ارسالها: 4109
#1,251
Posted: 11 Apr 2024 22:56
سگی سُم به خایه از کنار شیری رد می شد چون او را خفته دید، به او تجاوز سنگینی کرد و سپس سولاخش را بخیه زد.
شیر بیدار که شد خایه کرد و سعی کرد سولاخش را رهایی دهد اما نتوانست.
در همان هنگام خری درحال جق زدن پشت بوته ها بود، شیر به خر گفت: دستم به خایه هایت،اگر سولاخ مرا آزاد کنی نیمی از جنگل را به تو می دهم.
خر ابتدا تردید کرد و بعد گفت: کص ننه ادم دروغگو و سپس سولاخش را مورد عنایت قرار داد.
شیر چون رها شد، خود را از خاک و عبار خوب تکاند، به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم.
خر گفت: پس کص ننه ات میشود.
شیر گفت : من به تو تمام جنگل را می دهم و یک ساک پرتف هم برایت میزنم زیرا در جنگلی که سگان سولاخ شیران را بدرند و کون آن هارا بخیه بزنند و خران ناجی باشند، ارزش زندگی کردن که هیچی، ارزش ریدن هم ندارد، کص خار همگیتان.
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#1,252
Posted: 11 Apr 2024 22:57
خانم معلم به شاگرداش میگه :
هر کس که فردا یه صفحه از درسی که دادم رو یاد گرفت اجازه میدم دستمو ببوسه، اگه دو صفحه رو یادگرفت لپمو و اگه کل درس رو یاد گرفت لبمو!
فرداش که خانم معلم میاد سر کلاس، یکی از بچه ها از ته کلاس داد میزنه:
خانم معلم شلوارتو بکش پایین که کل کتابو حفظم
نتیجه اخلاقی: درس خوندن انگیزه میخواد
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#1,253
Posted: 11 Apr 2024 22:57
یه دختر ۱۸ ساله ایتالیایی به مادرش میگه ۲ ماه که حامله شده، مادرش کلی فحش و ناسزا میده و میگه کدوم دیوثی تورو حامله کرده، دختر تلفن میزنه و نیم ساعت بعد یک مرد ۴۵ ساله با موهای خاکستری و یک ماشین فراری با کت و شلوار میاد جلو خونه!
توی خونه با مادر و پدر دختره میشینن و مرده میگه به دلیل مشکلات شخصی نمیتونم با دخترتون ازدواج کنم اما از بچه و دخترتون محافظت میکنم و تا آخر عمر دخترتون تمام مخارجش رو میدم،
اگه بچه دختر بود یه ماشین فراری و یک خونه ویلایی میدم!
اگه بچه پسر بود ۲ تا کارخونه به نامش میکنم و ۴ هزار دلار به حسابش میریزم!
اگه بچه دوقلو بود به هر قلو یک کارخونه و به هرکدوم ۲ هزار دلار میدم!
اما اگه جنین سقط شد رو نمیدونم. اگه سقط شد چیکار کنم؟
بابای خانواده که تاحالا ساکت نشسته بود میاد دستشو میزاره رو شونه مرد و با ملایمت میگه: اگه سقط شد دوباره بکنش )
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#1,254
Posted: 11 Apr 2024 22:58
کسکشی را پرسیدند :
حشری بودن را کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود :
یک روز قبل از مرگ
دیگران حیران شدند و گفتند :
چی کص میگی چاقال؟ زمان مرگ را هیچکس نمیداند
عالم فرمود :
پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن
و خوب و حشری باش شاید فردایی نباشد که کص بکنی و جق بزنی.!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#1,255
Posted: 11 Apr 2024 22:58
روزی سه مرد به اسم اکبر، اصغر و جَفر برای تفریح به جزیره دور افتاده ای سفر میکنن که گیر آدم خوارها میفتن، بهشون میگن برید از توی جنگل و نفری 10 تا میوه بیارید شاید آزادتون کردیم ...
اونا رفتن توی جنگل و اکبر بعد نیم ساعت با 10 تا خیار اومد، بهش گفتن 10 تا خیارو بکن تو کونت و هیچ صدایی ازت در نیاد وگرنه میکشیمت، خیار اول رو کرد تو کونش، خیار دوم رو هم بسختی فرو کرد ولی خیار سوم گفت آخ و درجا گردنشو زدن!
بعدش اصغر با 10 تا تمشک برگشت و شروع کرد دونه دونه تو کونش یهو رسید به تمشک نهمی که زد زیر خنده و کشتنش!
رفت اون دنیا اکبر به اصغر گفت تو که داشتی خوب پیش میرفتی فقط یه دونه تمشک مونده بود چرا خندیدی؟!
گفت : آخه یهو جفر رو دیدم که با 10 تا هندونه داره میاد ...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#1,256
Posted: 11 Apr 2024 22:58
💎مردی يک ساندويچ برای دو تا پسر كوچيكش گرفت و روی میز گذاشت؛
به اولی گفت: "تو نصف كن!"
و به دومی گفت: "و تو انتخاب كن!"
پشمام ریخت با نحوه ی تربيت و عدالت اين مرد ،
يعنی اگه اولى يه وقت کسکش بازی در بیاره نامساوى نصف كنه، دومى راحت کیرش میکنه چون میتونه اول انتخاب كنه!
اینجوری عدالت رو یاد بچه هامون بدیم، نه با شعار های کسشرتون!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#1,257
Posted: 11 Apr 2024 22:58
خر شخصی راه نمیرفت
حکیم گفت : دولشو بمال راه میوفته ...
چند روزی دول خر را میمالید و خرش مانند لامبورگینی گالاردو می رفت
روز دیگر دوباره خرش راه نمیرفت شخص عصبی شد و گفت :
کصکش من که میمالم چرا راه نمیوفتی؟؟
خر چشمانش را خمار کرد و گفت :
بخوررشششش
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#1,258
Posted: 11 Apr 2024 22:59
پسر جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت :
من از جق خسته شده ام می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :
نام دختر چیست ؟ مرد جوان گفت :
نامش خاله سکینه است و در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت :
من متاسفم به جهت این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو وگرنه صورتم را در مخرجم فرو میکند . مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :
مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که من مادر اورا گاییده ام و او خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :
نگران نباش پسرم تو با هریک از این کص هایی که خواستی می توانی ازدواج کنی، چون تو پسر او نیستی... !
نتیجه اخلاقی : زندگی همین مقدار کیری و تخمی است...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#1,259
Posted: 11 Apr 2024 22:59
سوالی که سالهاست ذهن مرا مشغول کرده اینه ك
چه کسی کص خورشید رو دیده که بهش میگن خورشید خانم 🌞
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#1,260
Posted: 11 Apr 2024 22:59
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻨﯿﺰﯼ ﻧﺰﺩ ﺷﯿﺦ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ:
ﯾﺎ ﺷﯿﺦ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ. ﻣﺮﺍ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﻩ. ﺷﯿﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻣﺸﮑﻠﺖ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮐﻨﯿﺰ ﮔﻔﺖ ﯾﺎ ﺷﯿﺦ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﻢ ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﺟﻠﻮﯼ ﮔﺮﺑﻪ. ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﺪ؟
ﺷﯿﺦ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ حلقه ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﻣﻮﺩ؛
ﻣﯿﻮﻭو میووو...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...