ارسالها: 642
#121
Posted: 11 Jul 2013 20:46
ایران؛ آن روی سکه
"کوریر" تصویر نظامی و امنیتی ارائه شده از فضای ایران در تلویزیون های غربی و هالیوود را غیرواقعی دانسته و تاکید می کند: «نکته مسلم این است که گزارشگر کوریر نه در این سفر و نه در سفرهای قبلی هیچ گاه با چنین صحنه هایی مواجه نشده است.»
وب سایت "کوریر" (kurier) با انتشار مطلبی، تجربه سفر گزارشگر خود به ایران را به تصویر کشیده است.
*******************************************************
در ابتدای این نوشتار می خوانیم: «کسی که به ایران سفر می کند، شاهد یک فرهنگ منحصر به فرد و غرورآفرین خواهد بود؛ مردمی خوش رو و مهمان نواز. آنچه که کمترین انتظار یک توریست را برآورده می کند، این است که حداقل بتواند عکسی از خود بیندازد. در ایران خیلی زود می توان به این وضعیت عادت کرد. اینکه در شیراز و در برابر مقبره حافظ، شاعر مشهور باشید، یا شگفت زده در حال قدم زدن در میدان امام اصفهان باشید، همیشه یک زوج جوان یا گروهی دختر که می خندند خواهید یافت. لبخند آنها اغلب راحت تر از انگلیسی صحبت کردن شان نمایان می شود.... ایرانیان مردم پرافتخاری هستند؛ پرافتخار به ویژه به این دلیل که به مانند همسایگان عرب شان نیستند. در اینجا هیچ چیز از احترام و مدنیت فراتر نمی رود.
لبخند آنها اغلب راحت تر از انگلیسی صحبت کردن شان نمایان می شود.... ایرانیان مردم پرافتخاری هستند؛ پرافتخار به ویژه به این دلیل که به مانند همسایگان عرب شان نیستند. در اینجا هیچ چیز از احترام و مدنیت فراتر نمی رود
شگفت انگیز آن است که در یکی از قدیمی ترین بازارهای اصفهان قدم بزنید. کسی که بازارهای شمال آفریقا را تجربه کرده، به محض ورود انتظار دارد فروشندگان دوره گرد و سمج ظاهر شوند و با اذیت و آزار، اجناس بنجول خود را به او بفروشند. البته چانه زنی نیز در ایران عرف است و در قیمت ها گاه مبالغه می شود، ولی هیچ گاه حس بدی به شما دست نمی دهد و داد و ستد در فضایی کاملاً خوشایند می گذرد. ازسوی دیگر، یک تورم فزاینده هزینه زندگی را برای ایرانیان به شدت گران کرده، ولی قیمت اجناس برای خارجیان ارزان است.
امکان خرید اجناس بی شمار تنها در بازار وجود ندارد، بلکه در خیابان های مدرن نیز می توان از فروشگاه ها خرید کرد. در آنجا می توانید انواع فرش و همچنین ادویه جات و البسه، و در یک کلام، هر آنچه که یک کشور شرقی می تواند به شما بدهد را بخرید.
آنچه در ایران در انتظار یک توریست خارجی است، به واقع ارزش اخذ ویزا و پر کردن فرم های متعدد سفارت را دارد: جذابیت های آرامش دهنده و بدون دغدغه. و این مکان ها به واقع ارزش دیدن دارند: تخت جمشید، اقامتگاه شاهنشاهان هخامنشی، که نشان از حکمرانی ملک شاهان بر یک امپراطوری بزرگ و قدرتمند دارد که بزرگ ترین امپراطوری در آن زمان محسوب می شد. در مساجد و کاخ های اصفهان به خوبی می توان مشاهده کرد که فرهنگ و هنر در ایران بسیار پیشرفته تر از دوران قرون وسطای اروپا بوده است.»
این مکان ها به واقع ارزش دیدن دارند: تخت جمشید، اقامتگاه شاهنشاهان هخامنشی، که نشان از حکمرانی ملک شاهان بر یک امپراطوری بزرگ و قدرتمند دارد که بزرگ ترین امپراطوری در آن زمان محسوب می شد
کوریر نگاهی هم به وضعیت حجاب در برخی شهرهای بزرگ دارد و با بیان اینکه "به نظر می رسد ایران گام بزرگی به سوی کشورهای اروپایی برداشته" آورده است: «روسری ها برای پوشاندن مو مورد استفاده نیستند، بلکه جنبه تزئینی پیدا کرده اند؛ مانتوها و شلوارها بلند، ولی بسیار تنگ هستند.»
نگارنده با ضمن بیان اینکه "البته باید از الکل چشم پوشی کرد" می نویسد: «کسی که به ایران سفر می کند، بی شک تصاویری را از تلویزیون یا فیلم های هالیوودی مانند "آرگو" در ذهن نگاه داشته: حکومت متخاصم و حضور گسترده نیروهای انتظامی و شبه نظامیان در خیابان ها. نکته مسلم این است که گزارشگر کوریر نه در این سفر و نه در سفرهای قبلی هیچ گاه با چنین صحنه هایی مواجه نشده است.»
جام نیوز
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
حکیم عمر خیام
*******
مردم فقط "یک بار" بايد بمونن تا موفق بشن،
ولى جمهوری اسلامی "هر بار" باید موفق بشه تا بمونه . . .
ارسالها: 642
#124
Posted: 18 Jul 2013 21:05
اگر« فرح » شاه را بکشد، او را عفو می کنیم!!!
(نمیدونم وقتی اسم ملکه رو میوورد دهنش رو آب کشیده بود یا نه )
روایت ویلیام شوکراس از صادق خلخالی
راضی از اعدام نخستوزیر، در آرزوی قتل شاه
آیت الله خلخالی بعد از انقلاب به عنوان حاکم شرع منصوب شد و تا آنجا که توانست خون ریخت و بی گناهان را به جوخه ی مرگ سپرد.
او تا جایی که توانست ایرانیان وطن پرست را از بین برد و حتی برای از بین بردن آثار فرهنگ و تمدن ایران نیز دندان تیز کرده بود . او از ایرانی متنفر بود تا جایی که برای تخریب تخت جمشید اقدام کرد اما مردمان استان فارس از این اقدام او جلوگیری کردند . اوحتی در طی سفری به امارات پیشنهاد تغییر نام خلیج فارس به خلیج اسلامی را به عرب ها داد
پارسینه - نامِ صادق خلخالی از زمانی بر سر زبانها افتاد که چند شبی پس از پیروزی انقلاب اسلامی برخی امرای ارتش شاهنشاهی در پشتبام مدرسه رفاه تیرباران شدند. ژنرالها را به پشتبامِ مدرسه بردند و دستور دادند سینهکش بر زمین دراز بکشند و دستهایشان را به دو طرف باز کنند، آن گاه آنها را تیرباران کردند. در روزهای بعد جمع دیگری از افسران عالیرتبه دوره شاه پس از محاکمههایی سریع اعدام شدند. صادق خلخالی مردی بود که حکمِ این اعدامها را اعلام میکرد اما این وقایع، آغاز راهی بود که صادق خلخالی در آن قرار داشت.
او بعدها به واسطه دو موضوع دیگر شهرتِ بیشتری به هم زد و بسیار شناختهشدهتر از دیگر پیروان سرسختِ انقلاب در سالهای نخستینِ پس از پیروزی شد. اول، مواضع سختگیرانه و سازشناپذیری که در قبال سرنوشتِ محمدرضا شاه پهلوی در پیش گرفته بود. خلخالی در مقام حاکم شرع بیش از دیگران به تهدید شاه بیمار پرداخت و برای قتل شاه جایزه تعیین کرد. او از هیچ تلاشی برای ریختنِ خونِ محمدرضا پهلوی فروگذار نکرد، از استخدام یک تروریستِ بینالمللی گرفته تا تشویقِ همسر و خواهرِ شاه به قتلِ او. دوم، تلاش مجدانه و بیفوت وقتِ او برای مجازات مردی که زمانی در صحنه سیاستِ ایران نفر دوم محسوب میشد. امیرعباس هویدا بیش از همتایان خود در حکومتِ پادشاهی نخستوزیری کرده بود و همین دلیل، به تنهایی برای مجازات و مرگ او کافی بود. با این همه، حکمِ اعدامِ نخستوزیر پیشین تنها از مردی چون صادق خلخالی برمیآمد. خلخالی تا آخرین روزهای زندگی از اجرای حکمِ اعدام نخستوزیری که سادهلوحانه قرار را بر فرار ترجیح داد و خود را تسلیم کرد، بیش از همه احکامی که صادر کرده بود، به خود میبالید، هرچند او در حسرتِ مجازاتِ شاه ماند. محمدرضا پهلوی پیش از آنکه به دست عاملانِ انقلاب کشته شود، در بستر بیماری جان داد.
تهدید به قتلِ شاهِ بیمار
محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع در باهاما بود که در تهران، حجتالاسلام صادق خلخالی، حاکم شرع اعلام کرد که «شاه و اعضای خانوادهاش محکوم به مرگ شدهاند و هر کس آنها را به قتل برساند، دستور دادگاه را اجرا کرده است.» خلخالی گفت: «من احکام اعدام زیادی صادر کردهام و به این کار خود افتخار میکنم. من در مقابل خونهایی که در این کشور ریخته شده خون شاه را طالبم.» چندی بعد خلخالی اظهار داشت که جوخهای از مردان مسلح را به تعقیب شاه فرستاده و کارلوس، تروریست مشهورِ بینالمللی را استخدام کرده است. علاوه بر آن برای کسی که شاه را بکُشد، هفتاد هزار دلار جایزه تعیین کرد. خلخالی گفت که «فرح و اشرف نیز در لیست ضربت او قرار دارند ولی اگر آنها شاه را بکُشند، از مجازات معاف خواهند شد» و افزود: «اگر فرح، شاه را بکُشد نه فقط جایزه را دریافت خواهد کرد بلکه مورد عفو قرار خواهد گرفت و خواهد توانست به ایران برگردد.»
چندی بعد خلخالی اظهار داشت که جوخهای از مردان مسلح را به تعقیب شاه فرستاده و کارلوس، تروریست مشهورِ بینالمللی را استخدام کرده است. علاوه بر آن برای کسی که شاه را بکُشد، هفتاد هزار دلار جایزه تعیین کرد
وقتی شاه به مکزیک رفت، تهدیدها نسبت به جانش همچنان پابرجا بود. در ایران، خلخالی یک بار دیگر اعلام کرد که مردان مسلح در راه مکزیکاند و افزود: «به آنها گفتهام که حکم اعدام را در مورد شاه خائن اجرا کنند و انتقام ملت ایران را بگیرند.» دولت ایران گذرنامه شاه را فاقد اعتبار اعلام کرد تا به قول ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت، او را وادار به بازگشت و حضور در دادگاه سازد. چنین تهدیدهایی همچنان ادامه داشت، به گونهای که در پاناما، شاه واقعا احتیاج به محافظت داشت. وقتی محمدرضا پهلوی وارد پاناما شد، خلخالی گفت: «اکنون فرزندان شاه به فهرست محکومین به مرگ اضافه شدهاند. کوماندوهای ما که تعدادشان زیاد است، در کشورهای مختلف، به خصوص در فلسطین و امریکا آموزش دیدهاند.»
تهدیدها نسبت به جان پادشاهِ پیشین و همراهانش وقتی جدیتر شد که انقلابیون ایرانی مسئولیت قتلهای خارج از ایران را پذیرفتند. در هفتم دسامبر ۱۹۷۹، شهریار مصطفی شفیق، خواهرزاده محمدرضا پهلوی و پسر دوم اشرف که ۳۴ سال داشت و در دوران پادشاهی داییاش، افسر نیروی دریایی بود، در فرانسه به قتل رسید. او در حالی که خریدهای خواربارِ روزانهاش را به آپارتمانِ خواهرش در کوچهای بنبست در محله اعیاننشینِ پاریس میبُرد، کشته شد. مرد جوانی که کلاه موتورسواران را بر سر داشت و پشت سرِ او راه میرفت، هفتتیرش را کشید و به پسِ کله او شلیک کرد. به محض اینکه شفیق روی زمین افتاد، مرد مسلح به رویش خم شد و یک گلوله دیگر در مغزش خالی کرد و سپس در میان ازدحامِ جمعیت ناپدید شد. در تهران، خلخالی بلافاصله مسوولیتِ این قتل را به عهده گرفت و گفت: «تا زمانی که مهرههای کثیف رژیم منحطِ سابق تصفیه نشدهاند، اینگونه قتلها ادامه خواهد داشت.»
هفتتیرش را کشید و به پسِ کله او شلیک کرد. به محض اینکه شفیق روی زمین افتاد، مرد مسلح به رویش خم شد و یک گلوله دیگر در مغزش خالی کرد
سرخوش از اعدامِ نخستوزیرِ تنها
امیرعباس هویدا گزینه مناسبی برای چشیدن طعمِ قهر انقلابی بود. هویدا ده روز پس از آنکه خود را تسلیم کرد، او را با سه تن از امرای ارتش شاه در مدرسه رفاه، محل اقامت آیتالله خمینی به معرض تماشای عموم گذاشتند.
هویدا امیدوار بود که بر اساس اصول صحیحِ اسلامی محاکمه شود و میگفت: «من مسئولیت اعمال خود را برعهده میگیرم و از هیچ چیز ترس ندارم چون به خدا اعتقاد دارم.»
هویدا امیدوار بود که بر اساس اصول صحیحِ اسلامی محاکمه شود و میگفت: «من مسئولیت اعمال خود را برعهده میگیرم و از هیچ چیز ترس ندارم چون به خدا اعتقاد دارم.» چند روز بعد، ارتشبد نعمتالله نصیری، رییس سابق ساواک و سه تن دیگر از امرای ارتش در همان مدرسه و با محاکمهای سرّی و سریع به اتهام ارتکاب «جنایت، کشتار مردم و خیانت به کشور» مجرم و مفسد فیالارض شناخته شدند. حکم اعدام آنان را خلخالی که تا آن زمان فردی گمنام بود، اعلام کرد. این اعدامها بدون اجازه مهدی بازرگان، نخستوزیر و با اجازه شورای انقلاب انجام گرفت که نام اعضای آن سرّی نگاه داشته شده بود. تا اواسط مارس ۱۹۷۹ (بهار ۱۳۵۸) در حدود هفتاد نفر که بیشترشان اعضای ساواک یا ارتش بودند، پس از محاکمات سرّی و سریع اعدام شدند. علت این کار بخشی به خاطر انتقامجویی و بخشی به این علت بود که هیچگونه اقدام ضدانقلابی از جانب افسران ارشد صورت نگیرد.
Ruhollah Khomeini (left) and Sadeq Khalkhali (right) in early 1980s
Picture CAIS Image Archive
بازرگان و نیز تعدادی از روحانیون میانهرو این طرز کار دادگاهها را «شرمآور» نامیدند. بازرگان تا جایی پیش رفت که محاکمات سریع را ننگی که چهره انقلاب را لکهدار میساخت، خواند و محکوم کرد. در اواسط مارس بازرگان توانست آیتالله خمینی را قانع سازد که محاکمات را تا وقتی مقررات مناسبی برایشان وضع نشده، متوقف سازد. آنگاه دادستان انقلاب در قم به دیدار آیتالله خمینی شتافت و از ایشان تقاضا کرد که اجازه دهد محاکمات از سر گرفته شود.
در این هنگام محاکمه هویدا اعلام شد. دادستان برای جنایاتی که او مرتکب شده بود تقاضای اعدام کرد. جنایات مزبور شامل «فساد، فعالیتهای ضدمذهب، اجرای دستورات امریکا و انگلیس، تسلیم منابع ایران به بیگانگان، جاسوسی برای غرب و صهیونیسم، مشارکت مستقیم در قاچاق هروئین به فرانسه، تبدیل کشور به یک بازار مصرفی برای کالاهای بیگانه» بود اما اتهام خونریزی به او وارد نشد.
در دادگاهی که حدود یکصد نفر آن را پُر کرده بودند، هویدا با لباس معمولی روی یک صندلی چرمی در برابر دو میز کوچک نشست. صورت جلسه کامل دادگاه هیچگاه منتشر نشد و معلوم نیست هویدا چگونه از خودش دفاع کرد. به گزارش مقامات رسمی، او اظهار داشت: «من حلقهای در سیستم بیش نبودم. هیچ علاقهای به سیاست نداشتم و به زور به آن کشانده شدم.» هویدا گفت که دستهایش آلوده به خون و پول نیست. به گفته رادیو تهران «هویدا از جوانانی که توسط عوامل رژیم سابق بازداشت و زندانی و شکنجه شده بودند، طلب عفو کرد.» همچنین از خداوند خواست گناهانش را ببخشد و گفت «حکم دادگاه را میپذیرد چون دادگاه اسلامی است.»
دادگاه هویدا را «مفسد فیالارض و خائن به ملت ایران» شناخت. به مجردِ صدور حکمِ اعدام، خلخالی به زندان قصر شتافت و دستور داد تمام درها را قفل و تلفنها را قطع کنند. او از میزان نگرانیهای بینالمللی نسبت به این حکم آگاهی داشت و نیز میدانست که بازرگان، نخستوزیر و مقامات بلندپایه دولت با محاکمه سریع و اعدام هویدا مخالفاند. در عرض چند لحظه هویدا را به حیاط زندان بردند و تیرباران کردند. پس از آن خلخالی چندبار تعریف کرد که هویدا را چگونه اعدام کرده است. او به یکی از روزنامهنگاران در تهران اظهار داشت که «احتمالا چهارصد نفر را در تابستان ۱۹۷۹ محکوم به اعدام کرده است» و گفت که «یک شب اجساد سی نفر یا بیشتر را با کامیون از زندان به خارج فرستاده است.» خلخالی گفت توطئهای برای نجات هویدا و دیگران در سفارت کرهجنوبی ترتیب یافته بود. به محض اینکه خبر این توطئه به گوشش رسید تصمیم گرفت با جلو انداختن پروندهها و اعدام آنان در یک شب، ضربتی به سیا و صهیونیسم بزند.
به مجردِ صدور حکمِ اعدام، خلخالی به زندان قصر شتافت و دستور داد تمام درها را قفل و تلفنها را قطع کنند. او از میزان نگرانیهای بینالمللی نسبت به این حکم آگاهی داشت و نیز میدانست که بازرگان، نخستوزیر و مقامات بلندپایه دولت با محاکمه سریع و اعدام هویدا مخالفاند
منبع:
آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ۱۳۶۹، تهران: نشر البرز، چاپ دوم.
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
حکیم عمر خیام
*******
مردم فقط "یک بار" بايد بمونن تا موفق بشن،
ولى جمهوری اسلامی "هر بار" باید موفق بشه تا بمونه . . .
ارسالها: 642
#125
Posted: 23 Oct 2013 17:56
يادداشتهاي يك خبرنگار
يادداشتهاي کم و بيش روزانه کامران نجف زاده
***
گزارش یک سفیر
آخرین سنگر سکوته...
درست از سال گذشته وقتي سفير کودکان و سالمندان شدم سعي کردم کارهاي کوچکي که از دستم بر مي آيد انجام بدهم اما الان فکر مي کنم چقدر راه نرفته مانده.به برخی شيرخوارگاه هاي دور سرزدم،به ديدار مقامات بهداشت جهاني رفتم و گاهي در بحبوحه خبرنگاري در مناطق جنگي مثلا با وزير بهداشت سوريه ساعت ها صحبت کردم.
در ايران سراغ باشو رفتم که غريبه کوچک حالا بزرگ شده بود،سراغ بچه هاي سوخته کلاس درسي در شين آباد رفتم.به نمايندگان مجلس بابت تعلل و تامل بيش از حد در برخي موارد که حقوق کودکان بی سرپرست را شامل می شد بارها گلايه کردم و آنها هم بر من بسي کمان ملامت کشيدند.طرح هايي که به ذهنم مي رسيد را با آدم هاي تاثيرگذار در ميان گذاشتم.يکي مثل کي روش سرمربي فوتبال.يا با افتخار، نامه هاي سالمندان را از دستشان به دست مسوولي سپردم و پيگيري کردم اما اعتراف مي کنم کم پيگيري کردم يعني راستش هي سرم شلوغ مي شد و گاهي گيج مي شدم.مثل پت پستچی!
القصه...خودم مي دانم و خدايم که خداوکيلي کاري نکردم.شرمنده ام.
حتي اگر رييس بهزيستي بگويد یک خبرنگار، پرکارترين سفیر ما بوده،وجدانم چيز ديگري مي گويد.مي گويد بارها اينقدر کار سرت ریخت که آلزايمر گرفتي. خدا نکند خدا بيايد بزند پس کله ام که چه کارها مي شد بکني و نکردي...به قول آن شاعر دلشکسته اي که اگر بود الان عاشق دنياي مجازي بود و استاتوس هايش يکي هزار تا لايک مي خورد:
فردا که پيشگاه حقيقت شود پديد/ شرمنده ره روي که عمل بر مجاز کرد
پي نوشت:بلاگم حسابي خاک گرفته. چند وقتي بود حوصله آپديت کردن اينجا رونداشتم.حتي ذوق کامنت هاي تو هم نتونست وادارم کنه اينجا چيزي بنويسم.من مومنم به اينکه... آخرين سنگر سکوته...
***********
این دوتا خط آخری . . . چقد حرف منم بود!!!
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
حکیم عمر خیام
*******
مردم فقط "یک بار" بايد بمونن تا موفق بشن،
ولى جمهوری اسلامی "هر بار" باید موفق بشه تا بمونه . . .
ویرایش شده توسط: LorenzoLotto
ارسالها: 9253
#128
Posted: 16 Nov 2013 22:26
نامه یک زن ایرانی به مرد هم وطنش:
پیاده از کنارت گذشتم گفتی قیمتت چند خوشگله؟؟
سواره از کنارت گذشتم گفتی برو پشت ماشین لباسشویی بنشین
در صف نان نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیر باران منتظر تاکسی بودم بودم مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی زهر مار
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود
در پارک بخاطر حضور تو نتوانستم پایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی
من باید پوشیده باشم تا تو دین ات را حفظ کنی
مرا ارشاد میکنند تا تو ارشاد شوی
تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده
عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصار طلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد
وقتی گفتم پوشاک بچه رو عوض کن گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی گفتی بچه مال پدر است
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#129
Posted: 24 Nov 2013 01:48
آنجا کجاست که : منطق تقلید است، کتاب دکور است، روزنامه تبلیغات است، آزادی میدان است ، استقلال تیم است، شعار آسان است، شعور نایاب است، پینه های دست عاراست، پینه بر پیشانی افتخاراست، دروغ حلال است ،شادی حرام است، اعدام اصلاح است، اصلاح فساد است، دانا افسرده است ، نادان کام یاب است،درد مردم بی درمان است ،ریا ایمان است، ایمان برای نان است ،
how to print screen on pc
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم