ارسالها: 76
#151
Posted: 16 Dec 2016 03:43
مدرسه ابتدایی میرفتم که برای اولین بار برای یکی پسرهای فامیل که حدود ۱۷ سال سن داشت ساک زدم. تو زیر زمین خونشون ازم خواست که براش یک کاری بکنم ولی به کسی نگم. وقتی پرسیدم چی؟ زیپ شلوارش را کشید پایین گفت میخام اینو بزاری تو دهنت. یادم نیست دقیقا چه حرف هایی بین ما رد و بدل شد که راضی شدم. اما یادمه این پسر خیلی مهربون بود و بین بچه های فامیل خیلی طرفدار داشت. تو همه بازی های فامیلی نقش رهبر داشت و من هم دوستش داشتم، دلم نمیخواست که از من دلگیر بشه و توجهش به من کم بشه. بدنش مو نداشت. اول کع وقتی کرد تو دهنم حس خاصی نداشتم. آبش که اومد سریع از دهنم درآورد و ریخت زمین. اما نرمی سرش رو زبونم و شکل بیضه هاش که شل و ول جلوی صورتم تکون می خورد و آخرش که برای خودش می مالید و آب سفیدش که تند تند می جهید بیرون به نظرم بانمک هیجان انگیز می اومد. شاید یک جور حس کشف کودکانه بود. یادمه همون موقع یک جای وجودم، شاید میانه تنم داغ شده بود. بعد ها که بزرگتر شدم فهمیدم که همون لذت جنسی بود که آتیشش داشت تو جونم زنده می شد. بعد ها هم باز براش ساک زدم. سنم کم بود اما الان که بهش فکر می کنم تجربه آزار دهندی نبود. این پسر الان سه تا بچه داره و مرد خوبی و خانواده دوستی است. سالی چند بار هم را می بینیم اما مثل یک فامیل عادی. خاطرات کودکی تقریبا فراموش شده.
از اینکه به من خیانت کردی نارحت نیستم. از اینکه دیگه نمی تونم به هیچ مردی اعتماد کنم غمگینم.