ارسالها: 889
#11
Posted: 15 Dec 2011 03:29
رفته بودم خونه یکی از اقوام دورمون تا با پسرش بریم جایی. دم در خونشون که رسیدم دیدم مامانش و زن عموش دارن بدجور بهم بد و بیراه میگن. دوستم که اومد بریم دیدم زن عموش صداشو بلند کرد و گفت: دیدم چطوری صفدر خوابیده بود روت و کیرشو تا ته کرده بود تو کست! من خجالت کشیدم زیر چشمی دوستمو دیدم سرخ شده بود. سریع سر صحبت و باز کردم و رفتیم. (ولی شنیدن کی بود مانند دیدن...)
-------
دو سه روز پیش رفتم خونه ی دوستم تازه شبش از مسافرت برگشته بود و قرار بود بریم جایی. در خونه باز بود رفتم تو، آخه اونجا خیلی راحتم، دیدم تو آشپزخونه با خانمش لب تو لبه و دستشم تو شلوار خانمشه و داره کونشو میماله، آروم رفتم بیرون بهش زنگ زدم و اومد دم در و رفتیم...
-----
چند وقت پیش رفتم یکی از روستاهای اطراف شهرمون پیش دوستم. این دوستم مزرعه داره و تو مزرعه اش سبزی هم میکاره و میفروشه. اون روز حوالی ظهر یکی از زنای روستا با شوهرش با موتور سیکلت اومدن واسه خریدن سبزی. شوهره با دوستم صحبت میکرد و زنه داشت سبزی میچید و منم تو مزرعه میچرخیدم که دیدم زنه روبرومه تو فاصله بیست متری. حدودا ۴۵ سالش بود و خوش هیکل. پشت درختی نزدیکتر رفتمو دیدم بله لباسش رو تو شکمش جمع کرده و خشتک شلوارش پاره است و کس سیاهش افتاده بیرون. حدود دو سه دقیقه نگاش میکردم. کسش سیاه و پر مو بود اما بدن سفید و پری داشت. بدون اینکه متوجه من بشه سبزیشو چید و رفت.
----
چند روز پیش بود که با دوستم با موتور داشتیم تو خیابون چرخ میزدیم که چشمون به یه خانم افتاد که از این چادر مانتویا پوشیده بود و باد نسبتا شدیدی هم میومد و در جهت موافق باد هم حرکت میکرد و پشتش به ما بود و چادر رفته بود لای کونش. واقعا صحنه ی هوس انگیزی بود. فکر کنم حتی شرتم پاش نبود چون یه کم از پاش که دیدیم لخت بود.
----
این خاطره مال دوستمه و مربوط به قبل از محرم میشه. دوستم میگفت داداشم رفته بود مسافرت و من نگهبان خونش بودم. یه روز عصر از خونه اومدم بیرون دیدم یه موتور دم در خونه ی همسایه ی داداشش ایستاد و در زد. در که باز شد مرده پرید تو و در رو سریع بست. دوستم گفت مشکوک شدم سریع پریدم بالای نردبون و از بالای دیوار تو خونه همسایه رو نگاه کردم دیدم مرده زن همسایه رو تو بغل گرفته و یه دستش تو شلوار زنه است و داره کونشو میمالید و با یه دستشم پستونای زنه رو میمالید. حدود سی ثانیه طول کشید تا از حیاط گذشتن و رفتن تو ساختمون. دوستم گفت حدود ۲۰ دقیقه معطل شدم تا اومدن بیرون. مرده سریع رفت و زنه هم از پشت در با موهای پریشون سرک میکشید و به مرده میگفت در رو پشت سرت ببند. البته همین زنه چند روز بعد میره پیش زن داداش دوستم که دوستم مخفیانه ازش چند تا عکس میگیره و با هم دیدیم. هیکل سکسی داره. البته بعد عکسا رو پاک کرد.
-----
امروز ظهر داشتم یکی از دوستام رو میرسوندمش خونشون دیدم زن باباش دم در خونشون ایستاده، یه پیراهن مردونه خط خطی پوشیده بود با یه شلوار پارچه ای تنگ سبز رنگ. وای، کونش تو شلوارش دیوونه کننده بود. خط شرتش پیدا بود. یه سلام بهش کردم و برگشتم.
---
هفته ی پیش عروسی یکی از اقوام دورمون بود و ما از چند شب پیش اونجا بودیم. از دو شب قبل از شب عروسی پرچما و چراغا رو نصب کردیم. من رو پشت بوم بودم و چراغا رو میبستم به دیوار و چند تا از بچه های فامیل هم پائین بودن. تقریبا آخرای کار بود و همه رفته بودن و منم دیگه داشتم میومدم پائین که دیدم چراغ اتاق روبروی من روشن شد. خواهر بزرگه ی دوماد بود که بچه ی کوچیکشم بغلش بود و اونو خوابوند و پشت سرش مامانش یعنی مامان دومادم اومد تو و یه چیزی به دخترش گفت که هر دوتاشون خندیدند. مامانه همیشه چادریه و اونشبم لباسای پوشیده تنش بود. روسریش رو درآورد و یه لباس مجلسی بلند پوشیده بود و کیپ اون هیکل سکسیش بود. زیپ پشتش که باز کرد و کم کم لباسش رو کشید پائین دیدم سوتین تنش نیست و پستونای گنده اش افتاد بیرون. پائین تر که اومد کیرم چنان مثل فنر بلند شد که گفتم الآنه که شلوارم رو پاره کنه چون شرتم پاش نبود و از روبرو پشمای کسشم میدیدم که بلند بود و نزده بودشون. یه تاپ گشاد و یه دامن پوشید و رفت بیرون. دخترشم بچشو خوابوند و رفت. هنوزم که هنوزه تو شوک اونشبم.
-------
چند شب پیشم تو بیمارستان بودیم با دوستم که نوبت دکتر داشت. من تو سالن نشسته بودم که دیدم یه خانم حدودا ۴۵ ساله با دوتا دختر اومدن روبروی من نشستند. سالن خلوت بود. دوتا دخترا مانتو داشتند ولی مامانه با یه روسری بود و یه بلوز سفید و یه شلوار گرمکن سبز رنگ تنگ و یه چادر سفید گل گلی هم رو سرش بود. من فقط نگام به لای پاش بود که قشنگ خط شورتش رو میدیدم. زنه هم یا متوجه من نبود و یا هم اصلا براش مهم نبود و همینجور راحت پاهاش رو باز کرده بود و کسش رو (البته از زیر شلوار) در تیررس نگاه من قرار داده بود! چند دقیقه بعد که بلند شد بره پشتش که به من شد دیدم شلوار کامل رفته لای کونش و شیار کونش پیداست. خودشو مرتب کرد و رفت.
------
چند شب پیش تو درمانگاه کون لخت یه زن رو دیدم موقع آمپول زدنش بود. با پسر دائیم رفتیم اونم آمپول داشت و اتفاقا بچشو هم آورده بود. تو نوبت بود و منم بچشو گرفتم رفتیم بیرون از بخش تو راهرو قدم میزدیم که رفتیم پشت پنجره اتاقی که آمپول میزدن. راهرو تاریک بود و درون اتاق کاملا روشن. اتاقش یه تخت داشت و یه راهروی کج که میره بیرون. یه خانم پرستار جوون و خوشکلم تو اتاق بود که تقریبا تمام موهاش ریخته بود بیرون. یه چند لحظه که نگاه کردم دیدم دوتا خانم تقریبا سی ساله اومدن داخل. یکیشون چادری بود و یکی دیگشون با مانتو بود. چادریه آمپول داشت. چادرشو درآورد و مانتوشو زد بالا و خوابید رو تخت. بعدش دست برد از زیر شلوارشو کشید پائین. تا زیر باسنش کشید پائین و کون گنده و سفیدش کامل افتاد بیرون. من جا خوردم از بس سفید بود. خانم همراهش و پرستاره خندشون گرفت. آمپول رو که زد یه پنبه گذاشت رو کونش و به خانمه گفت بگیر و خودش رفت بیرون. خانم همراهشم به عمد و با خنده جوری کونش رو تکون میداد که باور کنید شیار باسنش و کاملا باز میشد و حتی موهای لای پاشو هم دیدم. بعد خانمه شلوارشو کشید بالا و رفتند. من تازه متوجه پسر پسر دائیم شدم که باهام بود و تو این مدت سروصدا نکرده بود. شانس آوردم وگرنه آبروم میرفت. سریع رفتیم بیرون.
--------
يكي از مزيتهاي فصل گرما اينه كه اكثر خانما تو اين فصل با لباساي نازك ميان بيرون و اين خوراك خوبيه واسه ديد زدن... پريروز بود كه زن همسايه محل كارم واسه انجام كاري همراه با شوهرش اومدن محل كار ما و يه چادر پوشيده بود از اينا كه جلوش رو با دست ميگيرن و اونم چادر رو قشنگ زير پستوناش گرفته بود طوري كه پستوناي گنده اش افتاده بودن بيرون... من بخاطر حضور شوهرش زياد تابلو نگاش نميكردم ولي تو همون چندتا نگاه زير چشمي متوجه شدم كه خانم سوتين نبسته و تا رفتن قشنگ تونستم حتي نوك پستوناشو هم ببينم...
------
سلام به همه دوستان. من دقیقا هفته ی قبل بود که با زن دائیم رفتیم بانک کار داشت. اون تو صف بود و منم رو صندلی نشسته بودم که یهو دیدم یه خانمی وارد شد و صاف رفت پشت سر زن دائیم واستاد. باور کنید نه من بلکه تمام خانمای تو بانک هم میخ تیپ و هیکلش شده بودند. یه شلوار نخی سفید و یه مانتو کرمی تنگ تنگ پوشیده بود که دو تا قمبلای کونش افتاده بود بیرون. یه روسری هم رو سرش بود که بیش از نصف موهاشو نمیپوشوند. بدجور محو نگاش بودم که یهو گوشیش زنگ خورد. حالا قشنگی ماجرا این بود که گوشیشم تو جیب بغلی شلوارش بود. مانتوش رو داد بالا که کامل تا رو کونش بالا رفت و کون گنده اش افتاد بیرون. شرتم پاش نبود، چون هر چی گشتم خط شرتش رو پیدا نکردم. لاپاش هم خیس عرق بود و چسبیده بود به بدنش که لختی کونش پیدا بود... خلاصه یه حالی به ما داد که نگو...
-----
این خاطره مال من نیست و یکی از دوستام تعریف واسم تعریف کرد: دوستم یه مزرعه داره که توش سبزی و اینا میکاره واسه فروش و مزرعه بغلیش هم یه پیرمردی بود که اونم سبزی میکاشت. از اون پیرمردای شوخ و باحال روزگار بود. مشتریاشونم اکثرا خانما بودند. دوستم میگفت یه چند وقتی بود که به یکی از مشتریای پیرمرده مشکوک شده بودم. یه زن سن و سال دار بود که چادری و محجبه هم بود. ساعتایی که این خانمه میومد اکثرا حوالی ظهر بود که کاملا خلوت بود و پیرمرده هم تنها. دوستم میگفت اوایل زیاد برام مهم نبود ولی کم کم کنجکاو شدم ببینم آیا سر و سری با هم دارند یا نه؟ تا یه روز که باز زنه حوالی ظهر اومد منم آروم از پشت درختای بین دوتا مزرعه رفتم تا پشت دیوار خونه اش. دیدم هر دوشون تکیه به دیوار رو فرش نشستند. هوام زیاد گرم نبود. یه کم که حرف زدند زنه گفت حالا مطمئنی امروز دیگه کسی نمیاد؟... پیرمرده گفت این موقع ظهر دیگه کسی نمیاد... زنه گفت خوب درش بیار واسه ات بزنم و بریم... بعد پیرمرده یه کم دراز کشید و شلوارشو داد پائین و کیر گنده اش افتاد بیرون. دوستم میگفت کیرش خیلی گنده بود. بعد زنه آروم مشغول جلق زدن واسه پیرمرده شد. دوستم میگفت همه اش منتظر بودم با هم سکس بکنند ولی زنه حتی چادرشم درنیاورد و با همون حالت مشغول جلق زدن شد. حدود چهار پنج دقیقه زنه کیر پیرمرده رو مالید تا آبش اومد. بعدشم خیلی آروم و ریلکس بلند شد دستاشو شست و چادرشو مرتب کرد و نشست تو پیکان پیرمرده و با هم رفتند.
-----
این دید زدنم داغه داغه داغه... دیشب خونه دوستم نشسته بودیم و چندتا از دوستان دیگه هم با خانماشون اومده بودن و ما تو یه اتاق بودیم و خانما هم تو یه اتاق دیگه. من دستشوئیم گرفت و چون دستشوئیشون تو حیاط بود منم رفتم تو حیاط و دیدم چراغ دستشوئی روشنه و یکی تو دستشوئیه... منم رفتم یه سر به باغچه ی کوچکی که تو حیاطشون بود زدم و چند لحظه بعد دیدم در دسنشمئی باز شد و دیدم وااااای.... زن دوستم اومد بیرون. موهاش پریشون بود و یه تاپ و دامن بلند پوشیده بود و چون حیاط تاریک بود متوجه من نشد و باحالتر از همه دیدم که دامنشو داد بالاو شرتم پاش نبود و با دستمال کاغذی کسشو پاک کرد و رفت تو اتاق زنونه... جاش نبود والا یه جلق درست و حسابی باید به یادش میزدم...
------
اینم مال دیشبه که پستونای شیرده زن دوستم رو دیدم. دیشب خونه ی دوستم بودم و با دوستم رفتیم بالا پشت بوم واسه تنظیم دیشش و زنش و یکی از زنای اقوامشونم تو حیاط بودن و من هرازگاهی زیرچشمی حیاط رو دید میزدم تا اینکه زن دوستم یکی از پستوناش رو انداخت بیرون و به بچه اش شیر میداد... سفیدیه پستوناش از اون بالا پیدا بود...
----
امروز صبح که با دوستم داشتیم بستنی میخوردیم یکی از زنای همسایمون که چند سال پیش با شوهرش تو محل مواد میفروختن رو دیدیم. سن بالاست ولی از اون کسای درجه یکه و همیشه هم با چادر میگرده... دوستم گفت من یبار پستونای اینو دیدم. این دوستم باباش چند سال پیش راننده بود و مواد مصرف میکرد و میگفت هرازچندگاهی باباش به مرده زنگ میزد و دوستم میرفت ازش میگرفت. تا اینکه یروز باز رفتم همین زنه درو باز کرد و گفتم فلانی (شوهرش) هست؟ گفت نه ولی بابات بهم زنگ زد. گفت منتظر بودم بره از تو خونه بیاره ولی دیدم که دکمه های پیراهنشو باز کرد و کرست و سینه هاش رو انداخت بیرون. دوستم گفت محو سینه هاش بودم که دست برد تو کرستش و یه بسته دراورد و داد بهم. قشنگیش اینجا بود که دیدم یکی از سینه های گنده اش افتاد بیرون و اونم خیلی ریلکس اونو گذاشت سر جاش...
------
این ماجرا رو دیشب یکی از دوستان میگفت... دایی این دوستم یه مغازه ی خرازی داشت که چند وقتی دوستم پیشش بود و اون یکی دائیشم سوپری بزرگی داشت و کنار هم بودن... دوستم میگفت یه پنجره هم بود که دو تا مغازه رو به هم وصل میکرد. اون دائیش تو کار ماهواره بود و دیش و رسیور هم داشت. میگفت یه روز ظهر دم در مغازه بودم که یه موتوری اومد مغازه دائیش. یه مرد و زن سن و سال دار بودن و رفتن تو. زنه چندان مالی نبود ولی تیپ خفنیداشت و زیاد در بند حجاب نبود و دائیه هم مرتب دور و برش میپلکید. واسه دیش و رسیور اومده بودن خلاصه سر قیمت صلاح رفتن و مرده با یکی از دوستای دائیش با موتور رفتن که اون ماشین بیاره و براشون ببره... دوستم گفت دیگه منم رفتم مغازه رو ببندم و برم چون دیگه همه رفته بودن. اومدم بیرون دیدم در مغازه دائی بسته است. برگشتم و از پنجره نگاه کردم و دیدم بلللله دائی زنه رو خوابونده پشت میز و تند تند داره میکندش. فقط کون دائی و کون زنه لخت بود... کمتر از دو سه دقیقه دائی آبشو ریخت تو کس زنه و تا شوهرش بیاد خودشونو مرتب کردن...
-------
دیشب باز پستونای سفید و گنده ی زن دوستم رو دیدم. خونه اشون بودم و موقعی که میخواستم برم از تو هال که رد شدم دیدم داره به بچه اش شیر میده. پستونش کامل افتاده بود بیرون. اصلا متوجه رفتن من نشد. چند ثانیه تونستم دیدش بزنم...
------
دیروز زن همسایمون رو بد جور تو کفش هستم رو دید زدم. از خونه که اومدم بیرون اونم داشت برمیگشت خونشون. سلام کرد و رد شد. از یه متری کونشو دیدم. مانتو تنگ تنش بود. کفم برید تا دیدمش. از یه متری کونش چنان بالا و پائین میشد که همونجا میخواستم بپرم روش و بکنمش...
-----
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 360
#12
Posted: 30 Dec 2011 21:57
من چند باری دختر دایی دوست دخترم که اسمش سحره رو دید زدم که تقصیر دوست دخترمه اخه چندین بار تو فانتزیهای سکسیش بلند داد زده که سحرم همینجوری که منو داری میکنی میکنیش که منم دیگه مجبور به قبول کردن خواسته اش شدم دیگهجالب اینکه قراره عروسشونم بشه یعنی بشه زن داداشش.آخ جون .جالبتر اینکه قرار فردا باهم یعنی سحر جونم هست میخوایم ۳ تایی بریم کنار ساحل دعا کنید بشه که اگه بشه چی میشهلاکردار ۱۸ سالشه و شهوتی اینو از زیر زبون دختر عمه اش بیرون کشیدم دعاتون رو احتیاج دارم فراموش نشه لطفا
از سرم که بیفتی ،
دست و پای غرورت خواهد شکست !
آن روز درد شکستن را خواهی فهمید ...
روزی که از چشمت افتادم را به یاد آر ...
ارسالها: 438
#15
Posted: 23 Mar 2012 17:57
من بابامو یه روز خالم اومده بود خونمون مامانم نبود اومده بود غذا دورست کنه بابام زیاد دورش بود رفتم بیرون و یواشکی بعد از۲مین برگشتم دیدم بابام کیرشو در اورده و داره کون خالمو میمالونه.انگار دفعه اولش بود کون میدید
اوس کــریم:گنــاهامو نادیده بگیرهمونطور که دعاهامو نشنیده میگیری :
(سلام به همه لزبین های لوتی)