ارسالها: 3119
#811
Posted: 5 Mar 2017 11:28
«ناصرخسرو» و گردشگري هفت ساله او
پنجم مارس سال 1046 ميلادي (در آن سال 14 اسفند)، ناصرخسرو قبادياني نويسنده، شاعر، فيلسوف و گردشگر ايراني سفر 19 هزار كيلومتري تقريبا 7 ساله خود درجهان اسلام را آغاز كرد كه محصول آن كتاب ارزشمند «سفرنامه» بوده است. وي اين سفر تاريخي خود را از شهر مرو (خراسان بزرگتر) آغاز كرد كه 23 اكتبر 1052 ميلادي پايان يافت. به حساب مورّخان تاجيك، سفر ناصرخسرو ششم مارس آغاز شده بود. سفرنامه ناصرخسرو اطلاعات جامعي درباره تاريخ، جغرافيا و وضعيت زندگاني مردم، جمعيت، طرز حكومت و بناهاي تاريخي و ... مناطق مورد ديدار به دست مي دهد و يك كتاب مرجع بشمار مي آيد. وي در سفر طولاني خود پس از عبور از حاشيه درياي مازندران، از بين النهرين، سوريه، حجاز، مصر و نقاط متعدد ديگر ديدن كرده بود.
ناصرخسرو كه در سال 1004 ميلادي در قباديانِ بلخِ خراسان به دنيا آمده بود در سال 1088 در بدخشان درگذشت، بنابراين نزديك به 85 سال عمر كرد. ناصرخسرو كه درجواني علوم و ادبيات عصر خودرا فراگرفته و سفري هم به سند و پنجاب كرده بود، تا 42 سالگي عمدتا كار ديواني (دولتي) انجام مي داد.
وي در جريان سفر خود، در مصر كه حكومت آن را فاطميون شيعه به دست داشتند به اسماعيله پيوست و در بازگشت به وطن و اقامت در خراسان بزرگتر، به تبليغ طريقه اسماعيله پرداخت كه حكام سُنّي وقت او را تحت فشار و ارعاب قرار دادند كه از دست آنان به يك آبادي در دامنه كوههاي بدخشان پناه بُرد، سالها در آنجا زندگي كرد، اشعارش را جمع آوري و كتابهايش را تنظيم و در همانجا درگذشت. در پي عزيمت ناصرخسرو به بدخشان، هوادارانش هم به آنجا رفتند و كار تبليغ مذهبی ادامه يافت. به باور مورخان روس، شيعه اسماعيليه در بدخشانِ تاجيكستان نتيجه كوشش و آموزش هاي ناصرخسرو بوده است.
وي اشعار بسيار سروده كه گفته شده است يازده هزار بيت از آنها باقي مانده است. علاوه بر سفرنامه، تاليفات معروف ديگر او عبارتند از: سعادت نامه، وجه دين و ... و ديوان اشعار. كتاب «گشايش و رهايش» ناصر خسرو، تحت عنوان «نالج و ليبريشن» به زبان انگليسي ترجمه شده است. ناصرخسرو در اشعارش كه در «روشنايي نامه، يا شش فصل» موجود است زندگاني برادروار و فلسفه اي را كه اخوان الصفاء مروّج آن بودند تشويق كرده است.
زماني که «خيام» تنظيم تقويم خورشيدي را تكميل كرد
تقويم هجري خورشيدي كه مورد استفاده ما ايرانيان است، ششم مارس 1079 ميلادي (برابر با پانزدهم اسفندماه در آن سال، و امسال 16 اسفند) توسط حكيم عمر خيام نيشابوري تكميل شد كه به تقويم جلالي معروف گرديده است، زيرا كه در زمان حكومت جلال الدين ملكشاه سلجوقي تنظيم شده بود.
اين تقويم دقيق تر از تقويم ميلادي است كه آن هم خورشيدي است، زيرا كه عدم دقت آن هر 3770 سال، يك روز است و تقويم ميلادي هر3330 سال.
عمر خيام كه در سال 1044 ميلادي به دنيا آمد و در سال 1124 درگذشت نه تنها رياضي دان و آگاه از علم هيات (فضا - ستارگان) بود بلكه در فلسفه، پزشكي و شعر نيز شهرت جهاني دارد و رباعيات او كه در سال 1839 به انگليسي ترجمه شده هنوز هر سال تجديد چاپ مي شود. آثار ديگر او از جمله «نوروز نامه» و «رساله در وجود» معروفند. عمر خيام با همه علاقه اي كه به زادگاهش نيشابور داشت؛ در طول حيات خود چند سفر تحقيقاتي به اصفهان، سمرقند، بخارا و ري كرده بود. وي با اين که به كار دولتي علاقه نداشت، دعوت شاه وقت را براي ساختن رصدخانه ري پذيرفت.
كرماني ها ابواسحق اينجو را شكست دادند
ابو اسحق اينجو كه در سال 720 هجري خورشيدي (1341 ميلادي) خود را شاه فارس اعلام كرده بود در صدد بر آمد كه يزد و كرمان را كه امير مبارز آل مظفر بر آنها حكومت مي كرد برقلمرو خود بيافزايد. وي بسال 1350 ميلادي به كرمان لشكر كشيد و اين شهر را محاصره كرد ولي دو هفته پيش از نوروز ( 15 اسفند، و در چنين روزي) از كرماني ها شكست خورد و به شيراز بازگشت. با اين شكست، حكومت ابو اسحق بر فارس هم چندان دوام نيافت و اين خطه به تصرف آل مظفر در آمد.
روزي كه هواداران دكتر مصدق در بهارستان كشتار شدند
پانزدهم اسفند سالروز تيراندازي به مردم در ميدان بهارستان در سال 1323 خورشيدي ( ششم مارس 1945) است.
در اين روز بسياري از مردم و دانشجويان دانشگاه تهران به خانه دكتر مصدق كه دو روز پيش از آن، جلسه مجلس را به حالت اعتراض ترك گفته بود رفته بودند و او را به اصرار به مجلس باز گردانده بودند.
در ميدان بهارستان ماموران فرمانداري نظامي به سوي انبوه مردم كه هنوز در خارج از مجلس به حمايت از دكتر مصدق شعار مي دادند آتش گشودند و جمع كثيري را مقتول و مجروح ساختند.
در پي اين تيراندازي، مردم از بيرون و نمايندگان مجلس از داخل دولت را تهديد به ادامه تظاهرات و اقدامهاي ديگر كردند كه براي حل مسئله و رفع تشنج، همان روز ژنرال گلشائيان از رياست فرمانداري نظامي تهران و حومه بركنار شد.
دكتر مصدق سيزدهم اسفند 1323 در پي يك كشمكش چند ماهه با نماينگان موافق دادن امتياز بهره برداري از منابع كشور به خارجيان و نيز مخالفان محدود شدن قدرت شاه، پس از اين كه پيشنهاد او درباره اعلام جرم عليه مقامات فاسد با مخالفت رو به رو شد، جلسه مجلس را به حالت اعتراض ترك كرده بود.
دكتر مصدق در هفتم آبان 1323 پس از آن كه شنيد دولت وقت مي خواهد امتيازهاي صنعتي و معدني و اداره امور مالي كشور را به خارجيان بدهد و از جمله نفت شمال را در اختيار شوروي بگذارد ضمن نطق تندي با دادن هرگونه امتيازي به خارجيان مخالفت كرده بود و در اين زمينه آنقدر پافشاري كرده بود كه در جلسه يازدهم آذر همان سال طرح منع مقامات دولتي از واگذاري هرگونه امتيازي در زمينه نفت به شركتها و دولتهاي خارجي از تصويب گذشت كه طبق آن براي متخلفان از اين قانون، مجازاتي برابر سه تا هشت سال زندان و انفصال ابد از خدمات عمومي تعيين شده بود.
دور شديد مخالفت نمايندگان طرفدار قدرت شاه با دكتر مصدق از 23 آبان همان سال (سال 1323) آغاز شده بود. روز 21 آبان، سه روز پس از كناره گيري ساعد از نخست وزيري، مجلس راي تمايل به نخست وزيرشدن دكتر مصدق داده بود و در پي اين ابراز تمايل، 23 آبان شاه با دكتر مصدق ملاقات كرد تا او را به عنوان نخست وزير معرفي كند. دكتر مصدق در اين ملاقات كه در كاخ مرمر انجام شد شرايط خود براي قبول سمت نخست وزيري را با شاه در ميان گذارد؛ ازجمله محدودشدن اختيارات شاه به همان حد كه در قانون اساسي آمده بود و عدم مداخله او در تعيين وزير جنگ و تبديل واژه جنگ در نام اين وزارتخانه به «دفاع ملي» و منع كامل درباريان، اطرافيان و بستگان شاه از مداخله در امور دولت و نوشتن هرگونه توصيه به مقامات. شاه از پذيرفتن اين شرايط خودداري كرد و دكتر مصدق هم انصراف خود را از نخست وزير شدن به مجلس اعلام داشت و از آن روز تا 13 اسفند و قهر كردن مصدق از مجلس، مخالفت نمايندگان طرفدار قدرت شاه و دادن امتياز به خارجيان با وي شدت يافته بود.
روايت است كه دكتر مصدق در ملاقات 23 آبان1323 به شاه گفته بود كه اگر نخست وزير باشد و توصيه اي از درباريان به مقامهاي دولتي برسد توصيه نامه را در روزنامه ها منتشر خواهد ساخت.
چند سال بعد كه شاه بر اثر فشار مردم مجبور شد ورقه نخست وزيري دكتر مصدق را امضاء كند مي دانست كه زود و يا دير اختيارات او را مخصوصا در امور ارتش محدود خواهد ساخت و به نفوذ نزديكان او در امور دولتي، معاملات و مقاطعه هاي دولتي (مزايده و مناقصه ها) و صدور امتيازها پايان خواهد داد.
روزي که ايران داراي سازمان «هواشناسي» شد
15 اسفند سال 1337 (در آن سال برابر با ششم مارس 1959 ميلادي) دكتر محمدحسن گنجي استاد جغرافياي دانشگاه تهران براي ايران «سازمان هواشناسي» به وجود آورد و از آن پس رسانه هاي کشور به طور روزانه داراي گزارش وضع هوا شدند. تا آن زمان، ايران داراي چند هواشناس بود كه در فرودگاه مهراباد مستقر بودند و كارشان تنها دادن وضعيت هوا به خلبانان هواپيما ها بود. به تصميم دکتر گنجي که يک ايراندوست خراساني بود، تا سالها به روزنامه هايي كه در «گزارش هوا»، درياي مازندران را «خزر» مي نوشتند؛ گزارش پيش بيني وضع هوا داده نمي شد.
اشاره به چند مورد احساسات میهندوستانه دکتر محمدحسن گنجی که یک بار روزنامه اطلاعات را تحریم از دریافت خبر هواشناسی کرد زیراکه دریای مازندران را «خزر» نوشته بود. شرح انتقال توپهای لشکر آذربایجان به تهران با قاطر و از کوهها در جریان تعرض روس ها ـ منع تحقیر برادران افغان در خبرها و ... خزرها چه کسانی بودند ـ ایرانیان خاوری (افغان ها) زبان فارسی مارا پاسداری و استقلال و حاکمیت ایران را با گردانیدند در سايت امروز و در بخش «خاطره مولف اين تاريخ آنلاين» آمده است که ضرورت دارد در تاريخ ايرانيان بماند.
تاسيس حزب رستاخيز ـ حزب واحد و دولتي وقت
15 اسفندماه 1353(ششم مارس 1975) و چهار روز پس اعلام تاسيس يک حزب واحد به نام رستاخيز (رستاخيز ملي ايران) از سوي شاه (پهلوي دوم)، اين حزب بدون ايدئولوژي و سازمان (مرامنامه و اساسنامه) به عنوان تنها حزب ايران (حزب فراگير) آغاز بكار كرد و مديران و كارمندان دولت مجبور به نوشتن نام خود در دفاتري نطير دفتر هاي حضور و غياب مدارس شدند تا عضو حزب به شمار آيند زيرا كه شاه گفته بود اگر كسي مخالف اين حزب باشد گذرنامه اش را بگيرد و از كشور برود!، سخني كه تا آن زمان از دهان هيچ زمامداري شنيده نشده بود.
اين حزب در حقيقت جانشين احزاب ايران نوين و مردم گرديد كه هر دو توسط دو نخست وزير اسبق [دکتر اقبال و اسدالله علم] تاسيس شده بودند. شاه از امير عباس هويدا نخست وزير وقت خواسته بود که دبيرکلي حزب تازه را برعهده گيرد. رسانه هاي خارجي در مطالب خود از حزب رستاخيز به عنوان حزب دولتي ايران نام مي بردند. حزب رستاخيز در سال انقلاب دچار انشعاب شد و از مهرماه 1357 (سپتامبر 1978) ديگر نامي از آن به ميان نيامد.
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#812
Posted: 6 Mar 2017 10:41
روزی که سپهبد رزم آرا درپی مخالفت با ملي شدن نفت ترور شد و آیت الله کاشانی کشتن اورا «امری واجب» اعلام داشت
16اسفند 1329 [و در آن سال برابر با هفتم مارس 1951] سپهبد حاجعلي رزم آرا نخست وزير وقت كه براي شركت در يك مجلس ترحيم به مسجد شاه [واقع در بازار تهران] رفته بود با گلوله خليل طهماسبي، از اعضاي جمعيت فدائيان اسلام كشته شد و دو روز بعد حسين علاء برجاي وي نشست و نخست وزير شد و از يكم فروردين 1330در تهران حكومت نظامي برقرار كرد. [حاجعلی نامی است که پدرش براو نهاده و در شناسنامه اش قید شده بود].
طهماسبي در بازجويي گفته بود كه چون رزم آرا خائن به ملت بود او را كشتم. چهار روز پيش از اين رويداد، جمعيت فدائيان اسلام در همان مسجد اجتماعي برپا كرده بود و از رزم آرا كه با ملي شدن نفت وطن مخالفت مي كرد شديدا انتقاد كرده بود.
روز پس از رويداد، آية الله كاشاني اقدام خليل طهماسبي را در كشتن رزم آرا «امري واجب» اعلام داشت و از طهماسبي به عنوان نجات دهنده ملت يادكرد.
يك روز پس از كشنه شدن رزم آرا، كميسيون ويژه مجلس [کمیسیون فوق العاده بررسی مسئله نفت و طرح ملي شدن آن] به رياست دكتر محمد مصدق، طرح ملي شدن نفت را كه رزم آرا با آن مخالفت مي كرد به تصويب رساند. برغم اعتراض دولت انگلستان، مجلس شوراي ملي 24 اسفند و سنا چهار روز بعد بر اين مصوبه صحه گذاردند كه 29 اسفند به صورت قانون در آمد. 29 اسفند يک روز ملي اعلام شده است و تعطيل عمومي است. گزارش هاي آن زمان روزنامه هاي تهران نشان مي دهد كه از 17 اسفند (روز تصويب طرح ملي شدن نفت در کميسيون ويژه مجلس) تا پايان سال 1329 تظاهرات و شادماني ايرانيان يك لحظه قطع نشده بود. پیش از تصویب طرح ملی شدن نفت، اجتماعات تهران و شهرهای دیگر با هدف درخواست لغو قرارداد نفت با انگلستان و ملي كردن صنعت نفت از 12 اسفند 1329 (سوم مارس 1951 و چهار روز پیش از ترور رزم آرا) وسعت و شدت یافته بود. در اين اجتماعات از هرگروهي ـ ملي گرا، كمونيست و مذهبيون ـ ديده مي شدند؛ درست بمانند انقلاب سال 1357 (1978 ـ 1979میلادی).
اعضاي این كميسيون ويژه كه تشكيل آن محصول سالها تلاش ملت ايران براي ملي كردن صنعت نفت خود بود يكم تيرماه آن سال (سال 1329) انتخاب شده بودند كه شاه چهار روز پس از آن به طور غير منتظره (و بدون استعلام قبلي تمايل مجلس) سپهبد حاجعلي رزم آرا رئيس ستاد ارتش را به نخست وزيري منصوب كرد. روز بعد از اين انتصاب، هنگام ورود رزم آرا به مجلس براي معرفي خود و وزيرانش، دكتر مصدق آن چنان با خشم به ديكتاتوري شاه اعتراض كرد كه ازحال رفت و بيهوش بر زمين افتاد. شاه پس از حادثه 15 بهمن 1327 كه در دانشگاه تهران به سوي او تيراندازي شده بود و با استفاده از این فرصت، اشاره به تجدید نظر در قانون اساسی کرده بود، اختیارات خودرا افزایش و راه ديكتاتوري پيشه ساخته بود. به اين ترتيب، دوران نخست وزيري هفت ماه و بيست روزه رزم آرا درگيري لاينقطع او و مجلس بود. در آن مدت مخالفت مردم با رزم آرا كه اورا مامور جلوگيري از استيفاي حقوق خود مي دانستند و نيز درگيري پاره اي ازنمايندگان مجلس و مطبوعات با وي ادامه داشت.
ماهها پس از ترور رزم آرا، مجلس ضمن تصويب طرحي خليل طهماسبي را از مجازات معاف كرد و از زندان آزاد شد که پس از براندازی 28 امرداد 1332، این قانون لغو و وی، نواب صفوی رئیس و تنی چند از اعضای جمعیت فدائیان اسلام در یک روز و در کنار هم تیرباران شدند.
روزی که مُهر «مهاجرت ممنوع» از گذرنامه ایرانیان حذف شد ـ نگاهی به مهاجرت ایرانیان ـ معطل ماندن اصل 41 قانون اساسي ـ اشاره به فرمول کويتي ها
16 اسفند 1350 (مارس 1971) شرط داشتن تضمین برای صدور گذرنامه در ایران لغو شد [باصدور بخشنامه، نه وضع قانون]. پیش از آن و نزدیک به نیم قرن، متقاضی ایرانی دریافت گذرنامه باید فردی را که تبعه و مقیم ایران و دارای سند مالکیّت ملک ارزشمند بود به کلانتری پلیس می بُرد و این فرد معرّف و در حقیقت ضامن متقاضی می شد که در جریان مسافرت به خارج مرتکب جرم، فساد و تخریب حیثیت و اعتبار وطن خود و شهرت نیک ایرانیان نشود و احیانا از دولت بیگانه درخواست مهاجرت نکند.
در آن زمان و تا انقلاب سال 1357، گذرنامه های ایران حاوی یک مُهر بود که تاکید داشت آن گذرنامه «برای مهاجرت» معتبر نیست [نقض این شرط، تعقیب قضایی داشت]. دولت وقت به دولتهایی هم که تاکید این مُهر را نادیده می گرفتند اعتراض می کرد. در آن زمان با مهاجرت ایرانی مخالفت نبود بلکه مقدمات کار باید در ایران فراهم می شد و متقاضی مهاجرت بايد هزینه هایی را که دولت برایش کرده بود ازجمله هزینه تعلیمات عمومی [در آن زمان رایگان]را پرداخت، تعهد پرداخت و یا درخواست معافیت از پرداخت آن را می کرد. مهاجرت مرد ایرانی که [درکشور دیگر] با زن خارجی ازدواج کرده بود ازشمول این شرایط [به دلایل انسانی، تداوم زیستن زن و شوهر با هم و ....] خارج و مجاز بود یعنی که مُهر «مهاجرت ممنوع» گذرنامه و بازپرداخت هزینه های دولت نادیده انگاشته می شد. ولی، ازدواج زن ایرانی با مرد تبعه کشور دیگر بدون تصویب قبلی دولت قانونا ممنوع بود.
ایرانیان تا سال 1974 علاقه به مهاجرت به کشوري ديگر نشان نمی دادند. از این سال هجوم متقاضی تحصیل در خارج به سبب چندین برابر شدن درآمد ایران از استخراج و فروش نفت خام و ثابت ماندن ارزش برابري ريال افزایش چشمگیر یافت. بعدا در میان این محصلان که عمدتا مردودین کنکور [امتحان ورودی] دانشگاههای تماما رایگان داخلی بودند تمایل به مهاجرت و ماندن در کشور محل تحصیل آشگار شد. با وجود این، طبق آمار رسمی، شمار مهاجران ایرانی از سال 1965 تا 1977 [1344 تا 1356]جمعا از رقم 50 هزار تجاوز نکرده بود که بیشتر این مهاجران هم ارمنیانی بودند که به ارمنستان [در آن زمان؛ ارمنستان شوروی] و قفقاز مهاجرت کرده بودند و کار مهاجرت آنان در ایران و با موافقت قبلی دولت صورت گرفته بود. ایرانیان تا زمان انقلاب تنها یک بار مهاجرت گسترده کرده بودند و آن هم پس از تصرف ایران توسط اعراب مسلمان در سده هفتم میلادی بود که به چین و هند رفتند و در هند به پارسیان معروفند و هنوز به فرهنگ ایرانی وفادارمانده و علاقه مند به سرزمین نیاکان هستند و تاسیسات صنعتی و تکنولوژیک هند عمدتا در دست آنان است. آنان بودند که هندرا اتمی، تکنولوژيک و دارای هواپیمایی بین المللی کردند. شمار ایرانیان مهاجرت کرده پس از انقلاب فوریه 1979 شش تا هفت میلیون برآورد و گزارش شده است که مقامات تهران در سخنانشان اشاره به 4 تا 6 میلیون نفر کرده اند و عمدتا به کشورهای انگلیسی زبان و در صدر آنها آمریکا، کانادا و استراليا. چرا به کشورهاي انگليسي زبان؟، زیراکه از آگوست 1941 (شهریور 1320) که ایران اشغال نظامی شد تدریس زبان انگلیسی در دبیرستانها جای زبان فرانسه را گرفت و تحصيلکردگان ايراني با زبان انگليسي آشنا شدند، بعلاوه تسهیلات قانون مهاجرت آمریکا ازجمله ملحق شدن بستگان درجه اول به مهاجر و نیز اصلاحیه 14 قانون اساسی آمریکا [متولد آمریکا، حتی اگر والدینش برای یک روز به این کشور سفر کرده باشند تبعه بومی این کشور محسوب می شود. یعنی که این فرد پس از رسیدن به سن قانونی می تواند والدین، و به نوبه خود ـ آنان بستگان دیگررا مهاجرت دهند]. اين اصلاحيه در اصل براي تبعه بشمار آمدن بردگان سابق (سياهان) تدوين شده بود که پيش از لغو بردگي و برغم تولد در آمريکا، تبعه اين دولت به حساب نمي آمدند.
طبق برآورد سال 2005، هر ایرانی مهاجر به آمریکا که شمار آنان دارد به ميليون تن نزديک مي شود، پنج سال پس از اقامت قانونی دائمی و به تابعیت این کشور درآمدن (نچرالايزد شدن) دست کم دو نفر را برای اقامت دائم به آمریکا آورده است!. به این ترتیب اين رشته (مهاجرت بستگان) تداوم خواهد داشت و .... [تابعيت به صورت نچرالايزد قابل ابطال و الغاء است ولي طبق قوانين موضوعه ملي و ضوابط جهاني، نمي توان تابعيت يک بومي ـ کسي را که در کشوري به دنيا آمده است جز به درخواست خود او و يا به تابعيت دولتي ديگر درآمدن وي لغو کرد.].
این ایرانیان مهاجر در نظر سنجی آن سال (سال 2005) گفته بودند که دشواری مسافرت به کشورهای دیگر با گذرنامه جمهوری اسلامی، یکی از علل مهاجرت آنان و به دست آوردن گذرنامه کشور میزبان بوده است. [در نظام حکومتي پیشین، ایرانیان برای مسافرت به بسیاری از کشورها ازجمله ممالک اروپایی نیاز به دریافت ویزا نداشتند].
دولت جمهوری اسلامی ایرانیان مهاجررا همچنان از اتباع خود می داند و طبق برخی گزارشها به حساب نفوس [آمار جمعیت] ایران می گذارد. صاحب نظراني که اين مطلب را گفته اند افزوده اند که با اين وصف، بنظر می رسد هنوز اصل 41 قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوب سال 1358 هجری خورشیدی به اجرا درنیامده است که طبق آن اگر یک ایرانی به تابعیت دولت دیگر درآید تابعیت ایرانی خودرا از دست می دهد. به عبارت دیگر، چنین ایرانیانی برای دیدار از ایران باید ویزای ورود بگیرند که دولتها الزام حتمی به صدور ویزا به هر متقاضي ندارند. رئيس جمهور مسئول اجراي کامل قانون اساسي است که قاعدتا اين تکليف خودرا از طريق شورا و يا کميسيون نظارت بر اجرا و رعايت قانون اساسي اعمال مي کند و ظاهرا از دهه 1370 به اين سوي چنين شورا و کميسيوني وجود نداشته و يا فعال نبوده است!.
اين اصحاب نظر گفته اند بسیاری از مهاجران ایرانی در کشور زادگاه دارای اموال و املاک و درآمد هستند. بدرستی معلوم نیست که مهاجران ایرانی این درآمدهارا به وطن تازه گزارش کنند و مالیات مربوط را بدهند که تقلب در محاسبات مالیاتی در همه کشورها جرم محسوب می شود و مجازات سنگين دارد. به علاوه، هر دولت براي اعطاي تابعيت به يک خارجي شرايط مقرر داشته مثلا دولت آمريکا فردي را که فعاليت کمونيستي و تروريستي و يا سابقه شکنجه گري و ... داشته نچرالايزد نمي کند و بايد سوگند ياد کند که چنين سوابقي نداشته است ولي به علت قطع طولاني مناسبات دو دولت فعلا حقيقت يابي امکانپذير نيست. طبق نوشته هاي گاه به گاه روزنامه هاي آمريکا همين نبود روابط سبب خواهد شد که برخي در طول اقامت در ايران با توسل به تقلب، در آمريکا هم براي خود سابقه کار درست کنند تا مشمول بازنشستگي (تامين اجتماعي) آمريکا هم بشوند و ....
در جريان تصرف کويت توسط ارتش عراق در 1990، دولت آمريکا و دولت هاي اروپاي غربي کويتي هاي مقيم اين کشورهارا مسلح و يا از آنان استفاده تبليغاتي کردند که به «فرمول کويتي ها» معروف است. اين فرمول دولتهاي مهاجر فرست را به تأمل وادار کرده است. در اجراي اين فرمول، يک دختر کويتي مقيم آمريکا که بعدا معلوم شد وابسته به يک ديپلمات کويتي است گريه و شيون ها کرد و گفت که نظاميان عراقي چنين و چنان کردند و اين وضعيت عينا از شبکه هاي تلويزيون آمريکا پخش و آمريکاييان را برضد عراق تحريک کرد بگونه اي که دولت متبوع را [همانطور که مي خواست] به لشکرکشي به کويت تشويق کردند. بعدا و پس از اخراج عراق از کويت حقيقت آشگار و هويت آن دختر روشن شد و معلوم شد که در جريان اشغال کويت در وطن خود نبود، ماجرا ساختگي بود و ....
سازش ایران و عراق در مارس 1975 در الجزایر که پس از تغيير نظام حکومتي ايران، صدّام زير آن زد!
ششم مارس 1975 و در حاشیه نشست سران کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) که در الجزایر برگزارشده بود، با میانجیگری «حواری بومدین» رئیس جمهور وقت الجزایر، شاه با صدام حسین (در آن زمان معاون رئیس جمهور عراق) ملاقات کرد، پیرامون اختلافات طولانی دو کشور که چندین بار باعث زد و خوردهای خونین مرزی و کشانده شدن کار به شواری امنیت شده بود مذاکره شد و درپایان مذاکرات اعلامیه ای به امضای هرسه صادر شد که حکایت از سازش و رفع اختلافات می کرد و مقرر می داشت که نمایندگان دو دولت بعدا بنشینند و مرزهای مشترک را برپایه پروتکلهای پیشین و در مورد شط العرب (اروندرود) با توجه به ضابطه جهانی خط القعر (تالوگ) بازنگری و سازشنامه تنظیم کنند که این سازشنامه تنظیم و 13 جون (ژوئن) همان سال امضا و از 26 دسامبر قطعی شده بود.
مرور زمان نشان داد که پنج سال و چند ماه بعد از آن، صدام حسین که شهرت دشمنی خونی با ایران و هرچه ایرانی [و به اظهار خودش؛ فارس] داشت سازشنامه را که طبق قاعده اسناد بین المللی نمی توان یکجانبه ملغی ساخت ابطال کرد و متعاقب آن دست به تعرض نظامی به ایران زد که جنگ دو کشور هشت سال طول کشید.
مورخان و اصحاب نظر در دهه یکم قرن 21 بارها به جمهوری اسلامی ایران يادآور شده اند که تا شرایط مساعد آن دولت در عراق است، محکم کاری و مسائل فی مابین را ریشه کنی کند و گرنه تجدید اختلافات و زد و خوردها در آینده و فرداهای دور بعید
نوشيروان کيهانی زاده
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه