انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 1 از 16:  1  2  3  4  5  ...  13  14  15  16  پسین »

تاریخ ایران از خوارزمشاهیان تا ابتدای صفوی


مرد

 
درود


درخواست تاپیکی در تالار ایران دارم


نام تاپیک:تاریخ ایران از خوارزمشاهیان تا ابتدای صفویه


تعداد صفحات:بیش از ۶ صفحه


توضیحات :بررسی تاریخ ایران در زمان حکومت مغول ها تا روی کار آمدن صفویه


کلمات کلیدی:تاریخ ایران + مغول + حکومت های محلی + مغول + خوارزمشاهیان+ایلخانان +...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
خوارزمشاهیان
قلمرو خوارزمشاهیان




مسیر لشکرکشی های سرداران و پادشاهان خوارزمشاهی



خوارزمشاهیان نام خاندان شاهنشاهی ترک‌‌تبار ایرانی است که از سال ۴۹۱ تا سال ۶۱۶ ه.ق، برابر با ۱۰۹۸ تا ۱۲۱۹ میلادی بر ایران فرمانروایی کردند.



نوشتکین نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالار کل سپاه خراسان در زمان سلجوقیان خریداری شد.

این غلام رفته رفته در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد.

نوشتکین صاحب ۹ پسر بود که بزرگ‌ترین آنها، قطب الدین محمد نام داشت.
مسیر لشکرکشی های سرداران و پادشاهان خوارزمشاهی


پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «۴۹۱ ق / ۱۰۹۸ م» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد.


بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده سلجوقیان بود. قطب الدین محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد.


پسرش اتسز هم که بعد از او در ۵۲۲ ق / ۱۱۲۸ م به فرمان سنجر امارت خوارزم یافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی و سلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیات سلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند.

چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرش ایل ارسلان «۵۵۱ ق / ۱۱۵۶ م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقیان، امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «۵۵۸ ق / ۱۱۶۳ م» و ماوراءالنهر «۵۵۳ ق / ۱۱۵۸ م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دست یابد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند.


بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید.

در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان ۵۹۶ ق / ژوئن ۱۲۰۰ م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد.


بیست سال «۵۹۶ - ۶۱۶ ق / ۱۲۰۰ - ۱۲۱۹ م» فرمانروایی علاءالدین محمد خوارزمشاه به طول انجامید. سلطان محمد که میراث دشمنی با خلیفه را از پدر داشت، از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقی‌هان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادرش ترکان خاتون بودند، تکیه کند و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز، بی‌رحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی می‌شدند، به تدریج حکومت خوارزمشاه را در همه جا مورد نفرت عام ساخت.


در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‌داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین بالله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود؛

در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاسته‌ای در حال طلوع بود .

مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیه‌ای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده می‌ساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، نه تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد.

در نتیجه فاجعه عظیمی که تدارک دیده می‌شد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، روحیه تباه شد. و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز می‌گشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود.

دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که می‌توانست آینده بهتری را برای ایران زمین و تمدن اسلامی رقم زند، در نکبت استبداد مطلقه، ماجراجوییهای شاهانه و تنگ نظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی را نصیب مجریان، کارگزاران، کار گردانان و از همه مهم‌تر مردم محروم نمود.




فرمانروایان خوارزمشاهی

نوشتکین غرچه متوفی ۴۹۱ ه‍ . ق.

قطب‌الدین محمد از ۴۹۱ تا ۵۲۱ ه‍ . ق.

اتسز خوارزمشاه از ۵۲۱ تا ۵۵۱ ه‍ . ق.

ایل ارسلان از ۵۵۱ تا ۵۶۸ ه‍ . ق.

سلطانشاه (پسر ایل‌ارسلان) متوفی ۵۶۸ ه‍ . ق.

علاءالدین تکش (پسر ایل‌ارسلان) از ۵۶۸ تا ۵۹۶ ه‍ . ق.

علاءالدین محمد از ۵۹۶ تا ۶۱۷ ه‍ . ق.

جلال الدین منکبرنی از ۶۱۷ تا ۶۲۸ ه‍ . ق.



اطلاعات کلی

پایتخت کهنه‌گرگانج/سمرقند/غزنی/تبریز

زبان‌(ها) زبان فارسی

دین اسلام سنی

سلطان نوشتکین غرچه (اولین)
جلال الدین منکبرنی (آخرین)


- تأسیس ۴۹۱

- انقراض ۶۱۶ (قمری)

مساحت ۳٬۶۰۰٬۰۰۰کیلومترمربع (۱٬۳۸۹٬۹۶۸مایل‌مربع)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
شاهان خوارزمشاهی
قطب الدین محمد
قطب الدین محمد فرزند انوشتکین غرجه پس از مرگ پدرش به فرمان سلطان سنجر که پادشاه خراسان بود جانشین پدر و حاکم خوارزم شد. قطب الدین محمد فردی درست کار بود و علاقه زیادی نیز به علم و دانش داشت. پس از مرگ او فرزندش علاءالدین اتسز به پادشاهی رسید.




نام کامل قطب الدین محمد

پیش از علاءالدین اتسز

پس از انوشتکین غرجه

دودمان خوارزمشاهیان

پدر انوشتکین غرجه

فرزندان علاءالدین اتسز

دین اسلام
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
علاءالدین اتسز
علاءالدین اتسز پس از مرگ پدرش حاکم خوارزم شد. او نخستین شخص از این دودمان بود که ادعای شاهی کرد و خود را از حکومت مرکزی (سلجوقیان) مستقل ساخت.

اتسز به سال ۵۲۲ حکومت خوارزم را عهده دار شد و در سال ۵۳۳ علیه سلطان سنجر سلجوقی طغیان کرد. سلطان سنجر نیز به ناچار به سوی او لشکر کشی کرد. خوارزمشاه شکست خورد و گریخت. سنجر برادرزاده اش (غیاث الدین سلیمانشاه) را حاکم خوارزم کرد و خود به مرو بازگشت. در این جنگ یکی از پسران خوارزمشاه کشته شد.

مردم خوارزم از سلجوقیان بیزار بودند؛ بنابراین اتسز به خوارزم بازگشت و با یاری مردم دوباره به حکومت خوارزم رسید.

پس از این اتسز ترکان کافر ختایی را برای دستیابی به شهرهای سلطان سنجر دعوت به غارت کرد. همچنین با آنان پیوند زناشویی بست.

ترکان ختا با سیصد هزار نفر به سوی سنجر لشکر کشیدند. سنجر نیز به مصاف آنان رفت ولی از آنان در ماوراءالنهر شکست خورد و یکصد هزار نفر تلفات بر لشکرش وارد شد. زن وی نیز اسیر شد.

سنجر به ترمذ و سپس به بلخ گریخت. در این بین اتسز به سرخس لشکر کشید. پس از آن خوارزمشاه از روی کینه توزی به مرو لشکر کشید و در آن دست به کشتار زد. اتسز پس از کشتار مردم دانشمندان شهر را با خود به خوارزم برد. اندکی بعد به نیشابور آمد و آن را بگرفت و در آن خطبه به نام خود خواند. دسته‌ای از خوارزمیان به بیهق و دیگر بلاد خراسان رفتند.

خوارزمیان تنها در بیهق، پنج روز مردم را کشتار کردند. سنجر نیز از جنگیدن با اتسز دوری می‌کرد.

سرانجام سنجر به سال ۵۳۸ هجری دوباره به خوارزم لشکر کشید. اتسز که از او بیم داشت، پشت دیوارهای شهر متحصن شد. سنجر نیز شهر را محاصره کرد ولی نتوانست آن را تصرف کند. بدین ترتیب به مرو بازگشت. در این بین اتسز به ظاهر، اطاعت از سنجر را پذیرفت.

اتسز تا هنگام مرگش در ۹ جمادی‌الثانی ۵۵۱ هجری در اطاعت سلجوقیان بود.

پس از مرگ اتسز پسرش ایل ارسلان خوارزمشاه به سلطنت رسید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ایل ارسلان
تاج الدین ابوالفتح ایل ارسلان بن اتسز که هنگام مرگ پدر در کنار او بود، پس از فوت علاءالدین اتسز ارادت خود را نسبت به سلطان سنجر اعلام کرد و او نیز ایل ارسلان را رسماً به عنوان جانشین اتسز و سومین پادشاه خوارزمشاهیان انتخاب کرد. ایل ارسلان در همان ابتدای حکومت دهستان و گرگان را به سرزمین‌های در اختیار خود دراورد. او بر سر تصرف بخش‌هایی از خراسان با مویدآی ابه اختلافاتی پیدا کرد و سرانجام با لشگری، به نیشابور حمله کرد ولی بدون نتیخه از این لشگرکشی به خوارزم بازگشت. اوبعد از مدتی از پرداخت خراجی به قراختائیان که پدرش اتسز آن را معین کرده بود دست کشید وبدین ترتیب روابط بین خوارزمشاهیان و قراختائیان به هم خورد و در نهایت سپاه ایل ارسلان در کنار رود جیحون شکست خورد. او در این جنگ بیمار شد و سرانجام در نوزدهم رجب سال ۵۶۷ هجری قمری معادل مارس ۱۱۷۲ میلادی از دنیا رفت.

پس از مرگ ایل ارسلان بین دو پسرش علاءالدین تکش و جلال‌الدین محمود سلطانشاه برای به سلطنت رسیدن، اختلافات زیادی به وجود آمد اما در نهایت تکش به قدرت رسید و توانست جانشین پدر شود.




دوران ۱۱۵۶ – ۱۱۷۲ میلادی

نام کامل تاج الدین ابوالفتح ایل ارسلان بن اتسز

پیش از علاءالدین تکش

پس از علاءالدین اتسز

دودمان خوارزمشاهیان

پدر علاءالدین اتسز

فرزندان جلال‌الدین محمود سلطانشاه و علاءالدین تکش

دین اسلام
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
جلال الدین محمود سلطان شاه
جلال الدین محمود سلطان شاه بن ایل ارسلان پسر دوم ایل ارسلان بود و پس از مرگ پدر به سلطنت رسید ولی برادر بزرگ تر او علاءالدین تکش با قبول خراجی سالیانه از قراختائیان کمک گرفت و سپس به کمک آن‌ها، سلطانشاه و مادرش ترکان خاتون را از خوارزم بیرون کرد و خود نیز کشور را در دست گرفت. سلطانشاه و ترکان خاتون نیز به پیش مویدآی ابه به خراسان فرار کردند. ترکان خاتون به وسیله طلاها و جواهراتی که از خوارزم آورده بود مویدآی ابه را وادار حمله به طرف خوارزم کرد ولی در نزدیکی خوارزم سپاه تکش به آن‌ها حمله کرد و توانست سپاه مویدآی ابه را درهم بشکند و همچنین مویدآی ابه را دستگیر کند و بکشد ولی سلطانشاه و ترکان خاتون به دهستان گریختند. تکش نیز در پشت سر آن‌ها به دهستان آمد و توانست ترکان خاتون را بگیرد و بکشد اما سلطانشاه به پیش طغانشاه پناه برد و تکش نیز به خوارزم بازگشت. سلطانشاه سپس توانست وارد دربار غیاث الدین ابوالفتح محمدبن سام غوری شود. تکش پس از فتوحاتی که داشت همواره از پرداخت خراجی به قراختائیان خشمگین بود زیرا آنان هنگام دریافت خراجی بد رفتاری می‌کردند؛ سپس با عدم پرداخت خراجی سالیانه خوارزمشاهیان، جنگ بین این دو ایجاد شد. سلطانشاه پس از دریافت این خبر بسیار شاد شد و به دعوت قراختائیان به کمک آن ها رفت ولی بدون نتیجه از لشکرکشی به خوارزم، به خراسان حمله کرد وپس از مدتی او بخش اعظمی از خراسان را به تصرف خود دراورد. تکش با یکی از لشکرکشی‌های خود توانست نیشابور را بگیرد و آن جا را به فرمانروایی پسرش ناصر الدین ملک شاه دراورد. سلطانشاه پس از شنیدن رفتن تکش، به نیشابور حمله برد و برادرزاده اش را گرفت ولی پس از شنیدن خبر بازگشت تکش از آنجا گریخت. سپس تا مدتی بین دو برادر صلح برقرار شد. پس از مدتی تکش خود را سلطان نامید. سلطانشاه چند باری برای باز پس گرفتن قدرت به خوارزم حمله کرد ولی هر بار از تکش شکست خورد. سرانجام زمانی که تکش برای یک حمله از خوارزم بیرون رفت، سلطانشاه به خوارزم حمله کرد ولی مردم او را به درون شهر راه ندادند؛ تکش نیز پس از شنیدن این خبر، به سرعت به خوارزم بازگشت. سلطانشاه نیز به مرو گریخت و سرانجام در همان جا از دنیا رفت. تکش هم پس از مرگ سلطانشاه سرزمین‌هایی را که او فتح کرده بود، به خوارزم اضافه کرد.




نام کامل جلال الدین محمود سلطانشاه بن ایل ارسلان

محل مرگ مرو

یش از علاءالدین تکش

پس از ایل ارسلان

دودمان خوارزمشاهیان

پدر ایل ارسلان

مادر ترکان خاتون

دین اسلام

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
علاءالدین تکش
علاءالدین تکش فرزند ایل ارسلان بود که از ۵۶۸ تا ۵۹۶ ه‍ . ق. (۱۱۷۲ تا ۱۲۰۰ میلادی) به عنوان شاه خوارزمشاهی حکومت کرد. بعد از مرگ ایل ارسلان، پسرانش جلال‌الدین سلطانشاه و علاءالدین تکش، جهت جانشینی پدر به منازعه پرداختند. سرانجام در سال ۵۶۸ ه‍ . ق. با استمداد تکش از قراختاییان در مقابل پرداخت خراج سالیانه‌ای، این منازع به نفع تکش خاتمه یافت. اما اختلاف بعد از آن هم ادامه داشت و هر دو برادر در خراسان به تاخت و تاز پرداختند. تکش برای رفع این اختلاف خانگی که این بار بر سر خراسان بین آنها پیش آمد، ناچار شد که میراث سلطان سنجر را به سلطانشاه برادرش واگذار کند. سرانجام سلطانشاه در سال ۵۸۹ درگذشت. تکش بعد از مرگ برادر خراسان را نیز به خوارزم ملحق کرد و بعد به ری لشکر کشید و در جنگ با طغرل آخرین شاه سلجوقیان عراق و با قتل او در سال ۵۹۰ ه‍ . ق. قلمرو سلجوقیان عراق را هم تصرف کرد. به تصرف در آوردن تمام میراث سلجوقی توسط او خلیفهٔ بغداد را که او نیز خواستار قسمتی از این میراث بود ناخرسند کرد. عواقب این ناخرسندی بعد از مرگ علاءالدین تکش در سال ۵۹۶ ه‍ . ق به پسرش سلطان محمد خوارزمشاه رسید.




سلطنت ۱۱۷۲ – ۱۲۰۰

سلف ایل ارسلان

خلف علاءالدین محمد خوارزمشاه

همسر ترکان خاتون

نام عربی: علاءالدین

کنیه:ابو مظفر

نام: تکش

پدر ایل ارسلان

درگذشته ۱۲۰۰

مذهب سنی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
علاءالدین محمد خوارزمشاه
علاءالدین محمد خوارزمشاه (دوران سلطنت از ۵۹۶ تا ۶۱۷ هجری قمری)، پسر تکش خوارزمشاهی، نامدارترین پادشاه خوارزمشاهیان بود.در زمان او پهناوری پادشاهی خوارزمشاهیان به اوج خود رسید و با حکومت چنگیزخان همسایه شد. دوران سلطنت او عمدتاً به سرکوب مخالفان گذشت که با قتل‌عام‌ها و کشتارهایی نیز همراه بود. قسمت عمده مبارزات وی باغوریان و قراختائیان بود. خلیفه عباسی که در بغداد مستقر بود، رابطه خوبی با سلطان نداشت و همواره غوریان و قراختائیان را علیه او تحریک می‌کرد.
حمله مغول

در سال ۶۱۶ ق/۱۲۱۸ م یورش مغول به قلمروی خوارزمشاهیان آغاز شد که به سقوط سلسله او انجامید. این یورش پیامدهای دردناکی برای ایران و جهان اسلام درپی داشت که آثار پس از قرنها پابرجاست.

سالشماری نخستین تماسها و برخوردهای سلطان با مغولها بسیار مغشوش و گاه نا میسر است. به روایت جوزجانی اولین تماسهای سلطان با مغولان در سال ۶۱۲ ق/۱۲۱۵ م برقرار شد. او هیاتی را به سرکردگی بهاالدین رازی به سوی چنگیزخان روانه ساخت. این هیات در پکن با چنگیزخان دیدار کردند و در طی این دیدارها با نمایندگان سلطان به احترام برخورد کردند و در دیدار دوم چنگیزخان به سلطان پیغام داد که چنگیزخان همچنانکه خود را پادشاه شرق می‌داند، سلطان را نیز فرمانروای غرب می‌داند. در این دیدار چنگیزخان ابراز تمایل کرد که بین دو طرف صلح و مسالمت برقرار باشد. چنگیزخان به همراه نمایندگان سلطان گروهی از بازرگانان خود را با کاروانی مرکب از پانصد شتر که زر، سیم، ابریشم و پوست سمور داشتند، روانه مملکت خوارزمشاهی کرد. هیات مذکور در اوایل سال ۶۱۵ ق/۱۲۱۸ م در فرارود (احتمالاً بخارا) به خدمت سلطان رسید. چنگیزخان از سلطان خواست که بین آنها عهد دوستی و صلح برقرار باشد ولی آن چیز که خشم سلطان را برانگیخت پیام چنگیزخان بود که او را «برابر گرامی‌ترین پسرانم» خوانده بود. ولی نهایتاً سلطان با چنگیزخان عهد نامه صلح منعقد نمود.

کاروانی که چنگیزخان به ایران روانه ساخته بود در سال ۶۱۵ ق/۱۲۱۸ م که تعدادشان به چهارصد و پنجاه تن می‌رسید به شهر اترار که در کرانه شرقی قلمرو خوارزمشاهیان قرار داشت رسیدند. هدایای این بازرگانان حاکم اترار که اینالچق نام داشت و از خویشاوندان سلطان بود را به طمع انداخت و او بازرگانان را جاسوس خطاب کرد. اینالچق به دستور سلطان این بازرگانان را کشت. خبر این کشتار به گوش چنگیزخان رسید ولی او خشم خود را فرو خورد. از اینرو فردی مسلمان را با دو فرد مغول به نزد سلطان محمد فرستاد و خواستار استرداد اینالچق شد، ولی سلطان با زیر پا گذاشتن شئونات دیپلماتیک فرمان قتل فرستادگان چنگیزخان را صادر کرد و با اینکار خویش سند حمله سهمگین مغول به ایران را امضا نمود.

اولین درگیری سلطان با مغولان در حوالی شهر سمرقند اتفاق افتاد. در این نبرد مغولان با قپچاقها در گیر بودند و فرمان جنگ با خوارزمشاهیان را نداشتند اما سلطان آنها را به جنگی خیره سرانه و بی نتیجه تحریک کرد. این جنگ با ترک شبانه و ناگهانی میدان نبرد توسط مغولان پایان یافت. ولی تجربه نخستین برخورد تاثیری عمیق بر سلطان نهاد و از آن پس هرگز جرات نکرد با مغولان رودررو شود.

از این پس بود که دوره فرار سلطان فرا می‌رسد و او با فرار خویش شهر به شهر را تسلیم لشکر مغول کرد. بطوریکه در فاصله اندک دو ساله‌ای کل منطقه فرارود به تصرف چنگیزخان درآمد.

فرارهای سلطان محمد از شهر سمرقند شروع شد و شهرهایی که او به آنها گریخت به ترتیب عبارتند از: سمرقند، بلخ، ترمذ، کلات نادری، نیشابور، اسفراین، ری، سلطان آباد(در حوالی اراک)، سلطانیه، قسمت اعظم گیلان و نهایتاً جزیره آبسکون در دریای خزر.

به روایت جوینی سلطان محمد خوارزمشاه در سال ۶۱۷ ق/۱۲۲۰ م از اندوه سرنوشت حرمش که در قلعه‌ای نزدیکی ساحل دریای خزر به اسارت مغول در آمده بودند درگذشت، ولی نسوی گزارش می‌کند که مرگ او در اثر تورم حاد ریه در جزیره آبسکون اتفاق افتاد.

پس از مرگ وی، پسرش جلال الدین منکبرنی جانشین او شد و مبارزه اصلی با مغولان توسط او آغاز شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
جلال الدین مِنکُبِرنی



جلال الدین مِنکُبِرنی(مینکبرنی) لقب جلال‌الدین خوارزمشاه (زاده:۵۹۶ هجری قمری - درگذشت:۶۲۸ هجری قمری) آخرین پادشاه سلسلهٔ خوارزمشاهیان است. لغت نامه دهخدا تلفظ لقب او را به کسر میم و ضم کاف و کسر ب آورده است اما همانجا هم تصریح شده است که تلفظ دقیق و معنی این کلمه هنوز معلوم نیست.

عمده دوران وی به جنگ با مغولان، پادشاهان ایرانی، خلیفه و ملکه گرجستان گذشت.

سلطان جلال‌الدین منکبرنی فرزند ارشد سلطان محمد خوارزمشاه هنگام فرار سلطان محمد از سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود، محمد در جزیرهٔ آبسکون وی را به جانشینی نامزد کرد و دو برادرِ او را به قبول حکم او مأمور ساخت اما پس از مرگ محمد برادران، در صدد قتل جلال‌الدین برآمدند.


او بر خلاف پدرش از رویارویی با مغولان هراسان نبود. به گفته ابن اثیر زمانی که پدرش در سمرقند برای فرار از دست لشکریان مغول برنامه ریزی می‌کرد، جلال الدین و شهاب الدین خیوقی تاکید داشتند که باید با تمام قوا به رویارویی دشمن شتافت و با آن جنگید.

بعد از مرگ سلطان محمد خوارزمشاه او با سپاهی که برای او باقی‌مانده بود عزم خود را برای مقابله با سپاه مغول جزم نمود. او از کرانه دریای خزر مجدداً به سمت شرق حرکت کرد تا خود را برای رویارویی با مهاجمان مهیا سازد. او در سال ۶۱۷ ق/۱۲۲۱ م به سمت نیشابور، غزنه و هرات حرکت نمود و درگیری‌هایی نیز با مغولان پیدا کرد. آوازه مبارزات جلال الدین به گوش چنگیز خان رسید و او سپاهی با سی هزار مرد جنگی به فرماندهی شیگی قوتوقو به سمت او روانه کرد. سپاه جلال الدین و شیگی قوتوقو در نزدیکی پروان با یکدیگر جنگیدند که به شکست لشکریان شیگی قوتوقو انجامید. این پیروزی‌ها به خاطر طمع شرم آور سپاهیان جلال الدین در تقسیم غنائم و رشک برادران جلال الدین بر وی زودگذر و نا پایدار بود. به گفته جوینی نهایتاً در سال ۶۱۸ ق/۱۲۲۱ م شخص چنگیز خان عزم نبرد با جلال الدین کرد و در ساحل رود سند با وی گلاویز شد. در این نبرد لشکر جلال الدین در هم فروریخت ولی شخص جلال الدین شجاعانه جنگید. در انتهای نبرد او از ارتفاع ده متری اسب خویش را در آب انداخت و مغولان در صدد تعقیب او برآمدند ولی با ممانعت چنگیز خان روبرو شدند، چرا که او می‌خواست نحوه عبور جلال الدین از رود سند را مشاهده کند. جلال الدین با یک شمشیر و نیزه و سپر از رود سند گذشت و چنگیز خان با مشاهده این صحنه روی به پسران آورد و گفت:«از پدر، پسر چنین باید».

جلال الدین به تنهایی روانه هندوستان شد، سه سال در آنجا ماند و سپاهی برای خود ترتیب داد. از این پس بود که جلال الدین به سمت غرب متمایل شد تا اوضاع درونی نابسامان ایران را اصلاح کند تا پس از آن اسب را برای مصاف با مغولان زین کند. در ابتدا لشکر او فاقد تجهیزات لازم و کافی بود. به روایت نسوی وقتی از لاهور به سمت سیستان و بلوچستان حرکت می‌کرد، سپاهیان وی حدود چهار هزار تن بودند که بر درازگوش و گاو نر سوار بودند.


در سال ۶۲۱ قمری جلال الدین با سپاهیان همراهش وارد شاپورخواست (خرم آباد) شد. وی برای بازیابی نیروهایش یکماه در این شهر توقف کرد و برخی از امرای لر به خدمتش رسیده و به وی پیوستند. جلال الدین پیکی نزد خلیفه عباسی الناصر لدین الله فرستاد و از وی درخواست کمک برای رویارویی با مغولان کرد. خلیفه که از پدر وی کینه داشت به جای پاسخگویی به درخواست کمک وی دو سپاه از شمال و جنوب به قصد نابودی وی روانه کرد. سپاه نخست از جنوب و تحت فرمان قشتمور بود و سپاه دوم از اربیل به فرماندهی امیر مظفرالدین به سمت وی حرکت کرد. قصد این دو سپاه محاصره جلال الدین از دو جهت بود. سپاه ممالیک زودتر از سپاه اربیل به وی رسید. جلال الدین به قشتمور فرمانده پیغام داد که برای جنگ نیامده و قصدش همکاری با خلیفه است اما قشتمور که به تعداد نفراتش مغرور بود به وی حمله کرد. نفرات جلال الدین تقریباً یک دهم سپاه قشتمور بودند به همین دلیل وی نخست وانمود کرد که از حمله سپاهیان قشتمور ترسیده و در حال گریز است . سپاه قشتمور به دنبال وی حرکت کردند و پس از رسیدن به نقطه مورد نظر افراد کمین کرده جلال الدین به آنها حمله کرده و آنها را تار و مار کردند. سپاه خلیفه روی به گریز آوردند و جلال الدین تا نزدیک بغداد آنها را تعقیب کرد. جلال الدین از نزدیک بغداد بازگشت و به وی خبر رسید که لشگری از سمت اربیل به سمت وی در حرکت است. اینبار وی از راه کوهستان حرکت کرد و لشکر اربیل را غافلگیر کرده و فرمانده آن مظفرالدین را اسیر کرد. وی با مظفر الدین به نرمی برخورد کرد و وی را آزاد نمود سپس به سمت تبریز رفت و شهر تبریز را محاصره کرد. حاکم شهر اتابک ازبک پیش از رسیدن وی شهر را ترک کرده و همسرش را به جای خود گذاشته بود. همسر وی که در خود توان مقابله نمی دید به جلال الدین پیغام داد که شوهرش وی را سه طلاقه کرده و وی حاضر است به عقد وی در آید و هدایای زیادی هم به وی تقدیم کرد اما قرار بر این گذاشت که در شهر دیگر این عقد صورت گیرد. جلال الدین قبول کرد و ملکه و جلال الدین هردو به خوی و سپس به نخجوان رفته و ازدواج در این شهر انجام شد. از این پس جلال الدین به جنگ با گرجیان مشغول شد

در فاصله سالهای ۶۱۹ ق/۱۲۲۲ م و ۶۲۳ ق/۱۲۲۶ م جلال الدین به کرمان، فارس، اصفهان، خوزستان، شوشتر، اربیل، آذربایجان، اران، مراغه، تبریز، خوی، تفلیس، ارمنستان، اخلاط و نواحی دیگر لشکر کشی نمود. فتح تفلیس که بیش از یک قرن در دست گرجیان بود و حتی سلجوقیان در اوج قدرت خویش از تصرف آن عاجز بودند، جلال الدین را به اوج شهرت رساند.جلال الدین هنگام این لشگر کشی‌ها در برخی شهرها (مانند اخلاط ) اقدام به قتل‌عام و یا غارت (تفلیس و حوالی شهر بغداد) می‌کرد.

پس از مراجعت وی از هند، اولین برخورد او با مغولان در سال ۶۲۴ ق/۱۲۲۷ م رخ داد. جنگهای جلال الدین با مغولان عمدتاً با پیروزی مغولان همراه بود و تنها پیروزی جلال الدین در رمضان ۶۲۵ ق/۱۲۲۸ م رخ داد. سرانجام اوکتای پسر چنگیز خان در سال ۶۲۸ ق/۱۲۳۰ م سپاهی مرکب از سی هزار مرد جنگی را برای اتمام کار جلال الدین به سمت اران گسیل داشت. سرعت عمل لشکریان مغول حیرت انگیز بود. جلال الدین در همین اثنا در ۲۸ رمضان ۶۲۷ از سلطان علاءالدین کیقباد از سلاجقه روم در نزدیکی ارزنجان شکست خورد و به آذربایجان گریخت و لشکریان خود را به دشت مغان به استراحت فرستاد و خود به باده گساری پرداخت. هنگامیکه در سپیده دم شوال ۶۲۸ ق/۱۲۳۱ م در شهر آمد(دیاربکر کنونی) از خواب عشرت و مستی برخاست لشکر مغول را در نزدیکی خویش یافت وی به کنارارس گریخت و از آنجا به ارومیه رفت تا از ملوک آن سامان کمک گیرد اما کسی او را یاری نکرد. در نزدیکی دیاربکر مغولان بر سر او ریختند ولی او جان به در برد و بناچار به میافارقین فرار کرد و در نیمهٔ شوال ۶۲۸ در کوههای اطراف آن شهر به دست جمعی از کردان به قتل رسید.

با مرگ جلال الدین، اصلی‌ترین نیروی مقاومت در مقابل مغولان در هم شکست و نه سلاطین ایوبی و نه سلاجقه روم از عهده مهار این سیل بنیان کن بر نیامدند.


به عقیده مورخین ضعف درونی سپاهیان، آشفتگی سیاسی ایران و حسادت برادران و اطرافیان جلال الدین و عیاشی وی از دلایل اصلی شکست او بود.

او در جنگ با مغولان فاقد سیاست خاصی بود و علی‌رغم شجاعت، اغلب اوقات را پس از جنگ به عیاشی می‌گذراند.پس از فتح هر شهر رفتارش با بزرگان و مردم بسیار متکبرانه بود تا جاییکه هیچ کس مایل به همراهی با وی نمی‌شد. همچنین جنگ‌های فاقد نقشه وی تنها مغولان را به سراسر سرزمین ایران کشاند و ویرانیها را شدت بخشید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
اشخاص تاثیر گذار در زمان خوارزمشاهیان
الملک الاشرف مظفرالدین موسی
الملک الاشرف مظفرالدین موسی ( ۶۳۵-۶۱۵ ه ق) از ملوک ایوبی و فرمانروای حران و رها بود. ممالک الجزیره و شام و مصر در قرن هفتم هجری قمری در دست ملوک ایوبی یعنی برادرزادگان صلاح‌الدین مجاهد کرد معروف بود. در هنگام حمله مغول به ایران دمشق در دست برادر الملک الاشرف، به نام الملک المعظم عیسی ( ۶۲۴-۶۱۵ ه ق) بود و مصر را برادر دیگر او الملک الکامل محمد ( ۶۳۵-۶۱۵ ه ق) در تصرف داشت. الملک المعظم نسبت به سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه فریفته بود و چون با برادران دیگر رابطهٔ حسنه‌ای نداشت سلطان جلال‌الدین را به گرفتن قلعه خلاط در ساحل شمالی دریاچه وان که در تصرف الملک الاشرف بود دعوت نمود و سلطان خیال حمله به آنجا را داشت که برای سرکوب طغیانی از این کار منصرف شد. در همین احوال الملک الاشرف پیش برادر خود الملک المعظم رفت و با او صلح کرد و از او درخواست کرد که در دفع جلال‌الدین او را یاری دهد و هر دو برادر برای حفظ ممالک ایوبی با یکدیگر متحد شدند.



جلال‌الدین پس از شکست اتابک اوزبک فرمانروای اران و آذربایجان بر همسر او دختر طغرل سوم آخرین پادشاه سلجوقی عراقی دست یافت و ملکه را با جماعتی با احترام به خوی فرستاد و معترض متصرفات او نشد اما در غیاب او شرف الملک وزیر جلال‌الدین ملکه را به طرفداری از اتابکان متهم ساخت و به تصرف اموال و قلاع او پرداخت. ملکه نیز از روی ناچاری به نایبِ الملک الاشرف حاجب حسام‌الدین علی که بر خلاط حکومت می‌کرد توسل جست و او خواست که املاک او را تحت تصرف بگیرد و در عوض از او در مقابل لشکریان شرف‌الملک دفاع نماید.

جلال‌الدین پس از سرکوبی مخالفین خود به تبریز وارد شد و از ظلم عمال شرف الملک و بدرفتاری او نسبت به ملکه دختر طغرل سوم اطلاع یافت و بعد از آن به قصد تجدید محاصرهٔ خلاط بار دیگر عازم ارمنستان شد. قبل از آنکه جلال‌الدین به خلاط برسد الملک الاشرف اسباب قتل حاجب علی حکمران این شهر را فراهم کرد و حکمران جدید آن شهر هر قدر خواست جلال‌الدین را با تقدیم معذرت و صلح‌جویی از محاصره باز دارد او زیر بار نرفت و با منجنیق شهر را زیر باران سنگ گرفت و با قوهٔ قهریه مفتوح ساخت. محاصرهٔ خلاط ۱۰ ماه طول کشید و مردم شهر با وجود انواع مشقات در مقابل حملات سپاه جلال‌الدین مقاومت کردند و سپاهیان جلال‌الدین در این مدت از هیچ بی‌رحمی‌ای کوتاهی نکردند تا آن که یکی از امرای الملک الاشرف خیانت ورزید و شهر در یکشنبه ۲۸ جمادی الاول سال ۶۲۷ به تصرف سپاهیان جلال‌الدین افتاد. از جمله اسرایی که در این واقعه به دست جلال‌الدین افتاد دو برادر شرف الملک به نام‌های مجیرالدین یعقوب و تقی‌الدین عباس و همچنین همسر الملک الاشرف یعنی دختر ایوانی سردار معروف گرجی بود که جلال‌الدین به انتقام حرکتی که حاکم شهر حاجب علی در پناه دادن به همسر او به خلاط کرده بود آن زن را به تصرف خود گرفت.


الملک الاشرف بعد از سقوط خلاط با علاءالدین کیقباد یکم (پادشاه سلجوقیان روم ۶۳۴-۶۱۵ ه ق) و امرای حلب و موصل و الجزیره بر ضد جلال‌الدین طرح اتحادی قوی ریخت و به دعوت علاءالدین کیقباد پادشاه مصر الملک الکامل برادر الملک الاشرف نیز در این اتحاد وارد شد. این اتحاد شکست سنگین جلال‌الدین از علاءالدین کیقباد را در ۲۸ رمضان سال ۶۲۷ در پی داشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 1 از 16:  1  2  3  4  5  ...  13  14  15  16  پسین » 
ایران

تاریخ ایران از خوارزمشاهیان تا ابتدای صفوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA