ارسالها: 7126
#534
Posted: 27 Dec 2020 22:57
Streetwalker:
یک بار با دوستم رفتیم باغ غدیر اصفهان.تو پارکینگهای آخرش که خلوت بود و رفتیم صندلی عقب و براش ساک زدم.خلاصه کمی هم عشقبازی کردیم و لب و... وقتی داشتیم از ماشین پیاده میشدیم که بریم جلو بشینیم و بریم یه مرتیکه ای از لای شمشادها اومد بیرون.نگو تمام وقت داشته ما رو دید میزده.قیافش شبیه معتادها بود.گفت من بسیجیم و بیسیم زدم بسیج در خروجی پارکینگ منتظرتونه و این زنه(من) رو اینجا پیاده کن و خودت برو در پارکینگ نیروها منتظرتن!
دوستم پشت ماشین نشست و تخته گاز زد بیرون.نزدیکای در خروجی بم گفت تو پیاده شو و پیاده برو دم در تا اگه کسی دم در باشه با هم نباشیم و تو پیاده در بری.اما من که خیییییلی وحشت کرده بودم گفتم نه و پیاده نشدم.خلاصه رسیدیم دم در و پول پارکینگ رو دادیم و رفتیم و کسی منتظرمون هم نبود و یارو بلوف زده بود.
خلاصه یک هفته از ترس با هم تماس هم نداشتیم.
بچه های اصفهان که میرن باغ غدیر حواسشون باشه لای شمشادها و بین درختهاش جک و جونور معتاد و مواد فروش و منحرف زیاده.دوربینم داره.پلیسم داره.
اینم خاطره من.ببخشید که طولانی شد.
Streetwalker:
آقا پشت فرمون کنار خیابون نشسته بوده و خانم که رو صندلی شاگرد نشسته بوده برای آقا ساک میزده و در این حین یک ماشین کنترلش رو از دست میده و خیلی محکم زده بود به ماشین اینها و ماشین اینها هم کوبیده شده بود به ماشین جلویی.
خلاصه خانم همونطور که آلت آقاهه تو دهنش بوده فکش محکم میخوره به فرمون و میشکنه و شکستن فک همان و قفل شدن آلت آقا بین دندونهای خانم همان....
جالبه همونطور که آلت آقا تو دهن خانم بود آوردنشون بیمارستان(عیسی بن مریم) و همونطور رفتن تو اتاق عمل و خلاصه آلت جون سخت آقاهه تو اتاق عمل آش و لاش از لای دندونهای خانم خارج شد...
جالبه که جفتشون متاهل بودند و شنیدم آقاهه ده دوازده ملیون به شوهر خانمه داد تا شکایت نکنه و...
عجیب ترین چیزی که در طول سالهای کارم دیدم این بود.
این خاطره ها رو آوردم تا بگم امروز با عاغامون رفته بودم بیرون خرید,پشت چراغ قرمز بی مزه بازیش گرفت و دستش رو از لای مانتو جلو باز بافتی که پوشیده بودم رسوند به ساپورتم و...که یک دفعه یه موتوری کنارمون وایساد و دو تا زد به شیشه و رفت...
بدبخت ۶ متر پرید هوا...
خلاصه شانسم نداره بیچاره...
فقط نفهمیدم این موتوری از کجا رسید و از کجا دید...