صفحه 33 از 128: « پیشین 1 ... 32 33 34 ... 127 128 پسین »

جوكهای سكسی

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#321 Posted: 24 Sep 2011 06:53

يه روز خانم معلمه سر كلاس از بچه‌ها ميپرسه: شما چي دوست دارين؟ مريم ميگه: من گل دوست دارم. فريبرز ميگه: من ماشين دوست دارم، عبود ميگه: من كون دوست دارم! خانم معلمه شاكي ميشه ميگه: فردا جاسم باباي عبود بياد مدرسه. فردا جاسم مياد، خانم معلم ميگه: ديروز عبود سر كلاس يه حرف خيلي زشت زد. جاسم ميگه: اي بابا! چي گفته؟ معلمه ميگه: من روم نميشه بگم. جاسم اصرار ميكنه، تا بالاخره خانم معلمه با خجالت ميگه: ديروز سر كلاس گفت: من كون دوست دارم! جاسم ميگه:‌ها ولك! خانم معلم خيلي ببخشيد، من خيلي شرمندم، بچس ديگه، كس نديده!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#322 Posted: 24 Sep 2011 06:53

به تركه ميگن: خسته نباشيد. شاكي ميشه،‌ ميگه: حالا اگه خسته باشم ميخواي چي كار كني؟ ساك ميزني؟!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#323 Posted: 24 Sep 2011 06:53

به تركه ميگن تا حالا قارچ خوردي؟ ميگه: نه ولي يه بار جرخوردم!

↓ Advertisement ↓

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#324 Posted: 24 Sep 2011 06:54

تركه و رشتيه ميرن جنده‌خونه. اول رشتيه ميره تو، وقتي مياد بيرون ميگه: نه بابا، زن خودمون بهتره! بعد تركه ميره تو، وقتي مياد بيرون ميگه:‌ آره بابا! زن تو خيلي بهتره!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#325 Posted: 24 Sep 2011 06:54

يه روز سر كلاس عربي يه دختره و پسره به نوبت اجازه ميگيرن ميرن دستشويي. بعد از نيم ساعت ازشون خبري نميشه معلمه يكي رو ميفرسته كه يك سروگوشي آب بده. بعد از چند دقيقه پسره كه رفته بوده خبر بياره برميگرده. معلمه با عصبانيت ازش ميپرسه: چي شد، چرا اينقدر لفت دادي؟! پسره هول ميشه به عربي ميگه: لنگُ الزينب مَشرقتاً و لنگها آخر مَغربتاً! اصغر هي دَخََلَ هي خَرَجَ!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#326 Posted: 24 Sep 2011 06:55

يه يارو يه سيب اختراع ميكنه ميره اداره ثبت كه اختراعشو ثبت كنه. مسوول اونجا بهش ميگه: بابا سيب رو كه تو اختراع نكردي، خدا خلق كرده. يارو ميگه: اين سيب من با سيبهاي معمولي فرق داره، شما بيا يه گاز به اين سيبه بزن. مسئوله يكم ميخوره ميگه: ا... اينكه مزه پرتقال ميده! يارو ميگه:‌ حالا سيب رو بچرخون اون ورش رو گاز بزن. گاز ميزنه ميگه: اين كه مزه موز ميده! يارو يه سيب ديگه ميده ميگه اينو امتحان كن. اونم هر طرفش مزه يجور ميوه ميداده، رئيسه حال ميكنه ميگه: كاشكي يه سيب اختراع كرده بودي كه مزه كس بده! يارو سريع يه سيب در مياره ميگه اينو امتحان كن. ياروميخوره ميگه: اَه اَه.... اين كه مزه گه ميده! يارو ميگه: نه نه بچرخونش!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#327 Posted: 24 Sep 2011 06:56

تركه هفت تا پسر داشته. يك بار همه پسراش با عروساشون اومده بودن تبريز يك چند روزي ديدنش. شب اول همشون تو اتاق خوابيده بودن، يهو پسر بزرگه كيرش راست ميكنه ترتيب زنشو بده! هرچي زنه ميگه بابا اينجا دست از سر ما وردار، جلو فاميلت آبرومون ميره، پسره قبول نميكنه و ميگه: تو پاشو به هواي آب خوردن برو سر يخچال، تو نورش نگاه كن ببين همه خوابن يا نه! زنه پا ميشه ميره و برميگرده ميگه آره همه خوابيدن پسره هم ديگه امون نميده و يالله مشغول ميشه! بعد از يك نيم ساعت پسر دومي كيرش راست مي‌كنه كه يك حالي بكنه، ‌خلاصه اونم خانوم رو مي‌فرسته سر يخچال تا چك كنه ببينه همه خوابن يا نه، و خلاصه تا صبح همين برنامه رو هر هفت تا پسر با زناشون پياده ميكنن (البته با كمك يخچال)! صبح كه ميشه همه دور هم جمع ميشن صبحونه بخورن، تركه ميگه: ديشب خيلي خوب خوابيدم ولي از تشنگي مُردم! همه ميگن: خب باباجان ميرفتي سر يخچال آب ميخورد?! تركه ميگه: والله ديدم هر كي رفت آب بخوره تا صبح گاييدنش خايه نكردم!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#328 Posted: 24 Sep 2011 06:56

تركه رو مي‌برن سربازي، تمرين چتربازي. موقع پريدن كه ميشه، همه مي‌پرن به جز تركه. يارو گروهبانه ميگه: سرباز بپر!‌ تركه ميگه: من نمي‌پرم! يارو ميگه: يعني چي؟ گفتم بپر! باز تركه ميگه: جناب سروان من نمي‌پرم! گروهبانه ميگه: آخه چرا نمي‌پري؟ تركه ميگه: جناب سروان مادرم ديشب خواب ديده كه چتر من باز نميشه و من ميفتم ميميرم! گروهبانه شاكي ميشه، ميگه: مرتيكه چرا مزخرف ميگي؟! خواب ننه تو چيكار داره به چتر بازي؟! يالله بپر!‌ تركه ميگه: نه جناب سروان، مادر من هرچي خواب ببينه درست درمياد، من نمي‌پرم! آخر گروهبانه شاكي ميشه، ‌ميگه: ‌بابا اصلاً تو بيا چتر منو بگير، من چتر تورو مي‌گيرم. تركه ميگه: خيلي خوب جناب سروان، ولي شما نپري‌ها! خلاصه تركه چتر گروهبانه رو برمي‌داره و مي‌پره و از قضا چترش هم باز ميشه. همين جور كه داشته واسه خودش خوش و خرم مي‌رفته پايين، يهو مي‌بينه يك چيزي از بغلش مثل گلوله رد شد به طرف پايين و گفت: ما د ر تو گاييدم!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#329 Posted: 24 Sep 2011 06:56

يه يارو داشته از تو قزوين رد ميشده ميبينه، ملت همه وسط خيابون جمع شدن معاملشون رو هوا كردن! از يكي ميپرسه چرا اينجوري كردين؟! ميگه: بالام‌جان راديو گفته بارون مياد، ما گفتيم شايد اين سري با كون بياد!

marmolakman

کاربر

ارسالها: 1748

#330 Posted: 24 Sep 2011 06:57

قزوينيه هفت جلد مثنوي مي‌نويسه به اسم خسرو و فرهاد!

صفحه 33 از 128: « پیشین 1 ... 32 33 34 ... 127 128 پسین »

شوخی و سرگرمی سکسی /

جوكهای سكسی

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا