ارسالها: 1
#457
Posted: 13 Mar 2019 15:21
[یک بار با دوستم رفتیم باغ غدیر اصفهان.تو پارکینگهای آخرش که خلوت بود و رفتیم صندلی عقب و براش ساک زدم.خلاصه کمی هم عشقبازی کردیم و لب و... وقتی داشتیم از ماشین پیاده میشدیم که بریم جلو بشینیم و بریم یه مرتیکه ای از لای شمشادها اومد بیرون.نگو تمام وقت داشته ما رو دید میزده.قیافش شبیه معتادها بود.گفت من بسیجیم و بیسیم زدم بسیج در خروجی پارکینگ منتظرتونه و این زنه(من) رو اینجا پیاده کن و خودت برو در پارکینگ نیروها منتظرتن!
دوستم پشت ماشین نشست و تخته گاز زد بیرون.نزدیکای در خروجی بم گفت تو پیاده شو و پیاده برو دم در تا اگه کسی دم در باشه با هم نباشیم و تو پیاده در بری.اما من که خیییییلی وحشت کرده بودم گفتم نه و پیاده نشدم.خلاصه رسیدیم دم در و پول پارکینگ رو دادیم و رفتیم و کسی منتظرمون هم نبود و یارو بلوف زده بود.
خلاصه یک هفته از ترس با هم تماس هم نداشتیم.
بچه های اصفهان که میرن باغ غدیر حواسشون باشه لای شمشادها و بین درختهاش جک و جونور معتاد و مواد فروش و منحرف زیاده.دوربینم داره.پلیسم داره.
اینم خاطره من.ببخشید که طولانی شد.
چه جالب منم دقیقاْ همونجا این خاطره رو دارم ولی گیر نکردیم البته اون موقعها پارکینگاش نگهبانی نداشت و خونه ما نزدیک بود به باغ غدیر مواقع بی مکانی میرفتیم یادش بخیر. منو بردی به خاطرات قشنگم دمت گرم. ولی اینو بدون اونجا خیلی خطریه جاهای بهتری هست اصفهان.
به هرجا ناتوان دیدی توان باش
به سود مردم خامُش زبان باش
ستمکش را اگر دیدی برآشوب
ستمگر را چو مشتی بر دهان باش