ارسالها: 23330
#31
Posted: 21 May 2016 11:07
عبدالمجید طالقانی
یادمان عبدالمجید طالقانی واقع در طالقان
- زاده ۱۱۵۰ (قمری)
- روستای مهران، طالقان، قزوین,
- مرگ ۱۱۸۵ (قمری)
- اصفهان,
- ملیت ایرانی
- شناختهشده برای خوشنویسی، شاعر و عرغان
- سبک شکستهنستعلیق
درویش عبدالمجید طالقانی (مهرانی) (۱۱۵۰ه.ق طالقان - ۱۱۸۵ه.ق اصفهان) خوشنویس، شاعر و عارف شهیر ایرانی است. عبدالمجید در جوانی به قزوین رفت و پس از یادگیری اصول اولیه خوشنویسی به اصفهان مهاجرت نمود.
او متخلص به «مجید» بود و بزرگترین خوشنویس خط شکستهنستعلیق در تاریخ خوشنویسی ایران به شمار میرود. وی در خط شکسته مانند میرعماد در نستعلیق استاد بودهاست و این خط را به پایهای رسانید که تاکنون کسی بدان نتوانستهاست برسد.
وی در حدود سال ۱۱۵۰ هجری قمری در روستای مهران از توابع طالقان قزوین دیده به جهان گشود. در جوانی به قزوین آمد و پس از فراگرفتن اصول اولیه خوشنویسی در این شهر ، به اصفهان رفت و به کسوت فقر مشرف گردید و در آن حال به مشق خط روی آورد. در آغاز از روی خط میرعماد بهتمرین و تعلم پرداخت و در این تجربه بهکمال رسید. امّا چون دید نام نامی و آوازه بزرگ استاد، جهانگیر است و او که خود عشق به جاودانگی داشت، در بارقه اشتهار میرِ بزرگ، پرتوی نخواهد یافت، روی به خط شکسته آورد. و استعداد شگرف خود را در کامل کردن این خط زیبا به کار آورد و زمینه خط میراث استادان گذشته را مثل شفیعا کمال بخشید. تا بهجایی رسید که خط شکسته او در زیبایی و ملاحت و استواری به اوج رسید و بدون رقیب شد.
درویش مردی عارف و منزوی بود و عمر را به تجرد سپری ساخت. دوران زندگی او مصادف با افول امپراتوری صفوی و هرج و مرجهای سیاسی و اجتماعی آن دوران بود. درویش در سال ۱۱۸۵ در اثر ابتلا به بیماری مالاریا چشم از دنیا فرو پوشید و پیکرش در فضای جلوخان تکیه میر در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. این مکان بعدها به تکیه درویش عبدالمجید نیز شهرت دارد.
درویش خوشنویسی را از خط نستعلیق آغاز کرد ولی پس از مدت کوتاهی به نوشتن خط شکسته پرداخت و دیری نگذشت که در این مسند استاد مسلم شناخته شد. وی به حدی در این خط به مهارت رسید که رونق بازار خط شکسته نویسان گذشته را شکست و با اینکه بعد از او شاگردان و پیروانش به مقام استادی رسیدند، هیچکدام به پایهٔ او نرسیدند و همان طور که کمال خط نستعلیق به دست میر عماد صورت گرفت، خط شکسته را درویش عبدالمجید به حد کمال رسانید.
درویش در اوایل کار از روی خط «میرزا حسن کرمانی» و «شفیعا» مشق میکرده، ولی در اندک زمانی به درجه استادی رسیده و سرآمد استادان شکستهنویسی شدهاست. تا سال ۱۱۷۹ خط او متاثر از سبک شفیعاست ولی از آن پس او به سبک بسیار عالی مستقلی میرسد که به نام خود او شهرت یافتهاست. بیشتر آثار استاد در همین سبک رقم زده شدهاست. عمر استاد کوتاه و محنت بار بود ولی در همین فرصت کم توانست در خط شکسته چنان تحولی ایجاد کند و آن را به چنان درجهای از کمال برساند که تحقق آن به دست گروهی از خوشنویسان در طول یک سده بعید مینماید.
او نه تنها قواعد خط شکستهنستعلیق را استوار کرد بلکه زیبایی و شیوایی آن را به حد اعلی رسانید. چنانکه شش دانگ جلی را چون کتاب خفی و غبار، استوار و شیرین مینوشت. بسیاری از خوشنویسان معاصر عبدالمجید وی رابه استادی خود قبول کرده بودند و برای تصدیق و حکمیت زشت و زیبایی خط خود او را برمیگزیدند. درویش عبدالمجید از ارکان چهارگانه خوشنویسان عالم و جزء خدایگان خط میباشد و قطعاتش اکنون زیور دهنده بزرگترین کتابخانههای دنیاست. بااینکه درویش در جوانی درگذشتهاست همطراز با آثار باقیمانده او از کمتر خوشنویسان این خط در دست است.
«هدایت» درباره درویش میگوید: «وی در کسوت درویشانه از قزوین مسافرت به عراق عجم و در شهر اصفهان کسب کمال کرد و در خط شکسته قدرتی کامل حاصل نمود، بعضی او را بر شفیعا و میرزا حسن رجحان دادهاند. در شهر اصفهان روزگاری در خانه محمد رشید بیگ ولد فتحعلی خان ارشلوی افشار میزیست و در سال ۱۱۸۵ (میلادی) در اصفهان درگذشت، و او را غزلکهای عاشقانهای بودهاست».
او در شعر هم تبحر بسیار داشت و از اعضای انجمن ادبی مشتاق به شمار میرفت و از سبک بازگشت پیروی میکرد. در شعرهایش «خموش» و «درویش» تخلص وی بود و دیوان غزلیاتش موجود است.درویش عبدالمجید مورد توجه ادباء، شعرا، علماء و بزرگان بود و بزرگانی چون میرزا عبدالوهاب کلانتر و محمد رشید افشار او را مورد تشویق قرار میدادند.
از او غزلهای عاشقانهای بهجای مانده و در اشعار «مجید» تخلص دارد. راوی گروسی شماره ابیات دیوان او را هزار و پانصد و بیست ضبط کرده و نسخهای خطی از دیوان او در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار موجود است.
از معروفترین شاگردان درویش، میرزا کوچک اصفهانی است که در خط شکسته از استادان مسلم است و از معروفترین شاگردان درویش بهشمار میرود. تاریخ درگذشتش معلوم نیست اما حیات او تا سال ۱۲۲۸ مشخص است. نام کامل او را در جایی ذکر نکردهاند و خود او نیز در آثار فراوانی که دارد همه جا «میرزا کوچک» رقم کردهاست. به استثنای یکی از قطعههای او که صریحاً نام خود را «محمد قاسم» ذکر کرده و چنین رقم کردهاست: «حرره العبدالقل، محمد قاسم، مشهور به میرزا کوچک».
افرادی چون سید علی اکبر گلستانه، میرزا غلام رضا اصفهانی در دوره قاجار و از معاصرین اساتید محمدحسین عطارچیان، یداله کابلی خوانساری ، غلامرضا مشعشعی و مجتبی ملکزاده را میتوان از شاگردان او نام برد. هرچند مستقیماً محضر او را درک نکردند. در این میان میرزا غلامرضا ، سید گلستانه و مجتبی ملکزاده بیش از دیگران به شیوه درویش نزدیک شدهاند.
درویش عبدالمجید را به جرات میتوان یکی از بزرگترین هنرمندان تاریخ برشمرد که با وجود مجال کم و عمر کوتاه خود تاثیری عمیق و ماندگار بر هنر پس از خود نهاد. روندی که در حالت عادی به گذر قرنی و تلاش شماری از هنرمندان متبحر نیاز داشت. تعدد آثار این هنرمند خلاق و پرتلاش با توجه به زندگی مشقت بار و کوتاهی دوره ی فعالیت هنری او اعجاب انگیز است. همهٔ خطوط باقیمانده از اوآثار ۱۵ سال آخر عمر اوست. از او آثار فراوانی شامل کتاب، قطعه و مرقع به جای ماندهاست. از گرانبهاترین آثار وی جز قطعات و مرقعات متعدد نسخه کلیات سعدی است که در موزه کاخ گلستان تهران (کتابخانه سلطنتی سابق) نگهداری میشود.
جشنواره بینالمللی خوشنویسی ایران به جهت بزرگداشت مقام استاد درویش عبد المجید طالقانی هر دو سال یکبار در شهر قزوین ، پایتخت خوشنویسی ایران برگزار می گردد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#32
Posted: 21 May 2016 11:11
درویشخان
- نام اصلی غلامحسین درویش
- تولد ۱۲۵۱ هجری شمسی
- تهران
- مرگ شب چهارشنبه
- ۲ آذر ۱۳۰۵
- ساز(ها) سهتار، تار
درویشخان با نام اصلی غلامحسین درویش (۱۲۵۱تهران_۲ آذر ۱۳۰۵تهران) از هنرمندان نامی و استادان موسیقی ایرانی در اواخر دورهٔ قاجاریه است.
غلامحسین درویش، در سال ۱۲۵۱ هجری خورشیدی در تهران زاده شد. پدرش حاجی بشیر از تاتهای طالقان (زیدشت) و مادرش از ترکمانان بود. علت شهرت وی به نام درویش خان، این بود که پدرش هنگام صدا زدن وی، از لفظ «درویش» استفاده میکرد و همین نام بعدها به عنوان نام خانوادگی غلامحسین برگزیده شد و او به درویش خان یا غلامحسین خان درویش معروف شد.
پدر درویشخان، که کمی با موسیقی آشنا بود و سهتار مینواخت، او را در ده سالگی به شعبه موسیقی مدرسه نظام، وابسته به دارالفنون، سپرد که به سرپرستی موسیو لومر فرانسوی ایجاد شده بود. او در دارالفنون به فراگیری خط موسیقی و نواختن شیپور و طبل کوچک مشغول شد.
غلامحسین به دربار شاهی رفتوآمد داشت و ساز نوازندگان را میشنید. سپس پیش آقا حسینقلی به تکمیل فن خود پرداخت و بعد از سالها تمرین در نواختن تار و به ویژه سهتار مهارت یافت و بهترین شاگرد استاد خود شد. در این دوران، آشنایی با برادر بزرگتر آقا میرزا حسینقلی، میرزا عبدالله که نوازندهٔ تار و سهتار بود، به کار او غنای بیشتری بخشید.
با ظهور جنبش مشروطه در نخستین کنسرتهایی که در انجمن اخوت تشکیل شد وی سمت ریاست و رهبری ارکستر را داشت. کنسرت برای جمعآوری کمک برای قحطی زدگان روسیه، کنسرت برای ایجاد مدرسهٔ فرهنگ، کنسرت برای حریق زدگان آمل، کنسرت برای بازسازی خرابیهای آتشسوزی بازار و نیز کنسرت برای غارت شدگان ارومیه از جمله تلاشهای او در این دوران بود.
درویش خان نوعی آهنگ ضربی به نام پیش درآمد ساخت که تا سالها بعد از او رواج بسیار داشت. او دستگاه موسیقی سنتی ایران را به ۷ دستگاه بخش کرد و آهنگهای فراوانی ساخت که ۲۲ آهنگ آن برجای مانده است. وی از نخستین کسانی است که در ایران کلاس آموزش موسیقی برپا کرد و شماری از نامداران موسیقی ایرانی، شاگردان او بودهاند. او به شاگردانی که دورههای مختلف درسش را با موفقیت میگذراندند، نشانی به شکل تبرزین هدیه میداد که از جنس مس و نقره و برای شاگردان سطوح عالی، از جنس طلا بود. از جمله شاگردان او که موفق به دریافت تبرزین طلا شدند، میتوان مرتضی نیداوود، ابوالحسن صبا، موسی معروفی و سعید هرمزی را نام برد.
سعدی حسنی در کتاب تاریخ موسیقی دربارهً پیدایش موسیقی نوین ایران مینویسد: «نخستین تحول واقعی موسیقی را غلامحسین درویش (۱۲۵۱–۱۳۰۵ هجری شمسی) آغاز کرد.»
درویش در نواختن تار دست داشت. تا آن زمان تار دارای پنج سیم (دو سیم سفید، دوسیم زرد، و یک سیم بم) بود و درویش از روی سهتار به فکر افتاد سیم دیگری به تار بیفزاید و از آن هنگام تار دارای شش سیم شد. درویش خان شیفتهٔ گل و گیاه بود و در حیاط خانهاش گلهای رنگارنگ بسیاری داشت که همه را به دست خود پرورش داده بود.
درویش در زمان تحصیل در مدرسهً موزیک نظام که تحت نظر لومر اداره میشد متوجه یکنواخت بودن موسیقی ایرانی شد، به این جهت آواز را که تا آن زمان بدون ضرب و طولانی بود، خلاصه کرد و به صورت ضربی در آورد و علاوه بر «درآمد» که پیش از آواز نواخته میشد قطعهً ضربی دیگری به نام پیش درآمد به آن افزود.
درشکهٔ این استاد کمنظیر موسیقی ایران در شب چهارشنبه، دوم آذر ماه ۱۳۰۵ هجری خورشیدی، هنگامی که از منزل یکی از دوستان به خانه میرفت با خودرویی تصادف کرد و بر اثر ضربهای که بر سر او وارد آمد، چنان به سختی آسیب دید که پنج روز بعد در بیمارستان به علت ضایعه مغزی جان به جان آفرین تسلیم میکند. آثار درویش خان که در سالهای ۱۲۸۴ و ۱۲۸۸ و ۱۲۹۳ شمسی ضبط شدهاند توسط فرهنگستان هنر با نام گلبانگ سربلندی در سال ۸۹ منتشر شد که این مجموعه کاملترین مجموعه منتشر شده از آثار درویش خان است. درویشخان را نخستین قربانی سوانح رانندگی در ایران میدانند.
وی در گورستان ظهیرالدوله میانامامزاده قاسم و تجریش شمیران به خاک سپرده شد
در پایان شب دوم آذر ماه سال ۱۳۰۵ هجری خورشیدی برای بازگشت درویش خان از محفل موسیقی به خانه درشکهای دو اسبه کرایه میکنند و درویشخان سوار بر درشکه به طرف خانه حرکت مینماید. درآن زمان خودرو به تازگی وارد خیابانهای شهر شده بود و شمار آنها به سختی به پنجاه دستگاه میرسید. زمانیکه درشکه درویش خان از خیابان امیریه به سمت شمال میپیچد، خودرو فوردی از جهت مخالف با درشکه و اسبهای آن برخورد میکند، اسبهای درشکه درجا تلف میشوند و وی از درشکه به بیرون پرتاب شده و از ناحیه سر به زمین برخورد میکنند، بی درنگ مردم رسیده و زخمی را به بیمارستان نظمیه تهران که بهترین بیمارستان آن زمان تهران بود میرسانند؛ ولی ضربه سنگین بوده و درویشخان پس از ۵ روز، به دلیل ضربه مغزی فوت میکند.«وی هنگام مرگ ۵۴ ساله بود.»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#33
Posted: 21 May 2016 11:13
علیرضا جهانبخش
- نام کامل علیرضا جهانبخش جیرنده
- زادروز ۲۰ مرداد ۱۳۷۲
- ۱۱ اوت ۱۹۹۳ (۲۲ سال)
- زادگاه جیرنده، گیلان، ایران
- قد ۱٫۸۰ متر (۵ پا ۱۱ اینچ)
- پست هافبک هجومی
علیرضا جهانبخش جیرنده (متولد ۲۰ مرداد ۱۳۷۲ - جیرنده، گیلان) بازیکن فوتبال اهل ایران است. او هماکنون در تیم فوتبال ایزد آلکمار و تیم ملی فوتبال ایران در پست مهاجم و هافبک راست بازی میکند.
جهانبخش در فصل ۲۰۱۳–۲۰۱۴ به عنوان دومین استعداد برتر لیگ برتر فوتبال هلند برگزیده شد. در سال ۲۰۱۵، او به عنوان برترین بازیکن دستهٔ اول لیگ هلند در فصل ۲۰۱۴–۲۰۱۵ برگزیده شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#34
Posted: 21 May 2016 11:17
مهدی ترابی
- نام کامل مهدی ترابی
- زادروز ۱۹ شهریور ۱۳۷۳
- زادگاه اشتهارد، ایران
- قد ۱۸۵
- پُست هافبک
مهدی ترابی یک بازیکن فوتبال اهل ایران است که برای باشگاه فوتبال سایپا البرز در لیگ برتر فوتبال ایران و در پست هافبک بازی میکند.
وی همچنین سابقهٔ دعوت شدن به تیم ملی فوتبال امید ایران را در کارنامه دارد. اولین گل ملی او در بازی در مقابل ازبکستان زده شد.
او کار خود را به عنوان بازیکن فوتبال از تیم نوجوانان سایپا آغاز کرد و در سال ۲۰۱۲ توسط مجتبی تقوی به تیم اول سایپا دعوت شد و در اولین بازی در لیگ برتر فوتبال ایران در فصل ۹۳–۱۳۹۲مقابل مس کرمان به عنوان بازیکن جایگزین به میدان رفت.
وی توسط نلو وینگادا به تیم ملی فوتبال امید ایران دعوت شد.
او در اولین بازی ملی خود مقابل تیم ازبکستان اولین گل ملی خود را به ثمر رساند که باعث پیروزی تیم ملی فوتبال ایران مقابل ازبکستان شد. او در دومین بازی خود ۴۵ دقیقه برابر ترکمنستان بازی کرد. او در سومین بازی ملی خود مقابل تیم گوام به عنوان یار تعویضی به جای سردار آزمون در دقیقه هفتاد وارد زمین شد و در دقیقه ۸۸ دومین گل ملی خود را به ثمر رساند. او در چهارمین بازی ملی خود مقابل عمان از دقیقه ۶۰ به جای وحید امیری وارد زمین شد و بازی قابل قبولی به نمایش گذاشت. ترابی در پنجمین بازی ملی خود در برابر ژاپن پس از مصدومیت وریا غفوری در دقیقه ۲۱ به میدان آمد و در دقیقه ۴۵ از مدافع ژاپنی پنالتی گرفت و پس از آن که اشکان دژاگه نتوانست پنالتی را گل کند، در ریباند با یک بغل پا دروازه ژاپن را گشود. او در این بازی اولین اخطار ملی خود را دریافت کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#35
Posted: 21 May 2016 11:18
پوران
- نام اصلی : فرحدخت عبّاسی طاقانی
- نام مستعار : پوران، بانو ناشناس، بانو شاپوری
- تولد : ۱۵ بهمن ۱۳۱۲ تهران
- مرگ : ۱۲ مهر ۱۳۶۹ تهران
- سبک : موسیقی پاپ فارسی
- سال های فعالیت : از ۱۶ بهمن ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷
پوران با نام اصلی «فرحدخت عبّاسی طاقانی» متولد ۱۵ بهمن ۱۳۱۲، در دههٔ ۳۰ یکی از مشهورترین خوانندگانی ایران بود و این شهرت خود را تا اواسط دههٔ ۵۰ همچنان حفظ کرد. با نام «بانوی ناشناس» و سپس «بانو شاپوری» (نام خانوادگی همسر اول) و بعد از آن با نام مستعار «پوران» پا در وادی هنر گذاشت.
او خواهرزادهٔ بانو روح بخش دیگر خواننده ایرانی آن دوران است. پس از طی تحصیلات در دبیرستان اسدی و هنرستان عالی موسیقی با نام بانو ناشناس در صفحهٔ گرامافون میخواند که پس از آشنایی و ازدواج با همسر اول خود نام خانوادگی او را به عنوان نام مستعار خود برگزید.
بعد از جدایی عباس شاپوری (ویولوننواز و آهنگساز) به همسری حبیب روشن زاده (مفسر ورزشی تلویزیون) در آمد که این ازدواج دوم نیز منجر به طلاق شد. یک فرزند به نام شهریار شاپوری و دو فرزند به نامهای امید و آرزو روشنزاده از وی باقی ماندهاست.
پوران در سال ۱۳۶۹ زمانی که برای دیدن نوه اش به ایران آمده بود به علت ابتلا به بیماری سرطان درگذشت و در امامزاده طاهر (کرج) به خاک سپرده شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#36
Posted: 21 May 2016 11:20
علی عبدلی
- نام اصلی علی عبدلی
- متولد ۲۵ مرداد ۱۳۳۰
- کلور
- اقامتگاه رضوانشهر
علی عبدلی پژوهشگر، نویسنده و شاعر میباشد که فعالیت خود را در زمینه شناخت اقوام تات و تالش از اوایل دهه ۵۰ شمسی شروع کرده و با جدیت ادامه دادهاست. از این پژوهشگر و شاعر تاکنون حدود بیست کتاب و دهها مقاله پژوهشی در زمینههای زبان تاتی و تالشی، تاریخ، فرهنگ، ادبیات وقوم تالش به چاپ رسیده. همچنین از او دو مجموعه شعر به زبانهای فارسی و تالشی- تاتی چاپ و منتشرشدهاست.
علی عبدلی در ۲۵ مرداد ۱۳۳۰ در شهر تاتزبان کلور شهرستان خلخال دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود در دل کوههای تالش و در بین عشایر آن منطقه گذراند و از همان زمان با تهیه نشریات و کتابهای ادبی ومطالعه آنها راه شکوفایی استعدادهای نهفته اش را به تدریج هموار کرد و بعدها باسرودن شعر و گرد آوری فرهنگ عامه، برقراری ارتباطات با مطبوعات آن زمان وارد گستره کنشهای فرهنگی و ادبی شد.
عبدلی در سال ۱۳۵۳ موفق شد مسئولین وقت صدا و سیمای گیلانرا متقاعد کند که برای نخستین بارهر هفته نیم ساعت برنامه ویژه تالشان از رادیو پخش شود، به موجبآن توافق ضبط و پخش برنامهای با نام سیری در تالش از رادیو گیلان آغاز کرد. آن برنامه تاسال ۱۳۵۷ ادامه یافت. وی در طول دهه ۶۰ باانتشارکتابهای فرهنگ تاتی و تالشی، تالشها کیستند، تاتها و تالشان و ترانههای شمال به عنوان چهرهای جدید در حوزه شناخت اقوام ایران معرفی شد. علی عبدلی در سال ۱۳۷۱ به پاس پایهگذاری تالش شناسی در ایران، موفق به دریافت درجه دکترای افتخاری از آکادمی ملی جمهوری آذربایجان گردید.
عبدلی چند ماهی پس از دریافت دکترا از آکادمی ملی جمهوری آذربایجان نخستین نشریه تالش "در دوره جدید "تحت عنوان ویژه تالش را منتشر کرد و در سال ۱۳۷۳ کتاب نظری به جامعه عشایری تالش را منتشر کرد.تاریخ کادوسها، مشاهیر تالش، چهار رساله در زمینه تاریخ و جغرافیای تالش شرکت و سخنرانی در همایشهای نوروز در تخت جمشید و محرم در فرهنگ مردم سازمان میراث فرهنگی. انتخاب به عنوان پژوهشگر برگزیده گیلان دیگر موفقیت او در طول دهه ۷۰ بود. همچنین کتاب تاریخ کادوسها مورد استقبال عامه مردم و بسیاری از پژوهشگران و ایرانشاسان قرار گرفت. این کتاب چند سال بعد به زبان ترکی ترجمه و در باکو منتشر شد. در سال ۱۳۸۰ کتابهای فرهنگ تطبیقی تالشی - تاتی - آذری را به پیشنهاد احسان یارشاطر به رشته تحریر در آورد بعد از آن ضمن انتشار کتب دیگر در رابطه با تات و تالش در سال ۱۳۸۳ جایزه ادبی دکتر معین را دریافت کرد. در سال ۱۳۸۴ مؤسسه تالش شناسی را بنیان گذاشت.مدخل قوم تالش در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به قلم این پژوهشگر نگاشته شدهاست. عبدلی در سال ۱۳۸۷ در شانزدهمین جشنواره تولیدات مراکز صدا و سیما دیپلم افتخار بهترین پژوهشگر از سازمان صدا و سیما دریافت نمود ضمناً ایشان در حال حاضر (۱۳۹۰ش) علاوه برداشتن سمت مدیریت مؤسسه تالش شناسی، عضو افتخاری آکادمی ملی جمهوری آذربایجان، عضو پیوسته بنیاد ایران شناسی و انجمن علمی دبیران تاریخ استان گیلان نیز هستند. سر انجام اینکه در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۹۱ شورای عالی دانشگاههای دولتی ارمنستان مدال علمی درجه ۲ خود را به علی عبدلی اعطاء نمود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#37
Posted: 21 May 2016 11:25
ابراهیم حشمت
- معروف به دکتر ابراهیم حشمت طالقانی
- نام مستعار «حشمت الاطباء»
- «سردار حشمت»
- زادگاه روستای شهراسر طالقان،
- تاریخ مرگ ۱۴ اردیبهشت ۱۲۹۸
- محل مرگ قرق کارگزاری رشت، صحن مسجد چلاخانه (چلهخانه)
- سمت از سران نهضت جنگل
- فعالیتها پزشک
ابراهیم حشمت طالقانی (زاده ۱۲۶۴ روستای شهراسر (طالقان)-درگذشته ۱۴ اردیبهشت ۱۲۹۸ رشت) ملقب به «حشمت الاطباء» و «سردار حشمت»، فرزند عباسقلی بود. وی تات زبان و اهل روستای شهراسر طالقان شناخته می شود. از سران نهضت جنگل بود که از آغاز تشکیل این نهضت با آن همکاری میکرد و چندی از طرف هیأت اتحاد اسلام که شورای رهبری نهضت جنگل محسوب میشد، به حکومت لاهیجان منصوب شد.
ابراهیم حشمت در سال ۱۲۶۴، در روستای شهراسر طالقان چشم به جهان گشود. پدرش میرزا عباسقلی پزشک تجربی بود. مادرش سکینه نام داشت. پدر در سال ۱۲۸۵ و مادر در سال ۱۲۷۹ شمسی چشم از جهان فرو بستند و مدفنشان در همان روستای شهراسر طالقان است. حشمتالاطباء تنها در فصل تابستان در زادگاهش طالقان اقامت داشت. زمانی که ابراهیم ۱۸ سال داشت، پدرش او را برای تحصیل به تهران فرستاد و نامش را در مدرسه «آلیانس فرانسه» ثبت مینماید. این زمان مصادف بود با اوج مبارزات مشروطهخواهان و همین امر سبب شد که ابراهیم به رشد سیاسی و آگاهی ویژهای برسد. او سپس در مدرسه دارالفنون به تحصیل طب مشغول شد، همزمان با دایر شدن مدرسه سیاسی از سوی مشیرالدوله به این مدرسه هم راه یافت و دروس آن را با موفقیت به پایان رساند.
در سال ۱۳۲۸ قمری شاهسونها در اردبیل علیه دولت مشروطه طغیان کردند و ابراهیم که اینک طبیب شده بود، به عنوان پزشک ارتش برای سرکوبی طغیان شاهسونها اولین مأموریت و سفر جنگی خود را آغاز نمود. تجربیاتی که او در این سفر - چه از نظر پزشکی و چه از نظر نظامی - کسب نموده بود، سبب شد در جریان نهضت جنگل «نظام ملی» را در لاهیجان دایر کرد و خود سرپرستی آن را به عهده داشت.
هنگامی که روسها در سال ۱۳۲۹ قمری برابر با ۱۲۸۶ شمسی از طریق آستارا به خاک ایران تجاوز کرده و به شهرهای انزلی و رشت هجوم آوردند، «جمعیت اتحاد اسلام» که دکتر حشمت از اعضای فعال آن بود، به مقابله و مبارزه با روسها پرداخت و گروههای مختلفی را به نقاط مختلف گیلإن اعزام داشت. در همین تاریخ میرزا کوچک خان را در منزل مؤید الدیوان - داماد میرزا محمدخان صالحی لاهیجانی ملاقات می کند. در همین جلسه بود که پیشنهاد میرزا کوچک خان درخصوص انتخاب جنگلهای گیلان برای استقرار مرکز عملیات جنگلها به تصویب رسید و طولی نکشید که با دو تن از دوستان دیگر به نامهای سیدمحمد خان و شیخ عبدالاسلام [عرب] و میرزا کوچک خان شبانه از لاهیجان به رشت حرکت کردند.
اعضای هسته مرکزی اتحاد اسلام، عبارت بودند از: میرزا کوچک خان، میرزا احمد مدنی، دکتر حشمت، میرزا شفیع رضاسرایی، سید عبدالکریم کاشی، میرزا نحمی اسحقزاده و میرزا ابوالقاسم، حاجی احمد کسمائی، محمدعلی پیربازاری، حاجی میرزا محمد رضاحکیمی . هدفشان را به این شرح اعلام کردند: اخراج نیروهای بیگانه از کشور، برقراری امنیت و رفع بیعدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد.
ریاست شورای نظامی جنگل در گوراب زرمیخ با میرزا کوچک خان و در لاهیجان با دکتر حشمت بود. نهضت جنگل تنها با قزاقان و ایادی دولتی دست به گریبان نبود، بلکه قوای انگلستان هم در سرکوب جنگلیها نقش مؤثری داشت.
دکتر حشمت همیشه در اندیشه خدمت به مردم منظقه و رشد فرهنگ مردم بود و در تماس با روشنفکران و آزادیخواهان رانکوه (لنگرود و رودسر) و همزمان با دایر کردن «نظام ملی» در لاهیجان، از آنان برای گسترش فرهنگ و آبادانی منطقه و نیز ایجاد راههای ارتباطی و کمک به تهیدستان و توجه به بهروزی دهقانان یاری میطلبید.
حمله قوای دولتی به فرماندهی ایوب خان میرپنج از یکسو و حمایت هواپیماهای انگلیسی از آنها و بمباران مواضع جنگلها مجال به جنگلیها نمیداد، تا آنجا که میرزا کوچک خان ناچار میشود به همراه ۹۴۳ نفر از مبارزان جنگل به سوی شرق گیلان و لاهیجان حرکت کند.
وقتی همراهان میرزا به لاهیجان رسیدند، در آنجا دکتر حشمت با نفرات خود به آنان پیوست که تعدادشان به ۱۴۳۲ نفر رسید. آنان در روز اول ماه شعبان ۱۳۳۷ قمری به دشت وسیع کجور واقع در ۳۱ کیلومتری جنوب تنکابن میرسند.
در حوالی تنکابن و در طول راه همهجا قوای دولتی و مزدوران منطقه در تعقیبشان بودند. اوضاع بر آنان چنان سخت میشود که ناچاراً دکتر حشمت تصمیم میگیرد باتوجه به امان نامه ای که حکومت مرکزی داده است تسلیم قوای دولتی شود، هرچند میرزا کوچک خان با این تصمیم او مخالف بود. وقتی این کار صورت میگیرد، دولتیها به بهانه اینکه رئیس کل قزاق دولت ایران (ژنرال استاروسلسکی) در رشت میباشد، به آنها گفتند ما باید شما را روانه رشت کنیم تا به شما پروانه آزادی بدهند و به منازل خود بازگردید!
روز ششم ماه شعبان پس از سه روز اقامت در خرمآباد تنکابن، تعداد جنگلیها به یکصد و هشتاد نفر رسید که همگی به همراه دکترحشمت و هشت نفر قزاق به رشت حرکت داده شدند.
در نزدیکی «دیوشل» دکتر حشمت را از یارانش جدا کردند و با درشکه به لاهیجان بردند. از این لحظه به بعد دکتر حشمت اطمینان پیدا کرد که دیگر امیدی برای نجات خود نیست و تمام وعدهها فریبنده بودهاست. سرتیپ عبدالجواد قریب (متین الملک) کسی بود که وقتی در دادگاه سیلی محکمی به دکتر حشمت زد که این برخورد خوشایند دیگران نبود. محاکمه دکتر حشمت زود پایان یافت و در ساعت پنج بعد از ظهر همان روز او را با درشکهای به میدان اعدام آوردند. دکتر حشمت از درشکه پیاده شد و متهورانه به پای دار رفت.
دکتر حشمت در روز چهاردهم اردیبهشت سال ۱۲۹۸ شمسی برابر با یازدهم شعبان ۱۳۳۷ قمری و دوم ماه مه ۱۹۱۹ میلادی درگذشت.
پیکر او را کاس آقا حسام معروف به خیاط که از آزادیخواهان قدیمی مقیم رشت بود تحویل گرفت و در گورستان محله چلهخانه به خاک سپرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#38
Posted: 21 May 2016 11:30
جلال آل احمد
- زادروز ۱۱ آذر ۱۳۰۲
- تهران
- درگذشت ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ (۴۵ سال)
- اَسالِم، گیلان
- آرامگاه شهر ری،مسجد فیروزآبادی در شهر ری
- ملیت ایرانی ایرانی
- پیشه نویسنده، منتقد، دبیر
- مکتب رئالیسم
- همسر سیمین دانشور
- فرزندان نداشته
- والدین سید احمد طالقانی
جلال آل احمد (۲ آذر ۱۳۰۲ و به قول برخی روایتها ۱۱ آذر، ۱۳۰۲، تهران - ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اَسالِم، گیلان) روشنفکر دینی، نویسنده و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود.
جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی در محله سیدنصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی پسر عموی آیتالله طالقانی بود.خانواده وی اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستایاورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.
در سالهای آخر دبیرستان است، که جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد و همین مقدمهای شد برای پیوستن وی به حزب توده. پس از پایان دبیرستان، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت. پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب در او مشاهده شد که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت.
آل احمد در سال ۱۳۲۳ به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. وی در این حزب به سرعت سلسله مراتب ترقی را طی کرد و در سال ۱۳۲۵ مأمور راهاندازی «ماهنامه مردم» زیر نظر احسان طبری شد. در سال ۱۳۲۶ به رهبری خلیل ملکی و ده تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد میکردند و نمیتوانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد.
در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغالتحصیل گشت. او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد.[۳] نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردم شناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعددی نیز پرداخت. البته چون اطلاعات او از زبان فرانسه گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند علیاصغر خبرهزاده، پرویز داریوش و منوچهر هزارخانی کمک میگرفت.[۴] شاید مهمترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای او مثل «خسی در میقات» و یا داستان-زندگینامهٔ «سنگی بر گوری» میتوان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که میبریم» را همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلمزدن بود.
پدر آلاحمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود و در روز عقد به قم رفت و سالها به خانه آنها پا نگذاشت.
با قضیهٔ ملی شدن نفت و ظهور جبههٔ ملی و دکتر مصدق بود که جلال دوباره به سیاست روی آورد. وی عضو کمیته و گردانندهٔ تبلیغات «نیروی سوم» شد که یکی از ارکان جبههٔ ملی بود. در ۹ اسفند ۱۳۳۱، بعد از اطلاع از محاصرهٔ منزل دکتر مصدق با عدهٔ دیگری از «نیروی سومیها» فوراً به آنجا رفت و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخنرانی کرد؛ اشرار قصد جان او را کردند و او زخمی شد. در اردیبهشت ۱۳۳۲ به علت اختلاف با رهبران نیروی سوم از آنها هم کناره گرفت. دو کار ترجمهٔ وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دستهای آلوده» سارتر، مربوط به همین سالها است.
پس از کودتای ۲۸ مرداد، که ضربهٔ سنگینی بر پیکر آزادیخواهان و مبارزین با استبداد بود، آل احمد نیز دچار افسردگی شدیدی شد. در این سالها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. جلال به یک دورهٔ سکوت رفت و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود کرد. «...فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکستها به پیرامون خویش دقیق شدن؛ و سفر به دور مملکت؛ و حاصلش اورازان، تاتنشینهای بلوک زهرا و جزیرهٔ خارک...» که البته «مدیر مدرسه» هم مربوط به همین سالها است. وی در سال ۱۳۴۲ به اتفاق علیاکبر کنیپور برای سفر حج به مکه رفت. پیش از این سفر در ملاقاتی که با سید روحالله خمینی داشت با وی آشنا شده بود و کتاب غرب زدگی مورد توجه او قرار گرفته بود.
جلال آل احمد از علاقهمندان به ایده کیبوتس بود. وی مقالاتی را دربارهٔ «سوسیالیزم دهقانی اسرائیل» برای ایرانیان نوشت و همچنین در سفری به اسرائیل در سال ۱۳۴۱ با این پدیده از نزدیک آشنا شد. این سفر معترضان فراوانی داشت که از آن جمله میتوان به علی خامنهای رهبر کنونی ایران اشاره کرد که پیش از آن هم آثار آل احمد را خوانده بود اما به گفته خودش «بیشتر به برکت مقاله ولایت اسرائیل» با او آشنا شد و در تماسی تلفنی با آل احمد، «مریدانه» به وی اعتراض کرد.
وی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در سن چهل و پنج سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آلاحمد، پیکر وی به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد؛ که باعث ایجاد باوری دربارهٔ سر به نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کردهاست ولی شمس آل احمد قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کردهاست.
سیمین دانشور، همسر جلال، در کتاب «غروب جلال» صریحاً عنوان میکند که شوهرش قربانی نوشابه شد. او علت مرگ جلال را زیادهروی در مصرف نوشابه الکلی قزونیکا (نام ودکایی ساخت ایران در آن زمان) ذکر میکند و علت پزشکی مرگ را هم آمبولی در اثر افراط در مصرف مشروبات الکلی و سیگار اشنو نقل میکند و شایعات مربوط به دستداشتن ساواک در مرگ جلال را صریحاً رد میکند.
جلال آل احمد وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچگاه صورت نگرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#39
Posted: 21 May 2016 11:33
عزیز و نگار
عزیز و نگار، داستان دو دلداده از منطقه آردکان شهرستان طالقان است که قدمت آن به چند قرن میرسد. به احتمال قریب به یقین، باید داستان عشق عزیز و نگار را آخرین حلقه گمشده دلدادگی عاشقان دانست که بارها در تاریخ ادبیات فارسی شاهد برخی از آنها بودهایم.
عزیز و نگار نیز چون باقی عاشقان، پس از طی مرحله عشق زمینی ـ چناچه عارفان بر آن قائلند - به عشق آسمانی دست مییابند و جالب اینکه جز در عزیز و نگار چاپ شرکت نسبی کانون کتاب که در آن عاشق و معشوق به خیر و خوشی به هم میرسند و داستان به پایان میرسید، در باقی روایتها شاهد غرق شدن آنها در شاهرود یا غیب شدنشان هستیم. در روایت کمالی دزفولی هر دو سنگ میشوند.
این عشقنامه در زبان تاتی نمود پیدا کردهاست و مردم روستاهای منطقه طالقان، رودبار، الموت، تنکابن، اشکور و غیره که با نسخههای دستنویس و روایتهای سینه به سینه این عشقنامه آشنا بودند، به مرور به نسخه چاپی داستان عزیز و نگار دست یافتند. هر روستا کتابخوانی داشت که با خرید این کتاب مجلس آرای شبنشینیها و جمعهای خانوادگی شود. در عین حال، عزیزخوانها و نگارخوانها نیز بر رونق روزافزون این داستان افزودند.
اکنون و پس از گذشت سالها به رغم چاپ و انتشار داستانهای گوناگون معاصر، همچنان داستان عزیز و نگار ارزش خود را حفظ کردهاست و پیرمردان و پیرزنان روستایی در زمانهای مختلف و به مناسبتهای گوناگون، به زمزمه اشعار این داستان میپردازند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#40
Posted: 21 May 2016 11:35
گویش خوئینی
گویش خوئینی (به تاتی: دی، دیه زوان) یکی از گویشهای زبان تاتی از دستهٔ زبانهای ایرانی شاخه شمال غربی است. این گویش در روستای خوئین در استان زنجان و پیرامون آن صحبت میشود ولی در دهههای اخیر بیشتر از پیش با زبان ترکی آذربایجانی جایگزین گردیده است. تاتی خوئینی جز زبانهای در خطر انقراض است. گویش خوئینی در میان گویشهای تاتی، دارای ویژگیهای خاصی میباشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.