انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 3 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین »

ایران از روزنه تاریخ


زن

 
چرا ایرانیان شکست خوردند ؟


دیدگاهی تازه درباره بزرگترین فاجعه تاریخ ایران
اگر ایرانیان روزی بخواهند خود را از زنجیرهای فرهنگ عرب رها کنند باید حتما دلیل درست این شکست را بدانند

سخنرانی دکتر خسرو خزاعی ( پردیس)


این سخنرانی در روز ِیکشنبه 6 ژانویه 2007 انجام گرفت


دوستان ارجمند، سروران گرامی،

اگر شخصی در زندگی اشتباهی کند و کوشش نکند دلیل و سر چشمه این اشتباه را پیدا کند، شانس بسیار زیادی است که باز دوباره این اشتباه را تکرار کند.

همچنین ایرانیانی که نخواستند دلیل درست بزرگترین فاجعه تاریخ خودشان ، یعنی شکست از عربها در سده هفتم میلادی را منصفانه ارزیابی کرده و آنرا بفهمند، ناگزیر شدند تا این شکست را برای دومین بار در سال 1979 میلادی به نوعی دیگر باز تکرار کنند و فاجعه دیگری را برای خود و کشورشان بوجود آورند .

در این زمینه است که اجازه میخواهم امروز کمی در این باره با یک ارزیابی نوین گفتگو کنم. چون من به این باورم اگر ایرانیان روزی بخواهند خود را از زنجیرهای یک فرهنگ بیگانه یعنی فرهنگ شبه جزیره عربستان که 1400 سال است بزور به آنها تحمیل شده و از نسلی به نسل دیگری منتقل شده رها کنند باید حتما دلیل درست این شکست را بدانند.

دوستان ارجمند،

1400 سال پیش در چند جنگ سهمگین از جمله قادسیه ( 636 تا 637 میلادی ) و نهاوند ( 642 میلادی) پس از دادن ده ها هزار کشته، ایران به تسخیر تازیان درآمد .

این شکست وحشتناک که نسلهای پی در پی ایرانیان تا به امروز بار سنگین آنرا به دوش میکشند مورد بررسی و پژوهشهای گوناگون واقع شده و بسیاری از پژوهشگران درباره آن نظر داده اند . این نظریه ها از « معجزه » گرفته تا کشمکشهای سیاسی در دربار ساسانیان یا جنگ با رومیان یا ناخشنودی مردم یا دخالت موبدان ساسانی در کارهای دولتی و یا طبقه بندی اجتماعی دور میزند .
بدبختانه تاکنون هیچ کس نتوانسته پاسخی قانع کننده برای آن پیدا کند. تا آنجا که من میدانم هیچکس تا کنون نتوانسته با دلیلهای خرد پزیر بگوید که چگونه سپاهیان کوچک عرب که تا آن زمان جز جنگهای قبیله ای تجربه دیگری در دانش نظامی گری نداشتند توانستند با آن سرعت نیرمندترین ارتش جهان آن زمان را یعنی ارتش امپراتوری ساسانی را که نه بار ارتش امپراتوری رم را به زانو در آورده بود و از مرز های چین تا مصر را زیر قلمرو خود داشت شکست بدهند.

برای نمونه نوشتار جامعی که در 40 رویه سالها پیش بوسیله شادروان استاد ابراهیم پورداوود در زیر همین فرنام نوشته شده، قانع کننده نیست و از کنار بسیاری از واقعیت ها گزشته و خواننده را به کژراهی میاندازد. ایشان شکست ایرانیان را از تازیان به علت رقابتها و کشمکشهای سیاسی در درون دستگاه حکومتی ساسانیان و جنگ با رومی ها میدانند که میتوان آنرا به صورت زیر خلاصه کرد :

1ـ جنگهای خسرو پرویز با بهرام چوبینه

2ـ جنگهای پایان ناپزیر با رم

3ـ کشته شدن عده ای از سران به دست شیرویه .

4ـ طغیان دجله و فرات

5ـ طاعون

6ـ به پادشاهی رسیدن چند زن و کودک در زمانی کوتاه

7ـ شکست خوردن رومیان از تازیان و باز شدن راه به تیسفون

8ـ برخاستن تند بادی در چهارمین روز نبرد در قادسیه و کشته شدن
رستم فرخزاد سردار یزدگرد و افتادن درفش کاویانی
.

استاد پورداود در اینجا برای توجیه شکست ایرانیان از تازیان یک تابلوی سیاهی از جزئیات پایان دوران ساسانیان ترسیم میکند که بکلی با نیرومندی افسانه ای دولت ساسانی در تضاد است . برای توجیه تئوری خود استاد پورداود در نوشتار خود چند نکته اساسی را فراموش میکند از جمله:

1ـ ایشان فراموش میکند که در سال 610 میلادی در زمان خسرو پرویز یعنی درست زمانی که محمد در کویر های عربستان اعلام پیغمبری میکند ایران نیرومند ترین کشور جهان است . ایران نه تنها تمام خاورمیانه و روم شرقی ( بیزانس ) را زیر تسلط خود دارد بلکه با شکست دادن امپراتوری رم برای نهمین بار صلیب عیسی را هم از اورشلیم ( قدس ) به ایران می آورد و در سال 616 مصر را فتح میکند.

2 ـ ایشان فراموش میکند که اگر کشمکشهای سیا سی در در بار ساسانیان دلیل شکست بود پس چه بگوئیم در باره قبائل عرب که در همان زمان چنان به جان هم افتاده بودند و چنان یکدیگر را کشتار میکردند که کشمکشهای سیا سی در بار ساسانیان در برابر آنها هیچ بود.

3ـ ایشان فراموش میکند که عربها نه تنها ایران را گرفتند بلکه امپراتوری روم شرقی را سرنگون کرده، اسپانیا را گرفته و تا قلب اروپا در شهر « پواتیه» در جنوب فرانسه پیش رفتند و اگر کمبود لوژیستیک نداشتند شانس زیادی داشتند تا تمام اروپا را بگیرند.
پس چه شد که سپاهیان کوچک و ژنده پوش عرب توانستند بر دو ابر نیروی آن زمان ایران و رم پیروز شوند ؟

همانطور که پیش از این گفتم ، زمانی که در سال 610 میلادی محمد پیغمبری خود را اعلام کرد، ایران در اوج قدرت خود بود .و در سطح جهان نه یکی از نیرومندترین بلکه نیرومندترین کشور حهان به شمار می آمد . در همان زمان عربستان کشور کم جمعیت و بسیار عقب مانده ای بود که دریک کشور بی آب و علف از 360 قبیله گوناگون درست شده بود که دائماً برای به دست آوردن منابع آبی و زمین های کشتی در حال جنگ و جدال با یکدیگر بودند . اگر چه تمام مردم این شبیه جزیره همه عرب بودند ولی هیچ یک از آنها نه ملیت می شناختند و نه کشور . آنها فقط خود را وابسته به قبیله خود می نامیدند.


بیشتر مردم عربستان بت پرست بودند و هر قبیله ای برای خود بتی داشت که آنرا می پرستیدند . با اینکه در جوار آنها قبائل مسیحی و یهودی هم زندگی میکردند ولی هر قبیله ای خود را یک بخش مستقل می نامید و دیالکت و باورهای مربوط به خود داشت و هیچ احساس میهنی یا مردمی در آنها نبود. هر یک از قبیله ها که افراد آن در چادر زندگی میکردند سازمان مربوط به خود را داشت . افراد هر قبیله ای برای خودش شخصی را بنام « شیخ » تعیین میکرد که رئیس قبیله می شد . نام هر قبیله ای با واژه « بنی » آغاز می شد و افراد هر قبیله ای به اضافه نام خود ، نام قبیله خود را هم پس از نام کوچک می آورد . همانطور که گفتم هر یک از این قبیله ها برای خود بتی یا خدائی داشتند . این قبائل برعکس کشورهای مجاور ، معبد و نیایشگاهی برای خدایان خود نداشتند .

مکانهای مقدس برای عربها از چاه و غار و درخت یا سنگهای متئوریت درست شده بود . در میان خدایان قبائل عرب ، الله خدای قبیله قریش یکی از مهمترین بود . الله سه دختر داشت به نامهای ال لات ، ال اوزا و ال مناح که خدایان مکه بودند . در این دوران هیچ فرهنگی که بشود نام فرهنگ روی آن گزاشت در عربستان وجود نداشت . یعنی نه دولت مرکزی بود، نه سیستم اداری وجود داشت نه خطی وجود داشت که بوسیله آن چیزی بنویسند ، نه هنری مانند نقاشی یا مجسمه سازی یا معماری و یا موسیقی وجود داشت و نه داستانهای استوره ای . با اینکه در کشور مجاور آنها در جنوب عراق ، یک مردم غیر عرب به نام سومریها نخستین خط را در 3200 سال پیش از میلاد به وجود آورده بودند و زندگی شهر نشینی را پی ریزی کرده بودند. نتها چیزی که در عربستان رونق داشت شعر و شاعری بود .

محمد که از قبیله قریش بود و در سال 570 میلادی در مکه به دنیا آمده بود ، خیلی زود فهمید که قبیله های عربستان نیاز به یک باور و یک « ایده الوژی » مشترکی دارند . ولی او نه میتوانست بخواند و نه بنویسد .

بنابراین کوشش کرد که ابزارهای این ایده الوژی را از آداب و رسوم اطراف خود بوسیله گفتگو و شنیدن بگیرد . اگر ما کتاب قرآن را که بوسیله محمد آورده شده بخوانیم و آنرا با شیوه زندگی عربهای پیش از اسلام مقایسه کنیم می بینیم که مهمترین عامل نوئی که محمد در مقایسه با آن شیوه زندگی آورد ، واژه « الله اکبر» بود . یعنی الله خدای قبیله قریش بزرگتر از دیگر خدایان قبیله های عربستان است .
بقیه مطالب قرآن تقریباً همان شیوه زندگی ، کردار و رفتار اعراب پیش از اسلام است که با داستانهائی که از قبائل یهودی و مسیحی گرفته شده آمیخته گردیده .

جمله « الله اکبر » بنیاد ایده الوژی سیاسی محمد شد . در آغاز « الله » خدائی نبود که برای همه مردمان دنیا باشد ، بلکه خدائی بود که محمد میگفت از دیگر خدایان قبیله های عربستان بزرگتر است .

همین جمله باعث شد که بزرگترین جنگهای میان قبیله ای در عربستان به وجود بیاید که کشمکشهای درباری دوره ساسانیان در برابر آنها هیچ بود . در این زمان محمد هنوز خود را « پیام آور الله » نمی خواند . او زمانی خود را « پیام آور الله » خواند که پس از 14 سال ازدواج با خدیجه که زنی یکتاپرست بود ، و با ثروت خود کمکهای مادی زیادی به محمد میکرد و بر محمد نفوذ داشت سرانجام به ماموریت جدید خود پی برد و خود را فرستاده الله نامید . از این پس ایده الوژی محمد به سرعت در حال شکل گرفتن شد . او در مدت 13 سالی که در مکه بود موضوع دیگری را کشف کرد و آن این بود که با گفتگو و استدلال و دلیل آوردن نمیشود مردم را به ایده الوژی خود در آورد . بلکه مهمترین ابزار برای اینکار
« زور» است . او میدید که در 13 سالی که او میخواست با استدلال مردم را به سوی خود بکشد فقط دورو بر 80 نفر به او پیوستند .

بنابراین ایده الوژی او در اینجا بر دو ستون استوار شد : یکی الله یزرگتر از دیگر خدایان است و دیگری کشتار و ترور و ایجاد ترس برای پزیراندن الله لازم است . او این کشف جدید خود را به خوبی در مکه و در سوره های مکی به نمایش گزاشت و آنرا در پارامترهای سیاسی خود وارد کرد .

کم کم الله که برای محمد فقط بزرگتر از سایر خدایان قبیله ای بود ، زیر تاثیر ادیان یهودی و مسیحی به خدای جهان و آفریدگار کل هستی تبدیل شد ، و مطالبی مانند بهشت و جهنم و روز قصاص که از ادیان یهودی و مسیحی گرفته شده بود، به پیش آورده شد که در این ایده الوزی جای خود را باز کردند .

در این زمان جنگ و جدالهای میان قبیله ای عربستان بسیار شدت پیدا کرد .

برای نمونه در جنگ بدر در سال دوم هجرت ، سپاهیان محمد بسیاری از بزرگان و افراد قبیله قریش را که قبیله خود محمد بود کشتند و لشکر محمد با پیروزی وارد مدینه شد .

با این پیروزی بسیاری از عربها و سران آنها که از پزیرفتن اسلام سرباز زده بودند کشته شدند . طایفه یهودی بنی قنینا و بنی النفیر به تبعید فرستاده شدند و کل اموال و دارائیهای آنها به غنیمت گرفته شد
دین افساری است که به گردنتان میاندازند تا خوب سواری دهید و هرگز پیاده نمیشوند, باشد که رستگار شوید
     
  
زن

 
در پیامد این کشتارها و غنیمت گرفتن ها ، انتقام جوئی در میان قبائل عرب گسترده شد و در این گیر و مگیر ها ، سپاهیان محمد 800 نفر از مردان قبیله بنی قریظه را قتل عام کردند ، زنان آنها را به اسارت گرقتند و تمام دارائی آنها را تصاحب نمودند . پس از آن باز سپاهیان محمد ، قبیله مصطلق را به اسارت برده و دارائی های آنها را به غنیمت گرفتند . بنابراین ، غنیمت و چپاول بزرگترین ابزار اقتصادی محمد در راه ساختن ایده الوژی خود بود . بوسیله ثروتهای به دست آورده شده از غنیمت محمد توانست سپاهیان بیشتری دور خود جمع کند و به ایده الوژی نو پرداخته خود ساختمانبندی محکمتری بدهد .

ایده الوژی محمد ، که نام اسلام به خود گرفت بزرگترین ابزار نبرد و عامل تعیین کننده در پیروزی اعراب در جنگهای آینده از جمله با ایران شد .

حال ببینیم در این زمان که محمد در عربستان مشغول فراهم کردن یک جنگ صرفاً ایده الوژیکی بود در امپراتوری ساسانی ، چه میگزشت .

گفتم که ارتش ساسانیان در زمانی که محمد با قبائل عرب درآویخته بود نیرومندترین ارتش جهان بود .

در این دوران ارتش ایران به چهار بخش بزرگ تقسیم شده بود که هر کدام از بخشها بوسیله یک سپهبد رهبری می شدند . این چهار بخش طوری ترسیم شده بودند که در یک زمان میتوانستند با چهار ارتش نیرومند آن دوران جنگ کنند و پیروز شوند . این ارتشها می بایست از مرزهای خاوری ایران که مرتباً مورد هجوم هونس ها و ترکان آسیای شرقی بودند دفاع کند و در غرب با ارتش رم بجنگد و در شمال از ارمنستان و آسیای مرکزی دفاع کند و در جنوب عربها را زیر پوشش خود داشته باشد . جنگهای طولانی ارتش ساسانیان باعث شده بود که سربازان ایران جنگ دیده و کار آزموده بشوند و تاکتیکهای جنگی جدید بیافرینند .

ارتشهای ساسانیان از دو نیروی اصلی سواره و پیاده نظام درست شده بود . نقشها و کتیبه های ساسانی نشان میدهد که تمام سربازان ساسانی از سر تا پا زره پوش بودند به طوری که فقط بخش کوچکی از صورت آنها پیدا بود. که به وسیله کلاه خود پوشش شده بود . حتی تمام بدن اسبهای آنها زره پوش بود . اسلحه آنها از نیزه های بلند ، تیرو کمان ، شمشیر های راست ، گرز و کمند درست شده بود . بنا به پژوهشهای دانشمندان غربی ، بسیاری از ارتشیان کشورهای دیگر برای آشنائی با تکنیکها و تاکتیکهای جدید جنگی به ایران برای آموزش می آمدند . به طور کلی ارتش این ابر قدرت جهانی ، برای کشور گشایی و دفاع از مرزهای بسیار وسیع امپراتوری ساسانی درست شده بود .

اگر ارتش ساسانیان از دیدگاه صرفاً نظامی نیرومندترین ارتش جهان بود ولی کشور ایران از نیمه دوم حکومت ساسانیان به بعد در یک خلا و آشفتگی آرمانی و ایده الوژیکی وحشتناکی روبرو بود . آئین زرتشت تقریباً از میان رفته بود و مغان زوروانی ( دین پیش از زرتشت) ، خزنده وار در حکومت نفوذ کرده بودند ، گاتهای زرتشت که در برگیرنده چکیده ایده اولوژی جهانی زرتشت بود به کلی فراموش شده بود و جای آنرا نوشتارهای ضد و نقیض و بیشتر زمانها عاری از خرد گرفته بود . برای نمونه ما با خواندن نوشته های پهلوی زمان ساسانیان نمیدانیم آیا آئین زرتشت براستی یکتا گراست یا دو گانه گرا . همه چیز در آشفتگی بود .

ما میدانیم که بزرگترین عامل شکست چه در زندگی فردی و چه زندگی کشورها آشفتگی اندیشه ای است اگر شما یک نفر را سردرگم کنید به طوری که او نتواند میان سیاه و سپید ، راست و دروغ ، خرد و خرافات و غیره یکی را گزینش کند شما میتوانید هر کاری بخواهید با او بکنید حتی اگر او به بهترین سلاحها مجهز شده باشد . و این زمینه اشفتگی اندیشه ای در نیمه دوم دوران ساسانیان فراهم شده بود . نه تنها زوروانیها ، یعنی آئین پیش از زرتشت ، جای آئین زرتشت را گرفته بود ، و مردم را به سردرگمی کشانده بود ، بلکه جریانهای فلسفی دیگری ، مانند مانوی ، مزدکی ، مسیحی و حتی بودائی به این آشفتگی
اندیشه ای روزانه کمک میکردند .

اگر در عربستان محمد و جانشینان او خود را برای یک جنگ ایده الوژیکی آماده میکردند ، ایرانیان در همان زمان به دست خود ، خود را از ابزار ایده الوژیکی خلع سلاح میکردند . اهورامزدا خدای زرتشت که سیمان نیرومند ایرانیان را برای همبستگی و پیروزی درست میکرد ، در این دوران ، رقیبی به نام انگرامینو یا اهریمن پیدا کرده بود که او را تقریباً خنثی میکرد. تمام اساس پایه های فلسفه نیرومند زرتشت از هم پاشیده شده بود . ولی برعکس در عربستان همه چیز به سوی ساختمان بندی یک سیستم نیرومند که مردمان آن دیار با تمام وجود خود به آن باور داشتند پیش میرفت . برای اینکه این مسئله و نیروی شگفت آور یک « سیستم » برای شما روشن بشود ، اجازه میخواهم یکی دو مثال در این زمینه بیاورم چون برای دریافتن درست سخنانی را که امروز میگویم مهم است : اگر از مردمان، از هر فرهنگ و نژادی که باشند، بپرسید ، آیا کشتن مردم بیگناه خوب است ؟ آیا بیداد گری خوب است ؟ آیا چپاول کردن و به غنیمت کردن اموال مردم خوب است ؟

ایا خرافات و دروغ خوب است ؟ بی گمان هیچ کس نیست که به شما بگوید این اعمال خوب است . ولی اگر کشتن و چپاول کردن و دروغ گفتن و خرافات تحویل مردم دادن و بیدادگری کردن را در قالب یک فلسفه بگزارید و آنها را به هم پیوند دهید و به آنها یک حالت مثبت و حتی تقدس بدهید و به مردم بپزیرانید که همه این کارها را شما باید بکنید چون در راه خداست و پاداش این اعمال را در دنیای دیگر خواهید گرفت و اگر نکنید در آن دنیا مجازات خواهید شد و در آتش جهنم تا ابد خواهید سوخت ، میتوانید مردم را وادار کنید تا با وجدان راحت بکشند، چپاول کنند ، دروغ بگویند و هر کس دروغهای آنها را باور نکند او را بکشند ،بیدادگری بکنند و مردمان دیگر را به بردگی بکشند . در این حالت شما موفق شده اید از چند مفهوم پراکنده مانند کشتن و چپاول و غیره یک سیستم بسازید که نه تنها این مفهومها ارزش های منفی خود را از دست بدهند بلکه همگی آنها در بالاترین مرتبه از ارزش های مثبت قرار بگیرند که میتوانند انسانهائی را که در این سیستم قرار گرفته اند به تحرک و جنبش
درآورند . بطوریکه به نسبت درجه باور آنها به این سیستم ، هر نیروئی را شکست دهند . مثلاً در زمان پیدایش سیستم اسلامی در عربستان ، اگر پسری به یکی از ارزشهای این سیستم باور نداشت ، پدر میتوانست با وجدان راحت ، بی درنگ او را بکشد .

برای اینکه نیروی یک سیستم بیشتر روشن شود نمونه دیگری که بیشتر یک تشبیه است می آورم :
همه میدانیم که یک ماشین یا اتومبیل از یک موتور ، از چهار چرخ ، از رل و دنده و صندلی و شیشه و چراغ و غیره درست شده ، حال اگر ما از یک مغازه لوازم تومبیل ، یک موتور بخریم ، یک رل بخریم ، چهار تا چرخ بخریم و چراغ و غیره بخریم و آنها را به خانه بیاوریم می بینیم که این ابزار به تنهائی قادر نخواهند بود که حرکت کنند و ما را از جایی به جای دیگر ببرند . چرا؟ چون یک سیستم نیستند . حال اگر یک کارشناسی این ابزار پراکنده را به هم وصل کند و آنها را به صورت یک سیستم در بیاورد ، در آن زمان ما میتوانیم از این سیستم استفاده کنیم و رانندگی کنیم . به همین گونه ، اگر ارزشهای فلسفی و اجتماعی یک فرهنگ بطور پراکنده دردسترس ما باشند یعنی به صورت سیستم نباشند ، ما هیچ استفاده ای از آنها نخواهیم کرد .

برای نمونهً فرهنگ ایرانی پر از گفته هائی است مانند : « میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است» یا « زگهواره تا گور دانش بجوی » ، یا « راست گو باش» یا «خرد را برتر از هر چیز بشناس» ، یا از «داد و عدل دفاع کن» ...... ولی چون تمام این مفهومها ، به صورت پراکنده هستند و بصورت سیستم در نیامده اند . کاربردی ندارند و در نتیجه جامعه ای را که ایرانیان امروز برای خود درست کرده اند پر از نادانی و خرافات و سنگ دلی و بی خردی است و امروز همگی میتوانند آنرا ببینند .

ولی در عوض نیروهائی که باعث بوجود آوردن نادانی و خرافات و سنگ دلی و بی خردی هستند بصورت
« سیتم» درآمده اند و جای خود را در یک ساختمانبندی دینی و فلسفی پیدا کرده اند و در نتیجه توانسته اند به آسانی بر ارزشهای فرهنگ ایرانی که بصورت پراکنده مانده اند پیروز شوند .
به همین گونه ، در نیمه دوم دوران ساسانیان جامعه ایرانی بصورت جامعه ای بی سیستم درآمده بود . جریانهای اندیشه ای متضاد یکدیگر را خنثی میکردند . در صورتیکه در عربستان تمام نیروهای متضاد خنثی شده بودند و یک سیستم با مفهومهای پیوسته به هم و به هم جوش خورده درست شده بود .

ارتش نیرومند ساسانیان برای کشورگشائی و دفاع از مرزهای بسیار گسترده امپراتوری درست شده بود نه برای یک جنگ ایده الوژیکی . اصلاً ایرانیان نمیدانستند جنگ ایده الوژیکی چی است . ایرانیان در درازای امپراتوری های خود ، چه هخامنشی چه اشکانی و چه ساسانی هیچ گاه کوشش نکرده بودند که باورهای خود را به دیگر ملتها تحمیل بکنند بقول Paul de Brail ، یکی از بزرگترین زرتشت شناسان فرانسوی ، اگر ایرانیان میخواستند اندیشه و فرهنگ و آئین خود را به دیگر ملتها به زور تحمیل کنند اکنون از هند تا یونان و مصر همگی زرتشتی شده بودند . امپراتوری هخامنشی که امپراتوری جهانی درست کرده بود هیچگاه کوشش نکرد که یک نفر را بزور به آئین زرتشت بیاورد و همچنین اشکانیان و ساسانیان چنین کوششی نکردند .

در سده هفتم میلادی هنوز جنگ دینی یعنی جنگ برای تحمیل یک دین تا حد زیادی در دنیا ناشناخته بود . حتی مسیحیان در آن زمان در سدد تحمیل دین خود بوسیله جنگ به ملتهای دیگر نیامدند . جنگهای دینی ، مانند جنگهای صلیبی ، همگی پس از پیدایش اسلام صورت گرفت . بنابراین حکومت ساسانی در برابر قومی کوچک و بی فرهنگ قرار گرفت که به بزرگترین نیروی نظامی آن زمان میگفت یا خدای ما الله را بعنوان خدای خود بپزیر و در سیستم قبیله ای ما وارد شو یا مالیات و جزیه بده یا با شما جنگ خواهیم کرد !

تصور کنید امروز چنین در خواستی بوسیله کشور کوچک کوبا به بزرگترین ابر قدرت جهان یعنی آمریکا بشود و دولت کوبا بگوید یا سیستم کمونیستی و مارکسیست لنینیستی ما را بپزیرید یا باید به ما مالیات و جزبه بدهید یا آماده جنگ باشید ، واکنش دولت آمریکا چه خواه بود ؟ یا میگویند ، اینها یعنی کوبائیها دیوانه شده اند و هذیان میگویند، یا دارند شوخی میکنند ، یا اصلاً روی خود نخواهند آورد .

همین واکنش از سوی ایرانیان شد . هیچ کس این خطر را در آغاز نه جدی گرفت و نه اعتنائی به آن کرد . درخواست عربها که برای گرفتن بصره و کوفه و خوزستان نبود . درخواست عربها یک درخواست شکفت آوری برای پزیرفتن خدای آنها بود و بس !

رستم فرخزاد ، سپهبد ارتش ساسانیان در جبهه غرب اعتنائی به آن نکرد و فکر میکرد که این قوم یعنی اعراب در دنیای خواب و رویا هذیانهائی میگویند و نیازی که حتی به آن توجهی شود نیست .
ولی چیزی که نه یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی و نه سردار او رستم فرخزاد میدانستند این بود که قوم پراکنده ای را که ایرانیان تحقیر میکردند ، اکنون صاحب یک ایده الوژی شده اند که تا رگ و پود خود به آن ایمان دارند و حاضرند به خاطر آن جان بدهند .

برپایه باور به این سیستم، که در این دنیا غنیمت و چپاول را به آنها وعده میداد و در آن دنیا حوری و جویهای آب و عسل را، عربها بیش از پیش جرات پیدا کردند و رفته رفته در برابر ارتش ساسانیان جبهه گرفتند و حتی دو سه بار هم به آن تاخت و تازی کردند . تا سرانجام آن روز تعین کننده فرا رسید :

ما در سال 636 میلادی هستیم در ناحیه ای بنام قادسیه که امروز در شرق عراق نزدیک دجله واقع شده : در یکسو سپاهیان ایران با سدو بیست هزار لشکر ، مجهز به مدرن ترین اسلحه های آن زمان به رهبری رستم فرخزاد . در سوی دیگر نزدیک به سی هزار نفر سپاهیان عرب با شمشیر های زنگ زده و ابتدائی به فرماندهی سعد بن وقاص . در یک سو سپاهیان ایران ، بدون تقریباً هیچ سیستم اندیشه ای یا عقیدتی و باورهای ضد و نقیض و باز دارنده . در سوی دیگر سپاهاین عرب با یک سیستم عقیدتی که به آن تا جان خود باور داشتند . به آنها گفته بودند ، اگر ایرانیان را بکشید ، در راه الله کشته اید و تمام مال و ثروت ایرانیان را میتوانید به غنیمت و تاراج ببرید و آنها را به بردگی و زنان آنها را به کنیزی بگیرید . اگر هم بوسیله ایرانیان کشته شدید پس به بهشت الله خواهید رفت و با حوریها همزیست خواهید شد و از جوی های عسل و آب چشمه بهره خواهید گرفت . چه نیروی ایده الوژیکی میتوانست به عربها نیروی بیشتری بدهد که این جمله ها که در قالب یک سیستم بسته پیاده شده بودند .

بیش از چهار ماه در قادسیه دو لشکر در مقابل هم بودند ولی از آغاز جنگ اجتناب میکردند . رستم فکر میکرد که اعراب سرانجام از گرسنگی بی ساز و برگی خسته خواهند شد و خواهند رفت . سپاهیان ایران که سربازان ژنده پوش عرب را می دیدند ، آنها را در خور تحقیر می یافتند ، نیزه های آنها را به دوک پیر زنان تشبیه می کردند و می خندیدند . شمشیر هایشان را بسبب آنکه غلافهایشان فرسوده و کهنه است در خور ریشخند می دیدند . در عوض فرستادگان عرب که به مکان رستم فرخزاد می آمدند لشکریان ایران را غرق در اسلحه میدیدند و رستم را بر تخت زرین می یابتند که تاج بر سر نهاده و بر بالشهای زرین تکیه کرده . سوارانشان را با جامه های گرانبها می دیدند که بر فرشهای هنگفت ایستاده اند . ....

به هر روی در سال 636 میلادی سرانجام جنگ در منطقه قادسیه که آنسوی رودخانه دجله که در عراق امروز واقع شده میان سپاهیان رستم فرخزاد و سپاهیان سعد بن وقاص در گرفت . و همانگونه که همه میدانیم در این جنگ تعیین کننده ، امپراتوری ایران که از زمان کورش بزرگ شکل گرفته بود و مدت 1100 سال بر جهان فرمانروائی کرده بود ، به نقطه پایانی خود نزدیک میشد . در این جنگ پس از وارد شدن شکست سختی به سپاه ایرانیان و کشته شدن رستم فرخزدا و فرو افتادن درفش سرخ و زرد و بنفش کاویانی ، عربها به پیشروی خود به سوی بیستون ادامه دادند . سپاهیان سعد بن وقاص که در آغاز بیست هزار نفر بودند در میان راه با پیوستن بسیاری از عربها و حتی ایرانیان به آنها به شست هزار رسیدند.

همه به راه افتادند چون میدانستند شاه ایران یزدگرد هم به زودی خواهد رفت . همانگونه که در سال 1979 ، زمانیکه مردم فهمیدند که محمد رضا شاه در حال رفتن است هزاران هزار نفر به همان ایده الوژی عربهای 1400 سال پیش پیوستند و تاریخ را به نوع دیگری تکرار کردند .
زمانی که عربها به پایتخت ساسانیان، تیسفون رسیدند ، شهری را دیدند که مجلل ترین و زیباترین کاخ های آن زمان را در سینه خود داشت . ثروتی که در آن شهر بود در هیچ تصوری نمی گنجید . مردمان تیسفون برای نجات جان خود ، خانه های خود را رها کرده و فرار کرده بودند . یزدگرد هم فرصت نکرده بود که اندوخته های گرانبهای کشور را با خود ببرد . نوشته های تاریخی گوناگون چه از سوی ایرانیان و چه از سوی عربها پر از نگارش صحنه های چپاول و تاراج کاخها و خانه های آن شهر است .

می نویسند بیش از یک هفته هزاران نفر از سپاهیان عرب و تاراج گرانی که با آنها همراه شده بودند ، کاخهای مجلل و خانه های مردم را تاراج میکردند و اشیای گران قیمت را به غنیمت میگرفتند . میگویند به هر سرباز عرب دوازده هزار درهم رسید و یک پنجم کل دارائی های تاراج شده را برای عمر خلیفه مسلمانان فرستادند . در این جریان هزاران مرد ایرانی به بردگی و زنان ایرانی به کنیزی گرفته شدند .

و داستانهائی که در این زمینه موجود است بحدی دلخراش و افسوس بار است که در اینجا جز « ذکر مصیبت » چیزی بر پیام این سخنرانی افزوده نخواهد کرد . کسانی که پس از بهمن 1979 در ایران ماندند میتوانند تصویر کوچکی را از آنچه در سال 636 میلادی در تیسفون گزشت مجسم کنند . به هر روی ، با آخرین جنگ میان ایرانیان و عربها در نهاوند و آخرین شکست بزرگ در سال 642 ایران بعنوان یک نیرو در صحنه جهان از میان رفت . یزدگرد هم در سال 651 میلادی در مزرهای شمالی ایران در شهر مرو در ترکمنستان کشته شد .

دوستان ارجمند ، اگر این شکست سهمناک در 1400 سال پیش رخ داد ولی اثرات و پیامدهای آن تا به امروز به قوت خود باقی است . نسلهای گوناگون ایرانیان ، که هیچگاه فرصت پیدا نکردند ، فرهنگ درهم شکسته خود را بازسازی کنند ، هنوز اثرات و مانده های این شکست را در دلها و زندگی خود ، حتی زندگی روزانه خود، احساس میکنند . چون این شکست هنوز ادامه دارد . اگر عربها ، دویست سال پس از تسخیر ایران که به آن دویست سال سکوت میگویند ، دیگر قدرت سیاسی خود را در ایران از دست دادند ، ولی ایده الوژی که آنها بوسیله آن بر ایران پیروز شدند هنوز پس از 1400 سال به همان قدرت باقی است . این ایده الوژی که بصورت فرهنگ درآمده در بیشتر جنبه های اجتماعی ایرانیان به چشم میخورد ، در زبان ، در برخورد ها ، در غذا خوردن ، در لباس پوشیدن ، در نیمه پنداشتن زنان ، در شیوه نگاه کردن به زندگی و رخدادهای زندگی، در سیستم قضائی و غیره همگی، هنوز در سده بیست و یکم، شدیدا زیر تاثیر

ایده اولوژی عرب است . تجربه سده ها نشان داده که این فرهنگ که ایرانیان پس از آن شکست خانمان برانداز وارث آن شدند نه تغییر پزیر است و نه توانائی پزیرش آزادی یا چیزی که در غرب به آن
« دمکراسی » میگویند دارد . تنها راهی که برای ایرانیان برای جبران آن شکست تاریخی مانده ، بازسازی فرهنگی است که ارزشهای آن از ژرفنای تاریخ خودشان بیرون آمده و این بازسازی فرهنگی برای مقابله با سیستم ایده الوژی عرب نیاز به بازسازی یک سیستم ایده الوژیکی نیرومند ایرانی دارد . یعنی ارزشهای فرهنگی ایرانی را که بصورت پراکنده هستند و بنابراین کاربردی ندارند، در یک سیستم نیرومند پیاده کرد. امروز با آگاه شدن بیش از بیش ایرانیان ، بویژه جوانان به این موضوع ، مردم به آئین زرتشت روی
آورده اند چون در این آئین پتانسیل و نیرو و امکان به وجود آوردن چنین سیستمی را احساس میکنند . آئین زرتشتی را که امروز جوانان ایرانی در پی آن هستند ، دیگر آئین زرتشتی که در پایان دوران ساسانی بود نیست . در آن زمان ، سخنان زرتشت یعنی گاتها از یادها رفته بود و آداب و رسوم بیگانه به آئین زرتشت جای آنرا گرفته بود .

امروز ما شاهد یک رنسانس یعنی نوزادی و رستاخیز هویتی و فرهنگی آئین زرتشت هستیم . تمام ارزشهای فرهنگی ایرانی که نه تنها با ارزشهای سده 21 برابری میکند بلکه بسیار از آن هم پیشی دارد در سیستم گاتهای زرتشت پیاده شده.

ولی گاتهای زرتشت به خودی خود قدرتی ندارد . نیرو و قدرت این کتاب بستگی به رابطه ای است که ایرانیان با این کتاب برقرار میکنند . این رابطه باید به اندازه ای نیرومند باشد که بتواند رابطه ای را که ایرانیان در پیامد آن شکست 1400 سال پیش و با زور با کتاب اعراب یعنی « قرآن » برقرار کردند بشکند ، و دورانی دیگر را از شکوه و سربلندی برای کشورشان درست کنند .



سخنرانی دکتر خسرو خزاعی ( پردیس) در « مرکز زرتشتیان کالیفرنیا» در آمریکا 6 ژانویه 2008
دکتر خسرو خزاعی
دکتر خسرو خزاعی
دین افساری است که به گردنتان میاندازند تا خوب سواری دهید و هرگز پیاده نمیشوند, باشد که رستگار شوید
     
  
زن

Princess
 
«شهری به عظمت بیستون به ظرافت طاق بستان - قسمت اول»





شهر تاریخی کرمانشاه، مادر بیستون و طاق بستان و مردمان خونگرم و پونه های وحشی است.
اگر گذرتان به این شهر بیفتد به یقین از دیدن زیبایی هایش متحیر خواهید ماند و در مقابل غربی ترین نقطه سرزمین من سر تعظیم فرود خواهید آورد.


:::.. بیستون




نام بیستون که در زبان یونانی بغستان آورده شده، از دو واژه ی بغ و ستانا یعنی «جایگاه خدایان» است و احتمالا واژه بهیستان یا بهیستون که در نتیجه ی کابرد عامیانه مردم به واژه بیستون، یعنی مکانی که در آن ستون وجود ندارد، تغییر یافته است. این نام، نام امروزی یک صخره برافراشته که از حدود دو هزار سال پیش در شمال یک راه باستانی پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظامیان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان (اکباتان) بود، می باشد. بیستون در ۳۴ درجه و ۳۵ دقیقه شمال عرض جغرافیایی و ۴۵درجه و ۲۷ دقیقه شرق طول جغرافیایی در فاصله حدودا ۳۲ کیلومتری شرق شهر کرمانشاه قرار دارد. همچنین نام روستایی که در نزدیکی این صخره قرار دارد هم بیستون می باشد. در آثار جغرافیدانان عرب سده های میانی مثل ابن حوقل، اصطخری و یاقوت هم این کوه بهستون، بهستون (ستونهای خوب) و بهیستان آمده است. در مجموع دگرگونی این واژه بدین گونه است: بغستان-بگستان-بهستون-بهستان-بیستون.
بیستون به علت شرایط جغرافیایی همیشه از آغاز زندگی بشر تا به امروز مورد توجه بوده و آثاری از هر دوره ای از تاریخ را در خود جای داده است. امروزه در محوطه تاریخی بیستون بطول تقریبی ۵ کیلومتر و عرض ۳ کیلومتر که آثاری را از دوران پیش از تاریخ تا به امروز در بردارد ۲۸ اثر در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است که شامل:
۱) غار شکارچیان
۲ غار مرخرل
۳) غار مر تاریک
۴) غار مر آفتاب
۵) غار مر دودر
۶) تپه نادری
۷) سراب بیستون
۸) جاده تاریخی حاشیه سراب
۹) بقایای گورستان قدیمی
۱۰) دژ تاریخی مدفون
۱۱) نیایشگاه مادی
۱۲) نقش برجسته و کتیبه داریوش بزرگ
۱۳) مجسمه هرکول
۱۴) نقش برجسته متریدات دوم
۱۵) نقش برجسته گودرز
۱۶) سنگ بلاش
۱۷) پرستشگاه پارتی
۱۸) بقایای شهر پارتی
۱۹) بقایای بنای ساسانی
۲۰) فرهاد تراش
۲۱) بقایای پل ساسانی
۲۲) بقایای سد ساسانی
۲۳) سنگهای تراشخورده ساسانی
۲۴) کاروانسرای ایلخانی
۲۵) بقایای بنای ایلخانی
۲۶) کاروانسرای صفوی
۲۷) وقف نامه شیخ علی خان زنگنه
۲۸) پل بیستون.

مهمترین و مشهورترین اثر باستانی در این محوطه نقش برجسته و کتیبه داریوش بزرگ است که به نخستین سال فرمانروایی داریوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. با آشنا شدن با این اثر باستانی می توانیم خط میخی پارسی باستان را بشناسیم و در مورد ریخت شناسی،پوشاک،طرز آرایش سر و صورت، اسلحه شناسی و اعتقادات مذهبی مردمان ۲۵۰۰ سال پیش در امپراطوری هخامنشیان، اطلاعات ارزنده ای بدست آوریم.

::. نقش برجسته و کتیبه بیستون




سنگ نبشته سه زبانه بیستون، به نخستین سال فرمانروایی داریوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. سالی که داریوش،سراسر آن را در جنگ با شاهان دروغزن سپری کرد. پس از کشته شدن بردیا و افتادن حکومت به دست داریوش، در سراسر امپراطوری هخامنشی ۱۹ شورش بزرگ و کوچک اتفاق افتاد. داریوش بزرگ پس از اینکه این شورش ها را فرونشاند تصمیم گرفت که مردم امپراطوری اش را (و جهان پس از خود را) در جریان چگونگی به دست گرفتن قدرت و نخستین سال فرمانروایش قرار دهد. او این بنای یادبود و بیانیه مهم را در بیستون بر سر یک راه کهن به ثبت رساند. راهی پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظامیان از بابل و بغداد به سوی کوه های زاگرس و همدان بود و به علت جایگاه ویژه اش که از دیر باز سرزمین خدایان (بغستان) نامیده می شد شهرت داشت. این نقش برجسته، نگاره داریوش و اسیران، در سطحی عمودی به بلندی ۳ متر و در پهنای ۵/۵ متر قرار دارد.
داریوش لباس پارسی بر تن کرده ریشی آشوری دارد و افسری کنگره دار بر سر گذاشته است و در سمت چپ مجلس بیستون قرار دارد. اندازه داریوش در مقایسه با اسیران برای نشان دادن شکوه و عظمت این مجلس، بزرگ تر می باشد. بلندی قامت اسیران ۱/۱۷ و بلندی قامت داریوش۱/۷۲ متر می باشد. دو تن از یاران داریوش (هفت تنان)، ویندفرناه کمان دار و گئوبروه (گوبریاس) نیزه دار، پشت سر او ایستاده اند.
داریوش که در دست چپش کمانی دارد پای چپ خود را بر سینه نخستین دشمنش،گئومات مغ گذاشته است و گئومات دست هایش را به حالت التماس به بالا دراز کرده است. پشت سر گئومات صف ۸ تن اسیر قرار دارد. که به ترتیب نامهای آنها آثرین، ندئیت ب ئیر، فرورتیش، مرتی ی،چیسن تخمه، وه یزدات، ارخ و فراد می باشند و گردن های این اسیران را با طناب به یکدیگر و دست هایشان را از پشت سر بسته اند. بعدها اسیر نهم یعنی سکونخای سکایی با خود تیز به جمع اسیران اضافه گردید.
بر فراز سر اسیران، رو به روی داریوش، نگاره فروهر قرار دارد و داریوش دست راست خود را به نشانه نیایش اهورامزدا به بالا بلند کرده است. در فضای بالای سر داریوش نبشته ای کوتاه (Dda) آمده است. متن این نبشته چنین است:
ـ بند۱- من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ، نوه ارشام هخامنشی.
ـ بند۲-داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ ارشام، پدر ارشام آریامن، پدر آریامن چیش پیش، پدر چیش پیش هخامنش.
ـ بند۳-داریوش شاه گوید: بدین جهت ما هخامنشی خوانده می شویم که از دیرگاهان اصیل هستیم. از دیرگاهان تخمه ما شاهان بودند.
ـ بند۴- داریوش شاه گوید: هشت تن از تخمه من شاه بوده اند. من نهمین هستم. ما نه تن پشت اندر پشت (در دو شاخه) شاه هستیم.
داریوش در چند مرحله بعدی بیانیه تاریخی خود را که نخستین اثر تاریخی مکتوب ایرانیان است تکمیل کرد. امروزه از سنگ نبشته بیستون ۴ متن در دست داریم: متن پارسی باستان، متن ایلامی،متن بابلی و متن ترجمه آرامی متن پارسی باستان که ظاهرا به صورت بخشنامه برای آگاهی ساتراپی های گوناگون به جاهای دور و نزدیک فرستاده شده است و نسخه ای از آن از الفانتین مصر به دست باستان شناسان افتاده است و در بابل هم قطعه ای از نگاره بیستون به دست آمده است.
داریوش در بیستون (ستون۴ بند۱۵) می گوید: تو که پس از این، این نبشته و نگاره را می بینی، مبادا به آن ها آسیب بزنی. تا می توانی آن ها را همان گونه که می بینی، نگهداری کن. ولی گذر زمان و فرسایش های ناشی از باران و باد تمام سنگ نبشته ها را و مخصوصا سنگ نبشته به زبان بابلی را دچار آسیب های فراوانی کرده است. ولی بیشترین خسارت در همین قرن اخیر اتفاق افتاده است. زمانی که سربازانی که در جنگ جهانی دوم در پایین جاده بیستون گشت زنی می کردند نگارها و کتیبه با ارزش بیستون را هدف گرفتند و آسیب های جبران ناپذیری را به این اثر تاریخی وارد کردند. ولی ما باید از داریوش بزرگ سپاسگزاری کنیم بخاطر اینکه بعد از اتمام کار بنای یادبود بیستون فرمان داد که زیر این بنای یادبود را بتراشند و همین عمل باعث شد که تا قرن ها دست بشر این اثر باارزش تاریخی را لمس نکند و از آسیب های ناشی از خوی زشت انسانها دور نگهداشته شود.

::. نکته
نکته جالبی که در مورد این نقش برجسته وجود دارد شباهت زیاد آن با نگاره شاه لولوبی ها، انو بنی نی است که در ۱۴۰ کیلومتری بیستون در سرپل ذهاب قرار دارد. در این نگاره هم انو بنی نی کمانی در دست چپ و تبرزینی در دست راست خود دارد و پای خود را بر سینه دشمنی که بر زمین افتاده نهاده است. و الهه ایشتار در حال دادن حلقه حکومت به اوست. شش اسیر در زیر پای انوبنی نی نقش بسته اند و دو اسیر هم روبروی انوبنی نی در حالی که دستهایشان از پشت بسته شده طنابی به گردن یکی از آنها آویخته شده که به زمین کشیده می شود. این احتمال وجود دارد که داریوش پیش از فرمان حجاری ها در بیستون، نگاره انوبنی نی را دیده بوده است و یا شاید هم این شباهت فقط یک تصادف باشد.

::. مجسمه هرکول در بیستون





از هرکول، مشهورترین قهرمان اسطوره ای یونان که اسطوره آن تا روزگار امروز تداوم یافته، پیکره های متعددی در شهرهای گوناگون یونانی نشین بر جای مانده است. اما شاید جالب باشد وقتی بدانیم از این شخصیت اسطوره ای یونان، پیکره ای نیز در ایران و در بیستون به یادگار مانده است. با توجه به این که ایرانیان عادت به پیکره تراشی نداشتند، چگونه است که پیکره ای، آن هم از یک پهلوان اساطیری یونان در ایران ساخته شده و درست در جایی نصب شده است که بزرگترین سنگ نوشته دوران باستان ایران یعنی سنگ نوشته داریوش وجود دارد.
پس از جهانگشایی های اسکندر کبیر، فرهنگ هلنی به سرعت در سرزمین های فتح شده، رواج و گسترش پیدا کرد. البته تاثیرات متقابل فرهنگی بین جهان غرب به رهبری یونان و یونانی مآب ها و سارد، و جهان شرق به رهبری مادها و سپس هخامنشیان از مدت ها پیش آغاز شده بود. برای مثال رابطه خاصی بین دولت لیدی و دولت ماد برقرار بود و حتی آخرین پادشاه ماد، اژی دهاک با دختر پادشاه سارد ازدواج کرد. کورش هم پایتخت لیدی، سارد، را فتح کرد. همچنین در خزانه تخت جمشید مجسمه های ساخت خود یونان موجود بود که از سوی کلونی نشین های یونانی آسیای صغیر که زیر نظر و جزو ساتراپی های هخامنشیان بودند، به عنوان هدیه به دربار هخامنشی فرستاده شده بود. اما پس از فتوحات اسکندر، نقش مایه های یونانی در ایران خیلی زیاد می شود، برای مثال نقش مئاندر که نقش کنگره کنگره ای است. این نقش از اسم رودخانه مئاندر در ترکیه گرفته شده است. این رودخانه پیچ و خم های بسیار زیادی دارد و شباهت میان شکل رودخانه با نقش فوق سبب نام گذاری این نقش با نام رودخانه شده است.
در هر صورت، این نقش یک ابداع صد در صد یونانی است اما آن را در دوره های اشکانی و ساسانی بسیار می بینیم. دیگر ایزد بانوی نیکه (Nike) یا ایزد بانوی پیروزی است. این هم در هنر ایران بسیار زیاد به چشم می خورد. درخت مو یا انگور به تاثیر از اسطوره دیونیزوس وارد هنر ایران می شود و حتی در دوران اسلامی هم ادامه پیدا می کند. یکی دیگر از نقش ها، نقش هرکول است که در خیلی از جاهای ایران پیدا می شود و مفصل به آن خواهیم پرداخت. و از همه مهم تر خط یونانی است. الفبای یونانی الفبای راحتی است، راحت نوشته می شود و کتیبه های اولین پادشاهان اشکانی، مثل مهرداد اول و گودرز در بیستون، به خطر یونانی است. همچنین روی سکه های اشکانی، خط یونانی و عبارت «فیلوهلن» یعنی دوستدار یونان را می بینیم. البته نه این که شاهان اشکانی واقعا یونان را دوست داشته باشند، این بیشتر به این جهت بود که یونانیانی در ایران زندگی می کردند و به خاطر جلب نظر آنان و نیز برقراری صلح با آنان، از این عبارت استفاده می کردند. خط یونانی حتی در زمان اردشیر و شاپور ساسانی نیز رواج دارد و در کنار خطوط پهلوانیگ (پارتی) و پارسیگ (که در تداول پهلوی گفته می شود) استفاده می شده است. در حالی که این پادشاهان خودشان از اسکندر به عنوان «الکساندر گجستک ارومیک» یعنی اسکندر ملعون روی نام برده اند.
ما نقش مایه خیلی کمی را توانسته ایم به هنر آنها بدهیم. در مقابل، از لحاظ تفکر، اندیشه و سیاست یونانیان را تحت تاثیر قرار دادیم. برای مثال سیستم ساتراپی سیستمی بوده که هر ساتراپی برای خودش مختار بوده است:
می توانست سکه ضرب کند، از نظر سیاست و مالیات و باج و خراج همه آزاد بوده است ولی باید تابع حکومت مرکزی می بود. ما امروزه همین شکل را به صورت ایالتی و فدرالی در ایالات متحده و آلمان می توانیم ببینیم. یا مجلس سنایی که در حال حاضر در خیلی از کشورها هست، ابداع آن در دوره اشکانی بوده است. یا میترا در زمان اشکانی و ساسانی به یک خدای درجه یک تبدیل می شود. پس اصلا چنین نیست که تاثیر یونانیان بر ما بیشتر بوده است. آنها در چیزهایی که ملموس تر است و بیشتر به چشم می خورد، بیشتر تاثیرگذار بوده اند.
پیکره هرکول در بیستون قرار گرفته است. در شمال آن بقایای دژ مادی و شیب پارتی است. در جنوب آن سراب یا چشمه بیستون است. در شرق، دشت چمچمال و در غرب یادمان های داریوش و نقش برجسته های اشکانی قرار دارند.
صخره ای که این پیکره بر روی آن وجود دارد، یک سازند آهکی دوران سوم زمین شناسی است. نقش هرکول بین دو شکاف زمین شناسی (Joint) که سه متر با هم فاصله دارند، ساخته شده است. علت هم آن بوده که کمتر صدمه ببیند. چون اگر قرار بود که پیکره را روی همان شکاف ها بسازند صدمات جبران ناپذیری می دید و ممکن بود به طور کامل متلاشی شود. حجار کاملا آگاهانه این کار انجام داده اند، ضمن این که به سراب هم خیلی نزدیک است پس بیشتر به چشم می خورده است.

::. سراب بیستون




اگر چنانچه گفته شده ایران را دروازه آسیا بدانیم بی شک کناره سراب بیستون یکی ا زاطراق گاه های مهم کاروانهایی است که از این دروازه می گذشتند گرچه آثار به جای مانده در اطراف این سراب نشان از گذشته های بسیار دورتری دارد . چرا که شرایط طبیعی و موقعیت استراتژیکی کوه و سراب بیستون به گونه ایست که موجب گرد آمدن آثار منحصر به فردی از دوران های مختلف پیش از تاریخ و تاریخی شده است . غار شکارچیان ( هزاره هفتم پیش از میلاد ) ، تپه نادری ( هزاره سوم پیش از میلاد ) ، کتیبه بزرگ داریوش و جاده شاهی ( هخامنشی ) نقش برجسته های پارتی مربوط به میتریدات دوم و گودرز دوم ( پارتی ) ، مجسمه هرکول ( سلوکی ) ، پایه های کاخ ساسانی ، دیواره عظیم فرهاد تراش ، کاروانسراهای دوره ایلخانی و صفوی شاهد انکار ناپذیری بر این مدعاست .
باتوجه به شواهد تاریخی فوق میتوان گفت مهمترین اثر تاریخی بیستون ، سراب آن است . قطعاً این سراب با توجه به میزان آبدهی در طول زمان و شیوه استفاده انسانهایی که از آنجا عبور کرده یا ساکن بوده اند شواهدی در کنار و کف خود دارد که تاکنون چنانکه شایسته این اثر تاریخی است بررسی نشده است وتنها در سال 1378 اداره کل میراث فرهنگی کرمانشاه اقدام به گمانه زنی هایی در حاشیه سراب نموده که بقایای راهی قدیمی پدیدار شد . البته برای دستیابی به فرم معماری سراب و آثاری که احتمالاً در پیرامون آن وجود دارد نیاز به کاوش گسترده ای می باشد

::. پل بیستون




بالا دست پل بتونی کنونی که بر سر راه صحنه به کرمانشاه واقع است ، پل آجری عظیمی از بناهای عصر صفوی دیده می شود . این پل بر سر راهی است که در زمان صفویه از قزوین به همدان و کرمانشاه کشیده شده بود و به بغداد مستعمل می شد . این راه از قزوین به همدان از آنجا به همدان ، اسدآباد ، کنگاور و از کنگاور به صحنه و بیستون که تا امروز بر دینور آب پل آجری آن باقی است می رفت و از آنجا به کرمانشاه که هنوز پل آجری عظیم آن که به پل کهنه مشهور است برجاست از آنجا به ماهیدشت می رفت که از پل آجری می گذشت و به شاه آباد غرب و سرمیل میرسد . از سرمیل تا سرپل ذهاب راه شاه عباسی تا امروز در دامنه کوه و تپه ها باقی است . این راه از سرپل به قصر شیرین و از آنجا به خانقین می رفته است .
درازای پل بیستون 115 متر و پهنای آن با احتساب جان پناه طرفین 690 سانتیمتر است . پهنای جان پناه هر یک 37 سانتیمتر و بلندی آنها از سطح پل 50 سانتیمتر است . که از آن فقط قسمتی باقی است . در طول پل دو دهنه اصلی و دو دهنه کوچکتر در شرق دهانه های اصلی قرار دارد . چشمه های پل از شرق به غرب : چشمه اول به دهانه 500 سانتیمتر و بلندی آن از سطح آب تا تیزی طاق 550 و تا سطح پل 870 سانتیمتر قطر پایه اول 780 سانتیمتر است . چشمه دوم به دهانه 490 و بلندی آن تا تیزی طاق 620 و تا سطح پل 1000 سانتیمتر است . قطر پایه دوم 790 سانتیمتر است . چشمه سوم به دهانه 11 متر و بلندی آن تا تیزه طاق 950 و تا سطح پل 1080 سانتیمتر است . اختلافی که این چشمه با چشمه های دیگر دارد این است که طاق این چشمه ریخته و هنگام تعمیر آن به جای جناقی ، طاق هلالی زده شده است . قطر پایه سوم 820 سانتیمتر است . چشمه چهارم دهانه اش 1050 و بلند آن تا تیزی 10/11 متر است و تا سطح پل 60/12 سانتیمتر است .
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
«شهری به عظمت بیستون به ظرافت طاق بستان - قسمت دوم»





محوطه تاریخی طاق بستان

محوطه تاریخی طاق بستان در دامنه کوهی به همین نام و در کنار چشمه ای در شمال شرقی حاشیه کنونی شهر کرمانشاه واقع شده است. در این محوطه، آثاری از دوره ساسانی وجود دارد که شامل سنگ نگاره اردشیر دوم و دو ایوان سنگی بنام های ایوان کوچک و بزرگ است. ایوان کوچک درسمت چپ سنگ نگاره ادشیر دوم و ایوان بزرگ در سمت راست ایوان کوچک قرار دارد. سیاحان، مورخین و جغرافی نویسان دوره اسلامی ضمن توصیف سنگ نگاره های طاق بستان، از این محوطه با نام های متفاوتی یاد کرده اند، به طوریکه ابن فقیه و ابن رسته این مکان را "شبدیز" و یاقوت آن را "قصرشیرین" نامیده است، همچنین حمدالله مستوفی آنجا را "طاق وسطام" عده ای دیگر آن را "طاق بهستون"، "طاق بیستون" و "تخت بستان" نامیده اند. اهالی محل نیز محوطه را با نام "طاق وسان" و "طاق بسان" می شناسند زیرا "سان" در لفظ محلی به معنی سنگ است و به این ترتیب "طاق وسان" یعنی طاقی که در سنگ کنده شده است . امروزه نیز در اکثر محافل ایران شناسی از این مکان با نام "طاق بستان" یاد می شود.


::. سنگ نگاره اردشیر دوم




در سمت راست ایوان کوچک، سنگ نگاره ای وجود دارد که صحنه تاج ستانی اردشیر دوم ( ۳۸۳ - ۳۷۹م) نهمین شاه ساسانی را نشان می دهد.


::. ایوان کوچک و ایوان بزرگ




این ایوان به صورت فضای مستطیل شکلی به عرض ۵/۹۶ متر، عمق ۳/۸۰ متر و ارتفاع ۵/۳۰ متر است. در دوطرف ورودی این ایوان، دو جرز چهار گوش به پهنای ۹ سانتی متر و بلندی ۲/۳۷ متر وجود دارد. بر بالای این جرزها اتاقی با قوس نیم دایره ای قرار گرفته است.


::. نقش سوار کار

در بخش پائین دیوار انتهای ایوان، نقش مرد سواره ای حجاری شده که حریفی پیش روی ندارد. این سوار با صورتی سه ربعی و بدنی تمام رخ سوار بر اسب قوی هیکلی است. این شخص کلاه خودی بر سر دارد.



:::.. معبد آناهیتا




بنای معروف به معبد آناهیتا در مرکز شهر کنگاور بر سر راه همدان به کرمانشاه واقع شده است.
این بنا بر روی تپه طبیعی با حداکثر ارتفاع ۳۲ متر نسبت به سطح زمین های اطراف ساخته شده است. نقشه بنای کنگاور چهار ضلعی و به ابعاد ۲۰۹*۲۲۴ متر می باشد که هر ضلع آن به شکل صفه ای به قطر ۱۸ متر است. این صفه ها با لاشه سنگ و ملاط گچ ساخته شده اند که نمای بیرونی آن ها به وسیله سنگ های بزرگ تراشیده شده ای به صورت خشکه چین پوشش داده شده و گاهی برای اتصال برخی از بلوک ها، از بست های آهنی و سربی استفاده کرده اند.
در قسمت جنوبی بنا، پلکان دو طرفه ای به درازای ۱۵۴ متر وجود دارد که هر دوتا پنج پله در یک بلوک سنگی ایجاد شده است. در وضع موجود تعداد سنگ پله ها در پلکان شرقی ۲۶ پله و د رپلکان غربی ۲۱ پله می باشد ولی با توجه به ارتفاع دیوار که ۸/۲۰ متر از آن باقی مانده به طور یقین تعداد پله ها بیشتر از این بوده است. در بخش شمال شرقی بنا نیز دو ردیف موازی سنگ های تراشیده بکار رفته که بر وجود ورودی به عرض ۲ متر در این بخش از بنا دلالت دارد. در مرکز بنا، صفه ای با جهت شرقی، غربی ساخته شده که ۹۳ متر درازا و ۹/۳۰ متر پهنا و بین ۳ تا ۵ متر ارتفاع دارد. این صفه با لاشه سنگ های بزرگ که حداقل یکی از سطوح آن صاف بوده ساخته شده است و نمای آن با ملاط گچ پوشیده شده که جز در برخی از سطوح پائین دیوار نشانی از آن نمانده است.
بر روی صفه های چهارگانه این بنا به جز فاصله بین دو رشته پلکان جنوبی، یک ردیف ستون قرار گرفته است. این ستون ها کوتاه و قطورند. بلندی هر ستون که شامل پایه، ساقه و سرستون می باشند ۳/۵۴ متر و قطر هر یک از ساقه ستون ها که استوانه ای شکل می باشند ۱۴۴ سانتی متر است.
در مورد کارکرد این بنا در میان محققین اختلاف نظرهایی وجود دارد. به طوریکه عده ای از نویسندگان این بنا را معبدی برای الهه آناهیتا دانسته اند. آناهیتا ایزد بانوی، آب های روان، زیبایی، فراوانی و برکت در دوران پیش از اسلام بوده است.
ولی برخی دیگر از محققین به تبعیت از نوشته های مورخین ایرانی و عرب سده سوم هجری به بعد کارکرد این بنا را کاخی ناتمام برای خسروپرویز معرفی کرده اند. از نظر زمان ساخت نیز عده ای این بنا را به اواخر سده سوم و آغاز سده دوم پپیش از میلاد نسبت داده اند، عده دیگر آن را به سده یکم پیش از میلاد و سیف الله کامبخش فرد کاوشگر بنا، آن را به سه دوره هخامنشی، اشکانی و ساسانی نسبت می دهد ولی مسعود آذرنوش کاوشگر دیگر بنا آن را کاخ ناتمامی از خسروپرویز در اواخر دوره ساسانی می داند.



:::.. تکیه معاون الملک




تکیه معاون الملک یکی از بناهای به جای مانده دوره قاجاریه در کرمانشاه است که کاشی های منحصر به فردش آن را از دیگر تکایای شهر متمایز می کند. این بنا در بافت قدیم شهر، در محله آبشوران قدیم و در خیابان شهید حداد عادل واقع شده است که به دستور حسین خان معروف به معین الرعایا ساخته شده است. این بنا از سه قسمت تشکیل شده است: قسمت اول را حسینیه ، قسمت دوم را زینبیه و قسمت سوم را عباسیه می نامند.
مجموعه بنا در حدود شش متر از سطح خیابان پائین تر است به طوری که برای ورود به حسینیه باید از ۱۷ پله بزرگ عبور کرد. در جنب پله های ورودی، سقاخانه کوچکی وجود دارد که به وسیله کاشی هایی با نقوش حضرت ابوالفضل (ع) تزئین شده است.
حضرت ابوالفضل سوار بر اسب، شمشیر به کمر و پرچم در دست دارد. روی پرچم جمله "نصر من الله و فتحا قریب" نوشته شده است. جلوی پای سوار نیز تصویر کودک خردسالی دیده می شود. مردم محل سوار را به حضرت ابوالفضل و تصویر کودک را به حضرت سکینه نسبت می دهند که از عموی خود عباس طلب آب کرده است. از این رو این مکان را محترم شمرده و در آنجا نذر می کنند، شمع روشن کرده و طلب حاجت می کنند.
سراسر نمای مدخل و سردر ورودی بنا نیز با کاشی های نفیس تزئین شده است.
حسینیه در حقیقت صحن کوچکی است که در اطراف آن حجره های دو طبقه و طاق نماهای متعددی قرار گرفته است که سراسر دیوارهای آن با کاشیکاری زیبا آراسته شده است. داخل طاق نماهای این بخش به وسیله تابلوهای کاشیکاری شده پوشیده شده است. این تابلوها، صحنه هایی از عزاداری شامل سینه زنی، قمه زنی و همچنین تصاویری از خلفا و سلاطین ایران، بارگاه حضرت سلیمان را نشان می دهد. علاوه بر کاشی های با نقوش انسانی، کاشی هایی نیز با نقوش هندسی زیبا به کار رفته است.
در ذیل تابلو مجلس روضه خوانی مرحوم اشرف الواعظین، واقع در دیوار جنوبی حسینیه، اشعاری در توصیف بنا و تاریخ خاتمه کاشیکاری آن به چشم می خورد که سروده های واله شاعر کرمانشاهی است.
به هنگام مرمت حسینیه آثاری از آئینه کاری و گچبری بر دیوارهای آن ظاهر گردید. چنین به نظر می رسد که بنای اولیه با گچبری و آئینه کاری تزئین بوده است.
بخش میانی یا زینبیه به صورت صحن مسقفی است که اطراف آن به وسیله حجره های متعددی احاطه شده است. غرفه های طبقه فوقانی، استقرار زنان شرکت کننده در مراسم سوگواری بوده است.
سقف بنا به صورت گنبدی روپوش است که گنبد زیرین به صورت عرق چین و نمای گنبد فوقانی به صورت نمای فلزی است. تمام دیوارها و حجره های اطراف با کاشی های زیبا شامل ۱۸ تابلو از صحنه های غم انگیز کربلا نظیر آمدن زعفر جنی به خدمت امام حسین (ع)، رزم حضرت علی اکبر (ع)، رزم حضرت قاسم (ع)، رزم حضرت ابوالفضل (ع) صحنه هایی از قیام توابین، به خاکسپاری شهدای کربلا توسط قبیله بنی اسد، صحنه ورود اهل بیت به مدینه ، مجلس مختار و بردن اهل بیت (ع) و امام سجاد (ع) به خرابه های شام و مجلس یزید است.
در بالای قسمت دیواره گنبد هشت تابلو کاشیکاری شده وجود دارد. این تابلوها عبارتند از صحنه ای از عروج پیامبر (ص) و دیدن حضرت علی (ع) در معراج، ضمانت حضرت رضا (ع) ازآهو، قربانی کردن حضرت اسماعیل (ع) توسط حضرت ابراهیم (ع)، نبرد حضرت علی (ع) با سردار خیبریان، باطل کردن جادوی جادوگران فرعون توسط حضرت موسی (ع) ومکتب خانه فرزندان حضرت علی (ع). در حاشیه پائین آن اشکال متعددی از سلاطین و پادشاهان اساطیری و تاریخی و همچنین مرثیه های متعددی از محتشم کاشانی در اطراف بنا به چشم می خورد. خطاط این خطوط و اشعار در سقف دیوارهای زینبیه و حسینیه، میرزا حسنخان خطاط کرمانشاهی بوده است.
قبر مرحوم معاون الملک بانی تکیه که در سال ۱۳۲۷ ش در گذشته درون اتاق کوچکی در جنوب شرقی زینبیه قرار دارد.
بنای عباسیه به صورت صحن وسیعی است که در قسمت شرقی آن بنای دو طبقه ای ساخته شده و در قسمت جنوبی آن ایوانی با دو ستون آجری برپا شده است. دیوارهای عباسیه نیز با کاشی های رنگارنگی تزئین شده که بر روی آنها، صحنه هایی از ورود حضرت یوسف به کنعان ، بارگاه حضرت سلیمان و تصاویری از آستان مقدس حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) دیده می شود.
در این صحن نیز، تصاویری از شخصیت های مذهبی، سیاسی و مهره هایی از رجال دوره قاجار کرمانشاه در این دوره از جمله حسنخان معاون الملک و آیت الله سید حسین حائری طباطبایی بر روی کاشی ها نقش بسته است.



:::.. تاق گرا




در گردنه پاتاق بر سر راه كرمانشاه به سرپل ذهاب و در كنار راه باستانی سنگفرشی بنا شده كه فلات ایران را به بین النهرین ارتباط می داده است . به علت تغییر مسیر ، این راه و بنای تاق گرا اكنون در شیب های پائین جاده آسفالته قرار گرفته است .
از نظر معماری ، بنای تاق‌گرا ، فضای ایوان مانندی است كه تماماً از سنگ ساخته شده است .
این بنای مستطیل شكل به ابعاد 86/4*70/7 متر است كه ورودی آن به طرف جنوب و مشرف بر جاده سنگفرش باستانی است . از لحاظ ساختاری ، این بنا به وسیله بلوك های سنگی ساخته شده است كه به صورت مكعب مستطیل تراشیده شده اند . مصالح داخلی دیوارها نیز از لاشه سنگ و ملاط گچ است .
دیوارهای جناحین این بنا تا حدودی بلندتر ساخته شده اند تا بتوانند سقف تاق را كاملاً مسطح نمایند . ارتفاع كف بنا از سطح زمین 20/1 متر و ارتفاع از كف تا لبه قوس 92/5 متر و از لبه قوس تا زیر گیلویی اول 20/1 متر است . همچنین بلندی افریز اول 60 سانتی متر است كه برروی آن یك ردیف بلوك سنگی ساده به بلندی 45 سانتی متر قرار گرفته است . بر روی این بخش ، سنگ های تزئینی افریز دوم قرار دارد . همچنین در بالاترین بخش بر روی لبه بام بنا ، یك ردیف كنگره به ارتفاع 92 سانتی متر قرار گرفته است . بنابراین ارتفاع بنا از سطح زمین تا بالاترین نقطه 7/11 متر است ، همچنین عرض دهانه طاق 10/4 متر و عمق آن 10/3 متر می باشد . دیوارهای داخلی این بنا به وسیله نقوش هندسی حجاری شده است .
در مورد زمان ساخت این بنا اختلاف نظرهایی وجود دارد برخی آن را به دوره اشكانی و برخی دیگر آن را به دوره ساسانی نسبت داده اند . همچنین برای این بنا ، كاركردهای متفاوتی چون یادگار احداث راه كاروانرو، توقفگاه موكب شاهی، اریكه سلطنتی، پاسگاه مرزی و یا بنای یادبودی از یك پیروزی ذكر شده است.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
«تاریخچه دریانوردی و سیر تحول آن در ایران زمین - قسمت اول»






:::.. مقدمه

هدف مقاله حاضر شناسايي منشاء دريانوردي ايران و سير تحولات در قشر دريانوردان ايراني ميباشد. براي رسيدن به چنين هدفي، روش تحليل و تبيين تاريخي با ديدي جامعه شناختي (از منظر طبقاتي) به كار گرفته شده است. منابع تحقيق نيز عمدتا منابع كتابخانه اي از جمله كتب تاريخي همچون تأليفات هرودت، گزنفون، توسيديد و…، يافته های باستان شناسي از جمله مهرها و كتيبه های و نيز منابع اسطوره اي ايران است. متن مقاله گرچه براساس ترتيب زماني وقايع است، محدوده جغرافيايي آن در اصل پيرامون خليج فارس، به عنوان هسته پيدايش دريانوردي ايران، میباشد. اما به كشورهايي كه توسط هخامنشيان تحت تابعيت درآمد، بعنوان بخشي از نيروي دريايي چند مليتي هخامنشي نيز نظر دارد و از اين رو به سابقه دريانوردي در آنها اشاره ميشود. و چون در منابع تاريخی اشارات مستقيم اندكی به اقشار دريانورد شده است، اين مقاله خواهد كوشيد از لابلاي وقايع عصر هخامنشي كه مرتبط با دريا بوده است، فراز و نشيب زندگي اين اقشار را استخراج واستنباط نمايد. از اين رو جنگها و وقايع مربوط به دريا از مسائل مورد توجه در اين مقاله بوده است.



1- مدخل

1-1 زمينه جغرافيايي آب و هوايي خليج فارس


موقعيت جغرافيايی جنوبی ترين نقطه خليج فارس بر حسب فاصله از خط استوا حدود 26 درجه و 30 دقيقه عرض شمال میباشد. بنابراين خليج فارس تماما در منطقه معتدل شمالي زمين قرار دارد. فاصله بين جنوبی ترين نقطه آن تا مدار رأس السرطان، كه حد فاصل منطقه استوايی و معتدل زمين است، بيش از 3 درجه نيست و حتي شمال نقطه خليج فارس كمتر از 7 درجه با مدار رأس السرطان فاصله دارد پس به اين ترتيب تمام خليج فارس در طوقه بسيار گرم و جنوبي منطقه معتدل شمالی است، كه از نظر عرضی جغرافيايی شبيه به مصر، ليبی و نواحي شمال صحرای آفريقا است.

وضع ناهمواری در نوار ساحلي به فاصله 200 كيلومتر از ساحل چنين است كه بدنه پله مانند فلات ايران در برخی مناطق از ساحل آغاز میشود و در برخي نواحی داخلي تا 3000 متر ارتفاع میيابد. عمق خليج نيز از سمت شمال به جنوب كاسته میشود. از اين رو كار كشتيرانی در بنادر ايران آسانتر، مساعدتر و كم خطرتر (خطر برخورد كشتي با سنگهای ساحلی) از بنادر ساحل جنوبی خليج فارس است.

در سمت شمال غربی خليج فارس (خوزستان) معادن نفت وجود دارد كه در گذشته به صورت تراوش قير طبيعي مورد استفاده مردم و كشتی سازان آن نواحی بود.

در چنين نواحی درختان جنگلی تنومندی كه به كار ساخت كشتی های بزرگ بيايد، در حد قابل اعتنايی وجود نداشت. موقعيت جغرافيايی خليج فارس، وضع ناهمواريهای آن و واقع شدن در كنارِ بيابان شبه جزيره عربی، موجب پيدايش وتثبيت آب و هواي خاصی در منطقه خليج فارس شده است. كه از ميان اجزاي متنوع آن، از جهت ارتباط به بحث اين مقاله، به بادهای اين منطقه اشاره می‌شود. خليج فارس از نواحی بسيار گرم دنيا است كه بی شك در ميان نواحي هم عرض خود از حيث گرما نظير ندارد. متوسط دماي ساليانه آنجا از 24 تا 28 درجه سانتيگراد متغير است. و حداكثر گرمای آن به حدود 53 درجه میرسد. گرمترين ماههای سال تير و مرداد و خنكترين ماهها در آنجا دی و بهمن است. در خليج فارس تحت تأثير هسته های هوای كم فشار دريای مديترانه كه پس از عبور از صحرای سوريه و عراق به ايران میرسند، در ماههای آبان تا فروردين بطور متوسط هر 5 روز يك بار باد میآيد (بادهای شمال غربی و جنوب غربی). در ماههای گرمِ سال نيز طوفانهای موسمی هندوستان از جهت جنوب شرقی رسيده و هوای خليج فارس را تحت تاثير قرار میدهند ولی اثر آنها به هيچ وجه به پای طوفانهای غربی مديترانه ای نمیرسد. بطور كلي بادها دو گونه اند: يكی بادهای محلی، و ديگری بادهای منظم و فصلی. مهمترين بادهای محلی خليج فارس عبارتند از: باد شمال كه از اواسط خرداد تا اواخر تير با نظم و شدت بسياری از سمت سوريه و عراق میوزد و براي سفرهای كوتاه دريايی مناسب است. باد شنی (باد شمال شرقی)، كه در ناحيه هرمز میوزد و معمولاً باران آور است. و باد شرجی (باد جنوب شرقی) كه زمستانها به سمت مديترانه میوزد و در تابستان رطوبت دريا را به سواحل شمال می آورد و بنابراين نامطلوب است. اما بادهای منظم و فصلی، كه معمولاً شديد نيستند، در زمستان كه هوای مجاور آبهای گرم خليج فارس از هواي مجاور فلاتهای عربستان و ايران گرمتر است، از شمال و جنوب به طرف داخل خليج و از آنجا از سمت شمال غربی به جنوب شرقی به موازات ساحل میوزند. اما همين كه هسته های كم فشار مديترانه ای به خليج فارس برسد، نظم بادها به هم میخورد و از سمت جنوب شرقی، شمال غربی يا جنوب غربی به سمت مديترانه میوزند. بنابراين احتمال میرود كه دريانوردان سواحل، مثلا فنيقیها در فصل زمستان به راحتی میتوانسته اند از شمال خليج فارس به سمت بحرين و عمان و هندوستان مسافرت كنند و شايد اين يكی از دلايل رونق دريانوردی در اين مناطق بوده است.



2-1 زمينه تاريخی واقتصادی دريانوردی در خليج فارس

علت آوردن آشوريان و بابليان در مقدمه اين است كه بعدها نيروهای دريايی آنان در نيروی دريايی هخامنشی هضم شد با توجه به تعريف جهانی بودن بر امپراتوری هخامنشی بر طبق برخی نظريه ها، سه شاخه نژاد انسان باستانی در كرانه های خليج فارس می زيسته اند، كه عبارتنداز: دراويديها Dravidians در كرانه های مكران و بلوچستان،‌ سامی های شبه جزيره عربستان كه حامی های سياه و بومی Eur- Negrito را در درون خود حل كردند. و ايلاميان در جنوب غربی ايران. برخي منابع از سكونت اقوام سومری، فنيقی و بابلی نيز در مجاورت خليج فارس ياد كرده اند.

سامیها نيز اقوامی بودند كه شاخه هايی از آنها بعدها در شبه جزيره عربی به نام آرامی، در مشرق به نام بابلی و آشوری، در جنوب به غرب و در مغرب شبه جزيره (يعنی در سواحل مديترانه) به نام فنيقی و يهودی مشهور شدند. همگي اين اقوام در سرزمينهايی كه امروزه شامل عراق، اردن، سوريه، لبنان، فلسطين،‌شبه جزيره عربی و يمن است و هلال اخضر ناميده میشد میزيستند.

چنانكه در گزارش پنجاه سال باستان شناسی فرانسه در ايران آمده است برخی از اين اقوام سامی، از جمله سومريان، قبل از استقرار دولت ايلام در اطراف شوش میزيسته اند و با استيلای ايلاميان بر آنجا ساميان به خدمت آنان در آمدند. از سوی ديگر متون سومری و اكدی كما بيش منسوب به اين دوره،‌ به حيات تجارت دريايی در خليج فارس در اوايل هزاره 3 ق.م. اشاره دارد. تا آنجا كه مردم بين النهرين از اين طريق مس، چوب، عاج و سنگهای قيمتی و حتي پياز مورد نياز خود را وارد میكرده اند. ليست نامهای شاهان افسانه ای، نيمه افسانه ای و تاريخی سومر، حمله آنان را به ايلام يادآور میشود. اكدیها هم در قرن 23 ق.م. مدتی را بر ايلام حكمراني نمودند. اما فنيقی را بايد مشهورترين قوم معاصر را كه در همسايگی ايلام به دريانوردی و تجارت مشغول بودند دانست كه به امر دريانوردی اشتغال داشتند.

بنا به گفته هرودت آنان منشأ خود را از سواحل خليج فارس میدانستند. اما شواهدی آنان را به بحرالميت منتسب میسازد. درهر حال قبرستان منطقه ابوعلي در نزديكی بندر منامه در بحرين كه به فنيقيان منسوب است، نشان می‌دهد كه آنان در خليج فارس بازرگانان ماهر و فعالی بوده اند. علاوه بر اين آنان در 1100 ق.م. پاپيروسي را از مصر به سواحل شام بردند. تورات نيز به تجارت وسيع دريايی آنان اشاره نموده است. روايات كتاب كهنِ گنزاربا (كتاب مقدس صائبين = مندائيان) نيز مهارت نجاران وكشتی سازان شهر حران در ساحل فرات در ميانه‌ راه موصل و شام را تاييد نموده است. فنيقيان در سواحل شرقي مديترانه بنادر مشهور صور (تير) Tyre، صيدا و بيبلوس Byblos را بنا نمودند و حتي مستعمراتی در كارتاژ (تونس فعلي) و احتمالاً قبرس پديد آورند. و علاوه بر تجارت ميان هند و عربستان، تجارت دريايی شرق مديترانه را نيز به دست گرفتند. و با استفاده از منابع محلی چوب چنار و سرو، كشتیهاي بزرگی ساختند. به طوري كه در قرن 9 ق.م. در كنار كشتیهای بادبانی هندی كه به گروهی مردان پاروكش مجهز بودند و ادويه، حرير، ‌شال، انواع چوب، آبنوس و پارچه های زری را با خود میآوردند. فنيقیها نيز در كرانه‌های شرقی مديترانه كالای مزبور را از راه فرات به دولتهای حوضه‌ مديترانه و اروپا میرساندند. آنان از افريقا عاج،‌ از تونس مرجان، از اسپانيا نقره، ‌از بريتانيا قلع، از بالتيك عنبر، از قبرس مس و چوب سرو و از كرانه های دريای سياه آهن و برده به خليج فارس میآوردند. برخی محققين معتقدند كه فنيقیها تجربيات خود در دريا نوردی، تجارت و روابط بين المللي دريايی را به كمك قوم مينوئن (مينوسی)، كه پيش از ايونیها در يونان واطراف جزيره كرت می‌زيستند، تكميل نموده بودند. فنيقیها به چنان ثروتی و نيروی دريايی وسيعی دست يافتند كه بعدها به خدمت نيروي دريايی هخامنشی در آمدند. و نيز قرنها بعد سلطة خود بر تجارت مديترانه را حفظ نمودند. تا اينكه روميان آنان را در جنگهای پونيك شكست دادند و بر اقتدار آنان در حوضه مديترانه ضربات مهلكی وارد ساختند.

آشوريان امپراتوری نظامی قدرتمندی بودند كه ناوگان دريايی خود را عمدتا براي فتوحات به كار میبردند. چنانكه نخستين كتيبه های آشوری كه سارگن كبير در 2872 ق.م. نگاشته است، حاكي از تصرف جزيره نی دوك كی و نيز عمليات دريايی در سواحل خليج فارس میباشد. در اين كتيبه از خليج فارس تحت عنوان سرزمين سياهپوستان ياد شده است. آنان در نيمه اول هزاره اول پيش از ميلاد منافع تجاری بسياری در خليج فارس داشتند و بر سلطه بر تجارت اين منطقه تاكيد مینمودند. چنانكه كتيبه های نارام سين آشوری جانشين سارگن، خبر از تصرف ماگان (عمان) و آوردن غنايمی چون، مس، سنگ چخماق و گله های بز به سرزمين آشور دارد. از اين گذشته در آن زمان كشتي های عمان و بحرين انواع كالاها را بين هندوستان و نواحي اروند جابه جا میكردند. اين مطلب را تشابه مهرهای يافته شده در نزديكی بغداد و نيز مهرهاي هندی تأييد مینمايد. نقوش برجستة آشوری نشان میدهد كه نيروی دريايی آشوريان به گروهی غواصی نيز مجهز بود كه عمدتا برای نفوذ به درون قلعه ها از طريق خندقهای پر از آب و آبراههای شهرها، مهارت بسياري داشته اند. و حتي از خيكها چرمی كه از پوست حيواناتی چون بز و گوسفند ساخته شده بود، استفاده مینمودند تا اكسيژن مورد نياز خود را برای تنفس در زير آب تأمين نمايد. آنان بنا به گواهی بسياری منابع از جمله روايات نيمه اساطيری ارمنی، نجاران و فلز كاران ماهری بودند. و كشتیهای محكمی میساخته اند.

بابليان مردمی ثروتمند و تجملگرا و دارای ناوگان دريايی و رودخانه ای وسيع و بنادری پررونق بودند. بابل به دليل قرار گرفتن در ميانه راه دريايی كه دره رود سند را به دريای مديترانه و دريای سياه می پيوست، مركز عمده تجارت بين المللی در آسيای غربی به شمار میرفت و بيشتر اين رونق را مديون ناوگان خود بود. كتاب اشعيا، كه يكی از اسفار تورات و مربوط به حدود قرن هفتم ق.م. است، اين مطالب را تأييد مینمايد. نمايشنامه ايرانيان اثر ايسكيوس يونانی نيز ثروت بابل و مهارت نيروی دريایی آن را ستوده است.

و بیدليل نيست كه بابلیها، ‌همچون مينوئنها در يونان، از حدود 3000 ق.م خدايانی چون «رع» (خدای آبهای شيرين) و بسياری از خدايان دريایی افسانه ها شبيه بود، میپرستيدند. بابليان در قرن ششم ق.م بندری در كنار مرداب و نيز شهرِ ترودن Teredon را در ساحل غربی فرات بنا نمودند. از اين گذشته بخت النصر دوم بابلي بندر فنيقی صور در سواحل شرق مديترانه را ويران نمود تا شهر تردون جايگاه تجاري آن بندر را اشغال نمايد. چنانكه تردون تا زمان نئار خرس (دريا سالارِ اسكندر مقدونی) بزرگترين بازار كالاهای عربستان و هند بوده است. شهر كلدانی اور نيز از شهرهای مهم تجارت دريايی آن روزگار بود.

بابليان از زمان بخت النصر اول (1123 – 1146 ق.م) به ايلام سلطه داشته و از سواحل شمال خليج فارس نيز بهره میبردند. و حتی نمادهايی از فرهنگ و تمدن و دريا نوردی آنان در عصر هخامنشی نيز به ايران منتقل شد. تصوير خدای بابلی و درياها و آب و آنسی Oannes كه به شكل نيم ماهی و نيم انسان بر ديوارهای كاخ بار كورش در پاسارگاد تصوير شده است، شاهدی بر اين مدعاست.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
«تاریخچه دریانوردی و سیر تحول آن در ایران زمین - قسمت دوم»







2- دريانوردی در ايران

1-2 آغاز دريا نوردی ايرانيان


تمدن ايلام كه در دشتهای جنوب غربی ايران در ميان خليج فارس از سمت جنوب، تا ايذه در شمال و تا بين النهرين از مغرب و تا نزديكی شهر اد كرمان و شهر سوخته زابل امتداد داشت، از اواخر هزاره‌ چهارم قبل از ميلاد با تمدنهایی كه در بالا ذكر شد، معاصر و معاشر بوده است. چنانكه حفريات باستان شناسی نشان میدهد، مهمترين مراكز دريانوردی ايلاميان بندرليان Liyan (ريشهر يا بوشهر) به عنوان واسطه راه دريانوردی هند به شوش و جزيره خارك بوده است. حفاريهای م.و.ژ. پزار Pezard فرانسوی در سال 1913.م ساختمانهای آجری كتيبه داری از عهد شوتروك ناخونته ايلامی را در اطراف بوشهر كشف كرد. كه احتمالا معبدی وقفی برای الهه ايلامی كيويرشا موسوم به بانوی ليان بوده است. جزيره خارك نيز بنا به حدسيات گيرشمن،‌ از 3000 ق.م. بخشی از دولت ايلام بود و فاصله ليان تا آنجا با يك كشتی بادی بيش از سه تا چهار ساعت نبوده است. دامنه قلمرو ايلام تا ايالت فارس (تپه ژاليان) در دشت فسا میرسيد. سفالينه هایی بزرگ با نقوش ماهی از تمدن ايلام در آن نقاط توسط شخصي به نام توللی كشف شده است. ايلاميان بندر ليان را به مركز تجاری پر رونقی براي بازرگانی با مصر و هندوستان تبديل نمودند. تا آنجا كه ليان توانست به بنادر مشهور آن روزگار از جمله جراء،‌ خاراكس، بحرين و تردون رقابت نمايد. كالاهای اقتصادی مهم اين دوران بسيار متنوع و شامل مازاد محصولات كشاورزي، دامی، معدنی و مصنوعات دستی بود كه از آن جمله اند: جو، گندم، ذرت، خرما و سبزي از بين النهرين و خوزستان، بز و گوسفند و فرآورده های دامی از فلات ايران، مس، سنگ آتش زنه و نمك از عمان، عاج، چوب و برده از شرق آفريقا.

در آن روزگار دوراه اصلي در تجارت دريايی بين المللی مطرح بود يكی راهی كه هند را از طريق اقيانوس هند، درياي عمان خليج فارس، رودهای جنوب غربی ايران، بين النهرين، حاشيه غربی شبه جزيره عربی و دريای سرخ، به سواحل شرقي درياي مديترانه متصل میكرد. و ديگری راهی كه بنادر شرق دريای مديترانه را به شمال آفريقا و جنوب اروپا متصل میكرد. از اين گذشته راهی وجود داشت كه از طريق سواحل شرقی دريای مديترانه به دريای سياه و اروپا میرفت.

مهر استوانه ای زيبايی از شوش مربوط به هزاره سوم پيش از ميلاد به دست آمده است كه نقوش آن با يك خط افقی به دو قسمت تقسيم شده است. در قسمت بالا خدای كشتی به صورت انسانی در كنار بز كوهی كه شاخهای پرپيچ و بلندی دارد، ايستاده و شاهينی با بالهای گشوده بر صحنه نظارت دارد. در قسمت پائين، ‌خدای كشتی كه حامی كشتی رانان است، درون كشتی ايستاده است. كشتی به شكل تن ماهی است و سكان آن از نيم تنه انسان كه تاج شاخ دار به سر دارد تشكيل يافته است. بدون ترديد اين كشتی مظهر آرامش آب است كه خدای كشتی درون آن ايستاده است. در كنار نقش كشتی، نقش يك پلنگ ديده میشود. نقشی شاهين نماد برتری و فرمانروايی بر آسمانها، نشان دهنده ادامه زندگي و مقاومت در برابر حوادث دريايی طوفان است و مجموع نقوش نمادی است از سلطه ايلاميان بر دريانوردی خليج فارس. از بررسی نقوش كشتی بر اين مهر و مهرهاي قبل از ايلامي برمیآيد كه در آن عهد كشتی سازان ايلامی كشتیها را به صورت هلال مانندی كه دو نوك آن به شكل حلزونی به سمت بالا پيچ خورده بود، میساختند و نيز چوبهای نرده مانند در عرض كشتی كنار هم گذاشته میشدند كه به الوارهای كشتی متصل میشد و بدنه آن را میساخت و به نظر میرسد كه درزهای ميان چوبها را با قير پر میكرده اند. چنانكه امروزه قايق سازان خوزستانی انجام میدهند، زيرا هم منابع فراوان قير، بويژه در خوزستان، موجود بود و هم ظروف و مجسمه های زيبايی كه ايلاميان از قير ساخته اند. نشانه آشنايی و مهارت آنان در به كارگيری اين ماده میباشد. زيرا آنان حتی براي جلوگيری از نفوذ آب به درون تابوتها، آنها را قير اندود میكرده اند. اين كشتیها مجهز به سكاني در عقب و بارو بوده اند. بعدها،‌ بادبان به آن افزوده شد. اين مطالب گويای مهارت قشر كشتی سازان ايلامی است. ايلاميان، با توجه به وسعت دايره تجارت دريايی خود با ملل همسايه، بی گمان با ستاره شناسی و مكان يابی براساس ستاره ها و محاسبات مربوط به آن آشنايی داشته و كشتی های آنان از يك منجم يا دست كم از ناخدايی كه به كمك ستارگان راهيابی میكرده و در هواشناسی هم مهارت داشته، خالی نبوده است. تصاوير مهرهای ما قبل ايلامی شوش كه به آنها اشاره كرديم، نشانه هایی از علم نجوم رياضيات دقيق اكدی و سومری دربردارند و بعيد نيست كه اين ميراث،‌ مانند بسياری ديگر از مظاهر تمدن، به ايلاميان منتقل شده باشد. موانع دريانوردی در آن زمان به نقايص تكنيكي و وابستگي حركت كشتی به آب و هوا و … منحصر نمیشد. بلكه دزدی دريایی يكی از مشكلات مهم ديگری بود كه از آنان روزگار كشتیهای تجاری و تجارت دريايی بين المللی را تهديد مینمود و گرچه بارها شاهان بابل و ايلام با آن به مبارزه برخاستند. كما بيش تا امروزه نيز دوام آورده است.

پس از سقوط دولت ايلام در 646 ق.م بدست آشوربانی پال قوم ايلامی،‌ در مناطق كوهستانی شمال شرقی خوزستان استان اليمايی را تشكيل دادند و در ازای وجه نقد، سرباز و دوام در اختيار دولت هخامنشی قرار میدادند. و به احتمال زياد دريانوردان ايلامی در خدمت آنان قرار گرفتند. اين سياست تا سقوط هخامنشيان ادامه داشت و از آن پس ايمائيدها دوباره بر جلگه های ساحلی جنوب غربی ايران سلطه يافتند و به بازرگانی دريايی با عربستان و هند مشغول شدند.


2-2 دريانوردي در عهد آرياها در ايران

1-2-2- دريانوردي مادها


درباره احوال دريانوردي و دريانوردان ايران در دوران مادها مطالب اندكي وجود دارد. شايد اين مشكل بدليل كمبود اساسي است كه در منابع تاريخ ماد، اعم از نوشته ها و اسناد باستان شناختي باشد، تحقيقات جديد نيز، تا آنجا كه مورد بررسي قرار گرفت چندان اطلاعي در اين زمينه عرض نمي نمايند. برخي از اين تحقيقات اوضاع دريانوردي ايران را متناسب با امكانات و امكانات و نيازهاي زمانه ابتدايي توصيف نموده و البته اين توصيف را در مقايسه با عصر هخامنشي ارائه نموده اند. از سوي ديگر مادها قسمت اعظم روابط بين المللي خود را با خارج، اعم از جنگ يا تجارت، را از طريق راههاي زميني و عمدتاً با مللي كه در غرب آنها قرار داشتند، مانند آشوريان، مانايي ها و اوراتورها، برقرار نمودند. بويژه كه مادها، بويژه در منطقه نسا و ارمنستان كوچك، بزرگترين پرورشگاههاي اسب را در جهان باستان در اختيار داشتند و به سواره نظام نيرومندی مجهز بودند. البته تجارت اسب مادی و ارمنی در آسيای صغير و جزاير دريای مديترانه، بطور غير مستقيم رواج دريانوردی را در اين عهد نشان میدهد. اما اين مطالب كمك چندان به فهم چند و چون دريانوردی ايران در عهد ماد، نمی نمايد. و همچنين است درباره تابعيت مردمان دريانورد سواحل كرمان و جزاير خليج فارس، ناحيه سكاها (سيستان) و منطقه پاريكانيان و دراويديان (مكران و بلوچستان) از دولت ايختو ويگو (آستياگ شاه ماد). و نيز مي دانيم كه مادها در معماری چوب سدر و سرو، و قير را به كار می برند. اما درباره كشتی سازی آنان در منابع، تا حدی كه نگارنده آنرا مورد بررسي قرار می داد، مطلبی يافت نشد. معاصر با اين زمان فنيقیها، بابلیها هنديان، مصريان و يونانيان تجارت دريايی جهان را در دست داشتند. فعاليتهای كاخ سازی اورارتوها (ارمنیها) در كنار درياچه وان، با توجه به ارتباطات رودخانه ای آنجا با اطراف، نيز در روايات نيم اساطيری ارمنی ياد شده است.

روايتی داستان وار از آگاثار خيدس مورخ يونانی وجود دارد كه می نويسد اريثراس، كه حاكم بخشی از سواحل خليج فارس بوده است، نخستين بار به دنباله گله اسبان خود كه از شيری ترسيده و از تنگة هرمز گذشته و به جزيره قشم گريخته بودند، به آنجا قدم گذاشته است. برخی ديگر از متون متقدم حكايت از آن دارد كه آرامگاه اريثراس در جزيره اراكتا oracta (يا اگوريس ogyris = جزيره قشم) قرار دارد. و از آن رو خليج فارس را دريای اريتره میناميدند. اما روايت آگاثار خيدس میگويد كه اريثراس زمستانها را در پاسارگاد می‌گذرانده است. از سوی ديگر میدانيم كه پيش از كوروش دوم (كوروش بزرگ) پاسارگاد بنا نشده بوده است. بنابراين انتساب اين روايت به عهد مادها ترديد آميز است. با توجه به اينكه مورخين يوناني تا مدتها هخامنشيان را به نام مادها (مدها) میناميدند. اما در هر حال اين روايت نشان میدهد كه صاحب منصبان محلی به سواحل و جزاير فارس و مسكونی نمودن آنجا توجه داشته اند. اما آنان از كوچاندن مردم تهيدست به جزاير چندان روشن نيست. آيا آنان در پی بهره گيری از منابع دست نخورده طبيعي و تأمين معيشتی بر پايه ماهيگيری و دريانوردی براي آنان بوده اند يا می خواستند به تدريج سلطه خود را بر درياهای مجاور تاييد نمايند؟ هدف هر چه باشد، نتيجه آن به جامعه ای ماهيگير و صياد مرواريد، دريانورد و بازرگان و نيز احتمالاً عرضه كننده كالاها و خدمات مربوط كشتیهای رهگذر همچون بادبان و طناب بافی يا تعمير كشتی منجر شد.


1-2-2-2- توجه كورش بزرگ به دريا و دريانوردی

2-2-2- دريانوردی ايران در عهد هخامنشی


در هر حال در سال 550 ه.ق، با پيروزی كورش دوم (كورش بزرگ هخامنشی) بر آژی دهاك ،آستياگ آخرين شاه ماد كه روايات اساطيری وی را با ضحاك مار دوش يكي دانسته اند،30 سلسله هخامنشيان بنيان گذاشته شد. كورش گرچه پايتخت را در پاسارگاد و سپس همدان قرار دارد،31 اما چندان از مراكز تجارت دريايی و سواحل غافل نبود. چنانكه ليدی، را كه در كناره دريای سياه بود، و بابل، را كه از مراكز مهم تجاری آن روزگار و بر ساحل فرات واقع بود، را تصرف نمود. و سپس بحرين را بعنوان پايگاه دريايی ايران قرار داد تا يك نيروی دريايی جديد را تشكيل دهد. كورش در لشكر كشی های خود صنعتگران ملل گوناگون را با سپاه خود همراه میكرد تا به تجهيز و ترميم مداوم آن بپردازند چنانكه آهنگران، چرم سازان، اسلحه سازان و نجارانی كه به تهيه تير و كمان برای تيراندازان و تعمير ارابه ها میپرداختند، را همراه سپاه نموده بود.33 و بعيد است كه اقشار دريانورد و قايق ران را در فتوحات خود،‌ بويژه در تصرف بابل به همكاری فرا نخوانده باشد. كورش همواره در بين شهرهای شوش، همدان (هگمتانه) و بابل در رفت و آمد بود و نيز جاده شاهی شوش تا سارد را بنا نهاد و نيز شوش را به جاي بابل مركز تجارت بين المللی قرار داد تا كشتيها از طريق رود كارون كالاهای خود را در شوش تخليه نمايند. وي علاوه بر توجه به راههای زمينی به مسيرهای دريايی نيز توجه داشت چنانكه يكي از قصرهای خود را در نزديكی ساحل خليج فارس در نزديكی شهرستان برازجان در حدود 529 ق.م بنا نموده بود. ساخته شدن اين كاخ در كنار دريا همانند كاخهای ايلامی ليان (بوشهر) نشانه توجه وی به دريا بوده است. از اينجا شايد بتوان حدس زد كه هخامنشيان از ميراث و تجارب ايلاميان در زمينه دريانوردی نيز بهره برده باشند و چه بسا كه دريانوردان ساكن بندر ليان (بوشهر) را نيز به خدمت گرفته باشند. و بعيد نيست كه قايقهای آنان از دريا و از طريق رود آردی، كه امروزه خشكيده است، تا نزديكي كاخ میآمده است.

قلمرو كورش از شمال شرق ايران تا دولت شهرهای ايونيه در غرب ميرسيد. علاوه بر اين، دولت شهرهای دريانورد و بازرگان، فنيقيان كه سابقه آنان در دريا نوردی و تجارت اشاره شد، همانند ايونیهای آسيای صغير نيز از ملل تابعه دربار كورش به شمار میرفتند. فنيقيها و بابليان پس از الحاق بابل به امپراتوری هخامنشی، به خدمت ارتش و دولت ايران در آمدند، زيرا منافع وسيع تجاری آنها از اين طريق حفظ میشد.چنانكه حزقيال در تورات به حضور سربازان ايران در كشتیهای فنيقی اشاره نموده است.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
«تاریخچه دریانوردی و سیر تحول آن در ایران زمین - قسمت سوم»





2-2-2-2- فتح مصر در دوران كمبوجيه و وابستگي به ناوگان فنيقی

كوروش پس از فتح بابل، ليدی در پی تصرف مصر بود اما در نبرد با قبايل مهاجم ماساژت در مرزهای شرقی ايران كشته شد. كمبوجيه، پسر و جانشين وی كه شخصيتی نظامی بود، اولين مأموريت خود را اتمام كارهای پدر و تصرف مصر میدانست. پيش از پرداختن به الحاق مصر به هخامنشيان بايد گفت اگر امپراتوری هخامنشی را يك امپراتوری جهانی (چند مليتی) بدانيم كه با تركيبي از ملل تابعه جامعه ای واحد پديد آورد. دريانوردان مصری را میتوان دركنار فنيقيان، ايلاميان، ايونیها وهنديان در رديف دريانوردان هخامنشی به شمار آورد. مصريان از ملل ثروتمند و متمدن جهان باستان بودند كه سابقه درخشانی در كشتيرانی داشتند. چنانكه كوزه ای از حدود (3200- 3600 ق.م) در مصر به دست آمده است كه تصوير قايقی مجهز به پاروهای متعدد، دوكابين، يك پرچم و يك بادبان را نشان میدهد. اين اثر اكنون در موزه دانشگاه شيكاگو نگهداری میشود. 37 در سال 1991 باستان شناسان در زير شنهای بيابان نزديك معبدِ «خنتيامنتيو» khantyamentiv واقع در ناحيه آبيدوس در مصر، بقايای چهارده كشتی مربوط به دوران اولين سلسله‌ فراعنه (2775- 290 ق.م) را كه از جنس چوب و هر يك به طول 25 متر بودند يافتند. اما بايد گفت كه اولين وسيله های نقليه مصری قايقهايی از جنس نی بود كه برای رفت و آمد، حمل و نقل، ماهيگيری و حتی برای انجام تشريفات تدفين فراعنه و بزرگان بر روي بستر نيل ساخته شده بود. و اين به سبب گسترده شدن رود نيل در سراسر مصر، حركت بر روی آب، و رواج اندكِ استفاده از چرخ و ارابه برای حمل و نقل در مصر بوده است.

دريانوردی مصريان ابتدا حوزه های مديترانه (بنادر فنيقی مديترانه و پونت) و دريای سرخ و سپس در دوران رامسس سوم و سزوتيس اقيانوس هند (قرن 12 ق.م) و قبرس را در برگرفت. آنان چوب سرو و نيز فن ساخت كشتیهای چوبی اقيانوس پيمای بزرگ را از فنيقيان بويژه از بندر بيبلوس به مصر آوردند. تا آنجا كه اين گونه كشتیها در مصر به كبنت kbnt يعنی كشتی بيبلوس مشهور شدند. بردگان آسيايی و آفريقايی نيز از ديگر واردات مصر بود كه براساس نقوش ديواری مصری موجود در موزه ملی برلين پاروزنان سياه پوست با موهای مجعد،‌ در كشتیها به كار گماشته میشدند. سفرهای اكتشافی دريايی همچون سفر حتشپسوت Hatshepsut به پونت و قبرس در مديترانه، يا سفر اكتشافی ملوانان فنيقی به سواحل شرقی آفريقا به فرمان نخو Necho نيز در رشد دريانوردی مصريان تأثير گذار بود.

انعكاس اين گونه سفرها در «داستان ملوان كشتی شكسته‌ی مصری» كه در آبهای سواحل شاخ آفريقا مدتی را در جزيره ای غير مسكونی زيسته است، به چشم میخورد. اين داستان در حدود 2200 ق.م نوشته شده است و كشتی ايی را توصيف میكند كه 75 متر طول و 25 متر عرض داشته و مجهز به يك بادبان بزرگ و يكصد و پنجاه تن از بهترين ملوانان مصر كه آسمان و زمين تا كنون به چشم ديده و دلهايی قویتر از دل شير داشته اند» بوده است.

نياز مصريان به كالاهای دولتهای ساحلی و نيز تهديدات ناوگان ملل دريانوردی چون ايونیها و يونانيان فراعنه ای چون تتموس سوم Ш Thutmose و رامسس سوم Ш Ramses را به صدور فرمان تشكيل نيروی دريايی،‌ خريد كشتی از مراكزی چون قبرس و فنيقيه و حتي اتحاد با دولت هايی دريانوردی چون دولت شهر ساموس و قبرس، واداشت. به اين ترتيب، به تدريج،‌ در مصر قشر دريانوردانی پديد آمده بود كه شامل گروههای گوناگونی از جمله تاجران، ناخدايان، پاروزنان و نيز مناصبی چون «فرماندهان كشتیهای سلطنتی» فرمانده‌ی كشتیهای خدای دو جهان (فرعون)»، فرماندهان كشتیهای آمون» (كه شامل كاهنان معبد آمون بود) و حتی «فرمانده‌ی كشتیهای راه خانه (معبد آمون)، ‌ملوانان، سربازان دريايی (حداقل 50 نفر در يك كشتی كه شامل دو گروه تيراندازان و نيزه داران بودند) و سكان داران میشد.

تاجران دريانورد در آغاز تاجران مصری و فنيقی بودند و با فتح مصر توسط كمبوجيه و سپس داريوش هخامنشی تاجران ايرانی نيز به آنان افزوده شدند. تاجران مصری را عمدتا كاتبانی به عنوان نمايندگان فرعون و كاهنان، به ويژه كاهنان معبد ثروتمند آمون، تشكيل میدادند. در زمان هخامنشی گروهی از تاجران ايرانی به مصر و فلسطين (فنيقيه) مهاجرت نمودند و در مصر تحت عنوان «آمو» Amu يا منتو Mantu يا مرتو Marto مشهور شدند. آنان، و تاجران هندی، لاجورد، طلا، نقره، مس، نوعی مفرغ سخت و نيز حيواناتی چون شتر را به مصر میبردند. در كنار اين تاجران دولتی، قشری آزاد از تاجران دريانورد مصری وجود داشتند كه در سطحی پايينتر از تجار دولتی به فعاليت مشغول بودند.

فرماندهی نيروی دريايی مصر نيز غالبا در دست ديوانسالاران و بويژه كاهنان عالی رتبه معابد مهمی چون آمون و سائيس قرار داشت. يكی از فرماندهان مشهور نيروی دريايی تاريخ مصر، كه معاصر با لشكركشی كمبوجيه و داريوش بود، «اوجار هورسنه» نام داشت، كه علاوه بر رياست بر نيروی دريایی، مناصبی چون كاهن اعظم، پزشك مخصوص فرعون و فرمانده سپاه را نيز بر عهده داشت وی توسط كمبوجيه و سپس داريوش ابقا گرديد. وی در كتيبه خود در «نوفوروس» در مصر، از خود با عناوينی چون «دست راست كمبوجيه و داريوش» و نيز مشاور آنها در امور مصر ياد كرده است.

ناخدايان مصری كه آشنایی به فنون ستاره شناسی و هواشناسی را مديون كاهنان مصری و ناخدايان فنيقی و يونانی بودند، در زمان هخامنشيان (كمبوجيه و داريوش) از تجربيات فنيقيان و ديگر ملل دريانورد تابعه هخامنشيان، بهره ای بيش از پيش بردند. و بعدها در زمان جانشيان اسكندر در برابر ناخدايان يونانی، كرتی و ايونی تبديل به اقليت شدند.

در پشت كشتیهای مصری دو سكان چوبي بلند به شكل پارو قرار داشت كه تعدادی سكان دار، كه از قرار معلوم بايستی از تجربه و توانایی بدنی بالایی برخوردار میبودند. كشتی را هدايت میكردند. علاوه بر سكان داران، تعداد زيادی ملوان كه گاهی تعداد آنان به 200 نفر در يك كشتی می رسيد، كه بر طبق تصاوير پاپيروسهای مصری به فعاليتهای متنوعی چون تنظيم بادبانها، ديده بانی،‌غواصی،‌ تعميرات جزئی كشتی و خدمات ديگر میپرداختند. آنان در زمان جنگ هم با تير و كمان يا با فلاخن كشتی دشمن را مورد هدف قرار میدادند. يا با پرتاب قلابهایی مخصوص، طنابها و بادبانهای كشتی دشمن را پاره میكردند. و يا كشتی آنان را با حيله هایی واژگون مینمودند.

اما مهمترين بخش نيروی دريایی، سربازان دريایی بودند. در يك كشتی پنجاه نفره مصری (حتی در كشتیهای تجاری)، حدوداً سی سرباز دريایی حضور می يافت كه مجهز به تير و كمان و نيزه، برای جنگهای تن به تن، بودند.

كشتیهای مصری حداقل دو رديف نه تای پارو در طرفين خود داشت، كه بوسيله پاروزنانی كه اكثرا از بردگان سياه آفريقایی يا آسيایی بودند، به حركت در ميآمد. شرايط كار و زندگي پاروزنان احتمالا بسيار سخت بوده، و نياز به نيروی بدنی بسياری داشت. گروه پاروزنان نه از بردگان خانه زاد، كه در دربار فرعونها زندگی مرفهی داشتند، كه از اسيران جنگی تشكيل میشدند. آنان در هنگام نبردهای دريایی بی دفاع بودند. آنان احتمالا جزو اموال كشتی به شمار میرفتند و به همراه آن به فروش میرفتند. ناوگان نظامی و تجاری مصر با اين چنين اقشار متنوع و ماهری، درهنگام فتح مصر، به جامعه‌ چند مليتی هخامنشی افزوده شد.

اولين حضور ايرانيان درمصر، با حمله كمبوجيه دومين پادشاه هخامنشی به آنجا در سال 525 ق.م تحقق يافت اين لشكر كشی زمينی مورد پشتيبانی ناوگان فنيقی و فنيقيان قبرس و همچنين مليط روی گرداندن ناوگان پلی كراتس Poly krates حكمران جزيره ساموس در نزديكی يونان و همچنين قبرس كه پيش از اين با آمازيس فرعون مصر متحد بودند، و پيوستن آنها به نيروهای هخامنشی از عوامل موثر در پيروزیهای هخامنشيان در مصر شد. از عوامل مهم ديگر اين پيروزی، بويژه در جنگ دريایی پلوزيوم (پورت سعيد كنونی) همكاری اوجار هورسنه (اودز اگورسنت) فرمانده نيروی دريایی مصر با هخامنشيان بود موجب شد كه سائيس و تمام ناوگان مصر بدون مقاومت تسليم شوند و فرعون امير تاايوس، پس از شكست در ممفيس همراه با شش هزار اسير مصری از جمله صنعتگران و سنگ تراشان به شوش تبعيد شدند. و به اين ترتيب اوجار هورسنه همچون دست راست كمبوجيه و زير نظر وی به اداره امور مصر مشغول شد. به اين ترتيب نيروی دريایی مصر، و ساموس بر هسته نيروی دريایی ايران كه عمدتا شامل فنيقیها و بابليان بود، افزوده شد. اما مصريان و يونانيان چندان قابل اعتماد نبودند، چنانكه بلافاصله پس از مرگ كمبوجيه سر به شورش برداشتند. و شايد بتوان گفت كه دريانوردان فنيقیها، احتمالا براي حفظ منافع تجاری خود در سراسر قلمرو هخامنشی، وفادارترين دريانوردان به پارسها بودند، با اين وجود آنان نيز حاضر نشدند كه در حمله كمبوجيه به هم نژادان خود در كارتاژ (تونس كنونی) با وی همكاری نمايند. اين امر نقصی در نيروی دريایی هخامنشی را نشان میداد، كه مدتی بعد داريوش، سومين پادشاه هخامنشی در پی رفع آن برآمد.


3-2-2-2- بنيانگذاری نيروی دريایی ايران تحت فرماندهی پارسها در عصر داريوش هخامنشی

داريوش بزرگ (486- 521 ق.م) در آغاز شاهنشاهی خود با شورشهای وسيعی از جمله شورش مصريان و شورش بابل و ايونیها مواجه گرديد. اما به سرعت آنها را آرام نمود و فتنه ها را خاموش کرد. و پس از انجام يك سری اصلاحات سياسی و اقتصادی به سمت هند لشكركشی نمود و پنجاب را فتح كرد (512 ق.م) تصرف هند ايرانيان را با تجربه های هنديان در دريانوردی آشنا كرد و اقشار دريانورد امكان آنان در دريانوردی را خدمت ايرانيان قرار داد. در زير با اقشار دريانورد هندی در آن عصر آشنا میشويم.

شبه قاره‌ هند از سه جهت جنوب و شرق با اقيانوس هند و دريای چين مجاور است. از اين گذشته شبكه ای وسيع از رودخانه های بزرگ آسيا در خاك هند جريان دارند، كه رفت و آمد قايق و كشتی را در دريا و رودخانه ها تشويـــــق میكردند. بويژه كه به سبب آب و هوای مرطوب آنجا، و رويش جنگلهای پر باران، انواع چوبهای مرغوب براي كشتی سازی وجود داشت. بنابراين از حدود هزاره سوم پيش از ميلاد تمدنهای هاراپا Harappa و «موهنجودارو» Mohenjodaro در دره سند به دريانوردی پرداختند. و به تدريج بنادری چون «تامراليپتی» Tamralipti ، كويری پاتانام Kaviri – Pattanam ، بهار و كاكها Bharukaccha، سورپاراكا Surparaka و بويژه بندر لوتهال Lothal ، در پنجاه مايلی جنوب غربی احمد آباد، بنا شدند. بقايای بندر لوتهال در سال 1955 م توسط باستان شناسان از زير خاك بيرون آورده شد، كه نشان میداد به كانالهایی برای كشتی رانی در درون شهر مجهز بوده است. تصاوير مهرهای يافته شده در آنجا و در موهنجودارو قايقهایی با كف مسطح و بادبان و كابين را به نمايش میگذارد. و شايد متعلق به گروهی از دريانوردان آن شهرِ پررونق بوده باشد. بندر لوتهال همانند بسياری ديگر از بنادر هند، علاوه بر شهرهای اطراف، با سواحل غربی اقيانوس هند، مديترانه، بين النهرين، شبه جزيره عربی، بحرين و جزاير مجاور آن و نيز مصر و جزاير و سواحل شرقی آفريقا از جمله سكوترا، داد وستد دريایی داشت. گرچه هندوهای باستان سفرهای دور و دراز دريایی را موجب از دست رفتن اعتقادات مذهبی افراد میدانستند، متون تاريخی، مذهبی و حماسی آنان از جمله وداها به ويژه ريگ ودا، رامايانا، مهابهاراتا، آثرواودا و … داستانها و وقايعی پيرامون سفرهای اكتشافی و جنگی دريایی شاهزادگان هندی از جمله «مهاجانكا» Mahajanaka (به سيلان)، نبردهای دريایی آنان در دريای سرخ و جاوه (رامايانا) و حتی انواع اسلحه هایی كه به كار میبردند، شرح داده اند. از اين گذشته مهاجر نشينها، و سكونت گاههایی كه دريانوردان هندی در سيلان (قرن 3 ق.م) در كامبوج، (جاوه)، سوماترا، برنئو. سكوترا و حتي در ژاپن، جنوب چين و سيام، شبه جزيره عربی مصر، سواحل خليج فارس (قرون 5 يا 6 ق.م) ايران و غيره تأسيس نمودند نشان میدهد كه اعتقادات مذهبی آنان، به طور جدی مانع از پرداختن خيل كثيری از هنديان ساحل نشين به امر دريانوردی، نشده است. تجارت هنديان در امر دريانوردی در برخي نوشته های باستانی به خط سانسكريت و پالي Pali باقی مانده است. يكی از اين كتابها «ياكتی كالپاتارو Yakti kalpatara نام دارد كه توسط شخصی به نام بهوجاناراپتی Bhaja Narapti درباره‌ی فنون كشتی سازی و انواع مختلف كشتی هایی كه در هند در اندازه های گوناگون ساخته میشد، تأليف شده است. طبق اين كتاب برخي كشتیهای بزرگ براي جابه جا نمودن گنجينه ها و اسبان با ارزش سلطنتی، برخي برای سفرهای تفريحی يا ماهيگيــــــــــــری و بعضی ديگر براي جنگ به كار می رفت و منطقاً اقشار و گروههای متنوعی بر اين كشتی ها مشغول به فعاليت بوده اند. اما دانشمندان معتقدند كه اولين تلاش هنديان برای تشكيل يك نيروی دريایی،‌در زمان چاندارگوپتا (ق.م) در زمان سلسله‌ی مائوری انجام گرفت. مگاستنوس (مورخ رومي) می نويسد كه فرماندهی اين نيروی دريایی به يك هيئت شش نفره واگذار شده بود. كه در واقع شامل پنج معادن برای همكاري با دريادار می شد. بر طبق گفته‌ی مگاستنوس منصبي به نام ناواداياكسا Navadhagaksa (فرمانده‌ي ناوگان) نيز وجود داشت كه وظايف گوناگونی را برعهده داشت. وی بايستی به محاسبات مربوط به دريانوردی در اقيانوس هند، دهانه رودها، درياچه ها و رودهای مجاور شهر ستهانيا sthaniya و ديگر شهرهای مستحكم رسيدگي می نمودند. و می توانست كشتیهایی را كه دچار خطر يا مشكلی شده بودند و يا كالای آنها آب ديده میشد را به طور كامل يا تا اندازه ای، از عوارض و ماليات راهداری معاف نمايد. وی می بايست پل هایی بر همه‌ی رودهای كشور بنا مینمودند. و بدين منظور مالياتی را از مردم دريافت مینمود. از اين مطالب بر میآيد كه ناواداياكسامی شهر كائوتاليا Kautalya عمدتاً وظايفی مدنی و تجاری داشت و عملاً دخالتی در امور نظامی نيروی دريایی نداشت. اما اين نكته را نيز بايد افزود كه مناصب ديگری از جمله «اسوادياكسا» asvadhgaksa (فرمانده‌ی سواران)، هستياد ياكسا hastgadhyaksa (فرمانده‌ی دسته فيلها)، راشادياكسا rathadhgaksa (فرمانده‌ی ارابه رانان) و غيره در كنار ناواداياكسا (فرمانده‌ي ناوگان) قرار داشتند. كه در زمان صلح وظايفی مدنی و تجاری داشتند. حتی دريادار نيز در زمان صلح وظايفی مدني داشت و از جمله‌ی آنها صدور اجازهی حمل مسافر يا كالا به كشتی های كرايه ای بود. از اين گذشته فرمانده‌ی ناوگان، بايستی به تعقيب و مجازات دزدان دريایی می‌پرداخت و اين يك وظيفهی نظامی بود. وی هم چنين بايد با كشتیهای دشمن كه از مرز میگذشتند يا كشتیهایی كه قوانين بندری را میشكستند، برخورد می كرد.

از اين گذشته گروههای تيراندازان حرفه ای كوچكی در كشتیهای تجاری هندی كه به مديترانه يا سواحل آفريقا میرفت، وجود داشت كه دفاع در برابر دزدان دريایی را بر عهده داشتند. اين نيروها به تير و كمان مجهز بودند و بويژه در نيروی دريایی هند بسيار كارآمد بودند.

يكی ديگر از اقشار دريانورد در هند، بازرگانان بودند كه تقريبا در سراسر جهان باستان، از سواحل اقيانوس هند و سيلان گرفته تا مصر و سواحل و جزائر خليج فارس در همه جا حضور داشتند. تعدادی ناخدا و ملوان هندی نيز همواره، ‌همراه آنان بود و در مهارت در شناخت راههاي دريايی مشهور بوده اند. چنانكه طبق يك روايت مربوط به قرن دوم پيش از ميلاد يك ملوان هندی كشتی شكسته در اطراف كوزيكوس در سواحل يونان و يك دريانورد يونانی بنام ادوكسس Evdoxos را متقاعد كرد تا با جلب حمايت بطلميوس هفتم به سفر دريايی به هند برود. مدتی بعد ادوكسس با ادويه و جواهرات بسيار نزد بطلميوس بازگشت.

پايينترين قشر در ميان دريانوردان پاروكشان (پاروزنان) بودند. اين قشر از عصر ودايی در هند حضور داشتند چنانكه ريگ و داد تأليف حدود 2000ق.م) از كشتی هايی كه صد پارو داشته اند ياد كرده است. اين عدد در واقع تمثيلی است از پاروهای بسيار كه نشانه ای است از حضور وسيع پاروكشان در ميان دريانوردان هندی.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
«تاریخچه دریانوردی و سیر تحول آن در ایران زمین - قسمت چهارم»






يكی از اقشار مهم جامعه‌هند در دوران باستان، كه با دريانوردان ارتباط نزديكی داشت، قشر كشتی ساز بود. اين گروهها در مناطق گوناگون هند، تابع سنتها و شيوه های گوناگون و متنوع كشتی سازی در نواحی خود بودند. و اين امر نشانه رشد و رونق كشتی سازی در هند باستان بود. اين قشر به زبان سانسكريت مستاس يا آچاريس Mestas or Acharis (به معني نجار) ناميده شدند. آنان و كشتیهای حمل كالا، كشتیهای ماهيگيری كشتیهای حمل مسافر و انواع ديگر كشتی را میساختند. در اين كشتیها اقشار گوناگونی از مردم مشغول به فعاليت بوده اند. داريوش پيش از فتح هند يك هيأت اكتشافی دريايی شامل 200 كشتی را به فرماندهی يك دريانورد و جغرافيدان يونانی بنام سكولاكس (سكيلاس scylax) كارياندی كه مورد اعتماد شاه بود، ‌با گروهي دريانورد از خليج فارس و درياي عمان به رودخانه سند فرستاد تا به اكتشاف مصب آن و راههای دريايی جنوب آسيا بپردازند. اين گروه پس از اكتشاف مصب سند از اقيانوس هند به سمت غرب رفتند و سپس از سی ماه دريانوردی در سواحل عربستان و دريای سرخ به همان مقصدی رسيدند كه فرعون مصر، نخائو (نخو) دريانوردان فنيقی را فرستاده بود (ناحيه سوئز) و بعيد نيست كه اسكيلاكس در اين راه از راهنمايان و دريانوردان هندی و ايرانی ياري گرفته باشند. و پس از اين سفر بود كه داريوش پنجاب را تصرف نمود و نيز كانال سوئز را در ميان رأس شمالی دريای سرخ و سواحل مديترانه و با ارتباط دادن اين دو با شعبه های رود نيل حفر نمود. (517 ق.م) اين اكتشافات دريايی را برخي براي تصرف هند يا نظارت بيشتر بر مصر دانسته اند و برخی ديگر آنرا برای احياء و گشايش راه تجاری هند به مصر و نيز تقويت مسير تجاری دريايی خليج فارس قلمداد نموده اند و میتوان اين هر دو نظر را صحيح دانست. در هر حال سه كتيبه از داريوش در كنار كانال سوئز يافت شده كه گويا توسط اوجارهورسنه (كاهن معبد سائيس و مشاور هخامنشيان در امور مصر) نگاشته شدند كه هر يك به چهار زبان پارس باستان، عيلامي، اكدی و هيروگليف است. به نظر نگارنده زبانهای مورد توجه در اين كتيبه ها علاوه بر اعتبار بين المللی اين زبانها ارتباط معناداری با تردد دريانوردان مزبور از مصر دارد. بنابر متن مصری يكي از اين كتيبه ها ناوگانی شامل 24 يا 32 فروند كشتی از پارس به مصر آمده بودند. در اين كتيبه ها در ضمن نامهای ملل تابعه، از هند (هندوش)، ليبي (پوتايه) و اتيوپی (كوشيه=حبشه) نيز ياد شده است كه گويا به تازگی فتح شده بودند. در هر حال مشهورترين كتيبه كانال سوئز منظور داريوش از حفر آن را چنين عنوان میكند: «من پارسی هستم، از پارسی مصر را گرفتم. من فرمان دادم اين آبگذر را بكنند. از آب روانی بنام نيل كه در مصر جاريست به سوی دريايی كه از پارسی می آيد…و كشتی ها از ميان آن از مصر به سوی پارس روان شدند،‌ چنانكه من اراده كرده بودم». گويی از كلام داريوش بر میآيد كه میخواسته است كه خليج فارس را در كانون توجه دريانوردی قرار دهد. از اين گذشته وی احتمالاً در پی برقراری حاكميت و نظارت بيشتر دربار هخامنشی بر امور دريانوردی قلمرو وسيع خود و سلطه بر ناوگان هند و بهره گيری از تجارب دريانوردان هندی بوده است و به نظر میرسد كه يكی از انگيزه های لشكركشی وی به سرزمين سكاها و سپس به اروپا، اعمال حاكميت هخامنشيان بر دريای سياه، درياي مرمره و اژه، مطيع نمودن ايونیهای آسيای صغير و يونان و نظارت بر تجارت دريايی و ناوگان آن مناطق بوده است. پيش از شرح عمليات جنگی داريوش به ايوني آشنايی مختصری با سابقه دريانوردی و دريانوردان يونان و آسيای صغير ضروری مینمايد. چنانكه پيش از اين گفته شد، دريانوردی در سواحل و جزاير متعدد دريای اژه و يونان سابقه ای بس ديرينه دارد، و اقوام مينوئن از قديمیترين نمايندگان آن بودند. توسيديد كه خود از فرماندهان نيروی دريايی يونان در جنگهای پلوپونز بوده و كتاب تاريخ جنگ پلوپونزی را در سال 411 ق.م تأليف نموده است، مردمان كورنت را از نخستين مردمان يونانی میداند كه كشتيهای بزرگی با ظرفيت 144 پاروزن ساخته اند. و حدود سيصد سال پيش از توسيديد، كشتی سازی كورنتی بنام آمينوكلس Aminokles چهار كشتی بزرگ برای دولت شهر ايونی ساموس Samos واقع در نزديكي تراكيه و در سواحل شرقي دريای اژه، ساخته بود. كورنت كه در باريكه ای ميان دريای اژه واقع شده بود، همانند پلی پلوپونز و آتيك،‌ كه آتن در آنجا بود، را به هم متصل میكرد. بنابراين بسرعت از نظر تجاری رشد كرد و با كمك كشتیهای خود، تجارتی وسيع و ناوگاني نيرومند برای نبرد با دزدان دريايی پديد آورد. ايونیها كه از مهاجران يونانی در سواحلِ غربی دريای اژه (تركيه‌ امروز) بودند، از آن زمان شروع به دريانوردی كرده ‌و در زمان كورش و كمبوجيه نيروی دريايی قويی پديد آورده بودند و حتی در برابر هخامنشيان در دريا مقاومت مینمودند. يكي ديگر از مراكز مهم دريايی يونان جزيره ساموس بود كه جزاير همسايه را به تصرف ناوگان خود درآورد و در حمله كمبوجيه به مصر، در جبهه ناوگان هخامنشی همكاری داشت. شهرهای فوكويا Phokaia و مساليا Messalia نيز چنان ناوگانی داشتند كه گاه بر ناوگان كارتاژ، مهاجر نشين فنيقی شمال افريقا (تونس امروز)،‌ پيروز میشدند. جنگهای دريايی بزرگی در يونان اتفاق افتاده بود كه جنگ تروا مشهورترين آن بود و در حماسه ايلياد و اوديسه ماندگار شده است. پس از آن جنگ، تا مدتی ناوگان يونان تضعيف و فرسوده شد. و به قول توسيديد از آن پس كمتر كشتیهايی با 144 پاروزن وجود داشت، بلكه بيشتر كشتیها همانند روزگار گذشته، زورقهايی پنجاه پارويی بودند. البته لشكركشیهای داريوش موجب اتحاد ناوگان يونانی و ساخته شدن كشتیهای بزرگ در جزيره سيسيل و كركورا در سواحل ايتاليا شد. مردم فنيقی نژاد قبرس و جزايری چون لسبوس، ناكسوس وخيوس نيز دريانوردان ماهری بودند كه در حوضه مديترانه فعاليت میكردند. داريوش پيش از لشكركشی به يونان، برای اطمينان از پشت جبهه خود به نبرد سكاها رفت. به اين منظور وی از سراسر كشور كارگرانی گردآورد تا پلی بر تنگه بسفور بسازند و نيز دستور داد كه كشتیهايی به اين منظور ساخته شود. و خود سوار بر كشتی به گردش در سواحل دريای اژه و نظارت بر روند ساختمان پل پرداخت. پل بسفور توسط يكی از مهندسين جزيره ساموس بنام «ماندركل» ساخته شد. در كنار پل، ستونی سنگی ساخته شد. كه بنا به گفته هرودت بر آن كتيبه ای به زبانهای سريانی و يونانی، نوشته شد كه در آن نام اقوام گوناگونی كه در اين لشكركشی شركت داشتند، آمده است. به گفته همو در اين لشكركشی حدود 600 كشتی جنگی شركت داشت و اداره كشتیهای شاهی در دست يونانيانی از نواحي ائولی و هلسپوئت (دريای مرمره) قرار داشت. چنانكه فرمانده كشتیهای منطقه میتيلن شخصی از اهالی جزيره لسبوس بنام «كوئس پسر اركساندر» بود كه فرمان داريوش مبنی بر تخريب پل (پس از عبور نيروهای هخامنشی) را نپذيرفت و در ساحل در انتظار بازگشت ارتش داريوش از نبرد با سكاها، باقی ماند. سكاها در اين مدت ابتدا تمامی ملوانان طوفان زده و يونانيانی را كه تصادفا در سواحل خود دستگير میكردند، را برای خدايان خود قربانی مینمودند. اما سكاها در بازگشت داريوش از سكائيه،‌ يونانيان را به بازگشت و عدم حافظت از پل تنها گذاشتن هخامنشيان تحريك میكردند. اما برخي فرماندهان يونانی از جمله هسيتيه ئوس حاكم شهر ميلط نپذيرفت.

اين وقايع نشان میدهد كه نيروهای دريايی يونان در حالتي نيمه مستقل و فقط به عنوان متحد يا تابع به ارتش داريوش پيوسته بودند. و هنوز نمیتوان آنان را در طبقه چند مليتی دريانورد ايران عصر هخامنشی جای داد. بويژه كه فرماندهان اين ناوگان، يونانی بودند. البته ساتراپهای ايرانی، از جمله آريا رامنس ساتراپ كاپادوكيه در آسيای صغير، نيز نظارتی كلی بر ناوگان قلمرو خود داشتند. و علاوه بر پشتيبانی دريايی از نيروهای هخامنشی، اطلاعات مورد نياز ناوگان هخامنشی را درباره‌ جغرافيا، راهها و پايگاههای دريايی يونان تأمين مینمودند. اين اطلاعات را جاسوسانی كه خود را بازرگانان دريانورد معرفی مینمودند، فراهم میكردند.

در كنار ساتراپها، فرماندهان ارتش هخامنشی از جمله مگابات، پسر عمو و درياسالار داريوش بزرگ در مديترانه، مارد وينوس سپهسالار نيروی زمينی و دريايی داريوش و آرتافرن (آرتافرنيس) حاكم ايرانی سارد و جانشين مارد- وينوس، حاكميت بيشتري را بر ناوگان چند مليتی هخامنشی اعمال میكردند. چنانكه مگابات فرمانده 200 ناو جنگی بود و ناخدای يكی از كشتیهای مينويائی (در كرت) را به دليل كوتاهی در گماشتن يك مامور ديده بانی بر ناو خود بر عرشه پايين كشتی خود به طناب كشيد بطوری كه سرش بيرون و بدنش در كشتی بود. ماردوينوس نيز بر 300 كشتی و 20 هزار سپاهی نظارت داشت اما نيروهای وی در طوفانی در دماغه آتوس از بين رفت (493 ق.م) آرتافرنيس هم برای فتح كليكيه در آسيای صغير، ارابه ها و اسبهای ايرانی را با كشتی به صحنه جنگ انتقال داد.

اين فرماندهان به تحريك حكمرانان يونانی، از جمله آريستاگوراس جبار مليت، يا با اتحاد با آنان به فتوحات دريايی نايل میآمدند. در روايت تحريك آرتا- فرنيس توسط آريستاگوراس براي فتح جزيره‌ ثروتمند ناكسوس، در نزديكي يونان، از زبان هرودت آمده است كه آرتافرنيس 100 ناوی كه تحت فرمان داشت را برای فتح آنجا ناكافی دانسته و براي اين كار 200 ناو و سپاهيانی شامل افراد بومی و سربازانی از كليه متحدين هخامنشيان گردآورده بود، در خواست كرد. فرمانده اين ناوگان را مگابات پسر عموی داريوش آريستاگوراس و مشاور يونانی وی در امور دريايی برعهده داشت. طبق نوشته هرودت، آريستاگوراس نقشه ای جهان نما داشت كه بر صفحه ای برنزی حك شده بود و رودها و درياها را نشان میداد.

در نتيجه چنين كوششيهايی مراكز دريايی يونان از جمله جزاير لسبوس، لمنوس، ايمبروس، ساموس (توسط اتانس=هوتانه)، تراكيه توسط مگابيز و نيز جزيره ثروتمند قبرس و ناوگان وسيع آن به تصرف هخامنشيان در آمد و ضميمه نيروی دريايی هخامنشی شد. از اين گذشته برخي از يونانيان، بويژه شورشيان ميلت به شوش و نيز به مصب دجله در مجاورت خليج فارس تبعيد شدند كه به احتمال بسيار تجربه های آنان در دريانوردی در تكميل يافته های ايرانيان مؤثر واقع شد. هرودت از حضور تبعيديان يونانی در جزاير خليج فارس در كنار اقوامی چون سگارتيان زونگيان، تمانيان، اوتيانها و ميسی ها (ميشانی ها «؟») ياد كرده است. و احتمالاً اين تبعيديان همان سربازان، ملوانان پاروزنان و ناوبانهايی بودند كه طی شورش ميلت در اتحاديه يونانيان عليه نيروهای داريوش حضور داشتند. هرودت مینويسد كه در سركوب شورشی مليت به جز ناوگان فنيقی كه با جان و دل خدمت میكردند، زيرا كمتر از ساير ملل ماليات میدادند، مصريان، قبرسیها و دريانوردان كليكيه به ارتش هخامنشی ياری میرساندند. اين تحولات نشان میدهد كه هخامنشيان ضرورت نيروی دريايی را احساس نموده و با استفاده از تجارب گذشتگان و ملل تابعه خود تشكيل نيروی دريايی را شروع كرده بودند. كارگاههای كشتی سازی فنيقی و آسيای صغير و سواحل بسفر و داردانل به امر شاهان هخامنشی فعال بود و كشتیهايی میساخت كه از كشتيهای يونانی بزرگتر و سريعتر بود. گويا كاركنان هر كشتی از همان ملتی بودند كه كشتی به دست آنها ساخته شده بود. لشكريان هخامنشی نيز از ملل گوناگونی چون نوبيان، مصريان، بابليان و ايلامیها و … بودند. اما نيروی اصلی سازمان دهنده ارتش و هسته مركزی آن را پارسيان تشكيل میدادند. گرچه بنا به گواهی پاپيروسهای الفانتين تعداد آنها در ارتش از ملل ديگر كمتر بود. فرماندهان نيروی دريايی از سه قوم پارسی، مادی و سكايی انتخاب میشدند. هرودت علت اين امر را احترام و اعتماد پارسها به اقوام نزديك و همسايه خــود میدانست. بويژه كه اين سه قوم از يك نژاد بودند. كتيبه های داريوش در تخت جمشيد از جمله كتيبه مدخل جنوبي صفه (مدخل اصلي)، در هنگام ذكر ملل تابعه‌ خود از ملتهای دريانوردی چون ايلام، بابل، مصر، لوديه، ايونيه، يونانيانی كه در جزايرند و كشورهايی كه در آن سوی دريای اژه اند، هند شمال غربی و مكران ياد میكند. كه احتمالاً در مناصب بعد از فرماندهی دريايی خدمت مینمودند.



4-2-2-2- خشايار شاه اول و عصر زورآزمايي دريايي ايران و يونان

خشايار شاه اول (466- 485 ق.م)، جانشين داريوش اول، بيشترين نبردهاي دريايي را با يونان داشته است كه مشهورترين آنها نبرد سالاميس در 480 ق.م و جنگ ميكال بودند. اين امر نشان ميدهد كه ايرانيان به حدی از تجربه در دريانوردی رسيده بودند كه بنا به گواهی هرودت ایرانیان در نبرد دريايی سالاميس بهتر از فنيقیها و مصريان میجنگيدند، از اين گذشته پس از غرق شدن ناوگان ماردونيوس پس از نبرد پلاته،‌ دو مهندس ايرانی بنامهای بوباريس فرزند مگابيزوس و آرتاكايوس پسر آرتايوس دماغه آتوس در سواحل يونان را عريض كردند چنانكه دو قايق پارويی از آن میتوانستند بگذرند. با اين وجود اندازه بزرگ و كم تحرك كشتیهای هخامنشيان و فراوانی آنها در سواحل صخره ای و تنگه های دريای يونان از عوامل ناكاميهای نيروی دريايی خشايارشاه بويژه در سالاميس شده و هنرنمايی تيراندازان ایران كه به قلابهای مفرغی برای حمله به كشتی دشمن مجهز بودند، مانع از شكست نيروی دريايی هخامنشی از ملوانان آتنی نشد. ملوانان آتنی پس از اين پيروزی قدرت سياسی شهر آتن را بدست آوردند، آتن را به بندر و دريا متصل نمودند و حتی تريبون خطابه را رو به دريا نهادند. از آن پس آتن به تقويت نيروی دريايی اتحاديه دولت شهرهای يونان پرداخت. تا آنجا كه مخالفان تميستوكل، سياستمدار آتنی، از جمله ستزيمبروت میگفتند كه تميستوكل «نيزه و سپر را از آتنیها گرفت و پارو بدستشان داد» وی نيروی دريای منظمی بوجود آورد چنانكه بر هر ناو آتنی هجده مرد جنگی، شامل چهار تيرانداز و بقيه مسلح به خنجر و نيزه و سپر، قرار می گرفت.

قشربندی نيروی دريايی ايران هم در عهد خشايار به اين صورت بود كه پس از خشايار شاه كه خود را سالار دريا میناميد، در كنار معدود فرماندهان يونانی، از قبيل تميستوكل، از افراد خاندان هخامنشی براي عهده داری مناصب عالی آن استفاده عالی آن استفاده ميشد كه از جمله آنها است: اربا پيگن پسر داريوش، پركزاسپه پسر اسپاتين، مگاباز پسر مگابت آريامنس كه در جنگ تن به تن در يك كشتی يونانی به آب افتاد و كشته شد، تی تروس تس كه پس از شكست ميكال و سالاميس از برابر سيمون يونانی گريخت و هخامنش پسر داريوش از دختر گبرياس كه فرمانده-ی ناوگان ايونيه و كاريه در زمان خشايار شاه بود.

از اين گذشته فرماندهانی چون آرتميس همسر حاكم سابق كاريه و دختر لوگداميس فرماندار هاليكارناس با ناوگان خود عليه يونانيان با خشايار شاه متحد شده بود و بنا به گفته هرودت «هيچ كدام از فرماندهان تابع ايران به اندازه او به خشايارشاه رأي صائب نداده است و راهنمايي گرانبها نكرده است» و پنج ناوي كه وی فراهم نموده بود، پس از ناوهای فنيقی، معروفترين ناوها بود. آرتمیس اولین و تنها زن دریاسالار جهان تا بدین روز است.

شاهزادگان هخامنشي در نيروی دريايی، علاوه بر فرماندهی گاه به سفرهای اكتشافی نيز اعزام می شدند و حتي اين سفرهای پررنج و طولانی بعنوان مجازاتی براي برخی از آنان تلقی میشده چنانكه ستاسپه پسر چيش پش به سبب تجاوز به دختر زوپير فرزند مگابيز در آغاز به حكم خشايارشاه به اعدام محكوم شد. اما با وساطت مادرش، كه عمه خشايارشاه بود، ملزم شد كه در قبال آزادی خود سواحل دور آفريقا را کشف كند. ستاسپه از سواحل ليبی به سمت غرب حركت كرد تا پس از دور زدن آفريقا از راه دريای سرخ به مصر بازگردد. اما ستاسپه پس از ماهها كشتيرانی پررنج، نوميدانه، از همان راه به مصر بازگشت و به حكم خشايار شاه اعدام شد.

در اقشار پايينتر از فرماندهان، تنوع مليتی در ميان افراد نيروی دريايی خشايار شاه بيشتر بود و عبارت بودند از:

1ـ سربازان جزاير خليج فارس كه تبعيديان يونانی و ايرانی در ميان آنان حضور داشتند. و احتمالا ايلاميان نيز در شمار آنان بودند و به سپری سبك بافته از تركه های بير، نيزه كوتاه و كمانهاي بومی و تيرهايی از جنس نی مجهز بودند. فرماندهی اين دسته را با گس پسر مردونتس، فرمانده آينده پادگان موكال در سواحل آسيای صغير، بود.

2ـ فنيقيان، سريانيان و فلسطينیها كه ملوانهای آنان كلاه خودی شبيه يونانيان و سينه بند كتاني و سپر و زوبين داشتند. (300 ناو)

3ـ ملوانان مصری با كلاه خودهای مشبك، سپر گوله لبه پهن، نيزه های چوبي، تبر زين سنگين، زره و كارد بر كمر. (200 ناو)

4ـ قبرسی ها كه خود را به سالاميس و يونان منتسب ميساختند، برخی را فنيقی يا حبشی میناميدند، از سربند (عمامه) و مانند بيشتر ملوانها كلاه خود نوك تيز استفاده ميكردند.

5ـ ملوانان كليكی كه كلاه خودهای بومي، سينه بندهای پشمی، سپر سبك از پوست خام، دو زوبين، شمشيری شبيه به شمشيرهای مصری داشتند و خود را به فنيقيان منتسب مینمودند. (100 ناو).

6ـ ملوانان پامفيلی داراي اسلحه های يونانی و منتسب به يونانيان پس از جنگ تروا (30 ناو).

7ـ ليكيها زره بر ساق پا و سينه بند، كمان چوبی، تيرهايی از جنس نی و بدون سپر، خنجر و چنگك (قلاب) و كارد داشتند (50 ناو).

8ـ دوريهای آسيايی، اصلا از پلوپونز و مجهز به تجهيزات يونانی بودند (30 كشتي).

9ـ كاریها، مجهز به تجهيزات يونانی و چنگك و كارد (70 كشتي).

10ـ ايونيها مجهز به اسلحه های يونانی.

11ـ جزاير نشينها (جزاير يونان) مجهز به اسلحه های يونانی.

12ـ ملوانهای شهرهای كرانه هلسپون (داردانل) و بسفور مجهز به اسلحه های يونانی و برخی از آنان به حفاظت پلهای تنگه های بسفر و داردانل گماشته می شدند.

غواصان كه پيش از اين تمدنهای گذشته ذكر آنها رفت، در عصر هخامنشی نيز نقش مهمی را در ميان دريانوردان بر عهده داشتند چنانكه هرودت در شرح نبردهای دريايی خشايارشاه مینويسد: «در كشتيهای پارسی مردي بود سكولياس ام، اهل سيون كه از ممتازترين غواصان زمان بود و بعد از در هم شكستن جهازات ايرانی مقدار كلانی اجناس گرانبها در بليون براي سر كرده-های خود و مقدار زيادی نيز براي خويشتن جمع آوري كرده بود... بر طبق حكايتی مشكوك، وي در افته، به زير آب رفته و از آرتميزيون مسافتی معادل ده ميل سر از‌ آب برآورده. داستانهای اغراق آميز ديگری نيز درباه‌ي سكولياس نامبرده گفته اند و از چند روايت كه راست نمینمايد. من فورا به يكي از آنها اشاره كردم.»

هرودت درباره تعداد ناوگان تحت فرمان خشايار شاه رقم مبالغه آميز 4207 كشتی را ذكر ميكند؛ که از انواع گوناگونی بوده اند، و از اين كشتيهای حمل اسبان و قايقها تا ناوهای «تري رم» (سه رده ای) كه دارای سی تا پنجاه پارو بودند، را شامل ميشد. اين كشتيها سربازان پارسی، مادی و سكايی را جابه جا ميكردند، كه افسران ملل گوناگون بعنوان مزدور، در زير دست آنان فعاليت ميكردند. از اين گذشته ناخدايان و ناو بانانی ماهر به علوم گوناگون دريانوردی، از جغرافيا، ستاره شناسی و هواشناسی و … در اين كشتيها حضور داشتند و نيازهای علمی استراتژيست های نظامی و حتی شاه را برآورده ميكردند و گاه اطلاعات آنان بطور مكتوب به نظر خشايار شاه می‌رسيد.

در رده پايينتر از سربازان و ناوبانان و سكانداران، پاروكشان قرار داشتند كه در هر كشتی سه رده ای حدود سی تا پنجاه نفر از آنان به پارو زنی مشغول بودند. البته در هنگام وزش باد موافق، بادبانها كار اين قشر را آسانتر مينمودند. به نظر ميرسد كه تنگه ها و سواحل صخره ای، مثلا در يونان، سرعت عمل و قدرت بازوان آنان نيرويی مؤثر در شكستن كشتی دشمن يا محاصره آن بود. افرادی نيز در شناورهای حمل چهارپايان وجود داشتند (80 نفر در هر شناور) كه وظيفه تأمين علوفه و نگهداری آنان را بر عهده میگرفتند.

اما بايد به اين نكته توجه داشت كه پس از شكست خشايار شاه در درياهای يونان در سال 480، تلفات بسياری وارد شد. شورش مصر و جدا شدن ناوگان مصری از نيروی دريای ايران اين ضايعه را مضاعف نمود. در يونان نيز پس از پيروزی بر خشايارشاه، اتحاديه دولت شهرهای يونانی فرو پاشيد. اما آتن با اتكا بر ناوگان نيرومند خود كشتيهای متحدين سابق خود، بجز جزيره ي خيوس chios و لسبوس را تصاحب كرد، كه زمينه جنگهای طولانی پلوپنزی ميان آتن و اسپارت شد. بايد دانست كه پس از نبرد سالاميس، يونانيان سرنوشت خود را وابسته به نيروی دريايی خود تلقی كردند و در ابداع روشهای نوين در دريانوردی ميكوشيدند تا آنجا كه اسپارتها وسايلی ساختند كه بوسيله آن كشتيهای خود را از خشكی و تنگه كورنت به دريا ميرساندند.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
«تاریخچه دریانوردی و سیر تحول آن در ایران زمین - قسمت پنجم»





5-2-2-2- روزگار پس از خشايارشاه و جايگزيني سياست و تفرقه بينداز و حكومت كن و كاهش جنگهاي دريايي.


جانشينان خشايارشاه، از زمان اردشير اول (425 – 466 ق.م)، گرچه گاه با كمك ناوگان فنيقي خود و با اتكاي بيشتر بر نيروي زميني شورشهاي ايالاتي چون مصر كه به تحريك و با كمك يونانيان سراز اطاعت هخامنشيان پيچيده بودند، را سركوب مي نمودند، اما از اين پس سياست كلي آنها تشديد رقابت و درگيري ميان آتن و اسپارت براي رفع تهديدات آنان بود. با اين وجود اردشير براي سركوب شورشيان مصر كه به تحريك آتن راه سر پيچي در پيش گرفته بودند، ابتدا اسپارتها را تطميع كرد. اما چون اين رويه اثر بخش نشد، با ناوگان خود ناوگان آتني را در جزيره پروسوپي در رودخانه نيل چنان محاصره كرد كه آتنيان بناچار كشتي هاي خود را آتش زدند تا به دست دشمني نيفتند.

اين پيروزي با تدبير سرداري چون مگابيز كه جريان آب نيل را عوض كرده بود، حاصل شد. البته ناوگان فنيقي نيز كما بيش در سركوب شورش ايناروس، فرعون شورشي مصر همكاري داشتند (455 ق.م) قبرسي ها نيز از ديگر ملل دربانورد دولت اردشير اول هخامنشي محسوب مي شدند كه سيمون آتني رئيس اتحاديه دولت شهرهاي يوناني عليه هخامنشيان، به انتقام شكست در مصر سعي در تهديد آنها نمود. ولي با سيصد ناو قبرسي به فرماندهي آرتابازوس (دريا سالار ايراني) و ناوهاي بسيار بيشتري به فرماندهي مگابيزوس در كليكيا مواجه شد. اما نهايتا يونانيان پيروز شدند. و صد كشتي از فنيقي و كليكي به غنيمت آنان رفت مجموع اين وقايع نشان مي دهد كه سرداران مزبور، كه خود معمولا ساتراپهاي ايالات ساحلي امپراتوري هخامنشي بودند، علاوه بر فرماندهي ناوگان و نيروهاي دريايي و زميني و طراحي راهكارهايي براي مقابله با نيروي دريايي يونان از جمله برگرداندن مسير رودها، به تدابير سياسي همچون تحريك آتن و اسپارت عليه يكديگر و تقويت نيروهاي آنها از جمله نيروي دريايي، و به خودمشغول نمودن وتضعيف نمودن آنها متوسل مي شدند. البته در عين حال پايگاههاي دريايي خود در مجاورت يونان، بويژه فنيقيان قبرس، را حفظ و تقويت مي نمودند. در مقابل، سرداري چون تيسافرن نيز به روشهاي گوناگون از جمله عدم پرداخت دستمزد ملوانان يوناني و جلوگيري از اينكه يكي از دولتهاي آتن يا اسپارت ديگري را بطور كامل نابود كند، خود همة امكانات و قدرت را در دست گيرد و به رقيبي جدي براي ايران، گردد، جلوگيري مي نمودند. در اين بين معامله اي ميان ساتراپ هاي ايراني و ناخدايان يوناني برقرار شده بود كه با ناخدايان يوناني متعهد ميشدند كه از ساتراپ بعنوان فرماندة سپاهيان ايران حمايت كنند و حتي سربازان يوناني نيز بعنوان مزدور جايگزين سپاه جاويدان شوند. ساتراپ نيز با ثروت بي پايان خود آنان را حمايت مي نمود.

روايات اساطيري ايراني مربوط به سفرهاي داراب در درياي يونان وعمان و حكومت وي در آنجا كه برخي او را با اردشير دراز دست (اردشير اول هخامنشي) قابل انباق مي دانند، نيز كما بيش به رونق دريانوردي در آن اعصار اشاره دارد. در اين داستانها مردم عمان و يونان را مردمي دريانورد و حاكم بر جزاير درياها معرفي شده اند كه به كمك نيروي بدني و فر ايزدي داراب به زير فرمان ايران زمين در مي آيند. داراب در اين حين از مساعدت غلامان ايراني الاصل همچون بهزاد نامي، بهره مي برد. در اين داستانها به بازرگانان ايراني از جمله شاپور و مهراسب پارسي، كه همچون بهزاد غلام در درياهاي يونان و عمان در آمد و رفت بوده اند، اشارت رفته است. و شايد بتوان اين اشارات را بقايايي از خاطرات گذشته اين اقشار دريانورد به شمار آورد.

پس از سلطنت كوتاه خشايار شاه دوم (424- 425 ق.م)، با آغاز سلطنت داريوش دوم (404-424 ق.م) روابط ايران و يونان در دريا از سر گرفته شد. در اين زمان تيسافرن Tissaphernes از سوي داريوش دوم بعنوان ساتراپ ليديه، ايونيه وغرب آسياي صغير يونان منصوب شده و طبعا فرماندهي نيروي دريايي و رسيدگي به امور آن را برعهده داشت. در اين زمان جنگهاي پلوپونز ميان آتن و اسپارت هنوز ادامه داشت. و آتن مانع پرداخت ماليات دولت شهرهاي آتني به دولت ايران مي شد. از اين رو تيسافرن، به همراه نمايندگان شهرهاي خيوس و اروتره كه از پايگاههاي مهم دريايي آنجا بودند، با اسپارت عليه آتن متحد شد. فرناباذ، ساتراپ ايراني در آسياي صغير، نيز همين تصميم را داشت و با كمك ناوگان هلسپونت (داردانل) مي كوشيد كه دولت شهرهاي يوناني را، ضمن اتحاد با اسپارت، بر آتن به شورش وادارد. فرماندة ناوگان اسپارت، جاسوسي بنام فرونيس را فرستاد تا دربارة تعداد ناوگان خيوس تحقيق كند و هنگامي كه مطمئن شد كه خيوس حدود 60 كشتي دارد، با تيسافرن و خيوس متحد شد. و 40 كشتي را به فرماندهي ملانخريداس Melanechridas فرستاد. اما به سبب زمين لرزه فقط پنج كشتي از آنها به فرماندهي خالكيدئوس نامي به كمك تيسافرن اعزام شد. تيسافرن نيز گاهي به آتن و گاه به اسپارت ياري مي رساند. چنانكه به بهانة آوردن 147 فروند ناوگان فنيقي به آسپندوس (در درياي اژه) رفت. و شخصي به نام تاموس را بعنوان نمايندة خود باقي گذارد تا در غياب وي مزد سربازان را بپردازد. اسپارت و متحدين آن از غيبت تيسافرن ناراحت شدند. زيرا تاموس در پرداخت مزد سربازان تعلل مي نمود. و اين موجب تضعيف ناوگان آنها مي شد. و حتي عده اي معتقد بودند كه مراد تيسافرن از آوردن ناوگان فنيقي، اين بود كه خدمة كشتي ها براي معافيت از خدمت به وي پول بدهند. چون وي به هر حال قصد نداشت از خدمت آنان استفاده كند و با آتن بجنگد. توسيديد خود معتقد بود كه علت اينكه تيسافرن در بازگشت، ناوگان فنيقي را به همراه نياورد، اين بود كه نيروي جنگي يونان را تضعيف كند واينكه هيچ يك از دو دولت آتن و اسپارت به سبب استفاده از كشتي هاي او بر ديگري برتري نداشته باشند.78 مطالب فوق نشان مي دهد كه هخامنشيان از نقش مستقيم نيروي درياي خود در سواحل يوناني درياي اژه كاسته بودند و سياست تشويق جنگهاي فرسايشي ميان آتن و اسپارت را براي تخريب نيروي دريايي آنان در پيش گرفته بودند. اين امر نشان در تغيير اخلاق دريانوردان يوناني نيز است. آنان كه در گذشته براي حفظ تماميت يونان جانفشاني مينمودند، در اين دوره به مزدوراني تبديل شده بودند كه دستمزد بيشتر ملاك عمل آنان شده بود. دريانوردان ايراني نيز بيشتر به تجارت ميان هند- عربستان و مصر مشغول شده بودند.

با افزايش شكايات آتني ها و بويژه توطئه هاي درباريان عليه تيسافرن، كورش کوچک پسر داريوش دوم جايگزين تيسافرن شد. (407 ق.م) اسپارتها با كمك كورش بر آتن شورش كردند و آن را شكست دادند. از اين رو نيروهاي يوناني به كورش دلبستگي يافتند و بويژه كه آنان پس از 404 ق.م با پايان گرفتن جنگهاي 25 سالة‌ پلوپونزي، بيكار شده بودند، اين امر به علاوة‌ كينه توزيهاي فرناباز ، سردار هخامنشي، موجب شد كه كورش صغير در فكر ممانعت از جانشيني برادر بزرگتر خود اردشير دوم (358 – 404ق.م) بجاي پدر (داريوش دوم) ، افتد از اين رو پس از توطئه اي نافرجام در قتل برادربه كمك نيروهاي يوناني خود به ايران حمله كرد و در نبرد كوناكسا شكست خورد. تيسافرن هنوز در ايونيه حكومت ميكرد. اسپارتي ها دريادار نه آرخوس كه حاكم ناحية افسوس را براي طلب كمك مال نزد كوروش صغير فرستادند و از دست تيسافرن شكايت نمودند. نه آرخوس مدتي را فرمانده‌ نيروي دريايي و داور كل حوزه دريايي خود و داراي اختيار اعلام جنگ و مسئول برقراري امنيت در ناحيه اِفسوس، جلوگيري از راهزني دريايي و حل و فصل مرافعات دريايي بود. وي در كنار فرمانده خود لوساندر اسپارتي از معاونان كورش کوچک بود و احتمالا فرماندهي ناوگان وي را برعهده داشته است. اين مسائل نفوذ يونانيان در نيروي درياي ايران را نشان مي دهد. چنانكه دريادار جزيرة‌ سامس نيز با 35 كشتي خود به نيروي دريايي كورش کوچک پيوست.

جاذبه ثروت هخامنشيان عامل اصلي در جذب اين گروهها بود. و البته خود عاملي براي تشويق شورشيان ايراني عليه دربار هخامنشي (از جمله كورش کوچک) و تضعيف قواي ايران شد. يكي ديگر از عوامل تضعيف ناوگان هخامنشي استقلال مصر از امپراطوري (400 ق.م) و نيز تلاشهاي يونانيان براي تصرف آسياي صغير وقبرس و پايگاههاي دريايي آنجا بود، كه البته صلح آنتالسيداس Antalcidas اقتدار ايران بر قبرس و آسياي صغير را ابقا كرد. (387 ق.م) تلاشهاي موفقيت‌آميز اردشير سوم (336- 358 ق.م) در تسخير مجدد مصر نيز نتوانست ناوگان دورة درخشان خشايارشاه و داريوش بزرگ را احيا نمايد. بهرحال نقوش اورنگ بر آن مقابر اردشير دوم و سوم نشان از تابعين ملل دريانوردي چون هند، مصر، بابل، اعراب درة اردن (و فنيقي ها)، يوناني هاي آن سوي دريا دارد. تا زمان داريوش سوم (330- 336 ق.م) ناوگان هخامنشي از عمليات دريايي، به تجارت دريايي روي آورد. گرچه ضعف آخرين شاهان هخامنشي نمي توانست امنيت و امكانات مورد نياز تجارت دريايي را تامين نمايد، اما بنا به گواهي نئارخوس، دريا سالار اسكندر مقدوني، در سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس بنادر پر رونق و ثروتمند و دريانورداني ماهر وجود داشت كه برخي از آنها عبارتند از: كارمانيا (در سواحل مكران) شهر هرمز (ميناب امروز) ، جزيرة اوركتا (احتمالا قشم كنوني)، خليج بزرگ (آبهاي بيدخوني بندر طاهري و نابند) ، آپوستانا (بندر لنگه امروز و بوستان سابق)، گوگانا (بندر كنگ)، شهر پرباغ و ثروتمند هيراتيس (ليان = بوشهر) كه ترعه اي براي عبور كشتي ها به كنار آن حفر شده بود) و جزيره كيش، جزيره صيادان مرواريد، جزيره مازانس كه (نئارخوس حاكم آنجا را بعنوان راهنما براي ورود به مصب كارون (= پاسيتيگرس Pasitigris) به همراه خود بردن)، بندرگاه سيكاندروس، سيدودونت، تارسياس، كاتيا، شهر بادلس، آبادي ايلاس، بندرگاه اوكوس، اسكله‌اي نزديك سيتاكوس، بندرامني در دهانة راگونيس و شهر تائو در كنار آن. اين مراكز با پايگاههاي مهم دريانوردي وتجارت جهان باستان از هند و مصر و فنيقيه (بويژه صيدا) و يونان (جزيرة دلوس وسالاميس) ارتباط تجاري و فرهنگي داشت چنانكه سرستونهاي يافته شده در اين مناطق كه مربوط به اواخر و پس از دوران هخامنشي است تأثير هنر حجاري هخامنشي را نشان ميدهد.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
«تاریخچه دریانوردی و سیر تحول آن در ایران زمین - قسمت ششم»




6-2-2-3- عصر اسكندر و اصلاحات در دريانوردي ايران

پيامد حملات اسكندر به امپراتوري هخامنشي در سالهاي 330-334ق.م سيل مهاجران يوناني به شرق بود. و البته تعدادي ايراني نيز، از جمله بوخشا كه در 140ق.م در آتن با آگاثار خيدس مورخ يوناني ديدار نمود، به يونان رفتند. آمدن يونانيان به ايران گرچه فرهنگ هلني بالتبع و سنن دريانوردي آن را با خود به همراه آورد، اما يونانيان نيز تحت تأثير فرهنگ و سنت هاي دريانوردي ايرانيان و ملل تابعة آنان قرار گرفتند، چنانكه نئارخورس كه توسط اسكندر با سمت اميرالبحر (دريارسالار) براي سفر اكتشافي و شناسايي سواحل درياي عمان و خليج فارس تا مصب كارون اعزام شده بود، از كمك و همراهي راهنمايان محلي گدروسيا (ناخدايان سواحل بلوچستان) بهره مي برد از اين گذشته، مقاومت ساحل نشينان خليج فارس در برابر ناوگان نئارخوس، از ديگر نشانه هاي قوت دريانوردي در خليج فارس است. در ناوگان نئارخوس ، كه شامل 32 كشتي بزرگ سي پارويي و چند كشتي كوچك بود، به جز ملوانان (ملاحان). پاروزنان و كارگران كشتي ها ، 2000 نفر قشون حضور داشتند. موفقيت نئارخوس در اكتشافات وي موجب شد كه اسكندر طرحهايي را براي پيشرفت هر چه بيشتر دريانوردي در بين النهرين، ساحل خليج فارس و بويژه در مجاورت بابل (پايتخت اسكندر) در پيش گيرد. تا علاوه بر رونق تجارت، نظارت بر قلمرو وسيع خود را تضمين كند. از اين رو نئارخوس پيش از رفتن به شوش، به ايمن ساختن ولايات ساحلي و بازديد از آنها و تنبيه حاكمان شورشي آنها پرداخت. غير از نئارخوس هيئت هاي ديگري نيز به اكتشافات ساحل جنوبي خليج فارس اعزام شدند؛ اركياس كه تا حوالي تيلوس (بحرين) رفت. دريانورد ديگري كه از منطقة اندرستن هم جلوتر رفت. هيرون اهل سولي كه از اين دو تن بيشتر رفت. و نهايتا نئارخوس در حالي كه براي سياحت شبه جزيرة عربستان آماده مي شد، اسكندر در گذشت (323ق.م).

اسكندر پس از آمدن نئارخوس از سند به بين النهرين، به لايروبي ترعه هاي متروك بابل تا خليج فارس، بناي شهرهايي بنام اسكندريه كه عمدتا در ساحل هندوستان، خليج فارس و عربستان بودند (اسكندريه اي در مصب دجله، لنگرگاهي در بابل، پايگاه دريايي ايكاروس در جزيره فيلكه كنوني، اسكندريه‌اي در خارك)، استخدام فنيقيان در نيروي دريايي تازه تاسيس اسكندر و مهاجرت دادن برخي از آنان به همراه ناوهايشان به بين النهرين، صدور فرمان آغاز فعاليت هاي كشتي سازي پرداخته بود كه موجب ورود بازرگانان يوناني و مقدوني به ايران و تأسيس كّلنيهاي يوناني نشين بود. كه بي شك دريانوردان در آنها جايگاه خاصي داشته اند.

3- نتيجه

از دير باز در سواحل شمالي درياي مكران ( عمان ) و تمدن شهر سوخته سيستان دريانورداني به ظهور رسيدند كه تا زمان اسكندر مقدوني با هند روابط تجاري داشتند.در اين جوامع به سبب رونق تجارت و دريانوردي گروهي پيدا شدند كه راههاي آبي را شناختند و بعنوان بلدچي (راهنما) در كشتي هايي كه به هند يا خليج فارس مي رفت حضوري مي يافتند. و مسلماً در هر زمان كه تجارت دريايي اندك رونقي مي يافت، نقش اين افراد اهميت مي يافت و ثروت و در نتيجه پايگاه اجتماعي آنان ارتقا مي يافت.

در جامعة‌ اسلامي نيز در ليان (بوشهر) و جزيره خارك اجتماعات دريانورداني پديد آمده بود كه در ميان آنان تاجران مهاجر هندي، سومري، فنيقي و بابلي نيز يافت مي شد. و چنانكه در متن مقاله گفته شد ايلاميان در بسياري از مظاهر ديوانسالاري و تجارت دريانوردي و علوم دريايي را از اقوام سامي اي كه پيش از آنها در جنوب ايران حضور داشتند، اقتباس نموده بودند. بر اين اساس مي‌توان حدس زد كه يك كشتي بزرگ ايلامي اقشار گوناگون مشغول بوده اند: تاجر يا تاجراني كه با هندوعربستان مشغول به تجارت بوده و ثروت سرشاري داشته اند، ناخدايي آشنا به نجوم، هواشناسي و معتقد به اعتقاداتي دربارة خدايان باد و آب كه در اين باره بي نياز از راهنماييهاي كاهنان ايلامي نبود، تعدادي سكان دار، ملوان و ناوباناني براي مقابله با دزدان دريايي و .... و تعداد كثيري پاروكشي كه عمدتا از ميان بردگاني كه فنيقيان آنان را در خليج فارس به فروش مي رساندند، انتخاب مي شدند تجارت مرواريد در ايلام ضرورتاً مستلزم وجود قشري بعنوان غواصي در كشتي هاي تجاري و صيادي بود البته اين امكان وجود دارد كه ملوانان، كه غالبا غواصان ماهري هم بودند، اين وظايف را بعهده مي گرفتند. البته ناوبانان و سربازان دريايي و غواصي مهارت داشتند و طرف استفاده از مشك باد براي تنفس در زير آب را مي دانستند. اين سربازان بعدها در عصر هخامنشي در ناوهاي ايراني به خدمت گرفته شدند و با مهارتي كه در پرتاب توده هاي مشتعل قير نفت به كشتي هاي دشمنان داشتند، نيروهاي ويژه اي را تشكيل مي دادند. آنان حتي تا درجه نيروي جاويدان ارتش 10 هزار نفر داريوش ارتقا مي يافتند. چنانكه نقش برخي از سربازان پياده ايلامي بر روي يك كاشي لعابي بزرگ از كاخ داريوش در شوش بدست آمده و مؤيد اين مطلب است و از اين گذشته در ايلام بي شك قشر اجتماعي قابل ملاحظه‌ي كشتي سازان حضور نيز داشتند.

در دوره مادها ايلاميان كه مردمان سواحل مكران، فنيقيان و بابليان به تجارت خود با هند و عربستان ادامه مي دادند. و گر چه مادها در بخشي از تجارت اسب هاي مادي از ناوگان جزاير درياي ميدترانه بهره مي بردند، بطور كلي دولت ماد وقفه اي را در روند شكل گيري طبقة دريانورد ايراني پديد آورد.

اقدامات كورش در تصرف پايگاه دريايي فنيقي بحرين بندر ايلامي ليان، بندر بين المللي رودخانه اي بابل، تصرف ليدي در سواحل درياي اژه و نيز فعاليت‌هايي چون كاخ سازي در سواحل خليج فارس (برازجان)، علاقة وي را به رونق تجارت دريايي و نظارت بر آن نشان ميدهد. از اين رو ميتوان حدس زد كه در اين ايام با توجه به وسعت قلمرو كوروش و رفت و آمد آزادانة تاجران از ليدي تا حدود هند، طبقه تاجران كه عمدتا اهل بابل، مكران، هند و ايلام بوده اند، بتدريج ثروتمندتر شده اند. قوم دريانورد و پر سابقه فنيقي نيز از زمان فتح بابل به سبب انگيزه هاي اقتصادي به هخامنشيان پيوست و ناوگان خود را در خدمت آنان قرار داد.

لشكر كشي كمبوجيه به مصر گر چه از طريق زمين صورت گرفت، اما نشان داد كه ايران براي حمله به كارتاژ (هم نژادان فنيقيان) به يك نيروي دريايي مستقل از ناوگان فنيقي نيازمند است. در زمان كمبوجيه دريانوردان فنيقي بر تجارت و هم چنين فرماندهي ناوگان دريايي ايران نفوذ بسيار يافتند. كمبوجيه تعدادي از مصريان صنعتگر را به شوش و جزاير خليج فرستاد كه احتمالا گروهي از آنان در بخش دريانوردي جذب شدند. داريوش براي رفع اين نواقص و نيز گسترده تر كردن تجارت در قلمرو وسيع خود (هند تا مصر و يونان) با اكتشاف مصب رود سند و حفر كانال سوئز انحصار تجارت مصر تا هند را به دست آورد و تاجران هندي مصري، ايلامي، مكراني، بابل و فنيقي را به خود وابسته تر كرد. و موجب شد كه روابط و اشتراك مساعي و تبادل تجارت نزديكتري با هم داشته باشند. از سوي ديگر آغاز به تشيكل نيرويي دريايي كرد كه گر چه هسته‌ي آن را فنيقيان تشكيل مي دادند، اقوام دريانورد ديگري چون ايوني هاي سواحل شرقي اژه، يونانيان، هنديان، مصريان، عيلاميان و بابليان نيز در آن حضور داشتند.

وي فرماندهي عالي اين نيروي دريايي را به شاهزادگان هخامنشي و سرداران مورد اعتماد چون برادرش ارتافرن و سردار خود مگابيزوس سپرد. در زير دست اين افراد، فرماندهان كوچكتر از ملل گوناگون كه هر يك كشتي هاي متعلق به خود را فرماندهي مي نمودند. تاجران دريايي هندي، فنيقي، مصري و بابلي و ايلامي نيز تقريبا در همين رديف قرار داشتند. و هر يك در كشتي خود بر گروهي از زيردستان خود فرمان ميراندند. آنان گاه اطلاعات مورد نياز ارتش داريوش را درباره‌ي جغرافيا و تعداد نيروهاي دشمن فراهم مي كردند. سربازان دريايي كه گاه ناوبانان نيز ناميده مي شدند، نيز از ملل گوناگوني تشكيل شده بودند، و در ميان آنان تيراندازان پارسي و نفت اندازان ايلامي مشهور بودند و چنان كه هرودت مي نويسد رياست اين نيروها را افسران پارسي، مادي و سكايي بر عهده داشته اند. پس از سكان داران، ملوانان و ديده‌بانان از ديگر اقشار دريانورد بودند كه از ملل گوناگون بوده و خدمات داخلي و فني كشتي رابر عهده داشتند. گرچه در جنگ هاي دريايي، به ويژه ملوانان هندي با چنگك هايي كه داشتند بر كشتي هاي دشمن خساراتي وارد ميكردند. پاروزنان پايين ترين قشر دريانوردان بودند كه معمولا از ميان اسراي جنگي و بردگان بودند در طبقات پايين كشتي به پاروزني و كارهاي سخت مشغول مي‌شدند. آنان جزيي از يك كشتي به شمار ميرفتند و همراه آنان به فروش ميرفتند. با توجه به فتوحات داريوش در حبشه و شمال افريقا احتمال حضور بردگان سياه در اين طبقه بسيار است. درزمان داريوش ايونيان و يونانيان تبعيديان ميلت به جزاير خليج فارس به عنوان ملوان، ناوبان و حتي فرمانده‌ي كشتي در طبقات دريانورد ايران جاي گرفتند. و حتي برخي از آنان هم چون آريستاگوراس مشاور دريايي داريوش بودند. و برخي از آنان چون اسكيلاكس كارياندي به سفرهاي اكتشافي اعزام مي شدند. با اين وجود داريوش، برخلاف كمبوجيه چنان تسلطي بر آنها داشت كه آريستاگوراس به دليل ناتواني از انجام دستورات داريوش، خودكشي كرد و هم چنين يكبار داريوش يكي از فرماندهان ناوگان مينوئن (كرت) را به سبب سرپيچي تنبيه كرد. اين امور نشان ميدهد كه به تدريج اقشار چند مليتي دريانوردان، مركب از ملل تابعه اي هخامنشيان، در قالب نيروي درياي هخامنشي به فرماندهي پارس ها و مادها شكل گرفت چنان كه در زمان خشايارشاه، جنگهاي متعدد دريايي با ملل دريانوردي چون يونانيان صورت گرفت. وسعت ناوگان خشايارشاه و تجهيزات بي شمار آن ها نشانه‌ي رشد دريانوردي و استقرار طبقات دريانورد بحت خدمت ارتش هخامنشي بود. فرمانده اي عالي اين نيروها از پيش به انحصار پارس ها در آمد و حتي سفرهاي اكتشافي كه در عصر داريوش به يونانيان سپرده مي شد، به شاهزادگان هخامنشي از قبيل ستاسپه سپرده شد. فرماندهان عالي دريايي ايران نيز در زمان خشايارشاه عمدتا برادران شاه و سرداران لايق و در مرتبه‌اي پايينتر متحدان يوناني خشايارشاه از جمله ارتيميسيا ملكه‌ي هاليكارناس قرار داشتند. به نظر ميرسد كه در عصر خشايار شاه حتي ناوگان تجاري براي نبرد با يونانيان بسيج شده بودند و حتي تاجران، حداقل براي جابجا كردن نيروها، چهارپايان و تجهيزات، به ارتش هخامنشي پيوسته بودند و بنابراين در زندگي و كار آنان تغييراتي رخ داده بود. كه از جمله‌ي آن ميتوان وابستگي به مواجب دولت و فرمانبرداري مطلق از دربار هخامنشي بود. آنان به جاي تجارت وظيفه‌ي حمل و نقل و تهيه‌ي تداركات مورد نياز ناوگان و نيروها را بر عهده داشتند. پس از اين طبقه‌ سربازان دريايي، ناوبانان و ملواناني بودند كه مسلح شده بودند. در اين طبقه بيشترين تنوع مليتي وجود داشت هر گروه از اينان تحت فرماندهي افسري پارسي يا مادي قرار داشت. سكان داران، ديده بانان و پاروكشان كه تعداد قابل توجهي را در هر كشتي تشكيل مي دادند، در طبقه‌ي بعدي قرار داشتند. اين مطلب نشانه‌ي تنزل اجتماعي قشر سكان دار و ديده بان در حد پاروكشان و اعتلاي پايگاه اجتماعي سربازان دريايي، به سبب حكمفرما بودن شرايط جنگي در عصر خشايارشاه، مي باشد. علاوه بر اين در عصر خشايارشاه يك قشر جديد (مستخدمين و مسئولين نگهداري چارپايان در كشتي ها) به دريانوردان افزوده شد يا حداقل تعداد آنان افزايش چشمگيري يافت (80 نفر در هر كشتي) اين امر با توجه به تجهيزات وسيع و ارتشي پرجمعيت خشايارشاه قابل توجيه است.

از زمان اردشير اول ناوگان دريايي به سبب شكست هاي دريايي خشايارشاه، اتحاد و قدرت گيري ناوگان يوناني و نيز جدا شدن موقت مصر از ايران، تضعيف شد و جنگ هاي دريايي كاسته شد. و به سركوب شورش ملل دريانوردي چون مصر و مقابله با تحريكات يونان محدود ماند. جنگهاي پلوپونز ميان آتن و اسپارت اين امكان را پديد آورد كه اردشير به جاي دخالت مستقيم ناوگان خود سياست تضعيف طرفين را با كمك سياست تفرقه بينداز و حكومت كن را در پيش گرفت. اين سياست نياز به ثروت داشت اين ثروت به صورت ماليات از مردم و به ويژه تاجران گرفته ميشد. بنابراين لزوماً تاجران دريانوردي كه در فرمان خشايارشاه به ارتش پيوسته بودند، به كار تجارت خود (عمدتا با هند و مصر) بازگشتند. اين افراد بويژه از زمان پايان يافتن جنگ‌هاي پلوپنزي در عصر اردشير دوم شدت يافت به خصوص كه از آن پس طبقه‌ي جنگجويان دريانوردي يوناني كه بسيار رشد كرده بود، به يكباره بيكار شد. اين بيكاري موجب شد كه ثروت هخامنشيان براي مشغول داشتن آنان به جنگ با يكديگر مؤثر افتد. بنابراين به جاي دخالت مستقيم ايران در جنگ با يونان، ثروت دربارهاي هخامنشي اين جنگجويان بيكار را به جنگ هاي فرسايشي با يكديگر مشغول مي ساخت. تا آن جا كه بسياري از فرماندهان دريايي سابق هخامنشي به تجارت روي آوردند و تبديل به تاجران دولتي شدند. و حتي از طبقه‌ي تاجران آزاد دير پا پيش گرفتند اين تاجران براي رسيدن به منافع تجاري خود و حفظ سلطه‌ي ايران بر يونان، ثروت خود را در ميان دريانوردان يوناني بذل مي كردند.

در اين زمان ناخدايان در كنار تاجران آزاد و ناخدايان پر سابقه‌ي مللي چون بابليان، فنيقيان، هنديان و ايلاميان قرار گرفتند. سربازان دريايي نيز با عنوان ناوبان براي مقابله با دزدان دريايي به خدمت كشتي هاي تجاري درآمدند و يا حذف شدند. و در هر حال تعداد كشتي هاي نظامي كاهش چشمگيري يافت. سكان داران ملوانان، ديده بانان و راهنمايان دريايي به تدريج جايگاه سابق خود را باز يافتند و پاروكشان همانند گذشته به شغل طاقت فرساي خود ادامه دادند. با حمله‌ي اسكندر سقوط هخامنشيان، تاجران و دريانوردان يوناني و مقدوني به ايران آمدند: و كلني ها و شهرهايي (اسكندريه هايي) ساختند و به جاي طبقات تاجران دولتي قرار گرفتند. در اين حين اوضاع تجارت به سبب اصلاحات اسكندر رونق يافت و تاجران مللي چون بابل و فنيقيه و ايلاميان دوباره به ثروت و شهرت دست يافتند و در كنار يونانيان قرار گرفتند.

اما آنچه باقي ماند تجربياتي بود كه ايرانيان در دريانوردي، كشتي سازي و تشكيل نيروي دريايي بدست آمده بودند اين تجربيات توسط اقشار دريانورد به نسل هاي بعد و مهاجران يوناني نيز مستقل شد.



:::.. منابع
1- محمد حسن گنجي (( آب و هواي خليج فارس،32 مقالة جغرافيايي ،تهران ، مؤسسه جغرافيايي و كارتوگرافي سحاب ، 1353 ، ص 193و همان، ص 193. و اقبال يغمايي، خليج فارس

Mission archeologipue francaise a Suse (( Fouilie Stratigraphique de L’acropole, ))Bastan chenassi Va Honar- e Iran, No. 11-12 (October 1974) P.B.

محمد حسن گنجي «آب و هواي خليج فارس» 32 مقاله جغرافيايي

2. دكتر پيروز مجتهد زاده، ((نگاهي به جغرافياي تاريخي خليج فارس (ايرانيان در خليج فارس))، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال هشتم، شمارة 80-79 (فروردين 1373)، ص 4. و ايرج اقشار سيستاني، جغرافياي تاريخي درياي پارس، تهران : حوزة هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1376

www.netiran .Com / Htdocs/ Clippi../ 010630 XXX SO03. htm (Persian Golf and Iranian Ships in the Course of History)

3. محمد سعيدي «خليج فارس در روزگار باستان» مجموعه مقالات خليج فارس، تهران: دفتر مطلاعات سياسي و بين المللي، 1369

4. زهرا جعفر محمدي و نيكل شواليه، پژوهشهاي باستان شناسي فرانسه در ايران، تهران: ميراث فرهنگي كشور با شركت موزة ملي ايران، انجمن ايران‌شناسي فرانسه در ايران و موزة لولور، 1380، ص 53 و 65. وملكزاده بياني، تاريخ مهر در ايران از هزارة چهارم تا هزاره اول، ج1، چاپ دوم، تهران: يزدان، 1375

5. آندريو ويليامسون «تجارت در خليج فارس در دوره ساسانيان و دو قرن اول هجري» مترجم ناشناس باستان شناسي و هنر ايران، شماره نهم و دهم (زمستان 1351) و عباس عليزاده «تحولات جنوب باختري ايران از پيش از تاريخ تا اسلام،» اثر، شماره 21 (تابستان 1371)م. دياكونوف، تاريخ ماد، ترجمة كريم كشاورز، چاپ چهارم، تهران: علمي و فرهنگي، 1377

6. هرودت يوناني، تواريخ، كتاب هفتم (پولومينا)، ترجمه و حواشي ع. وحيد مازندراني، تهران: فرهنگستان ادب و هنر، 1356

7. سعيدي «خليج فارس در روزگار باستان، » مجموعه مقالات خليج فارس. برخي محققين حتي معتقدند كه فنيقي ها در 600ق.م به اقيانوس اطلس راه يافته و از آنجا به جزاير بريتانيا رسيده و حتي دور افريقا را نيز طي كرده اند بي نا، ((عبور از آخرين مرز بزرگ،» نشريه‌ بندر و دريا، سال اول، شماره سوم (شهريور 1364) و سليم برنجي، قوم ازياد رفته، تهران: انتشارات دنياي كتاب، 1367

8. سعيدي «خليج فارس در روزگار باستان،» مجموعه مقالات خليج فارس، قوم از ياد رفته ص 62 و مهدي عظيمي «تاريخ اقتصادي خليج فارس» مجله بندر و دريا، شمارة 36 (تيرماه 1371)

9. ويليامسون «تجارت در خليج فارس در دوره ساسانيان و دو قرن اول هجري ،» باستان شناسي و هنر ايران

10. بي نا، «عبور از آخرين مرز بزرگ،» نشرية بندر و دريا

11. موسيس خورناسي (موسي خورني)، تاريخ ارمنستان، كتاب اول ترجمه و تحشية گئورگي نعلبنديان، ايروان: ادارة نشريات دانشگاه ايروان، 1984، «خليج فارس در روزگار باستان» مجموعه مقالات خليج فارس.

12. بي نا «عبور از آخرين مرز بزرگ ،»، نشرية بندر و دريا

13. سعيدي «خليج فارس در روزگار باستان ،» مجموعه مقالات خليج فارس، ص 6س.ب. مايلز، الخليج بلدانه و قبائله.

14. لوئي واندنبرگ، باستان شناسي ايران باستان، ترجمة عيسي بهنام، تهران: دانشگاه تهران، 1348 و سرفراز «كشف كاخي از عهد كورش كبير در ساحل خليج فارس» باستان شناسي و هنر ايران، برخي معتقدند كه نام جزيرة كيش برگرفته از زبان ايلامي يا حتي نام دولت شهر سومري كيش در بين النهرين باشد. زيرا سومريان احتمالا قبل از ايلاميان در سواحل شمالي خليج فارس حضور داشته اند.محمود موسوي «كاوشي باستان شناسي در شهر حريره، جزيره كيش» گزارشهاي باستان شناسي (1)، ويراستة مهرداد ملك زاده، تهران: سازمان ميراث فرهنگي كشور، 1376

15. محمدي و شواليه، پژوهشهاي باستان شناسي فرانسه در ايران

16. رومن گيرشمن، جزيره خارك، چاپ چهارم، تهران: بي نا، 1350

17. پيردوميروشچي «ظرفهاي سفالين ايلامي (خوزي)، در ناحيه مشرق فارس» باستان شناسي و هنر ايران، شماره 8-7 (تابستان و پاييز 1350)

18. عظيمي «تاريخ اقتصادي خليج فارس» مجله بندر و دريا

19. استرون ريد، راههاي ابريشم و ادويه، ترجمه سيامك كاظمي، چاپ دوم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي با همكاري UNESCO ، 1376 و مايلز، الخليج بلندانه و قبائله، ترجمه محمد امين عبدالله

20. بياني، تاريخ مهر در ايران

21. رجوع كنيد به تزئينات ظروف نذري قيري كه در كاوشهاي دومكنم در شوش يافته شده و مربوط به 2000 ق.م به بعد است و اين ظروف در موزه ايران باستان نگهداري مي شوند. جعفر محمدي و شواليه، پژوهشهاي باستان شناسي و فرانسه در ايران و نيز جزيره كيش و جزيره خارك. گيرشمن، خارك و موسوي «كاوش باستان شناختي در شهر تاريخي حريره، و جزيرة كيش ،» گزارشهاي باستان شناسي (1)

22. عظيمي «تاريخ اقتصادي خليج فارس» مجله بندر و دريا

23. عليزاده «تحولات جنوب باختري ايران از پيش از تاريخ اسلام»

24. احمد مدني «دريانوردي در خليج فارس و پيشينة تاريخي آن ،» مجموعه مقالات خليج فارس، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت خارجه، 1369

25. دياكونوف، تاريخ ماد

26. مادها، همانند اقوام پيش از خود نفت را مي شناختند و از آن براي مشعلها بهره مي بردند. نفت كه بعدها در اروپا بعنوان «روغن مادي» شناخته شد، براي شعله ور ساختن قلعه (و كشتي هاي دشمن در عهد هخامنشي به كار مي رفت. دياكونوف، تاريخ ماد

27. موسي حوزني، تاريخ ارمنستان، كتاب اول

28. كاميار عبدي «يك ايراني در آتن و آگاهيهايي درباره‌ خليج فارس» گزارشهاي باستان شناسي، ويراسته مهرداد ملك زاده، تهران: سازمان ميراث فرهنگي كشور و پژوهشكده باستان شناسي، 1376

29. موسي خورني، تاريخ ارمنستان، كتاب اول

30. عليرضا شاپور شهبازي، شرح مصور تخت جمشيد، چاپ دوم، تهران: سازمان ميراث فرهنگي كشور

31. سرفراز «كشف كاخي از عهد كورش كبير در ساحل خليج فارس ،» باستان شناسي و هنر ايران

32. گزنفون، كورش نامه، كتاب ششم، ترجمه مهندس رضا مشايخي

33. سرفراز «كشف كاخي از عهد كورش كبير در ساحل خليج فارس ،» باستان شناسي و هنر ايران

34. علي سامي، پاسارگاد پايتخت و آرامگاه كورش هخامنشي، به كوشش غلامرضا وطن دوست

35. اسماعيل رائين، دريانوردي ايرانيان

36. WWW-Oi – vchicago.edu/ OI/ Mus/ HiGH/ OIM-10758- 72dpi.html (Revised: December12/2001)

37. Anita Stratos » Barqves, Barges, and Byblos Boats,«

pt. Net/feature Stories / a boat. Html

38. unanimous »Ancient Egy ptian overseas trade,« http: nefertiti. iweb land / trade/ index. html (updated: May 2003). and Unanimous »ships and Boats The archaeological evidence,« http: // nefertiti. iwebland. Com/ timelines/ topics/ navigation. html (updated: March 2003).
و نيز نگاه كنيد به نامه شاه قبرس به فرعون (El Amarna letter 35) در سايت پيشين . وهرودت يوناني، تواريخ، كتاب دوم (ائوترپه)، ترجمه ع. وحيد مازندراني

39. Troy fox »The Ancient Egyptian Navy,« www. Touregy pt. net/ feature stories/ navy. html.

40. Unanimous »ships and Boats The archaeological evidence,« http: // nefertiti. iwebland. Com / time lines / topics/ navigation. html

41.Unanimous »ancient Egyption texts: The ship wereched Sailor C. 2200 B.C« http: // nefertiti. iwebland. Com / texts/ the- ship werecked- Sailor. html .

42. محمد. آ. داندامايف، تاريخ سياسي هخامنشيان، ترجمه خشايار بهاري

43. fox »The Ancient Egyptian Navy,« www.Touregypt. net/feature stories/ navy. html. and Unanimous »Ships and Boats: The achaeological evidence,« http: // nefertiti. iwebland.com/ timelines/ topics/ navigation. html.

44.Unanimous »Ancient Egyptian Overseas Trade,« http: // nefertiti. iwebland / trade/ index. Html.

45. داندامايف، تاريخ سياسي هخامنشيان

46. Unanimous »Anciewt Egyptian Overseas Trade,« http: // nefertiti. iwebland/ trade/ index. html.

47.Unanimous »Ships and Boats: The archaeological evidence,« http: // nefertiti. iwebland. Com/ timelines/ topics/ navigation. html.

48. Stratos »Barques, Barges, and Byblos Boats,« www.Touregypt. net / feature stories/ a boax. html and fox »The Ancient Egyptian Navy,« www.touregypt. net / feature stories/ navy.htm

49. Unanimous »Slavery,« www.woostersch. org/ info/ museum/ 133 LAVERY .htm.

50. ن. و. پيسگولوسكايا، آ.يو. يا كوبوسكي، اي.پ. پطروشفسكي، آ.م. بلنيتسكي، ل. و. استرويوا، تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادي، ترجمه كريم كشاورز

51. Prithwis Chandra Chakravarti »Naval walfare in ancient Iudia,« The Indian Historical Quartery, vol.4, 1930, p. 645 http: // sino-SV3.Sino. uni-heidelberg. de/ FULL TEXT/ JR- ENG/ Cha.htm

52. D.P. Agrawal and Lalit Tiwari »Ancient Ship-Building and Maritime trade,« www.infinity foundation. Com/ m…/t-es- agraw- Ships.ht

53. Vnanimous »A Tribute to Hinduism, www.atributetohinduism… | war- in- Ancient-India. Ht, and Chak, ravati »Naval walfare in ancient India,« The Indian Historical Quartery, http: // Sino- SV3. Sino. Uni-heide lbery. de/ FULL TEXT/ JR-ENG/ cha. htm Unanimous, Ship building and Navigation in Ancient India, http: // India. Coola tlanta. Com/ Great pages/ Sudheer/ ship. Html.

54. Chakravarti »Naval warfare in ancient India,« The Indian Historical Quartery, http: // Sino-SV3. Sino. Uni-heidlberg. de/ FULL TEXT/ JR-ENG/ Cha. htm

55. Unavimous »A Tribute to Hinduism- warin Ancient India,« www. Atribute tohinduism…/ war-in- Ancient- India. ht

56. Unanimous »Evdoxos,« www. In 2 greece. Com/ English/ history myth…/ eudoxos. ht

57. Unanimous »Indian Navy, History,« http: // indiannavy. hic. in/ history. htm

58.Agrawal and Tiwari »Ancient Ship-Building and maritime Trade,« www. Infinity foundation. Com/ m…/ t-es- agraw- Ships. ht.

59. هرودت، تو
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
صفحه  صفحه 3 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین » 
ایران

ایران از روزنه تاریخ

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA