ارسالها: 28
#101
Posted: 8 Jun 2019 14:43
من یازده ساله بودم که همسایمون یه مرد تنها بود خیلی باهام مهربون بود و حتی بهش عمو میگفتم یبارمنو سوار پرایدش کرد و هی بدنمو مالید منم این چیزا حالیم نبود ولی یکم خوشم میومد و کاری نمیکردم.اخرش منو روی صندلی خوابوند و کیرشو به لبام اینا میمالید .هرچی گفتم عمو ولم کن میترسم و اینا اصلا توجه نمیکرد و اخرش کیرشو کرد توی دهنم . بعد دراورد و یکم جق زد و ابشو ریخت توی دستمال.منم گریه میکردم خیلی ترسیده بودم ولی گفت که الان یه کاری میکنم که خودت بخوای بهم بچسبی .اول یه شکلات و یه عروسک جوجه کوکی بهم داد و بعدش هی کوسم زبون زد و مالید .انقد حال عجیب غریب و جالب و خوبی بهم دست میداد که خودم بعدها میرفتم پیشش یه سه چهار باری :/
ولی بعدا فهمیدم خیلی کار بدیه و نرفتم.ولی الانشم میگم که خیلی حس خوبی بود و دوست داشتم.
پیشنهادای وسوسه کننده رو دوست دارم!
ارسالها: 26
#104
Posted: 8 Jun 2019 17:17
بله تو ۷ سالگی یبار کرده شدم بعداْ ازش خوشم اومد و با پسر همسایه هم ادای این کارا رو میکردیم
من یا روانشناسم و به افرادی که در روابط دچار اسیب شدن میتونم مشاوره بدم اگه شما هم مشکلی دارید به من تو تلگرام پیام بدین تا در موردش صحبت کنیم
https://telegram.me/BChatsBot?start=sc-aUGwZfJuSY
ارسالها: 7024
#108
Posted: 27 Nov 2019 00:17
gayboy2019
gayboy2019: الان هر جا ببینمش با ماشین از روش رد میشم ولی خیلی رفتم تو محلشون که ببینمش و از خجالتش در بیام که ندیدمش.
از اون موقع به بعد دیگه هیچ وقت اون آدم شاد و خوشحال قبلی نشدم. و الانم که به همجنسم گرایش دارم
دوست عزیز حتما بکشش.مثل سگ بکشش.البته جوری که برات دردسر نشه.
خوشبختانه من هرگز این تجربه تلخ رو نداشتم.چون خانوادم خیلی مراقب بودند و خودم هم آدم سفت و سختی بودم.اما کسی بود که زندگیم رو به طریقی نابود کرد و ضربه وحشتناکی بم زد..نکشتمش ولی هزار بار تو ذهنم کشتنش رو با جزئیات تجسم کردم و میکنم.حتی گاهی به کشتن بچه اش فکر میکنم.شک ندارم که یک روز میکشمش تا به آرامش برسم.
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker
ارسالها: 217
#109
Posted: 27 Nov 2019 11:02
Streetwalker: جزئیات تجسم کردم و میکنم.حتی گاهی به کشتن بچه اش فکر میکنم.شک ندارم که یک روز میکشمش
دختر این حرفها چیه میزنی آخه
آرزو میکنم مریض سختی بشه بیفته تو بیمارستان تون و موقعی که بالا سرشی از ترس سکته کنه بمیره
درود به جامعهپزشکی و پرستاران عزیز خسته نباشید خدا قوت....