ارسالها: 2554
#101
Posted: 1 Sep 2012 17:12
من گرفتم تو نگیر
شدم اي دوست به دام زن اسير
من گرفتم تو نگير
چه اسيري كه ز دنيا شده ام يكسره سير
من گرفتم تو نگير
بود يك وقت مرا با رفقا گردش و سير
ياد آن روز بخير
زن مرا كرده ميان قفس خانه اسير
من گرفتم تو نگير
ياد آن روز كه آزاد ز غمها بودم
تك و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجير
من گرفتم تو نگير
بودم آن روز من از طايفه دّرد كشان
بودم از جمع خوشان
خوشي از دست برون رفت و شدم لات و فقير
من گرفتم تو نگير
اي مجرد كه بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم
زن مگير ؛ ار نه شودخوابگهت لاي حصير
من گرفتم تو نگير
بنده زن دارم و محكوم به حبس ابدم
مستحق لگدم
چون در اين مسئله بود از خود مخلص تقصير
من گرفتم تو نگير
من از آن روز كه شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام
مي دهد يونجه به من جاي پنير
من گرفتم تو نگير
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 52
#104
Posted: 26 Feb 2013 15:47
شعر سکسی
کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار هردو مینالند اما این کجا و آن کجا
یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو، هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا
دختر دروازه غار و دختر دریا کنار هردو عریانند اما این کجا و آن کجا
نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار، هردو خونینند اما این کجا و آن کجا
بند تنبان فاطی و کرست زی زی خانوم،هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا
نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف، هردو در رزمند اما این کجا و آنکجا
خشت سازان در بیابان، عشقبازان در اتاق، هر دو میمالند اما این کجا و آن کجا
چرخ و دنده زیر ماشین، مردوزن زیر لحاف، هر دو در گیرند اما این کجا و آن کجا
میترا با روژ لب، مش حسن با ماله اش، هردو میمالند اما این کجا و آن کجا
بوسه های دلبر و نقل و نبات و با قلوا،هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه، هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین، هردواز چرمند اما این کجا و آن کجا
شکر مازندران و شکر هندوستان، هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
بچه در قنداق و آخوند در وطن هردو می رینند اما این کجا و آن کجا
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
آن شنیدستی که زنبوری پلید آلت یک بینوایی را گزید
مرد از درد و عب فریاد کرد زین گزیدن آلت ویباد کرد
همسرش چون آلت وی را بدید از مسرت خشتک خود را درید
پس نوازش کرد آن چیز کلفت رو به در گاه خدا نالید و گفت
بارلاها از در لطف و کرم رعفتی کن تا بماند این ورم
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
تهمتن چو بگشاد شلوار بند
به زانو درآمد یل ارجمند
عمودی بر آورد هومان چو دود
بدانسان که پیرانش فرموده بود
چنان درزه کون رستم سپوخت
که از زخم آن کون رستم بسوخت
از تــــنـــهـــا بودنم راضي نيستم ...
اما خوشحالم که با خــيلي ها نيــــــستم ..
ارسالها: 3650
#105
Posted: 13 Apr 2013 19:31
به روی خود نیاورد
بکیرم دوش گفتم که هستی
نهنگ آسا ببحر کون شناور
اگر بینی فضای کس گشاد است
بزرگی کن به روی خود نیاور
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
مینی ژوب آمد و هنگام دید نوجوانان شد
تمام کوچه و پس کوچه ها جای لامکانان شد
دو تن اندر پسری خانم را ببین دست بر گریبان شد
یکی لات آن خوشتیپ سوی زندان شد
خانم با اولی در وان حمام لخت و عریان شد
پسی خانم با شانه توی سوراخش میکرد
پسر خیار خود را گذاشت لای سوراخ خانم
خانم یک لحظه جیغ اش درآمد و چشمانش گریان شد
ژگول با خنده روی گفت دو چشمانم غزل خان شد
لیموی آبدیده از پس کرست نمایان شد
به یک لحظه دادی اشکت درآمد به یک عمر پیشمانی
خوشا آن کس که لیمو ترشی ساخت انسان شد
بخواب ای جوان که چشمانت رو به نخسان شد
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3080
#109
Posted: 30 Mar 2014 00:53
دوش دیدم کفتری نرروی بام
ماده ای رادید و بگفتا بغبغو!
ماده اما با هزاران کبر و ناز
در جوابش گفت امشب نغنغو
بعدیک ساعت پشیمان گشت و رفت
پیش نر گفتا که اینک بغبغو
نر بگفتا دیر شد دیگر شما
ناز فرمودی و ما هم جغجغو !
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
دسـت گـرفتـن پیـشکـش
گــر کـون فتـاده ای نـذاشتـی مَــردی
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 88
#110
Posted: 16 Nov 2014 02:25
گفتمش که بی قراری
گو نیازی گر نو داری
بهر کیری بی قراری
کیر ما را دوست داری
او کشیده آهی کاری
دیده پر اشک خماری
چشم او بر کیر بنده
گفتا آری آری آری
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
گفتمش: کون تو خواهم
گفتا: گو کیرت در آید
گفتمش: کونی من شو
گفتا: گر کیر خوب بگاید
گفتمش: رو ز کونی ها بیاموز
گفتا: آب ما یک جو نیاید
گفتمش:کونت کند دردی دوا
گفتا: صبری تا حشر ما در آید
گفتمش: من بی قرار کون تو
گفتا: کونی را حشر کم در آید
گفتمش: رو کار ما با تو نشاید
گفتا: رفتم کیرتو گردد خمار کونت بگاید
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
آنها که تـو را خـسته دارند
کـز تو ره کس بستـه دارند
گو کـرده عـنایـتی به بنـده
تو را ز بـنـد رسـتـه دارند
ور نه نصیبـشان شـود کیر
مامی به برم شکسته دارند
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
هر دم به تو گفتم کزین کار بکش دست
تقصیر ما نیست که کون تو شده مست
هر دم نگو با من که رود کون تو از دست
خود را نچسبان که رود حوصله از دست
من در پی کس باشم و دیگر نکنم کون
گر داری کسی زود بیار داخل میدون
رو در پی یک کیر دگر ای پسر ناز
ترسی تو به دل راه مده گویمت راز
چو هر دمی می دادی به ما لعبت طناز
کون تو دگر گشته به اندازه دروازه شیراز
غصه مخور مشتری کون تو کم نیست
هر کی کند کون تو را نمره دهد بیست
هر دم به تو گویند که در کون تو رازیست
استادی که ساخته ز تو کونی بگو کیست
گر باز ز تو کون مست شده می کنه خارش
کون کن زیاد باشه عزیزم نما ثبت سفارش
تا جمله دعا کرده و کونت نشه بیکار
تا رونقی در بازار و کونکن بشه بسیار
شاید خدا رحمی روانه نماید چو رگبار
بر کون تو بارانی ز کیر یابی هوادار
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
کاش تو هم کیری ز ما داشتی
توی کس خود اونو می کاشتی
چو بـه ثَـمـر آغـوش ما گرم بـود
در برت ای گل تو امیـر داشتی
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
دیگه باید هر دَمی صحبت زِ وَصل
بین ما هرگز نباشد حرف زِ فصل ( جدا شدن )
چو زمستان در ره و سرمای فصل
دیگه می چسبد هر دم به تو وصل
کجایی عشقم؟
سنایم؟
آه......از این روزگار