ارسالها: 163
#36
Posted: 6 Sep 2010 16:18
چرا ایران را، کشور میخوانند؟
وارون برداشت و درک دینهای سامی (یهود، مسیحی واسلام)، که «دین» را اعتقاد و تسلیم بدون شرط در برابر سورهها، آیهها، فرمانها، و پندهای خدایان پنداری خود (یهوه -پدر - الله) میانگارند، در باور مهر آیینی (میترائیسم)، و پس از آن به دینی (زرتشتی)، باور ما ایرانیان بر این بوده است؛ که در پناه باورمندی به آیین آریایی، هر شخص دارای دو فروزه بیرونی و درونی است:
فروزه درونی، که همان «دئنا» در باستان زمان خوانده میشد، و اندک اندک در مسیر تحول و دگردیسی، به واژه «دین» تغییر شکل داد.«دئنا» یک دستور و یا فرمان، و یا وحی منزل نیست؛ «دئنا»، وجدان است: وجدان بیدار و هوشیار و همسو با زمان و مکان
در دین آریایی، «خدا» یک موجود جامد و از پیش تعیین شده و با مشخصات بخصوص نیست؛ که زمین و زمان را، به همین شکلی که میبینیم، آفریده است، در آن تحول و تکاملی صورت نگرفته است. این خدا (یان)، آنگاه، که ازکار آفرینش خورشید و آبها و زمین فارغ میشود، به فکر آفریدن انسان میافتد. نخست مرد را میآفریند، و آنگاه از دنده چپ او، زن را میآفریند و بقیه داستان را ، که هر کسی بهتر میداند...
خدای سامیان، خدایی است؛ که بدون اراده او، برگی بر زمین نمیریزد، هر که را او بخواهد، گناهکار، و یا ثوابکار میکند. خدایی است که بر پایه باورمندان «مسیح»، آدمی با گناه زاده میشود، و تنها با اعتقاد به او در جایگاه «پسر خدا» و بر دوش کشیدن صلیب است، که میتواند راه رستگاری و رسیدن به «خدا» را، دنبال کرد.
خدای آریایی؛ خدای سیال، پویا، و زنده در وجدان انسانهاست.
خدای آریایی؛ نه در آسمان، و نه در زمین است، او همه جا هست، و هیچ جا نیست
خدای آریایی؛ با ماست، و با ما نیست
خدای آریایی؛ نه پدر است، و نه مادر، اما، هم پدر است، و هم مادر
خدای آریایی؛ نه جبروتی دارد، و نه حشمتی و بارگاهی، اما، در هر حال، از هر حشمت و بارگاهی بالاتر است
خدای آریایی؛ نه قوم و قبیله برگزیدهای دارد، و نه قوم و قبیلهای را سنگباران میکند، او همه مهر و محبت و عشق است
خدای آریایی؛ ظلمت و تاریکی و سیاهی نیست، او نور و روشنایی و فروغ است
خدای آریایی؛ از گناه، دروغ، و اندیشه بد، بدوراست
خدای آریایی؛ از قربانی کردن، و قربانی شدن، بیزار است
خدای آریایی؛ برای خوشنودی پیامبرانش، از آسمان سوره و آیه و حدیث نمی فرستد.
خدای آریایی؛ زن ستیز و زنباره نیست
خدای آریایی؛ خدای دعای کمیل و ندبه و نیایش پوریم، و غسل «بپتایز» نیست
بنام خداوندِ جان و خِرَد
کزو برتر اندیشه،بر نگذرد
خداوند کیوان و، گردان سپهر
فروزنده ماه و،ناهید، مِهر
ز نام و، نشان و، گمان بر تر است
نگارنده برشده پیکر ست
نیابد؛ بدو نیز، اندیشه راه
که او، برتر از،نام و از جایگاه
ستودن نداند، کزو را، چو هست
میان بندگی را،ببایدت بست
به هستیش، باید که خستو شوی
ز گفتارِ بیکار،یکسو شوی
پرستنده باشی و، جوبنده راه
به ژرفی، بهفرمانش، کردن نگاه
از این پرده، برتر، سخن، گاه نیست
ز هستی،مر اندیشه را، راه نیست
از اینرو، وجدان بیدار و هوشیار، میتواند در هرلحظه و زمان، با او رابطه تنگاتنگ داشته باشد. هیچ کس و هیچ چیز، رابط و واسطه ومیانجی بین او و آفریدههایش نیست.... او، مزدای توانا، آفریدگار هوشمند است. خدای آریایی را، تنها با خرد و اندیشه پاک میتوان دید و شناخت. رد پای او را، در همه ذرههای هستی، از دیدینی تا نادیدنی، میتوان گرفت. مولوی جلال الدین بلخی میفرماید:
تنگ است، بر او هفت فلک
چون میرود او، درپیرهنم
پس دین، واژهای که دینهای سامی، از آن یک مقوله مجرد و خشک و ایستا آفریدند، در آیین ایرانی و آریایی؛ پویا، زنده، جریاندار، هوشیار، خردمند، و در رابطه تنگاتنگ با وجدان آدمیان است. همان که زرتشت بزرگ؛ «وهومنه» یا بهمن نامیده است.
و اما، نیمه دیگر دیدگاه و یا باورمندی آریایی؛ دیدگاه بیرونی ما، به پدیدهها و رفتار ما با آنهاست، که «کیش» نامیده میشود.
کیش، عملی ساختن برداشتها، دیدگاهها، وباورهای ماست، که از منظر «دئنا» و یا دین، بدانها پرداختهایم. آنجایی که فردوسی بزرگ میفرماید:
در این خاکِ زر خیزِ ایران زمین
نبودند؛ جزمردُمی پاک دین
همه کیش شان، مرَدی و داد بود
کزان، کشورآباد و آزاد بود
کیش، «مَردی» و مردانگی و «داد» و دادگستری و برابری و همسانی است. کیش بهدینی و مهر آیینی، ترواش اندیشه پویا و سازنده است که از بهدینی و پاکدینی، میترواد. و این همان کیشی است، که پادشاهان هخامنشی را،در جهان، انگشت نما کرده است. امروز، پس از دو هزار و پانصد سال، هنوز کسی به جرات نمی تواند بگوید، که پادشاهان بزرگ هخامنشی، (کورش و داریوش) چه دینی داشته اند!؟... زیرا، آنان، خود را، پشتیبان و نگاهبان کیشهای گوناگون در پهندشت قلمرو ایرانی میدانستند. آنچه که بر جای نهادهاند؛ به گفته فردوسی بزرگ، «کیش» مردی و داد بوده است.
واژه «کشور» در زبان پارسی امروزین، از دو بخش«کیش» و «ور» ساخته است. کیش، که پیشتر گفتیم، نماد بیرونی دین در وجدان ایرانیاست. و «ور» بمعنای سرزمین و دگرگونی و جایگاه است. از اینرو، واژه کیشور، بمعنای سرزمین باورها، جایگاه کیشها، منزلگاه آیینهاست. و چون ایران، همواره طلایه دارچنین منش و روشی بوده است، سرزمین آریاها را، «کیشور ایران» میخواندند، که بتدریج به واژه «کشور» امروزین تغییر یافت.
همین واژه را در فرهنگها و جاهای دیگر
دنیا، «سرزمین»، «ولایت»، «مملکت»، «بلد» و از این گونه واژهگان میخوانند. همانند سرزمینهای بینالنهرین، ولایت بغداد، مملکت هاشمی اردن، بلد یا بلاد اسلامی و..... بهکار بردن واژه کشور برای سرزمینهایی چون عربستان سعودی، عراق، و همه سرزمینهایی که اندیشههای[...] تازی، و یا دینهای سامی را نمایندگی میکنند، نادرست و نابجاست.
در منطق و «دین» آنان، هر کسی با یهوه و پدر و الله نیست، انسان و شایسته زندگانی نیست. یا همه باید به آنها باور داشته باشند تا به گفته خودشان، رستگاری بیابند، و یا این که باید، سر به نیست و نابود شوند...
این سرفرازی و والایی ایران و ایرانی است؛ که نخستین سرزمین کیشها را، در جهان پایه ریزی نموده است. اگر چه حاکمان خونریز، و فرزندان شایسته محمد بن عبدالله و خالد بن ولید، امروز، حاکم و ستمران ایران زمین شدهاند، اما، تاریخ جهان میداند؛ که «کشور» اهورایی ایران، همواره جایگاه فروغ اندیشههای آریایی و انسانی بوده است
من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..
ارسالها: 163
#37
Posted: 11 Sep 2010 05:44
آیا عمر به قصد مسلمان کردن ایرانیان به ایران حمله کرد؟
یکی از وحشتناک ترین حملاتی که به ایران شد ، حمله اعراب به ایران بود. اعراب به قصد مسلمان کردن ایرانیان به ایران حمله کردند و آن ها می گفتند شما مجوسان کافرید و شما باید الله را پرستش کنید. آیا واقعا ایرانیان کافر بودند؟ من می خواهم به عنوان یک ایرانی بگویم ای تازیان مگر شما نمی دانستید که ایرانیان اولین مردمانی بودند که شروع به پرستش خدای یکتا کردند و ایرانیان تنها مردمانی هستند که در طول تاریخ هرگز بت پرست نبوده اند. ای تازیان بدانید داریوش بزرگ در 521 سال قبل از میلاد فرمان داد:«من عدالت را دوست دارم، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم.» کدام پادشاهی در 521 سال قبل از میلاد چنان حرفی را زده که داریوش بزرگ زده است. این فرهنگ ایرانی است. حال تازیان چه فرهنگی دارند، کسانی که سوسمار و شیر شتر بهترین غذایشان بوده است و گوشت شتری که بسیاری از درندگان آن را از بیم دچار شدن به بیماری ها و به سبب ناگواری و سنگینی نمی خورند، غذای ثروتمندانشان بوده است. اکنون می خواهم وحشیگری هایی که اعراب در هنگام حمله به ایران انجام دادند را برای شما بیان کنم.
- یکی از فجایع تاریخ ایران پاره شده فرش بهرستان بود این فرش که در 900 متر مربع ( 60 ذرع در 60 ذرع ) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود نمونه ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان میداد . مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد . عمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا به عنوان فتوحات اسلام نگه دارد و نشان از بزرگی اسلام و مبارزات مردمان عرب قرار دهد . لیکن علی ابی ابیطالب با نگهداری این کالای پر ارزش مخالت نمود و گفت این کالای با ارزش باید بین همه بزرگان تقسیم شود تا همگان بهره بردند . بدین گونه فرش تکه تکه شد و هر تکه به بزرگی از شهر داده شد و خود علی قسمت خود را با قیمت 20 هزار درهم فروخت.
- مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست . آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند .طبری ذکر میکند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد میزدند - چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید .
- بلاذری درباره فتح شهر ابله مینویسد : جنگجویان مسلمان در شهر با کلوچه های ایرانی برخوردند که به آنان گفته شده بود این کلوچه های باعث فربه شدن انسان میشود . سپس آنان تعدادی از این کلوچه ها را خوردند و به بازوان خود نگریستند و پرسیدند پس چرا هیچ تفاوتی حاصل نشد ؟؟؟؟ بلی ایران به دست چنین مردمانی فتح شد که فرق کافور و نمک و طلا و نقره را نمیدامستند .
- طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر 865 میلیون درهم تخمین زده است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده است . وی میگوید - بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه جدا شد - بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین 60 هزار جنگجوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان 12 هزار درهم رسید .
- عمر پس از فتوحات گسترده مسلمانان دست به ساخت مکانی به نام بیت المال در مدینه زد تا غنائم جنگی بدست آمده را گرد هم آورد . سپس از مسلمانان مدینه آمارگیری کرد و نامشان را در دفتری به نام ( دیوان عطاء) ثبت کرد . نخست از یاران نزدیک پیامبر آغاز کرد . سپس علی و پسرانش و در آخر برای سربازان شرکت کننده در جنگ بدر نفری 5000 درهم - برای جنگهای بعد از بدر تا صلح حدیبیه نفری 4000 درهم - برای کسانی که در سالهای 7-12 جنگیده بودند نفری 3000 درهم - برای کسانی که بعد از سال 16 هجری جنگیده بودند نفری 2000 درهم تائین نمود . وی برای پسران امام علی که به سن بلوغ هم نرسیده بودند نفری 5000 درهم تائین کرد . برای عمار یاسر 6000 درهم - برای سلمان فارسی 4000 درهم - برای هرکدام از همسران پیامبر 1000 درهم - برای عایشه همسر محبوب پیامبر 12000 درهم - برای زنان بی نکاحی پیامبر نفری 6000 درهم - برای زنان مدینه نفری 200 تا 500 درهم .
- وقتی که سعد ابن ابی وقاص سردار عرب بر پایتخت ساسانی ها تسلط یافت در آن جا با کتاب خانه های بزرگی برخورد کرد که در آن ها ده ها هزار جلد کتاب به زبان های مختلف فهرست بندی شده بودند. این نظم و ترتیب او را سخت متحیر و متعجب نمود و نمی دانست که با آن همه کتاب چه کند. عاقبت نامه ای به عمر نوشت که با این همه کتاب چه باید کرد.
عمر در جواب گفت: همه ی کتاب ها را اول در آب بینداز و نوشته هایش را بشویی و بعد کاغذهایش را در آتش تبدیل به خاکستر کن تا از آن ها آثاری باقی نماند. زیرا خداوند برای ما قرآن را فرستاده که برای هدایت و راهنمایی مسلمانان کافی است.!!!!!!!
- در مکه وقتی بزرگان ایرانی را به کار گل گمارده بودند. بعضی از آن ها در حین کار بنائی به آوازخوانی می پرداختند و چنان شوری در دل اعراب می افکندند که بزرگان عرب ساعت ها در آفتاب سوزان مکه در پای ساختمان ها جمع می شدند تا بتوانند به نوای دلخوش و آواز دلکش آن ها گوش دهند.
- وقتی تازیان به فرماندهی سعید بن عاص به گرگان حمله کردند، مردم گرگان چنان شجاعانه جنگیدند که سعید بن عاص از وحشت نماز خوف خواند و سرانجام برای این که مردم را به تسلیم وادارد به آن ها گفت که سوگند می خورم که یک تن از مردم شهر را نخواهم کشت اما هنگامی که مردم تسلیم شدند و درهای دژ را گشودند وی همه ی مردم را به جز یک تن به قتل رسانید و در توجیه این وحشیگری خود گفت که من سوگند خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نخواهم کشت.
من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..