ارسالها: 1264
#91
Posted: 23 Feb 2017 10:08
روشنک نوع دوست
و
تلاش بی وقفه برای بیداری زنان
۶
سرانجام
روشنک بیماری های گوناگونی داشت و در بهار ۱۳۳۸ برای معالجه به تهران رفت. خواهرش ملوک به اتفاق فرزندانش او را در این سفر همراهی کردند. متأسفانه بیماری درمان نشد و روشنک در بیمارستان در گذشت. مراسم بزرگداشت روشنک نوعدوست در تهران و بدون تشریفات مذهبی انجام شد. یکی از دانش آموختگان دانشگاه تهران در باره روشنک نوعدوست سخنرانی کرد. این دانش آموخته همان مرد جوانی بود که سال ها پیش به رشت رفته بود تا همسری بیابد و روشنک او را تشویق کرده بود که به تحصیلات دانشگاهی بپردازد.
اما در رشت مجلس ترحیم روشنک نوعدوست در یک مسجد برگزار شد. از آنجایی که روشنک در شهر رشت به عنوان یک فرد چپی معروف شده بود، روحانیون شهر می خواستند او و مراسم ترحیم را تحریم کنند. اما فرهنگیان شهر از این تلاش خشمگین شده و به روحانیون فشار وارد آورده و از آنها خواستند تا برجسته ترین روحانی شهر در مسجد در رثای روشنک صحبت کند. نکته جالب دیگر که مایه تنش میان فرهنگیان و روحانیون شده بود آن بود که روحانیون نمی پذیرفتند فرهنگیان با کفش وارد مجلس ترحیم شوند و می گفتند در مسجد میز و صندلی نیست و همه باید روی فرش بنشینند. اما بالاخره درون مسجد صندلی چیدند و یکی از بهترین واعظان شهر در این مراسم سخنرانی کرد. آرامگاه روشنک نوعدوست در ابن بابویه تهران است
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#92
Posted: 14 Mar 2017 10:35
مهلقا ملاح
مادر محیط زیست ایران
۱
کنشگران زیست محیطی در ایران از مهلقا ملاح با لقب « مادر محیط زیست ایران» یاد میکنند. او که به صدسالگی خود نزدیک میشود، با پشتکاری مثالزدنی، صراحت بیانی کمنظیر و آگاهی عمیق از مشکلات زیست محیطی جهان و ایران به طور خاص، عمرش را در راه فعالیت متعهدانه به حفظ محیط زیست گذرانده و به چهرهای شاخص در میان فعالان مدنی بدل شده است.
مهلقا ملاح با مشارکت در بنیانگذاری «سازمان حفاظت محیط زیست ایران» در سال ۱۳۵۰ و تأسیس «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» در سال ۱۳۷۲ به نامی آشنا و چهرهای ماندگار در تاریخ معاصر ابتکارهای مدنی ایران تبدیل شده است. او رویکردی جامع به مسئله محیط زیست را در عرصه شخصی، در حوزه عمومی، سیاستگذاریهای دولت و تصمیمگیران پاسخ به چالش عظیمی میداند که در مورد این مسئله وجود دارد. بنابراین به منظور حساس ساختن و آگاه کردن همگان به اهمیت حفظ و نجات محیط زیست، بر مسئله آموزش تاکید کرده است. او آموزشهای زیست محیطی را در خانوادهها، محلهها، نهادهای آموزشی ـ از مهدکودکها گرفته تا دانشگاهها- و حتی آموزش مسئولان و مدیران را لازم میداند تا این آموزشها منجر به توانمندسازی تمامی اقشار جامعه در زمینه حفظ محیط زیست شود. او معتقد است که ما در رفع فجایع زیست محیطی ناتوان نیستیم کافی است که بخواهیم و اراده کنیم.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#93
Posted: 14 Mar 2017 10:41
مهلقا ملاح
مادر محیط زیست ایران
۲
پیشینه
مهلقا در سال ۱۲۹۶ شمسی در خانوادهای متولد شد که چند نسل از زناناش از سرآمدان زمانه خود بودند. او نتیجه خدیجه خانم ملاباجی(تاریخ تولد و مرگ: نامعلوم)، نوه بیبی خانم استرآبادی ( ۱۲۳۶-۱۳۰۰ ش.) و دختر خدیجه افضل وزیری( ۱۲۶۸-۱۳۵۹ ش.) است.
مهلقا ملاح (نفر وسط) به همراه مادرش خدیجه افضل وزیری و خواهرش مهرانگیز ملاح.
«خدیجه خانم» معروف به «ملاباجی»، جد مادری مهلقا ملاح، از ندیمههای «شکوه السلطنه»، یکی از زنان ناصرالدین شاه بود. خدیجه خانم زنی با سواد بود که حتی تعدادشان در دربار شاهاندر آن دوره انگشت شمار بود. وی امر سوادآموزی کودکان دربار ناصری را به عهده داشت.
«بیبی خانم استرآبادی»، مادر بزرگ او که از مادرش سواد آموخته بود و همواره دغدغه دفاع از زنان و حقوقشان را داشت، با جسارتی شگفتانگیز کتاب «معایب الرجال» را در سال ۱۲۷۴ شمسی، یعنی یازده سال قبل از امضای فرمان مشروطیت، نوشت. او این کتاب را در پاسخ به اثری زنستیز نوشت که «تادیب النسوان» نام داشت. بیبی خانم بسیاری از کلیشههای مردانه درباره زنان را به صورت جدی و طنز نقد کرد.
بیبی خانم قبل از انقلاب مشروطه اولین مدرسه دختران به نام «مدرسه دوشیزگان» را در منزلش تاسیس کرد. گشایش مدرسه، عکسالعمل تند و خشن جامعه مردسالار را در پی داشت؛ تا اینکه مجبور شد برای مدتی مدرسه را ببندد. اما او که زنی مبارز بود، بیکار ننشست و شروع به تماس با عدهای از مشروطهخواهان مترقی کرد و همچنین مقالاتی در روزنامههای مشروطه نوشت. بعد از یک سال تلاش بیوقفه، او موفق به گشایش دوباره مدرسه دوشیزگان شد.
بیبی خانم به دخترش، «خدیجه افضل وزیری»، زمانی که خردسال بود، لباس پسرانه پوشاند و اسم پسرانه برایش گذاشت تا با برادرانش به مدرسه برود و درس بخواند. خدیجه، مادر مهلقا نیز از ابتدای جوانی پیوسته به مسائلی که زنان با آن روبهرو بودند، توجه خاص داشت. از این رنج میکشید که دختران در دستیابی به دانش نمیتوانستند مانند پسران آزاد باشند و به تفکر مردانهای که باعث عقب نگهداشتن زنان از سوی مردان میشد، انتقاد میکرد. افضل وزیری مقالات مختلفی را در نشریات «شکوفه»، «عالمنسوان»، «شفق سرخ» و «ایراننو» در دفاع از حقوق زنان مینوشت.
مهلقا از چنین مادری و در چنان خانوادهای به دنیا آمد. پدرش «آقا بزرگ ملاح» به دلیل داشتن منصب دولتی در شهرهای مختلف، از دامغان و سمنان گرفته تا گرگان و کرمانشاه اقامت داشت. مهلقا در سال ۱۲۹۶ شمسی و در یکی از سفرهای پدر و مادرش در کاروانسرای عباسی میان راه تهران-مشهد متولد شد. پدر و مادر مهلقا مشوق او برای مدرسه رفتن و تحصیل کردن بودند.
او تا کلاس دهم در مشهد و قوچان درس خواند اما از آنجا که براى دختران تا کلاس یازده بیشتر نبود، مجبور شد به خانه عمهاش در تهران نقل مکان کند و دیپلماش را در تهــران بگیرد. او که پیشتر زبان انگلیسی یاد گرفته بود، در مدت اقامتاش در تهران به فراگیری زبان فرانســه در مدرســه «ژاندارک» پرداخت. در سن ۱۷ سالگی با «حسین ابوالحسنی» ازدواج کرد. حسین ابوالحسنی متولد سال ۱۲۹۹ شمسی و کارمند وزارت آموزش و پرورش بود. او در جوانی، زبان انگلیسی تدریس میکرد و پس از بازنشستگی، به ترجمه کتاب روی آورد. در تمام دورانی که ملاح به فعالیتهای زیستمحیطی مشغول بود، همسرش نیز دوشادوش ملاح گام برمیداشت و در مجله «جهان گل»مقالاتی با موضوع جهان هستی، طبیعت و انرژی مینوشت.حسین ابوالحسنی، یار و همراه همیشگی مهلقا، در سال ۱۳۸۸ درگذشت. او وصیت کرده بود تا در مراسم یابودش، تنها درختی کاشته شود. مهلقا نیز این وصیت را عملی کرد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#94
Posted: 14 Mar 2017 10:53
مهلقا ملاح
مادر محیط زیست ایران
۳
تحصیل در سوربن و بازگشت به ایران
مهلقا ملاح در رشته فلسفه و علوم تربیتى لیسانس گرفت و از فارغالتحصیلان اولین دوره فوقلیسانس جامعه شناسی در سال ۱۳۳۷ بود که دکتر «غلامحسین صدیقی» برگزار کرد. در سال ۴۳-۱۳۴۲ با استادی در دانشگاه سوربن مکاتبه داشت و سرانجام توانست بورس دکترا از آن دانشگاه بگیرد. با اینکه چهار فرزند داشت، با همدلی و همراهی همسر و مادرش توانست در سال ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به فرانسه برود. همچنین در فرانسه دوره کتابداری را در کتابخانه ملی آن کشور گذراند.
بعد از گرفتن مدرک دکترای علوم اجتماعی در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت. از همان سال بازگشتش به ایران تا سال ۱۳۵۵، کارمند رسمى کتابخانه دانشگاه تهران بود و کتابداری میکرد. در کنار آن به موسسه روانشناسى نیز دعوت شد و کتابخانه آنجا را هم در سال ۱۳۵۲ دایر کرد.
مهلقا برای غنا بخشیدن به منابع این کتابخانهها، آثاری تازه از علوم نوپای آن دوران را سفارش داد، به ویژه آثاری در زمینه آلودگی زیست محیطی. سفارش و طبقهبندی این آثار که مستلزم مطالعه آنها هم بود، بر او که سخت دوستدار طبیعت بود تأثیری عمیق گذاشت و تصمیم گرفت به صورت تجربی و عملی نیز در این حوزه فعال شود. چنانکه از آن تاریخ به بعد در تمام جلسات و سمینارهای مربوط به محیط زیست و آلودگی شهرها شرکت کرد. بعد از بازنشستگی، در سال ۱۳۵۶ و با دعوت اداره بازرسی کل کشور تمایل خود را برای تحقیق و بررسی درباره موضوع آلودگی هوای شهر تهران اعلام کرد. نتیجه برخی از این تحقیقات و پیشنهادهای او به انتقال کارخانه سیمان تهران از داخل شهر به حاشیه آن و گازسوز کردن کارخانههای آجرپزی انجامید.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#95
Posted: 15 Mar 2017 19:32
مهلقا ملاح
مادر محیط زیست ایران
۴
تاسیس «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست»
در سال ۱۳۵۶ به فکر ایجاد حرکتی جمعی برای دفاع از محیط زیست افتاد و برای به دست آوردن اطلاعات و تجارب کشورهای دیگر با شماری از سفارتخانهها در تهران تماس گرفت. سفارتخانههای مختلفی از جمله سوئد، آلمان و سوئیس به درخواست او پاسخ مثبت دادند.
تحقق طرح ایجاد چنین تشکلی با بروز انقلاب ۱۳۵۷ و سپس جنگ ایران و عراق مدتها به تعویق افتاد. سرانجام با پشتکار و پیگیری مهلقا ملاح و همسرش حسین ابوالحسنی، اولین تشکل زیست محیطی زنان در ایران با نام «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» در سال ۱۳۷۲ شروع به کار کرد و در سال ۱۳۷۴ موفق به اخذ مجوز رسمی از وزارت کشور شد.در این زمان هر دوی آنها بالای هفتاد سال سن داشتند.
در سرلوحه یکی از اولین تراکتهای پخششده برای معرفی این جمعیت چنین آمده است: «سیاره خاکی ما، زمین، این اسطوره حرکت و پویایی برای سلامت و بقای خود نیازمند حمایت دستهای توانگر ماست. بیایید برای زمینی سبز و آسمانی آبی همپیمان شویم».
هدف از تأسیس این تشکل، در بیانیهاش «فعالیتهای آموزشی و پژوهشی به منظور توانمندسازی تمامی اقشار و جوامع محلی» ذکر شده و فعالیتش را بر « اصل آموزش محیط زیست و مشارکت مردمی» تعیین کرده است.
این تشکل، آموزش عمومی را زمانی ارزشمند میداند که «دانش کسب شده توسط فراگیرندگان در زندگی روزمره نیز مورد استفاده قرار گیرد و بتواند منجر به رفتاری شود که حفظ محیط زیست و توجه به میراثهای نهفته طبیعت، حاصل آن باشد».
گرچه عضویت در این جمعیت منحصر به زنان نیست اما بینش خاص تشکل، توجه به زنان به عنوان محور فعالیتهای محیط زیستی است.
«جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» در حال حاضر ۱۴ شعبه در کل کشور دارد و یکی از فراگیرترین و فعالترین سازمانهای غیردولتی زیست محیطی در ایران است. در این تشکل، کمیتههای مختلفی وجود دارد که از مهمترین آنها، کمیته آموزش است. این کمیته هم به آموزش درونی اعضای جمعیت و هم به آموزش بیرونی اقشار مختلف سنی و صنفی جامعه میپردازد. یکی از اهداف جمعیت، ارتقا فرهنگ و آگاهیهای زیست محیطی در دورههای مختلف آموزش و پرورش در مدارس ایران است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#96
Posted: 16 Mar 2017 20:52
مهلقا ملاح
مادر محیط زیست ایران
۵
زن ایرانی که ۶۰ سال زباله تولید نکرد
خانم ملاح تا سرفه اش میگیرد دستمال پارچهای سفید گلدار اتو کشیده و تا خورده را برای دکتر میآورند و دکتر آن را مقابل دهان میگیرد و آهسته سرفه میکند. پرستار میگوید: «در خانه خانم، من به یاد ندارم که هیچ وقت دستمال کاغذی داشته باشیم . ما از دستمال پارچهای استفاده میکنیم. برای دکتر ملاح مهم است که زباله کم تولید شود. هنوز زباله های تر را در چاه داخل حیاط میریزیم و کود میشود و برای درختان حیاط استفاده میکنیم.» خانم ملاح ۶۰ سال است که زباله ای بیرون از خانه نگذاشته است حتی اعضای خانواده اش هم این کار را نکرده اند. مگر اینکه زباله ها بازیافتی باشند مانند کاغذ و پلاستیک.
آنها زباله هایشان را داخل گودالی در حیاط می ریزند که تبدیل به کود می شود. «زمانیکه همسرم زنده بود، بیشتر رسیدگی میکرد اما حالا با نبود او و بالارفتن سن و سخت شدن راه رفتنم، خودم نمیتوانم این کار را بکنم و سرایدار زباله را در محل مربوطه میریزد.» او میافزاید: «هنوز هم از بطریهای پلاستیکی استفاده نمیکنیم. قبلترها که خودم برای خرید میرفتم ساک پارچهای میبردم تا برای حفظ محیط زیست گام بردارم. همه را برای این کار تشویق میکردم. همواره توصیه میکنم برای خرید کیسه پارچهای ببرند و از تخریب حریصانه محیط زیست خودداری کنند تا نسل آینده هم بتوانند از این میراث بهرهمند شوند.»
وی این الگو را با بررسی زندگی گذشتگان ارائه می دهد «زمانی اطرافمان باغهای بزرگی بود که همسایههایمان در آن حیواناتی همچون بز نگهداری میکردند. آن زمان مانده میوهجات و غذاها را به همسایهها میدادیم تا به بزهایشان بدهند. با روزنامهها هم پاکت درست میکردیم و میدادیم به بقالی سر کوچه. برخی دیگر از زبالهها را هم در چالهای که در باغ درست کرده بودیم میریختیم تا تبدیل به کود شود."
او به جای آب معدنی از آب جوشیده و سرد شده سماور استفاده میکند تا مبادا یک بطری پلاستیکی به طبیعت وارد شود. به جای دستمال کاغذی هم از دستمال پارچهای استفاده میکند و اصولاً موادی که در بستهبندی نایلونی است خریداری نمیکند. برای خرید هم معمولاً از کیسه پارچهای دوخته شده استفاده میکند اگرشرایطی پیش آید که کیسه پارچهای همراه نداشته باشد از فروشنده میخواهد که چند قلم جنس را در یک کیسه بریزد و بعد هم کیسه را به او برمیگرداند. زائداتی همچون تفاله چای و پوست میوه و امثال آن را هم در گودالی که درحیاط منزل درست کرده است میریزد تا کود شود و کود را یا پای درختان میریزد یا به دیگران میدهد.
دکتر ملاح از مقاومت ها و نیز تمسخرهایی که در مسیر چنین الگوی زیستی متحمل شده است می گوید: "هنوز خوب به یاد دارم روزی را که رفتم با شن کش جوی را پاک کنم که یک ماشین آخرین مدل آمد و راننده زبالهاش را از داخل ماشین پرت کرد داخل جوی و فریاد زد که خانم سوپور اینم بردار. با این رفتارها زیاد روبهرو شدیم. من حتی با برخی از دوستان تحصیلکرده و خانوادهام هم تا مدتها این مشکل را داشتم. وقتی کنار رودخانهای برای تفریح میرفتیم کیسه زباله را داخل آب میانداختند تا با من شوخی کنند. من هم میدویدم آن را از آب میگرفتم. یا از اتومبیل زباله پرت میکردند به خیابان و من با اصرار میخواستم که توقف کنند بعد پیاده میشدم و زبالهها را جمع میکردم. این مشکلات هنوز هم تاحدی در جامعه هست". دکتر ملاح اما با صبوری و ثبات قدم این سبک متفاوت از زندگی را در میان خانواده و اطرافیان و نیز بسیاری دیگر از علاقه مندان به محیط زیست جا انداخت.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#97
Posted: 17 Mar 2017 06:56
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#99
Posted: 17 Jul 2017 18:45
یک تاریخ بود و من نمیدانستم
سر بالایی خیابان را میرفتم. پیرزنی خوش چهره ای صدایم زد: مادر خیر ببینی نفسم برید، کمکم کن به خانه ام برسم . اشاره به خانه اش کرد آنطرف خیابان . دسته کلید را هم داد.
دیدم اگر همینجور بخواهد برود یکساعت طول میکشد . خم شدم. دست انداختم زیر بازوهایش. بلندش کردم . در حالیکه دستش را می نداخت دور گرونم ..با خنده گفت: وای مادر چه خوب بفکرت رسید.
گفتم: اشکال نداره شما هم جای مادرم.
با طنزی که انتظارش را نداشتم گفت: پسرم اگر تا بالا همینجور منو ببر خیلی خوبه. دارم احساس عروس بودن میکنم.
گفتم: چشم. عروس از این بهتر؟
دستانش حلقه شده بود به گردنم .
رسیدیم به خانه. آرام گذاشتمش روی مبل . چشم که گرداندم دیدم همه جا پر بود از عکس های آدمای سرشناس.. افسرای توده ای ..نوشین ..کیا نوری ..اسکندری، سیمین دانشور .. فرمانفرما و خیلی های دیگه که نمی شناختم . پرسیدم
- مادرم! پس چرا شما اینقدر سبک بودی ؟
- وا چه حرفا میزنی. یه پیرزن بالای نود دیگه چقدر باید وزن داشته باشه؟ خیلی باید داشته باشه؟ ببین عکسا رو. میدونی چه تاریخی پشت سرته؟ اینهمه آدم کله گنده ..اینهمه توده ای ..قهقه ای زیبایی زد و خودمانی تر گفت:
- هاهاهاها. ای خدا. تو چقدر خنگی. اینهمه رو شناختی؟ منو نشناختی؟
- نه. از کجا باید بشناسم ؟
- خنگ علیخان. من خود خود حزبم ..حزب توده
دوباره با دقت بیشتری داشتم عکس ها را نگاه میکردم که قهوه بدست آمد.
- خودتو خسته نکن. من مریم فیروزم ..زن کیانوری
بقیه شو من اومدم .. دختر فرمانفرما .. فامیل مصدق. یعنی من تاریخ چند نسل را بغل کرده بودم ؟
- هاهاهاها ..آره تو داشتی تاریخ دربدری و شکنجه چند نسل را مثل عروس می بردی حجله
-هاهاهاها ..
به یاد لعل تو و چشم مست میگونت
ز جام غم می لعلی که میخورم خونست
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#100
Posted: 19 Jul 2017 04:44
پروفسور مریم میرزاخانی
۱
اوایل زندگی و تحصیلات تا پایان دوره متوسطه
مریم میرزاخانی در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۶ (۳ مه ۱۹۷۷) در تهران به دنیا آمد. پدرش احمد میرزاخانی مهندس برق و رئیس هیئت مدیره مجتمع آموزشی نیکوکاری «رعد» بود.
در کودکی میرزاخانی، تمایلی نداشت که یک ریاضیدان شود. هدف نخستین اصلی او این بود که هر کتابی را که به دستش میرسد، بخواند. او همچنین برنامههای تلویزیونی که در مورد زندگی زنان مشهوری مثل ماری کوری یا هلن کلر بود، نگاه میکرد، بعدها او رمانی درباره ونسان ون گوک به نام «شور زندگی» را خواند. این داستانهای جس جاهطلبی تعریفنشدهای را در او برای انجام کاری بزرگ در زندگی القا کردند، شاید نویسنده شدن!
میرزاخانی در شرایط مدرسته ابتدایی را تمام کرد که جنگ ایران و عراق تمان شده بود و فرصتهای برای دانشآموزان دارای انگیزه در حال فراهم شدن بود. او در آزمون ورودی مدرسه راهنمایی فرزانگان شرکت کرد. خودش میگوید که خوششانس بوده، چون در شرایطی پا به مرحله نوجوانی گذاشت که شرایط پایدارتر شده بودند.
در نخستین هفتهای که وارد مدرسه فرزانگان شد، دوست مدامالعمرش را پیدا کرد –رؤیا بهشتی– او حالا استاد ریاضی دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس است.
این دو دوست عادت داشتند که کتابفروشیها نزدیک مدرسه را جستجو کنند، از آنجا که زیر و رو کردن کتابها در کتابفروشیها با نارضایتی کتابفروشهای همراه بود، آنها مجبور بودند که به صورت تصادفی کتابها را بردارند و بخرند.
اما جالب است بدانید که در سال اول وضعیت ریاضی میرزاخانی چندان جالب نبود، طوری که معلم ریاضی او را صاحب نبوغ خاصی تشخیص نمیداد. میرزاخانی به همین خاطر علاقهاش را به ریاضی از دست داد.
سال بعد او معلمی داشت که مشوقتر بود، عملکرد او در ریاضی به شیوه چشمگیری بهتر شد. در سال دوم دیگر او مبدل به یک ستاره شده بود.
در مقطع دبیرستان او میرزاخانی و بهشتی به دبیرستان فرزانگان رفتند و در آنجا بود که آن دو زمانی تصمیم گرفتند که مسئلههای المپیاد انفورماتیک را با هم حل کنند، آنها میخواستند ببینند که چقدر توانایی حل این دست مسائل را دارند، برای همین به صورت مشترک روی آنها کار کردند و توانستند سه مسئله از شش مسئله را ظرف چند روز حل کنند، البته در آزمون واقعی، هر شرکتکننده تنها ۳ ساعت وقت برای حل کردن مسائل داشت.
با هدف کشف تواناییهای خودشان در رقابتهای مشابه، آن دو پیش مسئولان دبیرستان رفتند و خواستند که کلاسهایی برای حل مسائل المپیادها در دبیرستان تشکیل شود، مثل همانهایی که در دبیرستانهای پسرانه برگزار میشد. خوشبختانه مدیر دبیرستان شخصیت بسیار قویای داشت، او به میرزاخانی اطمینان داد که با وجود اینکه تا آن زمان هیچ دختری نتوانسته بود وارد تیم المپیاد ریاضی ایران شود، میرزاخانی شایستگی مبدل شدن ورود به این تیم را دارد.
در سال ۱۹۹۴، میرزاخانی و بهشتی در ۱۷ سالگی وارد تیم المپیاد ریاضی ایران شدند. میرزاخانی در نهایت مدل طلای المپیاد را دریافت کرد.
مریم میرزاخانی در سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ (سال سوم و چهارم دبیرستان) از دبیرستان فرزانگان تهران موفق به کسب مدال طلای المپیاد ریاضی کشوری شد و بعد از آن در سال ۱۹۹۴ در المپیاد جهانی ریاضی هنگ کنگ با ۴۱ امتیاز از ۴۲ امتیاز مدال طلای جهانی گرفت. سال بعد یعنی ۱۹۹۵ در المپیاد جهانی ریاضی کانادا با ۴۲ امتیاز از ۴۲، رتبهٔ اول طلای جهانی را به دست آورد.
عبادالله محمودیان استاد دانشگاه صنعتی شریف و از مسولان برگزاری المپیاد ریاضی در گفتگویی پیرامون مریم میرزاخانی که در سالنامه شرق ۱۳۹۳ منتشر شده گفته:
در سال ۱۳۷۲ از دکتر حدادعادل درخواست کردم اجازه دهند ایشان (مریم میرزاخانی) در المپیاد شرکت کنند چون آن زمان فقط سال سومیها امکان شرکت در المپیاد را داشتند و ایشان سال دوم بودند. در نهایت هم انتخاب شدند و سال بعد شرکت کردند و خانم میرزاخانی طی دو بار شرکت در المپیاد جهانی هر دوبار طلا گرفت. در ۳۰ تیر سال ۱۳۷۳ وقتی که از المپیاد برمیگشتند دکتر حدادعادل در سرمقاله روزنامه اطلاعات همه این ماوقع را نوشت.
مریم میرزاخانی اولین دختری بود که به تیم المپیاد ریاضی ایران راه یافت و همچنین اولین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت. وی اولین کسی بود که دو سال مدال طلا گرفت و اولین فردی بود که در آزمون المپیاد ریاضی نمره کامل گرفت.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من