ارسالها: 2814
#51
Posted: 3 Jul 2012 10:08
اینجا ایران
مبارزه با مثلا کشف حجاب
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.
اینجوری خاص ترین آدمی
ارسالها: 2814
#52
Posted: 3 Jul 2012 10:09
اینجا ایران
مبارزه با مثلا کشف حجاب
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.
اینجوری خاص ترین آدمی
ارسالها: 2814
#53
Posted: 3 Jul 2012 10:11
اینجا ایران
مبارزه با مثلا کشف حجاب
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.
اینجوری خاص ترین آدمی
ارسالها: 2814
#54
Posted: 3 Jul 2012 10:12
اینجا ایران
مبارزه با مثلا کشف حجاب
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.
اینجوری خاص ترین آدمی
ارسالها: 556
#55
Posted: 4 Jul 2012 06:25
اينجا ايران است
زندگیبه من آموخت هر چیز قیمتی دارد...پنیر مجانی فقط در تله ی موش یافت می شود
ارسالها: 1095
#56
Posted: 4 Jul 2012 07:13
وطن کجاست ؟
من نمی دانم در شهر چه می گذرد٬و چرا اینگونه می گذرد...شهری پر از حس «دیگر نخواهی» و «رهایی از انسان بودن». چه بیهوده واژه های زیبا و لبخند را یدک می کشیم و انگار اهل درد٬ به خواب اند...این «مردم» ی که سخن از آنان می رانید٬کجایند؟ این مهربانان و همراهان(هه!) کجای دیار من و تو خفته اند؟...من از زیستن در این شهر ـ که پر از درد و تعدی ست ـ رنج می برم. من و همفکرانم(؟) در کنجی غریب٬تنها٬تنهایی می شناسیم و بس. صورت خوشی ندارد اینهمه نامردمی که از مردمان(؟) می بینم. سکوت می کنم. سرفرود می آورم. . شاید روزی بیاموزم اگر یک انسان با زورگویی و قلدرمآبی (!!) پیش رویم ایستاد٬من نیز ضربتی عظیم بر وی فرود آورم. عزیزان! طعنه نزنید! «آرامش شهروندی»٬روزگاری٬قریب می بود...
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#57
Posted: 4 Jul 2012 10:04
این زندگی من است:
هر روز صبح دو ساندویچ درست می کنم :
یکی از جنس نان و کالباس....دیگری از جنس خودم!
هر روز صبح برای بیرون رفتن از منزل....به دقت خودم را در انواع مختلف پارچه ها می پیچم...
مهم نیست چه فصلی از سال باشد...من همیشه
ساندویچ از خودم درست می کنم!!!..
و البته برای حسن ختام... پارچه ای بر سرم می اندازم و آنرا به دور حلقم گره می زنم ....
وتمام روز...مراقبم که از سرم نیافتد!!! تمام روز ...پارچه بر سر....و مراقب......
پس ار اینکه این ساندویچ عظیم مهیا شد....از خانه بیرون می زنم....
آه چه عالی...یک روز دلپذیر بهاریست!!!
هوا مطبوع است و باد ملایمی می وزد....
جان می دهد برای اینکه در گیسوانت بپیچد و گردنت را نوازش کند!
اما من...در حالیکه مراقبم که نگاهم به نگاه هیچ نامحرمی تلاقی نکند!!!!!!!
گربه ماده ای را می بینم ....که خرامان گردن افراشته و به نوازش باد تن داده!!!
و حسرت می خورم که ای کاش زن نبودم اما گربه بودم .....
وقتی سوار تاکسی می شوم و به دقت کیفم را بین خودم و برادر بغل دستی حایل می کنم تا مبادا برادر مهربان دینی از گرمای تنم به هوس بیافتد و خدای نا کرده سر و کارش به جهنم بکشد...
راننده رادیو را روشن می کند..
گوش می دهم که چگونه فرمانده ناجا یا هرجا(شاید هم بی جا)!
در خصوص برنامه مدون و منظم و جدی مبارزه با بدحجابی سخن می گوید....
به یاد می آورم که چند سال پیش می گفتند طالبان ریش مردان را در قیف می کند و اگر ریششان به حدی نباشد که از قیف بیرون بزند....مجازاتشان می کند!!!
نا خداگاه تصور می کنم که در ایران نیز زنان را در قیف کنند تا بلکه طول مانتو و شلواربانوی فهیم ایرانی محک زده شود!!!!از این تصور خنده ام می گیرد....!!
البته.....چه فرقی می کند...به هر حال آزادی را متری اهدا(!) می کنند!
رادیو هنوز در گیر حجاب است!
پس از پخش گزارشی از بدحجابانی که در یک تجمع خواستار بر خورد با بدحجابی شده اند(جل الخالق!!!)
گوینده بار دیگر سوال برنامه را تکرار می کند: " برامون بگید که برای مبارزه با بدحجابی باید چی کار کرد؟...."
و من می اندیشم : ساده ترین راه برای مبارزه با بدحجابی برداشتن حجاب است!
یک آن به قدری این جواب به نظرم واضح می رسد که خنده ام می گیرد: به راستی اگر حجاب اجباری نبود ...هیچ بدحجابی هم باقی نمی ماند!!!!!!
به همین سادگی...به همین خوشمزگی!!!
از پنجره به بیرون زل می زنم....پسری لاغر اندام با شلواری که به فوت بند است و موهایی که عرش را سیر می کند ...
بر و بر زاغ سیاه دختری را چوب می زند که با مانتوی کوتاه و چسبان و شلواری کوتاه ...هنگام راه رفتن ...تمام اندام چاقش از چپ به راست و از راست به چپ نوسان می
کند!
کمی آنطرفتر زن محجبه ای بدون اینکه نگاهی را ...به جز نگاه من.. به دنبال بکشد از عرض خیابان میگذرد...
و من تجسم می کنم...که در زیر این چادر احتمالا اندامی مشابه اندام دخترکِ مانتو چسبان در نوسان است!!!!
نیازی نیست که ببینم تا بدانم در زیر آن چادر سیاه هم تمام عناصر جنسی زنانه احتمالا وجود دارد!!!!
اگر کمی دیگر وقت بگذارم می توانم تمام بدن زن را آنگونه که می پسندم در ذهنم طراحی کنم!!!
بدون حتی ...یک نگاه!!! (به این می گویند تجسم مردانه!!!!!)
با پوزخند ...می اندیشم: بالاخره همه ی ما "آن زیر میرها" یک چیزهایی داریم!!!!
احتمالا اگر سردار ناجا می توانست و رویش می شد.....تمام زنانگیمان را نیز از بین می برد ...تا مردها خیالشان راحت باشد...که از هیچ چیز، هیچ خبری نیست.....و همه به سلامت به بهشت برویم!!!
چشمانم را می بندم و با تاسف به یاد نوشته ای می افتم که بر درب امامزاده ای نصب شده بود.....نوشته ای با این مضمون: ای زنان مومن!
همانطور که گنجهایتان را از دستبرد دزدان پنهان می کنید...
همانطور که خانه هایتان را با حصار از شر حشرات و حیوانات موذی در امان نگاه
می دارید....
با حفظ حجاب ، خود را نیز از گزند نگاه مردان نامحرم محفوظ بدارید!
و من...با اندوهی دو چندان ....چشم باز می کنم و در خیابان به مردانی با غیرت می نگرم که دزد و موذی نامیده می شوند.....و هنوز می توانند بخندند!!!!!!!
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 125
#58
Posted: 15 Jul 2012 16:27
اینجا ایران است!
کشوری که مرد هایش
جوری نگاه به اندامت و پاهایت میکنند
که از زندگی خسته میشویی!
همیشه هم همان پسری که میگویید به فکر تنت نیست بیشتر دنبال رنگ لباس زیرت میگردد!
آری اینجا ایران است 100% اسلامی
همان جایست که در تاکسی پیرمرد آرام پشت دستش را به پاهایت میکشد
همان بهشتی که روی خط عابر پیاده بخواهی عرض خیابان را طی کنی کلکسیونی به عشق تنت ترمز میزنند
حرف زیاد است من فرصت نوشتن دارم ولی شانه های تودیگر کشش این سنگین غمها را ندارد , آن روی سکه بود که میخواستی!
مـَـرد شدن حـاصل ِ یـک لقـاح ِ اتفـاقی ست !
امــا مـَـرد بار آمــدن و زیستــن
حاصل ِ تلاش و غلبــه بر سختــی هــاست،
و مـَـردی جـاودانه شدن ...
حـاصل ِ یک عـُـمر نیــک نـــامی ست...
ارسالها: 8911
#59
Posted: 24 Jul 2012 20:54
شلاق خورد
چون لبی را بوسیده بود قبل از آنکه یک جمله عربی را بخواند!!!!
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#60
Posted: 24 Jul 2012 20:59
خواهرم من بابت مردان سرزمینم ازتو عذرمیخواهم
مردانی که غیرت را کنارگذاشته اندتعصب بردوش گرفته اند
مردانی که برتو چشم میدرانند
مردانی که با چشمان هیزشان تو را میپایند
مردانی که به اسم مواظبت از تو، تو را زندانی میکنند
مردانی که درخیابان آزادی را ازتومیگیرند
مردانی که تو را وسیله ای برای فرونشاندن هوس خویش میدانند
خواهرم تو مواظب خودت باش،من چشمم از مردان سرزمینم خون میگرید
تو مواظب خودت باش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)