ارسالها: 2134
#253
Posted: 29 Sep 2017 02:30
دانشگاه آبادان بودم، خونه مجردی گرفته بودیم، اوایل ترم بود بچههایی که شهرهای نزدیک بودن میرفتن خونه خودشون، تنها بودم. دخترِ برادرِ صاحبخونه اومد چندتا ابزار باغبونی که توی باغچهی پشتی داشتیم ببره برا عموش (صاحبخونهی ما)
من چند ماهی از 18 سالم گذشته بود، اونم بعدا فهمیدم 32 یا 33 سالش بوده
یه قیچی بزرگ رو به من نشون داد، گفت این واسه شاخههای تر میشه؟ گفتم آره بابا با این فیل رو هم میشه ختنه کرد!
عمدا پرسید: کجای فیل رو ختنه میکنن؟
گفتم قاعدتا خرطومش رو کاری ندارن، احتمالا شورتِ فیله رو میکشن پایین، محتویاتش هر چی بود رو میبُرن.
خلاصه خندش گرفت و بحث فیله هم باعث شد بریم توی فضای پورن
گفت برو داروخونه کاندوم و ژل لوبریکانت بگیر تا یه خاکی درست کنیم بگیریم سرِ کیرت.
من هم مثل یه سرباز، فقط انجام وظیفه میکردم.
خیلی ترسیده بودم!!! (الان که یادم میاد حسابی میخندم)
خب، باتجربه هم بود و حدود هفده هجده سال از من بزرگتر بود و برام جیاف پیدا کرد
خیلی از پوزیشنها رو بهم یاد داد. هر از گاهی یه سری میزد، اگه تنها بودم، یه حالی میداد ولی دیگه فقط در حد ممه و ساک.
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 355
#254
Posted: 3 Oct 2017 10:05
با یکی تویع پارک آشنا بعد کلی مکافات به عملیات فتح ..رسید
زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ... واسه حفظ تعادلت همیشه باید در حرکت باشی ... .((آلبرت انیشتین))