررا جز نانوايي ها و قصابي ها به حالت تعطيل در آورده بود.
سيد ضياء كه درباطن از ژنرال رضاخان (ميرپنج = سرتيپ) واهمه داشت، براي نشان دادن اقتدار خود و بدون جلب رضايت قبلي رضاخان، سرهنگ كاظم خان افسر ژاندارم را فرماندار نظامي تهران كرد و از همين لحظه آتش دشمني ژنرال رضا خان را نسبت به خود روشن ساخت. سيدضياء همچنين با انتصاب سرهنگ علي خان از افسران مورد اعتماد خود به فرماندهي ژاندارمري بر رنجش و دشمني ژنرال رضاخان افزود. هدف سيد ضياء از اين انتصابات، علم كردن نيرويي در برابر قواي قزاق بود كه پادگان تهران (سربازان كم تجهيزات ارتش) را هم به خود ضميمه كرده بود و نيرومندتر شده بود. ژنرال رضاخان با اعمال قدرت بعدا همه نيروهاي مسلح را تحت فرمان خود در آورد و سيد ضياء در نقشه اش شكست خورد.
از تحليل مورخان چنين بر مي آيد كه انگلستان با هدف سلطه انحصاري بر ايران و ذخائر و منابع آن و بستن راه نفوذ روسيه شوروي كه داشت جان مي گرفت در جهت جنوب، نه تنها از اجراي طرح كودتا حمايت كرده بود بلكه از گسترش تفرقه و ايجاد دشمني ميان سران كودتا (رضاخان، سيدضياء و ...) راضي بنظر مي رسيد و عملا به آن دامن مي زد. روسيه شريك قبلي انگلستان در سلطه بر ميهن ما در پي انقلاب بلشويكي اكتبر 1917 از ميدان ايران خارج شده بود. بيم انگلستان در آن زمان همچنين از كمونيست شدن ايران و انتقال كمونيسم از طريق ايران به كشورهاي عربي بود كه پس از جنگ جهاني اول و انهدام عثماني عمدتا به لندن سپرده شده بودند و فاصله غني و فقير در مناطق عربي و در نتيجه آمادگي براي پذيرش افكاري سوسياليستي فراهم بود. انگلستان براي مبارزه با گسترش كمونيسم در ايران كه به دليل وجود طبقه و كلاس در جامعه و غيردولتي بودن تاسيسات و منابع توليد و درآمد هواداران فراوان هم پيدا كرده بود راهي جز احياء نيم خيز ناسيوناليسم ايراني نمي ديد و براي اين كار ژنرال رضاخان مناسب بنظر رسيده بود.
تنها رجلي كه در آن زمان با اين تحولات و انتصاب سيد ضياء به رياست الوزرايي علنا مخالفت مي كرد دكتر مصدق والي (استاندار) وقت فارس بود كه سيدضياء را عامل اجنبي خواند و كودتا را يك نقشه خارجي اعلام داشت. دكتر مصدق حاضر نشد حكم نخست وزيري سيد ضياء را به ادارات فارس ابلاغ كند و به همين سبب سيد ضياء چند روز بعد ضمن مخابره تلگرامي او را تهديد كرد. با وجود اين تهديد، سيد ضياء از دكتر مصدق خواست كه در سمت خود باقي بماند كه وي نپذيرفت و به تهران آمد.
بايگاني شدن طرحي كه مي توانست بسياري از مسائل اداری ايران را حل كند! و بوروکراسی و فساد اداری برای همیشه از میان برود: شورای انتصابات
يكي از طرح هاي جالب دوران حكومت دكتر مصدق، درست شش ماه پس از برانداخته شدن اين حكومت با كودتاي 28 امرداد 1332، به بايگاني سپرده شد كه اگر عملي شده بود به مسئله اي كه سهمي بزرگ در عقب ماندگي ايران دارد و زاينده مسائل ديگر است پايان داده مي شد.
طبق اين طرح كه در اجراي تحقق دمكراسي واقعي، تأمين پيشرفت كشور، پايان يافتن فساد اداري و خارج شدن امر انتخاب و بركناري مديران دولتي از دست وزيران و مقامات سياسي با مدت ها مطالعه تهيه شده بود قرار بود يك شوراي دائمي خبرگان كه اعضاي آن از ميان كارشناسان بنام كشور بر حسب ضوابط دستچين و پس از تاييد مجلس منصوب شوند ايجاد گردد و كار آن، يافتن مديران شايسته، ميهندوست (دلسوز، نگران و در انديشه ملت) و ماهر در کار مربوط براي دستگاههاي عمومي پايين تر از معاون وزير باشد. مطابق اين طرح، قراربود اين مديران ازميان بهترين داوطلبان كه شايستگي آنان پس از بررسي كارشناسانه بر شورا محرز مي شد انتخاب و جهت انتصاب به دولت معرفي شوند و عزل آنان نيز به خواست دولت و ذكر دليل، از سوي همين شورا صورت گيرد. شورا اين اختيار را مي داشت كه پس از بررسي كامل دلايل دولت براي عزل، با تشكيل جلسات علني حرفهاي فرد مورد نظر را بشنود و سپس تصميم بگيرد و اين اختيار را داشت كه با اكثريت آراء خواست دولت مبني بر عزل را رد كند و حكم به ادامه كار و ابقاء مدير بدهد. مرجع رسيدگي به شكايات مردم و كاركنان از عدم لياقت مدير نيز همين شورا بود كه قرار بود برحسب مورد و تخصّص كميسيونهاي متعدد داشته باشد. اختيارات شورا اداري بود و تداخل در كار دادگستري به عنوان مرجع رسيدگي به تظلمات و اعلام جرم ها نبود.
اگر اين طرح به همان صورت به اجرا درآمده بود، يك مدير دولتي (مدير كل، مدير عامل و ...) مي توانست در برابر تصميم يك وزير و معاون وزير كه آن را خلاف قانون و قاعده و زيان آور به منافع كشور تشخيص مي داد بايستد و «اطاعت محض به دليل ترس از بركناري» از ميان مي رفت كه عامل انواع فساد اداري بوده است. به علاوه، مدير دولتي كه از سوي شورا معرفي مي شد، ضمن كار، انتصاب خود را مديون وزير و مقامي ديگر احساس نمي كرد تا كور كورانه و نسنجده از دستورها اطاعت كند.
دولت ژنرال زاهدي 29 بهمن 1332 تصميم گرفت از آنجا كه تهيه پيشنويس يك لايحه استخدام كشوري و قانون شوراي دولتي در دست تهيه است كه جانشين قانون سال 1301 استخدام و اصلاحيه هاي بعدي آن خواهند شد فعلا بررسي طرح ديگري در ميان نخواهد بود!.
لايحه قانون استخدام كشوري که در بهمن 1332 به آن اشاره شده بود تا طرح زمان حكومت مصدق بايگاني شود، 13 سال بعد در خرداد 1345 به تصويب رسيد و در آن به شوراي مستقل «يافت، نصب و عزل مديران» هم اشاره نشده بود و مسائل اداري همچنان باقي ماند و پيچيده تر شد. در قانون مصوب 1345 عنوان ايجاد سازمان استخدام كشوري و بازنشستگي كه قبلا ضميمه وزارت دارايي بودند به ميان آمده بود كه اين سازمان، راه حل مسئله استخدام و عزل و نصب مقامات نشده است كه مورد نظر طرح دوران دولت مصدق بود. لايحه قانوني سال 1345 قرار بود به صورت آزمايشي اجرا شود كه ماندگار شده است. در كشورهاي پيشرفته دقت در انتخاب مديران مياني كه مورد نظر در طرح زمان حكومت دكتر مصدق بود بسيار زياد است و هر انتصابي به صورت دادن اعلان در رسانه ها و پس از بررسي دقيق امتيازات داوطلبان و مصاحبه با آنان و اعلام نام برنده پيش از نهايي شدن انتصاب در جرايد، صورت مي گيرد تا مردم فرصت اظهار نظر داشته باشند و .... اصحاب فرضيه هاي مديريت هم نظر داده اند كه آسيب وارده از يك انتصاب نادرست براي جامعه بسيار وسيع و گاهي غير قابل جبران در طول يك نسل خواهدبود.
جريان شکست قوم آوار Avar از ارتش ايران و پراکنده شدن در اروپا
يگانهاي مرزباني ايران مستقر در حاشیه سيردريا (رود سيحون) در يك جنگ يك روزه كه 22 فوريه سال 560 ميلادي روي داد قوم «آوار Avar» را كه در استپ هاي ميان «آلتايي» و «تي ان شان» بسر مي بردند و قصد مهاجرت به منطقه «فرارود» ايران را داشتند شكست دادند و مسير آنان را به سوي اروپا (روسيه امروز و بالكان) منحرف ساختند. اين يگانهاي معروف به مرزبان، يك ارتش كامل و يكي از چهار ارتش ايران بودند. دسته اي از آوارها سال بعد تلاش كردند تا از دربند قفقاز [حاشيه غربي درياي مازندران و اینک شهری است در داغستان روسیه] بگذرند و از اين ناحيه وارد ايران شوند كه در اينجا هم از سپاهيان وطن به فرماندهي «اسپهبد گيو» شكست خوردند و متواري اروپا شدند كه دهها سال اين قاره مورد تاخت و تاز آنان قرارداشت تا سر انجام «شارلماني» آنان را سركوب كرد، اسكان داد و تعرّض ديگري از آنان مشاهده نشد. شكست هايي كه ايرانيان به آوارها وارد ساختند، گفتنش به زبان آسان است. اين قوم خويشاوند مغولان قبلا امپراتوري چين را با حملات خود خسته و فرسوده كرده بود، در حركت به سوي غرب هِپتاليت ها را شكست داده بود و بعدا اسلاوها را مطيع ساخته بود و در بالكان يك امپراتوري موقت تشكيل داده و از امپراتوري روم شرقي باج مي گرفت. گمان نمي رود آنطور كه گفته شده است؛ برخي از داغستاني هاي روسيه از اعقاب آن آوارها باشند. چيني ها آوارها را « ژوان ـ ژوان» مي خواندند. زبان آوارها شباهت زياد به زبان هونها داشت. آوارها سركرده كل خود را «خاقان» خطاب مي كردند.
روزی که قرارداد تركمنچاي امضاء شد و وطن ما تمامیّت و حاکمیّت خودرا از دست داد ـ نگاهی به دو جنگ روسیه با ایران در قفقاز
پس از افتادن دژ لنکران به دست روسها در یکم ژانویه 1828 و پیش از آن شکست نیروهای ایران در 31 اکتبر 1927 در اصلاندوز Aslanduz و بازهم به ترغیب و دسیسه دولتمردان لندن، دولت تهران پیشنهاد گفت و گو برای ترک جنگ را پذیرفت. مذاکرات چند روز طول کشید، متن قرارداد 21 فوریه 1828 (دوم اسفند) آماده شد و در جلسه 22 فوريه (سوم اسفند) که در روستاي تركمنچاي برگزار شده بود به امضای عباس میرزا فرمانده نیروهای نظامی ایران (ولیعهد وقت فتحعلی شاه) و ژنرال ایوان پاسکویچ Ivan Paskievich فرمانده نظامی روس رسید که مورخان با تفسیر متن، آن را ننگین ترین قراردادی توصیف کرده اند که ایرانیان در طول تاریخ حیات وطن خود امضا کرده اند. بر پايه این قرارداد، نه تنها وطن ما قسمتهاي ديگري از قلمرو خود (بخشهاي اصلي) را از دست داد و رود ارس Aras River مرز ايران و روسيه تعيين شد بلکه تعهداتی را برعهده گرفت که قبول آن از جانب یک دولت مستقل و حاکم بعید و خلاف منطق بنظر می آید.
طبق اين قرارداد، نخجوان و ايروان [ارمنستان] را هم از ايران جدا كردند. ارتش ايران با همه ضعف آموزش و تجهيزات از ايروان جانانه دفاع كرده بود. مناطق دیگری که بموجب این قرارداد از پیکر ایران جدا شد عبارتند از: اُردوباد Ordubad، بخش های دیگری از مُغان و لنکران ـ طالِش. این قرارداد حقوق دریانوردی ایران در دریای مازندران را محدود کرد. دولت تهران پذیرفت که به روسیه حق کاپیتولاسیون بدهد و دولت روسیه مجاز باشد که در هرنقطه از ایران که بخواهد کنسولگری دایر و قراردادهای بازرگانی دوجانبه را به اراده و خواست خود تنظیم کند. دولت ایران از بابت جنگ از روسیه رسما پوزش بخواهد و ده کرور طلا [هر کرور 500 سکه] غرامت جنگ بدهد. دولت روسیه در این قرارداد تنها متعهد شد که از شاه شدن عباس میرزا پس از مرگ پدرش حمایت کند [که عباس میرزا 25 اکتبر 1833 و پیش از مردن پدرش ـ فتحعلی شاه درگذشت و به شاهی نرسید].
جنگ دوم ایران و روسیه که اندکی بیش از دو سال [از 1825 تا اوایل سال 1828] طول کشیده بود نتیجه مستقیم جنگ یکم ایران و روسیه برسر قفقاز بود که هفت سال و از 1804 تا 1813 ادامه داشت.
جنگ یکم در پی لشکرکشی روسیه به تفلیس (گرجستان) و استقرار در آن منطقه که گوشه ای از قلمرو ایران در قفقاز بود روی داده بود. دولت تهران با اتکاء بر اتحاد خود با ناپلئون بناپارت [که ناپلئون در سال 1807 در تیلسیت Tilsit با تزار آشتی کرد و از آن پس تعهد خود در قبال ایران را نادیده گرفت!] و اینکه ارتش ایران از لحاظ نفر پنج برابر نیروهای اعزامی روسیه به قفقاز است وارد جنگ شده بود. الکساندر یکم تزار وقت روسیه در آغاز سلطنت خود اعلام کرده بود که تصمیم قاطع به توسعه روسیه [به انجام رسانیدن آرزوهای پتر بزرگ] و تصرف سراسر قفقازرا دارد که هشداری به دولت تهران بود و عامل نگرانی دولت لندن که بیم داشت، روس ها از طریق ایران [که افغانستان بخشی از آن بود] و خلیج فارس به هندوستان رخنه کنند. تعرض به ایران در دو ستون توسط دو ژنرال روس آغاز شده بود؛ ژنرال پاول دمترییویچ سیسیانوف Pavel Dmitryevich Tsitsianov حملات نظامی به باکو و ژنرال ایوان گودویچ Ivan Gudvich به ارمنستان را فرماندهی می کردند. سیسیانوف بیستم فوریه 1806 و در 50 سالگی در جریان معارضه با ایران در باکو کشته شد و در آخرین سال نبرد، ژنرال پیوتر کوتلیارفسکی Pyotr Kotlyarevsky برنده بود. دولت لندن که از پیشروی روسها در قلمرو ایران نگران شده بود دست به میانجیگری زد و روسها که با تعرض ارتش ناپلئون رو به رو بودند و نیاز به دوستی با انگلستان [دشمن شماره یک ناپلئون] داشتند با این میانجیگری و مذاکره برای ترک مخاصمه موافقت کردند مخصوصا که میانجیگری بر عهده سِر گور اوزلی Sir Gore Ousely ـ دیپلمات انگلیسی آشنا با تزار روس واگذار شده بود. متن قرارداد که با انشاء «اوزلی» تنظیم شده بود 24 اکتبر 1813 در دهکده گلستان امضاء شد و برپایه آن؛ گرجستان، مناطق ساحل دریای سیاه واقع در غرب گرجستان ازجمله آبخیزستان [آبخازیا = آبخازیه]، ایمِرتیاImeretia، مِگرلیا Megrelia (اودیشی) و گوریاGuria، همه داغستان (قفقاز شمالی) و ازجمله شهر دربند (دربنت)، و نیز باکو، گنجه، شیروان، شکین (شکی Shakki)، قره باغ، لنکران و ... از ایران جدا شدند. از زمان تاسيس كشور ايران تا آن روز، قفقاز و بویژه جنوبي (اران) گوشه اي از خاك اصلي ايران بود و به شهادت تاریخ، ایرانیان برای محافظت این منطقه دائما و با تمامی امکانات با رومیان و اقوام مهاجر آسیای شمال شرقی جنگیده بودند. میرزا ابوالحسن خان ایلچی از جانب ایران و نیکلای رتیسچف Rtischev از سوی روسیه قرارداد گلستان را امضاء کردند.
دو جنگ روسیه و ایران، ضعف نظامي ــ اداري، ناآگاهي رجال وقت و مديران كشور از ديپلماسي اروپايي، بي خبري از تحولات جهان و رويدادهاي روز و ناتوان بودن از تحليل آنها و نيز ضعف روانشناسي، بي خيالي و خودخواهي و داشتن مشغله وقتگير و فرصت سوز از جمله بسربردن در حرمسراها و دشمني كردن و رقابت شخصي با يكديگر را آشگار ساخت و تهران را به ميدان رقابت اروپائيان مبدل كرد.
همه تلاش انگلستان اين بود كه روسها در ايران نفودي بيش از خودشان به دست نياورند و افغانستان کاملا از ایران جدا شود و حائل ميان متصرفات دو قدرت (انگلستان و روسيه) در آسیا باشد.
مورخان، قراردادهاي گلستان و تركمن چاي و قرارداد تخليه هرات را نتيجه سوء حكومت 131 ساله قاجاریه بر ايران بشمار آورده اند که [برغم دفاع مردانه بوشهری ـ کازرونی ها در برابر تعرض انگلیسی ها ـ در جریان جنگ انگلستان با ایران بر سر هرات] ناسیونالیسم ایرانی را دست کم گرفته بودند و روی آن حساب نمی کردند. تاجيكها و ازجمله هراتی ها پس از سقوط دولت ساسانيان به خود عنوان پارسيبان (پارسي وان) داده و به پاسداري از زبان فارسي و فرهنگ و تمدن ايراني پرداخته بودند.
باید دانست که دهم فوريه 2008 بي بي سي از قول هارون نجفي زاده از مزار شريف گزارشي مفصل تحت عنوان «مجازات براي بكارگيري زبان فارسي (در برخی نقاط افغانستان)» منتشر كرده بود كه نشان مي داد مقامات دولت كابل چند خبرنويس و مسئول خبر در منطقه بلخ كه واژه هاي پارسي دانشگاه، دانشكده و دانشجو را بكار برده بودند توبيخ كرده اند كه عملي تاسف آور است.
به اظهار برخی اصحاب نظر، رويدادها و تحولات قرن 20 به ويژه انحلال امپراتوري روسيه (يك طرف قرارداد با ایران) و بعدا فروپاشی اتحاد شوروي [جانشین آن] و نيز وضعیت افغانستان فرصت به دست تهران داده است که اگر بخواهد قراردادهاي گلستان، تركمنچاي، هرات و ... را كه طبق عرف تاريخ، تحميلات نظامي بشمار مي روند و قابل اعراض و اعتراض هستند ـ دست كم روي كاغذ ـ ابطال و كان لم يكن اعلام كند، همچنانکه پس از پیروزی انقلاب، قرارداد سال 1921 روسيه شوروي با ایران را به طور يكجانبه لغو کرد!.
دوازدهم فوريه 2004، ولاديمير پوتين مرد نیرومند روسيه انحلال اتحاد شوروي در دسامبر 1991 را يك مصيبت اعلام کرد و گفت که ایجاد امپراتوری روسیه نتیجه تلاش و از جان گذشتگی روسها در طول قرنها بود. این بیان صریح بسياري از حسابها را به هم ريخت و به نظر تحلیگران غرب، رشته اي است كه سر دراز خواهد داشت مخصوصا که چند سال پيش از این بیان، مجلس ملی روسیه (دوما) با تصویب یک قطعنامه، انحلال شوروي [در حقیقت امپراتوری روسیه] را عملي غيرقانوني و نامشروع اعلام کرده بود زیرا که برای تحقق آن یک رفراندم سراسری انجام نشده بود و 13 فوریه 2011 بورودافکین Alexei Borodafkin معاون وزارت امورخارجه روسیه ضمن اشاره به مسائل جاری منطقه ـ از اوضاع افغانستان تا بی ثباتی در قفقاز و نیز استفاده از منابع و امکانات دریای مازندان و ... گفت که برای حل این مسائل، روسیه نیاز به همکاری ایران دارد.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#808
Posted: 26 Feb 2017 10:23
حمله به كالسكه محمدعلي شاه قاجار با بمب دستي
هشتم اسفند 1286 (27 فوريه سال 1908) در تهران به سوي كالسكه محمدعلي شاه قاجار دو بمب دستي پرتاب شد كه ضمن آن عده اي جلودار و محافظ يمين و يسار كشته شدند، اما به خود شاه آسيبي نرسيد. محمدعلي شاه از گاخ گلستان عازم باغ دوشان تپه (شرق تهران) بود كه به سوي كالسكه او بمب پرتاب شد.
در پي اين حادثه، به دستور شاه، «ظفر السلطنه» فرماندار تهران را چوب زدند. ظفرالسلطنه همان روز (پيش از رويداد حمله به كالسكه) به عنوان وزير جنگ کابينه معرفي شده بود كه پس از كتك خوردن به زندان افتاد.
روزي كه كارمندان دولت به خاطر عقب افتادن مواجب در سفارت روسيه در تهران متحص شدند!
هشتم اسفند1294 (27 فوريه 1916 و در جريان جنگ جهاني اول) گروهي از كارمندان دولت وقت كه پرداخت مقرري آنان عقب افتاده و نوروز نزديك بود، دست به اعتراض زده و در سفارت روسيه در تهران متحصن شده بودند! تا مواجب عقب افتاده وصول شود. آنان كه اغفال محرّّكان شده بودند نمي دانستند كه چنين اشتباهات، در تحليل بيگانگان به ضعف وطندوستي تعبير مي شود و نه تنها به تاريخ و سابقه درخشان ملت آسيب مي زند بلكه باعث تشويق خارجي به مداخله مي گردد. دو دهه بعد، مهر خيانت به وطن بر پيشاني محرّكان اين كارمندان به تحصّن در سفارتخانه خارجي زده شد و محروميت اجتماعي يافتند.
اظهارات دكتر مصدق هنگام طرح لايحه كشيدن راه آهن سراسري
هشتم اسفند 1305 هجري خورشيدي ( 27 فوريه 1927 ) لايحه كشيدن راه آهن سراسري به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. طبق اين لايحه قرار بود هزينه اين خط از محل عوارض قند و شكر تامين شود. هنگام طرح اين لايحه در مجلس، دكتر مصدق نماينده تهران در نطقي گفت كه خط آهن هنگامي اقتصادي و به سود كل جامعه است كه به صورت شبكه باشد؛ خط آهن سراسري از يك بندر در جنوب كشور به يك بندر درشمال جنبه نظامي و هدف سوق الجيشي دارد و خارجيان كه قصد استفاده احتمالي از آن در صورت بروز جنگ را دارند مشوق كشيده شدن چنين خطي ــ آن هم با پول مردم ايران هستند. مرور زمان (تاريخ) 15 سال بعد درستي اظهارات دكتر مصدق را ثابت كرد و يكي از دلايل اشغال نظامي ايران در سال 1320 به خاطر استفاده از همين راه آهن غير شبكه اي از سوي متفقين بر ضد آلمان بود.
تاييد شايعات مربوط به بازداشت سرلشكر قره ني به اتهام قصد حذف شاه
هشتم اسفند 1336 اعلام شد که سرلشكر «ولي قره ني» معاون ستاد و رئيس اداره اطلاعات ارتش بازداشت شده و پس از تکميل پرونده در يك محكمه نظامي محاكمه خواهد شد. قبلا شايعه دستگيري او انتشاريافته بود.
طبق شايعات آن روز، اين ژنرال قصد حذف شاه (کودتا) را داشت. قره ني كه پس از بازداشت، مدتي را در زندان بود پس از پيروزي انقلاب 1357، در کابينه دولت موقت رئيس ستاد ارتش شد. وي که به سرکوب تجزيه طلبان اقدام کرده بود درخانه اش به قتل رسيد و گروه فرقان متهم به ترور او شد.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#809
Posted: 27 Feb 2017 10:42
«ماني» انديشمند بزرگ ايران، و روزي که اعدام شد
26 فوريه سال 277 ميلادي «ماني انديشمند بزرگ ايراني و باني مكتب «مانيكيسم» پس از پنج ماه زندان اعدام شد. اعدام ماني نتيجه نفوذ بيش از حد روحانيون آيين زرتشت در دستگاه دولت ساساني ايران بود. ماني كه افكار او از شرق تا چين و در غرب، تا اروپا را فراگرفت عقيده داشت كه معنويت و ماديت هميشه در تضاد هستند و همه مشكلات جهان و مسائل بشر از ماديات و ماديگري سرچشمه مي گيرد. ماني مكتب (ايسم) خود را برپايه معنويت، خوبي، راستگويي، دفاع از حقيقت و نيز اعتدال و ميانه روي در زندگاني روزمره قرارداده بود و از اين جهت است كه مورخان و فلاسفه وي را «آموزگار معنويت» لقب داده اند.
«ماني» مي گفت كه دلبستگي مطلق به ماديات و پيروي از «نفس اماره» است كه بشر را به دروغگويي، ارتكاب جنايت و انواع بدي كردن وادار مي كند. وي تاكيد داشت كه ماديات انسان را اسير و برده نفس خود مي كند، و خودخواهي و جاه طلبي فردي را به وجود مي آورد. طبق آموزش هاي ماني، «ماديت» نبايد وارد وجود (ذهن) انسان شود و تاكيد داشت كه براي جلوگيري از ورود ماديات به وجود انسان؛ بايد به آموزش و پرورش كودك توجه شود تا «انسان»، غير مادي پرورش يابد. بنابراين، بي جهت نيست كه ماني ايراني را يكي از پدران «آموزش و پرورش» مي دانند، و او بود كه فراهم آوردن وسايل آموزش و پرورش درست (داراي هدف) كودكان و نوجوانان را مهمترين تكليف مديريت يك جامعه (دولت) قرار داد.
در فلسفه «ماني» جرم يعني تجاوز به حقوق ديگران اعم از فرد يا جمع. او مي گفت «فرد معنوي» به حقوق خود قانع است؛ لذا در صدد تجاوز به حقوق ديگران برنمي آيد، و همين قانع بودن به حق، انسان را غرق لذت مي كند.
فلسفه ماني برخلاف تصوف، خواهان معنويت مثبت، كار و كوشش عادي، انگيزه خدمت به جامعه، ثمربخش بودن و توليد است.
«ماني» تا آن حد از گرايش مردم به ماديات وحشت داشت كه اعتدال در لذات جسماني را توصيه مي كرد از جمله اين كه مردها را از توجه بيش از حد به زن و در حقيقت «سکس» كه ممكن است مرد را به راه نادرست بكشاند و آلوده سازد برحذر مي داشت.
ماني در زندگي شخصي با خوردن گوشت و خوراكيهايي كه از مواد غير خالص تهيه مي شدند موافقت چندان نداشت و انسان را ذاتا گوشتخوار نمي دانست.
فلاسفه اروپايي هنوز در گفته و نوشته هاي خود از انديشه هاب «ماني» نقل و به آنها استناد مي كنند.
سالمرگ احمدشاه قاجار در تبعید که مورّخان در میهندوستی او تردید ندارند
سلطان احمد شاه قاجار نهم اسفند 1308 (28 فوريه 1930) درست 4 سال و 4 ماه پس از خلع قاجاريه از سلطنت ايران در 32 سالگي در پاريس و در تبعيد درگذشت. وي دچار اضافه وزن و بيماري كليوي بود. احمدشاه را در تيرماه 1288 در 12 سالگي برجاي پدرش نشانده بودند كه سه سال و چند ماه پس از كودتاي ژنرال رضاخان، از سلطنت خلع شده بود. احمد شاه به اراده خود به اروپا رفته بود كه ديگر به او اجازه بازگشت داده نشده بود.
از بررسي خاطرات رجال آن زمان و رفتار احمدشاه چنين بر مي آيد كه نمي توان نسبت به وطندوستي او ترديد كرد. وي بر خلاف ديگر سلاطين قاجاريه، فردي اهل مطالعه، داراي تفکر سياسي و از وضعيت جهان نسبتا آگاه بود و سياستها را مي شناخت و راه گريز از آنها مي دانست ولي وسيله و امكانات او محدود بود؛ نه ارتشي قابل ملاحظه داشت و نه بودجه كافي. بي خيالي رجال، اوضاع زمان و مداخله بيگانه هم مانع از آن بود كه بتواند اقدامي كند. او در23 سالگي با مهارت تمام كودتاي ژنرال رضاخان ــ سيد ضياء را از سر گذرانيده بود. پس از آنکه احمدشاه در مهمانی پادشاه انگلستان در لندن حاضر نشد کلمه ای در تایید قرارداد آن دولت با وثوق الدوله بگوید که ایران را عملا تبدیل به یک سرزمین تحت الحمایه انگلستان می کرد، مورخان متفق القول وی را مردی میهندوست و ذاتا نیرومند توصیف کرده اند. شاید همین ایستادگی احمدشاه، به طرح نقشه کودتا و مآلا به حذف وی انجامید.
صلح با عثماني پس از دو سال جنگ در قفقاز
27 فوريه 1579 ميلادي پس از دو سال جنگ، يك پيمان صلح ميان ايران و عثماني امضاء شد. بيشتر صحنه هاي اين جنگ در قفقاز روي داده بود. سپاهيان ايران در قره باغ، شماخي و «دربند» قفقاز عساكر عثماني را شكست داده بودند. در اين جنگها حمزه ميرزا صفوي نيروهاي ايران را فرماندهي مي كرد.
در اين رشته جنگها، تعرّض از جانب عثماني ها آغاز شده بود كه هربار نيروهاي ايران دست به حمله متقابل زده بودند.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#810
Posted: 28 Feb 2017 12:29
روزی که شهر «مرو» هم از دست رفت
28 فوريه 1881 نيروهاي روسيه شهر تاريخي مرو را تصرف و ضميمه قلمرو آن كشور كردند. «مرو» بارها حاكم نشين خراسان بزرگ، از شهرهاي باستاني ايران و مهد فرهنگ ايراني و احياء زبان و ادبيات فارسي بود و سامانيان بزرگترين كتابخانه عمومي را كه الگوي كتابخانه هاي امروز جهان شده است در آنجا تاسيس كرده بودند. كتابخانه مرو در عين حال بزرگترين كانون پژوهشي قرون وسطا و نيز مركز تاليف و ترجمه و تكثير كتاب به زبان فارسي بود. روسها قبلا بخارا و خيوه را تصرف كرده بودند. دولت وقت تهران دو واحد نظامي براي دفاع از مرو به فرماندهي دو شاهزاده قاجار روانه ساخته بود كه بين راه در حوالي قوچان، ميان اين دو شاهزاده اختلاف شخصي بروز كرد و به علت رنجش يكي از آنان از ديگري و بازگشت، ماموريت به اجرا در نيامد!.
استالين هنگام مرز بندي مجدد و ايجاد جمهوري در منطقه فرارود برحسب مليّت و زبان محلي، مرو و بخارا را به تاجيكستان پارسي زبان نداد كه مبادا روزگاري با ايران و افغانستان، بارديگر امپراتوري ايران را تشكيل دهند.
تهران نه تنها اعتراضي به اين تقسيم بندي استالين نکرد بلکه در صدد برنيامده است تا تلفظ عاميانه «عشق آباد» را اصلاح كند و دست كم از روزنامه ها بخواهد تا آن را با رسم الخط درست «اشك آباد» بنويسند كه بناي آن مربوط به دوران اشكانيان و زمان پادشاهی اشک یکم است.
سالمرگ احمدشاه قاجار در تبعید که مورّخان در میهندوستی او تردید ندارند
سلطان احمد شاه قاجار نهم اسفند 1308 (28 فوريه 1930) درست 4 سال و 4 ماه پس از خلع قاجاريه از سلطنت ايران در 32 سالگي در پاريس و در تبعيد درگذشت. وي دچار اضافه وزن و بيماري كليوي بود. احمدشاه را در تيرماه 1288 در 12 سالگي برجاي پدرش نشانده بودند كه سه سال و چند ماه پس از كودتاي ژنرال رضاخان، از سلطنت خلع شده بود. احمد شاه به اراده خود به اروپا رفته بود كه ديگر به او اجازه بازگشت داده نشده بود.
از بررسي خاطرات رجال آن زمان و رفتار احمدشاه چنين بر مي آيد كه نمي توان نسبت به وطندوستي او ترديد كرد. وي بر خلاف ديگر سلاطين قاجاريه، فردي اهل مطالعه، داراي تفکر سياسي و از وضعيت جهان نسبتا آگاه بود و سياستها را مي شناخت و راه گريز از آنها مي دانست ولي وسيله و امكانات او محدود بود؛ نه ارتشي قابل ملاحظه داشت و نه بودجه كافي. بي خيالي رجال، اوضاع زمان و مداخله بيگانه هم مانع از آن بود كه بتواند اقدامي كند. او در23 سالگي با مهارت تمام كودتاي ژنرال رضاخان ــ سيد ضياء را از سر گذرانيده بود. پس از آنکه احمدشاه در مهمانی پادشاه انگلستان در لندن حاضر نشد کلمه ای در تایید قرارداد آن دولت با وثوق الدوله بگوید که ایران را عملا تبدیل به یک سرزمین تحت الحمایه انگلستان می کرد، مورخان متفق القول وی را مردی میهندوست و ذاتا نیرومند توصیف کرده اند. شاید همین ایستادگی احمدشاه، به طرح نقشه کودتا و مآلا به حذف وی انجامید.
لنين با افغانستان و ايران پيمان امضاء كرد ـ عهدنامه 1921
28 فوریه 1921 دولت لنين به منظور خنثي كردن توطئه هاي انگلستان، با افغانستان يك پيمان دوستي دائمي، كمك متقابل و عدم مداخله در امور يكديگر را امضاء كرد و تا دهها سال، سياست بي طرفي و عدم تعهد افغانستان به دليل همين پيمان بود. دولت لنين چنين پيماني را هم با ايران امضاء كرد و ايران در برابر الغاء همه دعاوي و امتيازات و مطالبات روسيه تزاري، متعهد شده بود كه با دولتهاي مخالف و معارض روسيه شوروي «هم ـ پيمان» نظامي نشود (عهدنامه 1921)، ولي شاه سابق با وارد ساختن ايران به پيمان بغداد (سنتو) و دادن اجازه به آمريكا كه در چند نقطه در ايران بر ضد روسيه دستگاه استراق سمع مستقر سازد عملا مفاد آن قرارداد را نقض كرده بود. پس از انقلاب، دولت موقت به نخست وزيري مهدي بازرگان عهدنامه 1921 را يكجانبه لغو كرد كه این اقدام با شتاب زيادی که در انجام بکاررفت در برابر علامت سئوال است.
اخراج برجستگان سازمان رادیوتلویزیون ایران 17 روز پس از پیروزی انقلاب و ادامه اخراج روزنامه نگاران حرفه ای
28 فوریه 1979 و 17 روز پس از سقوط دولت شاپور بختیار، 50 تن از برجستگان سازمان رادیوتلویزیون ایران برکنار و به این سازمان ممنوع الورود شدند. نام این شمار به این شرح در رسانه ها اعلام شده بود: تورج فرازمند، ایرج گرگین، کامبیز محیط محمودی، علیرضا میبُدی، تقی روحانی (که بعدا بر اثر کتک خوردن فلج شد)، فریدون فرح اندوز، انوشیروان کنگرلو (حسینعلی نظری کنگرلو)، سعید قائمقامی فراهانی، مرتضی لطفی فروشانی، عطاءالله بهمنش (گزارشگر مسابقه های ورزشی!)، محمود جعفریان (که بعدا اعدام شد)، جواد علامیر دولو، سیروس رامتین، صفاءالدین جهانبانی، مسعود کیمیاوی، فرخ غفاری، پرویز نیکخواه، اسماعیل پوروالی، محمدباقر نجفی شوشتری، ن. ثابت ایمانی و .... پیش از اخراج این شمار، سردبیران اخبار رادیو تلویزیون، مفسران آن و دبیران و خبرنگاران دفتر مرکزی خبر (خبرگزاری رادیوتلویزیون) از بامداد 23 بهمن ماه 1357 برکنار و اجازه ورود به ساختمان جام جم و حتی عبور از زنجیر نگهبانی سازمان که تا ساختمانها چندصد متر فاصله داشت به آنان داده نشده بود. افراد یک گروه چپگرا (کمونیست) به رهبری علی حسینی (گوینده اخبار) از 22 بهمن و در پی فراخوانده شدند یکان نظامی مستقر در ساختمان جام جم این ساختمان را تصرف کرده بودند که چند روز بعد آیت الله عظمی خمینی صادق قطب زاده را به ریاست این سازمان منصوب کرد.
اخراج تدریجی کارکنان سازمان رادیو تلویزیون، خبرگزاری پارس و روزنامه ها بدون ذکر علت و پرداخت غرامت از همان زمان آغاز شد که خروج ـ قانونی و غیرقانونی ـ آنان را از کشور بدنبال داشت و رسانه های ایران از آن پس کمر راست نکرده اند، زیراکه سرمایه اصلی رسانه های نوشتاری و برادکستینگ همانا روزنامه نگار ماهر است که در جهان امروز عنصری است کمیاب. برخی از اخراجی های سه سال اول انقلاب از رسانه های ایران بعدا در آمریکا و اروپا به کار خود ادامه داده اند. پاره ای دیگر، چند سال پس از خانه نشینی از سوی غلامحسین کرباسچی و دکتر فریدون وردی نژاد دعوت به همکاری در راه اندازی روزنامه های همشهری و ایران شدند و .... این روزنامه نگاران با اعتصاب 61 روزه خود در سال انقلاب کمک مؤثر به پیروزی آن کرده بودند.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه