انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 4 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین »

ایران از روزنه تاریخ


زن

Princess
 
وَد (ازدواج) در ايران باستان



در ایران باستان و آیین زرتشت تعدد زوجات روا نيست و گفته شده همانگونه که يک زن نمي‌تواند در يک زمان بيش از يک شوهرداشته باشد مرد نيز نمي‌تواند در آن واحد دو يا چند زن داشته باشد.

اختيار زن دوم در شرايطي خاص و سخت که در آيين نامه زرتشتيان آمده جايز است نظيراينکه زن اول فوت شده باشد..

در ايران باستان تنها در صورتي فرد مي‌توانست با وجود زن اول زن ديگر اختيار کند که زن اول به تشخيص پزشک عقيم بوده و خود موافقت خويش را براي اين کار اعلام کند و رضايت داشته
باشد هدف از اين عمل نيز بقا نسل و پرورش فرزنداني نيک براي دين و دنياست...

در مورد انواع پيوند زناشويي در ايران باستان گفتني است که زن و مرد زرتشتي به 5 صورت و تحت عناوين : پادشاه زن ، چاکر زن ، ايوک زن ، ستر زن ، خودسر زن پيوند زناشويي مي‌بستند که هر يک جداگانه به شرح زير است:



پادشاه زن : اين نوع ازدواج به حالتي گفته مي‌شد که دختري پس از رسيدن به سن بلوغ با موافقت پدر و مادر خود با پسري ازدواج مي‌کرد و پادشاه زن از کاملترين حقوق و مزاياي زناشويي برخوردار بود و کلا همه دختراني که براي نخستين بار و با رضايت پدر و مادر ازدواج مي‌کردند، پيوند زناشويي آنان تحت عنوان پادشاه زن ثبت مي‌شد ...


چاکر زن: اين نوع ازدواج به حالتي اطلاق مي‌شد که زني بيوه به عقد و ازدواج با مرد ديگري در مي‌آمد. اين زن با زندگي در خانه شوهر دوم خود حقوق و مزاياي پادشاه زن را در سراسر زندگي مشترک دارا بود، ولي پس از مرگ آيين کفن و دفن و ساير مراسم مذهبي اش تا سي روزه توسط شوهر دوم يا بستگانش برگزارمي‌شد. ولي هزينه هاي مراسم بعد از سي روزه به عهده بستگان شوهر اولش بود، چون معتقد بودند در دنياي ديگر اين زن از آن نخستين شوهر خود خواهد بود و به همين علت پيوند دوم او تحت عنوان چاکر زن ياد مي‌شد.

حال براي برخي ناآگاهان پيوند زناشويي از نوع چاکر زن را اختيار کردن زن صيغه اي توسط پدران ما در گذشته قلمداد کرده و پادشاه زن را زن عقدي بيان مي‌کنند که صحت ندارد...

ايوک زن : اين نوع ازدواج زماني اتفاق مي‌افتاد که مردي دختر يا دختراني داشت و فرزند پسر نداشت و ازدواج تنها دختر يا کوچکترين دخترش تحت عنوان ايوک ثبت مي‌شد و رسم بر اين بود که اولين پسر تولد يافته از اين ازدواج به فرزندي پدر دختر در مي‌آمد و به جاي نام پدرش نام پدر دختر را بعد از نامش مي‌آوردند و اين نوع ازدواج باعث شده که برخي افراد غير مطلع برچسب ازدواج با محارم را به زرتشتيان و ایرانیان باستان بزنند و اظهار کنند که پدر با دختر خود ازدواج مي‌کرده است.

اينک اشتباه افراد ناآگاه کاملا مشخص شد و اتهام ازدواج با محارم کاملا مردود است...


ستر زن : وقتي که فرد بالغي بدون ازدواج در مي‌گذشت، پدر و مادر يا خويشان اين فرد موظف بودند به خرج خود و به ياد فرد درگذشته دختري را به ازدواج پسري در مي‌آورند. شرط اين نوع ازدواج آن بود که دختر و پسر متعهد مي‌شدند که در آينده يکي از پسران خود را به فرزند خواندگي فرد درگذشته بدون زن و فرزند درآورند ...

خودسر زن : اگر دختري و پسري پس از رسيدن به سن بلوغ برخلاف ميل والدين خود خواستار ازدواج با يکديگر مي‌شدند و مصر بر اين امر نيز بودند، با وجود مخالفت والدين ازدواج آنها منع قانوني نداشت و زير عنوان خودراي زن ثبت مي‌گرديد و در اين بين دختر از ارث محروم مي‌شد، مگر اينکه والدينش به خواست خود چيزي به او مي‌دادند يا وصيت مي‌نمودند که بدهند...

اين نوع ازدواج ها در ايران باستان انجام مي‌شد امروزه ازدواج ها تحت اين عناوين ثبت نمي‌شود...

گفتني است که طلاق در ایران باستان وآيين زرتشتي مطرود و منفور است و تحت شرايطي ويژه و در مواردي نادر و خاص طبق آيين نامه زرتشتيان مجوز داده مي‌شود ...


______________________________________________________


جمله روز : شريف ترين دلها دلي است كه انديشه ي آزار كسان درآن نباشد. زرتشت
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
ثروت کورش



زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کورش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید.مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.کورش رو به کزروس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
قبر امیرکبیر کجاست!



به گزارش آخرین نیوز، امير كبير صدر اعظم ايران در زمان ناصر الدين شاه كه با دسيسه هاي يك سري وطن فروش و طماع در حمام فين كاشان به قتل رسيد در شهر كربلا در كشور عراق به خاك سپرده شد .

اين كه چرا او را به كربلا بردند و اينكه چطوري در آن زمان جسد اين مرد بزرگ رو با امكانات محدود آن زمان به عراق منتقل كرده اند؟ هنوز هم جاي سوال است .

اما چيزي كه بيش از همه مايه شرمندگيست اين است كه اكثر قريب به اتفاق ايراني ها نمي دانند مزار اين اسطوره تاريخ كجاست تا زماني كه روابط ايران و عراق تيره بود و كسي حق سفر به كربلا را نداشت شايد اين ندانستن توجيه داشت ولي امروزه با سفرهاي متعدد مردم به عراق و كربلا جاي بسي تاسف است كه حتي يكي از كساني كه از عراق بر مي گردد نمي داند كه امير كبير هم در آنجا دفن بوده است.

آيا فكر نمي كنيد كه همين عراقي ها به ما خواهند خنديد كه چطور مردي رو كه بسياري از داشته هاي امروزمان را مديون اوهستيم فراموش كرديم؟
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
میهمان
 
روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت: البته!

- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.

- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه.

- خواهش میکنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود واگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.

خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب!اینجا چقدر مرطوب است!» و فرشته تاسف خورد.

- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.

و فرشته چنین کرد. کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی، کسی به یاد او نبود.کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند. فرشته تاسف خورد.

در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله! قاسم! …

- هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!

فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.

- اعراب؟!

- بله. تو آنها را نمیشناسی. آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناورایران حکومت میکردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.

کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟!

فرشته بسیار تاسف خورد.

سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانیکه من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟

- در ظاهر بله!

کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟

- اسلام

- چگونه آیینی است؟

- نیک است

و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید …

- نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده ... وفرشته چنین کرد.

- همین؟!

کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.



پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟!

و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد...

- خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم راتسکین دهد.

فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس ازچند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:

ایران!

لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است!

عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست…

- مرا به آرامگاهم باز گردان.

فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن …

کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.


کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است آرامـــگـهـت غـــرقــه بـه زیـــر آب اسـت

ایـنبار نـه بیــگانه که دشـمن ز خـود است صد ننـگ به ما کـه روح تو بی تاب است

واقعا چه بر سر ایران و ایرانی آمده ..
     
  
زن

Princess
 
چطور مي توان ايراني بود؟


اخبار ایران / چند صباحی است که موضوع هویت ایرانی و بررسی ابعاد و آثار آن در دستور کار رسانه ها و نویسندگان غربی بویژه اروپایی قرار گرفته است .

به گزارش آخرین نیوز، در همین رابطه به تازگي کتابي در فرانسه به قلم "سرژ ميشل و پائولو وودز "منتشر شده که زندگي روزمره ايرانيان را همانطور که هست تشريح مي کند. کتاب "به روي چشم" شخصيتهاي مدرن و امروزي، با فرهنگ و هوشمند ايراني را به تصوير مي کشد که نه افرادي متعصبند و نه افرادي غرب زده که هويت ايراني خود را گم کرده باشند.

نگارش اين کتاب قبل از انتخابات رياست جمهوري سال دوهزار و نه اغاز شده بود. نويسندگان کتاب با مشکلات فراوان براي تمديد رواديد و برخوردهاي نامناسب دولتی، به چهار گوشه کشور سفر کردند.

هدف اين دو نوشتن کتابي درباره خوشبختي ايراني بودن به واسطه فرهنگ غني اين کشور بود و تلاش مي شد نحوه تطابق ايرانيان با حکومت و ايجاد فضاهاي ازادي در قالب جمهوری اسلامی بررسي شود.

در اين کتاب که بدون گاهشمار پيش مي رود؛ به بررسي حيات بازار از شريانهاي سياسي کشور، بسيجيان، کارمندان، زناني با طرز فکر ازاديخواهانه، شخصيتهاي مشهور و گمنام در کوچه و خيابان پرداخته مي شود. نکات ظريفي که ابتدا ممکن است ناديده گرفته شود، به خوبي زندگي ايرانيان را تشريح مي کند.

نحوه طنزپردازي هاي ايراني نيز که در خصوص همه چيز شوخي مي کنند برجسته شده است. در حقيقت با نگاهي به زندگي پنجاه ايراني تلاش مي شود پيچيدگي هاي ايرانيان براي اتباع غربي ارزيابي شود. لطيفه هاي ايرانيان از خودروي پيکان که ان را لگن مي نامند، اغاز مي شود و تا به جايگاه روحانيت ادامه مي يابد.

در اوج بحران، زنان ايراني بازهم توان تامين هزينه جراحي بيني خود را پيدا مي کنند. در اين کشور نوجواناني غيرسياسي مشاهده مي شوند که موسيقي راک گوش مي دهند و نيز زوجهايي وجود دارند که بدون شناخت قبلي ازدواج کردند و امروزه با خوشبخت زندگي مي کنند، اما جالبترين نکته ائتلافهايي است که سیاسیون به طور موقت با برخي از جريانها به عمل مي اورند .

همواره اشعار حافظ در زندگي روزمره مردم تاثير دارد و تاثير ان در اداب و رسوم روزمره مشهود مي ماند. همه اقشار جامعه و همه نسلهاي ايراني در اين کتاب زير ذره بين قرار گرفته اند.

گفتنی است چندی پیش هم روزنامه فرانسوی لزاکو در مطلبی با عنوان ، "چطور مي توان ايراني بود؟" که نام بخشي از کتاب "نامه هاي ايراني" نوشته مونتسکيو فيلسوف مشهور قرن هجدهم ميلادي در فرانسه است به بررسی موضوع هویت ایرانی پرداخته بود. نویسنده اين مقاله با مطرح کردن همين پرسش مي افزايد ايا ايران کشور خوشبختي است؟ می نویسد: از ديدگاه غرب، از هنگامي که احمدي نژاد روي کار امده ، نوعي حس ملي گرايانه تهاجمي با ترکيبي از احساسات ضد صهيونيستي اين کشور را در برگرفته است. اين ديپلماسي کلي حکومت ايران است اما اکثر غربي ها چيز زيادي از خود مردم ايران نمي دانند.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
مرد

 
چرا ایران را، کشور می‌خوانند؟



وارون برداشت و درک دین‌های سامی (یهود، مسیحی واسلام)، که «دین» را اعتقاد و تسلیم بدون شرط در برابر سوره‌ها، آیه‌ها، فرمان‌ها، و پندهای خدایان پنداری خود (یهوه -پدر - الله) می‌انگارند، در باور مهر آیینی (میترائیسم)، و پس از آن به دینی (زرتشتی)، باور ما ایرانیان بر این بوده است؛ که در پناه باورمندی به آیین آریایی، هر شخص دارای دو فروزه بیرونی و درونی است:

فروزه درونی، که همان «دئنا» در باستان زمان خوانده می‌شد، و اندک اندک در مسیر تحول و دگردیسی، به واژه «دین» تغییر شکل داد.«دئنا» یک دستور و یا فرمان، و یا وحی منزل نیست؛ «دئنا»، وجدان است: وجدان بیدار و هوشیار و همسو با زمان و مکان

در دین آریایی، «خدا» یک موجود جامد و از پیش تعیین شده و با مشخصات بخصوص نیست؛ که زمین و زمان را، به همین شکلی که می‌بینیم، آفریده است، در آن تحول و تکاملی صورت نگرفته است. این خدا (یان)، آنگاه، که ازکار آفرینش خورشید و آب‌ها و زمین فارغ می‌شود، به فکر آفریدن انسان می‌افتد. نخست مرد را می‌آفریند، و آنگاه از دنده چپ او، زن را می‌آفریند و بقیه داستان را ، که هر کسی بهتر می‌داند...

خدای سامیان، خدایی است؛ که بدون اراده او، برگی بر زمین نمی‌ریزد، هر که را او بخواهد، گناهکار، و یا ثوابکار می‌کند. خدایی است که بر پایه باورمندان «مسیح»، آدمی با گناه زاده می‌شود، و تنها با اعتقاد به او در جایگاه «پسر خدا» و بر دوش کشیدن صلیب است، که می‌تواند راه رستگاری و رسیدن به «خدا» را، دنبال کرد.

خدای آریایی؛ خدای سیال، پویا، و زنده در وجدان انسان‌هاست.
خدای آریایی؛ نه در آسمان، و نه در زمین است، او همه جا هست، و هیچ جا نیست
خدای آریایی؛ با ماست، و با ما نیست
خدای آریایی؛ نه پدر است، و نه مادر، اما، هم پدر است، و هم مادر
خدای آریایی؛ نه جبروتی دارد، و نه حشمتی و بارگاهی، اما، در هر حال، از هر حشمت و بارگاهی بالاتر است
خدای آریایی؛ نه قوم و قبیله برگزیده‌ای دارد، و نه قوم و قبیله‌ای را سنگباران می‌کند، او همه مهر و محبت و عشق است
خدای آریایی؛ ظلمت و تاریکی و سیاهی نیست، او نور و روشنایی و فروغ است
خدای آریایی؛ از گناه، دروغ، و اندیشه بد، بدوراست
خدای آریایی؛ از قربانی کردن، و قربانی شدن، بیزار است
خدای آریایی؛ برای خوشنودی پیامبرانش، از آسمان سوره و آیه و حدیث نمی فرستد.
خدای آریایی؛ زن ستیز و زنباره نیست
خدای آریایی؛ خدای دعای کمیل و ندبه و نیایش پوریم، و غسل «بپتایز» نیست

بنام خداوندِ جان و خِرَد
کزو برتر اندیشه،بر نگذرد

خداوند کیوان و، گردان سپهر
فروزنده ماه و،ناهید، مِهر

ز نام و، نشان و، گمان بر تر است
نگارنده برشده پیکر ست

نیابد؛ بدو نیز، اندیشه راه
که او، برتر از،نام و از جایگاه

ستودن نداند، کزو را، چو هست
میان بندگی را،ببایدت بست

به هستیش، باید که خستو شوی
ز گفتارِ بیکار،یکسو شوی

پرستنده باشی و، جوبنده راه
به ژرفی، بهفرمانش، کردن نگاه

از این پرده، برتر، سخن، گاه نیست
ز هستی،مر اندیشه را، راه نیست

از اینرو، وجدان بیدار و هوشیار، می‌تواند در هرلحظه و زمان، با او رابطه تنگاتنگ داشته باشد. هیچ کس و هیچ چیز، رابط و واسطه ومیانجی بین او و آفریده‌هایش نیست.... او، مزدای توانا، آفریدگار هوشمند است. خدای آریایی را، تنها با خرد و اندیشه پاک می‌توان دید و شناخت. رد پای او را، در همه ذره‌های هستی، از دیدینی تا نادیدنی، می‌توان گرفت. مولوی جلال الدین بلخی می‌فرماید:

تنگ است، بر او هفت فلک
چون می‌رود او، درپیرهنم

پس دین، واژه‌ای که دین‌های سامی، از آن یک مقوله مجرد و خشک و ایستا آفریدند، در آیین ایرانی و آریایی؛ پویا، زنده، جریان‌دار، هوشیار، خردمند، و در رابطه تنگاتنگ با وجدان آدمیان است. همان که زرتشت بزرگ؛ «وهومنه» یا بهمن نامیده است.

و اما، نیمه دیگر دیدگاه و یا باورمندی آریایی؛ دیدگاه بیرونی ما، به پدیده‌ها و رفتار ما با آنهاست، که «کیش» نامیده می‌شود.

کیش، عملی ساختن برداشت‌ها، دیدگاه‌ها، وباورهای ماست، که از منظر «دئنا» و یا دین، بدان‌ها پرداخته‌ایم. آن‌جایی که فردوسی بزرگ می‌فرماید:

در این خاکِ زر خیزِ ایران زمین
نبودند؛ جزمردُمی پاک دین

همه کیش شان، مرَدی و داد بود
کزان، کشورآباد و آزاد بود


کیش، «مَردی» و مردانگی و «داد» و دادگستری و برابری و همسانی است. کیش به‌دینی و مهر آیینی، ترواش اندیشه پویا و سازنده است که از به‌دینی و پاک‌دینی، می‌ترواد. و این همان کیشی است، که پادشاهان هخامنشی را،در جهان، انگشت نما کرده است. امروز، پس از دو هزار و پانصد سال، هنوز کسی به جرات نمی تواند بگوید، که پادشاهان بزرگ هخامنشی، (کورش و داریوش) چه دینی داشته اند!؟... زیرا، آنان، خود را، پشتیبان و نگاهبان کیش‌های گوناگون در پهن‌دشت قلمرو ایرانی می‌دانستند. آنچه که بر جای نهاده‌اند؛ به گفته فردوسی بزرگ، «کیش» مردی و داد بوده است.

واژه «کشور» در زبان پارسی امروزین، از دو بخش«کیش» و «ور» ساخته است. کیش، که پیش‌تر گفتیم، نماد بیرونی دین در وجدان ایرانی‌است. و «ور» بمعنای سرزمین و دگرگونی و جایگاه است. از این‌رو، واژه کیش‌ور، بمعنای سرزمین باورها، جایگاه کیش‌ها، منزلگاه آیین‌هاست. و چون ایران، همواره طلایه دارچنین منش و روشی بوده است، سرزمین آریاها را، «کیش‌ور ایران» می‌خواندند، که بتدریج به واژه «کشور» امروزین تغییر یافت.

همین واژه را در فرهنگ‌ها و جاهای دیگر

دنیا، «سرزمین»، «ولایت»، «مملکت»، «بلد» و از این گونه واژه‌گان می‌خوانند. همانند سرزمین‌های بین‌النهرین، ولایت بغداد، مملکت هاشمی اردن، بلد یا بلاد اسلامی و..... به‌کار بردن واژه کشور برای سرزمین‌هایی چون عربستان سعودی، عراق، و همه سرزمین‌هایی که اندیشه‌های[...] تازی، و یا دین‌های سامی را نمایندگی می‌کنند، نادرست و نابجاست.

در منطق و «دین» آنان، هر کسی با یهوه و پدر و الله نیست، انسان و شایسته زندگانی نیست. یا همه باید به آنها باور داشته باشند تا به گفته خودشان، رستگاری بیابند، و یا این که باید، سر به نیست و نابود شوند...

این سرفرازی و والایی ایران و ایرانی است؛ که نخستین سرزمین کیش‌ها را، در جهان پایه ریزی نموده است. اگر چه حاکمان خون‌ریز، و فرزندان شایسته محمد بن عبدالله و خالد بن ولید، امروز، حاکم و ستمران ایران زمین شده‌اند، اما، تاریخ جهان می‌داند؛ که «کشور» اهورایی ایران، همواره جایگاه فروغ اندیشه‌های آریایی و انسانی بوده است
من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..
     
  
مرد

 
آیا عمر به قصد مسلمان کردن ایرانیان به ایران حمله کرد؟

یکی از وحشتناک ترین حملاتی که به ایران شد ، حمله اعراب به ایران بود. اعراب به قصد مسلمان کردن ایرانیان به ایران حمله کردند و آن ها می گفتند شما مجوسان کافرید و شما باید الله را پرستش کنید. آیا واقعا ایرانیان کافر بودند؟ من می خواهم به عنوان یک ایرانی بگویم ای تازیان مگر شما نمی دانستید که ایرانیان اولین مردمانی بودند که شروع به پرستش خدای یکتا کردند و ایرانیان تنها مردمانی هستند که در طول تاریخ هرگز بت پرست نبوده اند. ای تازیان بدانید داریوش بزرگ در 521 سال قبل از میلاد فرمان داد:«من عدالت را دوست دارم، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم.» کدام پادشاهی در 521 سال قبل از میلاد چنان حرفی را زده که داریوش بزرگ زده است. این فرهنگ ایرانی است. حال تازیان چه فرهنگی دارند، کسانی که سوسمار و شیر شتر بهترین غذایشان بوده است و گوشت شتری که بسیاری از درندگان آن را از بیم دچار شدن به بیماری ها و به سبب ناگواری و سنگینی نمی خورند، غذای ثروتمندانشان بوده است. اکنون می خواهم وحشیگری هایی که اعراب در هنگام حمله به ایران انجام دادند را برای شما بیان کنم.

- یکی از فجایع تاریخ ایران پاره شده فرش بهرستان بود این فرش که در 900 متر مربع ( 60 ذرع در 60 ذرع ) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود نمونه ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان میداد . مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد . عمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا به عنوان فتوحات اسلام نگه دارد و نشان از بزرگی اسلام و مبارزات مردمان عرب قرار دهد . لیکن علی ابی ابیطالب با نگهداری این کالای پر ارزش مخالت نمود و گفت این کالای با ارزش باید بین همه بزرگان تقسیم شود تا همگان بهره بردند . بدین گونه فرش تکه تکه شد و هر تکه به بزرگی از شهر داده شد و خود علی قسمت خود را با قیمت 20 هزار درهم فروخت.

- مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست . آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند .طبری ذکر میکند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد میزدند - چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید .

- بلاذری درباره فتح شهر ابله مینویسد : جنگجویان مسلمان در شهر با کلوچه های ایرانی برخوردند که به آنان گفته شده بود این کلوچه های باعث فربه شدن انسان میشود . سپس آنان تعدادی از این کلوچه ها را خوردند و به بازوان خود نگریستند و پرسیدند پس چرا هیچ تفاوتی حاصل نشد ؟؟؟؟ بلی ایران به دست چنین مردمانی فتح شد که فرق کافور و نمک و طلا و نقره را نمیدامستند .

- طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر 865 میلیون درهم تخمین زده است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده است . وی میگوید - بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه جدا شد - بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین 60 هزار جنگجوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان 12 هزار درهم رسید .

- عمر پس از فتوحات گسترده مسلمانان دست به ساخت مکانی به نام بیت المال در مدینه زد تا غنائم جنگی بدست آمده را گرد هم آورد . سپس از مسلمانان مدینه آمارگیری کرد و نامشان را در دفتری به نام ( دیوان عطاء) ثبت کرد . نخست از یاران نزدیک پیامبر آغاز کرد . سپس علی و پسرانش و در آخر برای سربازان شرکت کننده در جنگ بدر نفری 5000 درهم - برای جنگهای بعد از بدر تا صلح حدیبیه نفری 4000 درهم - برای کسانی که در سالهای 7-12 جنگیده بودند نفری 3000 درهم - برای کسانی که بعد از سال 16 هجری جنگیده بودند نفری 2000 درهم تائین نمود . وی برای پسران امام علی که به سن بلوغ هم نرسیده بودند نفری 5000 درهم تائین کرد . برای عمار یاسر 6000 درهم - برای سلمان فارسی 4000 درهم - برای هرکدام از همسران پیامبر 1000 درهم - برای عایشه همسر محبوب پیامبر 12000 درهم - برای زنان بی نکاحی پیامبر نفری 6000 درهم - برای زنان مدینه نفری 200 تا 500 درهم .

- وقتی که سعد ابن ابی وقاص سردار عرب بر پایتخت ساسانی ها تسلط یافت در آن جا با کتاب خانه های بزرگی برخورد کرد که در آن ها ده ها هزار جلد کتاب به زبان های مختلف فهرست بندی شده بودند. این نظم و ترتیب او را سخت متحیر و متعجب نمود و نمی دانست که با آن همه کتاب چه کند. عاقبت نامه ای به عمر نوشت که با این همه کتاب چه باید کرد.

عمر در جواب گفت: همه ی کتاب ها را اول در آب بینداز و نوشته هایش را بشویی و بعد کاغذهایش را در آتش تبدیل به خاکستر کن تا از آن ها آثاری باقی نماند. زیرا خداوند برای ما قرآن را فرستاده که برای هدایت و راهنمایی مسلمانان کافی است.!!!!!!!

- در مکه وقتی بزرگان ایرانی را به کار گل گمارده بودند. بعضی از آن ها در حین کار بنائی به آوازخوانی می پرداختند و چنان شوری در دل اعراب می افکندند که بزرگان عرب ساعت ها در آفتاب سوزان مکه در پای ساختمان ها جمع می شدند تا بتوانند به نوای دلخوش و آواز دلکش آن ها گوش دهند.

- وقتی تازیان به فرماندهی سعید بن عاص به گرگان حمله کردند، مردم گرگان چنان شجاعانه جنگیدند که سعید بن عاص از وحشت نماز خوف خواند و سرانجام برای این که مردم را به تسلیم وادارد به آن ها گفت که سوگند می خورم که یک تن از مردم شهر را نخواهم کشت اما هنگامی که مردم تسلیم شدند و درهای دژ را گشودند وی همه ی مردم را به جز یک تن به قتل رسانید و در توجیه این وحشیگری خود گفت که من سوگند خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نخواهم کشت.
من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..
     
  
زن

Princess
 
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
تو دهنی محكم شاه ایران به خبرنگار آمریكایی

عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

 
بابک
سرخ تر ، سرخ تر از بابک باش
دشمن اگر چه خون میریزد ولی از جوشش خون میترسد ،
مثل خون باش ، بجوش
تا این جهان ، روی زمین ،شهر و دیار
یکسره بابکستان گردد !

با فروپاشي شاهنشاهي ساساني توسط اعراب آنان که از ژرفاي بيابانهاي عربستان به ايران آمده بودند نظامي را بر پا کردند که ايران را به ما قبل دوران مادها برد . ولي خوشبختانه با پيروزي انقلاب بزرگ شرق به رهبري بزرگ مردي به نام ابومسلم خراساني نظام شبه برده داري و شبه فئودالي اعراب به يکباره فرو ريخت و دوباره ايرانيان به حکومت بازگشتند و مملکت را در دست گرفتند و تلاش براي از بين بردن نظام شبه فئودالي و برده گي اعراب را آغاز کردند . از میان پيشگامان اين قیام بزرگ براي رهائی از استیلای اعراب ميتوان به يوسف برم - سپيدگامگان - سرخ جامگان - حمزه آذرک سيستاني و بابک خرمدين نام برد . خرمدين در آن زمان به کساني گفته ميشد که داراي دين بهي ميبودند که آنرا زرتشتي ميناميدند و پيرو مزدک . در انجمن بابک گريستن معني نداشت و آنان از آيين زرتشتي و مزذکي پيروي ميکردند و گريستن را جزو مکروهات دين ميدانستند و شاد زيستن را مستحبات . اما شاد زيستن براي آنان به اين معنا بود که تنها زماني انسان ميتواند شاد باشد که در جامعه محروميت نباشد و مردم در رفاه باشند . آنان از آيين زرتشتي پيروي ميکردند و چراگاهها و رودخانه ها و زمينهاي کشاورزي را براي مردم رايگان قرار دادند تا اربابان نتواند حقي از کشاورزان ضايع کنند و سپس ازدواج يک مرد با دو زن در يک زمان را منع کردند و مساوات بين زنان و مردان را برقرار کردند .
بابک سردار ايران در آغاز قرن دوم و به عبارتي در سال 200 ق جنبش خود را رسما آغاز کرد . "ابن حزم" مينويسد ايرانيان از نظر وسعت ممالک و فزوني نيرو بر همه ملتها برتري داشتند. مرکز فعاليت بابک در آذربايجان بود . به گزارش "بلاذري" در حاکميت ابن فيس اعراب گروه گروه به آذربايجان خيزش ميکردند و اموال و زمينهاي آنان را تصرف کردند . طبق تاريخي بخارا از اعراب چنين ميگويد : مردي وي را دو دختربود که "ورقا ابن نصر" هردو دختر را بيرون کشيد . مرد گفت : از بين اين شهر بزرگ چرا دختران مرا ميبري ؟ مرد عرب جواب نداد و اعتنايي نکرد . پدر بجست و کاردي بزد و برشکمش فرو برد . خبر به سران قبيله رسيد و تمام مرداني که در آن روستا قادر به جنگ بودند به جهت تنبيه توسط اعراب وحشي کشته شدند . ابومسلم شرق ايران را از اعراب پاکسازي کرده بود و آذربايجان همچنان در قدرت اعراب بود . بنابراين بابک برخواست و به پشتوانه مردم دست به نهضتي زد که در تاريخ هميشه جاويد ماند . نخستين درگيري سپاه مامون با بابک در سال 204 ق گزارش شده است و نتيجه اين جنگ پيروزي بابک شد . سال ديگر مجددا لشگري از اعراب براي مبارزه با بابک عازم آذربايجان شد و در نتيجه سپاه اعراب در سال 206 ق توسط بابک به کلي در هم کوبيده شد . بعد از آن در سالهاي 206 تا 212 هر سال سپاه عباسي عازم جنگ با بابک شدند که هرباره شکست خوردند . در سال 209 ق در دو نبرد بزرگ دو تن از فرماندهاي برجسته مامون به قتل رسيدند .
در سال 212 ق محمد ابن حميد طوسي با سمت والي آذرايجان اعزام شد و سپاه بزرگي در اختيارش گذاردند تا به کار بابک خاتمه دهد . محمد بن حميد نزديک به دو سال با بابک درگير جنگ بود که در نهايت در ربيع الاول 214 ق / خرداد 208 ش محمد ابن حميد در کنار روستاي بهشت آباد کشته شد و سپاه او به کلي منهدم گشت . بعد از اين پيروزي هاي چشمگير بابک به گفته تاريخ طبري مردم تا اصفهان و همدان به جنبش او پيوستند . در آن زمان مامون در سال 18 رجب 218 ق درگذشت و برادرش معتصم به جايش نشست . او بلافاصله لشگري به غرب ايران گسيل کرد که به گفته تاريخ طبري در اواخر اين سال شست هزار نفر از روستائيان همدان را قتل عام کردند . ولي در نهايت بابک سپاه معتصم را شکست داد و مرز فعاليت بابک تا بغداد هم رفت و معتصم از بيم حمله بابک به کاخش محل خود را به سامرا منتقل نمود و آنجا در آينده پايتخت دولت عباسي شد . در آن زمان معتصم مبارزه با بابک را به دست يک شاهزاده ايراني فراري که به وي پناه آورده بود به نام افشين داد که از خاندان ساساني بود . افشين که به دستور معتصم قصد جان بابک را کرده بود تصميم به جنگ با وي کرد ولي از آنجا که ميدانست در اين جنگ بايد تعدادي زيادي از هموطنان خود را بکشد دست به گفتگو زد و از مردم خواست تسليم وي گردند . به گفته تاريخ طبري ميگويد تعدادي زيادي از مردم که از جنگ و کشتار به تنگ آمده بودند تسليم افشين شدند . و افشين در يورشي به سپاه بابک تعداد زيادي ازآنها را کشت ( در زمستان 214 ش ) و بابک مجبور به فرار گشت . به مناسبت مناطق کوهستاني و سرما افشين به برزند برگشت . بعد از گذشت دو سال ( در سال 216 ش ) بابک موفق به جمع آوري سپاه ديگري شد و آماده مقابله با افشين گشت و بعد از چنيدن نبرد با افشين هردو تصميم به صلح کردند و در زماني که براي گفتگو به مکاني نزديک شده بودند تيپهاي سپاه افشين وارد شهر شدند و و آتش گشودند و شهر را ويران ساختند عده کثيري کشته شدند ( به طوري که بعد از گذشت سه روز اثري از شهر به جا نماد ) گروهي بر فراز قلعه بابک رفتند و پرچم اسلام را در آنجا برافراشتند .در نتيجه خبر به بابک رسيد و او مکان گفتگو و صلح را ترک کرد و خود را به شهر رساند . ولي دير شده بود و خانواده بابک از جمله پسرش اسير شده بودند . افشين پسر بابک را مجبور به نوشتن نامه اي کرد تا بنويسد که بابک ( پدرش ) اگر تسليم شود به صلاح همگان است . نامه به دست بابک رسيد و او که به همراه زن و مادر و يک برادرش به قصد ارمنستان سفر ميکرد با خواندن نامه بر افروخته شد و گفت اگر آن جوان پسر من بود بايد جوانمردانه ميمرد نه اينکه خودش را تسليم دشمن کند و به پيام آوران نامه گفت به او بگويند حيف از نان من که بر تو است اگر زنده بمانم ميدانم با تو چه کنم . در چند روز بعد مادر و زن و برادرش دستگير شدند و بابک به تنهايي مجبور به فرار به ارمنستان کرد . افشين که براي دستگيري بابک جايزه هاي زيادي گذاشته بود مردم را به به فروختن بابک تحريک کرد . و در نهايت يکي از کشاورزان که رخت و لباس برازنده و شمشير زرين او را ديد متوجه شد او شخص معمولي نيست و احتمالا بابک خرمدين است و در نتيجه او را به منزل دعوت کرد و بابک که خسته از راه و جنگ و زندگي دعوتش را پذيرفت .

و بعد سراغ کشيش شهر رفت و او را خبر داد و در نتيجه کشيش بعد از چند روز پذيرايي از بابک و جلب اعتماد وي محل او را به افشين اطلاع داد و در نتيجه بابک دستگير شد . سپس او را دست بسته به قرارگاه افشين بردند و در بين راه مردمجمع شده بودند و از دستگيري رهبر محبوبشان زنان شيون ميکردند و بر سر ميزدند . سپس خليفه جايزه بزرگي به افشين داد و دستور داد تا بابک را به سامرا منتقل کنند و او را در لباسي زنانه و حنا کرده همراه با نقش و نگار در شهر گرداندند تا درس عبرتي براي ديگران شود تا از وطن خودشان دفاع نکند و سپس مراسم اعدام او با هياهو و شلوغي زيادي آماده اجرا گشت . "ابن الجوزي" مينويسد معتصم در کنار بابک نشست و گفت تو که اينهمه استقامت و مبارزه کردي حالا مشخص خواهد شد که چقدر تحمل داري . بابک نيز گفت : خواهيم ديد .
چون يک دست بابک را با شمشير زدند خون از بازوانش فوران کرد و او صورتش را از خون دستانش رنگين کرد . خليفه پرسد چرا چنين کردي ؟ بابک گفت : وقتي دستهايم را قطع کردي خون بدنم خارج ميشود و چهره ام زرد رنگ و آنگاه تو خواهي گفت که چهره من از ترس مرگ زرد شد و من مايل نيستم چهره زرد رنگ مرا دشمن ( اعراب ) ببيند. سپس پاهاي بابک قطع شد و شکمش را دريدند و در نهايت سر از بدنش جدا کردند و لاشه بابک را بر روي چوبه داري بلند در سامرا قرار دادند و سرش را خليفه براي عبدالله طاهر به خراسان فرستاد . اعدام بابک چنان مهم بود که محل دارش تا چند قرن به نام "خشبه بابک" ( چوبه دار بابک ) شهرت همگاني داشت . برادر بابک نيز مانند وي طبق گفته طبري تکه تکه شد و او هم مانند برادر بدون فرياد و شيوني از دنيا رفت . هم اکنون مراسم يادبود اين سردار در شهر کليبر در آذربايجان بر فراز کوهي که قلعه او هم آنجا قرار دارد همه ساله گرامي داشته ميشود .

بدين گونه بابک خرمدين بعد از 22 سال مبارزه پر افتخار براي کشورش که در تمام جنگها با اعراب پيروز بيرون مي آمد با توطئه يک ايراني فراري و مردم ناسپاس گرفتار شد و زندگي وطن پرستانه اش به پايان رسيد... روحش شاد باد ..
     
  
صفحه  صفحه 4 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین » 
ایران

ایران از روزنه تاریخ

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA