ارسالها: 7125
#298
Posted: 28 Apr 2023 21:46
Streetwalker:
بی برو برگرد تو تمام روابطم پشتم رو لیسیدند اما سلطان اینکار عاغامون بوده و بس!
دستش رو قلاب میکرد پشت رونهام جوری که پاهام تو سینم جمع میشد و بعد همونطور سر و ته من رو میکشوند تو بغلش و جلوگیری و عقب رو حالا نخور کی بخور! زبونشم میکرد توش! اسمشم گذاشته بود بستنی!
اون اوایل که دوستش داشتم این برنامه هر روزمون بود و نصیحتش میکردم اینکار رو نکنه چون میترسیدم مریض بشه ولی هیچ وقت نشد.
فانتزیش این بود که روش عسل و خامه بریزه و بخوره!
گاهی هم یک بسته پاستیل میزاشت کنار دستش و میکرد توش و با لذت میخورد! منم در حال سخنرانی و نصیحت!
اما خوب دیگه اون روزی روشن تموم شد و ما وارد فصل زمستونمون شدیم و....
چقدر دنیا عجیبه!
آدم تو تخت خوابش یه کارایی رو میکنه و فکر میکنه تا حالا هیچکس تو دنیا اونکار رو نکرده! بعد یک دفعه تو اینترنت میبینه نقاشیش رو هم کشیدن!
اینم بستنی ما!