ارسالها: 6
#560
Posted: 24 Mar 2023 21:20
remover:
من 17 سالم بود به زور بردنم خواستگاری دختره یکی از دوستای مامانم ، خلاصه منم خجالتی.... فرستادنمون تو یه اتاق که حرف بزنیم ، با یه بشقاب بزرگ خربزه ، داشتیم حرف میزدیم یهو دختر چنگالو زد تو خربزه گذاشت دهنم ...من خجالت کشیدم ... بعدیو خودش خورد و سرشو آورد نزدیک و با لب دادن فرستادش تو دهن من ... بعدش سینشو نشونم داد و سینشو خوردم.. همش ترس داشتم . بردادراش و باباش پشت در بودن همراه خانواده خودم..... خلاصه دستمو کردم تو شورتش که خیسه خیس بود بلد نبودم کجا رو بمالم . هی خودش جای دستمو تنظیم کرد.. خلاصه ارضا شد و شروع کرد گریه کردن ، گفتمش چرا گریه میکنی .. گفت حالا تو فکر میکنی من دختر بدی هستم.. گفتم نهن عزیز و بوسیدمش و ونم دست کرد تو شورتم یکم مالیدش و منم آبم اومد .... بعد هم اومدیم بیرون ، گفتن صحبتاتون کردین... گفتیم بله ... بعدم پیچوندمش دختررو
دمش گرم عجب دختری بوده
دوتا حالت داره یا واقعا حشری بوده و نتونسته جلو خودشو بگیره یا اینکه شرایطش تووو اون خونه تخمی بوده می خواسته به هر کلکی شده پا گیرت کنه و بگیریش . و دلیل سومم شاید مامانیش آموزش داده که زود تر ازش خلاص بشه