انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 1 از 14:  1  2  3  4  5  ...  11  12  13  14  پسین »

زنان ایرانی در دو قرن اخیر


زن

 
با سلام خدمت مدیران محترم

درخواست ایجاد تاپیکی را در تالار ایران دارم.

عنوان : زنان ایرانی در دو قرن اخیر
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
با سلام خدمت همه ی دوستان گرامی
هدف از راه اندازی این تاپیک معرفی زنان نامدار ایرانیست که در دو قرن اخیر در عرصه های مختلف اجتماعی سیاسی و فرهنگی فعال بوده اند . آنها که رفته اند یادشان گرامی و روانشان شاد و زندگان نیز عمرشان مستدام باد.
در این راه از پیشنهادهای تمامی دوستان استقبال میکنم .
ارادتمند تمام دوستان لوتی : نسرین
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
طاهره قرة العین
شیرزنی دانا و ادیب و سنت شکن
1




بررسی شخصيت طاهره قره العين از چند جهت حائز اهميت است. اول آنكه او در دورانی كه زنان در پستوی خانه يا در پشت پرده های حرمسرا محبوس بودند ، دورانی كه زن ايرانی با درد و رنج و كابوس "هوو" پيچيده در چادر و روبنده ،بدور از هر گونه امكان حضور در اجتماع در آتش خرافات و حسد و جادو جنبل می سوخت، بعنوان يكی از اولين سرآمدان رفرم دينی و اولين مبشر آزادی زن ، با شجاعتی كم نظير پا به ميدان مبارزه گذاشت. دوم اينكه وی حتی زندگی خصوصی رسوم و سنتهای تربيتی زنان را به چالش كشيده بود و نه فرزندی مطيع بود و نه همسری فرمانبردار، بلكه با اعتماد به نفسی عجيب در راهی كه درست می پنداشت قدم گذاشت . سوم ، دانش و توانايی كم نظير او در سخن وری و مباحثه و منطق گرايی است. چهارم ، اهميت حضور اوست بعنوان يك شاعر توانا و آگاه.

نام کامل او فاطمه زرین تاج برغانی قزوینی است. به گفتهٔ افسانه نجم‌آبادی و ریچارد فولتز نام او فاطمه‌بیگم برغانی بوده‌است. عباس افندی گفته‌است که طاهره، در کودکی ام‌سلمه نامیده شد، نام‌های دیگر طاهره، قره‌العین، زرین تاج، زکیه، و هنده می‌باشد. مردم قزوین وی را با نام دختر آقا یاد می‌کردند. نام «فاطمه»، برای بسیاری از بابی‌ها، مفهومی از بازگشت و رجعت دختر پیغمبر اسلام را القا می‌نمود.
از آنجا كه تمام اسناد مربوط به تاريخ دقيق تولد وی توسط قشريون دربار و دين از ميان رفته است ، تاريخ تولد او را به حدس ١٨١٧ ميلادی 1233 ق ( دوران سلطنت محمد شاه و ناصر الدين شاه) گفته اند.
طاهره در زادگاهش، شهر قزوين، در مكتب خانه ی خصوصی كه پدرش (حاج ملا صالح) خاص دختران خانواده درست كرده بود، علوم اسلامی را فرا گرفت و بدليل استعداد و هوش سرشارش ، حتی از برادر خود "عبدالوهاب" كه امكانات تحصيلی بيشتری داشت، پيشی گرفت.

مسيو نيكلا ( اسلام شناس فرانسوی) در كتاب "باب" (١٩٠٥، پاريس) نوشته است كه طاهره در سيزده سالگی ، از پشت پرده به سوالات علما پاسخ می گفته و تسلط و تفاسير او از قرآن باعث حيرت برخی و خشم برخی ديگر می شده است.
قابل توجه اينكه در آن زمان تنها معدودی از اشراف و روحانيون دختران خود را تنها برا فراگيری قرآن به تحصيل می گماردند و اكثر خانواده ها با سوادآموزی دختران مخالف بودند.
طاهره در کودکی حافظ قرآن بود و به حل مسائل فقهی علاقه نشان می‌داد. او توانست تحصیلاتی عالی حوزوی نزد پدر و مادرش و همچنین سایر اعضا خانواده داشته باشد. او ادبیات و شعر فارسی را نزد مادر خود و فقه، اصول، حدیث و تفسیر را نزد پدر، برادر(عبدالوهاب) و عمویش(شهید ثالث) فراگرفت. وی همچنین فلسفه، حکمت و عرفان را نزد دو تن از پسرعموهای پدرش آموخت.
چه بطور مستقل و یا آنطور که گفته‌شده‌است تحت تاثیر پسر دایی‌اش ملاجواد ولیانی و یا عمویش ملامحمدعلی، طاهره به شیخیه گرایش پیدا کرد.
طاهره نه تنها به تعدد زوجات بشدت اعتراض داشت، بلكه با حجاب نيز مخالف بود و در ميدانهای شهر به نطق و ابراز عقيده می پرداخت . شهامت او خانواده اش را نيز به وحشت انداخته بود ، بطوريكه از او می خواستند تا ملايمتر رفتار كند، اما طاهره راه خود رفت و تا پايان نيز بدان وفادار ماند.
طاهره در سيزده سالگی به اصرار پدر به همسری پسر عموی خود ملا محمد در آمد و از او صاحب سه فرزند شد. همسر طاهره از ملايان قشری بود و با گرايش طاهره به مكتب شيخ احمد احسائی (بنيانگذار مكتب شيخيه كه علمای شيعه با آن شديدا مخالف بودند و آن را تبليغ كفر می دانستند) كه از رفرمسيتهای دينی بود، شديدا مخالفت می ورزيد. سرانجام طاهره از شوهرش جدا شد و بهمراه سه فرزندش به خانه ی پدری بازگشت.
طاهره در بيست و شش سالگی بهمراه خواهرش عازم كربلا شد تا با سيد كاظم رشتی كه از علمای پيرو مكتب شيخ احسائی بود ملاقات كند . او سيد كاظم رشتی را از نزديك نديده بود ، اما با او مكاتبات فراوانی از راه دور داشت و همو بود كه به طاهره لقب "قره العين" ( نور دو چشم) را داد. سيد كاظم ده روز پيش از ورود طاهره به كربلا از دنيا رفت و اين ملاقات انجام نشد. طاهره بسيار غمگين بود و قصد بازگشت به ايران داشت ، اما به خواهش همسر سيد كاظم در كربلا ماند و بعنوان جانشين سيد كاظم به تدريس فقه (از پشت پرده) پرداخت. طاهره از سوی پنج مريد سيد كاظم "نقطه علم الهيه" خوانده شد كه مقامی در حد اولياء دين است. بر مبنای تفسير آنها از قرآن ، پيشگويی می شد كه حضرت قائم بزودی ظهور خواهد كرد. در بيست و هفت سالگی ، طاهره جزو پيروان اوليه ی باب شد و يكی از هفده تن بود. (البته در مقابل دیدگاه اکثریت در مورد گرویدن طاهره به آئین باب، دیدگاه اقلیتی وجود دارد که ضمن تائید گرایش قرةالعین به شیخیه، بابی بودن او را مردود می‌دانند. جمعی از اعضای خانواده و بازماندگان وی و همچنین چندتن از شخصیت‌های دینی بر این نظرند که مورخان مستقل آن دوره به واسطه جّو مذهبی و سیاسی حاکم بر محیط، سکوت اختیار کردند و مورخان نزدیک به حکومت قاجاریه، دیدگاه‌های رسمی حکومت را به عنوان واقعیت منعکس کردند. زینب، تنها دختر طاهره که در تمام سفرها وی را همراهی کرد و در دوران حبس او در تهران تا زمان اعدام با وی در ارتباط بود، بر درگذشت مادرش به مذهب شیعه تاکید کرده‌است. همچنین شیخ ابراهیم، پسر بزرگ وی نیز او را مسلمان دانسته و به عبادات اسلامی او در زندان خانگی پیش از اعدام استناد نموده‌است.)

در اين هنگام جمعی به سركردگی علما به حاكمين كربلا رجوع كردند و خواستار اخراج قره العين از كربلا شدند. طاهره به كاظمين رفت ، اما آنجا نيز مورد خشم علما قرار گرفت و دوباره به كربلا بازگشت. در كربلا حاكمين وقت، او را به حبس خانگی واداشتند و اطراف خانه اش مامور گذاشتند تا به آنجا رفت و آمدی صورت نگيرد. در سال١٨٤٧ حكم اخراج قره العين به حاكم عراق ابلاغ شد . قره العين می بايست به ايران باز می گشت . حدود سی نفر از پيروان وی ، برخی با اسب و برخی با پای پياده با او همراه شدند . پس از ورود به ايران ، طاهره سه روز در كرند توقف كرد و در اين مدت به سخنرانی برای مردم پرداخت و گروهی از مردم به جمع هوادارنش پيوستند. در همين مدت، علمای كرمانشاه به سركردگی سيد عبدالله از حاكم شهر خواستند كه طاهره را از كرمانشاه اخراج كند. نيمه شب، گروهی از مردم بتحريك علما به خانه ی طاهره و به همراهانش هجوم بردند ، بطوريكه آنها شبانه ناچار به ترك شهر شدند. طاهره و يارانش به همدان رفتند و وی در بين راه همه جا توقف نمود و برای مردم شهر سخنرانی می كرد.

كنت دو گوبينو (سياستمدار ، محقق و وزير مختار فرانسه در ايران) در كتاب "مذاهب و فلسفه در آسيای ميانه" نوشته است:

" ... می خواستم بدانم چه انگيزه ای موجب استقبال مردم از طاهره و سخنرانی های وی بوده است. از چند نفر كه سخنرانی های او را شنيده بودند، سوال كردم. می گفتند، سخنانش بقدری نافذ بود كه در شنونده تاثير می كرد. با آنكه علم بسيار داشت، ساده سخن می گفت بطوريكه برای همه قابل درك بود. اول رو به مردها می كرد و اشاره به زنها و می گفت، اينها خواهران شما هستند در خانه يكديگر ، چطور می توانيد بر خواهران خود و يكديگر ظلم و ستم روا داريد و گاهی اشك از چشمانش سرازير می شد كه همه به گريه می افتادند..

در اين هنگام پدر طاهره برای او پيغام فرستاد و خواستار بازگشت وی به قزوين شد. در پيغام تاكيد شده بود كه طاهره تنها و بدون همراهانش بازگردد. طاهره به اين خواست توجهی نكرد و با همراهانش به قزوين بازگشت و خود در خانه ی پدر ماند. ميان طاهره و عمو، پدر و شوهر بحث شديدی در گرفت و در اين ميان عموی طاهره ، ملا محمد تقی كه از ملايان قشری بود شديدا به او حمله كرد و به او دشنام گفت. ملا محمد تقی و ديگر ملايان ، افكار و عقايد شيخ احمد احسائی را كه طاهره از مبلغين آن بود ، كفر می دانستند و او را مورد نفرين و پيروان او را مورد آزار قرار می دادند. چند روز بعد ملا محمد تقی در حاليكه روی منبر به شيخ احسائی نفرين و دشنام می گفت، توسط يكی از پيروان شيخ احسائی مورد سوء قصد قرار گرفت . اين واقعه باعث شورش و بلوا در شهر شد و طاهره را بعنوان محرك اين ماجرا به حصار خانگی محكوم كردند. ضارب ملا محمد كه عبدالله نام داشت، پس از شنيدن خبر دستگيری و آزار عده ای بی گناه ، خود را به حاكمين معرفی و به قتل اعتراف كرد. اما بی گناهی طاهره نه تنها در ابتدا پذيرفته نشد، بلكه شوهر وی اصرار بر ادامه ی حبس وی داشت و برای طاهره تقاضای قصاص كرد.

در اين ميان دو تن از ياران طاهره او را مخفيانه آزاد كردند و به تهران بردند. همانجا بود كه طاهره و همراهانش مصمم شدند تا آيین نو (باب) را رسما اعلام كنند و خواهان فسخ احكام متحجر ، احقاق حقوق زنان شوند . آنها بدين قصد راهی بدشت شدند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
طاهره قرة العین
شیرزنی دانا و ادیب و سنت شکن
۲


كنت دوگبينو می نويسد:

"... اصحاب كه ٨٢ تن بودند چند روز قبل ميان باغ تخت آراستند و آنرا با قاليچه های رنگارنگ مزين نمودند . در اين هنگام طاهره با لباسی فاخر وارد باغ شد و بی حجاب بالای تخت رفت و چهار زانو نشست تا سخنرانی كند كه همهمه بين حاضران افتاد. چند تن بلند شده رفتند، عده ای اعتراض كنان سر به زير عباده بردند تا چشمانشان با ديدن روی و موی طاهره كه او را مقدس می دانستند به گناه آلوده نشود ...

چند روز بعد قره العين با يارانش راهی مازندران شد. در ميان راه قشريون به آنها حمله كردند وبا پرتاب سنگ بسويشان آنها را مورد آزار قرار دادند. همچنين در مازندران به تحريك علما چند تن از ياران قره العين به قتل رسيدند، در نتيجه درگيريها شدت يافت كه تعداد زيادی كشته بر جای گذاشت. پس از اين واقعه حكم جلب طاهره صادر شد، اما او به اطراف نور به خانه ی دوستانش پناه برد و مدت دو سال در آنجا مخفيانه زندگی كرد و در اين مدت شعر و رساله می نوشت. پس از دو سال محل زندگی طاهره كشف شد و ماموران دولت ناصر الدين شاه او را دستگير كرده، اموالش را به غارت بردند و وی را به منزل محمود خان ، كلانتر تهران بردند و منتظر رسيدن دستور از جانب وی شدند. طاهره به مدت سه سال تا اگوست ١٨٥٢ يعنی ١٢٣١ شمسی در حبس بود و آنطور كه گفته اند از قطعات چوب قلم ساخته و با آب سبزيجات می نوشته و به بيرون می فرستاده است. همچنين گفته شده كه رابط او همسر محمود خان بوده است كه به طاهره علاقه ی وافری پيدا كرده بود. اصولا در زندگينامه ی طاهره بارها و بارها پيش آمده كه زنان و همسران مخالفين و موافقينش به ياری وی شتافته اند و بسيار برای او احترام قائل بوده اند. گفته می شود كه ناصر الدين شاه به طاهره علاقمند بوده و پس از تعريف از زيبايی و اشعار وی به او گفته است: "... زنی مثل شما شايستگی قصر سلطنتی را دارد، در حضور علما تبری كنيد و دست از پيروی باب برداريد و آزاد شويد. آقايان علما از شما سوال بيشتری نمی كنند، هر طور خودتان مايليد بيان كنيد...". قره العين نپذيرفته و او را دوباره به زندان بردند.

در همانسال به ناصرالدين شاه سوء قصد شد كه در پی آن هفت تن از بابيان كه بعنوان ضارب شناخته شدند، به قتل رسيدند. پس از اين حادثه سراسر ايران نا آرام شد و پس از آن برای طاهره قره العين با وجود اينكه هيچ ارتباطی با آن سوء قصد نداشت، از سوی ملا علی كنی و ملا محمد اندرمانی ، فتوای قتل صادر شد. آمده است كلانتر تهران به او مژده داده كه قرار است نزد امير كبير برود و ابراز پشيمانی كند تا آزاد شود، اما طاهره پاسخ داده كه از فردای خود آگاه است و می داند كه كشته خواهد شد. طاهره فردای آنروز، بهترين لباس خود را پوشيده و زيباترين زيورآلات خويش را بر گردن آويخته است. مامورين، طاهره را مخفيانه، بطوريكه بابيان متوجه نشوند به باغ ایلخانی (محل امروز بانک ملی در خیابان فردوسی تهران ) بردند و با دستمال خفه كرده به چاه انداختند. آمده است كه به كسی كه قرار بوده طاهره را بكشد ، گفته اند ، او زنی است كافر كه مومنين را از طريقه اسلام بر می گرداند. او را با دستمال خفه كن. اما او پس از ديدن و شنيدن اين جمله از طاهره كه : "ای جوان حيف است كه دست تو به آدمكشی آلوده شود" ، از اين كار خودداری كرده و سر انجام يكی ديگر از ماموران ، طاهره را در حاليكه ٣٥ سال بيشتر نداشت ، به قتل رساند.



از آن پس بسياری از آنها كه كه روشنگر و روشنفكر و ترقی جو بودند ، به فتوای علما تحت عنوان " بابی" به فجيع ترين شكل به قتل رسیدند.


آری، طاهره ، فرزند يك روحانی شيعه، اولين زنی است كه در ايران قرن نوزده كشف حجاب كرد، از خانواده اش كه همچنان به قيود كهنه و ارتجاعی پايبند بود و او را نيز به حفظ همان سنتها فرا می خواند، بريد و راه خويش يافت، بر خلاف رسوم آن دوران با مردان به گفتگو و بحث نشست، صيغه و تعدد زوجات را عملی غير انسانی شمرد، در بحث و جدل ، بسياری از مخالفين را به موافقين نظرات خويش بدل ساخت، از دانشی كم نظير برخوردار بود. زنی كه در دوران تسلط شديد علمای شيعه بر دستگاه حاكميت ، در خيابانها مورد آزار قرار گرفت و سنگباران شد، از شهری به شهر ديگر تبعيد شد، اما لحظه ای از مبارزه برای آزادی ، عدالت و رهايی خواهران ايرانی اش دست بر نداشت. يكی از واپسين جملات او به كلانتر تهران كه در خانه اش زندانی بود، اين بود:

" می توانيد بزودی، هر گاه كه اراده كرديد ، مرا به قتل برسانيد. اما جلوی پيشرفت و مبارزه ی زنان برای آزادی را كه روزگارش بزودی خواهد رسيد، نمی توانيد بگيريد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
طاهره قرة العین
شیرزنی دانا و ادیب و سنت شکن
۳


طاهره در کلام دیگران

سارا برنارد ستاره تئاتر از كاتوله منده (نمايشنامه نويس فرانسوی) خواسته بود نمايشنامه ای درباره ی طاهره بنويسد تا او نقش وی را بازی كند و چون منده تعلل كرد نزد من آمد و تقاضای اطلاعات كرد. طاهره يك شاعر جوان و مبارز ايرانی بود، همانند ژاندارك، هلوآز قرون وسطی و هايپات در دوره ی افلاطون. طاهره در تاريكترين عصر عليه نابرابريهای اجتماعی و مشكلات زنان قد علم كرد و هر كس كلامش می شنيد عرفان می يافت. نقاب از چهره برداشت و بی حجاب در جمع اصحاب كه همگی از علمای عصر خود بودند حاضر شد كه در توان هيچ بانويی نبود. اگر قرار بود در عالم زنان بانويی به پيامبری معبوث گردد طاهره قائم و مهدی بود..."

(ژول بوآ ، اسلام شناس فرانسوی)



" ... بذری كه طاهره در سرزمين اسلامی افشاند بتدريج رو به سر سبزی است و حاصلش يكی دو قرن بعد معلوم می شود. افتخار اين بانوی بزرگوار ايرانی در آنست كه دفتر اصلاحات اجتماعی اول بار بدست او باز شد..."

(دكتر چين ، روحانی انگليسی)



"... در عالم مسيحيت زنانی بودند كه دوش به دوش مردان دست به كارهای بزرگ زدند و قره العين به تنهايی در جهان اسلام..."

( ژرور آژان، عضو فرهنگستان فرانسه در اواخر قرن نوزده)



"... حسن جمال، تنزيه و تقديس، شجاعت و شهامت شاعر محبوب ايران طاهره قره العين را تكريم بسيار قائلم كه در نهايت شجاعت و جانبازی، مشعل دار آزادی زنان گرديد. شهادت طاهره يكی از محزون ترين وقايع تاريخ معاصر است...."

( لرد كرزن ، نويسنده ی انگليسی)



"... در ايران تا مدتها زنان و مادران به دختران خود می گفتند، اگر می خواهی مثل طاهره شوی، بايد درس بخوانی. طاهره نمادی از كمال و جمال بود..."

(دكتر لوول جانسون، محقق آفريقای جنوبی)


همچنین آلوسی ، مفتی بغداد در ترجمه ی حال او می گويد: " من در اين زن فضل و کمالی ديدم که در بسياری از مردان نديده ام. او دارای عقل و استکانت و حيا و صيا نت بسيار بود. "

مادر رئیس‌جمهور اتریش و بنیان‌گذار جنبش نوین زنان در سال ۱۹۲۵ گفت که در فعالیت‌های خود از زندگی طاهره الهام گرفته‌است.


تصویری از اجتماع بدشت . جایی که نخستین بار یک زن ایرانی در میان جمع برقع از چهره برافکند


البته ریچارد فولتس، لوئیس بِک و گیتی نشاط با رد دیدگاه آن دسته از نویسندگان معاصر که کشف حجاب طاهره را فمنیستی تعبیر می‌کنند، این کار طاهره را بیشتر سمبل لغو شریعت اسلامی و گرویدن به آئین جدید می‌دانند.

امروزه در آمریکا یک سازمان حقوق بشری با عنوان طاهره به فعالیت‌های حقوق بشری زنان و دختران می‌پردازد

همچنین طاهره موضوع چند نمایش و فیلم بوده‌است. سارا برنادت(۱۸۴۴-۱۹۲۳) بازیگر فرانسوی در نمایش‌نامه‌ای در نقش طاهره در سن پطرزبورگ بازی کرده‌است. در دهه نود یک فیلم درام تلویزیونی در مورد طاهره در لس آنجلس ساخته شد و در شیکاگو یک سری نمایشنامه به کارگردانی عزت گوشه‌گیر بر روی صحنه رفت. در سال ۲۰۱۱ نیلوفر بیضایی نمایشی را به روی صحنه برد که به اندیشه‌های طاهره و شرایطی که باعث پیوستن او به بابیان و ترک خانه و کاشانه شد می‌پرداخت.
شبنم طلوعی به تازگی کارگردانی فیلم مستندی را به پایان رسانده و این روزها در انتظار نمایش عمومی آن است. این مستند روایتی است از زندگی طاهره قرﺓ‌العین که در دوران خود شاعری بی‌پروا بود. زندگی قرﺓ‌العین هنوز بعد از گذشت بیش از صد و شصت سال در هاله‌ای از ابهام است. عده‌ای از تاریخ‌نگاران و حتی خانواده وی هر کدام به نحوی سعی کردند وی را مانند جسدش که در چاهی در تهران انداخته و زیر سنگ چنان مدفون شد که انگار هرگز نبوده است، وجودش را نیز انکار کنند. اما این کار به راحتی ممکن نبود زیرا دیگرانی بودند که از قرﺓ‌العین نوشتند و نامش، اشعارش و راه زندگیش را ثبت کردند. شبنم طلوعی در فیلم «خاک، شکوفه، آتش» سعی کرده طاهره را از لابلای نوشته‌های تاریخ نگاران و محققان بیرون کشیده و مروری بر زندگی این زن داشته باشد.

والبته باید اشاره کنیم که چون اقدامات این زن آزاده با افکار و سلایق مسلمانان سازگار نبوده ،‌هم در زمان او و هم پس از او بویژه در جمهوری اسلامی آماج تهمتها و الفاظ رکیک قرار گرفته است ،‌مخصوصا واقعه ی بدشت که آن را شدیدا غیر اخلاقی قلمداد میکنند تا جایی که برخی بهاییان نیز با پذیرش این اتهامات سعی در تبرئه ی طاهره داشته اند. در حالیکه اگر بپذیریم که اقدام طاهره جهت اعلام خاتمه ی شریعت اسلامی بوده نیازی به این توجیهات نخواهد بود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
طاهره و شعر و شاعری

طاهره قرةالعین طبع شعر و نویسندگی داشت. آثار قلمی متعددی به صورت شعر و نامه از وی به‌جا مانده‌است. بخشی از مقالات و نامه‌هایش در بخش سوم کتاب ظهور الحق (تهران، ۱۳۲۲ ق) و بخشی دیگر در کتاب الکواکب الدریه فی مآثر البهائیه در مصر به چاپ رسیده‌است. از او اشعاری با موضوعات عرفانی و فلسفی باقی مانده‌است. اشعار او رویکرد شدید مذهبی او را نشان‌می‌دهد. به‌علاوه او هزلی در مورد رد کردن خواستگاری ناصرالدین شاه دارد.


دست خط طاهره
به دلیل کشتار عمومی بابی‌ها، بسیاری از اسناد مکتوب بابی‌ها از میان رفته‌اند. به همین دلیل اشعاری که از طاهره باقی‌مانده‌است، بیشتر به صورت سینه به سینه و از حفظ نقل شده‌اند. مجموع اشعار باقی‌مانده از طاهره به کمتر از ۶۰ شعر کوتاه و متوسط می‌رسد. برخی نویسندگان مدرن‌تر اشعار او را به دلیل به کار گیری کلمات پرتکلف مورد نقد قرار داده‌اند. یکصد و پنجاه سال پس از مرگ طاهره و در سال ۱۹۹۰ میلادی، یک محقق آذربایجانی مدعی شد که اشعاری از طاهره به زبان ترکی را یافته‌است.


اشعار زیادی به طاهره قرةالعین منسوب است اما بسیاری از آنها از ام هانی، عفت نسابه، عشرت شیرازی و محمدباقر صحبت لاری و دیگران است. زیرا به نوشتهٔ نعمت‌الله ذکایی بیضایی «او هر کجا شعری عرفانی می‌یافت و یا جالب به نظرش می‌رسید، یادداشت و حفظ می‌کرد و در مواقع مناسب بر زبان می‌آورد. نزدیکان وی که آن اشعار را از او می‌شنیدند و یا به خط او می‌دیدند، چون از مأخذ آنها اطلاعی نداشتند، تصور می‌کردند از آن خود اوست و به نام او در یادداشت‌هایشان ضبط می‌کردند.» حسین پرتو بیضائی در کتاب خود، اشعار معروفی را که به قرةالعین منسوب است اما از شعرای دیگر می‌باشد، نمایانده‌است. به نوشتهٔ او قرةالعین دفتر شعری شامل ۷۳ صفحه و بالغ بر ۴۷۵ بیت شعر و در هشت قسمت یا منظومه داشته‌است که دو قسمت از آن مربوط به شخصی به نام بهجت است.
به گفته سوزان استایلزمنک، منابع دانشورانه مسلمان، ثابت کرده‌اند که بعضی از اشعاری که زمانی به وی منسوب بوده‌اند، در واقع اثر شعرای قدیمی‌تر مانند محمدباقر صحبت‌لاری هستند. ولی فرانکلین لوئیس، استاد کرسی ادبیات فارسی دانشگاه شیکاگو، این اشعار را تضمین طاهره از شعرایی مانند صحبت‌لاری می‌داند.

غزل معروف با مطلع
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از مشهورترین غزل‌های منسوب به اوست و ترانه‌ای بر اساس این غزل توسط فریدون فروغی اجرا شده‌است. همچنین، محمدرضا شجریان این شعر را بر روی ترانه چهره به چهره با آهنگی از محمدرضا لطفی در جشن هنر شیراز اجرا نموده‌است.اخیرا نیز محسن نامجو ترانه ای زیبا از این غزل خوانده است.
استاد محمد محیط طباطبایی با ذکر مخمسی از میرزا محمد طاهر وحید که صد و ده سال پیش از طاهره می‌زیسته‌است، نشان داده که این غزل نه از طاهره و نه از میرزا طاهر، بلکه از طاهر کاشی است.نصرت‌الله محمدحسینی، نویسنده بهائی نیز می‌گوید:«[این غزل] به احتمال قوی سروده طاهر کاشانی است. استناد نگارنده به جُنگی از اشعار شاعران پارسی‌گوی است که در زمان فتحعلی‌شاه قاجار فراهم گشته و در کتابخانه ملک طهران موجود است.


به اختمال قوی غزل زیر از سروده های این بانوی گرامی است

در ره عشقت ای صنم، شیفته بلا منم..........چند مغایرت کنی با غمت آشنا منم
پرده به روی بسته ای، زلف به هم شکسته ای ..........از همه خلق رسته ای، از همگان جدامنم
شیر تویی، شکر تویی، شاخه تویی، ثمر تویی ..........شمس تویی، قمر تویی، ذره منم، هبا منم
نخل تویی، رطب تویی، لعبت نوش لب تویی..........خواجه ی با ادب تویی، عاشق بی نوا منم
کعبه تویی، صنم تویی، دیر تویی، حرم تویی ..........دلبر محترم تویی، عاشق بی نوا منم
من ز یم تو نیم نم، نی ز کم و ز بیش هم..........چون به تو متصل شدم، بی حد انتها منم
شاهد شوخ دلربا، گفت به نزد من بیا ..........رسته ز کبر از ریا، مظهر کبریا منم
طاهره، خاک پای تو، مست می لقای تو ..........منتظر عطای تو، معترف خطا منم
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
سردار مریم بختیاری
۱




سال 1253 خورشیدی، دختری ایرانی در یک خانواده اصیل بختیاری دیده به گیتی گشود. دختری که در دوران جوانی از تاثیرگذارترین زنان روزگار خویش و پرچمدار آزادی و سرفرازی ایران و ایرانیان شد. دختری که او را « بی بی مریم » نامیدند، در سخت ترین شرایط و در حالی که در حدود 9 سالگی پدرش به دستور ناصرالدین شاه و با اشاره ظل السلطان حاکم مستبد اصفهان کشته شده بود، بزرگ شد و به بالندگی رسید. تاثیرات و آموزش هایی که بی بی مریم از پدرش حسینقلی خان ایلخانی بختیاری و برادرش علیقلی خان سردار اسعد بختیاری پذیرفت، راه او را به سوی آینده باز کرد و چنان شد که او با کوشش خستگی ناپذیر و پایداری کم مانندش به عنوان یکی از مبارزترین سرداران آزادی خواه ایرانی در شمار آید. گوشه ای از کنش و منش « بی بی مریم » که در روزنامه خاطراتش به قلم ساده و روان خودش ثبت شده است و دربرگیرنده خاطرات دوران کودکی تا جوانی اوست، دریچه ای برای شناخت بهتر او به روی ما می گشاید.

او از زنان تحصیلکرده و روشنفکر عصر بود که به طرفداری از آزادیخواهان برخاست و در این راه از هیچ چیز دریغ نورزید. وی به مثابه زندگی ایلیاتی در فنون تیراندازی و سوارکاری ماهر بود و چون همسر و جانشین خان بود عده ای سوار در اختیار داشت و در مواقع ضروری به یاری مشروطه خواهان می پرداخت. سردار بی بی مریم بختیاری، یکی از مشوقین اصلی سردار اسعد بختیاری جهت فتح تهران محسوب می شد. وی طی نامه ها و تلگراف های مختلف بین سران ایل و سخنرانی های مهیج و گیرا، افراد ایل را جهت مبارزه با استبداد صغیر (استبداد محمدعلی شاهی) آماده می کرد و به عنوان یکی از شخصیت های ضداستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بوده است.

سردار مریم و مطالبه حقوق زنان:
بی بی مریم که در یک جامعه مردسالار به دنیا آمده و در سنین نوجوانی برخلاف خواست خود مجبور به ازدواج شده و از حق ارث نیز محروم شده بود، عمق مشکلات و مسائل زن ایرانی را درک می کند پس به سهم خود سکوت تاریخی زن ایرانی را می شکند و به اعتراض نسبت به این نابرابری ها و پایمال شدن حقوق زنان می پردازد و خواستار زدودن سنت های رایج مردسالارانه در جامعه ایرانی همچون سنت ناف بُری و ازدواج اجباری، نابرابری حق ارث، نداشتن حق طلاق، نابرخورداری از حق آموزش می شود. سردار مریم ریشه بسیاری از این نابرابری ها را آگاهی نداشتن زنان از حقوق اولیه خود می داند و می نویسد:

« ... تمام بدبختی های ما از خودمان می باشد زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را می دانیم، اگر ما هم بدانستیم که برای چه خلقت شدیم البته در اطراف حقوق خود جان فشانی ها می کردیم. ما حالا فکر می کنیم فقط برای رفع شهوت مردها خلق شده ایم یا برای اسارت و کنیزی خلق شده ایم. ما می توانستیم برای حقوق انسانی خود به تمام ملل عالم تظلم بکنیم و حقوق خود را برقرار بکنیم زیرا که امروز قرن بیستم می باشد و [ به ] اصطلاح فرنگی ها عصر طلایی. امروز زن های اروپایی در تمام اداره جات دولتی و ملتی مقام بزرگی را دارا می باشند، کرسی وکالت را اشغال نموده اند اما ما زن های ایرانی ابدا از عالم انسانیت خارجیم... ».

سردار مریم از آرزوهای برباد رفته خود و بسیاری از زنان ایرانی و به ویژه زن بختیاری برای "برکندن سنت های پوسیده از بیخ و بن " سخن می گوید و می نویسد:

« ...ای بسی آرزو که خاک شده، چه قدر آرزو داشتم که در بختیاری کارهای نیک بکنم خصوصا برای زن های بدبخت ... ».

سردار مریم، نقش زن در جامعه را بسیار محدودتر از جایگاه واقعی او می داند و خواستار است که زنان از نقش و جایگاه واقعی خود در جامعه آگاهی یابند و آن را به دست آورند. او در این مورد می نویسد:

« ... در ایران زن های بدبخت یا باید بزک بکنند، شبانه روز در فکر لباس و پودر و سرخاب باشند یا خیاطی و ریسمان تابیدن، کار بزرگ آن ها همین است. افسوس که وجود چندین [ میلیون ] زن در خاک ایران از عدم علم برای هیچ کس اهمیتی ندارد، کاری که به آن ها می دهند، ترشی، خیار، بادمجان انداختن می باشد. می گویند زن باید خودش را مثل بادمجان کند و میان کوچه راه برود و خدا می داند وقتی که چاقچور و چادر می کند و در کوچه راه می روند و آن روبنده را می زند به یمن بادمجان بزرگ که راه بروند ... »

او ادامه می دهد:

« ... مغازه ای در خیابان لاله زار دیدم، درون یک مغازه چارقد فروشی خیلی اشیاء طلا و جواهر زیر آیینه گذاشته است. به صاحب مغازه گفتم: اینها مال فروش است؟ جواب داد: خیر خانم اینها را خانم ها گرو چارقد تور گذاشته اند. دنیایی افسوس خوردم به بدبختی ملت بیچاره ایران که این قدر بی علم و بدبخت می باشد. آنچه پول در مملکت بود عوض همین چیزها و امثال همین چیزها به خارجه رفت. حالا جواهری که دارند باید عوض پارچه تور بدهند

سردار مریم و ایستادگی در برابر استبداد:

سردار مریم که از نزدیک شاهد فقر روز افزون مردم و ولخرجی های حاکمان بی تدبیر است، آرزو می کند که ای کاش مالیاتی که مردم می پردازند و سرمایه های طبیعی که در کشور وجود دارد توسط شخصی لایق و منتخب مردم صرف آبادانی ایران می شد. او این پرسش اساسی را مطرح می کند که آیا ملت یک نفر را به عنوان حاکم انتخاب می کنند تا برایشان بهداری و مدرسه و راه آهن بسازد و کمبود های کشور را جبران کند یا پول مملکت را خرج عیش و عشرت خود و خانم هایش نماید؟

سردار مریم با روش موجود به ستیز برمی خیزد و در ادامه می نویسد:

«...بدبختانه بعضی از ملت های دنیا عموما و ملت ایران خصوصا، سلطان را آیت خدا می دانند... فکر بکنید ببینید چه خاموش و تاریکیم، چند میلیون آدم جمع می شوند از دست رنج سالیانه و هزار جور بدبختی و عذاب دنیایی کرورها پول جمع می کنند و به دست یک نفر می دهند، برای این که آن یک نفر قبول زحمت کند اداره تمام زندگی آن ها را بنماید، پس اگر فکر داشته باشیم آن آدم نوکر ملت می باشد نه خدای ملت؛... پس در این صورت هر وقت این مستخدم برای ملت خوب کارکرد او را باید دعا کرد و برقرار داشت، اگر بد کار کرد باید معزول نمود و حسابش را رسید، پدرش را سوخت، نه این که ستایشش نمود...»

او سکوت در برابر ظلم و ظالم را می شکند و خواستار از میان برداشتن ستم و سرکوب مردم بی پناه از سوی مستبدان می شود:

« ... هنوز سرتاسر این خاک به حدی ظلم حکم فرماست که ظالم می تواند ضعیف را بکشد، مال او را ببرد، ناموس او را ببرد. هنوز با این که قرن بیستم می باشد چوب و فلک هست، داغ هست. من بیچاره که یک نفر زن می باشم با چشم خونبار و قلب افسرده این چیزها را می بینم و خون دل می خورم و آرزو داشتم که قدرتی پیدا کنم و رفع تمام این ظلم ها بنمایم و ریشه پوسیده استبداد وحشیانه را از این ولایت قطع کنم
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
۲

سردار مریم و مبارزه در راه دستیابی به مشروطه:

بی بی مریم که دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در دشوارترین شرایط زندگی ایلی سپری کرده بود به خوبی توانسته بود مهارت های رزمی همچون تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد و در مبارزات آزادی خواهانه خود به کار بگیرد.

سردار مریم مبارزات هم میهنان آزادی خواه خود را در راه دستبابی به مشروطه می ستاید و درباره مبارزان مشروطه خواه آذربایجانی می نویسد:

« ... آذربایجانی های غیور و رشید که همه وقت برای وطن پرستی و کارهای برجسته پیش قدم بودند، علم آزادی را به سرداری ستارخان و باقرخان معروف بلند نمودند ...».

بی مریم هنگامی که سردار اسعد برادرش و همه جوانان برومند بختیاری در راه رفتن به تهران هستند، عزم راسخ آنها را می ستاید و با سخنانی دلگرم کننده روی به آنها می گوید:

« ... حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید، اگر تمام مردهای رشید بختیاری شهید شدند، تمام زن های بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن، تفنگ به دست برای شکست دادن دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می کنیم... امیدوارم ... که ریشه استبداد پوسیده را به عقل سرشار و فکر عمیق خودتان و به زور شمشیر آتش بار جوان های رشید ایرانی از بیخ و بن بکنید...».

اما سردار مریم که در آن شرایط تاریخی نسبت به وضعیت حساس کشور خود احساس مسئولیت می کند، دست روی دست گذاشتن و انتظار کشیدن را جایز نمی داند، پس به گواهی « تاریخ بختیاری »، پیش از ورود سردار اسعد به تهران، مخفیانه به همراه گروهی تفنگدار بختیاری به تهران می رود و در پشت بام خانه ای مشرف به میدان بهارستان، سنگربندی می کند و در هنگام نبرد بختیاری ها با عوامل استبداد به یاریشان می شتابد.

سردار مریم و نبرد با استعمارگران و اشغالگران:

سردار مریم که در سال 1288 خورشیدی در نبرد آزاد سازی اصفهان به همراه خواهرش « بی بی لیلی » فرماندهی یک ستون سواره نظام بختیاری را بر عهده داشت، در گیرو دار جنگ جهانی اول ( امردادماه 1293 تا آبان ماه 1297 خورشیدی )، نیز که ایران از هر سو مورد تجاوز نیروهای انگلیس و روس قرار داشت، با نیروهایش به نبرد با استعمارگران پرداخت.
سردار مريم بختياري در جنگ جهاني اول با وجود آنکه برخی از ايل بختياري از انگليسی‌ها حمايت مي‌کردند به مخالفت با انگليس‌ها پرداخت و با عده اي از تفنگچيان و سرداران خود جانب متحدين را گرفت. او پاره‌اي از خوانين جزء بختياري چون خوانين پشتکوه را با خود يار ساخت و در يورش‌هاي مداوم خود به انگليس‌ها صدماتي وارد ساخت به طوري که پليس جنوب مبارزات دائمي و پيگيري را با او شروع کرد.وی از سربازان و افسران آلماني و سرکوب و قلع و قمع راهزنان کهگيلويه و کنترل خوانين کوچک استفاده نمود.

در سال 1295 خورشییدی که « ویلهم واسموس » افسر آلمانی با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران علیه انگلیسی ها مبارزه می کرد، سردار مریم بهترین نیروهای خود را برای همراهی با او و دلیران تنگستان و مبارزه با اشغالگران انگلیسی به تنگستان روانه کرد.

در سال 1297 خورشیدی در هنگامه ای که نیروهای اشغال گر روسیه و انگلیس در نزدیکی اصفهان به تعقیب یک گروه لژیون ارتش آلمان و تعدادی از نمایندگان سیاسی آلمان پرداختند، سردار مریم که می خواست با پشتیبانی متحدین و به ویژه آلمانی ها به مبارزه با استعمارگران روسی و انگلیسی بپردازد، با نیروهای زیر فرماندهی خود در منطقه تیران و کرون در برابر نیروهای مشترک انگلیس و روس ایستادند و پس از جنگ سختی ، آنها را به عقب نشینی وادار نمودند و لژیون آلمانی را نجات داده و با خود به پایگاهشان در « سورشجان » درمنطقه بختیاری برده و پناه دادند و پس از مدتی از راه خاک عثمانی، آنان را از ایران بیرون بردند.

خبر نجات لژیون آلمانی به کمک سردار مریم بختیاری، امپراتور آلمان « ویلهم دوم » را برآن داشت که به پاس این شجاعت، بالاترین نشان امپراتوری آلمان یعنی « صلیب آهنین» را همراه با یک حکم و تصویر میناکاری و الماس نشان برای سردار مریم بفرستد.او تنها زني بود که در دنيا توانست به دريافت اين نشان نائل آيد.

پایگاه سردار مریم، پناهگاه آزادی خواهان:

خانه سردار مریم همیشه پناهگاه آزادی خواهان بود. در دوران جنگ جهانی اول نیز که ملیون ایران به مخالفت با اشغالگران روس و انگلیس پرداختند و از سیاست های آلمان و عثمانی حمایت می کردند با تضعیف دولت عثمانی و تسلط انگلیسی ها بر بغداد، گروهی از فعالان سیاسی و فرهنگی همچون علی اکبر دهخدا، ملک شعرا بهار، وحید دستگردی و... به خانه سردار مریم پناه بردند.

دکتر محمد مصدق هم یکی دیگر از آزادی خواهان نامی بود که پس از گریز از دست عوامل استبداد، مدتی به بختیاری رفت. دکتر مصدق هنگامی که درسوم اسفند ماه سال 1299خورشیدی زیر فشار انگلیسی ها توسط سید ضیاء از حکومت فارس عزل شد، از اصفهان به بختیاری رفت و میهمان سردار مریم شد. از این روی دکتر مصدق تا پایان عمر همواره از سردار مریم و قوم بختیاری به نیکی یاد می کرد.

زندگی سخت خانوادگی:

این سردار دلاور در زندگی خانوادگی خود، چون همه زنان در جوامع مذهبی مردسالارانه، قربانی تبعیض جنسیتی بود!. او در نوزادی به نامزدی مردی در آمد که ۲۰ سال از او بزرگتر بود و هنگام ازدواج (سن ۱۵ سالگی) همسر سوم او محسوب می‌شد. دوران زناشویی او طولی نکشید و فوت همسرش باعث شد که او در اوج جوانی بیوه شود. پس از مرگ شوهرش حق نگهداری فرزندانش را از او گرفتند. به‌طوری که همیشه حسرت بودن با فرزندانش را به دل داشت!. بعد از مدت زمانی به اجبار به عقد یکی از بستگان در آمد که مردی عیاش و فاسد بود و همیشه موجب تحقیر و ناراحتی بی‌بی مریم بود. در عرف ایل طلاق وجود ندارد و بی بی با این‌ که خواستار طلاق بوده و حتی برخلاف سنت رایج ایل درخواست طلاق نیز داده بوده ولی به خاطر سنت های پوسیده مذهبی و حیثیتی و به درخواست برادرش (سردار اسعد بختیاری) مجبور شد که به زندگی با او ادامه دهد.

آزادی ایران و ایرانیان، یگانه آروی سردار مریم:

سردار مریم بختیاری، سرانجام در سال 1316 خورشیدی،سه سال پس از اعدام فرزند شجاعش علیمردان خان بختیاری (شیر علیمردان) در زندان رضا شاه ، در اصفهان زندگی را بدرود گفت و پیکرش در آرامگاه تخت فولاد اصفهان در تکیه میرفندرسکی به خاک سپرده شد و خانه او را که در اصفهان در چهارراه قصر ابتدای خیابان شیخ بهایی واقع بود بنا به وصیت خودش به اداره فرهنگ هدیه دادند که در محل آن مدرسه رودابه ساخته شد.

اما یگانه آرزوی راستین سردار مریم بختیاری از دوران جوانی تا آخرین لحظات عمر ، همان آرزویی بود که روزی با نگاه به آینده در روزنامه خاطراتش به صورت سوالی سخت و سنگین با نسل پس از خود در میان نهاده بود. او در آن سال ها، شاید از ما که امروز این خطوط را می خوانیم ، پرسیده بود:

« ... ای کسانی که روزنامه مرا مطالعه می نمایید، اگر در عصر شما " ایران" وطن عزیز مرا و خودتان [ را ] دیدید به دانش و علم نورانی و مشعشع شده و قدم در راه و خاک آزادی گذاشتید یا در سایه علم و تمدن زندگانی نمودید از من بیچاره که یگانه آرزویم تمدن ایران است، یادی بنمایید. آیا ساعتی که من در قعر گور خوابیده ام شما ایرانی های بدبخت، آزادید؟ با کمال سرفرازی قدم های شمرده شمرده می زنید؟

نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
زینب پاشا
1




حافظه تاریخ همیشه در مورد «نقش آفرینانش» دقیق نبوده است و به دفعات دچار فراموشی شده است، خصوصا این فراموشی در مورد زنان بیشتر از مردان است. روی سخن تاریخ با مردان تاریخ‌ساز است و عبارت «زنان تاریخ‌ساز»، عبارت غریبی است؛ برای همین گفته می‌شود تاریخ مذکراست. «زینب پاشا» یکی از شخصیت‌های گمشده تاریخ ایران است که به تنهایی و در اوج روزهای پرده‌نشینی زنان، پرچمدار اعتراض‌های مردمی پیش از انقلاب مشروطه در تبریز بود. قیام وی از جمله حرکت‌های مردمی بود که در شکل‌گیری انقلاب تجددطلبی مشروطه در تبریز نقش داشت. زینب پاشا با شکستن حریم دیکتاتوری ترس، جرئت اعتراض را در مردم بیدار کرد، اما نامش در زیر سایه بلند نام‌های رجال دوران ناپیدا و به دست فراموشی سپرده شد. لذا رد پای محسوسی از وی در اسناد مکتوب موجود یافت نمی‌شود. بیشتر منابع تحقیقی از زندگی زینب پاشا، منابع شفاهی هستند که یا سینه به سینه نقل شده و یا در خاطرات و نقل قول‌هایی در ارتباط با زندگی دیگران نامی هم از او آورد. تعداد اسناد و مکتوباتی که در ارتباط با زینب پاشا در چند سال اخیر منتشر و گردآوری شده است، محدود است که غالبا به صورت کتاب و مقاله منتشر شده است و بیشتر براساس تجربیات شخصی کسانی است که یا در زمان زینب پاشا در قید حیات بوده‌اند و نگارنده شانس مصاحبه و گفتگو با وی را داشته است یا اشارات کوتاهی است در لابلای خاطرات و دست‌نوشته های راویان پر آوازه قیام مشروطه.
زینب پاشا که از وی به «زینب باجی»، «بی بی شاه زینب»، «ده باشی زینب» و «ائل قیزی» نیز نام می برند، در محله «عمو زین الدین» که از محله های حاشیه ای و فقیر نشین تبریز بود، زاده شد. پدر وی «شیخ سلیمان» از مردان تهی دست تبریز بود. زندگی سخت و پر مشقت زینب، از وی زنی آزموده و پرتلاش ساخت. وی زنی تنومند و قوی هیکل بود که عادت داشت دو گوشه چادر خود را به کمر می بست و در دوره ای که بیشتر زنان در تبریز، روبند به صورت خود داشتند، با صورتی باز و بدون رو بند رفت و آمد می کرد.
زینب پاشا پیشتاز بیداری زن ستم دیده ایرانی است. وی تقریباً یک قرن و اندی پیش، مهر سکوت تاریخ را از لب برمی دارد و برای اولین بار در تاریخ ایران با چهل نفر از شیرزنان تبریز علیه ستم پیشگان و به موازات آن علیه نابرابری‌های جنسی که نظام فئودالی و دیدگاه‌های سنتی بر زنان تحمیل کرده بود، به جنگ مسلحانه و پارتیزانی دست می‌زند و همه را در برابر دلاوری‌های شگفت انگیز خود به حیرت وا می‌دارد. یکی از عوامل مهم جنبش زنان تبریز به رهبری زینب، ستمگری بیش از حد برخی شاهزادگان و حکام دوره قاجار در آذربایجان بود.سیروس برادران شکوهی (استاد تاریخ دانشگاه تبریز) در مورد کودکی وی به نکته جالبی‌‌اشاره کرده و می‌نویسد: زینب پاشا "... در کودکی در مکتب‌خانه محل درس خواند و به دلیل ماجراجویی و حساس بودن از دیگر همسالانش متمایز افتاد". با استناد به نوشته مذکور باید اذعان نمود که زینب پاشا از زنان باسواد و متفکر زمانه خود نیز محسوب می‌گردید، که‌این مسئله خود می‌تواند در بررسی علل قیام وی بر علیه استبداد و نابرابری در آن دوره مؤثر باشد.

همان گونه که گفته شد، آغاز فعالیت های سیاسی و اجتماعی زینب پاشا و گروه وی مربوط به تحریم تنباکو، یعنی سال ۱301ه.ق و اواخر دوره ناصرالدین شاه است. فعالیت های وی تا زمامداری مظفرالدین شاه و روزگار مبارزه برای مشروطه در طی حوادث گوناگون ادامه یافته است. در هر حرکتی که از جانب زینب پاشا صورت می گرفت، صدها زن وی را یاری می کردند که در تمامی آنها رهبری عملیات به طور مستقیم در دست زینب پاشا بود. برخی از منابع از حدود سه هزار زن در اطراف وی خبر داده اند. علاوه بر این شمار زیاد زنان، زینب چند یار وفادار و هم آرمان داشت که هسته اصلی گروه وی را تشکیل می دادند. نام چندتن از این زنان مبارز که در تاریخ ثبت شده است، بدین قرار است: «یوز باشی خاور»، «نایب کلثوم»، «فاطمه نساء»، «آتلی شاه به بیم»، «سلطان بیگم»، «جانی بیگم»، «خیر النساء» و «ماه بیگم». علاوه بر خود زینب که از محله عمو زین الدین تبریز بود، بیشتر زنان مبارز و یاران اصلی زینب نیز از همین محله برخاسته بودند. محل گردهمایی و سازماندهی این زنان نیز جلوی مسجد محله عمو زین الدین ذکر شده است.

قبل از مشروطیت و در دوران استبداد؛ چون در ایران نظم و امنیتی وجود نداشت، لذا محتکران در تابستان غله سالانه مردم را به قیمت ارزان خریده و در انبارها نگه می‌داشتند و در فصل زمستان قحطی مصنوعی، به وجود آورده و کالای احتکار شده خود را به چندین برابر قیمت، به مردم فقیر و مظلوم می‌فروختند. تقریباً در سال ۱۳۱۳ هجری قمری و در دوره سلطنت ناصرالدین شاه این قحطی مصنوعی که توسط عده‌ای محتکر به وجود آمده بود، به اوج خود رسیده بود و افراد فقیر شهر در تنگنای بزرگی گرفتار شده بودند، تا جایی که قیمت یک من نان از ۱۲ شاهی به ۱۵ شاهی ترقی کرده بود. در چنین شرایط سخت اجتماعی، «زینب پاشا» چماق خود را که پوشیده از میخ و فلز بود، به دست گرفته و عده‌ای از زنان را به دور خود جمع کرده و علیه محتکران با سلاح سرد خود قیام نمود. زینب پاشا غیر از بستن بازار و حمله به مقر حکومت و سنگباران کردن آن، عده‌ای از بقال‌های محتکر و نانوایان گران فروش را نیز به زیر چماق خود انداخته بود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
۲

زینب پاشا و یارانش در جریان نهضت تنباکو

به دنبال سفر سوم ناصرالدین شاه قاجار در سال 1306ه.ق به اروپا، دولت انگلیس که همواره در صدد اخذ امتیازات جدید از ایران بود، فرصت را برای درخواست کسب امتیاز انحصار توتون و تنباکو مناسب دید و زمینه سازی آن را به ماژور تالبوت واگذار کرد. شاه قاجار نیز برای تأمین هزینه های گزاف سفر خود و همچنین در قبال گرفتن رشوه، حاضر به اعطای امتیاز به انگلیسی ها شد.

انتشار خبر اعطای امتیاز توتون و تنباکو بازتاب گسترده ای در بین مردم به ویژه بازرگانان داشت و با اعتراض شدید آنها مواجه شد. زیرا توتون و تنباکو از مهم ترین اقلام تجاری و صادراتی ایران بود و حدود دویست هزار تن به کشت و خرید و فروش آن اشتغال داشتند و این امتیاز خسران زیادی برای تجار ایرانی به دنبال داشت. لذا اولین اعتراضات از سوی تجار صورت گرفت. دیگر ایرانیان نیز با واگذاری امتیاز به بیگانگان به مخالفت برخاستند و خواستار لغو این قرارداد شدند. اماناصرالدین شاه که از لغو این قرارداد و ناتوانی در پس دادن رشوه‌ های انگلیسی ‌ها ترس داشت، حاضر به لغو این قرارداد نشد.

این مسئله مردم را به مقاومت در برابر اعطای این امتیاز واداشت. فتوای مجتهدان بزرگ در تحریم استفاده از توتون و تنباکو بر شدت مبارزات مردم افزود. تبریز نیز همانند دیگر شهرهای ایران خشم خود را از این قرارداد اعلام کرد. آنچنان که در پی دعوت میرزا جواد، مجتهد بزرگ تبریز، بازاریان به نشانه اعتراض مغازه های خود را بستند و بازار را تعطیل کردند. اما هنگامی که خبر تعطیلی و اعتصاب بازار تبریز به تهران رسید، به دستور دربار، مأموران دولتی با زور اسلحه و سرکوب، مردم را متفرق کردند و بازاریان را مجبور به گشودن دکان های خود نمودند. هنگامی که خبر باز شدن بازار به زینب رسید، وی به همراه شمار زیادی از زنان، خود را مسلح کرده و در حالیکه گوشه‏ های چادر خود را به کمر بسته بودند، در بازار ظاهر شدند، با مأموران مسلح درگیر شده و بازاریان را مجبور به بستن دوباره دکان های خودکردند. به طوری که موفق شدند بازار را دوباره به تعطیلی بکشانند و اعتصاب را ادامه دهند.

پس از آن، گروه زنان به سرعت بازار را ترک کردند و مردان نتوانستند آنها را شناسایی کنند «مأموران دولتی بارها سعی در باز کردن بازار کردند، ولی گروه زینب هربار با اسلحه گرم و سنگ و چماق به بازار می ریختند و رشته های دولتیان را پنبه می کردند.»

از آن پس، هر موقع ظلم و ستمی از سوی کارگزاران حکومت قاجار بر مردم وارد می شد، زینب پاشا و گروهش به یاری مردم شتافته، با سخنرانی های آتشین، مردان را تشویق به مبارزه و ایستادگی کرده و کانون ظلم را ویران می نمودند.

ظاهر شدن زنان و اعتراض آنان به امری، در آن دوره از تاریخ ایران، جوش و خروش زیادی در بین مردان بر می انگیخت و آنان را موظف به حمایت و همراهی با زنان می کرد. طاهرزاده در این باره می نویسد: «هر مرد وظيفه داشته که شئونات زنان را که در ميان جامعه احترام فوق ‏العاده داشته ‏اند، ولو با فدا کردن جان خود، حفظ نمايد. لذا وقتی عده ‏ای زن در بازار ظاهر می ‏‏شدند، احساسات مردان شعله ‏ور گشته، به پا می خاستند و مانع را از ميان برمی ‏داشتند. اين غليان وقتی به اوج می ‏رسيد که زنی لچک خود را به نشانه‏ استمداد به طرف مردان پرتاب می کرد.» لذا اقدام زینب پاشا در به حرکت درآوردن مردان بسیار تأثیرگذار بود.



بحران نان در تبریز و قیام زینب پاشا

یکی از گرفتاری‌های زمان خودکامگی، انبارداری بوده که همیشه دیه دارانی گندم و جو را نفروختندی تا نان کمیاب و گران شدی و آن گاه به بهای بیشتر فروختندی.‌ این کار، در سالهای پیش از مشروطه در آذربایجان رواج بسیار یافته بود" در تبریز نیز زینب پاشا و یارانش در چنین مواقعی در کار کشف انبارهای غلات مالکان و گشودن آنها و تقسیم گندم و جو احتکار شده بین خانواده‌های تنگدست فعال بوده‌اند. در ‌این زمینه یکی از عملیات‌های مهم زینب پاشا و یارانش، مصادره انبار "میرزا عبدالرحیم قائم مقام"، پیشکار وقت آذربایجان (۱۳۱۳ ق ) بوده است. توضیح‌ اینکه در قحطی که در اواخر دوره ناصرالدین شاه بر اثر احتکار گندم در تبریز بوجود آمد، زنان تصمیم به تظاهرات گرفتند. به گزارش "اسناد وزارت امور خارجه فرانسه" : "در حدود سه هزار زن چوب به دست، در بازارها به راه افتادند و کسبه را به بستن دکان و پیوستن به راهپیمایان مجبور کردند " حکومت قشون را خبر کرد، دستور تیراندازی داده شد " در دم پنج زن و یک سید کشته شدند " مردم در کنسولگری روس تحصن کردند....فردای همان روز تظاهرات را از سر گرفتند،‌ این بار نیز سه زن کشته و تعدادی زخمی‌شدند. شعار نان تبدیل به شعار سیاسی و علیه سلطنت قاجارها شد. حکومت هراسید و بار دیگر عقب نشینی کرد. شاعر گمنام "میرزا فرخ " که همزمان با‌ این وقایع بوده، جریان فوق را در آن زمان به صورت شعر ترکی به نظم کشیده و زینب پاشا را رهبر‌ این جنبش و حرکت معرفی کرده است.
یکی دیگر از عملیات‌های مردمی ‌زینب پاشا و یارانش حمله به خانه نظام‌العلمای دیبا از رجال متنفذ دوره قاجاریه بوده است.این واقعه از حوادث مهم دوره سلطنت مظفرالدین شاه در تبریز در سال ۱۳۱۶ قمری بوده است. لازم به ذکر است که مؤلف کتاب "رجال آذربایجان در عصر مشروطیت" تاراج خانه نظام‌العلما را ناشی از تحرکات امیر نظام گروسی که برای بار دوم به پیشکاری آذربایجان منصوب شده بود، دانسته و از آن به عنوان " غارت خانه محترمین" یاد کرده و همچنین احتکار غله توسط نظام العلما را نیز اتهامی ‌از سوی امیر نظام دانسته است. این در حالی است که براساس منابع آن دوره معلوم می‌گردد که اولا: احتکار غله توسط نظالم العلما در آن زمان واقعیت داشته و اتهام نبوده است. و از طرفی حرکات زنان تبریز به رهبری زینب پاشا بر علیه نظام العلما نه فقط صرفا به خاطر تحرکات امیر نظام و یا سایر عمال دولتی بوده، بلکه احتکار غله توسط وی در آن سالهای" بحران نان " خود می‌توانسته عامل مهمی‌ برای عملیات زینب پاشا و یارانش بر علیه وی باشد. دکتر سیروس برادران شکوهی در‌ این زمینه می‌نویسد: "جریان تالان خانه قائم مقام، خالوی نظام العلما و نقش زینب در ‌این واقعه هنوز از یادها نرفته بود که بار دیگر مسئله نان در تبریز مشکل‌ها آفرید ولو‌ این بار حب و بغض دست‌اندرکاران دولتی هم بی دخیل نبود، اما نطفه اولیه حرکت و شورش همانا کمیابی بلکه قحطی نان بوده است" و بدین‌سان بود که : " زینب باجی چادر خود را از سر برمی‌دارد و از آن علمی ‌می‌سازد و پیشاپیش مردم حرکت می‌کند، خانه و انبار انباشته از گندم نظام العلما را گرفته و به مردم گرسنه می‌دهد"
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
صفحه  صفحه 1 از 14:  1  2  3  4  5  ...  11  12  13  14  پسین » 
ایران

زنان ایرانی در دو قرن اخیر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA