ارسالها: 266
#31
Posted: 7 Apr 2014 00:04
اضطراب و ترس های بیمارگونه (فوبیاها)
بهداشت روانی برای همه
ترجمه و گردآوری: فلورا شادلویی روانشناس بالینی
نوشته ای که پیش روی خود دارید در مورد اضطراب و ترس های بیمارگونه است. امید است افراد مبتلا به اضطراب و فوبیا برای شناخت مشکل و رویارویی با آن کمک لازم را بگیرند.
اضطراب چگونه احساسی است؟
اضطراب یکی از احساسات عادی نوع بشر است، همه ما در زمان روبرو شدن با موقعیتهای تهدید کننده و یا دشوار آن را تجربه کرده ایم.
بیشتر وقتها مردم حالت های اضطرابی را استرس فرض می کنند، در حالی که استرس یا فشار روانی دارای دو معنی است. اول چیزی که ما را مضطرب می کند و دوم، واکنش ما نسبت به آن. به همین دلیل در اینجا از کلمه استرس (فشار روانی) استفاده نخواهد شد.
اضطراب یعنی احساس ناخوشایند و مبهم دلواپسی بدون علت مشخص که اغلب با نشانه هایی از سیستم عصبی خودکار همراه است. اضطراب علامت هشداردهنده است و نشانه های مشابه ترس در انسان ایجاد می کند با این تفاوت که ترس واکنش انسان به تهدید شناخته شده مشخص و خارجی است.
بطور طبیعی هم اضطراب و هم ترس می توانند مفید باشند و به ما در دوری از خطر کمک کنند و انگیزه روبرو شدن با مشکلات را در ما ایجاد کنند. ولی چنانچه ترس و اضطراب شدید و طولانی شوند ما را از آنچه که می خواهیم انجام دهیم بازمی دارند و در نهایت زندگی را به کاممان تلخ می کنند.
«فوبیا» یعنی ترسی که مربوط به موقعیت های خاص است که اکثریت مردم آنها را ترسناک نمی دانند.
نشانه های اضطراب
در ذهن
احساس نگرانی
احساس خستگی
ناتوانی در تمرکز
احساس تحریک پذیری و بی قراری
خواب نامناسب
در بدن
ضربان نامنظم قلب (تپش قلب)
عرق کردن
گرفتگی ماهیچه یا احساس درد
تنفس سخت و سنگین
سرگیجه
ضعف
سوء تغذیه
اسهال
فوبیاها (ترس های بیمارگونه)
افراد مبتلا به فوبیا، علائم اضطراب شدید را که گفته شد دارند اما تنها در موقعیت های مشخص آن را احساس می کنند و در مواقع دیگر راحت و آرام هستند. طرح مثالی در این مورد موضوع را روشن می کند، مثلا شما:
اگر از سگ می ترسید تا زمانی که سگی دوروبر شما نباشد احساس خوبی دارید.
اگر از بلندی می ترسید تا زمانی که روی سطح صاف و همواری هستید، مشکلی ندارید.
اگر از حضور در جمع می ترسید تا زمانی که افرادی دوروبر شما نیستند در آرامش بسر می برید.
مشکل زمانی حس می شود که در چنین شرایطی قرار می گیرید و آن گاه نشانه های ذهنی و بدنی اضطراب را تجربه می کنید.
افراد مبتلا به ترس های بیمارگونه چون می دانند در صورت روبرو شدن با چنین موقعیت هایی دچار ترس و اضطراب شدید می شوند کوشش می کنند که همواره از این موقعیت ها دوری کنند در حالی که شیوه برخورد با مشکل به تدریج اوضاع را از آنچه که هست بدتر می کند و همچنین سبب می شود که شخص برای دوری از موقعیت های ترس برانگیز همیشه در حال احتیاط باشد. آنها معمولا می دانند که هیچ خطر واقعی تهدیدشان نمی کند ولی با این وجود هنوز نتوانسته اند بر ترس خویش غلبه کنند.
آیا این ترس ها شایع هستند؟
ممکن است از هر ده نفر یک نفر در طول زندگی مبتلا به اضطراب های دردساز و یا فوبیاها شود، هرچند اکثریت آنها برای درمان مراجعه نمی کنند.
علت ها
برخی از ما گویی با استعداد ابتلا به اضطراب متولد می شویم. پژوهش نشان می دهد که این گرایش به مضطرب شدن در ژنهای ما نهفته است. به هر حال حتی افرادی هم که به طور طبیعی استعداد مضطرب شدن را ندارند اگر بیش از اندازه در معرض فشار قرار گیرند مضطرب می شوند.
گاهی علت اضطراب آشکار است و وقتی مسئله ناپدید می شود اضطراب هم فروکش می کند. مانند اضطراب امتحان دادن.
بودن در شرایط و تجربه برخی حوادث مانند حوادث خودرو، قطار، زلزله، آتش سوزی... ممکن است به قدری ملال آور و تهدید کننده باشد که اضطرابی که در چنین موقعیتی شکل می گیرد مدتها پس از حادثه ادامه یابد. افرادی که سروکار با چنین حوادث دردناکی دارند ممکن است ماه ها و سال ها پس از این رویدادهای ناگوار، حالت های اضطرابی و عصبی داشته باشند. این در واقع نشان دهنده نوعی اختلال روانی است و در یک گروه مشخص بیماری ها که به آن «اختلال استرس پس از ضربه» گفته می شود قرار می گیرد.
گاهی اضطراب ممکن است در نتیجه استفاده از مواد تحرک زای خیابانی مانند آمفتامین ها، ال. اس. دی و اکستازی ایجاد شده باشد. حتی گاه کافئین موجود در قهوه حالت های اضطرابی ایجاد می کند.
هنوز نمی دانیم که چرا یک فرد خاص دچار اضطراب می شود، زیرا این موضوع مربوط به مجموعه ای از عوامل مانند شخصیت، اتفاقاتی که برای وی رخ داده است و یا تغییراتی که در زندگی تجربه کرده است (مثل حاملگی) ارتباط دارد.
اضطراب و ترس در کودکان
این که خیلی از بچه ها در دوران کودکی شان از بعضی از چیزها ترسیده اند چیز عجیبی نیست در واقع تجربه ای طبیعی است. برای مثال بچه های نوپا خیلی به مراقبین خود احساس چسبندگی دارند و چنانچه به هر دلیلی از آنها جدا شوند، مضطرب و هراسان می شوند، بسیاری از کودکان از تاریکی یا موجودات هیولایی ترسیده اند، این ترس ها معمولا پایدار نیستند و اغلب پس از بزرگ شدن آنها برطرف می شوند و بر زندگی آنها اثر منفی نمی گذارد و در مسایل رشدی آنها اختلالی ایجاد نمی کند.
کودکان بیشتر زمان روبرو شدن با برخی از وقایع زندگی مانند اولین روز مدرسه احساس اضطراب می کنند ولی معمولا در روزهای بعدی این مشکل برطرف شده و از رفتن به مدرسه احساس لذت می کنند.
نوجوانان ممکن است، از نظر خلقی متغیر باشند. این که آنها از دید دیگران چگونه هستند، نظر مردم درباره آنها چیست، چگونه باید با اشخاص ارتباط برقرار کنند یا با جنس مخالف چطور روبرو شوند، نگرانشان می کند و معمولا وقتی این نگرانی ها بروز می کند که در مورد آنها صحبت می شود.
اگر کودک یا نوجوانی خیلی مضطرب یا هراسناک شود به گونه ای که در زندگی روزمره دچار اشکلا گردد، بهترین چیز آن است که از خانواده خواسته شود که با یک روانشناس بالینی یا روانپزشک ملاقات کنند.
کمک به افراد دارای اضطراب و ترسهای بیمارگونه
گفتگو درباره مشکل: اگر اضطراب در پی مشکلات اخیر به وجود آمده است مثل متارکه همسرتان یا بیمار شدن فرزندتان یا از دست دادن شغل و... گفتگو درباره آن کمک کننده است. با چه کسی باید گفتگو کرد؟ کوشش کنید با دوست یا خویشاوندی که به او اعتماد دارید، شخصی که عقاید وی مورد احترام شماست و شخصی که به شما گوش می دهد، مشکل را در میان بگذارید. شاید آنها هم با مشکلاتی مانند مسئله شما روبرو باشند و بنابراین شما این شانس را دارید که در حال صحبت کردن با انی اشخاص متوجه شوید که آنها چگونه با مسایلی مشابه شما روبرو می شوند.
یادگیری روشهای آرام سازی: روشهای خاصی برای کسب آرامش و رهایی از اضطراب توصیه می شود. اگر آن ها را بیاموزید و به کار بگیرید، غلبه بر تنش، اضطراب و هر نوع فشاری برایتان آسان خواهد بود. استفاده از این روش به شکل تمرین روزانه و همیشگی و نه فقط هنگام بروز مشکل، کمک موثرتری در ایجاد احساس آرامش و راحتی در شما خواهد کرد.
روان درمانی: این روش درمانی یکی از موثرترین روش های درمانی است که می تواند به کاهش علایم و همچنین یافتن عوامل مسبب اضطراب های تان که بیش از این قادر به تشخیص آن نبودید کمک کند. روان درمانی می تواند انفرادی یا گروهی باشد. برخی از درمانگران برای اختلالاتی نظیر اضطراب ها و ترس های بیمارگونه از روش گروه درمانی استفاده کنند. این نوع درمان ها می تواند با استفاده از داروهای مورد نیاز نیز همراه شود.
دارودرمانی: با نظر پزشک متخصص برای درمان علایم بیماری داروهای ضداضطراب و گاهی ضدافسردگی که دارای ترکیبات مناسب و آرام بخش هستند تجویز می شوند بنابراین توصیه می شود حتما استفاده از دارو را زیر نظر روانپزشک شروع و ادامه دهید.
zahra_jf....zahra_jf
...bi ein ke kile losm nemidim hta ye boooosm...
ارسالها: 266
#32
Posted: 7 Apr 2014 00:07
zahra_jf: hiddenbody:
hiddenbody
#26 | Posted: 6 Dec 2012 13:49
کاربر
با سلام.دوست عزیز برای ارتباط صحیح با جنس مخالف باید مهارت های لازم را داشته باشید.من به نقل از تبیان چند مهارت لازم برای این ارتباط را برایتان می گوییم :رخورد مبتنی برشناخت و احترام متقابل انسانی که برای انسانیت و شأن خود ارزش والایی قائل است، روابطش را با دیگران به گونه ای تنظیم می کند که در آن احترام متقابل و ارزش گذاری متعالی و متعامل رعایت شده باشد. چنین برخوردی زمانی ایجاد می شود که انسان به نیازهای روانی خود در کنار نیازهای زیستی خویش توجه داشته باشد و نوع برخورد او با دیگران، بیشتر از سطوح بالاتر نیازها نشأت گرفته باشد. این نوع برخوردِ احترام آمیز، به دور از پرخاشگری، به دور از نیات سود جویانه و اندیشه های مبتنی بر سوء استفاده انجام می گیرد. برخورد مبتنی بر حیا، نه شرم و خجالت بهتر است در ابتدا به تفاوت دو اصطلاح " شرم " و " حیا " بپردازیم. شرم که بیشتر مترادف با خجالت کشیدن و یا کناره گیری کردن است، اصطلاحی است ناظر بر ناتوانی انسان در یک برخورد اجتماعی. فردی که دچار شرم است، در یک موقعیت اجتماعی خاص نمی تواند رفتار مناسب و مطلوب از خود نشان دهد. اصطلاح دیگر حیاست. حیا ، یک صفت پسندیده اخلاقی است و آن عبارت است از خویشتنداری ارادی فرد در انجام اعمالی که خلاف قاعده و شأن شرعی و عرفی باشد. حیا در حقیقت نوعی توانایی است، در حالی که شرم یا خجالت، نوعی ناتوانی به شمار می آید. انسان وقتی می باید سخنی را در مقابل جمعی بگوید، ولی خود را ناتوان از بیان آن می یابد، دچار شرم است؛ در حالی که وقتی انسان تمایل دارد مثلاً نسبت به بزرگتر خویش از جمله پدر، مادر، معلم و یا مربی خود رفتاری مبتنی بر بی حرمتی نشان دهد و از عهده انجام چنین کاری نیز برمی آید، ولی به دلیل داشتن صفت حیا خویشتن داری کرده، آن را انجام نمی دهد، نوعی توانایی و قدرت را از خود به نمایش گذاشته است. با این توصیف می باید برخورد مبتنی بر شرم و برخورد مبتنی برحیا با جنس مخالف را از یکدیگر تفکیک کنیم. برخورد مبتنی بر شرم برخوردی از روی ناتوانی است، در حالی که برخورد مبتنی برحیا، برخوردی خویشتندارانه و ارادی است. کسانی هستند که در مقابل جنس مخالف دچار خجالت زدگی شده، از خود شرم افراطی نشان می دهند؛ دسته ای دیگر انواع برخوردهای اجتماعی بین دو جنس را می سازند. پسری که به هنگام مواجهه با جنس مخالف دست و پای خود را گم می کند و نمی تواند بر اعصاب خود مسلط شود و یا دختری که در مواجهه با جنس مخالف توانایی برخورد صحیح کلامی را از دست می دهد و نمی تواند مطالب را به درستی و مبتنی بر تفکر بیان نماید، مصداق چنین برخوردی هستند. چنین فرد یا افرادی از این ناتوانی به نوعی دچار آسیب خواهند شد. برخوردی به دور از اضطراب و هیجان این نوع برخورد به صور مختلف مانند عصبانیت، سرخ شدن و بالارفتن ضربان قلب، عجولانه رفتار کردن و رفتار مبتنی بر ترس و یا خوشحالی افراطی دیده می شود. هیجان که یک حالت برانگیختگی روانی است شامل تمامی مواردی که نام بردیم اعم از ترس، خوشحالی، عصبانیت، عجله و امثال این هاست. هر چند که هیجانات اجزای لاینفک رفتار انسانی هستند ، ولی باید برای اتخاذ تصمیم صحیح و نشان دادن رفتار مناسب ، تحت کنترل در آیند. برخورد با جنس مخالف به شکل هیجان زده، می تواند تصمیم گیری و نیز انجام اعمال صحیح ما را تحت الشعاع خود قرار دهد. به طور کلی، توصیه روان شناسان به انسان، کنترل هیجان ها و حفظ خونسردی در تمامی موقعیت های زندگی است. این توصیه، از رفتار اجتماعی ما با جنس مخالف نیز جدا نیست. برخوردی به دور از پرخاشگری پرخاشگری ، تمایل و یا عمل فرد است در جهت آسیب زدن به یک شیء و یا شخص دیگر. برخی از برخوردهای بین دو جنس در جامعه ی ما از نوع برخوردهای پرخاشگرانه است. پسری که برای نشان دادن توجه خود به یک دختر، با موتور و یا ماشین از کنار او به سرعت می گذرد و او را دچار ترس می کند ، نشانگر رفتارهای پرخاشگرانه است. پرخاشگری نسبت به جنس مخالف می تواند مشکلاتی را در زندگی آتی انسان ایجاد کند. دوستی دختر و پسر پرخاشگری که سرچشمه ی آن یک تمایل درونی برای آسیب زدن می باشد، ممکن است به صورت اعمالی که به نحوی فرد مقابل را ناراحت می کند و یا می رنجاند و نیز گفتن کلماتی که به نوعی آزار دهنده است، تجلی داشته باشد. گاهی برخی از افراد ، برخوردهای غیر عادی و ناپخته ای از خود نشان می دهند که به لحاظ فرهنگی، تحول هوشی و تحول شخصیتی، آنان را در سطحی بسیار پایین و مبتذلی قرار می دهد. متلک گویی، ایجاد مزاحمت های خیابانی و یا مزاحمت های تلفنی از جمله این نوع رفتارهای ناپخته است. کناره گیری از معاشرت های افراطی افراط در معاشرت ، معمولاً متأثر از فرهنگ غربی در زمینه ی ارتباط بین دو جنس می باشد . این رابطه بیشتر در میان خانواده هایی دیده می شود که دارای یک فرهنگ منسجم و اصیل شرقی و اسلامی نیستند. اختلاط بیش از حد بین دختر و پسر پیش از ازدواج ، با توجیهاتی مانند زمینه سازی برای شناخت بهتر دو جنس از یکدیگر ، و یا زمینه سازی برای کسب تجربیات عملی برای انجام یک ازدواج موفق صورت می گیرد. میهمانی ها، جشن تولدها، مراسم مختلف ورزشی و مسافرت های دسته جمعی که معمولاً بستر و محمل چنین روابطی است، در میان این دسته از افراد به وفور دیده می شود. چنین اعمالی بدون توسل به عناصری از فرهنگ غرب اساساً امکان پذیر نیست و این نکته معمولاً مردم ما را دچار تعارض و آشفتگی می کند، زیرا یک فرهنگ در درون خود دارای انسجام است و ما نمی توانیم فرهنگ را به شکل مخلوط و بدون انسجام و برگرفته از جوامع مختلف به کار گیریم. برخوردی در چارچوب ضوابط شرعی رابطه دو جنس مخالف باید همواره در چارچوب ضوابط شرعی و با رعایت احکام نورانی شرع باشد . بدین معنا که بسیاری از روابط گسترده و بی حد و مرز شارع مقدس توصیه نمی کند، بلکه همواره زنان و مردان را از ورود به آن محدوده ها پرهیز می دهد . نگاه ، گفت و گو های طولانی مدت بی هدف ، آرایش نامناسب ظاهری ، تماس های بیش از حد متعارف از جمله این موارد است .
zahra_jf....zahra_jf
...bi ein ke kile losm nemidim hta ye boooosm...
ارسالها: 517
#33
Posted: 31 May 2014 15:00
به نظر من رابطه با جنس مقابل (بهتر هست نگیم مخالف چون حس منفی میده) چند مرحله داره که آدم ها ممکنه هر مرحله رو توی سنی انجام بدن یا به صورت اتفاقی همه مراحل رو یک شبه طی کنن. این مراحل میتونه اینجوری باشه:
- صحبت و آشنایی با جنس مقابل
- صمیمی شدن و رابطه ی پایدار
- ارتباط جنسی
- دوست داشتن (به عنوان یک انسان) ... که معمولا قبل از رسیدن به این مرحله کات میکنن
همیشه برای افراد اولین رابطه با جنس مخالف توی هر مرحله سخت هست..
.
من خودم مشکل مشابهی دارم... با بیست و چند سال سن و گذروندن دانشگاه نشد با هیچ دختری دوست بشم.. همیشه ترس از این داشتم که چی بهش بگم... از کجا شروع کنم. خجالتی هم نیستم، چون خودم مدرس هستم و کلاسای دخترونه هم داشتم.. اما نمیدونم چرا فضای صحبت با یه دختر درباره دوستی برام خیلی متفاوته با بقیه فضاها
و الان هم بیشتر ترسم از اینه که بعدا و هنگام ازدواج دچار مشکل های زیادی خواهم شد و باید یه جایی استارت کار زده بشه... اما از کجا... هر روز میندازم به فردا...
The Search for Freedom
درک کردن سخته، درک نشدن سخت تر