ارسالها: 101
#1
Posted: 30 Nov 2010 16:08
نامه صنف آفتابه سازان به رييس جمهور
با سلام .من صنعت كاري هستم كه سالهاست در خدمت اين مرز و بوم مشغول به كارم و با ساخت انواع آفتابه به چرخش چرخ صنعت اين كشور كمك م كنم. آقاي احمدي نژاد از شما به عنوان يك رييس جمهور ( كه حتما تا به حال مشتري يكي از آفتابه هاي من بوده ايد ) تقاضا مي كنم كه به صنعت آفتابه سازي اين كشور كمك كنيد چون آفتابه سازان هم اكنون نيازمند ياري سبز شما هستند. من وقتي در جواني خواستم مشغول به كاري شوم پدرم نصيحتم كرد و گفت ' پسرم نون تو آفتابه است! مسلمونا سه برابر حجم مغزشون می رینند و به اين وسيله نياز دارن، از همه مهمتر چيني ها چون از آفتابه استفاده نمي كنن و نمي سازنش، تو هم بدون هيچ ريسكي مي توني به اين كار مشغول بشي ' من هم پس از اين نصيحت پدرم مشغول به خدمت جامعه مسلمين شدم. از همه مهمتر اينكه با توجه به شعار دولت مبني بر نوآوري و شكوفايي ملي ، شركت ياران آفتابه ما هم براي ايجاد نوآوري، به دست نيروهاي بومي اقدام به ساخت آفتابه هايي به رنگ سبز فسفري كرده و نیز براي نيل به شكوفايي ملي از اين پس بر روي آفتابه هاي خود شكوفه هايي حك كرديم كه در وسط آن نوشته شده بود ' ملي ' تا بدين وسيله ما هم به نوبه خود در نوآوري و شكوفايي ملي سهمي داشته باشيم.اما چند وقتيست كه اين صنعت مظلوم تحت شعاع واردات بي رويه كالاهاي مشابه خود از كشور چين ( اين چشم بربري هاي كمونيست لاييك از خدا بي خبر ) قرار گرفته بطوريكه هم داراي قيمت پايين و هم دارای امكانات بيشتر مي باشند.براي مثال به تبليغات زير كه مربوط به شركت چيني است توجه فرماييد :آفتابه ژينگ فو، يار هميشگي و محرم اسرار شما در تنهايي1- قابليت اتصال به كامپيوتر با كابل USB2- نصب آسان بر روي ويندوز ايكس پي و ويستا ( پلاگ اند پلي )3- پخش آهنگهاي دلخواه در هنگام خلا4- حافظه داخلي 128و256 مگابايتي5- قفل كودك6- داراي نمايشگر رنگي همراه با هشدارهاي صوتي و تصويري زير:* فكر نكن زور بزن ( هوشمند )* آفتابه خاليه* آب داغه نسوزي ! ( سنسور دما )* تو ميتوني، بيشتر زور بزن ( مخصوص بيماران يبوستي )* و…..در طرحها و رنگهاي مختلف فقط 500 تومان!در آخر من از طرف صنف آفتابه سازان از شما خواهش ميكنم كه با بستن ماليات مضاعف بر شركت هاي فلاش تانك سازي و جلوگيري از ورود اقلام مشابه آفتابه چيني ما را در اين امر مهم ياري فرماييد.در ضمن يادآور مي شود كه شركت ياران آفتابه هيچ گونه شعبه ديگري ندارد و با شعار ' ريدن از شما ، بقيه اش با ما ' آمادگي عقد قرار داد با كليه ارگانهاي دولتي مي باشد
«هیچ دینى بالاتر از حقیقت وجود ندارد»
ارسالها: 101
#2
Posted: 30 Nov 2010 16:09
ببینید پیرها چه مشكلاتی دارند كه شما حتی تصورشم نمی كنید
پزشك یك پیرمرد 80 ساله برای یكی از موارد تست بالینی كه شامل شمارش اسپرم می شد، شیشه ای به او داد و گفت این را ببر خانه و نمونه منی خود را بریز توش و فردا بیار فردای آن روز پیرمرد به كلینیك رفت و شیشه را به دكتر داد. دكتر دید شیشه مثل دیروز تمیز و خالی است، از پیرمرد پرسید كه پس چه شد كه شیشه خالی است؟ پیرمرد توضیح داد كه: آقای دكتر، دیروز كه رفتم خانه ابتدا با دست راستم سعی كردم نشد، سپس با دست چپ باز هم نشد، از همسرم كمك گرفتم، او هم ابتدا با دست راست و بعد با دست چپ سپس داخل دهان با دندان و حتی دندان مصنوعیش را درآورد، باز هم نشد، بعد از زن همسایه كه هیكلی است هم كمك خواست، زن همسایه هم ابتدا با هر دو دست، بعد زیر بغل و حتی با فشار آوردن بین پاهاش هم تلاش كرد باز هم نشد. دکتر كه شوکه شده بود با تعجب پرسید: شما از زن همسایه کمک خواستید؟ . . . . .
پیرمرد با صدای مظلومانه ای گفت: می بینید آقای دكتر هیچكدام از ما نتوانستیم درب شیشه را باز كنیم !!!!!!!!.
«هیچ دینى بالاتر از حقیقت وجود ندارد»
ارسالها: 101
#3
Posted: 30 Nov 2010 16:13
یه روز یه جوون هیپی سوار اتوبوس شد و یه دختر راهبه ی جیگر و دید. کنارش نشست و بی مقدمه ازش خواست که باهاش سکس داشته باشه. اونم سریع جواب رد داد و پیاده شد. راننده اتوبوس بهش گفت: من میدونم چطور میتونی با اون سکس داشته باشی اون راهبه هر نیمه شب میره به قبرستان قدیمی و دعا میکنه تا خدا گناهانی که در گذشته انجام داده ببخشه و تو باید مثل خدا لباس بپوشی و بهش بگی : اون بخشیده میشه اگه با تو سکس کنه! هیپی تشکر کرد و به نزدیکترین فروشگاه لباس رفت نیمه شب هیپی آماده شد و به قبرستون رفت و دید راهبه زانو زده و مشغول دعا کردنه هیپی گفت: ببین من دعاتو شنیدم و اگه میخوای بخشیده بشی باید با من سکس کنی راهبه قبول کرد اما ازش تقاضا کرد برای حفظ موندن بکارتش از پشت اینکارو انجام بدن و هیپی قبول کرد وقتی کارشون تموم شد هیپی پریدو ماسکشو در آوردوو گفت: سورپرایز! منم همون هیپی! راهبه هم پرید ماسکشو درآوردو گفت: سورپراااااااااااااااااایز! اینم منم راننده اتوبوس!!
«هیچ دینى بالاتر از حقیقت وجود ندارد»
ارسالها: 101
#4
Posted: 11 Jan 2011 16:55
دختر ۱۱ ساله به مامانش میگه: “آخه تو از عشق چی میدونی؟”، مملکته داریم؟
دیگه سهشنبهها شده بین التعطیلین! مملکته داریم؟
دوتا تیشرت خریدم یکی دوایکس لارج یکی اسمال.جفتشم اندازمه. مملکته داریم؟
یه مام خریدم، خودش بوی عرق میده! مملکته داریم؟
تور هشت روزه مالزی ویژه ایام محرم! مملکته داریم؟
اونطرف هواپیماهای ما رو راه نمیدن، اینطرف هواپیماها به مقصد نمیرسن. مملکته داریم؟
ساعت ۶ صبح از ایرانسل اساماس اومده: با شارژ ۹۰۰۰ تومان دیگر، برندهی ۲۱۰ تومان شارژ هدیه خواهید شد! مملکته داریم؟
دانشگاه میزنن شروع سال تحصیلی یک مهر، استاداش بیست مهر میان، دانشجوهاش یه ماه بعدش! مملکته داریم؟
شهدای گمنام رو تو دانشگاه خاک میکنن، استادای شهید رو تو امامزاده… مملکته داریم؟
امار جراحی بینی انجام شده درتهران ۲۳ برابر کل قاره آسیا ست، مملکته داریم؟
نماز جمعه مون تو دانشگاهه و نمایشگاه کتابمون تو مصلی…مملکته داریم؟
«هیچ دینى بالاتر از حقیقت وجود ندارد»
ارسالها: 3502
#7
Posted: 24 May 2011 15:01
hati: البته منظورمو فقط تركا متوجه میشن
خوب ترجمش كن ما هم بفهمیم
#جاوید_شاه👑
مرگ بر ۳ فاسد : ملا چپی مجاهد(+پسمانده های ۵۷؛نایاک؛مصومه قمی؛حامد مجاهدیون؛مهتدی کهنه تروریست تجزیه طلب و شرکا)
ارسالها: 2642
#8
Posted: 24 May 2011 17:08
AloneBoy: خوب ترجمش كن ما هم بفهمیم
من بگم؟ میشه باسن شورنده. البته این مودبانه ترین ترجمه ی ممكن بود
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 395
#9
Posted: 1 Jun 2011 09:35
alinumber7: البته این مودبانه ترین ترجمه ی ممكن بود
غیر مودبانش چی میشه؟
بخش عمومی نیستا، میتونی بگی.
وقتی میتوانی با سکوت حرف بزنی ، بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن.
پس
سکوت میکنم.
ارسالها: 288
#10
Posted: 5 Nov 2011 09:09
القاعده
گاهی آدم تعجبش می گیرد از اینکه ملت ایران برای هر کاری از شعر استفاده می کردند، از دادن دسور آشپزی تا درخواست پول و سایر موارد. یک شب ناصرالدین شاه دستور داد یکی از زنان حرم که اتفاقا «قاعده» بود، شب برای هم بستری به حضورش برسد. آن زن که طبعا غیر از زیبایی و دادن سرویس های سکسی به شاه هنرهای دیگری هم داشت، موضوع «قاعدگی» خودش را در این شعر به گوش ناصرالدین شاه رساند:
ز «قتل» من اگر شاها دلت خوشنود می گردد
به جان منت، ولی تیغ تو خون آلود می گردد.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.