ارسالها: 217
#303
Posted: 3 Dec 2019 11:56
leyla000
التماس قسمت انشاالله ،کسی هم مد نظرتون هست سرکار خانوم ؟؟؟
درود به جامعهپزشکی و پرستاران عزیز خسته نباشید خدا قوت....
ارسالها: 217
#305
Posted: 3 Dec 2019 22:05
amirgazvini
بزن زنگ سلامتی شوفرهای لوتی،
داش امیر نه خسته داش
درود به جامعهپزشکی و پرستاران عزیز خسته نباشید خدا قوت....
ارسالها: 7009
#306
Posted: 3 Dec 2019 22:20
amirgazvini
ماشاالله امیر آقا اراده کنن امیرکوچولو رو تو اگزوز تریلی هم فرو میکنن
ماشاالله...
ماشاالله...
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️🩹
ارسالها: 7009
#307
Posted: 3 Dec 2019 22:31
والا بیمارستانهای دولتی اینقدر شلوغ و پلوغه که بعضی وقتا فراموش میکنم شام و ناهار بخورم.حالا چطور دوستان میتونن سکس کنن خدا میداند...
اما بیمارهایی که اتاق خصوصی دارند گاهی با همراهاشون یه حرکتهایی میکنند.از جمله یکبار یه پسر بیست و دو سه ساله بود که با خالش...
عجیبه که خالهه چهل و چهار پنج سالی داشت و از این تیپهای چادر مشکی به سر بود..خلاصه خاله تازه داشت بالا و پایین میرفت که من در رو باز کردم.البته قبلش تو دوربین مداربسته دیدم.
خلاصه صداش رو در نیاوردم و آبروداری کردم ولی واقعا خیلی عجیب بود چون خاله مثل مادره
خالهه بم گفت پسر خواهرم اول که عاشقم شده بود خیلی ناراحت بودم و همش گریه میکردم ولی الان خیلی خیلی دوستش دارم و...خلاصه حرفهای عجیب و غریب به منی میزد که همه میکن عجیب و غریبی!
منم هاج و واج با چشمای گرد و دهان باز نگاش میکردم!
ماشاالله دستپختهای خمینی همه مثل امامشان عجایب روزگارند...
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker
ارسالها: 11
#308
Posted: 5 Dec 2019 23:30
mina_ah1
چه باحال
ویرایش شده توسط: KirKhoshestil
ارسالها: 377
#309
Posted: 6 Dec 2019 01:58
Streetwalker: والا بیمارستانهای دولتی اینقدر شلوغ و پلوغه که بعضی وقتا فراموش میکنم شام و ناهار بخورم.حالا چطور دوستان میتونن سکس کنن خدا میداند...
اما بیمارهایی که اتاق خصوصی دارند گاهی با همراهاشون یه حرکتهایی میکنند.از جمله یکبار یه پسر بیست و دو سه ساله بود که با خالش...
عجیبه که خالهه چهل و چهار پنج سالی داشت و از این تیپهای چادر مشکی به سر بود..خلاصه خاله تازه داشت بالا و پایین میرفت که من در رو باز کردم.البته قبلش تو دوربین مداربسته دیدم.
خلاصه صداش رو در نیاوردم و آبروداری کردم ولی واقعا خیلی عجیب بود چون خاله مثل مادره
خالهه بم گفت پسر خواهرم اول که عاشقم شده بود خیلی ناراحت بودم و همش گریه میکردم ولی الان خیلی خیلی دوستش دارم و...خلاصه حرفهای عجیب و غریب به منی میزد که همه میکن عجیب و غریبی!
منم هاج و واج با چشمای گرد و دهان باز نگاش میکردم!
ماشاالله دستپختهای خمینی همه مثل امامشان عجایب روزگارند...
زن بودن خیلی مشکل است،وقتی فقط بدنت را میبینند.
بالا
نقل قول گزارش
اتفاقاتی که هفتاد سال قبل تو اروپا و آمریکا اوفتاد الان داره برای ما می اوفته باید دوره انحطاط رو بگذرونه این کشور تا به تمدن و دموکراسی برسه، هر چیز غلط اونقدر پیش می ره تا خودش خودش رو نابود کنه و بعد یه چیز درست متولد میشه.
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی