ارسالها: 350
#52
Posted: 23 Jun 2014 18:49
بی نظیره .. اصن سفر میره ادم که با خیال راحت سکس کنه ..اگه نه فایدش چیه ؟
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
چون مرد به عزت ببرندش سر دست
ارسالها: 128
#58
Posted: 7 Aug 2014 21:27
سکس در سفر فوق العاده هست مخصوصا تو جنگل
saeed_ssaa: چند وقت پيش رفته بوديم شمال خونه يکي از دوستامون يه زن و شوهر به اسم آرش و عاطفه. شب بود که رسيديم و خسته بوديم. شب را خوابيديم و فردا صبحش با هم رفتيم کلبه باباي آرش که توي يک روستا وسط جنگلهاي کوهستانيه. صبحانه را خورديم و من و شيوا يه چرخي اونجا زديم . من هم بد جوري هوسي شده بودم.
ظهر که آرش رفت بيرون تا براي نهار غذا بگيره شيوا و عاطفه توي آشپزخونه بودن و من هم بينشون بودم و دلم ميخواست دوتاشون را بکنم. بعد هم ناهار را خورديم يه چنتايي عکس گرفتيم .داشتيم ورق بازي ميکرديم که من وسط بازي کيرم داشت بلند ميشد به بهانه استراحت ميخواستم توي آتاق کناري يه دست شيوا خانمم را بکنم ولي موقعيت جور نشد. شيوا هم سکسي شده بود و عاطفه هم که يه کمي از شيواتپل تره با کون گندش جلو من راه ميرفت که من بدجوري هوسي ميشدم.
خلاصه به هر مکافاتي بود خودم را نگه داشتم و شب شد و راه افتاديم بريم به طرف بهشهر که آرش و عاطفه عقب نشسته بودن و توي جاده تاريک جنگل نميدونم اون عقب چکار ميکردن با هم حرف ميزديم ولي گاهي ساکت ميشدن!
به خونه که رسيديم رفتيم توي اتاقمون که شام را آماده کردن و اومدن توي اتاق ما شام را خورديم و کلي گفتيم و خنديديم.بعدش آرش يه فيلم صحنه دار گذاشت و همينطور که روي مبل نشسته بوديم فيلم و تماشا ميکرديم کير من هم يه کم سفت شده بود!
بعد فيلم قرار شد بازي کنيم من و عاطفه يه تيم شديم و آرش و شيوا هم يه تيم که با پانتوميم يه جمله را بگيم. خيلي حال داد و به بهانه بازي مي رقصيديم و ميخنديديم. اخر شب که ديگه رفتن بخوابن ما هم آماده خواب شديم که اونا توي سالن داشتن فيلم ميديدن که ما آماده خواب شديم ولي نخوابيديم که!
شيوا را بقلش کردم و سينه هاي خوشگلش را مي ماليدم و بعد رفتم سراغ کونش که خيلي با لباسي که پوشيده بود حسابي قلمبه شده بود. لباسش را دراوردم و با شرت و سوتين شروع کردن به ماليدن و خوردن سينه ها. کيرم بد جوري سفت شده بود شيوا کيرم را سفت گرفته بود توي مشتش و فشار ميداد.
بعد يه کم برام ساک زد. چرخوندمش و سوتين و شرتش را درآوردم و کيرم را از توي شرتم انداختم بيرون و همونطور که کيرم روي کش شرتم بود چون قد شيوا يه کم از من کوتاهتره يه کم زانو هام را خم کردم و کيرم را گذاشتم لاي کونش و سينه هاش را سفت گرفته بودم لاپايي زدم.
واااااايييييييي چه حال ميداد!
اوسط خونه دوستامون لخت لخت بوديم که خيلي جال بود و هر کدوم از لباسهامون يه گوشه بود.
انداختمش روي تخت و شرتم را در آوردم و افتادم روي کونش دوباره شروع کردم کيرم را روي خط کونش بلغزونم و دوباره لاپايي ميزدم هم من خيلي لاپايي را دوست دارم هم شيوا دوست داره از کون در کسش لاپايي بزنم.
يه کم سر کيرم را کردم توي کسش که يه آهي کشييد.
جاااااااااااانم چه آهي بود
براي اينکه حال نيام روي زانوهام ايستادم و با دستم کسش را ميمالوندم. دوباره افتادم روي کونش و کيرم را هول دادم توي کسش که دستش را اورد پشتش و ته کيرم را گرفت توي مشتش. وقتي کيرم را ول کرد شروع کردم به تلبه زدن که تخمام ميماليد در کونش. يه چنتايي اونقدر سفت تلمبه زدم که صداي فالاپ فالاپ بلند شده بود و شيوا هم نيمه بلند واي واي ميگفت!
دوباره برش گردوندم و افتادم روش و کيرم را تا ته کردم توي کسش و شروع کردم تلمبه زدن و نيم خيز شده بودم سينه هاش را که گرفته بود توي دستش شروع کردم به خوردن و لباش را ميخوردم و صورتش را ميليسيدم!!
مست مست بوديم!!
!نزديک حال اومدن بودم که پاشدم کاندوم را گذاشتم که آخر کار تميز کردن خودم و شيوا راحت تر باشه و دوباره کردم توي کسش و تلمبه زدم. چنتا تلبه که زدم ديدم کيرم داغ تر شده بيشتر حال ميده. کيرم را در آوردم که ديدم کاندوم پاره شده بود! شيوا شروع کرد به خنديدن!
دوباره کاندوم گذاشتم و دستم را انداختم دور کمرش و کمرش را از زمين بلند کردم و تلمبه زدم. شيوا چشماش را سفت بسته بود و از حالت دهنش معلوم بود که بد جوري حال ميکنه.
کيرم را که توي کسش تلمبه زدم و يه کم که نگه داشتم تا نفسي تازه کنم که متوجه لرزيدن و ارضا شدن شيوا شدم. دستم را آوردم پايينتر و کونش را مشت مردم تا ته کيرم را توي کسش فشار دادم که آبم اومد!
آبم از کيرم پاشيد توي کاندوم. کيرم را که در آوردم اونقدر آبم زياد بود که اب از توي مخزن کاندوم زده بود بيرون و وسطاي کاندوم جمع شده بود!!!
دلم ميخواد يه بار با آرش و عاطفه دورهم اينطوري سکس کنيم
چو ایران نباشد تن من مباد
ارسالها: 104
#60
Posted: 30 Aug 2014 15:32
چهارشنبه با دوست دخترم جدیدم یه دستمالی تووپ توو ماشین داشتیم....یکی ۲ ساعت توو راه بودیم
بخاطر بارش باران مـادر دربهای خانه را بســت ،
امشب دلم عجیـــــب هوای تورا کرده است . . .