انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 9 از 12:  « پیشین  1  ...  8  9  10  11  12  پسین »

افلاکیان



 
شهید غلامعلی جندقی (رجبی)

how to print screen on pc






درباره شهید




شهید غلامعلی جندقی (رجبی)

شهید غلامعلی جندقی معروف به رجبی در سال 1333 در محله خیابان آذربایجان تهران در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد .

پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود ، اهتمام ویژه ای در تربیت فرزندان خود ورزید .

غلامعلی بنابر راهنمایی ها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت (ع) را از همان سنین نوجوانی آغاز نمود.

و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدای وی توانست در این عرصه سریع رشد نماید

تا بدانجا که از سبک ها و اشعار وی مداحان برجسته بسیاری استفاده می نمودند که شعر معروف( قربون کبوترای حرمت / قربون این همه لطف وکرمت) از نمونه این اشعار است .

وی با انتخاب شغل معلمی راه پدر بزرگوارش را ادامه داد و در مدت عمر کوتاه خود توانست تاثیرات به سزایی بر اطرافیان خود به ویژه جوانان بگذارد .

تربیت نسل جوان در محیط مسجد و مدرسه ، شهید غلامعلی رجبی را از حضور در جبهه های حق علیه باطل باز نداشت

سرانجام در سال 1367در سن سی و چهار سالگی در عملیات مرصاد توسط گروهک منافقین به شهادت رسید .




وصیت نامه شهید غلامعلی رجبی




«به خون خویش نویسم به روی سنگ مزارم که من به جرم محبت قتیل خنجر یارم»


بخش‌هایی از وصیت‌نامه شهید رجبی جندقی به شرح ذیل است:

یک قطره اشک برای ارباب را به من هدیه کنید آن را به تمام بهشت نمی‌فروشم

«به خون خویش نویسم به روی سنگ مزارم که من به جرم محبت قتیل خنجر یارم» اینجانب غلامعلی جندقی وصیت می‌کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر،مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیأتها فراموش نکنید! در مجلس ختم و غیره فقط و فقط روضه حضرت ابا عبدالله(ع) خوانده شود و شما را هم سفارش می‌کنم به عزاداری‌ها که بلا را دفع می‌کند و اشک بر حسین(ع) کلید پیروزی است. بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین(ع) است، اگر گاهی در هیأت ها یک قطره از اشک برای ارباب را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمی‌فروشم.

اگر اجازه رجوع به دنیا به من داده شود؛ دوست دارم فقط در روضه‌ها شرکت کنم

وصیت می‌کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر و مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیئت فراموش نکنید. در مجلس ختم و غیره، فقط و فقط روضه حضرت اباعبدالله (ع) خوانده شود. روضه برای امام حسین (ع) عمری است مورد علاقه و عشق من بوده و من با روضه و محبت اهل بیت و مجالس و هیئت‌ها مأنوس بوده‌ام و اگر به من اجازه داده شود به دنیا رجوع کنم و با روحم به شما سر بزنم فقط دوست دارم در هیأت‌ها و روضه‌ها شرکت کنم.

مرا فراموش نکنید مخصوصاً محرم، شب‌ها و صبح‌ها از اربابم می‌خواهم اجازه دهد من به هیأت بیایم و شما را هم سفارش می‌کنم به عزاداری‌ها که بلا را دفع می‌کند و اشک بر حسین (ع) کلید پیروزی است.

در هیئت یاد من باشید؛ قول شفاعت می‌دهم

دفاتر شعرم و کتاب‌های روضه و شعرم مال غلامرضا برادرم که در هیأت بخواند. التماس دعا دارم. براداران عزیزم مخصوصاً غلامرضا، شما را به خدا در هیئت یاد من باشید و من قول شفاعت به شما می‌دهم و در خاتمه از دوستان و آشنایان همگی خداحافظی نموده و حلالیت می‌طلبم و بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین‌(ع) است، اگر گاهی در هیئت‌ها یک قطره از اشک برای اربابم را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمی‌فروشم.

به امید دیدار در قیامت

غلامعلی جندقی (رجبی) – اندیمشک
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
شهید مسعود آخوندی

bilder kostenlos hochladen



1 آذر 1365
عمليات‌ كربلاي‌ 5 - شلمچه‌




زندگي‌ نامه‌ شهيد مسعود آخوندي‌


مسعود، در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ به‌ دنيا آمد. مادرش‌ قبل‌ از تولد وي‌ در خواب‌ ديد كه‌ خداوند به‌ او گلي‌ عطا كرده‌ و او بايد از اين‌ گل‌ مراقبت‌ كند. به‌ همين‌ دليل‌ تا وقتي‌ زنده‌ بود، از او چون‌ مرواريدي‌ در صدف‌ نگهداري‌ كرد و نگذاشت‌ اندوهي‌ بر قلب‌ كوچكش‌ جاي‌ گيرد. مسعود دوران‌ ابتدايي‌ خود را در دبستان‌ تبريزي‌ گذرانيد. سپس‌ با موفقيت‌ دوران‌ راهنمايي‌ و دبيرستان‌ را به‌ پايان‌ رسانيد. او از بچگي‌ علاقه‌ زيادي‌ به‌ نماز و عبادت‌ داشت‌ و از همان‌ كودكي‌ سخاوتمند و مهربان‌ بود. لبخند -اين‌ خصوصيت‌ متقين‌- هميشه‌ در سيمايش‌ مشهود بود.

ادب‌ و وقارش‌ تحسين‌ برانگيز بود. دريايي‌ از محبت‌ و عشق‌ به‌ جلوه‌هاي‌ خداوندي‌ درقلبش‌ نقش‌ بسته‌ بود. ايمان‌ قلبي‌ به‌ مبدأ عشق‌ و كائنات‌ به‌ او آرامش‌ و اطمينان‌ قلب‌ مي‌داد.سال‌ اول‌ دبيرستان‌ او مصادف‌ با پيروزي‌ انقلاب‌ در ايران‌ بود. در بسياري‌ از راهپيمايي‌ها شركت‌ مي‌كرد و با فرياد بلند نفرت‌ خود را از استكبار نشان‌ مي‌داد. او در مبارزه‌ با گروهك‌ هاي‌ ملحد وضد انقلاب‌ نقشي‌ فعال‌ داشت‌. با شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌ با عشق‌ و علاقه‌اي‌ وافر راهي‌ جبهه‌ شد ودر سال‌ 1361 در جبهه‌ شلمچه‌ مجروح‌ گشت‌. در سال‌ 61 موفق‌ به‌ اخذ ديپلم‌ گرديد و با سعي‌ و تلاش‌ بسيار در رشته‌ مهندسي‌ مكانيك‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد. فكر شركت‌ درجنگ‌ به‌ عنوان‌ وظيفه‌ اصلي‌، او را مدتي‌ از درس‌ دور ساخت‌. به‌ گونه‌اي‌ كه‌ هر موقع‌ احساس‌ نياز مي‌كرد يا حمله‌اي‌ در پيش‌ بود به‌ ياري‌ همرزمانش‌ مي‌شتافت‌. او در عمليات‌ فتح‌المبين‌، بيت‌المقدس‌، رمضان‌، والفجر مقدماتي‌، والفجر يك‌، والفجر دو، والفجر چهار، خيبر، بدر، والفجر8، كربلاي‌ چهار و كربلاي‌ پنج‌ شركت‌ نمود و سرانجام‌ در حالي‌ كه‌ فرماندهي‌ گردان‌ را به‌عهده‌ داشت‌ در عمليات‌ غرورآفرين‌ كربلاي‌ پنج‌ در تاريخ ‌1/9/65 در شلمچه‌ به‌ شهادت‌ رسيد.




يادداشتي‌ ناتمام‌ به‌ قلم‌ مسعود


در حالي‌ كه‌ به‌ عمليات‌ مهم‌ و حساسي‌ نزديك‌ مي‌شويم‌ احساس‌ غريبي‌ دارم‌، نمي‌دانم‌ چه‌ خواهد شد. همگي‌ اميدواريم‌ ان‌ شاء... ضربه‌ مهلكي‌ به‌ دشمن‌ وارد نماييم‌. حال‌ خوشي‌ بر بچه‌ها حاكم‌ است‌، از ته‌ دل‌ خوشحالند و شادي‌ مي‌كنند. انگار منتظرند كه‌ در راه‌ حق‌ به‌ شهادت‌برسند و بدنشان‌ تكه‌تكه‌ گردد. خدايا! اينها چقدر مخلصند؟ انگار اگر ساعت‌ها گريه‌ كنند باز اشك‌ چشم‌هايشان‌ جاري‌ است‌، خسته‌ و دل‌ مرده‌ نمي‌شوند، هيچ‌ چيز غير از رسيدن‌ به‌ لقاءالله‌ اينها را اقناع‌ نمي‌كند. بعضي‌ از آنها انگار آمده‌اند كه‌ جامه‌ شهادت‌ بر تن‌ كنند و من‌ در ميان‌ آنها احساس‌ غربت‌ و بي‌كسي‌ مي‌كنم‌. انگار اينها با ملائكه‌ ارتباط دارند. برخي‌ آنقدر بر سينه‌هاشان‌ مي‌زنند كه‌ از حال‌ مي‌روند، بعضي‌ اصلا روز و شب‌ ندارند و منتظرند كه‌ عمليات‌ شروع‌ شود ودر راه‌ رسيدن‌ به‌ دوست‌ هر چه‌ دارند، بدهند. آري‌، اين‌ لحظه‌ نيز كه‌ براي‌ من‌ لحظه‌ موعود بود فرارسيد، الان‌ ساعت‌ 30:10 شب‌ هفدهم‌ مي‌باشد، همه‌ نيروها آماده‌ عملياتند. مسؤولين‌ گردان‌ و فرماندهان‌ گروهان‌ با توضيحاتي‌ كه‌ در مورد منطقه‌ عملياتي‌ دادند، نيروها را توجيه‌ نمودند.ديروز عصر، چهار نفر از برادراني‌ كه‌ براي‌ شناسايي‌ منطقه‌ رفته‌ بودند زخمي‌ شدند. خداوند توفيق‌ دهد همگي‌ ما خوب‌ بجنگيم‌ و دشمن‌ را نابود كنيم‌.خداوند به‌ ما صفاي‌ دل‌، معرفت‌، شجاعت‌، عشق‌ و بينش‌ عنايت‌ كند تا در راهي‌ كه‌ در جهت‌او برگزيده‌ايم‌ حركت‌ كنيم‌.



gratis bilder


از نامه‌هاي‌ مسعود


سلام‌ بر مادر فداكار و ايثارگرم‌; سلام‌ بر تو كه‌ تربيت‌ اسلامي‌ و برخوردهاي‌ مناسب‌ تو باعث‌ شد كه‌ بنده‌ حقير در مسير الله‌ و امام‌ زمان‌ (ع‌) قرار گيرم‌. مادرم‌، نمي‌توانم‌ احساسات‌ تو را درك‌كنم‌ و از درك‌ آنچه‌ تو برايم‌ مي‌گفتي‌ عاجز هستم‌. اگرچه‌ گاهي‌ برخوردم‌ با شما بسيار خشن‌ بود،ولي‌ باور كنيد هميشه‌ به‌ فكر شما هستم‌، اما عاشق‌ را نمي‌توان‌ با اين‌ چيزها از مسيرش‌ بازداشت‌. مادرم‌ شما هميشه‌ صحبتهايم‌ را قبول‌ داشتيد، بار ديگر چند تقاضا از شما دارم‌: ازشما تقاضاي‌ عفو و بخشش‌ دارم‌، حلالم‌ كنيد و رهرو راه‌ من‌ باشيد. مادرم‌! نگذاريد آنها كه‌ ما را نمي‌شناسند و درك‌ نمي‌كنند، چشمانتان‌ را خونين‌ از اشك‌ ببينند. مگذاريد آنها كه‌ معناي‌ عشق‌ و محبت‌ و صفاي‌ دل‌ را نفهميده‌اند، به‌ حال‌ رفتن‌ من‌ و دردهاي‌ دل‌ شما بخندند. صبور باشيد،شجاع‌ باشيد، و تقوايتان‌ را در كلام‌ و رفتارتان‌ حفظ كنيد و آنگاه‌ كه‌ بر سر جنازه‌ام‌ رسيديد، مرا مرده‌اي‌ مپنداريد كه‌ ندانسته‌ به‌ اين‌ مسير رفته‌، بلكه‌ زنده‌اي‌ بدانيد كه‌ خوب‌ مي‌شناخت‌ و مسائل‌ را خوب‌ از هم‌ تشخيص‌ مي‌داد. اميدوارم‌ روز قيامت‌ در مقابل‌ خدا و شهدا سرافكنده‌ نباشم‌ و ان‌شاءالله‌ در صحراي‌ محشر، خود با دستان‌ گشوده‌ به‌ استقبال‌ شما و پدر بيايم‌ و آنجا بتوانم‌ جبران‌ كاستيهاي‌ اين‌ دنيا را بنمايم‌.

مادر، خطابم‌ به‌ شماست‌; چرا كه‌ مي‌دانم‌ هرچه‌ سفارش‌ است‌ بايد به‌ شما بگويم‌، چون‌ديگران‌ اين‌ درد را بهتر تحمل‌ خواهند كرد. شما خوب‌ مي‌دانيد كه‌ رفتنم‌ عاشقانه‌ بود و علي‌ رغم‌ شناخت‌ مشكلات‌ اين‌ راه‌، هرگز از حركت‌ باز نايستادم‌. هميشه‌ در اين‌ لحظات‌ آشفته‌ بودم‌ اما اين‌ بار اطمينان‌ و آرامش‌ عجيبي‌ به‌ سراغم‌ آمده‌، آرزوهاي‌ دنيوي‌ از دلم‌ رخت‌ بربسته‌ و هيچ‌ چيز جز عشق‌ و محبت‌ نسبت‌ به‌ خدا و ائمه‌ و امام‌ امت‌ در وجودم‌ راه‌ ندارد. حاضرم‌ بارها تكه‌تكه‌ شوم‌، اما دل‌ امام‌ امت‌ شاد باشد.

مادرم‌! هوشيار باشيد كه‌ دنيا مي‌گذرد و هرچه‌ هست‌، آخرت‌ است‌. اميدوارم‌ در آن‌ دنيا شما را زودتر از هركس‌ ديگري‌ ملاقات‌ كنم‌. از خدا هميشه‌ براي‌ شما صبر خواسته‌ام‌. سعي‌ كنيد قوي‌دل‌، شجاع‌ و صبور باشيد. هرگز فراموش‌ نكنيد كه‌ اين‌ مسير را بسيار دوست‌ دارم‌ و هميشه‌ آرزويم‌ رسيدن‌ به‌ فيض‌ عظمي‌ است‌. درود خداوند بر تو مادر خوب‌ و فداكار كه‌ با تلاش‌ بسيار و سختي‌ زياد و با مشكلات‌ فراوان‌ مادي‌ و معنوي‌ فرزندي‌ را تربيت‌ كردي‌ كه‌ هرچه‌ داشت‌ براي‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) و امام‌ امت‌ فدا كرد و مي‌دانست‌ چه‌ مي‌كند. مادرم‌ در حقم‌ دعا كنيد.




Kostenlos Bilder hochladen



گوشه‌اي‌ از وصيت‌ نامه‌ مسعود



اي‌ جوانان‌، اي‌ حزب‌اللهي‌ها، اي‌ كساني‌ كه‌ بيشترين‌ زحمات‌ را براي‌ اسلام‌ و انقلاب‌كشيده‌ايد، مواظب‌ شيطانهاي‌ دروني‌ و بيروني‌ باشيد. مبادا هدف‌ را خداي‌ ناكرده‌ گم‌ كنيد. هدف‌، بالاتر از اين‌ حرفهاست‌، اين‌ هواهاي‌ نفساني‌ را دور بريزيد و سعي‌ كنيد در اعمال‌ و رفتار و كردارتان‌ اخلاص‌ خدايي‌ پيدا كنيد، شجاع‌ و قوي‌ دل‌، پشتيبان‌ ولايت‌ فقيه‌ و ياران‌ باوفاي‌ او باشيد و بدانيد روزي‌ در مورد يك‌يك‌ حرفها و كارهايتان‌ بازخواست‌ خواهيد شد.

و در آخر سفارشي‌ هم‌ به‌ دانشجويان‌ و اساتيد محترم‌ و عزيزاني‌ كه‌ در دانشگاهها به‌ تحصيل‌ و تعلم‌ مشغول‌ هستند مي‌كنم‌. اي‌ عزيزان‌، بدانيد اينكه‌ شما مي‌توانيد آسوده‌ به‌ آموختن‌ علم‌ بپردازيد و راحت‌ به‌ تحقيق‌ مشغول‌ باشيد به‌ آسودگي‌ به‌ دست‌ نيامده‌، به‌ جرأت‌ قسم‌ مي‌خورم‌ در قبال‌ فراهم‌ آمدن‌ اين‌ امكانات‌ خون‌ شهداي‌ عزيز و گرانقدري‌ بر زمين‌ ريخته‌ شده‌ كه‌ شايد شما تعداد كمي‌ از آنها را بشناسيد. پس‌ زمان‌ آن‌ رسيده‌ كه‌ پي‌ به‌ مسئوليت‌ خودتان‌ ببريد، به‌ خدا قسم‌ شما در كنار طلاب‌ به‌ گفته‌ امام‌ مسئولترين‌ افراد جامعه‌ هستيد مواظب‌ باشيد فرداي‌ قيامت‌ بايد جوابگوي‌ شهدا باشيد. بايد كه‌ به‌ دستورات‌ امام‌ گوش‌ فرا داده‌ و فرامينشان‌ را آويزه‌ گوشهايتان‌ قرار دهيد، غرورهاي‌ دروني‌ را دور بريزيد، بنشينيد با خود فكر كنيد كه‌ مبادا بي‌هدف‌ درس‌ بخوانيد كه‌ اين‌ بزرگترين‌ گناه‌ است‌. اي‌ برادران‌، شما كه‌ بهترين‌ كارها را انجام‌ مي‌دهيد،بكوشيد اعمالتان‌ را در راه‌ خدا انجام‌ دهيد تا هم‌ به‌ ثواب‌ آن‌ نائل‌ شويد و هم‌ امام‌ و امت‌ از شما راضي‌ باشند. بدانيد فرداي‌ قيامت‌ همين‌ كساني كه‌ در كنار شما بودند، جلوي‌ شما را خواهند گرفت‌ و از شما خواهند پرسيد كه‌ در مقابل‌ خون هايي‌ كه‌ براي‌ آسايش‌ شما اهدا كرديم‌ شما براي‌ خدا و انقلاب‌ چه‌ كرديد؟

بدانيد ما حجت‌ را بر شما تمام‌ كرديم‌. اي‌ استاد عزيز، اي‌ كه‌ در علم‌ استادش‌ بودي‌، بكوش‌ در درس‌ خداشناسي‌ و تقوا با او همكلاس‌ شوي‌ و بكوش‌ استاد فرزندان‌ اين‌ امت‌ باشي‌، در هرزمينه‌، چه‌ درس‌ و چه‌ تقوا. مسئوليت‌ شما به‌ عنوان‌ سازندگان‌ يك‌ كشور بسيار زياد است‌ واجرتان‌ بسيار. از اين‌ نعمت‌ الهي‌ خوب‌ استفاده‌ كنيد مبادا يادتان‌ برود كه‌ اين ها شاگردان‌ شما بودند كه‌ شهادت‌ را بر مقام هاي‌ دنيايي‌ ترجيح‌ دادند... .

Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  ویرایش شده توسط: rajkapoor   

 
شهید فرامرز آذری

fotos hochladen


شهید فرامرز آذری
تاریخ تولد: 28 شهریور 1339
محل تولد: اصفهان‌
تاریخ شهادت : 29 بهمن 1364
محل شهادت : فاو



زندگي‌ نامه‌ شهيد فرامرز آذري‌


فرامرز در بيست‌ و هشتم‌ شهريور ماه‌ سال‌ 1339 ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. او ابتداي‌ زندگيش‌ رابه‌ مدت‌ سه‌ سال‌ در تويسركان‌ (يكي‌ از شهرهاي‌ استان‌ همدان‌) به‌ دور از خويشان‌ خود طي‌ كرد.دوران‌ دبستان‌ را در مدرسه‌ كورش‌ اصفهان‌ با جديت‌ پشت‌ سر نهاد. دوره‌ راهنمايي‌ و دبيرستان‌ را به‌ ترتيب‌ در مدرسه‌ ملي‌ كار و مدرسه‌ جامع‌ سعدي‌ گذرانيد. فرامرز از همان‌ اوايل‌ كودكي‌ و قبل‌ از دوران‌ تكليف‌ به‌ وظايف‌ شرعي‌ خويش‌ عمل‌ مي‌كرد. در اولين‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ سال‌ 1354 يعني‌ اولين‌ سالي‌ كه‌ به‌ تكليف‌ رسيد، پدرش‌ براي‌ قدرداني‌ از او به‌ خاطر گرفتن‌ تمام‌ روزه‌ها به‌ وي‌ يك‌ ساعت‌ مچي‌ هديه‌ داد. بعد از گذشت‌ ده‌ سال‌، وي‌ در جبهه‌ درحالي‌ كه‌ همان‌ ساعت‌ را به‌ دست‌ داشت‌ به‌ شهادت‌ رسيد. براي‌ نسل‌ بعد از انقلاب‌ نكته‌هاي‌ آموختني‌ زيادي‌ از زندگي‌ شهيد آذري‌ وجود دارد. او به‌ آنچه‌ داشت‌ قانع‌ و در حفظ و نگهداري‌ آنچه‌ كه‌ داشت‌ بسيار مقيد بود.

در بين‌ اموالش‌ مي‌توان‌ چيزهايي‌ را يافت‌ كه‌ بسيار قديمي‌ است‌ اما سالم‌ و تميز برجاي‌ مانده‌ است‌. همه‌ زندگيش‌ گذشت‌ و فداكاري‌ بود و از هيچ‌ كس‌ انتظار و توقعي‌ نداشت‌. در سال‌1357 در بين‌ هفتاد و پنج‌ هزار شركت‌ كننده‌ رشته‌ رياضي‌ فيزيك‌، رتبه‌ پنجاه‌ و يكم‌ را كسب‌ كردو در رشته‌ مهندسي‌ برق‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد. علي‌رغم‌ قبولي‌ در امتحان‌ اعزام‌ به‌ خارج‌، در جواب‌ دوستان‌ خود كه‌ وي‌ را براي‌ رفتن‌ به‌ خارج‌ ترغيب‌ مي‌كردند، پيوسته‌ مي‌گفت‌: ديگر وقت‌ رفتن‌ نيست‌، بايد ايستاد و انقلاب‌ را به‌ ثمر رسانيد.

در واقع‌ از اواسط سال‌ 57، فصل‌ نويني‌ در زندگي‌ وي‌ باز مي‌شود و شكوفايي‌ زندگي‌ وي‌ همگام‌ با پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ اوج‌ خود مي‌رسد. دوستان‌ دانشگاهي‌ خيلي‌ زود و سريع‌ وجود پربركت‌ او را مي‌شناسند و از فكر و انديشه‌ وي‌ بهره‌ مي‌گيرند. قبل‌ از انقلاب‌ فرهنگي‌ درجهت‌ رشد و شكوفايي‌ خط امام‌ و تضعيف‌ جريانات‌ انحرافي‌ در دانشگاه‌ فعاليت هاي‌ قابل‌ توجهي‌ را به‌ انجام‌ رساند.

قبل‌ از انقلاب‌ فرهنگي‌، وي‌ در كلاس‌هاي‌ آموزشي‌ تكواندو كه‌ به‌ همت‌ و استادي‌ شهيدقوچاني‌ برگزار مي‌شد شركت‌ داشت‌ و در يكي‌ از جلسات‌ تمرين‌ از ناحيه‌ زانو مصدوم‌ شد، به‌گونه‌اي‌ كه‌ تا آخرين‌ لحظات‌ حيات‌ سراسر تلاشش‌، اين‌ ناراحتي‌ را با خود همراه‌ داشت‌. وي‌ همگام‌ با ديگر دانشجويان‌، با شروع‌ حركت‌ انقلاب‌ فرهنگي‌ درس‌ را رها كرده‌، براي‌ تحقق‌ اهداف‌ انقلاب‌ همراه‌ تني‌ چند از دوستان‌ خود براي‌ خدمت‌ به‌ منطقه‌ محروم‌ شهركرد رفت‌ و به‌عنوان‌ مربي‌ تربيتي‌ و مدرس‌ ديني‌ در دو هنرستان‌ صنعتي‌ و كشاورزي‌ به‌ انجام‌ وظيفه‌ پرداخت‌. در اين‌ مدت‌ برنامه‌هاي‌ مطالعاتي‌ خود را پي‌ريزي‌ كرد و به‌ طراحي‌ شيوه‌هاي‌ مؤثر براي‌ ارتقاء زمينه‌هاي‌ اسلامي‌ شهركرد مشغول‌ شد. در تابستان‌ سال‌ 61 به‌ همراه‌ جمعي‌ از دوستانش‌ اردوي‌ آموزشي‌ عقيدتي‌ - سياسي‌ شهيد بهشتي‌ (وابسته‌ به‌ دفتر تحكيم‌ وحدت‌) را رهبري‌ مي‌كرد كه‌ از راديو شنيد جبهه‌هاي‌ نبرد به‌ راننده‌ لودر نياز دارد. در همين‌ اوان‌ اين‌ فكر در ذهن‌ او خطور كرد كه‌ رانندگي‌ لودر با ناراحتي‌ زانوي‌ وي‌ تناقضي‌ نداشته‌ و لذا پس‌ از طي‌ دوره‌ آموزشي‌ رانندگي‌ لودربه‌ سوي‌ جبهه‌ها روان‌ شد. اولين‌ بار در منطقه‌ عملياتي‌ پاسگاه‌ زيد (دژ شهيد تبوك‌) در اثر اصابت‌ تركش‌ خمپاره‌، از ناحيه‌ زانوها مجروح‌ گرديد و بدين‌ شكل‌ مشكل‌ پاي‌ وي‌ دو چندان‌شد، با اين‌ حال‌ عشق‌ به‌ معبود به‌ او اجازه‌ نداد تا جبهه‌ها را رها كند. او هميشه‌ با خود مي‌گفت‌ : بايد جبهه‌ها را گرم‌ نگه‌ داريم‌. دليل‌ اين‌ مدعا در يكي‌ از نامه‌هايي‌ كه‌ وي‌ از جبهه‌ فرستاده‌ بود نمايان‌ است‌. بنا نداشتم‌ كه‌ هرگاه‌ لازم‌ و واجب‌ شد دنبال‌ بهانه‌ بگردم‌ و از صد تا روحاني‌ و فردمسئول‌ بپرسم‌ تا يكي‌ بگويد نرو و همان‌ را بچسبم‌ چرا كه‌ اگر فردي‌ بخواهد و جستجو كندحتما مي‌تواند كلاه‌ شرعي‌ براي‌ چيزي‌ كه‌ مي‌خواهد پيدا كند.... از ابتداي‌ جنگ‌ بسيار آرزو داشتم‌ كه‌ به‌ هر نحو كه‌ شده‌ در جبهه‌ حضور پيدا كنم‌ و جهاد كنم‌، هميشه‌ دلم‌ مي‌خواست‌ يك‌ فرصت‌ چند ماهه‌ را به‌ جبهه‌ بروم‌. آري‌ همين‌ نكته‌ را حتما مي‌توان‌ به‌ وضوح‌ در وصيت‌ نامه‌ و در نوشته‌هاي‌ ديگر او لمس‌ كرد كه‌ جبهه‌ها را گرم‌ نگهداريد و اين‌ جنگ‌ را تا پيروزي‌ ادامه‌ دهيد.

فرامرز در آبان‌ ماه‌ سال‌ 61، در جهاد دانشگاهي‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ در بخش‌ فرهنگي‌ مشغول‌ به‌ فعاليت‌ شد و بعدا مسئوليت‌ اين‌ واحد را به‌ عهده‌ گرفت‌. وي‌ با انجمن‌ اسلامي‌ دانشجويان‌ دانشگاه‌ همكاري‌ مداوم‌ و فعالانه‌ داشت‌ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ هميشه‌ براي‌ مسائل‌ مطرح‌شده‌ در انجمن‌ پيشنهادات‌ مشخص‌ ارائه‌ مي‌داد و يا مسائل‌ جديد را جهت‌ چاره‌جويي‌ مطرح‌ مي‌كرد. در سال‌ 63 - 62 در اوج‌ ترور شخصيتهاي‌ انقلاب‌، به‌ عنوان‌ مسئول‌ روابط عمومي‌شوراي‌ پذيرش‌ دانشگاه‌ كه‌ تنها رابط شوراي‌ پذيرش‌ با دانشجويان‌ اخراجي‌ و تعليقي‌ بود، انجام‌ وظيفه‌ نمود و با قاطعيت‌ تصميمات‌ شورا را اجرا كرد. او بارها در اين‌ مورد مي‌گفت‌: هدف‌ از تقبل‌ اين‌ مسئوليت‌، چيزي‌ جز رضاي‌ خداي‌ متعال‌ نبوده‌ و نيست‌. در اوايل‌ سال‌ 63، دفتر پشتيباني‌ جنگ‌ جهاد دانشگاهي‌ را در قسمت‌ طرح‌ و تحقيقات‌ جهاد دانشگاهي‌ بنيان‌ گذارد وبه‌ عنوان‌ اولين‌ مسئول‌ اين‌ دفتر به‌ انجام‌ وظيفه‌ پرداخت‌. وي‌ در برخورد با مشكلات‌ جنگ‌ ابتكارات‌ جالبي‌ از خود نشان‌ مي‌داد. طراحي‌ نهركني‌ كه‌ به‌ پشت‌ يك‌ بلدوزر بسته‌ مي‌شود و باسرعت‌ 12 كيلومتر در ساعت‌ شياري‌ به‌ عمق‌ يك‌ متر در زمين‌ حفر مي‌كند از ابتكارات‌ جنگي‌ اوست‌.

آخرين‌ بار، ظهر پنج‌شنبه‌، 64/11/17 بود كه‌ بي‌ مقدمه‌ از انجام‌ عملياتي‌ در جبهه‌ها اطلاع‌ يافت‌. عصر همان‌ روز آماده‌ و روانه‌ جبهه‌ شد. سيزده‌ روز از آن‌ روز گذشت‌ تا در نيمه‌ شب‌ 29 بهمن‌ 64 در شمال‌ فاو در ساعت‌ سه‌ و بيست‌ دقيقه‌ در اثر اصابت‌ تركش‌ گلوله‌ تانك‌ به‌ ناحيه‌ كمر به‌ فيض‌ رفيع‌ شهادت‌ نايل‌ آمد.

يكي‌ از نزديكانش‌ مي‌گفت‌: آذري‌ را در چهار موقع‌ شناختم‌. يك‌ بار با سري‌ نيمه‌ خم‌ در محراب‌ مسجد دانشگاه‌، آنجا كه‌ دهها دانشجو به‌ او اقتدا مي‌كردند. بار دوم‌ در سجده‌هاي‌ آميخته‌ با اشكش‌ در نماز شب‌، بار سوم‌ زماني‌ كه‌ دندانش‌ را جراحي‌ كرده‌ بود و از درد بي‌ قراري‌ مي‌كرد، هنگامي‌ كه‌ از او پرسيده‌ شد: چرا آن‌ زمان‌ كه‌ تركش‌ خورده‌ بودي‌ و يا در اثر بمب‌ شيميايي‌ مسموم‌ شده‌ بودي‌ اين‌ قدر بي‌ تابي‌ نمي‌كردي‌، گفت‌: آنها در راه‌ خدا بود و طاقتش‌ را خدا داده‌ بود و اين‌ درد آدمي‌ است‌ و آخرين‌ بار بعد از شهادتش‌، آنگاه‌ كه‌ پي‌برديم‌ طراح‌ بعضي‌ از پروژه‌هاي‌ نظامي‌ جبهه‌ و همكار فعال‌ شوراي‌ پذيرش‌ دانشجويان‌ دانشگاه‌ بوده‌ است‌. اوج‌ عظمت‌ روحي‌ شهيد را در جمله‌اي‌ از وصيت‌ وي‌ كه‌ بيشتر از هر چيز خواننده‌ را مي‌سوزاند مي‌توان‌ يافت‌، آن‌ گاه‌ كه‌ نوشت‌: از همه‌ دوستان‌ و آشنايان‌ نسبت‌ به‌ رفتار و كردار نامناسب‌ خود طلب‌ و تقاضاي‌ بخشش‌ دارم‌، تا ان‌ شاءا... خدا نيز از من‌ درگذرد. اي‌ كاش‌ اين‌ خضوع‌ و خشوع‌ او كه‌ همه‌ را به‌ حيرت‌ واداشته‌، ما را نيز به‌ خود آورد شايد كه‌ اين‌ گونه‌ باشيم‌.

شهيد آذري‌ از خود دختري‌ به‌ نام‌ مريم‌ به‌ جا گذاشت‌. هرگاه‌ آلبوم‌ عكس‌ شهيد را ورق‌ مي‌زني‌ شباهت‌ عكس‌ دو سالگي‌اش‌ با اين‌ دختر، تو را به‌ انديشه‌ فرو مي‌برد كه‌ اين‌ شباهت‌ بي‌حد ظاهري‌ طليعه‌ فردايي‌ است‌ كه‌ در دامان‌ پاك‌ اين‌ دختر، مرداني‌ همچون‌ پدر پرورش‌ يابند هوش‌ و ذكاوت‌ فراوان‌ اين‌ كودك‌ تو را براين‌ انديشه‌ استوارتر مي‌سازد.



بيانيه‌


ياراني‌ كه‌ بي‌ صبرانه‌ اوج‌ را مي‌طلبند و روح‌ در كالبدشان‌ عزم‌ الهي‌ دارد، گرچه‌ نوعا در ظاهر، شوري‌ زايدالوصف‌ دارند لكن‌ تا هنگام‌ به‌ ثمر نشستن‌ تلاش‌ بي‌ وقفه‌شان‌ ناشناخته‌ مي‌مانند. آنان‌ دنياي‌ ديگري‌ دارند، حيات‌ و مماتشان‌ گويا دنباله‌ حيات‌ و ممات‌ اولياي‌ دين‌ است‌. آنان‌ خود را پشت‌ سر گذاشته‌اند و زيبايي‌ها و جاذبه‌هاي‌ ملكوتي‌ را نظاره‌ گرند و در اين‌ حركت‌ به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ سوز يار دارند، آسان‌ از تن‌ مي‌گذرند. سخن‌ آنها، حركت‌ آنها، قلمشان‌ و حتي‌ نگاهشان‌ جلوه‌ گاه‌ باور است‌. آنها سعي‌ مي‌كنند از مرحله‌ تسليم‌ بگذرند، آنها در جستجوي‌ يك‌ ايمان‌ استوار هستند، آنگونه‌ كه‌ گويي‌ ديگري‌ آنها را هدايت‌ مي‌كند كه‌ چنين‌ هم‌ هست‌.

قيام‌ سرفرازانه‌ فرامرز آذري‌ و عروج‌ جانانه‌اش‌ پايان‌ بخردانه‌ و متناسبي‌ بود بر زندگي‌ پرتلاش‌ و صبر و ايثار او. شهادت‌ او چون‌ زندگي‌اش‌ براي‌ جهاد دانشگاهي‌ و براي‌ همقطارانش‌ يك‌ درس‌ بود. درس‌ چگونه‌ زيستن‌ مردي‌ بهشتي‌ در ميان‌ ديگران‌ و سپس‌ پروازي‌ دل‌ انگيز وحسرت‌ بار. خاطره‌ جاودانه‌ او كه‌ در سمتهاي‌ گوناگون‌ و حساس‌ در خدمت‌ اسلام‌ و عضو جهاددانشگاهي‌ بود، براي‌ همكارانش‌ حركت‌ زا و سازنده‌ است‌. اميد است‌ كه‌ آن‌ حيات‌ و اين‌ شهادت‌ بيش‌ از پيش‌ ما را به‌ حقيقت‌ دنيا و معارف‌ اسلام‌ آشنا سازد.

شوراي‌ جهاد دانشگاهي‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌




گوشه‌اي‌ از وصيت‌ نامه‌ فرامرز



حمد و سپاس‌ خداي‌ را كه‌ بني‌آدم‌ را به‌ دين‌ اسلام‌ و ما شيعيان‌ را به‌ ولايت‌ اميرالمؤمنين‌ (ع‌) مرحمت‌ فرمود و حمد و سپاس‌ خداي‌ تعالي‌ را كه‌ در اين‌ دنياي‌ پرتلاطم‌ و آكنده‌ از مظاهر دروغين‌ و فريبنده‌ و مملو از امواج‌ فساد، به‌ ما رهبري‌ عطا كرد كه‌ هم‌ كشتي‌ است‌ و هم‌ كشتيبان‌. رهبري‌ كه‌ بعد از معصومين‌، چون‌ او كسي‌ را نديديم‌ و نشناختيم‌. در اين‌ ميانه‌، بيچاره‌ و بدبخت‌،خوار و خفيف‌ در دنيا و آخرت‌، پست‌ و زبون‌ در ايمان‌ و معرفت‌، آنكه‌ نادانسته‌ و يا بدتر، دانسته‌ خلاف‌ اين‌ جريان‌ عزم‌ رفتن‌ كند كه‌ قطعا په در پيشگاه‌ الهي‌ نه‌ نصيبي‌ دارد و نه‌ حجتي‌. خدايا ترا شكر مي‌گويم‌ كه‌ مرا توفيق‌ دوباره‌ عطا فرمودي‌ تا در جبهه‌ حضور يابم‌ و از كرم‌ بي‌پايانت‌ مي‌خواهم‌ تا اين‌ حضور را و ان‌ شاءا... اگر شهادتي‌ بود آن را هم‌ في‌ سبيل‌ا... قرار دهي‌ تا جبراني‌ باشد براي‌ كوتاهي‌ هايي‌ كه‌ داشته‌ام‌. بارالها از تو مي‌خواهم‌ كه‌ به‌ پدر و مادرم‌، همسر و فرزندم‌ طاقت‌ دوري‌ و تحمل‌ مصيبت‌ عنايت‌ كني‌.

اين‌ جنگ‌ بي‌ هيچ‌ ترديد جنگ‌ اسلام‌ و كفر است‌ و طبق‌ وعده‌ الهي‌ نتيجه‌ نهايي‌ آن‌ نيز قطعا به‌ سود اسلام‌ خواهد بود. الحمدلله‌ كه‌ خداوند تعالي‌ امت‌ ما را وسيله‌ اين‌ پيروزي ها قرار داده‌ و مي‌دهد و او خود مي‌داند كه‌ سپاهيانش‌ را چگونه‌ ياري‌ رساند. از ما هم‌ تنها همين‌ برمي‌آيد كه‌ خود را جزء اين‌ اسباب‌ و مسببات‌ قرار دهيم‌. اگرچه‌ بطور حتم‌ اين‌ جنگ‌ آخر ما نخواهد بود، اما تنها توصيه‌ من‌ به‌ دوستان‌ و برادران‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ فرصت‌ را از دست‌ ندهند و از شركت‌ مستقيم‌ در ميدان‌ نبرد غافل‌ نشوند. هر چند كه‌ مشغول‌ به‌ مهمترين‌ كارها باشند، كه‌ گاهي‌ اين‌ دلايل‌، آدم‌ را گول‌ مي‌زند. متأسفم‌ كه‌ خود به‌ اين‌ سخن‌ چندان‌ عمل‌ نكردم‌. بهرحال‌ جهاد چيز ديگري‌ است‌، از همه‌ آشنايان‌ و دوستان‌ التماس‌ دعا دارم‌ و از همه‌ آنها نسبت‌ به‌ رفتار و كردار ناهنجار خود تقاضاي‌ بخشش‌ دارم‌ تا ان‌ شاءا... خدا نيز از من‌ درگذرد. مي‌خواهم‌ كه‌ در گلستان‌ شهداي‌ اصفهان‌ نزديك‌ شهيد رجائيان‌، يا الشريف‌ باشم‌ و بركفنم‌ بنويسند:

شرمنده‌ از آنيم‌ كه‌ در روز مكافات‌ اندر خور عفو تو نكرديم‌ گناهي‌

Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  ویرایش شده توسط: rajkapoor   

 
شهید محسن آصف نژاد

bilder hochladen kostenlos

شهید محسن آصف نژاد
تاریخ تولد: آبان 1337
محل تولد: تهران‌
تاریخ شهادت: 17 اسفند 1363
محل شهادت: عمليات‌ خيبر - جزيره‌ مجنون‌



زندگي‌ نامه‌ شهيد محسن‌ آصف‌ نژاد



محسن‌، در آبان‌ ماه‌ سال‌ 1337 در تهران‌ متولد شد. دوران‌ تحصيل‌ خود را تا سال‌ سوم‌ دبيرستان‌ در تهران‌ سپري‌ نمود و پس‌ از آن‌ به‌ بابل‌ رفت‌. پس‌ از گرفتن‌ ديپلم‌ در رشته‌ مهندسي‌ متالورژي‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد. او كه‌ علاقه‌ عجيبي‌ به‌ امام‌ داشت‌ در ابتداي‌ حركت‌ مردم‌ در سال‌ 1356 همراه‌ با دانشجويان‌ مسلمان‌ فعاليت‌ نمود. احياي‌ دوباره‌ اسلام‌، تفكر او بود و صادقانه‌ در اين‌ راه‌ مي‌كوشيد. شهيد همراه‌ با برادر بزرگ‌ خود كه‌ از مقلدين‌ امام‌ بودـ و ساير مردم‌ تا پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ (22بهمن‌) بطور مداوم‌ فعاليت‌ داشت‌. او بعد از 22 بهمن‌ به‌ اتفاق‌ ديگر يارانش‌ در انجمن‌ اسلامي‌ با جريان‌ نفاق‌ و گروهك ها به‌ مبارزه‌ برخاست‌. در دوران‌ تعطيلي‌ دانشگاه ها براي‌ بازسازي‌ و حفظ دستاوردهاي‌ انقلاب‌، به‌ كردستان‌ عزيمت‌ نمود و در جهاد سازندگي‌ مشغول‌ به‌ كار شد. با شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌ همراه‌ ساير برادران‌ سپاه‌ به‌ صحنه‌ هاي‌ نبرد حق‌ عليه‌ باطل‌ شتافت‌ و در چندين‌ عمليات‌ شركت‌ نمود تا سرانجام‌ در عمليات‌ خيبر (63/12/17) در جزيره‌ مجنون‌ براثر اصابت‌ تركش‌ خمپاره‌ در ناحيه‌ سر به‌ شهادت‌ رسيد



از نامه‌ هاي‌ محسن‌


خواهران‌ عزيزم‌، بدانيد كه‌ دنيا و هرچه‌ در آن‌ است‌ ظاهر است‌ و بايد به‌ دنبال‌ باطن‌ رفت‌ وحقيقت‌ را يافت‌ كه‌ اين‌ ظواهر ارزشي‌ براي‌ كوشش‌ و زحمت‌ ندارد. به‌ دنيا و ظواهر آن‌ نبايد دل‌ بست‌. پس‌ بكوشيد تا حقيقت‌ هستي‌ را بيابيد، تا سعادتمند گرديد. از سرچشمه‌، آب‌ بنوشيد نه‌ از آب هاي‌ آلوده‌، و من‌ اين‌ سرچشمه‌ و حقيقت‌ را در اسلام‌ و خداجويي‌ يافتم‌، پس‌ اگر شما حرف‌ مرا قبول‌ داريد به‌ اين‌ حقيقت‌ متمسك‌ شويد و به‌ صلاح‌ و سلاح‌ مجهز شويد كه‌ صلاح‌ شما اسلام‌ و سلاح‌ شما حجاب‌ و عفتي‌ است‌ كه‌ داريد. پس‌ بكوشيد اين‌ غنايم‌ را هر چه‌ بيشتر درخود گرد آوريد و از هيچ‌ مانعي‌ نهراسيد كه‌ خداوند خود وسيله‌ ساز است‌. كافي‌ است‌ توكل‌ داشته‌ باشيد. آنچه‌ بيان‌ كردم‌ چكيده‌اي‌ از آن‌ چيزي‌ بود كه‌ بايد مي‌گفتم‌ و خوشحال‌ و شكرگزارم‌ كه‌ خداوند چنين‌ موقعيتي‌ را نصيب‌ من‌ گردانيد، پس‌ شما هم‌ شكرگزار باشيد.

خواهران‌ عزيزم‌، امروز پنجشنبه‌ 62/12/4 روزي‌ است‌ كه‌ رزمندگان‌ به‌ دجله‌ و فرات‌ رسيده‌اند. خداوند توفيق‌ زيارت‌ حرم‌ اباعبدالله‌ را نصيب‌ همه‌ مؤمنين‌ بگرداند. اميدوارم‌ كه‌ موفق‌ و منصور باشيد و خداوند همگي‌ شما را حفظ كند. مواظب‌ مامان‌ و بابا باشيد كه‌ خيلي‌ برايشان‌ نگران‌ هستم‌ ولي‌ چه‌ كنم‌ اسلام‌ است‌ و وظيفه‌ شرعي‌ كه‌ بايد انجام‌ شود. از شما براي‌ سلامتي‌ امام‌، رزمندگان‌، نصرت‌ اسلام‌، خانواده‌ شهدا و براي‌ همه‌ مؤمنين‌ التماس‌ دعا دارم‌.




bilder kostenlos hochladen


گوشه‌اي‌ از وصيت‌ نامه‌ محسن‌


بنابر وظيفه‌اي‌ كه‌ شرع‌ مقدس‌ اسلام‌ قرار داده‌ و مسؤوليتي‌ كه‌ احساس‌ مي‌كنم‌ اين‌ مكتوب‌ را به‌ عنوان‌ وصيت‌ نامه‌ مي‌نگارم‌.

اي‌ عزيزان‌، بدن‌ من‌ در اين‌ لحظه‌ كه‌ شما اين‌ مطالب‌ را مي‌خوانيد در خونم‌ آغشته‌ گشته‌،خوني‌ كه‌

ان‌ شاءا... ارزش‌ ريخته‌ شدن‌ در راه‌ اسلام‌ و قرآن‌ را يافته‌ و تنها چيزي‌ بود كه‌ مي‌توانستم‌ در راه‌ اسلام‌ هديه‌ نمايم‌. پس‌ از شما مي‌خواهم‌ كه‌ در مرگم‌ زاري‌ نكنيد و اندوهگين‌ مباشيد چه‌ آنكه‌ غم‌ و اندوه‌، تنها سزاوار ناكامي‌ هاست‌. حال‌ آنكه‌ اين‌ مرگ‌ برايم‌ چون‌ شهد گلهاي‌ بهاري‌ گواراست‌، مرگي‌ كه‌ نامش‌ شهادت‌ است‌ و نه‌ مرگ‌ كه‌ عين‌ حيات‌ و نه‌ نيستي‌ كه‌ عين‌ هستي‌ است‌ و بدانيد كه‌ به‌ جبهه‌ نيامدم‌ مگر بدين‌ اميد كه‌ خونم‌ وسيله‌اي‌ گردد براي‌ رشد و تكامل‌ كه‌ ماندن‌ در اينجا، انسان‌ را مي‌سازد و شهادت‌ در اينجا ديگران‌ را. و خون‌ شهيد، مطهر و طاهر است‌ و زنگارهاي‌ وجود انسان ها را مي‌شويد.

وصيت‌ مي‌كنم‌ اگر چيزي‌ از بدنم‌ باقي‌ مانده‌، هرجا كه‌ پدر و مادرم‌ مي‌خواهند دفن‌ شود. ديگر اينكه‌ از هركس‌ كه‌ در مجالس‌ ترحيم‌ من‌ شركت‌ مي‌كند، خواهش‌ مي‌كنم‌ به‌ رضايت‌ خود، چهار ركعت‌ نماز برايم‌ بخواند. سعادت‌ شما را از خداوند متعال‌ خواستارم‌.

Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  ویرایش شده توسط: rajkapoor   

 
شهید سید مجید احسن اصفهانی

kostenlose bilder




شهید سید مجید احسن اصفهانی
تاریخ تولد: 1 تیر 1342
محل تولد: اصفهان‌
تاریخ شهادت: 12 اسفند 1362
محل شهادت: عمليات‌ خيبر - جزيره‌ مجنون‌






زندگي‌ نامه‌ شهيد سيد مجيد احسن‌ اصفهاني‌



سيد مجيد در روز اول‌ تير ماه‌ سال‌ 1342 در يك‌ خانواده‌ مذهبي‌ در اصفهان‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. پس‌ از طي‌ دوران‌ ابتدايي‌ و راهنمايي‌، تحصيلات‌ متوسطه‌ خود را در دبيرستان‌ ادب‌ ادامه‌ داد. سال‌ دوم‌ دبيرستان‌ را جهشي‌ طي‌ نمود و در خرداد ماه‌ سال‌ 1359 هنگامي‌ كه‌ هفده‌ ساله‌ بود، موفق‌ به‌ اخذ ديپلم‌ در رشته‌ رياضي‌ فيزيك‌ با معدل‌ عالي‌ گرديد.

همزمان‌ با انقلاب‌ فرهنگي‌ و تعطيلي‌ موقت‌ دانشگاه ها، وي‌ اقدام‌ به‌ تأسيس‌ كارگاه‌ تعمير راديو و تلويزيون‌ نمود.

علاقه‌ و تخصص‌ وي‌ به‌ رشته‌ الكترونيك‌ و تجربيات‌ او در اين‌ زمينه‌ باعث‌ شده‌ بود كه‌ مشتريان‌ زيادي‌ به‌ كارگاه‌ وي‌ مراجعه‌ نمايند. طولي‌ نكشيد كه‌ سيد مجيد تصميم‌ گرفت‌ براي‌ اداي‌ وظيفه‌ خطير خويش‌ در حمايت‌ از انقلاب‌ و ارزش هاي‌ آن‌ به‌ عضويت‌ مخابرات‌ سپاه‌ (به‌صورت‌ پاره‌وقت‌) در آيد. به‌ همين‌ دليل‌ تعميرگاه‌ پر رونق‌ خود را در سال‌ 1360 تعطيل‌ و عضو تمام‌ وقت‌ سپاه‌ پاسداران‌ گرديد.

از آن‌ هنگام‌ در قرارگاه‌هاي‌ فتح‌، كربلا و خاتم‌الانبياء به‌ صورت‌ عضو فعال‌ خدمت‌ كرد و درمواقع‌ فراغت‌ خود را براي‌ شركت‌ در كنكور آماده‌ مي‌كرد. در سال‌ 1362 با بازگشايي‌ دانشگاه ها در رشته‌ مهندسي‌ برق‌ - الكترونيك‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد. او ترم‌ اول‌ را باحضور تنها سه‌ ماه‌ در كلاس ها و حدود دو ماه‌ در منطقه‌ با نمرات‌ خوب‌ گذراند.

با شروع‌ ترم‌ دوم‌ با ساكي‌ پر از كتاب‌ راهي‌ منطقه‌ شد و نهايتا در تاريخ‌ 62/12/12 به‌ همراه‌ جمعي‌ از برادران‌ اطلاعات‌ عمليات‌ لشكر امام‌ حسين‌ (ع‌) در عمليات‌ خيبر در منطقه‌ طلاييه‌ (جزيره‌ مجنون‌) مفقودالاثر گرديد و پيكر پاكش‌ پس‌ از گذشت‌ يازده‌ سال‌ به‌ سوي‌ خانواده‌اش‌ بازگشت‌.

يادش‌ گرامي‌ و راهش‌ پر رهرو باد.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
شهید مصطفی احمدی قهدریجانی

Kostenloses Bilderhosting




شهید مصطفی احمدی قهدریجانی
تاریخ تولد: تیر 1338
محل تولد: كرمان‌
تاریخ شهادت: 10 آبان 1359
محل شهادت: آبادان






زندگي‌ نامه‌ شهيد مصطفي‌ احمدي‌



مصطفي‌ در تيرماه‌ سال‌ 1338 در بردسير كرمان‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. چند سال‌ بعد زادگاه‌ خويش‌ را ترك‌ كرد و به‌ شهر اروميه‌ عزيمت‌ نمود. دوران‌ ابتدايي‌ را در دبستان‌ كارخانه‌ قند اروميه‌ گذراند و براي‌ ادامه‌ تحصيل‌ وارد دبيرستان‌ شهيد چمران‌ شهرستان‌ اروميه‌ گرديد. در سال ‌1356 در رشته‌ مهندسي‌ كامپيوتر دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد. او به‌ دليل‌ مبارزه‌ با رژيم‌ ستم‌ شاهي‌ توسط مسئولين‌ رژيم‌ سابق‌ به‌ مدت‌ يك‌ ترم‌ از ادامه‌ تحصيل‌ محروم‌ شد. پس‌ از اتمام‌ دوره‌ محروميت‌ مجددا در سال‌ 1357 به‌ دليل‌ مبارزه‌ عليه‌ حكومت‌ ظالم‌ شاه‌ به‌ مدت‌ دو سال‌ از دانشگاه‌ اخراج‌ گرديد.

شهيد احمدي‌ پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ مجددا در سنگر دانشگاه‌ حضور يافت‌ و در جهت‌ استحكام‌ پايه‌ هاي‌ حكومت‌ اسلامي‌ از هيچ‌ فداكاري‌ دريغ‌ ننمود. تعطيلات‌ تابستان‌ خود را به‌ كار در كارخانه‌ قند و راهسازي‌ در جهاد سازندگي‌ سپري‌ كرد. وي‌ پس‌ از شنيدن‌ خبر يورش‌ مزدوران‌ عراقي‌ به‌ مرزهاي‌ كشور، منقلب‌ شد و به‌ همراه‌ چند تن‌ از دوستانش‌ عازم‌ جبهه‌هاي‌ نبرد حق‌ عليه‌ باطل‌ گرديد.

بالاخره‌ در دهم‌ آبان ماه‌ سال‌ 1359 در منطقه‌ آبادان‌ به‌ شهادت‌ رسيد. اخلاص‌، ايمان‌ و اعتقادش‌ بر او حكم‌ كرده‌ بود كه‌ حضور در مقابل‌ دشمن‌ موجب‌ تداوم‌ استقلال‌ و آزادي‌ و جمهوري‌ اسلامي‌ مي‌شود. وي‌ اعتقاد داشت‌ كه‌ با شهادت‌ خود نهال‌ جمهوري‌ اسلامي‌ را بارور مي‌كند.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
شهید مسعود ادهمی

bilder kostenlos hochladen





شهید مسعود ادهمی
تاریخ تولد: 1341
محل تولد: فريدون شهر
تاریخ شهادت: 4 بهمن 1365
محل شهادت: شلمچه‌







زندگي‌ نامه‌ شهيد مسعود ادهمي‌


مسعود در سال‌ 1341 در روستاي‌ وحدت‌ آباد فريدون شهر به‌ دنيا آمد. او در سن‌ هشت‌ سالگي‌ پدر خود را از دست‌ داد و از آن‌ پس‌ تنها در دامان‌ پرمهر مادر بزرگ‌ شد. او در سال‌ 1347 وارد مدرسه‌ ابتدايي‌ شد و در سال‌ 1359 موفق‌ به‌ اخذ ديپلم‌ گرديد. حدود يك‌ سال‌ در روستاي‌ چغاگلي‌ پشتكوه‌ به‌ شغل‌ شريف‌ معلمي‌ پرداخت‌ و در سال‌ 1362 به‌ عضويت‌ جهاد درآمد. درجهاد، مسئوليت‌ مركز هماهنگي‌ شوراهاي‌ اسلامي‌ روستايي‌ شهرستان‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌.تشكيل‌ شوراهاي‌ منطقه‌ فريدون‌ شهر حاصل‌ زحمات‌ اين‌ جهادگر مي‌باشد. پس‌ از آن‌ به‌ منطقه‌ كردستان‌ رفت‌ و در آن‌ منطقه‌ مجاهدت‌ بسيار نمود. پس‌ از اتمام‌ مأموريت‌ به‌ جبهه‌ هاي‌ جنوب‌ عزيمت‌ نمود و در كنار رزمندگان‌ اسلام‌ به‌ رزم‌ بي‌امان‌ خود ادامه‌ داد. مدتي‌ نگذشت‌ كه‌ در رشته‌ مهندسي‌ كشاورزي‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد. در زمان‌ دانشجويي‌ نيز مجددا به‌ جبهه‌ عزيمت‌ كرد و بيش‌ از 45 روز در منطقه‌ فاو جنگيد. او هم‌ چنين‌ در عمليات‌ كربلاي‌ 4 و كربلاي ‌5 نيز مردانه‌ شركت‌ داشت‌ و حماسه‌ ها آفريد و سرانجام‌ در تاريخ‌ 65/11/4 در منطقه‌ عملياتي‌ شلمچه‌ پس‌ از مجروح‌ شدن‌ جان‌ به‌ جان‌ آفرين‌ تسليم‌ كرد.



از دفتر خاطرات‌ مسعود


ما در موقعيتي‌ نزديك‌ به‌ خط مقدم‌ مستقر هستيم‌ البته‌ آتش‌ مي‌بارد ولي‌ نه‌ مثل‌ خط مقدم‌. فقط هواپيما مي‌آيد و گلوله‌ و توپ‌ ولي‌ خبر از تيربار و اين‌ جور چيزها نيست‌. من‌ بي‌ سيم‌ چي‌ هستم‌. دو شب‌ به‌ خط مقدم‌ مي‌روم‌ و دو شب‌ برمي‌گردم‌ اينجا و استراحت‌ مي‌كنم‌ اما نمي‌دانيد وقت‌ رفتن‌ به‌ خط مقدم‌ چه‌ حال‌ و هوايي‌ دارد. آن‌ چيزي‌ كه‌ مردم‌ از جنگ‌ و رزمنده‌ و مجروح‌ مي‌دانند با آنچه‌ كه‌ اينجا هست‌ فرق‌ مي‌كند. عصر كه‌ مي‌شود فرمانده‌ گروهان‌ كه‌ يكي‌ ازمهندسان‌ رزمي‌ در جهاد اصفهان‌ مي‌باشد ما را صدا مي‌زند، وضو مي‌گيريم‌ و من‌ بي‌ سيم‌ رابرمي‌دارم‌ و آماده‌ حركت‌ مي‌شوم‌. ما به‌ خاطر سردي‌ هوا و براي‌ اينكه‌ تا صبح‌ بايد روي‌ خاك‌ و گل‌ دراز بكشيم‌ حسابي‌ خودمان‌ را مي‌ پوشانيم‌ به‌ طوري‌ كه‌ به‌ سختي‌ مي‌توانيم‌ تكان‌ بخوريم‌.وقت‌ حركت‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌داند كه‌ تا صبح‌ سالم‌ مي‌ماند يا خير. حتي‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ تا امروز من‌ ازجهاد مي‌دانستم‌، با اين‌ كه‌ اينجاست‌ كاملا فرق‌ دارد و به‌ نظر من‌ كار جهادگران‌ از رزمندگان‌ هم‌سخت‌تر است‌. وقت‌ حركت‌، هر كسي‌ حال‌ و هواي‌ خودش‌ را دارد و با خدا راز و نياز مي‌كند هم‌ به‌ خاطر عشق‌ به‌ الله‌ و هم‌ به‌ خاطر خلوص‌ نيت‌. خلاصه‌ اينكه‌ نزديك‌ خط مقدم‌ يك‌ سنگر كوچك‌ داريم‌ كه‌ آنجا توقف‌ مي‌كنيم‌. ما اينجا نمازهايمان‌ را نشسته‌ مي‌خوانيم‌ چون‌ سقف‌ سنگرها كوتاه‌ است‌ و مرتب‌ آتش‌ دشمن‌ مي‌بارد. من‌ بايد كنار در باشم‌ تا با فرمانده‌ دائما در تماس‌ باشم‌ تا دستور حركت‌ بگيرم‌. به‌ محض‌ دستور حركت‌ راننده‌ هاي‌ لودر و بولدوزر شروع‌ به‌ حركت‌ مي‌كنند. من‌ هم‌ در نزديكي هاي‌ خط مقدم‌ به‌ دنبال‌ معاون‌ فرمانده‌ حركت‌ مي‌كنم‌. ديشب‌ وقتي‌ در كنار هم‌ راه‌ مي‌رفتيم‌ آتش‌ شديدي‌ باريد و ما در گودالي‌ افتاديم‌. ديدم‌ صداي‌ ناله‌ معاون‌ بلند شد و زخمي‌ شد. او را به‌ عقب‌ بردند و ما در محل‌ تعيين‌ شده‌ خاكريز زديم‌. رزمندگان‌ 30 متر از ما جلوتر و در سنگر بودند و ما سنگر سازان‌ بي‌ سنگر مشغول‌ ساخت‌ سنگر بوديم‌ و من‌ هم‌ مرتب‌ دنبال‌ فرمانده‌ اين‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ مي‌دويدم‌. شايد آن‌ شب‌ 60 نفر از بچه‌ها زخمي‌ شدند. واقعا كه‌ صحنه‌ جنگ‌ حال‌ و هواي‌ عجيبي‌ دارد.

هركه‌ از تن‌ بگذرد جانش‌ دهند هر كه‌ جان‌ دريافت‌ جانانش‌ دهند

هر كه‌ نفس‌ بت‌ صفت‌ را بشكند در دل‌ آتش‌ گلستانش‌ دهند

هر كه‌ بي‌ سامان‌ شود در راه‌ عشق‌ در ديار دوست‌ سامانش‌ دهند




گوشه‌اي‌ از وصيت‌ نامه‌ مسعود


حال‌ كه‌ توفيقي‌ نصيب‌ من‌ شد و توانستم‌ به‌ اين‌ منطقه‌ خونين‌ و شهيد پرور بيايم‌ برخود لازم‌ ديدم‌ كه‌ موارد زير را به‌ برادران‌ عزيز و خانواده‌ خود تذكر بدهم‌، ان‌ شاءالله‌ از اين‌ بنده‌ حقير قبول‌ خواهند نمود:

-1 امدادهاي‌ غيبي‌ در جبهه‌ ها كلمه‌اي‌ به‌ تمام‌ معني‌ صحيح‌ و واقعيتي‌ انكار ناپذير است‌ چون‌ من‌ مدتي‌ در جبهه‌ شاهد بودم‌ كه‌ اگر دشمن‌ با آن‌ همه‌ سلاح‌ جنگي‌ مي‌خواست‌ به‌ نيروهاي‌ ما حمله‌ كند در كوتاهترين‌ فرصت‌ برايش‌ ميسر بود ولي‌ جرأت‌ چنين‌ كاري‌ را نداشت‌.

-2 به‌ تمام‌ برادران‌ تذكر مي‌دهم‌ كه‌ از تفرقه‌ دوري‌ جوئيد و دنباله‌ رو خط امام‌ باشيد و او را ياري‌ نمائيد كه‌ ما هر چه‌ داريم‌ از ايشان‌ است‌. پيوسته‌ در خط حزب‌الله‌ و همگام‌ با حزب‌الله‌ بوده‌ و حزب‌ جمهوري‌ اسلامي‌ كه‌ نزديكترين‌ حزب‌ به‌ حزب‌الله‌ است‌ را فراموش‌ نكنيد.

-3 به‌ مادرم‌، خواهرانم‌، همسرم‌ و تمامي‌ خواهران‌ مسلمان‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ حجاب‌ خود را حفظ نموده‌ و در تربيت‌ صحيح‌ فرزندان‌ خود بكوشند تا جبهه‌ هاي‌ ما هميشه‌ پر از نيرو باشد چون‌ سنگر زن‌ حجاب‌ اوست‌ و دامان‌ زنان‌ مؤمن‌ پرورش‌ دهنده‌ مردان‌ با ايمان‌ است‌.

-4 به‌ تمامي‌ عزيزان‌ و جوانان‌ غيور كشور اسلاميمان‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ به سوي‌ جبهه‌ اين‌ دانشگاه‌ اسلامي‌ بشتابند و به‌ فرموده‌ امام‌ تنور جنگ‌ را گرم‌ نگهدارند كه‌ امروز جبهه‌ را شما عزيزان‌ و جوانان‌ بايد پر نمائيد كه‌ هم‌ پوزه‌ دشمن‌ بعثي‌ و ابر قدرتهاي‌ جنايتكار را به‌ خاك‌ ماليده‌ و هم‌ گامي‌ در جهت‌ خودسازي‌ خود برداريد چون‌ الحق‌ هر كس‌ كه‌ به‌ جبهه‌ بيايد با دستي‌ پر به‌ خانه‌ برمي‌گردد كه‌ يا شهادت‌ را نصيب‌ خود مي‌كند يا در جهت‌ خودسازي‌ توفيقاتي‌ بدست‌ مي‌آورد.

-5 چون‌ اين‌ حقير در تشكيل‌ شوراهاي‌ اسلامي‌ روستايي‌ نقش‌ داشته‌ام‌، بيشتر مسائل‌ روستاييان‌ نزد اينجانب‌ مطرح‌ مي‌شد روي‌ سخنم‌ با كارمندان‌ ادارات‌ مي‌باشد كه‌ روستائيان‌ رابهتر بپذيرند با آنان‌ برخوردي‌ بهتر داشته‌ باشند و سعي‌ كنند از سرگردان‌ كردن‌ آنان‌ بپرهيزندحتي‌ الامكان‌ از تبعيضات‌ بين‌ افراد و در سطح‌ كلي‌ بين‌ شهر و روستا بكاهند.

-6 در اينجا روي‌ سخنم‌ با مادر و همسرم‌ مي‌باشد. مادر مهربانم‌ شما خيلي‌ حق‌ بگردن‌ من‌ داريد مرا حلال‌ كنيد و ببخشيد اگر فرزند خوبي‌ براي‌ شما نبودم‌ مي‌خواهم‌ كه‌ مرا ببخشيد و درمرگم‌ گريه‌ نكنيد سعي‌ كنيد همچون‌ زينب‌) س‌) صبور باشيد و به‌ هدايت‌ ديگران‌ بپردازيد.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
شهید رنجبر علی اسماعیلی

gratis bilder


شهید رنجبر علی اسماعیلی
تاریخ تولد: 1342
محل تولد: رفسنجان‌
تاریخ شهادت: 19 دی 1365
محل شهادت: عمليات‌ كربلاي‌ 5 - شلمچه‌





bild hochladen



زندگي‌ نامه‌ شهيد علي‌ اسماعيلي‌ رنجبر

علي‌، در سال‌ 1342 در روستاي‌ كاظم‌ آباد رفسنجان‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. تحصيلات‌ ابتدايي‌ و راهنمايي‌ خود را در همين‌ روستا به‌ پايان‌ رسانيد و جهت‌ ادامه‌ تحصيل‌ به‌ رفسنجان‌ رفت‌. در سال‌ سوم‌ دبيرستان‌ بود كه‌ راهي‌ جبهه‌ هاي‌ نور عليه‌ ظلمت‌ گرديد. در پاييز سال‌ 1361 جهت‌ نبرد با اسراييل‌ غاصب‌ عازم‌ لبنان‌ گرديد و در آنجا همگام‌ با برادران‌ لبناني‌ و حزب‌ا... جهت‌ آزادي‌ قدس‌ از چنگال‌ صهيونيست‌ جهاني‌ به‌ مبارزه‌ پرداخت‌. در تابستان‌ سال‌ 1362 پس‌ از بازگشت‌ به‌ ميهن‌ اسلامي‌ مجددا عازم‌ جبهه‌ گرديد و همگام‌ با نبرد عليه‌ دشمنان‌ اسلام‌ تحصيلات‌ متوسطه‌ خود را در رشته‌ رياضي‌ فيزيك‌ به‌ پايان‌ رسانيد. مدتي‌ در سمت‌ مربي‌ امور تربيتي‌ در آموزش‌ و پرورش‌ رفسنجان‌ خدمت‌ نمود. در عزيمت‌ مجدد به‌ ديار عاشقان‌ (جبهه‌) و شركت‌ در عمليات‌ خيبر، بر اثر بمباران‌ شيميايي‌ مزدوران‌ بعثي‌ مجروح‌ (شيميايي‌) شد. پس‌ از بهبودي‌ و طي‌ آموزش هاي‌ ويژه‌ غواصي‌ در عمليات‌ والفجر 8 شركت‌ كرد و به‌ سختي‌ مجروح‌ شد. وي‌ در سال‌ 1365 در رشته‌ مهندسي‌ شيمي‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد. بلافاصله‌ پس‌ از ثبت‌ نام‌ در دانشگاه‌ به‌سوي‌ جبهه‌ شتافت‌ و در تاريخ 19/10/1365 در منطقه‌ شلمچه‌ و در عمليات‌ كربلاي‌ پنج‌ به‌ درجه‌ رفيع‌ شهادت‌ نائل‌ گرديد.



Kostenlos Bilder hochladen


گوشه‌اي‌ از وصيت‌ نامه‌ علي‌


برادران‌، سلاح‌ من‌، ايمان‌، گلوله‌اش‌، تكبير، برد نهاييش‌، براندازي‌ ستم‌ و نابودي‌ كفر، و دكمه‌ انفجارش‌، ريختن‌ خونم‌ بر نخلستان هاي‌ جنوب‌ غربي‌ و آب هاي‌ اروند است‌. برادران‌، صداي‌ انفجار گلوله‌ي‌ من‌ به‌ گوش‌ عالميان‌ مي‌رسد و موج‌ انفجارش‌ كاخهاي‌ ستم‌ را مي‌ لرزاند، پس‌ بعد از من‌ بر دوش‌ گرفتن‌ سلاحم‌ و ادامه‌ حركتم‌ را فراموش‌ نكنيد.

و شما اي‌ خواهران‌ متدين‌ و متعهدم‌، خدا را به‌ عفت‌ زهراي‌ اطهر (س‌) و شجاعت‌ زينب‌ (س‌) قسم‌ مي‌دهم‌ تا توفيق‌ حفظ حجاب‌ و عفيف‌ بودن‌ و استقامت‌ به‌ شما عنايت‌ فرمايد و آن‌ گونه‌ كه‌ زينب‌ را قهرمان‌ كربلاي‌ تاريخ‌ اسلام‌ كرد، شما را قهرمان‌ عفت‌ و استقامت‌ و صبوري‌ گرداند. بر شما باد حفظ حجاب‌ و دعا كردن‌ بر امام‌ امت‌ و رزمندگان‌.

از شما نيست‌ كسي‌ كه‌ مورد خطاب‌ اين‌ آيه‌ شريفه‌ قرآن‌ قرار گيرد« وَ لَقَد كُنتُم‌ تَمَنَّونَ‌ المَوتَ‌ مِن‌ قَبل‌ِ أَن‌ تَلقَوهُ‌ فَقَد رَأَيتُمُوهُ‌ وَ اَنتُم‌ تَنظُرُونَ» ‌«آيه‌ 143 سوره‌ مباركه‌ آل‌عمران». شما همان‌ كساني‌ هستيد كه‌ با كمال‌ شوق‌ آرزوي‌ جهاد در راه‌ دين‌ مي‌كرديد پيش‌ از آنكه‌ براي‌ مسلمين‌ دستور جهاد بيايد پس‌ چگونه‌ امروز كه‌ به‌ جهاد مأمور شديد، سخت‌ از مرگ‌ نگران‌ مي‌شويد.

و شما اي‌ محصلين‌ عزيز، خدا را شكر كنيد كه‌ در چنين‌ زمان‌ و مكاني‌ مقدس‌ مشغول‌ تحصيل‌ هستيد. درستان‌ را از دينتان‌ جدا نسازيد و هر دو را با هم‌ عجين‌ كنيد كه‌ اين‌ دو در مكتب‌ ما به‌ هيچ‌ وجه‌ از هم‌ جدا نمي‌شوند.

Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  ویرایش شده توسط: rajkapoor   

 
شهید حسین اعتباری

Bilder hochladen




شهید حسین اعتباری
تاریخ تولد: 1338
محل تولد: اصفهان‌
تاریخ شهادت: 1365
محل شهادت: عمليات‌ والفجر 8 - فاو






زندگي‌ نامه‌ شهيد حسين‌ اعتباري‌



حسين،‌ در سال‌ 1338 در اصفهان‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. از سن‌ پنج‌ سالگي‌ قرآن‌ را با صوتي‌ زيبا مي‌خواند. در دوران‌ كودكي‌، به‌ مكتب‌ رفت‌ و پس‌ از آن‌ تحصيلات‌ ابتدايي‌ خود را ادامه‌ داد. دوره‌ راهنمايي‌ را با معدل‌ خوب‌ پشت‌ سرگذاشت‌ و وارد دبيرستان‌ شد. مخالفت‌ وي‌ با دستگاه‌ طاغوت‌ از همان‌ دوران‌ نوجواني‌ شروع‌ شد. اوج‌ مبارزه‌ كفرستيزانه‌ او به‌ زمان‌ بسته‌ شدن‌ دانشگاه ها برمي‌گردد، حسين‌ در اين‌ مبارزه‌ بارها و بارها مورد تعقيب‌ ساواك‌ قرار گرفت‌.

او در سال‌ 1358 در رشته‌ مهندسي‌ مكانيك‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد و باعضويت‌ در انجمن‌ اسلامي‌ دانشگاه‌ در جهت‌ تحقق‌ اهداف‌ انقلاب‌ فرهنگي‌ فعاليت‌ بسياري‌ نمود.

حسين‌ براي‌ زدودن‌ ضعف‌ فرهنگي‌ روستاها و بقاي‌ خط خونين‌ انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ همراه‌ جمعي‌ از دوستان‌ خود اقدام‌ به‌ تشكيل‌ كميته‌ فرهنگي‌ جهاد سازندگي‌ شهرستان‌ كوهپايه‌ نمود.

وي‌ هم‌ چنين‌ در موقعيت هاي‌ مختلف‌ از جمله‌ تدريس‌ در دبيرستان‌ شهيد طالقاني‌ به‌ پرورش‌ آينده‌ سازان‌ انقلاب‌ و كشور پرداخت‌، بطوري كه‌ تعداد زيادي‌ از شاگردانش‌ با نشأت‌ گرفتن‌ از مكتب‌ استاد، در راه‌ خونين‌ او قدم‌ گذاشته‌ و به‌ شهادت‌ رسيدند و يا همچون‌ او خدمتگزار مخلص‌ اسلام‌ و انقلاب‌ شدند.

با آغاز جنگ‌ و دستور بسيج‌ عمومي‌ توسط امام‌، در تشكيل‌ بسيج‌ محل‌ نقش‌ عمده‌اي‌ را ايفاكرد و با تشكيل‌ كلاس هاي‌ عقيدتي‌ سياسي‌ سعي‌ در بالا بردن‌ سطح‌ ديني‌ و سياسي‌ داوطلبان‌ بسيجي‌ داشت‌. شاگردان‌ او در بسيج‌، همه‌ از رزمندگان‌ جبهه‌ و راهروان‌ راه‌ او مي‌باشند

در سال‌ 1360 به‌ عنوان‌ مربي‌ عقيدتي‌ پادگان‌ به‌ فعاليت‌ پرداخت‌ و در جهت‌ رشد فكري‌ سربازان‌ تلاش‌ بسيار نمود. از جمله‌ فعاليتهاي‌ ارزنده‌ اين‌ شهيد فعاليت‌ در صدا و سيماي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ مركز اصفهان‌ در برنامه‌ ايثارگران‌ بود. او در اين‌ برنامه‌ با استفاده‌ از قلم‌ شيوا و بيان‌ رساي‌ خود به‌ بيان‌ حالات‌ و خصوصيات‌ ملكوتي‌ شهيدان‌ مي‌پرداخت‌.

حسين‌ علاوه‌ بر فعاليت هاي‌ چشمگير در پشت‌ جبهه‌، در جبهه‌ هاي‌ نبرد بسيار پرجوش‌ و خروش‌ بود. جبهه‌ رفتن‌ را وظيفه‌اي‌ مهم‌ براي‌ خويش‌ مي‌دانست‌. او در مناطق‌ جنگي‌ به‌ تشكيل‌ كلاس‌ آموزش‌ قرآن‌ و احكام‌ مبادرت‌ ورزيد. حسين‌ در بيش‌ از ده‌ عمليات‌ نظير بيت‌المقدس‌، فتح‌المبين‌، بدر، محرم‌، والفجر مقدماتي‌، والفجر4 و والفجر8 حضور فعال‌ داشت‌. او به‌ شب هاي‌ عمليات‌ خيلي‌ علاقه‌ داشت‌، شب هايي‌ كه‌ پاكان‌ با گريه‌ و زاري‌ برگه‌ ملاقات‌ با خدا را گرفته‌، به‌ديدارش‌ مي‌شتافتند. او در شب هاي‌ آخر عمر خود در گوشه‌ ساكت‌ سنگر با خدايش‌ خلوت‌ كرده‌، با معبود خود راز و نياز مي‌كرد تا اينكه‌ بالاخره‌ در عمليات‌ والفجر8 در سن‌ 27 سالگي‌ نداي‌ ملائك‌ را شنيد كه‌ او را به‌ عند ربهم‌ يرزقون‌ فرا مي‌خواندند و بدينسان‌ بر سر خوان‌ پركرامت‌ خدا نشست‌.

شمع‌ دل‌

به‌ مناسبت‌ شهادت‌ حسين‌

چندي‌ است‌ كه‌ دل ها پريشان‌ و قلبها سوزان‌ شده‌ است‌

چندي‌ است‌ كه‌ نور آفتاب‌ تيره‌ گشته‌ است‌

چندي‌ است‌ كه‌ نداي‌ شادي‌ از لب هايمان‌ گريزان‌ شده‌.

چرا كه‌ دل‌ و جان‌ ما روشني‌اش‌ را گم‌ كرده‌ است‌

آري‌ حسينمان‌ رفت‌ و با رفتن‌ خود بر دل هامان‌ آتش‌ زد

و چون‌ مولايش‌ با فداي‌ پيكر چون‌ گلش‌ صراط مستقيم‌ را به‌ آيندگان‌ نشان‌ داد

حسين‌ جان‌، ديگر آواي‌ مناجات‌ شبانه‌ات‌ به‌ گوشمان‌ نمي‌رسد

ديگر لب هايت‌، دل هايمان‌ را از شادي‌ پر نمي‌كند

ديگر كوچه‌ هايمان‌ صداي‌ قدم هايت‌ را نمي‌شنود

اي‌ نستوه‌ استوار

هنوز شوكت‌ و تواضع‌ و فروتني‌ات‌ را از ياد نبرده‌ايم‌

هنوز پندهاي‌ پدرگونه‌ات‌ را از ياد نبرده‌ايم‌

كجايي‌ تو، كجايي‌ كه‌ چشمانمان‌ ديگر سيماي‌ نوراني‌ات‌ را ملاقات‌ نمي‌كند.

صد آه‌ و افسوس‌ كه‌ ديگر حوزه‌ و مدرسه‌ و سيما

ديگر جهاد و سپاه‌ و بسيج‌

تو را نمي‌بيند و كلام‌ عارفانه‌ات‌ را نمي‌شنود

اي‌ زاهد شب‌ و شير روز

ديگر جبهه‌ حماسه‌ آفريني‌ تو را در خود نخواهد ديد

ديگر جبهه‌ و سنگر صداي‌ مناجات‌ شبانه‌ات‌ را نمي‌شنوند

اكنون‌ دشمن‌ از هجر و دوري‌ تو نفس‌ راحتي‌ مي‌كشد و از شهادت‌ تو شادي‌ها مي‌كند

چرا كه‌ تو درياي‌ خروشاني‌ بودي‌ كه‌ با سيل‌ هايت‌ دشمنان‌ را از بين‌ مي‌بردي

حسين‌ شهيدم‌،

تو به‌ ما درس‌ مبارزه‌ كردن‌، درس‌ استواري‌، درس‌ تلاش‌ و ايثار آموختي‌.

تو با كشتي‌ دلت‌ ما را به‌ ساحل‌ ايمان‌ بردي‌

اي‌ دلاورم، تو دانشجوي‌ دلاور دانشگاه‌ حسين‌ (ع‌) بودي‌ و درس‌ شهادت‌ و جان‌ نثاري‌ را چه‌ خوب‌ خواندي‌ و چه‌ خوب‌ با ايثار خون‌ خود اين‌ درس‌ را براي‌ آيندگان‌ به‌ ارث‌ گذاشتي‌

اي‌ فجر آفرين‌ جبهه‌ توحيد، از هجر تو دوست‌ و بيگانه‌ در فغان‌ است‌

همه‌ تو را مي‌خواهند و از تو مي‌پرسند و به‌ گفتگو درباره‌ تو مشغولند

همه‌ از محبت‌ و اخلاص‌ و ايمان‌ تو سخن‌ مي‌گويند

آري‌ تو، ستاره‌ قلب هامان‌ بودي‌ و اميد آينده‌مان‌،

تو رفتي‌ و ما را در اين‌ دنياي‌ پرفريب‌ تنها گذاشتي‌

اما حسينم‌ ما هيچ گاه‌ ياد تو را از دل‌ بيرون‌ نخواهيم‌ كرد

ذكر و فكر تو مانند شمعي‌ فروزان‌، تا ابد روشنگر راه‌ ما و آيندگان‌ خواهد بود

نام‌ تو براي‌ هميشه‌ در صحيفه‌ تاريخ‌ انقلاب‌ همچون‌ ستاره‌اي‌ خواهد درخشيد




نامه‌ حسين‌ خطاب‌ به‌ شهيدان‌


برادر شهيدم‌ سلام‌، چندي‌ است‌ در آتش‌ عشقي‌ كه‌ به‌ راه‌ تو دارم‌ مي‌سوزم‌ و ابر تيره‌ هجران‌ تو بر سرم‌ سايه‌ افكنده‌ است‌. افسوس‌ و صدافسوس‌ كه‌ بين‌ منزلگه‌ تاريك‌ من‌ و سراي‌ سراپا نور تو شكافي‌ عميق‌ و ديواري‌ سهمگين‌ پديد آمده‌ است‌.

برادرم‌، ما با هم‌ در جستجوي‌ صراط بوديم‌، بله‌ همان‌ صراط مستقيم‌، همان‌ راهي‌ كه‌ تو را به‌ اينجا منتهي‌ كرد و قطره‌ وجود تو را به‌ درياي‌ عظيم‌ هستي‌ پيوند داد

ما با هم‌ بوديم‌، ناگاه‌ تو راه‌ حقيقت‌ را يافتي‌ و عاشقانه‌ به‌ سويش‌ روان‌ شدي‌ و بر سرم‌ بانگ‌ برآوردي‌ كه‌ فلاني‌ اين‌ راه‌ ... اما من‌، آن‌ هنگام‌ در جاده‌اي‌ حركت‌ مي‌كردم‌ كه‌ ظاهري‌ بسيار آراسته‌ و فريبنده‌ داشت‌ و پايانش‌ سرابي‌ بيش‌ نبود. انسان‌ پس‌ از عبور از تمامي‌ اين‌ راه هاي‌ به‌ ظاهر زيبا، متعدد و متنوع‌ به‌ جاده‌اي‌ كه‌ پايانش‌ مردابي‌ مخوف‌ و گندابي‌ متعفن‌ و دريايي‌ از آتش‌ است‌ رهنمون‌ مي‌شود.

برادرم‌، چندي‌ در جاده‌ دروغ‌ و تهمت‌، گاهي‌ در مسير تكبر، غرور، ظلم‌، تباهي‌ و بدتر از همه‌ نفاق‌ -كه‌ بسيار جذاب‌ و فريبنده‌ بود- حركت‌ كردم‌ و بالاخره‌ هنگام‌ جواني‌ در مسير شهوت‌ گام‌ برداشتم‌. تو هنگام‌ خداحافظي‌ يادداشتي‌ گذاشته‌ بودي‌ كه‌ در آن‌ اطاعت‌ از رهبر سفارش‌ شده‌ بود. اما چه‌ كنم‌ كه‌ ديو غرور و خود خواهي‌، حب‌ مال‌ و جاه‌ و رياست‌ مانع‌ شد و حال‌ عرق‌ شرم‌ از رخسارم‌ مي‌بارد.

سفارش‌ كرده‌ بودي‌ مسئوليتها را بشناسم‌ و در پي‌ انجام‌ آن‌ باشم‌، اما چه‌ بگويم‌. در حالي‌ كه‌ فرياد مردم‌ گرسنه‌ در سراسر جهان‌ گوش‌ فلك‌ را كر مي‌كرد، سال ها و ماه ها من‌ و تو شب ها و بلكه‌ روزها با شكمي‌ سير سر بر بالين‌ مي‌نهاديم‌ و خوابمان‌ مي‌برد.

سال ها و ماه ها فرياد و ناله‌ مجاهدان‌ در سياه‌ چال ها و شكنجه‌ گاه‌ هاي‌ آمريكايي‌، روسي‌ وعراقي‌ و ... بلند بود كه‌ آي‌ هم‌كيش‌ مسلمان‌، ... و من‌ در زنجير و اسارت‌ نفس‌ اسير بودم‌، اين‌ فرياد مرا به‌ خود نمي‌آورد كه‌ آن ها را بگسلم‌ و به‌ پايشان‌ شتابان‌ شوم‌. سال ها و ماه هاست‌ غارتگران‌ و ستمگران‌ راست‌ و چپ‌ به‌ چپاولگري‌ مشغولند و من‌ به‌ ظاهر مسلمان‌ و پيرو خط علي‌ خاموشم‌ و ننگين‌ تر اينكه‌ در پايان‌، خويش‌ را با توجيهاتي‌ خود فريبانه‌ اقناع‌ مي‌كنم‌. مسائل‌ و وظايف‌ را سهل‌ گرفته‌ و به‌ حل‌ آن‌ مي‌پردازم‌ و به‌ گمان‌ خود مسلمان‌ انقلابي‌، دو آتشه‌ و مؤمن‌ هستم‌ پس‌ واي‌ بر من،

برادر شهيد و شاهدم‌، در پايان‌ از خداوند آرزو دارم‌ كه‌ رحمت‌ خود را بيش‌ از پيش‌ بر تو نازل‌ كند و مرا از ميان‌ راه هاي‌ باطل‌ و مسير ضلالت‌ و ظلمت‌ به‌ همان‌ راهي‌ كه‌ تو رفتي‌ هدايت‌ كند. اميدوارم‌ اگرچه‌ چشمانم‌ بينايي‌ ضعيفي‌ دارد و گوش هايم‌ شنوايي‌ كمي‌ دارد با ياري‌ و هدايت‌ خداي‌ متعال‌ بتوانم‌ راه‌ نور را بيابم‌. اما اگر پس‌ از چندي‌ ديگر نبينم‌ و نشنوم‌ و چشم‌ و گوش‌ بسته‌ در صراط منتهي‌ به‌ جهنم‌ گام‌ نهم‌، در آنجا با بوهاي‌ متعفن‌، خروارهاي‌ آتش‌ جهنم‌، همنشيني‌ فرعون‌ و يزيد و شاه‌ و ناجي‌ ـ فرمانده‌ نظامي‌ اصفهان‌ـ و امثال‌ اينها چه‌ مي‌توانم‌ب كنم‌؟




رؤياي‌ وصال‌




حسين‌ مي‌گفت‌: « چندسال‌ پيش‌ خواب‌ ديدم‌ در سالني‌ پر از جمعيت‌ بودم‌. گويي‌ همه‌ در اين‌سالن‌ زنداني‌ بوديم‌، در همين‌ حال‌ درب‌ باز شد و شخصي‌ كه‌ گفته‌ مي‌شد شمر است‌ با شمشير برهنه‌ وارد شد و فرياد كشيد و گفت‌: «كيست‌ كه‌ اينقدر از حسين‌ (ع‌) طرفداري‌ مي‌كند و فرياد «ياحسين‌» مي‌كشد؟» همه‌ جمعيت‌ ساكت‌ بودند، من‌ از ميان‌ جمعيت‌ فرياد زدم‌: «منم‌» شمر گفت‌:«بيا اينجا» بطرف‌ جلوي‌ جمعيت‌، كنار شمر رفتم‌ و هيچ‌ ترسي‌ به‌ خود راه‌ ندادم‌. او سرم‌ را از تن‌ جدا كرد. وقتي‌ سرم‌ بريده‌ شد و تنم‌ روي‌ زمين‌ افتاد با خودم‌ حرف‌ مي‌زدم‌ و مي‌گفتم‌ «خدا راشكر كه‌ در راه‌ حسين‌ (ع‌) به‌ شهادت‌ رسيدم‌. ناگاه‌ از خواب‌ بيدار شدم‌.»




حسين‌ در كلام‌ همرزمش


اطاعت‌ از فرمانده‌، اطاعت‌ از امام‌ است‌

يك‌ روز صبح‌ من‌ با حسين‌ و تعدادي‌ از بچه‌ها در حال‌ انجام‌ ورزش‌ صبحگاهي‌ بوديم‌ كه ‌يكي‌ از بچه‌ها به‌ شوخي‌ حرفي‌ زد. شهيد محسن‌ محمدي‌ فرمانده‌ گروهان‌ عصباني‌ شد و دستورداد افراد گروهان‌ پس‌ از تجمع‌ در كنار رودخانه‌ لباسهايشان‌ را درآورند و داخل‌ آب‌ بروند. هواسرد بود و اين‌ دستور براي‌ ما حكم‌ تنبيه‌ را داشت‌، بچه‌ها شروع‌ به‌ اعتراض‌ كردند. حسين‌ زودتر از همه‌، لباسهايش‌ را درآورد و گفت‌: چون‌ اطاعت‌ از فرمانده‌، اطاعت‌ از امام‌ است‌، بايد اطاعت‌كرد و بعد پريد داخل‌ آب، همه‌ بچه‌ها از اين‌ كار حسين‌ شرمنده‌ شدند و همگي‌ همين‌ كار را انجام‌دادند و بدين‌ طريق‌ اين‌ موضوع‌ براي‌ هميشه‌ براي‌ همه‌ بچه‌ها به‌ عنوان‌ خاطره‌اي‌ زيبا باقي‌ ماند.




راز و نياز شبانه‌



چند فروند قايق‌ پارويي‌ در اطراف‌ اردوگاه‌ داخل‌ حوض‌ بود كه‌ بچه‌ها روزها از آنها براي ‌بازي‌ استفاده‌ مي‌كردند، ولي‌ به‌ گفته‌ يكي‌ از دوستان‌ حسين‌، او معمولا در تاريكي‌ شب‌ با يكي‌ از اين‌ قايقها به‌ ميان‌ حوض‌ و دور از ديد بچه‌ها مي‌رفت‌ تا در آنجا به‌ مناجات‌ و راز و نياز با خداي ‌خويش‌ بپردازد; چند نفر از بچه‌ها متوجه‌ اين‌ موضوع‌ شدند و به‌ او التماس‌ دعا گفتند، او درجواب‌ گفت‌: اين‌ خبرها نيست‌ و شما بيشتر از من‌ پيش‌ خدا مقام‌ داريد.



لحظه‌ ديدار


در منطقه‌ عملياتي‌ و در جلوي‌ محل‌ استقرار مهندس‌ اعتباري‌ كانال‌ بزرگي‌ وجود داشت‌ كه‌ عراقي‌ها پشت‌ اين‌ كانال‌ سنگرهاي‌ محكمي‌ بنا كرده‌ بودند. طبق‌ برنامه‌ قرار بود رزمندگان‌ اسلام‌با نارنجك‌ سنگرها را منفجر كنند، ولي‌ چون‌ حجم‌ آتش‌ دشمن‌ زياد بود، بچه‌ها به‌ سختي ‌مي‌توانستند از كانال‌ عبور كرده‌، سنگر عراقي‌ها را منفجر كنند، اما با كمال‌ شگفتي‌ ديدم‌ حسين‌ ازكانال‌ عبور كرده‌ و مي‌گفت‌: بچه‌ها اگر هوا روشن‌ شود اين‌ عراقي‌ها همه‌ ما را اسير مي‌كنند يا مي‌كشند، شما را به‌ خدا اين‌ سنگرها را خراب‌ كنيد و خودش‌ بطرف‌ سنگر عراقي‌ها رفت‌ و باچند نارنجك‌ سنگر عراقي‌ها را منفجر كرد و به‌ لب‌ كانال‌ برگشت‌ و گفت‌: بچه‌ها چند نارنجك‌ به‌ من‌ برسانيد تا همه‌ اين‌ سنگرها را منفجر كنم‌. در همين‌ حال‌ بود كه‌ حسين‌ هدف‌ تير يكي‌ از عراقي‌ها قرار گرفت‌ و روي‌ زمين‌ افتاد. برادر بابائي‌ امدادگر گروهان‌ فرياد كشيد: بچه‌ها مهندس ‌تير خورد، سپس‌ خودش‌ را به‌ او رساند و ديد هنوز لبهايش‌ تكان‌ مي‌خورد، برادر بابايي‌ گفت‌: گوشم‌ را دم‌ دهانش‌ آوردم‌، شنيدم‌ صدا مي‌زند يا مهدي‌ ادركني‌، يا مهدي‌ ادركني‌، گويا او امام ‌زمانش‌ را درآن‌ لحظه‌ مي‌ديد و با او سخن‌ مي‌گفت‌.

روحش‌ شاد و راهش‌ پايدار.






گوشه‌اي‌ از وصيت‌ نامه‌ حسين‌


دوستان‌ عزيزم‌ در دانشگاه‌ و يا در هر جاي‌ ديگر، نيت‌ خالص‌ شماست‌ كه‌ جهت‌ اعمال‌ شما را مشخص‌ كرده‌، به‌ آن‌ ارزش‌ مي‌دهد بنابراين‌ همواره‌ براي‌ رضاي‌ خدا كار كنيد و در اين‌ راه‌ بي‌ باكانه‌ تا نهايت‌ توان‌ و تا سرحد جان‌ بكوشيد. اجركم‌ عندالله‌.

دانشجويان‌، سعي‌ كنيد خود را با معيارهاي‌ اسلامي‌ منطبق‌ كرده‌، فرامين‌ امام‌ را در مورد دانشگاه ها مجري‌ باشيد، وحدت‌ خود را با روحانيت‌ استحكام‌ بخشيد، در جهت‌ استقلال‌ فرهنگي‌ كوشش‌ كنيد. براي‌ شناختن‌ اسلام‌ خود را در اختيار آن‌ قرار دهيد. سراپا گوش‌ باشيد كه‌ چگونه‌ شما را راهنمايي‌ مي‌كند و رهنمود مي‌بخشد، نه‌ اينكه‌ با در دست‌ داشتن‌ مطالب‌ از پيش‌ تهيه‌ شده‌ به‌ سراغ‌ قرآن‌ و سنت‌ رفته‌ و بخواهيد خداي‌ ناكرده‌ نظرات‌ خود را بر آن‌ تحميل‌ كنيد. بدانيد كه‌ اسلام‌ به‌ دريايي‌ بيكران‌ ماند و فقيه‌ مانند شناگر ماهري‌ است‌ كه‌ به‌ خوبي‌ مي‌تواند ازاين‌ منبع‌ استفاده‌ كند، بديهي‌ است‌ كساني‌ كه‌ مجهز به‌ سلاح‌ تقوي‌ و علوم‌ اسلامي‌ به‌ اندازه‌ كافي‌ نيستند، در اين‌ دريا غرق‌ خواهند گشت‌ و اين‌ است‌ اسلام‌ منهاي‌ ولايت‌ فقيه‌.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
شهید محمد حسین اعتمادی

fotos hochladen




شهید محمد حسین اعتمادی
تاریخ تولد: 1340
محل تولد: مشهد
تاریخ شهادت: 4 خرداد 1361
محل شهادت: عمليات‌ بيت‌ المقدس‌






زندگي‌ نامه‌ شهيد محمد حسين‌ اعتمادي‌




محمد حسين‌ در سال‌ 1340 در شهر مقدس‌ مشهد ديده‌ به‌ جهان‌ گشود و دوران‌ كودكي‌ را تا پنج‌ سالگي‌ در اين‌ شهر سپري‌ كرد. شهيد قبل‌ از دوران‌ دبستان‌ با قرآن‌ مجيد آشنا شد و سپس‌ به‌دبستان‌ رفت‌ و سال هاي‌ تحصيل‌ را يكي‌ پس‌ از ديگري‌ با موفقيت‌ سپري‌ كرد. در سال‌ 1357، در رشته‌ مهندسي‌ كشاورزي‌ در دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد. وي‌ در دانشگاه‌ به‌ حمايت‌ از انقلاب‌ و حضرت‌ امام‌ برخاست‌ و مانند خاري‌ در چشم‌ منافقين‌ و كمونيست ها به‌ فعاليتهاي‌ خود ادامه‌ داد.

پس‌ از آغاز جنگ‌ تحميلي‌ عراق‌ عليه‌ ايران‌ به‌ جبهه‌ رفت‌ و پس‌ از شركت‌ در چندين‌ عمليات‌ در تاريخ‌ 61/3/4 در عمليات‌ بيت‌المقدس‌ به‌ فيض‌ عظيم‌ شهادت‌ كه‌ آرزوي‌ ديرينه‌اش‌ بود نائل‌ آمد.






گوشه‌اي‌ از وصيت‌ نامه‌ محمد حسين‌




لازم‌ دانستم‌ در اين‌ لحظه‌ كه‌ چيزي‌ به‌ حمله‌ لشكر اسلام‌ بر كفر باقي‌ نمانده‌ وصيتي‌ را با شما در ميان‌ گذارم‌. نخست‌ از پدرم‌ كه‌ بيت‌الله‌ الحرام‌ را زيارت‌ كرده‌ و رسالت‌ ابراهيمي‌ را از ديار نبوت‌ به‌ ارمغان‌ آورده‌ شروع‌ كنم‌. پدرم‌ بايد لحظه‌اي‌ را به خاطر آوري‌ كه‌ براي‌ رضاي‌ خداوند، ابراهيم‌ خليل‌الله‌ مي‌خواهد حضرت‌ اسماعيل‌ را قرباني‌ كند و آن‌ حضرت‌ بر پدر خرده‌ مي‌گيرد كه‌ چرا در امر خدا درنگ‌ مي‌كني‌؟ و امروز براي‌ دفاع‌ از حريم‌ مقدس‌ اسلام‌ درنگ‌ نبايد كرد.

پدرم‌ به‌ اين‌ انديشه‌ مباش‌ كه‌ پسرت‌ در كنارت‌ نيست‌. عاشوراي‌ حسيني‌ را به‌ ياد آر كه‌ امام‌ حسين‌ (ع‌) و يارانش‌ در سرزمين‌ خون‌ و شهادت‌ قهرمانانه‌ براي‌ اسلام‌ عزيز مقاومت‌ مي‌كنند و بدان‌ كه‌ كل‌ يوم‌ عاشورا و كل‌ ارض‌ كربلا شعار ما بوده‌ و مي‌باشد. مادرم‌ را به‌ صبر دعوت‌ مي‌كنم‌ باشد كه‌ همين‌ صبر، اندوخته‌ خوبي‌ براي‌ آخرتش‌ باشد. درباره‌ محل‌ دفنم‌ خوشحال‌ و مسرور مي‌شوم‌ كه‌ در جوار حضرت‌ رضا (ع‌) در مشهد مقدس‌ باشد. ليكن‌ اختيار با پدر و مادرم‌ است‌ و اجباري‌ نيست‌.

و من‌ الله‌ التوفيق‌

Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  
صفحه  صفحه 9 از 12:  « پیشین  1  ...  8  9  10  11  12  پسین » 
ایران

افلاکیان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA