صفحه 15 از 128: « پیشین 1 ... 14 15 16 ... 127 128 پسین »

جوكهای سكسی

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#141 Posted: 21 Sep 2011 02:49

يه ايراني و يه عرب و يه هندي قصد رد شدن از يه درياچه پر از تمساح رو داشتن. يکي از تمساح‌ها ميگه بياين من شما رو ميبرم... اول ايراني رو وسط راه خورد بعد عرب رو. نفر سوم که هندي بود سالم رد شد. ازش پرسيدن که چرا هندي رو نخوردي؟ گفت: از سال پيش که يه هندي خوردم هنوز کونم داره ميسوزه!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#142 Posted: 21 Sep 2011 02:50

يه خانوم محترمي بعد از سه ازدواج ناموفق بالاخره راضي ميشه با يه معلم ازدواج کنه و اتفاقا از اين يکي خير ميبينه و ديگه طلاق نميگيره. يه خبرنگار زبل به‌خاطر اين اتفاق مبارک به سراغ خانوم مي‌ره و ازش ميپرسه: شما براي ما بگيد علت سه طلاق قبليتون چي بود و چي شد که با آق معلم به تفاهم رسيديد؟ خانوم مي‌فرمايند: از خدا که پنهون نيست از شما چه پنهون... شوهر اولم قزويني بود بجاي جلو از صندوق عقب حال ميکرد... شوهر دومم رشتي بود... اون که اصلا حال نداشت بلند کنه... شوهر سومم اصفهوني بود... يه بار که ميکرد مي‌گفت بسس... حيفس... ولي قربون اين آق معلم برم هر بار که ميکنه مي‌گه متوجه شدي يا تکرار کنم؟

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#143 Posted: 21 Sep 2011 02:50

يه روز يه مرده ميره پيش دوستش و ميگه: كير الاغم بلند شده و هر كاري مي‌كنم نمي‌خوابه! آب جوش مي‌ريزم، فوت مي‌كنم و... ولي اثر نداره. دوستش مياد هر كاري مي‌كنه نمي‌تونه كير الاغه رو بخوابونه. خلاصه يكدفعه صاحب الاغ متوجه ميشه يه پر كاه رفته توي كون الاغه و همين باعث شده كه كيرش راست بشه. موضوع رو به رفيقش مي‌گه. رفيقش مي‌گه: به هيچ‌كس اين موضوع رو نگو. دوستش مي‌گه: چرا؟ رفيقش مي‌گه: اگه زنها اين موضوع رو بفهمند كون همه مردها رو كاه‌دوني مي‌كنند!

↓ Advertisement ↓

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#144 Posted: 21 Sep 2011 02:51

تو جنگل داشته نسل همه‌ي حيونا منقرض مي‌شده، اطلاعيه پخش مي‌کنن که همه بايد جفت گيري کنن و کسي حق نداره از کاندوم استفاده کنه، يک روز شيره مي بينه خره يک کنار نشسته، و عضو شريفش راست شده، داره آه و آوه مي‌كنه. شيره ميگه: خوب گوساله مگه نگفتم از کاندوم استفاده نکني! خره ميگه: به خدا تقصير من نيست، اين ماره گفت بيا برات ساک بزنم!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#145 Posted: 21 Sep 2011 02:52

يه روز يه تركه به رفيقش مي‌گه: داداش... يه حالي به ما ميدي؟ رفيقش ميگه چيكار كنم؟ تركه مي‌گه: بيا بزار كيرمو بكنم توي چشمت! رفيق تركه مي‌گه: آخه مرد مؤمن... كور ميشم! تركه مي‌گه: آخه خاك بر سر... مگه اون دفعه كردم توي دهنت، لال شدي؟!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#146 Posted: 21 Sep 2011 02:52

تركه با دوست‌دخترش رفته بوده پارك. همينطور كه دست همو گرفته بودن و راه ميرفتن، دختره حالي به حالي ميشه، يك چشمك به تركه ميزنه، ميگه: قاسم جون، بريم اون پشت مشتها ازون كار بدا بكنيم؟! تركه ميگه: آي گفتي عزيزم... اتفاقاً منم بدجور شاش دارم!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#147 Posted: 21 Sep 2011 02:53

تركه داشته تو خيابون ميرفته، يه انگليسيه ازش ميپرسه:Sorry, do you know what time it is? تركه هم که تو انگليسي بيلمزِ بيلمز بوده، برميگرده ميگه: ايلده من كه نفهميدم چي گفتي، ولي محض احتياط، کس ننه خوار كسده‌ت!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#148 Posted: 21 Sep 2011 02:53

داداش كوچيكه تهرونيه مياد ازش ميپرسه: داداشي، بالقوه و بالفعل يعني چي؟ پسره ميگه: ببين واسه اينكه خوب معنيشو بفهمي، برو از مامان بپرس اگه بهش يك ميليون دلار بدن، حاضره با يك مرد غريبه بخوابه؟ پسره ميره ميپرسه، برميگرده ميگه: ماماني ميگه واسه يك ميليون آره! داداش بزرگه ميگه: آفرين، حالا برو از آبجي زهره بپرس، ببين اون حاضره؟ داداش كوچيكه باز ميره ميپرسه، برميگرده ميگه: آره... ميگه از خدا هم ميخوام! حالا اينها چه ربطي دارن؟ داداش بزرگه ميگه: ببين، بالقوه قضيه اينه كه ما الان تو خونمون دو ميليون دلار پول داريم... ولي بالفعلش اينه كه من و تو هردومون مادر جنده و خواركسده‌ايم!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#149 Posted: 21 Sep 2011 02:54

تركه ميره پيش يك دكتر تهروني، ميگه: آقاي دكتر، از وقتي كه به سن پنجاه سالگي رسيدم ديگه روزي سه دفعه بيشتر نمي تونم كس بكنم! دكتره شاكي ميشه، ميگه: ببينم تو اومدي دكتر يا اومدي كونِ منو بسوزوني؟!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#150 Posted: 21 Sep 2011 02:55

تو مهدكودك بحث اين بوده كه بچه‌ها نبايد وسايل رو بكنن تو دهنشون، معلمه ميگه: خوب بچه‌ها، چند تا چيز بگين كه تو دهن جا ميشه و بايد مواظبشون باشيم. يك بچه پا ميشه، ميگه: پاك‌كن.. معلمه ميگه: آفرين.. ديگه چي؟ يكي ديگه پاميشه، ميگه: تراش. به همين منوال، تا يكي بلند ميشه، ميگه: لامپ! معلمه ميگه: حسن جان لامپ كه تو دهن جا نميشه. حسن ميگه: نه خانوم معلم... من خودم شنيدم بابام ديشب به مامانم مي‌گفت: پاشو اون لامپ رو خاموش كن، ميخوام بگذارم دهنت!

صفحه 15 از 128: « پیشین 1 ... 14 15 16 ... 127 128 پسین »

شوخی و سرگرمی سکسی /

جوكهای سكسی

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا