ارسالها: 99
#211
Posted: 14 Jun 2016 12:30
با زیدم
توی یه هوای برفی زمستون
شب بود و هم جا تاریک، هوا خیلی سرد بود، هیشکی تو خیابون نبود، منم ماشینو کنار پارک نگه داشتم. اولش قصد سکس نداشتیم اما بعد اینکه لب گرفتم ازش شروع کردم به خوردن ممه هاش بعد شلوارشو کشیدم پایینیه کوس تنگی بهم داد. البته اوشون تو ۱۴ سالگی ازدواج کرده بود و طلاق گرفته بود برا همین میدونستم پرده نداره. همونجا گذاشتم تو کوسش
افسوس که نامه جوانی طی شد ***و آن تازه بهــــار زندگــانی دی شــد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب *** افسوس ندانم که کی آمد کی شد
ارسالها: 1782
#219
Posted: 16 Aug 2016 10:54
اولیش با کف دستم بود
اندوه بزرگی ست انبوه انتظار
ارسالها: 8967
#220
Posted: 16 Aug 2016 11:05
رفیق بی کلک کف دست
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم