ارسالها: 1264
#21
Posted: 2 Nov 2016 14:25
بر روي جلد تمامي شماره هاي اين مجله ف چنین عبارتی درج شده بود: « فقط راجع به امور زندگاني و لزوم تعليم زنان نگارش مي يابد»
فهرست مندرجات هر شماره در ابتداي صفحه اول چاپ شده و فهرست شماره اول آن از اين قرار بود:
- عمل و امل زنان جهان
- لزوم تعليم زنان
- بچه پروردن
- زنان نامي
- پخت و پز
- مفاخر زنان
- اشعار
- مطايبه
- سپاسگزاري
- اطلاع
- اولين خدمت
نگرش حاکم بر مجله جهان زنان در مشهد با مجلات تخصصی زنان تفاوت زیادی داشت. فخر آفاق پارسا در مقالات مجله تاکید میکرد که در شرایط کنونی زنان نباید در سیاست دخالت کنند و یا با مخالفان حقوق زنان سر ستیز داشته باشند. او وظیفه فعالان حقوق زنان را در این میدانست که «با همان عطوفت و عواطف و صداقت و تقاضای حمایت از مردان زمامدار، عجالتا استدعا و تمنا نمائید که وسیله تعلیم و تعلم زنان را بیشتر فراهم نموده و نشر معارف را بین زنان در تمام شهرها توسعه دهند»
اما نگرش نسبت به مسئله زنان در شماره پنجم «جهان زنان» تغییر یافت و لحن انتقادی تیزی به خود گرفت. دو مطلب نشریه با عنوان «لزوم تعلیم زنان» و «از حالا» که به انتقاد از وضعیت زنان و عدم برابری آنان با مردان پرداخته بود موجد مخالفتهای بسیار شد.
مخالفت سید حسن مدرس با این مجله
به دنبال درج مقالاتی انتقادی در این مجله ، مخالفتهای زیادی با این مجله آغاز شد . از جمله سید حسن مدرس که مخالفت او با حق رای زنان نیز مشهور است در نامه ای به وزیر معارف و اوقاف چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم – حضور مبارك حضرت مولائي آقاي امير اعلم وزير معارف و اوقاف ، زحمت ميدهم شماره پنجم مجله جهان زنان را مطالعه كردم غير از پنج الي شش ورق اول موضوع بحث امثال من نيست والا عرض ميكردم كه آنها هم چندان مفيد نيست . اما چند ورق اول مجملات و مبهماتي است كه از روي جهل و بي اطلاعي از حقوق مشروع و غير مشروع زنهاي ملل دنيا اظهار شده . البته تصديق خواهيد فرمود كه ارشاد از روي جهل غير از فساد و ضلالت نتيجه ندارد . اگر نويسنده انكار دارد بفرماييد حاضر شده ، خود شما هم تشريف داشته باشيد تا واضح شود كه صاحب اين كلمات ابدا واقف از حقوق زنها به قانون اسلام نيست تا بفهمد كه حقوق آنها و آسايش آنها در قانون اسلام زايد بر آنچه خيال ميكنند مراعات شده .
بلي ، عيش و عشرت و تمتع از او منحصر بيت شوهر است و با الجمله بايد سعي كرد كه حقوقي كه در اسلام مقرر است مجري شود . هر عيب كه هست از مسلماني ماست . در خاتمه عرض ميكنم جاهل است گوينده و نويسنده اين اوراق و قابليت نوشتن و انتشار دادن اين گونه مطالب را ندارد . والله يهدي من يشاء
و السلام عليكم – في ۱۴شهر صفر ۱۳۴۰ – سيد حسن المدرس
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#22
Posted: 2 Nov 2016 14:34
او تلقي خاصي نسبت به زنان داشت و به شكلي هدفمند لحني محافظه كارانه را درباره حقوق زنان اتخاذ كرده بود. با وجود اين احتياط اما پس از انتشار سرمقاله اي درباره تساوي حقوق زنان با مردان،از سوي برخي نشريه او محكوم به ضديت با اسلام شد و خانه او را غارت كرده و وي را مورد حملات شديدي قرار دادند.
این اعتراضات زسمی و غیر رسمی از طرف قشریون و متعصبین ، در نهایت منجر به بسته شدن مجله و تبعید فخرآفاق پارسا که در آن زمان باردار بود، به قم شد تا نخستین زن روزنامهنگار تبعیدی در تاریخ ایران لقب بگیرد. تبعید وی اعتراضی از سوی روزنامه نگاران زن به همراه نداشت و حمایتی از او صورت نگرفت.
فخر آفاق پارسا كوشش بسياري كرد تا از نشريه اش رفع توقيف كند; او كه از طولاني شدن دوران تبعيدش نيز به تنگ آمده بود اطلاعيه تعريض آميزي را با عنوان «از قم به مشتركين زنان» انتشار داده و اعلام كرد كه عاقبت نه تنها به زنان آزادي تعليم گسترده داده نشد كه حتي آزادي بحث و انتقاد از مردان هم سلب شد! وي همچنين اعلام كرد كه نشريه از اين پس براي هميشه تعطيل است و خود او نيز با ياس و اندوه به انتظار يك انقلاب مفيد اساسي نشسته است كه شايد خود او را هم در آتش خود كباب كند! وي هم چنين از اين كه در ماجراي توقيف نشريه و تبعيد او فعالان حقوق زنان حمايت جدي از او نكرده بودند آزرده بود و جايي گفته است: «زن ها هم غيرت نداشتند. صدا از يكي شان بلند نشد. اگر جمع مي شدند دم مجلس و اعتراض مي كردند شايد من اين همه مصيبت و دربه دري نمي كشيدم.»
وي سرانجام وقتي از انتشار دوباره مجله نااميد شد، با وجود شيوه محافظه كارانه سابق به عضويت «انجمن نسوان وطن خواه» كه سازماني راديكال و پرشور بود درآمد و فعاليت هاي خويش در راه احقاق حقوق زنان را در اين سازمان و در نشريه اين سازمان ادامه داد.
