انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 3 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین »

Lakestan | لک و لکستان


مرد

 
مشاهیر و شخصیت های لک



کریم خان زند

کریم‌خان زَند (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ه‍.ق) (حکمرانی : ۱۱۷۹ - ۱۱۹۳ ه‍.ق) که خود را وکیل الرعایا می‌خواند و نه پادشاه، یک ایلیاتی بانفوذ از طایفه زند ملایر بود که به فرمانروایی ایران رسید و بنیان‌گذار پادشاهی زندیان شد .

کریم‌خان توانست پس از فروپاشی حکومت نادر شاه افشار ٬ تمام بخش‌های مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادق خان ٬ نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق . بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروند رود ٬ بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند .

او را نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایران دانسته‌اند. کریم‌خان از طایفه زند بود. پدرش «ایناق خان» نام داشت و رئیس ایل بود. کریم خان در آغاز یکی از سربازان سپاه نادر شاه افشار بود که پس از مرگ نادر به ایلش پیوست. کم کم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر کریم‌خان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتح خان و علیمردان خان ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی می‌دانستند، به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان نایب‌السلطنه بود و ابوالفتح خان حاکم اصفهانو کریم‌خان نیز سردسته سپاه بود. اما چندی که گذشت علیمردان خان، ابوالفتح‌خان را کشت و بر دیگر همراهش کریم‌خان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریم‌خان بود. چندی هم با محمد حسن خان قاجار دیگر مدعی پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند. او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود. سر انجام با لقب وکیل الرعایا (نماینده مردم)در ۱۷۵۰ به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان رسید که آن را به احترام نادرشاه در دست نوه او شاهرخ‌شاه باقی گذاشت .

کریم‌خان لکی بی‌سواد اما هوشمند و باتدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت می‌داد و به دانشمندان ارج می‌گذاشت. وی کارخانه‌های چینی‌سازی و شیشه‌گری در ایران احداث کرد. صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت. با این وجود غربیان وی را «پادشاهی بزرگ» نمی‌دانستند چرا که در دورهٔ زمامداری او به‌ایشان امتیازی داده نشد؛ البته او خود نیز چنین ادعایی نداشت و خود را وکیل الرعایا می‌خواند. کریم‌خان با توجه به پیشه‌اش که سرپرستی ایل بود از نزدیک با مشکلات مردم آشنا بود و سپس سپاهی‌گری آن هم در ارتش نادری، که درگیر جنگهای پیاپی بود به او نشان داد که بار جنگ های پیاپی به دوش خراج مردم است؛ پس، بیشتر آرامش و درگیر نکردن کشور در درگیری‌ها را می‌پسندید تا مبادا آشوب و یا جنگی به کشور و مردم آسیب برساند .

تنها جنگ دوران فرمانروایی کریم‌خان، جنگ بصره و ستاندن این شهر از عثمانیان بود. او در این جنگ به دلیل بدرفتاری‌ها و اخاذی از بازرگانان ایرانی توسط حاکم بصره درگیر شد. در زمان او بندر بوشهر مرکز تجارت و داد و ستد شد. کریم خان از انگلیسی‌ها دل خوشی نداشت و همیشه می‌گفت که انگلیسی‌ها می‌خواهند ایران را مانند هند کنند؛ بنابراین با دیگر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و هلند به امور بازرگانی می‌پرداخت .

در زمان کریم‌خان چند آشوب کوچک از جمله طغیان میرمهنا دزددریایی معروف خلیج فارس و شورش حسینقلی خان جهانسوز رخ داد اما در کل در زمان او مردم ایران روی آرامش دیدند .

کریم‌خان زند شهر شیراز را پایتخت خود ساخت و بنا‌های بسیار زیبایی از خود در این شهر به یادگار گذاشت که از آن جمله می‌توان به حمام وکیل ، بازار وکیل، ارگ کریم‌خان و مسجد وکیل اشاره کرد .

کریم‌خان در ۱۱۹۳ هجری قمری (۱۷۹۹ میلادی) درگذشت. فرزندان او هفت تن، چهار پسر و سه دختر بودند. پس از مرگش بزرگ‌ترین پسرش ابوالفتح‌خان به فرمانروایی رسید.

متاسفانه ضعف ماخذ شناسی در مورد قوم لک باعث آن شده است که حتی این حقیقت روشنتر از خورشید که کریم خان و خاندان زند، لک می باشند، مورد اشاره مورخان قرار نگیرد.
     
  
مرد

 
مشاهیر و شخصیت های لک



لطفعلی خان زند

لطفعلی خان در سال ۱۱۴۸ خورشیدی متولد شد. وی پسر جعفر خان زند و نوه صادق خان زند، برادر کریمخان می‌باشد. گفته‌اند که لطفعلی خان علاوه بر زیبایی، بسیار پر قدرت، راستگو، درستکار و شجاع بود. بسیاری او را بهترین شمشیر زن روزگار شرق می‌نامند. لطفعلی خان زند بسیار خدا دوست بود و هنگامی که که آغا محمدخان قاجار به او گفت بر او سجده کند پاسخ داد: من تنها به خدا سجده می‌کنم.



خدمات لطفعلی خان زند در راه سازندگی

جاده سوشه
این جاده بین شیراز، سوشه، بندر عباس، شیاز و بندر لنگه احداث شد که در آن موقع بهترین معماری بود اما به دلیل حمله آغا محمد خان طرح نیمه کاره ماند. احداث این راه احتمالاً بهترین کار برای رونق جنوب ایران بود.


تنگاب
سد تنگاب که ابتدا در دوره ساسانیان درست شده بود. آب آن از کوه فیروزآباد به خلیج فارس ریخته می‌شد.

ترمیم حافظیه و سعدیه
ساخت آرامگاه حافظ و سعدی در شیراز.

داستان ایستادگی لطفعلی خان در برابر خان قاجار
لطفعلی خان را در حالیکه در نبرد با دشمنان زخمهای سختی بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند. او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمد خان ایستاد، بدو سلام نداد و تعظیم نکرد. آقامحمد خان نیز دستور داد که اصطبل‌بانانش وی را مورد تجاوز جنسی قرار دهند. فردای آن روز وی را دوباره پیش خان قاجار آوردند، در حالیکه نه هوشی در تن نداشت، آب بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین می‌کشیدند. خان قاجار با نیشخند بدو گفت: «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟» واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتن نداشت سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریست و گفت: «من از تو نمی‌ترسم ای اخته فرومایه». این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.

مرگ
آغامحمدخان لطفعلی خان را به تهران برد و پس از چندی دستور کشتنش را داد. مرگ وی را به روش خفه کردن نوشته‌اند. پیکرش را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپردند. ورود به آرامگاه وی ممنوع و تنها با اجازه کتبی از سازمان میراث فرهنگی و گردشگری میسر است.



لطفعلی خان در فرهنگ توده

از آنجا که لطفعلی خان دارای ویژگیهای همه‌پسندی چون زیبایی، دلاوری، تسلیم ناپذیری و ایستادگی بیش از اندازه داشت و با دغاکاریها و بداقبالی و ناکامی و سرانجام شکنجه ددمنشانه و مرگ رودر رو شده بود در نزد مردم به شخصیتی افسانه‌ای همچون چهره‌های شاهنامه‌ای تبدیل شده‌است. برای او تصنیفهایی سروده شده‌است که در دل مردم زنده مانده و جهانگردان نیز حتی از آنها یاد کرده‌اند. بخشی از یکی از این تصنیفها را که در میان کرمانیان ساخته شده و مردم سالها آن را می‌خواندند در زیر می‌آید:

هر دم صدای نی میاد
آواز پی در پی میاد

لطفعلی خانَم کی میاد؟
روح و روانم کی میاد؟


امروزه نام لطفعلی خان در برخی شهرها بر خیابانهایی نهاده شده‌است، به ویژه در شیراز خیابانی به نام او نامگذاری شده‌است.

ژنرال مایکس انگلیسی در مورد لطفعلی خان چنین می‌گوید: شهریار جوان زند... از دروغ و وعده‌های پوچ بیزار بود و جز به صداقت و مردانگی مسلکی نداشت و هرگز به دروغ از کسی دلجویی نمی‌کرد. همین ویژگی‌های نیکو باعث شد تا خانواده‌های بزرگ از پشتیبانی او دست بکشند.
     
  
مرد

 
مشاهیر و شخصیت های لک



رضاخان (رضاشاه پهلوی)

رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی (ربیع‌الاول ۱۲۹۵ هجری قمری) در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش داداش بیک، سرهنگ فوج سوادکوه بوده است و پدران او نیز نظامی بوده اند. و مادرش نوش‌آفرین نیز اهل تهران بود.
اصل و نصب رضا شاه بر می گردد به مردم لک زبان الشتر که جدش در فوج نادر شاه گم شده و از خراسان راهی الاشت که هم نام الشتر می باشد می شود(کیوان پهلوان - رضاشاه از الشتر تا الاشت). پس از مرگ پدرش در چهل روزگی وی، با مادرش برای پیوستن به دایی خود به تهران آمد. در این سفر رضای نوزاد به شدت بیمار شد و حتی برای یک شب اورا مرده پنداشتند. و با مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی می کردند. او در نوجوانی سرکش و زورگو بود و همسالنش از هیکل تنومند او می ترسیدند.

در سن ۱۲ سالگی یا بیشتر توسط ابوالحسن خان سرتیپ (صمصام) از بستگان خود وارد فوج سوادکوه (از ابواجمعی علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم) و تابین (سرباز) شد. سال ۱۲۷۵ خورشیدی (۱۳۱۳ هجری قمری) پس از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه برای نگاهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده می‌شود. وی در دوران خدمت در قزاقخانه به سرعت رشد کرد و در سال ۱۲۸۰ خورشیدی (۱۳۱۸ هجری قمری)، به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی بهوکیل‌باشی گروهان شصت تیر منصوب شد. گروهان شصت‌تیری که رضاشاه آینده به فرماندهی آن رسید نخستین گروهان شصت‌تیرانداز در ایران بود که در محاصره تبریز نیز در دورهٔ استبداد کوچک همراه بود. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسل‌های ماکسیم آن زمان، به رضا ماکسیم معروف شد.

پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۷ خورشیدی به همراه گروه محافظین عین‌الدوله که تبعید می‌شد، به فریمان فرستاده شد. رضاخان به عین‌الدوله نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت.

در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورشها و قیامهای محلی بهزنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد. سپس با درجهیاوری(سرهنگی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.

نخست‌وزیری

سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملا کشور را به رضاخان سپرد. رضاخان در این مدت پایه های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت.

پادشاهی
پس از خروج احمدشاه، عوامل رضاخان اندیشه الغای سلطنت و رئیس ‌جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیان با شکست روبرو شد.

بالاخره نمایندگان مجلس پنجم‌ شورای‌ ملی‌ با فشارهای سردار سپه در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحده‌ای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت‌ موقت‌ «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای ‌رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. سپس با تشکیل یک مجلس‌ موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران‌ به‌ «آقای رضا پهلوی» واگذار شد. مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.

«در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس شورای ملی حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. هنگامی که رضا شاه پهلوی بر مسند پادشاهی نشست، جهان در میانه دو جنگ جهانی نفسی می‌کشید. رضاشاه پهلوی، برنامه گسترده‌ای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. ایران فاقد نظام اداری، ارتش منسجم، راه، نظام بانکی و اقتصادی مدرن بود و شیوه ملوک‌الطوایفی جایی برای قدرت مرکزی نگذاشته بود.

برنامه‌های توسعه کشور
در عین حال در راستای برنامهٔ گسترده‌ای که برای سامان اداری و اقتصادی کشور در سر داشت، برای نوسازی ساخت فرسوده جامعه ایران کارهای فروانی کرد که برخی از مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

* یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران
* فرستادن دانشجویان ایرانی به خارج جهت تحصیل
* پایه‌گذاری بانک ملی ایران
* ساخت راه‌آهن سراسری ایران
* جاده‌سازی در سراسر کشور؛ از مهم‌ترین ودشوارترین می‌توان جاده چالوس و فیروز کوه را نام برد.
* لغو کاپیتولاسیون
* کشف حجاب
* تأسیس رادیو و خبرگزاری پارس
* تأسیس دانشگاه تهران
* گسترش صنایع
* تأسیس فرهنگستان ایران
* جایگزین کردن تقویم خورشیدی جلالی بجای تقویم هجری قمری به‌عنوان تقویم رسمی ایران


تبعید و مرگ

پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد

«ممکن است اعلی حضرت لطفا از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلی حضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد.»

رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمتهند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت. روز ۴ مرداد ۱۳۲۳ در همان شهر چشم از جهان فروبست.
     
  
مرد

 
مشاهیر و شخصیت های لک



باباطاهر عریان

باباطاهر از دراویش اهل حق در منطقه دلفان لکستان بوده که در روستای زنگیوند نورآباد دلفان زیسته و پسری بنام محمود داشته است.
طاهر در آن قریه مکتبخانه ای داشته و به تدریس مشغول بوده است. منطقه ییلاقی طاهر، روستای نامبرده که در دامنه گرین میباشد و منطقه قشلاقی آن بزرگ در خرم آباد بود و در خرم آباد خانقاهی داشته است که در محل تجمع مریدان این عارف بوده است. باباطاهر عریان در نورآباد دلفان متولد، در همدان زیسته و در خرم آباد رحلت مینماید.

بیتی لکی از باباطاهر عریان:

م دُریشم لکم اعجاز دیرم / م دوسی چوی خُشین دمساز دیرم
من درویشم لک هستم اعجاز دارم/ من دوستی چون-مثل شاه یا خان لرستان دارم

مه معشوقی و نام فاطمه لُر / صنوبر قامت و پرناز دیرم
من معشوقی به نام فاطمه لُر / صنوبر قامت و پرناز دارم


مه طاهر ساکن پای گرینم(رشته کوهی در نورآباد و خرم آباد)
م(من) دُریش(درویش) مسلک و آگردرینم(آتش درون)

بوری(بیا) در باغ خواوم(خوابم) لحظه ای چند
که شاید وقت خواو روی تو بینم


در دوبیتی فوق چنان به نظر می رسد که عریان تخلص شاعر بوده این عارف عریانی خود را از هوای نفس میداند نه بیسوادی و کم مایگی که عریان بودن از هوای نفس،خود یکی از طریقه های عرفان میباشد.

باباطاهر ساکن همان قریه مذکور زنگی وند بود است. گویا در سال420ه.ق/9باباطاهر همراه یار و مراد خود شاه خشین هنگامی که از گردنه گاماسیاب حد فاصل نورآباد دلفان و شهرستان نهاوند همدان میگذرد و بقولی شاه خشین از دیده محو میگردد و یا در سرچشمه رودخانه گاماسیاب غرق میگردد.
عارف لک از این ماجرا سخت آزرده می شود دیدگانش خسته از سفیر ماتم،دیار خویش را ترک می کند و به همدان هجرت مینماید که پس از مدتی دوباره یاد یار تاب ایستادن در همدان را از ایشان میگیرد و با قدمهای خسته و دلی شکسته به خرم آباد برمیگردد و دارفانی را وداع می گوید.

مه(من) اژ(از) دامان هجران میگریزم
زشهر بیوفایان میگریزم

اژ(از)ای(این) ماتم سرا با پای عریان
بزون(بدان) تا خاک دلفان(یکی از شهرستان های لکستان) میگریزم
     
  
مرد

 
مشاهیر و شخصیت های لک



سردار یارمحمدخان کرمانشاهی

سردار یارمحمدخان زردلانی معروف به «یارمحمدخان کرمانشاهی» از فعالان مشروطه بود که در طی سال‌های 1287 تا 1289 خورشیدی در نبردهای سختی وازجمله در محاصره تبریز به یاری ستارخان و باقرخان شتافت.

وی بعداً به‌وسیله‎ عبدالحسین میرزا فرمانفرما حاکم کرمانشاه و عامل حکومت مرکزی در ۱۳ مهر ۱۲۹۱ ه.ش و در بازار مسقف کلوچه پز خانۀ کرمانشاه به قتل رسید.

تولد

یارمحمد کرمانشاهی فرزند میرزا محمد خان از خان های طایفه لک زردلان پشتکوه و بلقیس خانم از طایفهٔ لک باله وند در سال 1296 ه ق برابر با(1258 ه.ش) در کرمانشاه متولد شد. خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت،ودر نوجوانی به ورزش باستانی روی آورد و پس از مدتی اشتغال به کار آزاد در سبزه میدان کرمانشاه، درآغاز جوانی در توپخانه تیپ کرمانشاه استخدام شد و به رشادت واستحقاق به سرعت به درجهٔ نایبی رسید

فعالیت

وی با اندیشهٔ آزادیخواهی وارد کمیته غیرت کرمانشاه شد و در کنار عده‌ای از آزادیخواهان کرمانشاه مانند حاج آقا محمد مهدی، میرزا علی خان سرتیپ خانه خراب، ابوالفتح میرزا دولتشاهی و ... به فعالیت پرداخت. هنگام برخورد مشروطه خواهان و مستبدان در کرمانشاه، همراه دو هزار تن از آزادیخواهان در کنسولگری انگلستان در کرمانشاه (محل فعلی شهرداری) متحصن شد. پس از رفع تحصن همراه برادرخوانده اش، حسین خان کلاهی عازم تهران شد. در قم از به توپ بستن مجلس و اشغال تهران بدست قزاق‌های لیاخوف آگاه شد و از آنجا به تبریز رفت و به آزادیخواهان از جمله ستارخان و باقرخان پیوست.

محاصره تبریز

اولین نبردی که یارمحمد خان در آن شرکت داشت اردوکشی به مراغه و جنگ شرامین است که در ذیقعده ۱۳۲۶ ه.ق روی داد. مجاهدان در این نبرد شکست خوردند و یارمحمد خان و حسین خان توانستند از مهلکه نجات یابند و به تبریز برسند.

یارمحمد خان در ۲۱ محرم ۱۳۲۷ ه.ق در جنگ مجاهدان با مستبدان شرکت کرد و در حالی که سردستگی جمعی از آزادیخواهان را داشت به اردوگاه شجاع الدوله حمله کرد و تلفاتی به دشمن وارد کرد. یارمحمد خان در ماه صفر ۱۳۲۷ ه.ق در جنگ حکم آباد شرکت داشت و در این نبرد شجاعت و لیاقت از خود نشان داد و از سوی انجمن ایالتی مورد تقدیر قرار گرفت. در جنگ آناخاتون از ناحیهٔ پا زخمی شد ولی جنگ به سود آزادیخواهان خاتمه یافت. در ۷ ربیع الاول ۱۳۲۸ ه.ق و پس از سرکوب مستبدان و استقرار مشروطه، به همراه ستارخان و باقر خان و ۱۰۰ سوار دیگر به تهران آمد.

مشروطه

پس از استقرار مشروطه اختلاف بینش‌های سیاسی منجر به پیدایش احزاب مختلف شد که مهمترین آن‌ها حزب دموکرات و اعتدالیون بود. ستارخان به اعتدالیون نزدیک شد و یارمحمد خان کرمانشاهی به دموکرات‌ها پیوست.

در آغاز سال ۱۲۹۰ ش. سپهدار به عنوان رئیس الوزرا منصوب شد او که از اعتدالیون بود ابتدا به کینه جویی از حیدرخان عمو اوغلو و یارمحمد خان برخاست. از اینرو یارمحمدخان شب اول فروردین ۱۲۹۰ ش. به دستور وی بازداشت شد. پس از دو هفته روز ۱۳ فروردین ۱۲۹۰ ه ش. حکم تبعیدش از ایران صادر شد.آنها قصد داشتند او را از طریق کرمانشاه به عراق اعزام نمایند.هنگام انتقالش از کرمانشاه مردم به هواداری وی برخاستند و با زور او را آزاد کردند. سپس انجمن ولایتی و مردم طی تلگرافهای بسیار، لغو تبعید واقامت یارمحمد خان در کرمانشاه را خواستار شدند و دولت ناچار آن را پذیرفت.

مرگ

هنگامی که سپاه فرمانفرما از سنندج به سوی کرمانشاه حرکت کرد، یارمحمد خان و به دنبال او سالارالدوله نیز از کرمانشاه به طرف سنندج رفتند، ولی دو سپاه به هم برخورد نکردند و فرمانفرما به کرمانشاه رسید و درالحکومه مستقر شد. یارمحمد خان و سالارالدوله به دیگر سپاهی فراهم کرده و از سنندج به طرف کرمانشاه حرکت کردند. ساعت حدود ۱۰ صبح یارمحمدخان زیر سقف پوشیدهٔ بازار کلوچه پزها مشغول رایزنی برای حملهٔ نهایی بود که تیری از یکی از سوراخ‌های سقف بازار شلیک شد و یکی از همراهان سردار به زمین افتاد. یارمحمد خان برای ردیابی مسیر گلوله سرش را بالا آورد و تیر دوم به صورت او شلیک شد و وی را کشت.
با كشته شدن ايشان وكيل جوانرود همچنان به مقاومت در مقابل ارگ دولتي پرداخت. طولي نكشيد كه وي و تعداد زيادي از همرزمانش نيز كشته شدند و با اين امر جنگ به سود دولت خاتمه یافت و خاندان یار محمد خان پس از مرگ او به نقطه نامعلومی در اطراف قزوین تبعید شدند.

مدفن

جنازهٔ وی در گورستان قدیمی شهر کرمانشاه دفن شد. اکنون این گورستان خراب گشته، ولی قبر سردار یارمحمد کرمانشاهی در مکانی مشخص در انبار ادارهٔ نقلیهٔ بهداری در خیابان نقلیه شهر کرمانشاه باقی مانده است.
     
  
مرد

 
مشاهیر و شخصیت های لک



کیومرث امیری کله جوبی(لک امیر)

کیومرث امیری کله جوبی متخلص به لک امیر را مردم خطه غرب کشور همگی کم و بیش به خوبی می شناسند و سخت مجذوب و مشتاق اشعار و آثار بکر و زیبای این نویسنده و شاعر توانا و دلسوخته سرزمینمان که اشعارش را به زبان لکی سروده است، هستند.

چند سالی است که لکستان نوای شیرین و جدید یک سراینده و دکلمه گوی لک را می شنود. هنرمندی توانا که عاشق تاریخ و هویت خویش است این هنرمند و محقق و شاعر توانمند آقای کیومرث امیری کله جویی ملقب به لک امیر است. لک امیر با شعر لکی بی ستیون مه نی نه ووین در قلب مردم کردستان و غرب کشور بویژه در لکستان جای گرفت.

امیری کله‌جوبی سال ۱۳۳۸ در روستای کله‌جوب بخش فیروزآباد از توابع کرمانشاه به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی راهی شهر کرمانشاه شد. او در کرمانشاه با مشکلات فراوان تحصیلاتش را تا سطح دیپلم در رشته‌ی ادبیات ادامه داد. سپس وارد دانشگاه شد ولی به دلیل مشکلات، دانشگاه را نیمه‌تمام رها کرد. از وی تا کنون چهار کتاب با عناوین "مرثیه‌ای برای تو"، "گورستان یخ‌زده" (هر دو مجموعه قصه می‌باشند)، "دیوان شعر خریوه" به زبان لکی و "افسانه‌های لکی" به چاپ رسیده‌است.
امیر‌ی علاوه بر نویسندگی....روزنامه‌نگاری با تجربه و شناخته شده نیز می‌باشد. وی مدت ۱۲ سال به عنوان خبرنگار رسمی روزنامه‌‌ی کیهان در کرمانشاه فعالیت چشم‌گیری داشته و در بسیاری از نشریات محلی و سراسری نیز قلم زده‌است. علاوه‌ بر این فعالیت‌ها، امیری در فیلم‌نامه‌نویسی نیز سال‌ها فعالیت داشته، تحقیق و نویسندگی مجموعه‌ی سریال"سیمره رود بی‌بازگشت" که صدا و سیمای مرکز کرمانشاه آن را تهیه کرده و بارها از شبکه‌های مختلف کشور پخش گردید، از جمله آثار ماندگار امیری کله‌جوبی است. آن‌چه بیش‌تر از همه‌ نام کیومرث امیری کله‌جوبی(لک‌امیر) را بر سر زبان‌ها انداخته است، شعر"بی‌سیتیون مه‌نی نه‌ووین" و چندین قطعه شعر دیگر به زبان لکی است که او برای نخستین‌بار در تاریخ شعر لکی به شیوه‌ی حرفه‌ای دکلمه نموده‌است. این شعر موج عظیمی از جر و بحث‌ها و شایعات را در خصوص این شاعر مردمی به راه انداخت. امیری‌کله‌جوبی پژوهش‌گر توانایی است که بیش‌تر دغدغه‌ی ذهنی خود را تحقیقات گسترده‌ای می‌داند که در خصوص قوم لک انجام داده‌است.

در اینجا قسمتی از مصاحبه لک امیر با نشریه سیمره را می خوانیم :

-آقای امیری برخی از آثار شما گواه این است که درباره‌ی تاریخ تحقیقات گسترده‌ای انجام داده‌اید بنابراین می‌توان گفت شما قبل از هر چیز یک پژوهشگر هستید تا مثلاً یک روزنامه‌نگار یا شاعر، بفرمایید دامنه‌ی تحقیقاتی که تا کنون انجام داده‌اید به کجا رسیده‌است؟ من بیش‌تر در خصوص تاریخ لک‌ها تحقیق می‌کنم. نخست این‌که باید عرض کنم این گوشه‌ی از تاریخ سرزمینمان متاسفانه با کمبود شدید منابع مکتوب روبه‌رو است، در حالی که اقیانوس بی‌کران و دست‌نخورده‌ای است که عمق و گستره‌ی آن بیش از حد تصور است و بعد هم این‌که بی‌تردید عمده‌ی مشکل فرهنگی مردم ما بی‌اطلاعی از تاریخ سرزمین‌شان است. ناآگاهی از تاریخ در حقیقت ناآگاهی از هویت خویشتن خویش است. بیچاره‌ترین مردمان کسانی هستند که از تاریخ و سرنوشت و در نتیجه هویت خود بی‌اطلاع‌اند. درد بی‌اطلاعی از سرنوشت و بیماری بی‌هویتی از آن دست درد و بیماری‌هاست که انسان را تا خط آخر بدبختی و ذلت سوق می‌دهد. من علاقه‌ی زیادی به تاریخ، خصوصاً تاریخ سرزمینم دارم، البته نمی‌توانم ادعا کنم یک مورخ حرفه‌ای هستم. اما تحقیقات زیادی در باره‌ی تاریخ ایران و زادگاهم یعنی منطقه‌ی لک‌نشین دره‌ی مهرگان(سیمره) انجام داده‌ام و باید عرض کنم چون در این مورد متاسفانه هیچ تحقیق جامعه‌‌ای تاکنون انجام نشده‌است، به نکات بکر و تازه و قابل توجه‌ای در تاریخ دست پیدا کرده‌ام، ولی گویی هنوز هم‌ دستی‌ در کار است که نمی‌خواهد به این واقعیت‌های تاریخی گوش فرا دهد. در تحقیقاتی که در تنهایی و انزوای صرف انجام داده‌ام به این نتیجه رسیده‌ایم که سرزمین ایران یکی از مظلوم‌ترین سرزمین‌های جهان و مردم ایران از ستم‌دیده‌ترین مردمان دنیا در طول تاریخ بشرند. مظلوم‌تر از ایران، منطقه‌ی بومیان دره‌ی مهرگان(سیمره) یعنی همین حوزه‌ای که لک‌ها در آن ساکن‌اند، می‌باشد. مظلومیت‌هایی که اگر با دقت آن را در اوراق تاریخ دنبال کنی چه بسا کارت به نیهیلیسم و حتا دیوانگی هم بکشد. می‌خواهم فقط اشاره‌ای‌ به عمق فاجعه کرده‌باشم، در این‌جا با توجه به گستره‌‌ی نشریه‌ی شما نمی‌خواهم درباره‌‌ی تاریخ پر فراز و نشیب و رنج‌آور ایران‌زمین بحثی به میان بیاورم و ناچار اشاراتی به تاریخ خطه‌ی مهرگان‌کده(سیمره) خواهیم داشت و امیدوارم بتوانم شما را در تهیه‌ی مصاحبه‌تان یاری کرده و حق مطلب را نیز تا حدودی ادا کرده‌باشم. توجه داشته‌باشید، بومیان دره‌ی مهرگان را برای نخستین‌بار این‌جانب باب کردم. منظور از بومیان دره‌ی مهرگان قوم لک، ساکن در حواشی رودخانه‌ی سیمره هستند که از قرن‌ها پیش تاکنون در این منطقه زیسته‌اند. -ببخشید، یعنی چنین واژه‌هایی را شما خودتان ابداع نموده‌اید؟ خیر، من این واژه‌ها را از اوراق تاریخ بیرون کشیده‌ام. این واقعیت‌ها در منابع تاریخ منطقه وجود دارد. ببینید، ما امروز سیمره را فقط به عنوان نام یک رودخانه می‌شناسیم. حال آن‌که سیمره نام منطقه‌ای است دره مانند که از کوه چهل‌کودک یا چهل نابالغان در نهاوند از استان همدان آغاز و تا دره‌شهر و آبدانان در استان ایلام امتداد می‌یابد. تمامی حاشیه‌های این رودخانه در کوه و دره‌ها و دشت و دمن‌های این دره‌ی باستانی آثار تمدن‌های گوناگونی نهفته است که این خود گویای جریان زندگی مستمر از قرن‌ها پیش تا کنون در این نقطه از سرزمین‌مان ایران می‌باشد. به طور خلاصه آن‌چه از آثار به جا مانده در دره‌ی سیمره موجود می‌باشد گویای آن است گروهی بشر که در دوران غارنشینی در غارهای موجود در کوه‌های پراو و بی‌ستون مانند غار خر، مرخریل و... می‌زیستند. پس از کشف کشاورزی از این غارها خارج شده و به کناره‌های رودخانه‌ی سیمره و سرچشمه‌های آن برای کار کشاورزی روی آوردند و نخستین تمدن خود را هم‌زمان با چهار تمدن بزرگ جهان که در کنار رودخانه‌ها به وجود آمدند، پایه‌ریزی کردند و در این خطه ماندگار شدند. چنان‌چه ما این گروه را با توجه به آثار تاریخی فراوان دیگری که موجود و مرتبط با این امر می‌باشد، قوم لک بدانیم، پس این نتیجه حاصل می‌شود که نخستین ساکنان این دره، بومیان آن هستند و چون نام این دره قبل از حمله‌ی اعراب به ایران، دره‌ی مهرگان یا مهران‌کده یا مهران قذف بوده پس ساکنان این دره را بومیان دره‌ی مهرگان می‌نامیم و سپس دوره‌های بعد را نیز مورد دقت قرار خواهیم داد، خوب بعد آریایی‌ها به ایران مهاجرت می‌کنند و سپس بحران‌های بعدی و همین‌طور که پیش می‌رویم، آثار و عوامل به جا مانده در دره‌‌ی سیمره این واقعیت را برای ما آشکار می‌کند که ساکنان این دره همین قومی هستند که از ابتدا در آن ساکن بوده‌اند. این امر را به زبان، فرهنگ، داشته‌ها، خوی و خصلت‌ها، آثار و بقایای به‌جا مانده‌ی موجود و بسیاری واقعیت‌های دیگر در این خطه و در میان این قوم به سهولت نشان می‌دهد. - ببخشید با توجه به اظهارات جناب‌عالی پس تکلیف این که می‌گویند نخستین اقوام ایرانی را اقوام مهاجر آریایی تشکیل می‌دهند، چه می‌شود؟ درست است و هیچ تناقضی در این موضوع پیش نمی‌آورد، ببینید زمانی که آریایی‌ها به سرزمین پهناور ایران مهاجرت می‌کنند، بی‌شک ایران و خصوصاً خطه‌ی سیمره خالی از سکنه نبوده‌است، جمعی از آن اقوام هم که به این نقطه آمده‌بودند در همسایگی با این بومیان با آن‌ها آمیخته و یکی شدند و روند زندگی ادامه یافت تا این‌که ساکنان این خطه که از سوی اقوام دیگری که در پشت کبیرکوه و در پهن‌دشت‌های شوش و خوزستان زندگی می‌کردند مورد حمله و هجوم‌های مکرر و ویرانگر قرار گرفتند و به همین خاطر ساکنان این منطقه برای مقابله با این قوم یا اقوام مهاجم تصمیم گرفتند یک اتحاد مشترک به وجود آورند که این اقدام آن‌ها منجر به تشکیل نخستین تشکیلات حکومتی مرکزی در این نقطه شد. آن‌ها برای مقابله با این مهاجمان رفتند سراغ شخصی خردمند و فاضل به نام (دیااکو) که در تاریخ از وی به عنوان شخصی عادل و پاک‌سرشت یاد می‌شود و آن شخص فرزانه را که در شرق دشت نیشا(ماهیدشت) امروزی می‌زیست، به عنوان حاکم یا بزرگ و رئیس خود برگزیدند و با چنین اتحاد و تشکلی موفق شدند نخستین حکومت تشکیلاتی در این نقطه را به وجود آورند و با ایجاد چنین تشکیلاتی توانستند نه تنها آن قوم را شکست بدهند بلکه بر آن‌ها هم غلبه نمایند. -واژه‌ی سیمره از چه زمانی بر این منطقه اطلاق شده. آیا از ابتدا این منطقه سیمره نام داشته و یا نام دیگری داشته‌است؟ خیر. سیمره نامی است که اعراب بر این منطقه گذاشتند. نام نخست این منطقه مهرگان‌کده بوده و رودخانه‌ی سیمره نیز به "آوکنی"، "خواپ" و یا "خواسپ" اشتهار داشته ولی پس از حمله‌ی اعراب به ایران آن‌ها چنین نامی را بر این منطقه نهادند. گفته می‌شود عرب‌ها با دیدن دو قله‌ی موازی در کبیرکوه با طنز گفتند این قله‌ها به شکل دندان‌های (سیمره) است. سیمره زن معروفی در میان اعراب آن روزگار بوده و متاسفانه این نام یعنی سمیره یا سمیرا و ... در نهایت سیمره روی این منطقه ماندگار شد. -سرچشمه‌ی رودخانه‌ی سیمره کجاست و این رودخانه به کدام دریا می‌ریزد؟ سیمره به هیچ دریا و اقیانوسی نمی‌ریزد. سرچشمه‌های این رودخانه تشکیل شده‌است از رودخانه‌های گراب در روانسر، رازآور در کامیاران، مرگ در سرفیروزآباد که این سه رودخانه در شرق شهر کرمانشاه، رودخانه‌ی قره‌سو را به وجود می‌آورند و با ادامه‌ی جریان رودخانه‌ی قره‌سو، این رودخانه در دروفرمامان و در نقطه‌ای به نام دو‌آب با رودخانه‌ی گاماسیاب در هم می‌ریزند و رود سیمره را تشکیل می‌دهند. گاماسیاب نیز از رودخانه‌ای که از سراب چهل کودک در نهاوند سرچشمه می‌گیرد پس از آمیختن با رودخانه‌ی دینور آب تشکیل می‌شود. این پنج رودخانه سرچشمه‌ی رود بزرگ سیمره را تشکیل می‌دهند. سیمره پس از آن با عبور از میان کوه و صخره‌ها و دشت و دره‌های زیادی به طول تقریبی ۷۴۰ کیلومتر تا دره‌شهر امتداد می‌یابد و در مسیر راه خود با رودخانه‌های دایمی و فصلی زیادی مانند رودخانه‌ی کشکان در پل‌دختر و ده‌ها و بلکه صدها رود کوچک و بزرگ دیگر مسیر خود را به سوی دشت‌های دزفول ادامه می‌دهد و پس از آن با نام کرخه امتداد یافته و در نهایت هورالعظیم در کشور عراق را تشکیل می‌دهد. سیمره تنها رودخانه‌ای است که به هیچ دریا و یا اقیانوسی نمی‌ریزد. نام "سیمره رود بی‌بازگشت" بر سریالی که در سال ۱۳۷۶ در صدا و سیمای مرکز کرمانشاه ساخته شد، به همین مناسبت بوده‌است. -هجوم‌های زیادی مانند هجوم یونانیان، اعراب و ... به ایران صورت گرفته و اصلاً عده‌ای معتقدند که ساکنان هر سرزمینی بارها و بارها نابود شده و نژادها و اقوام دیگری جانشین آن‌ها شده‌است، چگونه این قوم طی این ویرانی‌ها و هجوم‌ها باز هم دوام آوردند و از بین نرفتند؟ آفرین! اتفاقاً به نکته‌ی بسیار جالبی اشاره کردید چرا که این یکی از آن نکات بسیار جالب و ویژگی بارز و منحصربه‌فرد ساکنان این دره است که آن‌ها چگونه مقاومت کردند، دوام آوردند و توانستند همه‌ی این هجوم‌ها را تاب بیاورند. درست است، این موضوعی که اشاره کردید در بسیاری از جاهای دنیا مصداق پیدا می‌کند، اما در این منطقه با توجه به ویژگی‌های منحصربفرد ایرانیان خصوصاً ساکنان این خطه که از اصیل‌ترین نژاد ایرانی محسوب می‌شدند و نیز با توجه به موقعیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی منطقه که بدان خواهم پرداخت شکل دیگری به خود می‌گیرد. هم‌اکنون نمونه‌ی بارز آن کشور مصر است. کشور مصر یکی از تمدن‌های بزرگ و از نخستین تمدن‌های چهارگانه‌ی بشری است که در کنار رودخانه‌ها به وجود آمدند، از چهار تمدن نخست در جهان یکی تمدن مصر بود که در کنار رود نیل شکل گرفت اما پس از هجوم اعراب چیزی از آن تمدن جز اهرام مصر باقی نماند. مصر اکنون یک کشور عربی تمام عیار است. اما تمدن ایران که حتا شدید‌تر از سرزمین مصر مورد هجوم اعراب واقع گردید، پایدار ماند. معروف است که از یک فرد مصری سوال می‌کنند چرا بعد از حمله‌ی اعراب به مصر تمدن مصر به کلی نابود شد حال آن‌که تمدن ایران مقاومت کرد و از بین نرفت او در جواب می‌گوید: به خاطر این‌که ایرانی‌ها فردوسی را داشتند. این موضوع بسیار قابل تعمق است و درست به سوال شما پاسخ می‌دهد. در منطقه‌ی مورد بحث ما یعنی دره‌ی مهرگان نخست این‌که مردمانی زندگی کرده و می‌کنند که از حیث روحیه مقاومت و پاسداری از مام وطن و شرف ملی خود در دنیا بی‌نظیرند. شما بی‌گمان تاریخ را خوانده‌اید. همین مردمان بودند که اسکندر مقدونی را در این نقطه زمین‌گیر کردند، تیمورلنگ از شهامت و دلاوری آن‌ها ناله سر می‌دهد و در قرن معاصر بزرگ‌ترین ضربات را همین مردم به روس‌ها و انگلیسی‌ها پس از جنگ دوم جهانی وارد کردند. ساکنان این منطقه اصیل‌ترین نژاد ایرانی هستند که از حیث ژنتیک، زبان، فرهنگ، و... اصالت و هویتشان دست‌نخورده باقی مانده‌است و دلیل آن هم وجود کوهستان‌های بزرگ و رشته‌کوه‌های پوشیده از جنگل زاگرس بوده. این مردمان چون اصولاً بیابانگرد و چادرنشین بودند با استفاده از مراتع و چراگاه‌ها و آب فراوان رودخانه‌ی سیمره و چشمه‌سارهای بی‌نظیر منطقه از هر حیث خودکفا بودند، یعنی با کشاورزی و دام‌پروری که شغل آبا اجدادی آن‌هاست توانسته‌اند مدت‌های طولانی در کوه‌ها پناه بگیرند بدون آن‌که محتاج به چیزی از بیرون از حلقه‌ی زندگی خود باشند. خوب که توجه می‌کنیم، می‌بینیم هرگاه مهاجمان به ایران یورش آوردند، مردم این منطقه با دلاوری و رشادت به مقابله‌ با آن‌ها پرداخته‌اند و زمانی که تاب مقاومت را از دست داده‌اند، به کوه‌ها که پناهگاه‌های امن و مطمئنی برای آن‌ها بوده عقب‌نشینی کرده و در دل کوه پناه گرفته‌اند و در همان حال به زندگی دام‌پروری و کشاورزی خود ادامه داده‌اند بدون آن‌که دشمن بتواند به سنگرهای آن‌ها در صخره‌های صعب‌العبور و جنگل‌های تنیده در هم منطقه راه پیدا کند. شیوه‌ی دیگر مقاومت این مردمان سنگ بر شکم خود بستن و قناعت و مقاومت در برابر گرسنگی و نداری و سختی‌های زندگی بوده‌است. البته از چنین روحیه و اتحاد ذاتی نیز برخوردارند که تکه نانی و کاسه‌ای آرد را در بین چهل خانوار به طور مساوی تقسیم کنند و به این شکل توانسته‌اند زبان، فرهنگ، نژاد، هویت و اقتصاد خودکفای خود را قرن‌ها در سکوت و انزوا حفظ کنند.


وی که سالهاست در کسوت خبرنگاری و گزارشگری در نشریات مختلف کشور قلم میزند، علاوه بر حرفه خبرنگاری که ماحصل آن چاپ صدها خبر و گزارش در نشریات مختلف کشور می باشد، نویسنده ای تواناست و خالق آثاری چون: مرثیه ای برای تو، گورستان یخ زده، دیوان خریوه و افسانه های لکی می باشد و دستی نیز در فیلمنامه نویسی دارد.

وی تحقیق و نویسندگی سریال 9 قسمتی سیمره رود بی بازگشت، بچه های انقلاب و ... که همگی توسط صدا و سیمای مرکز کرمانشاه تهیه و بارها از شبکه های متعدد سیما پخش شده اند را نیز بر عهده داشته است. (لک امیر) اخیراً با دکلمه بخشی از اشعارش چون: قصیده بیستون، سیمره، خلام ، لک لکستان و... به زبان لکی که با صدای خودش اجرا گردیده و برای نخستین بار است که در تاریخ قوم لک اتفاق می افتد توانسته است قلب افراد زیادی را تسخیر کند و اشعار او به عنوان بخشی از فولکلورقوم لک جلوه گر شود.

ایشان با اشعار بسیار زیبای خویش به زبان لکی نقش بسزایی در شناساندن فرهنگ قوم لک به تمام ایرانیان دارند.
     
  
مرد

 
شعر بسیار زیبا و ناسیونالیستی له کسانه که م(لکستان من)از لک امیر(کیومرث امیری)که در آن اسم تمام مناطق لک نشین ایران را آورده.



له کسانه که م له کسانه که م = ای لکستان من ، ای لکستان من
داخ دروش کریا چوی کوردسانه که م = داغ و دروش شده همچون کردستان من

سه رم بوه نه زر ت ما ل و میانه که م = سرم به فدایت خانه و کاشانه ام
ماوا و نیشتمان ئیل دودمانه که م = زیستگاه و جایگاه ایل و دودمان من

سه رزمین بی که س بی دره تانه که م = سرزمین بی کس و بی پناهم
سه ر دار په شو و په ریشانه که م = سردار سرگردان و پریشانم

باخ په ر چن گریا ریشی تلیاکه م = باغ پرچین سوخته و ریشه لهیده ام
کونه جامیان جامال سزیاکه م = کهن جایگاه و زیستگاه سوخته شده ام

چوی چرن داران ته ش ئه رن چیه که م = همچون جنگل انبوه آتش در افتاده ام
کان و که نیه ل کول حوشک بیه که م = همه ی رودخانه های (فصلی) و چشمه هایت خشکیده است

هه م نثر و هه م شعر نه نویسیریاکه م = نه نثر ها و نه شعرهای تو نوشته نشده است
حق پایمال بی زور ئه رن کریا که م = تو ای حق پایمال شده و تحت ستم قرار گرفته ام

سه داخمه ئه را پاچال گوم بیت = آه! افسوس برای افسانه های گم گشته ات
ده فتر و کتاوه ل کول ئه ی وویر چیت = دفتر و کتابهای فراموش شده ات

به لوی سان که لن ئاگر گرتیه که م = بلوط سان بزرگ آتش گرفته ام
بنه مال دودمان چاره سیه که م = بنیاد دودمان چاره سیاه من

شیر بی ئه نیش گوله گازه که م = شیر بی باک و گلوله خورده ام
هه م دل هه م زوون ساز و رازه که م = هم دل و هم زبان ساز و رازهای من

بومه خر دوانزه قرن تاریخ بی کینه = فدای دوازده قرن تاریخ به دور از کینه ات
ئه ژ چیا گودین تا چیا خه زینه ت = از تپه گودین تا تپه خزینه ات ( دو محل بزرگ باستانی در لکستان)

هه ر هاوارمه پی پایمال بین حه قت = مدام در فغانم برای پایمال شدن حق تو
سه ر مالمه فدای دوران مه فره غت = سر و مالم به فدای دوران مفرغت

سه چوی بکه م وولات مهرگانه که م = بس، چه کار کنم سرزمین مهرگان من
سه رای سه رزه مین ئاگرانه که م = سرای سرزمین آتشگاهای من؟

جه فا ئه رن چی ووه بی تاوانه که م = جفاها بر تو رفته از بی تقصیری
حومید و هه مته زار فره گرانه که م = امید و آرزوی بسیار بزرگ من تویی

سه ر و مالمه فدات هوز باوانه که م = سر و مالم فدای تو باد آبادی اجدادم
برا لفانی لورسانه که م = تو برادر دو قلوی لرستان هستی

یاد و یادگار عهد باستانه که م = تو یاد و یادگاری از عهد باستانی
چو برا هام پشت کوردسانه که م = تو حامی و برادر جان بر کف کردستان هستی

باوانه که م که س چوی تو بی ماوا نماو = خانه ی پدری ام، هیچ کس مانند تو بی خانمان نمی گردد.
چوی یاهو خه ریوو بی په ناه نماو = چون یاکریم غریب بی پناه نمی شود

هویچ خه لکی وویتور سامان سا نماو = هیچ خلکی به این شکل بی سامان نشده
ووه بی حه ق به شی له کسان نماو = چون لکستان بی حق و حقوق و بی سهم و فقیر نشده است

سه رم بوه خر ئه ی هناسی بریاته = سرم به فدای نفس بریده ات باد
کوره ل چوی شمشیر زاخاو دریاته = پسران چون شمشیر صیقل خورده ات

دته ل کلانتر هراتی لارت = دختران بزرگ منشت با سربند کج و غرور آفرینت
کورپه ل شیرین دانکه ی ئه نارت = کودکان چون دانه های انار زیبایت

ئیل بختیاری ووه گروت بو = ایل بختیاری هدیه تو باد
فدای جه به روت خه فه و خوت بو = فدای جبروت خف و خوابیده ات باد

هه رچی درمه خر ساز چه مه رت بو = هر چه دارم به فدای ساز چمری تو
ئیله ل تار و مار شهر ووه ده رت بو = فدای ایلهای تار و مار و از ماوا بیرون رانده ات باد

سه ر و مالم کول ووه خر سه رت بو = سر و مالم همه به فدای سر تو باد
فدای ره نگینی که ش و که مه رت بو = به فدای زیبایی کش و کمرهای تو باد

رودبار و مه نجیل تا خاک گولسان = رودبار و منجیل تا خاک گلستان
له که ل بی په ناه که ویر خوراسان = لکهای بی پناه در کویر خراسان

ئیلات خه ریک ووه قه زوین کووت = ایلهای غریب و گرد آمده ات در قزوین
شهره ده ر کریال ووه وویمه روت = از ماوا و مسکن خود رانده شده هایت که در فغانند

من هه رگیونی درم گیونمه خرت بو = من تنها جانی دارم، جانم به فدایت
فدای یی تالی ئه ژ کاکولت بو = به فدای یک تار موی سر تو باد

عهد بو له کسان گیونم فدات که م = عهد باشد ای لکستان جانم را فدای تو کنم
ووه فدای ژاری خه لک بی په نات که م = به فدای نداری و فقیری خلق بی پناهت کنم

بچمه سیفارا خو ئه ندیشه که م = به فکر فرو روم و خوب بیاندیشم
منیژ چوی دیاکو عدل پیشه که م = من هم مانند دیاکو عدل و داد پیشه خود نمایم

خه لک خه ووردار که م ئه ژکه چه و رو = خلایق را آگاه کنم از کوچک و بزرگ
هه رکه س نیشانی ئه ژ قوم ماد دارو = هر آن کس که نشانی از دودمان ماد دارد

کر داود کاو سوار بایژمو چوار دورت = خط داود سواره را پیرامونت بکشم
کو که م جووانه ل کول روسم تورت = جوانهای به سان رستم تو را دعوت کنم

ئاگر ئا تشگال دوواره گیس ده م = آتش آتشگاههایت را دوباره روشن کنم
هه رچی ناحه قه خاپیر و نیس که م = هر آنچه نارواست همه را از بین ببرم

بومه میر میته ر قاپی درانه ت = بشوم نگبهان وفا دار و دائمی دروازه ی بزرگت
ئه ژ نو بسازم بنا و به هانه ت = دوباره خواستگاه و بنایت را بسازم

ئیووان مه داین ئه ژ نو بسازم = ایوان مدائن را دوباره بنا نمایم
ری ره سم مهرووه رزی کول ووه جا بارم = راه و رسم مهر ورزی را تمام وکمال به جای آورم

جه شن مهر گان ئه ژ نو بر پا که م = جشن مهرگان را دوباره رایج نمایم
خاکت ووه میدان چوپی و چوگان که م = خاک تو را میدانی کنم برای برپایی رقص و چوگان بازی

بچمه رومشکو ساز ولی بارم = بروم از رومشکان ساز ودهل بیاورم
خه م خوسه خه لکان ووه خاک بسپارم = غم و غصه های خلقها را با آن بمیرانم

دیار دینه ووه ر ئه ژ نو ئاباد که م = منطقه دینور را دوباره آباد نمایم
مه ردم پایره ووه ن خوشحال و شاد که م = مردم پایروند را شاد و خوشحال کنم

ووه بان کوی بیستون ئاگری پا که م = بر بلندای کوه بیستون آتشی برافروزم
جور سته م گران کول به ر ملا که م = ظلمهای همه ی ستمکران را بر ملا کنم

جه م نه زری بتیون ئه ر سولتان بنم = جمع نذر داوودی را در سلطان برگزار نمایم
خه لک یارسان کولان بچرم = خلق یارسان را همه بدان دعوت کنم

سراوو سه حنه کول گول واران که م = سراب صحنه را گلباران کنم
ناهید که نگاور رووه باش شاران که م =آناهیتا شهر کنگاور را بهترین شهرها کنم

سراوو نهاوه ن خو و ره نگین که م = سراب نهاوند را خوشگل و زیبا نمایم
یانه کول ووه خر عشق شیرین که م = همه ی اینها را فدای عشق شیرین نمایم

ئه ی خاک ئه له شته ر تاک نیور ئاوا = از خاک الشتر تا نورآباد
گولریزان بکه م تا خود خورم ئاوا = گلریزان کنم تا دل خرم آباد

سوزلی بنم ووه نام راس هه رسین = بزم ساز ودهل در وسط هرسین برپا کنم
وعده گیران که م تا پاچه گه رین = تا حواشی کوه گرین را همه دعوت کنم

کراس مه خمه ل کوی چه پال چه پال که م = پیراهن مخمل کوه را قسمت قسمت نمایم
هه رچه پال سویری باوان یه ی مال که م = هر قسمت سرخ آن را پاداش به یک منزل دهم

بچمه جاله ن وولات سریلان = بروم جلالوند ولایت سریلان
ئه لا هوز مانه ن تا پاچه ی ئاوران = آن سوی عثمانوند تا کوهپایه های آهوران

دورو و کاکا وه ن وورو چه م چه مال = درود فرامان و کاکاوند به سمت چمچمال
خه لک له کسان گشت بگردم مال مال = خلق لکستان را خانه به خانه همگی سر بزنم

باله ن زه ردلال تا خاک هولیران = بالوند و زردلان تا خاک هلیلان
جارو و جورو که م سیمره و که شکان = جارو و لایروبی نمایم رودخانه های سیمره و کشکان را

ته ریان و کویشت تا مه رز ئو دالان = طرهان و کوهدشت تا مرز ابدالان
به دره و ده ره شهر تا گ ئابدانان = بدره و دره شهر تا آبدانان

تاریخ سیمره دواره واز که م = تاریخ سیمره (دره ی مهرگان) را دوباره بگشایم
له کسان پر ئه ی ساز و ئاواز که م = لکستان را از ساز و آواز انباشته کنم

سر باش وولاته ل له کسانه که م = بهترین میان همه ی ولایات، ای لکستان من
بی بش بی برات بی ئو ستانه که م = بی سهم و بی خلعت بی استان من

شه رت بو ووه کول مان حه قت بسینیم = عهد که همگی دست به دست هم داده حق تو را باز ستانیم
تا گ یه ئو دوما خار و ژار نه مینیم = تا از این پس خوار و بیچاره نباشیم

جن و جنیان بن کول تله سم کیم = جن و جن صفتان را گرفتار نمائیم
چوی یه ک بین ووه خاک له کسان ره سم کیم = یکسانی را در خاک لکستان مرسوم کنیم

کار سونی بکیم دیوو و ده د بچن = کارستانی کنیم که دیو و ددها ناگزیر به فرار شوند
وولات له کسان کول نو نوار بون = تا ولایت لکستان همگی لباسهای نو و زیبا بر تن کنند

ره سم سوار سوار ئه ژ نو بنا کیم = رسوم سوارکاری را دوباره رواج دهیم
ئه را ژیاینت گیونمان فدا کیم = برای زنده ماندنت جان خود را فدا کنیم

بکیمته سه رگول باش شاره ل جا هان = تو را بهترین شهر دنیا کنیم
له کسان بدروشی ووه نام راس ئیران = انگونه که لکستان بدرخشد در مرکز ایران زمین


لک امیر(کیومرث امیری کله جویی)
     
  
مرد

 
قصیده لکی بیستون با ترجمه ی فارسی


بی سیتیون مه نی نه ووین ئای داخیسان هاتیمه = بیستون مانده نباشی از داغستان آمده ام
له ک خوینیاواریکیم وه حاوال ییرسان هاتیمه = لک تهمت خورده ای هستم، آمده ام از شما سوالاتی بکنم.

بی سیتیون شیرن کوووی ئای ئارمه نی لامه سووه = بی ستیون شیرین کجاست آن ارمنی لامدهب؟
ئه نازار بی هوو که ره ئه پرچ پو بیریا بی سووه= آن عزیز رها شده، آن گیسو بریده ی آزاده.

بی سیتیون گیان فیردوسی ئه مه رد دانای با ئادووه= بیستیون تو را به جان فردوسی آن مرد خردمند ادیب سوگند می دهم.
یا گه پ شیرین مه رن بیی ئه قاتل گیان خوسروه= از شیرین برایم بگو، از او که باعث جان خسرو پرویز شد.

فه ره نگیس و سیاوه ش، راز ئیشقان کی ئایشتو ده شت= راز عشق فرنگیس و سیاووش را چه کسی برملا کرد؟
تون ئای حور نازاره خوین سیاوه ش کی کیردی ته شت= تو را به این نور خورشید گرامی سوگند می دهم خون سیاوش را چه کسی در تشت کرد؟

ئه کاو سوواره کی بی خوین بیژن ئای خدا سه نی= آن سوار بر اسب آبی کی بود که خون بیژن را ا زخدا گرفت؟
ئای گیوو ئه لف چه مه کیه ئاخینکه ته ریفه مه نی= این گیو الف چشم کیست که این همه از او تعریف می کنند؟

بی سیتیون سه رمه نه زریت سه رداره ل ئیران چوی کوشیان= بی ستون سرم فدایت سرداران ایران چگونه کشته شدند؟
ته خت و به خت هوز ساسانی چووی خاپیر بی کی چوی چان= تخت و بخت ساسانی ها چگونه نابود شد و چه کسی از میان برد؟

بی سیتون وه خیرت بام مه رز وویلات ئاگران ها کو= بیستون قربانت شوم مرز کشور آتش ها کجاست؟
جام جیهان بووین کووی باج و خیراج ئیران ها کو= جام جهان بین کو باج و خراج ایران کجاست؟

ئاوستای زه رتوشت ها کو گوفتار پیندار یاد بیگرمی= اوستای زرتشت کجاست کفتار و پندارش را یاد بگیرم
په ره په ره بیخونمی وه ده نگ هوره ووا بیچیرمی= برگ برگ آن را بخوانم و آن را با نوای (هوره) بخوانم.

ده س خه ت نه کیسا کامه تا وه دیده و دیل بیخونمی = دستخط نکیسا کدام است تا آن را با دل و دیده بخوانم
می سازه نیمامه مه ی تا وه ختی توینمه بیژه نمی= من ساز نیما را می خواهم تا وقتی که توان دارم آن را بنوازم

بی ستیوین شاوارا شویمه روژیم شووه و شووم شووه= بیستون شبهایم شوم است روزهایم شوم و شبهایم هم شوم است
مانی و مه زده ک کوون ئه دو ئاوسای مه رتووه= مانی و مزدک کجایند آن دو استاد مکتب.

بی سیتون ده رته کولیم نه نینی حیساو دورشتی= بی ستون دردت به جانم حمل بر گستاخیم نکنی
ئای گه پ شاهنامه چووینه روسه م ئارا سویراو کوشتی= حکایت این داستان شاهنامه چیست، رستم چرا سهراب را کشت؟

شیرویه باووی کوشتی و هه ژده بیرای ئارا ژه نی= شیرویه پدرش و هیجده برادرش را به خاطر یک زن کشت
گه نی ئه تیفه رویه ریشی ئیرانم ئاژ بیخ که نی= بی لیاقتی آن تفو بر روی شده ریشه ایران را از بیخ و بن درآورد

بی سیتون تو ئه خدای ئا زه ت ئای شان ئیران سه نی= بیستون تو را به آن خدایی که بزرگی را از دوش ایران برداشت
فراد چووی وه ئیشق شیرن که ش و که مه ر تو گیشت که نی= فرهاد چگونه برای عشق به شیرین کش و کمرهای تو را کند؟

بی سیتون قوباد کووی کوچین کویار و مازیار= بیستون قباد کجاست کوهیار و مازیار کجا رفتند؟
ئای هه مکه کوره ل خووه بی سیتون کی کیشان ئو دار= بیستون این همه پسران خوب را چه کسی بر دار کرد

ئه تاو ته وه ره کان کوریشه چوی ئاژ بین چی تو خودا= آن همه قدرت و والایی کورش چگونه از میان رفت؟
ئایوان که سرا کووی چوی هویچ نه مه نی سیر ئه ر جا= تاق کسرا کو چگونه چیزی از آن باقی نمانده است؟

بی سیتوین بابه ک کووی ئه خورم دین بیره ق سویره= بیستون بابک کجاست آن خرم دین با پرچم سرخ
خیره ت یه قوب لیس کوچی ئه ئیرانی فیره چوریه= غیرت یعقوب لیث کجا رفت آن ایرانی خیلی سخت جان؟

ئی نوی نه فه ر یاخیه چوی ماوا کردینه ئو لاین = این نه نفر یاقی چگونه نزد تو پناه گرفته اند؟
راسه مه ن ئای شان راسته ئایسکه نده ر مه قدونی شیکان= درست میگویند اینکه شانه راست تو را اسکندر مقدونی شکسته است؟

بی سیتوین ئیران کوچی ئه گول گولالاو چه مه نه = بیستون ایران کجا رفت آن گل و گلستان و چمن ؟
توه موشین چوی یه ک نه مه ن ئی کول دانا و دانشمه نه= تو میگویی چگونه از آن همه دانا و دانشمند کسی نمانده است؟

بی سیتون ئه را نه مه ن ئه چوپی چوگان بازیه = بیستون چرا نماند رسم رقص و و بازی چوگان؟
ئه پیاو و ژه نه ل خووه ئه ره سم په له وان بازیه= آن زنان و مردان خوب و آن رسوم پهلوان بازی ها

نه خشه ئای بازی شه تره نجه یی وه زیری هیندی کیشا= نقشه ی بازی شطرنج را یک وزیر هندی طراحی نمود
بوزورگ میر وه خیر بامی خو زانیستی و جوواو دا= بزرگمهر فدایش گردم خوب آن را فهمید و جواب او را داد

ئی زوهاک ماردوشه دودمان و باوان کی یه سی= ایل و طایفه ی این ضحاک ماردوش کی و کجاست؟
کاوه ئاهینگه ر کووی مه ری ویجاخ کوره سی= کاوه ی آهنگر کجاست، انگار فرزند خلفی جانشین او نیست

تورک و ئوسمانی کی هاتین تازی چوی ئیران گیرتی= ترک و عثمانی چه زمان آمدند تازی چگونه بر ایران غلبه یافت؟
ئی ناهات شه ره چوی هات قورب و ئه زه ت ئیران بیردی= این شوم بختی شر از کجا پیدا شد و سربلندی ایران را از میان برد؟

زه رتوشت و مه زده ک کوون ئه دو باوه ی گیدا و ژاره= زرتشت و مزدک کجایند آن ناجیان بدبخت و بیچاره ها؟
زور بازو ئارش کوچی ئه دیلاوه ر که مانداره= زور بازوی آرش کجا رفت آن دلاور کماندار؟

بی سیتویون مه نام نه که په راو کیزه نیمه م چایتی= بیستون سرزنشم مکن، کوه پراو غمگین است نمی دانم چرا؟
فراد ژاره که کووی ده نگ قاز و قولنگه نیماتی= فرهاد بیچاره کو که صدای تیشه اش به گوش نمی رسد

بی سیتوین دی چه ت دیه تو هه م دانا و هه م با هوشین= بیستوین دیگر چه چیزهایی را دیده ای، تو هم دانا و هم هوشیاری؟
تو خودا گه پ مه رن بیه ئارا کیزین هویچ نیموشین= تو را خدا برایم حرف بزن، چرا غمگینی و چیزی نمیگویی؟

بی سیتوین چه ت ها دیلیر ئه را کیزین هویچ نموشین= بیستون چه در دل داری، چرا غمگینی و حرفی نمی زنی
تو خودا راس مه رن بوش ئارا مه ردوم ئیران کیزین= تو را خدا راست بگو برای مردم ایران غمگین هستی؟

بی سیتون ده ردیت چیه تو یه زدان ئای چه دیلگیرین= بیستون چه دردی داری تو را یزدان سوگند از چه چیزی دلخور هستی؟
کیز ئای جووانه ل خاپیرینه یا په که ر ئیران زه مینین= غمگین بخاطر این جوانها هستی یا برای ایران زمین نگرانی

بی سیتوین خوه شیت کوچی ئه را په که ره مه نیشین= بیستون خوشیهایت کجا رفت چرا پکر نشسته ای؟
مینه موشیم ئه را ژاره ل ئاخنکه خار و خه مینین= به نظر من برای بیچارگان تا این اندازه نگران و اندوهگینی

بیستیون تو گیان کوروش تا خاری ئه ی ئاسیرانه = بیستون تو را به جان کوروش تو را به خواری آن اسیران
توه موشین چوی بیکیمین ئه رای خاری خه لک ئیرانه= به نظر تو برای خواری ایرانیان چه باید کرد


لک امیر(کیومرث امیری)
     
  
مرد

 
دت لکستان

     
  
مرد

 
     
  
صفحه  صفحه 3 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین » 
ایران

Lakestan | لک و لکستان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA