ارسالها: 80
#41
Posted: 16 Jul 2013 09:37
من یبار دخدر خالم رفته بود حموم داشتم خونه رو به امر مادر جارو میزدم ک رسیدم در در حموم
از زید در یدفه یه نیم نیگا انداختم . اوف چ حالی داد
لخت لخت بود نشسته بود رو صندلی حموم و داشت پشم هاشو میزد
یکم خون ازش میومد ک آی قلمز شده بود
چقد حال کردم
اینجا کنار دریا
آب است و باد و ماهی
احساس می کنم من
جای تو را چه خالی
سروده ی دوستم
ارسالها: 130
#42
Posted: 23 Jul 2013 16:32
من یه بار دختر خاله زنم خونشون بودیم لباس پوشیده بود جلوی سینش باز بود بعد داشت کتاب میخوند تو لغتی گیر کرده بود کمک خواست از من گفت بیا ببین این چیه منم رفتم ببینم دیدم سینه هاش قشنگ معلومه و حسابی دید زدم وقتی یه لحظه چشممو از سینش بر گردوندم دیدم داره با چشاش منو نگاه میکنه هیچی نگفت و فقط خندید بازم شروع کردم به ترجمه لغت زبان براش ایندفعه پامو از پشتش نزدیک باسنش کردم اما به روی خودش نیاورد منم از فرصت استفاده کردم و چشبیدم بهش گفتم لیدا جون اینجا نمیشه بیا بریم تو اتاق بغل دیگه رفیتم و یه حال خوبی به من داد جاتون خالی .
-----------------
من وقتی که بچه بودم از لا درختای انجیر خونه همسایه مون رو نگاه میکردم یه زن تپل داشت که مدام دراز میکشید و شوهرش با روغن بدنشو میمالوند ولی وقتی به جای باریک کشیده میشد برق ها رو خاموش میکردن و منو تو کف میذاشتن
عشق فقط یک بار در انسان بروز میکند . علاقمند به گفتگو با بانوان لوتی ودوستی پایدار
ارسالها: 90
#44
Posted: 4 Aug 2013 14:55
دوران مجردیم یه شب خونه خواهرم بودم....خواهرم و شوهرش عادت داشتن شبا دیر میخوابیدن
تا ساعت ۲ بیدار بودیم
ساعت ۳.۲۰ از خواب بیدار شدمو رفتم که برم دستشویی صدای آخ و اوخ خواهرمو شنیدم رفتم در اتاقشونو یواشکی داخل و دید زدمو همونجا یه جلق توپل زدم
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش
بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
ارسالها: 9253
#45
Posted: 5 Aug 2013 18:29
چند سال پیش تو روستای بابام حموم عمومی بود رفتیم با پسر عموم رو گنبد حموم زنونه شروع کردیم به دید زدن که پیرزنه دید مارو شروع کرد به دادوقال ماهم پا گذاشتیم به فرار
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 62
#46
Posted: 15 Aug 2013 17:27
یه بار رفته بودیم شمال بعد از اینکه همه از دریا برگشتیم نوبتی قرار بود بریم حمام من که نوبتم نبود سرمو انداختم اومد تو خونه دیدم دختر دایم لخت مادر زاد جلومه اون موقه ۱۵ سالش بود تازه موهای کسش در اومده بود و سینه هاش لیمویی بود منم که دیدیم خالم اونجاس سریع سرمو انداختم پایین زدم بیرون اگر خالم نبود یه دستی بهش میزدم که حداقل بعدا روم بهش باز بشه .تف به این شانس
سه جمله براي موفقيت:ا دانستن بيش از ديگران - كار كردن بيش از ديگران - انتظار كمتر از ديگران ......... ويليام شكسپير