فخرآفاق پس از دو سال در تبعید، اعلانی از قم خطاب به مشترکان جهان زنان، به روزنامه «ایران» (۲۲ قوس ۱۳۰۱)با عنوان «از قم به مشترکین زنان» میفرستد و ضمن اینکه گلایه میکند«عاقبت نه تنها به زنان آزادی تعلیم گسترده،داده نشد که حتی آزادی بحث و انتقاد از مردان هم سلب شد»؛ از مشترکان مجله جهان زنان میخواهد که میزان اشتراک پرداخته نشده را، به وی اطلاع بدهند و او در قبال این قرض، آنها را مشترک یکی از مجلات زنانه «زبان زنان» یا «عالم نسوان» کند تا «باین وسیله من ادای دین کرده مشترکین هم به استیفای حقوق خویش موفق و هم به قرائت مجله زنانه نایل گردیده... »
فخر آفاق پارسا در بيداري زنان ايران در سال هاي مشروطيت گام هاي مؤثري برداشت و از زنان مطرح روزگار خود بود. متاسفانه از تاريخ فوت او اطلاع درستي در دسترس نيست.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#23
Posted: 4 Nov 2016 11:04
۸
محترم اسکندری
اشراف زاده ی شورشی
محترم اسکندری از نخستین مبارزان جنبش زنان در ایران و سازمان دهنده اصلی جمعیت نسوان وطنخواه است . او در حمایت از حقوق زنان از جمله تحصیل زنان ، رفع حجاب و عدالت اجتماعی فعالیت بسیاری انجام داد ...
خاندان اسکندری نوادگان اسکندر میرزا فرزند عباس میرزا هستند و چون از نسل فتحعلی شاه قاجار به شمار می آیند تا اوایل دوره ی پهلوی نیز با عنوان شاهزاده از آنها یاد می شده است.
«محترم» در سال ۱۲۷۴ شمسی در تهران متولد شد. در دامان خانوادهای اشرافی و از پدری که شاهزادهای قاجاری بود. پدرش شاهزاده «محمدعلی میرزا اسکندری»، ملقب به شاهزاده علی خان، نسبش به فتحعلی شاه میرسید. به رغم تبار اشرافی، مشروطهخواه بود و فردی روشناندیش محسوب میشد. شاهزاده علی خان از بنیادگزاران «انجمن آدمیت» در ایران بود. انجمنی که احترام به حقوق اجتماعی افراد جامعه، از جمله بنیادهای فکری آن بود.
پدر، محترم را از کودکی به جلسات انجمن آدمیت میبرد و شاکله ذهنی این دختر تحت تاثیر آزادیخواهی انجمن آدمیت کم کم شکل گرفت. محترم با وجود سن پایین حتی گاهی در مباحث انجمن نیز شرکت میجست. پدر که خود مدرس دارالفنون بود و آموزش را امری بسیار مهم بر میشمرد، در خانه به آموزش محترم پرداخت و تحصیلات اولیه جمله خواندن و نوشتن را به او آموخت.
نوشین احمدی خراسانی درباره تاثیر متقابل پدر و دختر بر همدیگر میگوید: «از نوجوانی به مسائل اجتماعی گرایش توجه داشت و ساعتها با دوستان پدر به بحث میپرداخت و از مشکلات و محرومیتهای زنان سخن میگفت. شاید تأثیر محترم بود که پدر را به مسائل زنان حساس کرد تا جایی که مطالبی درباره حقوق زنان نوشت و یا شاید تاثیر پدر روشنفکر بود که محترم را متاثر کرده بود. در هرحال مسلم است که در نسل اول زنانی که پا به میدان مبارزه نهادند و از خانه به بیرون کشانده شدند تعامل با مردان روشنفکر خانواده انکارناپذیر است.»
پس از مدتی، پدر برای تحصیلات تکمیلیتر، دخترش را برای آموزش خصوصی به نزد «میرزامحمدعلی خان محققی» فرستاد که معلمی فرنگ رفته و آموزش دیده بود. محترم در نزد این مرد، به تکمیل زبان فرانسه و تاریخ و ادبیات پرداخت. این رابطه که رابطهای آموزشی بود، اندک اندک به رابطهای عاطفی نیز تبدیل شد و محمدعلی خان محققی، محترم را از خانواده خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد.
فعالیت اجتماعی – سیاسی
محترم کمی بیش از ۱۰ سال داشت که جنبش مشروطه اوج گرفت و منجر به محدودیت قدرت پادشاه و مشروطه سازی و برقراری پارلمانی مردمی شد. او با وجود سن پایین، با شوق این حوادث را دنبال میکرد و سعی بر مشارکت عملی در آن داشت. او از جمله زنانی بود که در ۱۲۸۹ زیر چادر کفن پوشیدند و مقابل مجلس رفتند و از نمایندگان خواستند اگر نمیتوانند در مقابل اولتیماتوم روسها مقاومت کنند، اداره امور را به آنان بسپارند.
در سالهای بعد وقتی بزرگتر شد، مدیریت یک مدرسه دخترانه دولتی در ناحیه قنات آباد تهران را برعهده گرفت. اما روح سرکش محترم را این جنس کارها راضی نمیکرد. او ناکامی جنبش مشروطه، اوضاع اسفبار مملکت و از همه مهمتر، اوضاع نابسامان زنان را میدید و به فکر چارهای برای این مشکلات بود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#24
Posted: 4 Nov 2016 11:13
در چنین وضعیتی بود که محترم در بهمن ۱۳۰۱ «جمعیت نسوان وطنخواه» را همراه با عدهای از زنان تجددطلب تهران به راه میاندازد. انجمنی با گرایش سوسیالیستی که اعضایش اکثرا دارای تحصیلات غربی بودند. از جمله اعضای این انجمن زنان آزادیخواهی چون «نورالهدی منگنه، فخر آفاق پارسا، فخرعظمی ارغون، مستوره افشار و صفیه اسکندری» بودند. زنانی که در همان ابتدا محترم جوان را به ریاست خود برگزیدند.
همچنین برخی از بنیانگذاران و اعضای جمعیت نسوان وطن خواه ایران مانند : محترم اسکندری، ملوک اسکندری و مهرانگیز اسکندری، به خانواده هایی تعلق داشتند که پدران ،برادران ،عموها و همسران آن ها به اندیشه های کمونیستی متمایل بودند و پیشینه عضویت در حزب اجتما عیون -عامیون و حزب کمونیست ایران داشتند.
اهداف این جمعیت را بنا به اعلام خود جمعیت میتوان اینگونه برشمرد:
سعی در تهذیب و تربیت دختران،
ترویج صنایع وطنی،
باسواد کردن زنان،
نگهداری از دختران بی سرپرست،
تاسیس مریض خانه برای زنان فقیر،
تشکیل هیئت تعاونی بهمنظور تکمیل صنایع داخلی،
مساعدت مالی و معنوی نسبت به مدافعین وطن در موقع جنگ.
نوشین احمدی خراسانی درباره فعالیت این جمعیت چنین میگوید: «این جمعیت پایگاهی بود برای زنان روشنفکر تا کلاس اکابر برای زنان برپا کنند؛ در جلساتشان از حقوق زنان سخن برانند؛ پوشیدن لباسهای وطنی را شعار خود سازند؛ هنر تئاتر را در خدمت اهداف جمعیت قرار دهند و بالاخره شوری برانگیزانند و دیگر زنان را آگاه کنند.»
به ابن ترتیب جمعیت برای رسیدن به اهداف خود اقدامات مختلفی چون اجرای مراسم سخنرانی، تشکیل کلاس اکابر برای خانمهای بزرگسال، انتشار نشریه و ... انجام میداد.
یکی از اقدامات پرسروصدای جمعیت نسوان وطنخواه، سوزاندن جزوه فکاهی مکر زنان در میدان توپخانه بود که خود محترم اسکندری سازماندهی کرده بود. بدرالملوک بامداد اینطور روایت میکند: «چون اطفال روزنامهفروش بهطور اهانتآمیز برای فروش جزوههای مکر زنان فریاد میزدند؛ محترم خانم و سایر بانوان عضو هر یک مقداری از آن جزوهها را جمعآوری کرده در میان میدان آتش زدند. این کار تولید هیاهوی زیاد کرد و محترم خانم را به نظمیه کشیدند. وی در آنجا از موقع استفاده کرده شروع به تبلیغ نمود و اظهار کرد این عمل ما برای دفاع از آبروی مادران و خواهران شماست. ما هم مثل تمام انسانها عقل داریم، مکار نیستیم. سخنان با شور و حرارت و تاثرآمیز او در افسران نظمیه اثر کرد و آنها را به حمایت از او برانگیخت.»
لازم به ذکر است که این جزوه اهانت آمیز به نام مکر زنان توسط روحانیون منتشر شده بود .
این جمعیت تلاش فراوان برای اصلاح امور کشوری – خصوصا در امور مربوط به زنان – داشت. آنها از مجلس شورای ملی خواستند، قانون جهیزیه سنگین را بردارند. در جهت رفع حجاب اجباری کوشیدند و شخص محترم اسکندری علیه حجاب اجباری سخنرانی کرد و خود نیز به کشف حجاب سنتی اقدام کرد. یکی از عکسها، او را با یک کلاه فرنگی نشان میدهد.
این جمعیت در برگزاری تئاتر هم تلاش کرد. و بنا به قول مشهور، اولین تئاتر زنان را برگزار کردند. آنها با مساعدت میرزاده عشقی، نمایشنامهای به نام «آدم و حوا» را در بهار ۱۲۹۸ هجری شمسی، در پارک اتابک تهران اجرا کردند. آنطور که گفته میشود، پنج هزار زن و از جمله برخی از زنان اروپایی برای نمایش این تئاتر آمدند و با حساب آن زمان، مبلغ ۴۰۰ تومان جمعآوری شد که با این پول سعی شد مخارج کلاس اکابر برای زنان بزرگسال تامین شود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#25
Posted: 4 Nov 2016 11:24
رابطه دولت رضاشاه با جمعیت نسوان وطنخواه تناقضآمیز بود. در ماده ۱۷ اساسنامه جمعیت نسوان وطنخواه آمده است که «در اموری که از وظایف مصرحه این جمعیت و موکول به مساعدت دولت میباشد مستقیما یا بهوسیله مقالات و لوایح در جلبتوجه و مساعدت اولیاء امور اقدام نماید.» در این راستا پیشنهادهایی به دولت و مجلس داده میشد از آن جمله تهیه لایحهای برای اجباری شدن آزمایش اول ازدواج بوده است:
«محض خدمت به نوع و ایضا وظیفه ملی و وجدانی جمعیت نسوان وطنخواه موارد سهگانه ذیل را تقدیم و محترما امور لوایحی در حدود مواد معروفه تهیه و به مقام مجلس شورای ملی تقدیم دارند:
ماده ۱ – لزوم تجزیه خون و اعمال سایر معاینات طبی قبل از تحقق ازدواج؛
ماده ۲ – اعزام چند نفر از بنات بیبضاعت ایرانی برای تحصیل علم قابلگی به مصر یا بیروت؛
ماده ۳ – ترویج و تعمیم البسه وطنی در کلیه مدارس و تولید شکل و رنگ آن در صورت امکان» (پیشنهاد جمعیت نسوان وطنخواه به مقام مقدس شورای ملی، جمعیت نسوان وطنخواه، سال دوم، شماره ۹).
از طرفی در بسیاری از موارد جلوی فعالیت آنان گرفته میشد.
آخرین فعالیت مستقل زنان در سال ۱۳۱۱، تشکیل کنگرهای با موضوع زنان در تهران، با نام «کنگره نسوان شرق» بود. «تشکیل این کنگره در ابتدا نتیجه ائتلاف و ادغام جمعیتهای محلیای بود که در بعضی از سرزمینهای عربی فعالیت داشتند و در مراحل بعد، جمعیتهایی از هند و ... به آن پیوستند» دومین کنگره، در تهران با همکاری جمعیت نسوان وطنخواه تشکیل شد؛ اما دولت در آن نمایندهای فرستاده بود تا جلوی بحثهایی که با سیاستهایش همخوانی ندارد؛ بگیرد. درنهایت نمایندگانی از سوریه، مصر، لبنان و ... به تهران وارد شدند. بحثهایی با موضوعاتی چون آموزش زنان، ضروریات فعالیتهای زنان، لزوم همکاری مردان و ... توسط آنها و زنان ایرانی پی گرفته شد. کنگره با امید به بهبود اوضاع زنان در ایران و سایر کشورهای مشرق زمین و با تاکید بر اینکه قدر پدر تاجدار را باید دانست؛ به پایان رسید. اما همان سال از فعالیت جمعیت نسوان وطنخواه جلوگیری به عمل آمد.
گرچه در این سالها دیگر محترم خانم زنده نبود. بعد از مرگ خانم اسکندری، مستوره افشار رئیس هیات مدیره جمعیت نسوان وطنخواه شد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#26
Posted: 4 Nov 2016 12:23
نشریه جمعیت نسوان وطنخواه
محترم خانم اسکندری صاحبامتیاز مجله «نسوان وطنخواه» بود. شماره اول مجله مذکور در ۲۶ صفحه به قطع کوچک خشتی طبع و در سال ۱۳۰۲٫ ش (۱۹۲۳ م) منتشر شد. وجه اشتراک مجله ـ که به شکل نامنظم منتشر میشد ـ برای داخله سالی ۱۵ قرآن و برای خارجه سالی ۲ تومان بود. تکشماره ۳۰ شاهی بود. مطالب این مجله حول مسائل اجتماعی، تبیین و انتقاد از اوضاع زنان و ارائه راهکار ارائه میشد. «ترویج معارف و تشویق به پوشیدن پارچههای وطنی» هدف مهمی بود که در این مجله پیگیری میشد. مقالات بیشتر به قلم از زنان و اعضای جمعیت نسوان وطنخواه بوده است. این مجله تا سال ۱۳۰۵ به مدت سه سال منتشر شده است. گویا این مجله نیز در راستای سیاستهای دولت در منع فعالیتهای غیردولتی تعطیل شد.
مجله جمعیت نسوان وطنخواه در مرامنامه خود که در شماره اول آن چاپ شده آورده است:
«راجع به حفظالصحه و نگاهداری بدن که خود از لوازم حتمیه بشری و موافق حدیث شریفه (النظافه من الایمان) و سنجیدن نسوان ایران با زنان دول متمدنه و ترقی آنها و عقب بودن نسوان ما از مرحله تمدن و چاره برای ترقی زنان ایران و ترتیب نگاهداری اطفال و تربیت اولاد وطن و شیر دادن اطفال که خصوصا در این قسمت هیچ یک از زنان وطن ما مراعات نکرده ...»
گرچه بیشتر مطالب مجله را زنان مینوشتند اما نویسنده مرد هم وجود داشت. مردان نویسنده مجله جمعیت نسوان وطنخواه ثابت بودند. بخش ادبیات راجع به نسوان اغلب به شعرهای صادق بروجردی اختصاص داشت. وی که شعرهایش را در انتقاد از وضعیت زنان در مجله به چاپ میرساند، گاه مقالاتی هم درباره انتقاد از حجاب مینگاشت. شاهزاده یحیی اسکندری، در هر شماره نمایشنامهاش به چاپ میرسید. دکتر علیمالملک، معاون مدرسه دولتی و معلم مدرسه دواسازی قول داده بود که درباره طب خانگی برای خانمهای مترقی بنویسد و سعید نفیسی، نویسنده و استاد دانشگاه، مقالاتی در باب مهمترین وظیفه خانمها در قبال پسرانشان مینگاشت.
[/url]
اما محترم اسکندری تنها چهار شماره از نشریه خود را به چشم دید. ستون فقرات او بر اثر اتفاقی در کودکی، خمیده شده بود و او از این مساله بسیار رنج میبرد. در تیر ۱۳۰۴ برای جراحی ستون فقرات به بیمارستان رفت. اما این جراحی موفقیتآمیز نبود و محترم اسکندری خیلی زود در ۲۹ سالگی چشم از جهان فرو بست. روایت است که حتی در قبل از عمل جراحی نیز در اندیشه اهداف جمعیت نسوان وطنخواه بود. «صدیقه دولتآبادی» – که خود زنی تلاشگر از جنس محترم اسکندری بود – سوگ همکار و همسنگر خود را یک «بدبختی بزرگ» برشمرد و از «عزم ثابت» و «قدم قوی» او برای نیل به مقصود گفت.
دولتآبادی درباره فقدان زنی چون محترم اسکندری اینگونه نوشت: «حادثه مولمه مرحومه محترم خانم اسکندری آن قدر خاطر مرا افسرده کرده که شرحش را نتوان داد، چون که من خوب قدر زحمات آن دختر شجاع ایران را میدانم و فقدان او را یک بدبختی بزرگ تصور میکنم. بله، فداکاریهای او قابل تقدیر است. فراموش نمیکنم که مکرر در کنفرانسها او را مورد سخریه قرار میدادند. به گوش خود میشنید و ابدا تکدر خاطر حاصل نمیکرد. با عزم ثابت و قدم قوی رو به مقصود میرفت. در عمر خودم این اول زن ایرانی بود که دیدم خسته نشد و فکر خود را تعقیب کرد. امیدوارم خواهران وطنم نگذارند زحمات آن زن محترمه از بین برود و اساس مقدس هیات از هم نپاشد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#27
Posted: 7 Nov 2016 20:37
۹
صدیقه دولت آبادی
پرچم دار حقوق زنان در دوران مشروطه و سال های پس از آن
در عصر و زمانهاي كه اكثر مردم، خاصه گروهي از زنها نيز عقيده داشتند كه اگر دختر باسواد شود شب و روز مينشيند و به مردها نامهي عاشقانه مينويسد و در دنيايي كه زن در چهار ديواري حرمسرا زنده به گور بود، صديقه دولت آبادي در راه مبارزه با جهل، خرافات و ارتقاي فكري و فرهنگي زنان كشور بسيار كوشيد. در چنين شرايطي بود كه مدرسهي دخترانه و روزنامه منتشر كرد. چه بَسا در اين راه با سختيها، اهانتها، ناسزاها و تهديدهاي بسياري مواجه شد، چرا كه در آغاز راه دشواريهاي بسياري در پيش بود و راه بسيار مخاطره آميز بود.
خانوادهي صديقه دولت آبادي
صديقه دولت آبادی هفتمين فرزند خاتمه بيگم و حاج ميرزا هادی و از نوادگان آخوند ملاعلی مجتهد حکيم نوری بود. وي پس از شش برادر، در اصفهان در20 صفر1300هـ .ق/10 دي ماه 1261 هـ .ش/ مطابق با 1882م. به دنيا آمد.مادرخاتمهبيگم دخترمحمدعلی نوری حکيم معروف درحکمت و اشراق بود و زنی فاضل به شمار میرفت. خاتمهبيگم هم پس از شش دختر ديگر به دنيا آمده بود و با گذاشتن اين نام میخواستهاند به کائنات بگويند که دست از اين شوخی بشويد. اسم ايشان را خاتمه گذاشته بودند كه ديگر زادن دختر ختم بشود. ميرزا هادي دولت آبادي با خاندان ميرمحمد صادق واعظ كه در محلهي بيدآباد اصفهان ساكن بودند، وصلت نمود. خاتمه بيگم از طرف پدر از اين خاندان و از طرف مادر نوهي ملا علي حكيم نوري است كه در روزگار خود اول حكيم متشرع بوده است. وي زني بود، قد بلند با اندامي لاغر، بسيار باسواد و علاوه بر قرآن، اغلب اخبار و احاديث را در حافظه داشت و در ضمن سخن به آنها استناد ميكرد. صديقه دولت آبادی نيز در بازگويی از اوضاع خانوادگی خود از جدهي مادری خود بيگم ياد میکند که «دختری فاضله» و همدرس شوهر آيندهي خود بوده و حکمت را از پدر (ملاعلینوری) به نوههای خود منتقل کرده است. وي همچنين از جد مادري خود آخوند ملاعلي مجتهد حكيم نوري، كه از علماي طراز اول ايران و مقيم اصفهان بود به نيكي نام ميبرد. مرحوم آخوند شاگردان زيادي داشت و چون محل درس او گنجايش آن همه شاگرد را نداشت، روزي سه مرتبه درس ميگفت. وي دو دختر داشت كه با اجازهي پدر در پشت در اتاق مينشستند و از درس پدر استفاده ميكردند كه يكي از اين دخترها 21 ساله و ديگري 23 ساله بوده است. اين دو دختر با شاگردان پدر خود كه دو سيد محترم همداني (دو برادر) بودند، ازدواج نمودند. نام يكي از اين برادرها سيدعلي اكبر است و نام همسرش بيگم صاحب بود و مادر صديقهدولت آبادي از نوادهي همين مير علي اكبر و بيگمصاحب بود. صديقه دولت آبادي علاوه بر مادربزرگش از مادر خود، خاتمه بيگم نيز به عنوان زني اديب ياد میکند.
حاج ميرزا هادی دولت آبادی پدر صديقه، که از روحانيون روشنفکر و متجدد زمان خود بود. وي فرزند عبدالكريم فرزند ميرمحمدهادي فرزند ميرعبدالكريم از علماي معروف بوده كه در زمان ملامحمد باقر مجلسي از شوشتر به اصفهان آمد و در دولت آباد ساكن شد. هرچند كه حاج ميرزا هادي دولت آبادي به منظور اجراي برنامههاي فرهنگي خود اصفهان را ترك گفت و در تهران ساكن شد، اما فرزند ارشد او حاج ميرزا احمد، كماكان در اصفهان بر مسند شرع نشست و به ارشاد و هدايت اصفهانيها مشغول شد. حاج ميرزا هادي در سال 1326هـ .ق./1908م. در سن 69 سالگي در تهران درگذشت و در شهر ري در ابن بابويه به خاك سپرده شد
ميرزا هادی از علما و معاريف زمان خود در اصفهان بود. خاندان آنها به سادات مرعشی ميرسيد که چندين قرن در مازندران حکومت داشتند. او شش پسر داشت: ميرزا احمد، ميرزا يحيی، ميرزا علیمحمد، ميرزا مهدی، ميرزامحمدعلی و ميرزا رضا. پسرهاي حاج ميرزا هادي همه در علم و هنر و دانش صاحب نامي بودند. ميرزا هادی و يك دختر داشت به نام صديقه كه در اصفهان متولد شد.
حاج ميرزا هادی در اواخر عمر، هنگامی که همسر اولش مريض و زمينگير شد، دختر خردسالی به نام مرضيه را برای انجام کارهای شخصی انتخاب کرد. از آن جا که طبق رسم و رسومات آن زمان، اين دختر بايد با «آقا» محرم باشد، صيغهي محرميت خوانده شد. پس از اجرای صيغهی محرميت، اين دختر«مونس آغا» نام گرفت و پس از چندی، فخرتاج و قمرتاج به دنيا آمدند.
فخرتاج در سال 1324 هـ .ق./1906م. متولد شد و در سال1363هـ .ش./1984م. فوت كرد. او با سرشکستگي ازدواج كرد. صديقه از همسر فخرتاج راضی نبود و به نظر میرسد خود او نيز با اين ازدواج سر سازگاری نداشته است، چرا که بالاخره بعد از ده سال از شوهرش جدا شد. همسر اول او شاهپور مختاري (رئيس نظميه معروف زمان رضاشاه) بود. از اين ازدواج فرزندی نداشت و پس از چند سال، جدا شد. هر چند كه فخرتاج زن كدبانويي بود، اما شاهپور، اهل عيش و نوش و خوشگذراني بود. اين ازدواج سرانجامي نداشت. فخرتاج در وزارت دارايي شاغل بود. دومين ازدواج با اميرفريدي يكي از همكاران اداري او بود و سومين ازدواج با وزيري بود كه وي زودتر از فخرتاج فوت نمود.
قمرتاج درسال 1326هـ .ق./1908م. متولد و در سال1371هـ .ش./1992م. از دنيا رفت. (زماني كه صديقه 26 سال بوده) او آخرين فرزند ميرزا هادي است. شش ماه پس از تولدش، پدر خانواده فوت ميكند. قمرتاج در سن 14 سالگي با عبدالحسين صنعتي ازدواج كرد وي پسر حاج علي اكبر صنعتي، از چهرههاي ماندگار كرمان بود، پرورشگاهي در كرمان داشت كه بيشتر اوقات خود را در كنار بچههاي يتيم ميگذراند. حاصل اين ازدواج، سه فرزند بهنامهاي: همايون، فريدون و مهدخت صنعتي بود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#28
Posted: 7 Nov 2016 20:55
تحصیل و ازدواج ناموفق
ميرزا هادي در سن شش سالگی به صديقه گفته بود: «صديقه، من آرزو نداشتم كه در اين محيط آلوده به جهل و تبعيض صاحب دختري بشوم، اما حالا که پس از هفت برادر در محيطی پراز جهل و تبعيض به دنيا آمدهای، به تو میگويم: اگر مانند برادرانت درس بخوانی، مانند آنها از من ارث خواهی برد. وگرنه تو را از ارث محروم خواهم کرد.». صديقه از روز بعد همراه هفت برادرش در منزل زير نظر پدر و استادان، تحصيل اساسي و پايه خود را آغاز كرد و خيلي زود نشان داد كه دختري است كه پيش تر از سن و زمان و مكان خود، مايهي پيشرفت دارد و در عصري كه عامهي مردم اعتقاد به آزادي زن نداشتند و معتقد بودند اگر دختري سواد بياموزد، شب و روز، وقتش صرف نوشتن نامههاي عاشقانه ميشود، صديقه دولت آبادي، يكه و تنها در شهري مانند اصفهان، فعاليتهاي اجتماعي خود را آغاز كرد.
وي هفت ساله بود كه جزوههاي مهم قرآن را تمام كرد و نزد پدرش امتحان داد. پدرش يك قرآن خطي در آن روزها صد تومان بود و مادرش يك النگوي طلا به صديقه جايزه دادند.
خانواده آنها پس از چندی به تهران مهاجرت کرده و در خیابان شاه آباد سکنی گزیدند. و در تهران در کلاسهای متوسطه دارالفنون آن وقت آموزش ديد.
پس از استقرار در تهران يكي از دوستان ميرزا هادي دولت آبادي از قزوين نزد وي آمد تا با مساعدت او درس طب بخواند اين شخص تحصيلات خود را در طب تكميل كرد و دكتر اعتضاد الحكماء لقب گرفت. ميرزا هادي آن قدر نسبت به وي محبت داشت كه با وجود تفاوت سن، دخترش را به عقد او درآورد.
در روايتی ديگر آمده است: «صديقه در سن هجده سالگی در تهران با طبيب خانوادگی خود دکتر اعتضاد الحکماء كه با اختلاف سنی زيادي داشت، ازدواج کرد.».
در منابع مختلف سن ازدواج او متفاوت ذکر شده است.در آن زمان ازدواج اجباری دختران و كودكان بسيار رايج بود. طلاق نيز برای مردان بسيار آسان بود. هر مرد اجازه داشت چهار زن داشته باشد و نيز هر قدر بخواهد زن صيغهاي اختيار كند تا جايي كه بتواند اداره كند. زنان نمیتوانستند به هيچ منصب سياسی دست يابند. از كودكي به دختران، ساکت نشستن و تحرک کم، پرسش نکردن، فضولي نكردن و اطاعت کردن از مردان حتی برادر کوچکتر خود آموخته میشد.
گرچه ثبات و دوام ازدواجها به واسطهي اطاعت محض و تحمل اجباري زن، بيشتراز امروز بود. همين كه دختر به سن بلوغ نزديك ميشد، تشويش و نگراني تازهايي بر او دست ميداد. ممكن بود طفل از نُه سالگي به خانهي شوهر برود و زير دست مادر شوهر قرار بگيرد. حتي نميدانست كه سرنوشتش به دست چگونه مردي افتاده و نميتوانست حتي چهرهي خيالي او را در نظر مجسم كند. يك وقت به خود ميآمد و درمييافت در پايان جشن و سروري كه ديگران از آن لذت برده و تفريح كردهاند، از حبس خانهي پدر به بندگي و اسارت مرد ديگري به نام شوهر در آمده است، يعني از چاله در آمده، به چاه افتاده است؟!
در چنين فضايي بود كه پدر فرهيختهی صديقه، پيش از ازدواج، جزوهدان چرمي كوچكي به او داده بود و گفته بود: «اين امانتي نزد تو باشد، پس از مرگ من آن را باز كن.». صديقه امانتي را گرفته و در كيسهاي گذاشت و سر آن را دوخت. همين كه پس از مرگ پدر آن را باز كرد معلوم شد كه اختيار طلاق را از داماد گرفته و به وکالت به دخترش داده بود.
معلوم ميشود كه ميرزا هادي دولت آبادي نگران آيندهي تنها دخترش بوده و از آنجا كه چندان اميدي به ادامهي اين ازدواج نداشته، اختيار طلاق را ضمن عقد از داماد گرفته تا پس از وفات وي در صورت لزوم از آن استفاده كند.
وي نسبت به طلاق، نگاه سختگيرانه و منفي روزگار خود را نداشته است و اين مسأله حاكي از تفاوتهاي روحي و قابليتهاي فرهنگي خانواده ميباشد.
صديقه از اين وصلت صاحب فرزند نشد. در مورد ازدواج و جدايي صديقه دولتآبادي اطلاعات زيادي در دست نيست. دليل جدايي در جايي ازدواج دوم شوهر و در جايي ديگر اختلاف سني و عدم وفق خلق وخو گزارش شدهاست.
آخرين نوشته از او كه به اين مبحث مربوط ميشود، «يادي از مرحوم دكتر اعتضاد قزويني» است: «براي به دست آوردن اولاد، عشق آميخته به جنون نشان ميداد.».
صديقه ضمن شرح احوال خود، علت ناكامي زندگي زناشويي را اختلاف سن بيان ميكند. جد دكتر اعتضاد، آقا شيخ هادي مجتهد قزويني بوده است. او يگانه فرزند خانواده بود. مادر خود را در كودكي از دست داده بود و چنانكه بيان شد در سن 20 سالگي براي تحصيل طب به تهران آمده بود. پدرش او را به ميرزا هادي مجتهد سپرده بود و ميخواست تنها فرزندش تحت سرپرستي او، به تحصيل طب بپردازد. پس از مرگ ميرزا هادی، صديقه به همراه شوهرش به اصفهان آمد.
مرحوم ميرزا هادي، دكتر را به كار كشاورزي و احداث باغ مشغول كرده بود. صديقه پس از فوت پدر از اعتضادالحكماء جدا شد و به فعاليتهاي اجتماعي پرداخت.
از اصفهان به تهران آمد و سپس عازم اروپا شد. اعتضادالحكماء با ازدواج با خواهر مونس آغا (همسر دوم ميرزا هادي)، پيوند تازهاي با صديقه پيدا كرد و شوهرخالهي خواهران صديقه (فخرتاج و قمرتاج) شد. مقالات صديقه دولت آبادي در شكوفه و بهارستان، همچنين آغاز فعاليتهاي اجتماعي او در اصفهان، يعني گشايش «مكتب خانهي شرعيات» و «شركت خواتين اصفهان» و انتشار دورهي نخست زبان زنان مربوط به دوران ازدواج اوست.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#29
Posted: 7 Nov 2016 21:23
سفر به اروپا و ادامه ی تحصیل
پس از وفات پدر ودلتنگي ازوضع محيط و ... تصميم گرفت براي ادامه ي تحصيل در رشته ي تعليم و تربيت به اروپا رفت تا بتواند با تحصيلات بالاتر در بازگشت به ايران براي تعليمات عمومي بانوان كه در آن زمان بسيار مشكل بود كمك بيشري كند. هر چند كه مسافرت هاي دولت آبادي به خارج از ايران به منظور معالجه بود ولي هر بار مسافرت با شركت در كنگره هاي بين المللي زنان همراه شده و صديقه از پيوستن به اين گردهمايي ها و شناختن زنان ملت هاي ديگر و معرفي ايران و زنان ايراني احساس افتخار مي كرده است. زماني كه پدر صديقه دولت آبادي درقيد حيات بود ، فكر رفتن به فرنگ در سرش بود و به پدرش مي گفت و حتي اصرار داشت كه پدرش را براي معالجه به اروپا ببرد ولي پدرش مي گفت: «.. كه از من گذشته است ولي تو برو و دنبال تحصيل را بگير ...»
در آن زمان رفتن به اروپا براي زنان كار آساني نبود به خصوص براي اين كه قانون ايران فقط به زناني اجازه مي داد، تنها به اروپا بروند كه سنشان از سي سال كمتر نباشد و يا اين كه مريض باشند آن موقع صديقه دولت آبادي بيست وشش ساله بود و دو برادرش به نام هاي حاج ميرزا علي محمد و حاج ميرزا يحيي موضوع سفر فرنگ وي را در هيئت دولت بيان كردند مستوفي المماليك رئيس الوزرا و مرحوم فروغي وزير امور خارجه و رضا خان وزير جنگ بودند و با اين پيشنهاد فروغي و رضاخان موافقت كردند و همين كه صحبت سن به ميان آمد رضا خان فرمود؛ خانمي كه مي خواهد براي تحصيل به اروپا برود البته حاضر به چنين فداكاري خواهد شد كه سن خود را چهار سال زياد تر بنويسد به اين ترتيب موافقت شد واز راه قصر شيرين به فرانسه رفت و همسفر هاي او يك زن روسي و يك مرد فرانسوي و يك مرد سوئيسي به نام مسيو ويتلي و يك نوكر به نام حسن همراه او بود.
هر چند اين مسافرت با فراز و نشيب ها و مشكلات زيادي همراه بود و در كرند و قصر شيرين با زحمات و مشقت هاي زياد وتلفن هاي متعدد به مقامات عالي وسيله ي آزادي او را فراهم ساختند و خود را به پاريس رساندند.و در كلژ فمينن فرانسه در رشته ي تعليم و تربيت مشغول تحصيل شد و خرج سفر خود را از ارث پدر تامين كرد به استثناي مبلغ مختصري كه در دو سال آخر تحصيلات خود از وزارت معارف آن روز به او كمك شد و هيچ جاي ديگر،هيچ نوع همراهي با او نشد.
سفر زن ایرانی به تنهایی و تعجب مدیر گمرک فرانسه: زنی که مسلمان ایرانی باشد و تنها اینجا آمده باشد فقط امروز می بینم
برای آن که موقعیت، شجاعت و جسارت صدیقه دولت آبادی را درک کنیم، شاید بهتر است به دیالوگی که بین مدیر گمرک فرانسه هنگام ورود صدیقه به خاک فرانسه اتفاق افتاده است رجوع کنیم. صدیقه دولت آبادی خود این واقعه را چنین توضیح می دهد:
- صدیقه: این گذرنامه من است
- مدیر کمرگ مارسی (فرانسه): شما ایرانی هستید؟ البته ارمنی ایرانی، اینطور نیست؟
- صدیقه: ایرانی ام، اما ارمنی نیستم.
- مدیر گمرگ: مسلمان که نمی شود باشید، شاید کلیمی باشید؟
- صدیقه: نه آقا، کلیمی نیستم. نه فقط پشت در پشت من مسلمان و ایرانی الاصل بوده اند، بلکه پدر من یکی از مجتهدین مسلم وقت خود بود.
- مدیر گمرک: من نمی توانم باور کنم که با یک خانم مسلمان و ایرانی روبرو هستم. حالا بگویید به من با چه کسی تا اینجا آمده اید؟ یعنی کی شما را آورده است؟
- صدیقه: من تنها سفر کردم، ولی خدا در همه جا با من بود.
- مدیر گمرک: خدا، خدای من. زن ایرانی مسلمان از طهران تا فرانس تنها سفر کرده است. دولت شما چطور به شما اجازه داد به خارج بروید. این گذرنامه را از کجا آوردید؟
- صدیقه: وزیر امور خارجه ما آقای فروغی است. با معرفی شخص وزیر خارجه گذرنامه گرفتم....
- مدیر گمرک: خط سیری که به ا ینجا رسیده اید، بیان کنید.
- صدیقه: تهران، قزوین، همدان، کرمانشاه، خانقین، بغداد، حلب، بیروت، مارسی.
- مدیر گمرک: شما زبان فرانسه را کجا یاد گرفتید؟
- صدیقه: در وطنم. ببخشید آقا، نزدیک است بر من مشتبه بشود که آیا در خاک فرانسه و یک ملت دوست وارد شده ام، یا در مقابل یک مستنطق ایام جنگ و در خاک دشمن می باشم..
- مدیر گمرک: آه ببخشید/ خانم من هم مثل شما سرم گیج شده است. و در نهایت مدیر گمرک به صدیقه دولت آبادی می گوید: «خانم، سی سال است در اداره گمرک هستم، ولی زنی که مسلمان ایرانی باشد و تنها اینجا آمده باشد فقط امروز می بینم و همین تنها چیزی است که علت کنجکاوی من است.»
به این ترتیب او در دانشگاه سوربن مشغول به تحصیل شد وی در فروردين ۱۳۰۲خ/۱۹۲۳م موفق به اخذ ليسانس در آموزش و پرورش از دانشگاه سوربن گرديد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#30
Posted: 8 Nov 2016 10:43
فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی
در سال ۱۲۹۶ شمسی به همت او یکی از اولین دبستانهای دخترانه، به نام «مکتب شرعیات» تأسیس شد.
سال بعدیعنی 1297 ش. انجمنی را به نام "شرکت خواتين اصفهان" تأسيس کرد و همزمان با اين فعاليتها دبستانی را برای دختران بیبضاعت به نام "امالمدارس" باز کرد که همهی آنها در امر آموزش و پرورش زنان تأثير مثبت داشت
در سال ۱۲۹۸ به منظور آشنا کردن زنان با حقوقی هچون آموزش، استقلال اقتصادی و حقوق خانوادگی خود، اقدام به انتشار اولین نشریه حقوق زنان در خارج از تهران و سومین آن در ایران به نام «زبان زنان» نمود. او در این نشریه به مباحثی نظیر حجاب و نقش انگلستان در ایران انتقاد میکرد. این روزنامه در سال ۱۳۰۰ توقیف شد که توقیف آن 13 ماه طول کشید
عضویت در انجمن حریت نسوان یا انجمن آزادی زنان
وی در سال ۱۳۰۰خ/۱۹۲۱م در تهران "انجمن آزمايش بانوان" را تأسيس کرد و در جنبش تحريم کالاهای خارجی فعالانه شرکت کرد.
سفر به فرانسه برای ادامه ی تحصیل
در سال ۱۳۰۱ به آلمان رفت و در کنگره بینالمللی زنان در برلین شرکت کرد. او اولین زن ایرانی بود که در یک کنگره بینالمللی به نمایندگی از زنان ایران حاضر شد و سخنرانی کرد.
در سال ۱۳۰۵ش در دهمین کنگره بینالمللی برای حق رای زنان، به نمایندگی از زنان ایران شرکت کرد.
در مهرماه ۱۳۰۶ سمت نظارت تعليمات نسوان در وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه را به عهده گرفت و سال بعد به مديريت کل تفتيش مدارس نسوان منصوب شد
در اواخر ۱۳۰۶ که از یک سخنرانی خارج از کشور به ايران بازگشت بدون حجاب به فعاليتهای فرهنگی و اجتماعی مشغول شد، در حالی که رفع حجاب زنان در ايران در ۱۳۱۴ اعلام گرديد. او مسیر راه سنتشکنی را تا آن حد پیمود که بسیاری از نویسندگان او را زمینهساز کشف حجاب در ایران میدانند
در سال ۱۳۱۵ در رأس "کانون بانوان" برگزيده شد.
در سال ۱۳۲۱ش به انتشار مجدد «زبان زنان» اقدام نمود، و آن را به صورت مجلهای ۴۸ صفحهای منتشر کرد
وی در سال ۱۳۲۶خ /۱۹۴۷م در کنگرهی جامعه بينالمللی زنان برای صلح و آزادی شرکت کرد و دربارهی زنان ايران سخنرانی کرد.
انتشار نشریه «زبان زنان» و راهاندازی مدرسه و انجمن برای زنان در روزگاری که علمای پرنفوذ شهر درس خواندن را زمینهساز فساد میدانستند کار کم دردسری نبود. فعالیتهای اجتماعی و مقالههایی که در نشریه «زبان زنان» منتشر شد گاهی برای صدیقه دولتآبادی مشکلاتی فراهم آورده است؛ گرچه او فعالیتهای خود در تعارض با حکومت وقت نمیدانست، چندبار بازداشت شد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من