ارسالها: 288
#41
Posted: 5 Nov 2011 09:26
داماد سرخانه
یک لوطی برای دوستانش می گفت: هیچ وقت داماد سرخانه نیاورید. چون در یک اتاق با شما و پدرتان و مادرتان نان و نمک می خورند، و در اتاق بغلی ترتیب خواهرتان را می دهند.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 288
#42
Posted: 5 Nov 2011 09:30
نگاه چپ نکنید!
مردی داشت با پسری کارهای مهمی می کرد. در حین انجام عمل مذکور، دید به کمر پسر دشنه ای آویخته است. از او پرسید: این دشنه برای چیست؟
پسر گفت: این دشنه را به کمر بستم که هر کس به من نگاه چپ کند، با همین دشنه شکمش را سفره کنم.
مرد به کارش ادامه داد و گفت: باز هم خدا را شکر که من به تو نگاه چپ نمی کنم.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 288
#43
Posted: 5 Nov 2011 09:31
زنان ما و زنان آنان
حاکمی گزارش به دهی افتاد و دید چند زن نشسته اند و تاپاله گاو به دیوار می چسبانند. گفت: حالم از هر چه زن است به هم خورد، من نمی دانم کدام مرد رغبت می کند با این زنها بخوابد؟
مرد دهاتی این را شنید و گفت: ارباب! هر کسی توانست با این زنها بخوابد کار مهمی کرده است، وگرنه با زن شما که هر مردی می تواند بخوابد.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 288
#44
Posted: 5 Nov 2011 09:32
مرید و مراد
یکی از گنده لات های قم طرفدار آیت الله کاشانی بود و هر کس با آقا مخالفت می کرد سروکارش با قمه او بود. یک روز آیت الله کاشانی در مسجد نشسته بود، گنده لات قم وارد شد و گفت: در تمام این شهر قم غیر از آقای کاشانی کسی نمی تواند تخم مرا هم بخورد.
آقای کاشانی در حالی که سرش را پائین انداخته بود، گفت: من هم نمی توانم.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 288
#45
Posted: 5 Nov 2011 09:32
اخلاق العلماء
در حین انجام عمل: ماجرا با شور و غوغای تمام در حال انجام است. عالم مذکور در حین عمل با لهجه ای غلیظ می گوید: ولدی صالح، ولدی صالح
بعد از پایان عمل: ضعیفه! برو! الاحقر را کثیف کردی.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 288
#46
Posted: 5 Nov 2011 09:33
نرخ را رعایت کنند
عده ای رفتند پیش آقا نجفی و به او گفتند پسر فلانی لواط می دهد.
آقا نجفی با لهجه غلیظ اصفهانی پرسید: چقدر پول می ستوند؟
گفتند: بیست تومن.
گفت: وای وای! گرونس، والله گرونس! این پول حرومس
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 288
#47
Posted: 5 Nov 2011 09:33
اتوبوسی به نام فلان
مسافرین سوار اتوبوس شدند، مطابق معمول صف اتوبوس شلوغ بود. شاگرد راننده اعلام کرد: جا نداریم، تکمیل.
ولی یک مرد اصرار داشت با زنش سوار اتوبوس شود و داشت به زور تو می آمد. شاگرد راننده به مرد گفت: آقا! آخه چرا نمی فهمی می گم جا برای نشستن نداریم، من که نمی تونم ناموس شما رو روی فلانم بشونم.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 3502
#50
Posted: 29 Jan 2012 15:31
این زن هرزه است . . .
بودا به دهی سفر کرد.
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه ی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :
«این زن، هرزه است به خانه ی او نروید »
بودا به کدخدا گفت:
« یکی از دستانت را به من بده»
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت :
«حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمی تواند با یک دست کف بزند»
بودا لبخندی زد و پاسخ داد:
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه
باشند.
بنابراین مردان و پول هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته اند.
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش
#جاوید_شاه👑
مرگ بر ۳ فاسد : ملا چپی مجاهد(+پسمانده های ۵۷؛نایاک؛مصومه قمی؛حامد مجاهدیون؛مهتدی کهنه تروریست تجزیه طلب و شرکا)