ارسالها: 125
#52
Posted: 20 May 2012 09:58
کیری دارم که خر ندارد
خر این اندازه ذکر ندارد از بهر ِ وجود ِ اقدس ِ او
کرّه خر و ماچه خر ندارد
کیر و کُس و کون و هر چه کاف است
بدْهد ، بکند ، خبر ندارد
صد بار گرش به کون ببندی
کون پاره کند ؛ حذر ندارد
چون بر در ِ کُس نهد سر ِ خویش
کُس ناله کند ؟ – اثر ندارد !
بس کون و کُس از ستم دریده است
خود بر که که او ظفر ندارد !؟
موقوفه ی ِ اهل ِ جِدّ و تقوا ست
وین قوم ازو گذر ندارد
کون های ِ سپید ِ خود بیارید
در هر صورت ، ضرر ندارد
ما گر نکنیم ، کیر ِ خرهست
این هست و اگر مگر ندارد
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
بود چيزي سفيد و نرم ولطيف
در دكان مرد شوخي بند
بينوايي رسيد آنرا ديد
به خيالش هست آن پستان بند!
ياد پستان دختران افتاد
آب شد در مذاق جانش قند!
گفت جانم فداي آن گهري
كه در آن مينهند روزي چند!
مرد صاحب دكان چو اين بشنيد
زير لب با كمي لبخند!
گفت:بي سبب جان خود فداكردي
خايه بند است نه! پستان بند!
مـَـرد شدن حـاصل ِ یـک لقـاح ِ اتفـاقی ست !
امــا مـَـرد بار آمــدن و زیستــن
حاصل ِ تلاش و غلبــه بر سختــی هــاست،
و مـَـردی جـاودانه شدن ...
حـاصل ِ یک عـُـمر نیــک نـــامی ست...
ارسالها: 7673
#56
Posted: 15 Jun 2012 02:38
دل_ ما
نشاندیم بسا کاویانی درفش
به هر جای یک "میس"_ خوش رنگ و بو
سواره بر آن اسب_ زیبای رخش
به پختیم کباب و خورشت و ، لبو
ذره ای ماست و خیار چو دادیم به اوناگهان دیدیم ماییم و "میس" زیر پتو
تا که "میس" گفت آخ و زد جیغ_ بنفش
دعوتش کردیم که نوشد زان سبو
چو نکه آن می را بخورد و حال کرد
خواند او این شعر "هاتف" ، روبرو
" ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
از تو ای دوست نگسلم پیوند
ور به تیغم برند بند از بند
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو" ...
دلبران دگر_ ما، همه داشتند گٔل_ ناز
دل_ ما لیک هنوزست سوی_ ناز ناز_ او !!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#57
Posted: 15 Jun 2012 03:03
رضا فرمند کیست؟
زندگینامه ی رضا فرمند بنا به نوشته ی خود ش چنین است : " در سال۱۳۳۴ در تبریز زاده شدم. دورهی ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراندم.سه سال در هندوستان بودهام و از سال ۱۹۸۵ در دانمارک زندگی می کنم. در این میان یک سال در لندن و و یک سال در سرزمین باستانی اینوئیت ها، در گرینلند بودهام. چند سالی روی نیمکت های دانشگاههای هند و دانمارک نشستم. در هند، علوم اجتماعی خواندم و در دانمارک، انگلیسی. کار اصلیام شعر است. نخستین دفتر شعرم «رقص جاودانه»، پس از چاپ در سال ۱۳۶۳ در تهران، به خاطر واژههایی چون«پستان»، «ران» و چند شعر اجتماعیِ بی تاریخ، در محاق سانسور ماند".
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:
واژن
رضا فرمند
· تارهای نازک واژن از آب و شتاب است
تازهای نازک واژن از هوش خیس و خوشیست
دینباوران هیچگاه نتوانستند آن را دُرُست بنوازند
عرفانیان هیچگاه نتوانستند به آهنگ آن دست ببَرند ...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#58
Posted: 15 Jun 2012 03:05
واژن، شاهراهِ تنگِ زندگیست!
واژن، کانون برهنگیست!*
در واژن، راهها آب میشوند؛
شتابها آب میشوند؛
و هوسها سیراب.
از گرهای کوچک، آنجا هزاران خوشی باز میشود
*
واژن، زادگاهِ گرم و نرم همهی انسانهاست؛
پیامبران و خدایان نیز از شکاف واژن پا به جهان گذاشتهاند
ما همه اهل واژنایم!
*
تارهای نازک واژن از آب و شتاب است
تازهای نازک واژن از هوش خیس و خوشیست
دینباوران هیچگاه نتوانستند آن را دُرُست بنوازند
عرفانیان هیچگاه نتوانستند به آهنگ آن دست ببَرند
*
واژن که سخن میگوید پیامبران سکوت میکنند
واژن که سخن میگوید پیامبران مینویسند
*
واژن را درست معنا کنیم
واژن، کانون زندگیست؛
و هر جنگی را شکست داده است!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#59
Posted: 15 Jun 2012 03:06
٢ - خطابهی واژن
من خدای جهان کهربایی خود هستم
و همیشه بیواسطه با خون شما مردان سخن گفتهام
من همیشه چندین بال از پرواز شما جلوترم
من همیشه چندین گام از شتاب شما جلوترم
من آفتاب ناگزیر خواهش شما هستم
گردشهای شما همیشه در مدار من است
شما مردان
کدامیک از آرزوهاتان به بوی من نیاغشته است؟
من کارگاهِ آفرینشام
و خون هشیارم هر دیواری را فرو میریزد
من سفارش هیچ خدایی را در پروراندن نطفهای نپذیرفتهام؛
و بند نافم به هیچ وهم و پنداری در آسمانها وصل نبوده است
من با کیش و فرهنگ هیچ مردمی نیامیختهام
و ستارهای نبودهام که سالکان بتوانند از آسمان زندگی به زیر کشند
من نیستم آن خورشید پنهانی که به تلاشهاتان میتابد؟
من نیستم آن خورشید پنهانی که به آرزوهاتان میتابد؟
جان برکف در میدانهای جنگ به جستجوی من نبودهاید؟
از کهربای نیرومند من کدامیک از شما بیروناید؟
درژرفای همهی نیایشهاتان جاری نبودهام؟
در آینهی راستی خوب بنگرید!
در خون و خلوتتان من نیستم که میپرستید؟
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#60
Posted: 15 Jun 2012 03:59
خطابهی واژن
رضا فرمند
من خدای جهان کهربایی خود هستم
و همیشه بیواسطه با خون شما مردان سخن گفتهام
*
من همیشه چندین بال از پرواز شما جلوترم
من همیشه چندین گام از شتاب شما جلوترم
من آفتاب ناگزیر خواهش شما هستم
*
گردشهای شما همیشه در مدار من است
شما مردان
کدامیک از آرزوهاتان به بوی من نیاغشته است؟
*
من کارگاهِ آفرینشام
و خون هشیارم هر دیواری را فرو میریزد
*
من سفارش هیچ خدایی را در پروراندن نطفهای نپذیرفتهام؛
و بند نافم به هیچ وهم و پنداری در آسمانها وصل نبوده است
*
من با کیش و فرهنگ هیچ مردمی نیامیختهام
و ستارهای نبودهام که سالکان بتوانند از آسمان زندگی به زیر کشند
*
من نیستم آن خورشید پنهانی که به تلاشهاتان میتابد؟
من نیستم آن خورشید پنهانی که به آرزوهاتان میتابد؟
جان برکف در میدانهای جنگ به جستجوی من نبودهاید؟
*
از کهربای نیرومند من کدامیک از شما بیروناید؟
درژرفای همهی نیایشهاتان جاری نبودهام؟
در آینهی راستی خوب بنگرید!
در خون و خلوتتان من نیستم که میپرستید؟
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن