ارسالها: 492
#231
Posted: 27 Mar 2017 16:38
MaryamBanoo1385: فروید ریشه بسیاری از مشکلات روحی روانی را در سرکوب های جنسی میدونه . در اینمورد به نظر میاد شخص به دلیل خود کم بینی و حس حقارتی که در درون خود حس میکنه بیشتر به کسانی گرایش پیدا میکنه که به نوعی از دور خارج شدند و دیگه چندان خواهانی ندارند . این را میگم برای اینکه هر کسی که احتمالاً چنین گرایشی داره کمی به این فکر کنه که شاید دچار اختلالات شخصیتی هست و بهتر هست به جای اینکه خود را گرفتار رابطه ای ناسالم کنه به فکر درمان خود باشه .
دوستم، اولاْ شما دو شاخه مختلف از روان تحلیل گری یا روانکاوی رو با هم مخلوط کردی:
فروید معتقده که کودک در سن ۳ سالگی و پس از طی مراحل رشد جنسی از مرحله دهانی، بعد مقعدی که کسب لذت رو در سال اول زندگی از کنترل خودش روی عضلات دهان، و سپس در سال دوم روی عضلات مقعد تجربه می کنه، وارد مرحله سوم رشد روانی-جنسی که مرحله احلیلی (یا آلتی) هست میشه، به زبان ساده، پسر وقتی دول خودش رو می شناسه و دختر وقتی که می فهمه در پسران دودولی وجود داره که اون نداره، در این مرحله عقده ای که فروید عقده ادیپ اسم میگذاره شکل می گیره به این ترتیب که کودک اولین گرایش جنسی خودش رو به نزدیک ترین فرد از جنس مخالف، یعنی والد جنس مخالف (پسر با مادر، و دختر به پدر) تجربه می کنه. در این مرحله هست که چگونگی حل تعارض تمایل به والد جنس مخالف و ترس از والد جنس موافق(ترس اختگی) باعث می شه که کودک یا دچار تثبیت در این مرحله، یا بازگشت به مرحله قبل بشه، و یا در نقطه مقابل اگر به خوبی به حل این مساله از طریق همسان سازی با والد جنس مخالف بپردازه، گذار کرده و شخصیت خود را به مانند والد همجنس شکل میده (حالا اینکه والد همجنس عقده داشته باشه یا نه، اینجا خودش مرحله بعدی از احتمال شکل گیری شخصیت مرضی است).
اما عقده حقارتی که اشاره کردی رو آلفرد آدلر، معاصر فروید که در زمینه ریشه شخصیت مرضی با فروید اختلاف عقیده داشته و به همین رو مکتب خود رو از فروید جدا کرده، به عنوان یک نظریه جایگزین مطرح کرده بود. آدلر معتقد بود که نوزاد انسانی با احساس حقارت به دنیا میاد، یعنی موجودی است ذاتاْ و کاملاْ نیازمند و وابسته جهت بقا، که در نتیجه در هر مرحله از رشد و نمو خود به طرق مختلف با این حس (حس حقارت یا به قول برخی مترجمان کهتری) دست به گریبان هست، اون چیزی که در این گیر و دار حائز اهمیت هست اینکه چطور فرد با این حس حقارت برخورد می کنه، اگر این حس از طریق احساس وابستگی و اعمال وابستگی مطلق به سایرین و فرد مهتر (والاتر) و دایماْ گرفتن امتیازهای مختلف جهت رسیدن به خواست های فردی و عموماْ آنی خود حل و فصل بشه، شخصیت مرضی شکل گرفته ( و بله ممکنه کسانی که حس می کنند فقط و فقط باید با فرد بزرگتر از خودشون رابطه جنسی یا عاطفی داشته باشند - تقریباْ همه زنان ایرانی- دچار چنین اختلالی باشند) که بهش گفته می شه عقده حقارت. ولی اگر این حس حقارت منجر بشه که فرد تلاش کنه تا خودش رو مستقل کنه و به ثبات هیجانی و احساس اقتدار دست پیدا کنه (البته به صورت منطقی و اجتماعی) و در بهترین حالت برای همزیستی اجتماعی با سایرین فرد اصولاْ به حس برتری و مهتری می رسه و خودشکوفا (که این هم نظریه مفصل دیگری برای خودش داره) خواهد شد. اما در نظریه آدلر، اصولاْ حس حقارت چیز بدی که نیست هیچ بلکه موتور محرک بشر برای رسیدن به حس اقتدار هست، اون چیزی که آسیب زا و مرضی است عقده کهتری یا حقارت هست.
در مورد اینکه فردی افراد بزرگتر از خودش رو « از دور خارج» بدونه هم نیاز به پویش بسیاری هست که چرا باید فردی همچین طرز فکری به افراد مسن تر از خودش داشته باشه
خوابت نبره کف مرتب بزن
خواستم شاعر چشمان تو باشم
باد حواسم را برد
ارسالها: 721
#234
Posted: 23 May 2017 16:01
همیشه با مردای بزرگتر از خودم سکس داشتم ۴۵ سال به بالا رو خیلی دوس دارم
مترسک گفت:
اى گندم تو شاهد باش مرا براى ترساندن آفریدند اما من عاشق پرنده اى بودم كه از گرسنگى مرد...!!!